عملیات «طوفان الاقصی» مردم فلسطین را در چهارراهی بین نکبه جدید و گشودن افق برای تشکیل کشور فلسطین قرار داد. سئوالات زیادی در افکار عمومی فلسطین و خارج از آن مطرح میشود: عملیات «حماس» چه بود؟ واکنش اسرائیل چطور؟ شرایط پیوستن «حماس» به روند صلح چگونه است؟ درباره حکومت خودگردان و «روز بعد» چطور؟ از آنجا که زمان حال فرزند تجربیات گذشته است، من به دنبال کسانی بودم که در دهههای گذشته شریک و شاهد بودند.
از زمان «نبرد کرامه» در سال 1968، یاسر عبدربه در اقدامات فلسطینیها شرکت داشته است. او از جنبش ناسیونالیست عرب آمد و شاهد تولد «جبهه مردمی برای آزادی فلسطین» و سپس «جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین» بود که به حزب «فدا» منتهی شد. عبدربه علاوه بر این سمتهای رهبری جزبی، دبیر کمیته اجرایی «ساف» و نزدیک به یاسر عرفات، رئیسجمهوری فقید فلسطین و در کنار او در مذاکرات با اسرائیلیها و آمریکاییها و همچنین در روابط با بغداد، دمشق و طرابلس بود. هدف از گفتوگو شروع از زمان حال و یادآوری برخی از نقاط عطف و درسهای گذشته بود. دیروز یخش اول اینگفتوگو منتشر شد و اکنون بخش دوم:
آیا حکومت خودگردان اصلاح پذیر است؟ آیا «ساف» قابل اصلاح است؟ آیا «حماس» در معرض تغییر است؟ عبدربه معتقد است که همه اینها ممکن است. «یعنی (حماس) قادر به تغییر است و باید تغییر کند و خود را نیز به سرنوشت غم انگیز محکوم نکند. (حماس) اکنون با استقبال گسترده فلسطینیها در همه جا و از سوی طرفداران بسیار در منطقه عربی و حتی در سطح جهانی مواجه شده است. کسانی هستند که آنچه را که اتفاق افتاده توجیه میکنند و میگویند که درگیری در 7 اکتبر آغاز نشده است و مسئول درگیری جهانی است که در ابتدا از (اسلو) استقبال کرد و سپس به تدریج اهدافی را که برای آن توافقنامه «اسلو» ایجاد یا امضا شد، کنار گذاشت. از جمله پذیرفتن عمل انجام شدهای که اشغالگری اسرائیل را بازتولید کرد.در اشکال سخت گیرانهتر و افراطیتر از نظر شهرکسازی، نقشه کرانه باختری را از نو ترسیم کرد تا امکان تشکیل کشور فلسطین ناممکن شود. (حماس) میتواند، و (فتح) میتواند، اما این مستلزم یک تصمیم واقعی از سوی هر دو طرف برای بازنگری مجدد همه رفتارهای سیاسی است که انجام دادهاند. ما به دولتی نیاز داریم که نوعی اجماع ملی تشکیل دهد، نه دولت این جناح یا آن جناح. نه دولت غزه (حماس) و نه دولت کرانه باختری (فتح)، بلکه یک دولت اجماع ملی مورد قبول همه طرفها و پذیرفته شده در درجه اول توسط افکار عمومی ملی فلسطین است. مدیریت وضعیت فلسطین در جهت دستیابی به راه حل مطلوب که همان کشور فلسطینی مستقل است.
اختیارات رئیس جمهوری و «تصمیم صحیح»
رئیس جمهوری یاسر عرفات تلاش برای محدود کردن اختیارات خود را نپذیرفت و من در میانه این تجربه بودم. آیا رئیس جمهوری محمود عباس محدودیت اختیارات خود را میپذیرد؟ وی پاسخ داد:« محدود کردن اختیارات کسی از جمله رئیس جمهوری محمود عباس لازم نیست. محمود عباس برای اعمال اختیارات واقعی خود میتواند تشکیل دولت اجماع ملی را آغاز کند یا خواستار تشکیل دولت اجماع ملی شود (این نشست قبل از استعفای دولت فلسطین انجام شد) و گفتو گو را سریع و بدون عوارض آغاز کند. که در انواع دیالوگهای قبلی که به بن بست میرسید شاهد بودیم. ما دولتی میخواهیم که بتواند به نمایندگی از فلسطینیها، با حمایت همه فلسطینیها، از جمله نیروهای سازمان یافته آنها، «فتح»، «حماس»... و غیره صحبت کند.
