یاسر عبدربه دبیر سابق کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین در دیدارهای یاسر عرفات رئیس جمهوری فقید فلسطین با مقامات اسرائیلی و آمریکایی حضور داشت. وی همچنین در دیدارهای عرفات با صدام حسین رئیس جمهوری فقید عراق پس از حمله عراق به کویت حضور داشت. شهادت دادن او آشکار، روشن و تصحیح میکند.
از عبد ربه در باره آنچه گفته شد که طرف فلسطینی فرصتهای مذاکره با اسرائیلیها را از دست داد، از جمله در مذاکرات کمپ دیوید در سال 2000، پرسیدم و توضیح داد:« واقعیت اینکه کمپ دیوید از همان آغاز برای ما و یاسر عرفات به ویژه در مورد نیات آمریکایی و نه اسرائیلی شک برانگیز بود. رئیس جمهوری بیل کلینتون حضور داشت. در روز اول طرحی آمریکایی به ما ارائه شد که حدود ده درصد از خاک کرانه باختری را جدا میکند و حاوی محدودیتها و جزئیات زیادی است که منجر به دستیابی به یک کشور واقعی دارای حاکمیت، هر چند هم محدود، نمیشود. علاوه بر این، مسئله قدس که در ابهام باقی مانده بود، به ویژه موضوع مکانهای مقدس.
این ابهام سازنده نبود، بلکه ابهامی بود که به نفع موضع اسرائیل تمام میشد، زیرا این مناطق فوقالعاده حساس هستند و برای یاسر عرفات این موضوع قابل مذاکره و بحث نبود، به ویژه اماکن مذهبی اسلامی و مسیحی. من میتوانم تأیید کنم که یاسر عرفات معتقد بود هر گونه تخلف از این امر، حتی اگر اکثریت خواستههایمان را در مورد مسائل دیگر به دست آوریم، بیتردید به او لقب خائن میدهند و نه آزادیبخش سرزمین ملی.
دغدغه اصلی عرفات این بود که در باره او گفته نشود آنچه را که هیچکس دیگری در طول تاریخ از دست نداده بود، رها کرد، مثلاً صلاح الدین که اماکن مقدس را بازپس گرفت و در مورد آنها سازش نکرد. بنابراین حتی در مورد «دیوار ندبه»، آنطور که گفته میشود، یاسر عرفات با این بیان که این دیوار یک دیوار یهودی است، تسلیم موضع اسرائیل نشد. او میگفت این دیوار بر اساس مفهوم اسلامی، دیوار بُراق است. بنابراین، همه اماکن مقدس، به ویژه المسجد الاقصی و کلیسای قیامت، برای یاسر عرفات، نشانی بود که از طریق آن میتوانست وارد تاریخ شود، بهعنوان ورودی ملی یا ورودی کوتاهی و خیانت.
آمریکا «نقش میانجی» را در کمپ دیوید از دست داد
بیایید به کمپ دیوید برگردیم. زمانی که این طرح آمریکایی ارائه شد، سر و صدا و واکنش شدیدی در بین ما برانگیخت، چون از ابتدا مذاکره با اسرائیلیها را آغاز نکردیم، پس چگونه آمریکاییها این فرمول را به گونهای ارائه کردند که گویی فرمول سازش است. آیا جانبداری بیشتری نسبت به مواضع اسرائیل داشت؟ روز بعد، آمریکاییها به سرعت از این پروژه پا پس کشیدند تا جایی برای مذاکره در مورد همه نقاط، وضعیت نهایی، از جمله مرزها، زمین، البیت المقدس، اسکان، پناهندگان و غیره ایجاد شود.
این عقبنشینی سریع مایه