او میتواند از محاسبات محدود خارج شود و جایگاه و نقش خود را حفظ کند. اما او باید اول تصمیم بگیرد. زیرا یاسر عرفات در لحظهای که باید آن تصمیم را میگرفت، تصمیم مناسبی نگرفت. در بحبوحه انتفاضه دوم فلسطین، یاسر عرفات باید با جسارت صدای خود را در برابر عملیات مسلحانهای که غیرنظامیان را هدف قرار میداد و اشغالگران اسرائیل از آن حداکثر بهره برداری را میکردند تا نابودسازی همه توان و اقتدار حکومت فلسطین از جمله نابودی خود پیمان «اسلو» را توجیه کنند، بلند میکرد.
راه حل مشکل «اسلو» است
یاسر عرفات در «اسلو» به تدریج گرایی، یعنی سیاست اجرای مرحلهای توافق با اسرائیلیها متقاعد نشده بود. او یک ترس واقعی داشت و ثابت شد که این ترس مشروع است که اسرائیلیها میتوانند در اولین مرحله مندرج در «توافق اسلو» توقف کنند و سپس از تکمیل این مرحله به سمت مراحل واقعی که به قدس و همه اراضی فلسطین، خروج از آنها و رسیدگی به آوارگان و رسیدگی به شهرک سازیها در سرزمینهای فلسطینی مربوط میشود دست بکشند. او از این میترسید، اما او آزمایش کرد.
میدانید، در مذاکرات «اسلو»، حتی زمانی که تقریباً به توافق میرسیدیم، اسرائیلیها فقط به ما پیشنهاد میکردند که از غزه عقب نشینی کنیم و کرانه باختری را برای مرحله دوم، یعنی بعد از 5 سال، در اشغال اسرائیلیها نگه داریم. یاسر عرفات کسی بود که به زور مداخله کرد و گفت: من عقب نشینی از غزه را قبول دارم، اما میخواهم در کرانه باختری هم جای پایی داشته باشم. بنابراین، ما به «توافق غزه و اریحا» رسیدیم. این به لطف یاسر عرفات و مداخلات او بود و نه به لطف مذاکرهکنندگان فلسطینی و اسرائیلی که به نسخه اول «توافق اسلو» رسیدند.
بعد از اینکه اسرائیل فرمول «غزه و اریحا» را پذیرفت و شاید قبل از آن، به این فکر میکردند که مثلاً بخشی از منطقه جنین را به حکومت منتقل کنند تا مسئولیت آن یا مناطق دیگر را بر عهده بگیرد و سپس موضوع به پیشنهاد اسرائیل منطقه اریحا تعیین تکلیف شد. شاید به این دلیل که فکر میکردند این منطقه همان منطقهای است که در آن زمان تراکم سکونتگاهی نسبی نداشت و در مقایسه با مناطق دیگر از نظر جمعیتی و جغرافیایی در بقیه کرانه باختری حاشیه بود، اما مشکل یاسر عرفات مانند کسانی که در «فرایند اسلو» شرکت کردند، از جمله من، و بدون اینکه بخواهم نقش خود را تا حدی زیبا جلوه دهم، این است که به خطر شهرکسازی اسرائیل با چشم اندازی که در آن زمان سزاوار و لازم بود نگاه نمیکردند.
کسانی بودند که معتقد بودند وقتی تشکیلات خودگردان فلسطین در غزه و اریحا تأسیس شد، خود شهرک نشینان متوجه خواهند شد که این آغاز راه است و باید خود را برای رفتن و بازگشت به جایی که از آنجا آمدهاند آماده کنند. این اتفاق در واقعیت رخ نداد، اما عکس آن اتفاق افتاد. با گذشت سالها، شهرکسازی بیشتر و بیشتر گسترش یافت. هیچ ارزیابی واقعی ناشی از آگاهی واقع بینانه از وسعت شهرکسازی، گسترش آن در سرزمینهای فلسطینی و حتی دانش فرهنگی از تفکر صهیونیستی وجود نداشت.
آشپز فلسطینی «اسلو»
اعضای آشپزخانه «اسلو» چه کسانی بودند و آیا محسن ابراهیم، دبیر کل «سازمان کار کمونیستی» با آن ارتباطی داشت؟ وی گفت:« یاسر عرفات، محمود عباس، احمد قریع، شخص حقیر من و حسن عصفور که با قریع در مذاکرات مستقیم «اسلو» شرکت کردند. تصمیم در آنجا گرفته شد، اما یاسر عرفات حرف آخر را در این تصمیم زد. محسن ابراهیم با همه رابطه داشت و او را از روند مذاکرات در جریان میگذاشتند، اما البته محسن آنقدر باهوش بود که از ورود به بطن گفتگوهای داخلی فلسطین یعنی وارد شدن به بحث نهایی و تصمیم نهایی فلسطین فاصله گرفت. محسن نظر میداد و پیشنهاد و سئوال میکرد که همه با ارزش بود، اما نمیگفت این موردی را که به آن رسیدید قبول کنید یا نپذیرید. او داشت فاصله میگرفت و متوجه میشد که به عنوان یک فرد بسیار باهوش، مهم نیست که چقدر از جزئیات و پیچیدگیهای اوضاع فلسطین اطلاع دارد، نه از منظر سیاسی، حتی از نظر جغرافیایی و جمعیتی، و از وضعیت موجود در فلسطین، در کرانه باختری، نوار غزه و قدس، او به اندازه کافی دانش نداشت و بنابراین هیچکس در این وضعیت تأثیری بر پذیرش یا عدم پذیرش این شرط اسرائیل ندارد.
آیا محمود درویش شاعر بزرگ از «اسلو» آگاه بود؟ پاسخ میدهد: «من شخصاً به او اطلاع دادم و محمود از ابتدا محتاط بود. هشدارهای او هشدارهای کلی بود. ابتدا باید سعی کنید در دام اسرائیل نیفتید و تعهدات مشخص و دقیقی در مورد مسائل اصلی بگیرید: بیت المقدس، عقب نشینی کامل، شهرکسازی و البته مسئله پناهندگان. محمود دقیقتر و واقعبینانهتر از دیگران معنی شهرک را میدانست.
بر اساس تجربه مستقیم میتوانم بگویم که دانش کافی برای هشدار نسبت به خطر، نگاه حاشیهای به شهرکسازی داشتم و عواقب حضور و پا گذاشتن دوباره ما بر روی تنها بخشی از سرزمین میهنمان باعث میشود سکونتگاه به عقب برگردد و به تدریج خود به خود ناپدید میشود. من اهل آن حرکت نبودم، هشدار میدادم، اما اخطار من نه با شدت لازم، نه پرصدا، بلکه به شدت شرایط بود. از سوی دیگر، یاسر عرفات از واقعیت واقعی شهرکسازی و وجود شهرکها اطلاعی نداشت و دیگران نمیدانستند و من مطمئن هستم که حتی ابومازن (رئیس جمهوری عباس) هم نمیدانست. آنها بیشتر از معرفت واقعی، تأثیراتی داشتند، تصوراتی از این قبیل که این یک وجود موقت است و نه وجود ثابت با ویژگی ماندگاری در زمین.
بارها، بسیاری از مردم منطقه عرب، حتی رهبران، معتقد بودند که این شهرکها کاروانهای متحرکی هستند که میتوان آنها را در یک لحظه بیرون آورد و آنها را بکسل کرد.»
شوک عرفات از شهرکها
پس از سال 1996، زمانی که حکومت در «غزه و اریحا»، استقرار یافت در اختیار گرفتن اقتدار مدنی و امنیتی در شهرهای اصلی کرانه باختری رخ داد.
شهرها، خارج از «منطقه A»، و تقسیم کرانه باختری به سه نوع مناطق: «منطقه A»، که در آن حکومت کنترل کامل دارد، «منطقه B»، که در آن حکومت کنترل غیرنظامی دارد، و «منطقه C»، که در آن اسرائیل کنترل مدنی و امنیتی بر منطقهای معادل 60 درصد از کرانه باختری را در دست دارد. مهم این است که بعد از این اتفاق سرانجام به عقبنشینی اسرائیل از «رام الله» رسیدیم.
عرفات به «رام الله» آمد و باید به اردن میرفت. هوا مه آلود بود و از انتقالش از «رام الله» به عمان با هلیکوپتر جلوگیری شد، بنابراین ما میخواستیم مسیر زمینی را که از «رام الله» به تقریباً حومه بیتالمقدس منتهی میشود، از دره اردن، اریحا عبور کرده و سپس به اردن حرکت کنیم. من با عرفات در ماشین تنها بودم. ما از «رام الله» از طریق حومه بیت المقدس سرازیر شدیم. قبل از آن، حتی قبل از عقبنشینی اسرائیلیها، منطقه به منطقه کل کرانه باختری را گشته بودم تا با کشورم، توپوگرافی آن و واقعیت سکونت در آن کشور آشنا شوم، شاید از همان لحظه اول ابتکار عمل را به دست گرفتم تا یک کنفرانس ملی برای مقاومت در برابر اسکان تشکیل دهیم، و ما هنوز در اریحا هستیم و به بقیه شهرها نرسیدهایم.
در راه، یاسر عرفات از من پرسید: «اینها چیه؟» به او گفتم: اینها شهرکاند. تعجب کرد.«آیا اینها شهرک هستند؟». شهرکها، یعنی شهرها، با زیرساختهایی حتی پیشرفتهتر از روستاهای فلسطینی، و شهرکهایی که گستردهتر و گستردهاند و همه عناصر زندگی مدنی را در زمین در خود دارند. هر کیلومتر که میپرسید، به او میگفتم: اینجا شهرک است. یاسر عرفات سکوت کرد و متحمل شوکی شد، نه احساسی، بلکه سیاسی، زیرا او با واقعیت شهرکسازی بهتر از آنکه در غزه بشناسد، آشنا شد. در غزه شهرکهای کوچک با پاسگاههایی وجود داشت که توسط حضور انسانی و جغرافیایی فلسطینیها احاطه شده و توسعه یافته بودند، این حضور بر خلاف واقعیتی که در کرانه باختری وجود داشت، شکننده بود و دوام زیادی نداشت.
«کوچکپنداری» عباس از شهرکسازی
یک بار من و ابومازن راهی اسرائیل بودیم تا در سفارت مصر با تعدادی از اسرائیلیها با حضور و شرکت سفیر وقت مصر جلسهای برگزار کنیم، در هرزلیا، محل اقامت سفیر و نه در سفارت در تل آویو. این در اواخر دهه نود بود. در راه، هیچ سرزمینی بین کرانه باختری و اسرائیل وجود نداشت. سرزمین حرام بود، یعنی سرزمین حائل. اسرائیلیها وارد این منطقه شده و شروع به ساخت شهرکهای جدید کرده بودند. به ابومازن اشاره کردم و به او گفتم: آنهایی که از شهرکسازی صحبت میکنند، این سرزمین حائل بیکسی که باید به ما بازگردد یا حداقل بین ما تقسیم شود، شروع به ساختن شهرک کردهاند. ابومازن نگاهی به من کرد و گفت:« اشکالی ندارد. همه اینها به ما برمیگردد. ما همه چیز را پس خواهیم گرفت.» دیدگاه او نسبت به شهرکها از درجه تحقیر بالایی برخوردار بود، و من فکر میکنم حتی پس از اینکه رئیسجمهوری شد، دیدگاه او نسبت به شهرکها یکسان بود: اینکه همه اینها از بین میرود، میتوان آن را بازسازی کرد. و این یک خطر بزرگ مطرح نشد همانطور که برخی دیگر تصور میکردند، چه سازمانهای غیر دولتی فلسطینی، چه شخصیتهای فلسطینی، و یا رهبران... و غیره.
عرفات و شخصیسازی رویای کشور
از عبد ربه پرسیدم: آیا به نظر تو یاسر عرفات میخواست به عنوان کسی که بخشی از سرزمینهای فلسطینی را پس گرفته و پس از خسته شدن از جنگ پایتختها و اوضاع عربی و بینالمللی، وارد تاریخ شود و میخواست در سرزمینهای فلسطینی قبری داشته باشد؟ او پاسخ داد: «البته یاسر عرفات میخواست اولین فلسطینی باشد که برای فلسطینیها خلق میکند یا فلسطینیها را به سمت ایجاد یک کشور مستقل هدایت میکند. این رؤیا او را رها نکرد. بسیاری از اوقات، برخی از رهبران نسبت به یک ایده خاص وسواس پیدا میکنند و خود را با آن ایده میشناسند. بین شخص آنها و حقوق ملی یا سیاسی کل یک قوم. او رؤیایی شبیه به آنچه نلسون ماندلا و شاید گاندی و دیگران در خواب میدیدند داشت. یاسر عرفات میخواست قهرمانی باشد که نسلها در وجدان مردم فلسطین تثبیت شود. یاد و خاطره و دستاوردهای او برای نسلهای آینده ماندگار است.
مشکل یاسر عرفات این بود که او اولویت را به کنترل حکومت بر مکانهایی میداد که در آن تجمعات عمده مردم فلسطین وجود داشت. تسلط حاکمیت بر مردم، بر مردم، نه به معنای بد کنترل، بلکه به معنای حاکمیتی، یعنی او نماینده این مردم است و موضوع زمین را تا حد زیادی دست کم میگیرد، گویی زمانی که با نهادهایی که دارای ارگانهای مختلف هستند، قدرتی به وجود بیاید، زمین خود به خود باز خواهد گشت. دولت و نمایندگی دارد و همه مردم فلسطین تابع آن هستند. این مردم از طریق انتخابات نمایندگان خود را برای این مرجع انتخاب میکنند.
من میخواهم در اینجا مثالی از این موضوع بزنم.
در مرحلهای که پس از بازگشت حکومت به میهن و شروع مذاکره برای توافقی به نام استقرار مجدد و کنترل کامل فلسطینیها بر شهرهای اصلی کرانه باختری در حال مذاکره بودیم، جلسات مستمری چه در طابای مصر و چه برخی مواقع در برخی جاها مانند نوار غزه، اطراف غزه و بارها در رام الله و برخی مناطق فلسطینی، یاسر عرفات و شیمون پرز که مسئول اصلی آن بود جلسه میگرفتند و قبل از آن در زمان حیات اسحاق رابین، با رابین.
زمانی که بر سر گسترش حضور حکومت در همه شهرها به توافق رسیدیم، جلسهای با پرز برگزار شد. در این جلسه من در کنار عرفات نشسته بودم و پرز با صراحت و وقاحت تمام به او گفت: ما نمیتوانیم استقرار مجدد در کرانه باختری را تکمیل کنیم زیرا برخی شهرکهای پرت هستند که سرنوشت آنها قطعی نشده زیرا این موضوع به مذاکرات نهایی مربوط میشود. وضعیت شهرکهای منزوی وجود دارد که باید راه خود را برای ارتباط با اسرائیل بدون عبور از مناطق پرجمعیت فلسطینی بیابند. گفت: همه آنها فقط پنج راه است. من کنار یاسر عرفات نشسته بودم که یکی از این دو را انتخاب میکرد که از بقیه شهرها عقب نشینی کند یا موافقت کند. در گوشش گفتم و برایش نوشتم: قبول نکن ابوعمار. قبول نکن. زیرا نه به یک احساس بلکه به تجربه ودانش تبدیل شده است که پنج راه میتوانند پنجاه راه شوند. شیوه مذاکره اسرائیلیها این است: آنچه را که از شما میخواهد ساده میکند و آنچه را که شما از او میخواهید پیچیده، حتی اگر هزار امضا و هزار تعهد باشد و با جزئیات و دقت مشخص شود. و این چیزی است که اتفاق افتاد. یاسر عرفات کمی فکر کرد، حداقل انتظار داشتم جلسه را به تعویق بیندازد، سپس به انگلیسی به او گفت: «ببرش». شیمون پرز این درس را فهمید. شما میتوانید با یاسر عرفات چانه بزنید تا قدرت و نفوذش را در کرانه باختری در ازای دستاوردهایی در مورد شهرکسازیها گسترش دهید و بدون اینکه سر و صدایی در مورد آنها ایجاد کنید، آنها را بپذیرید.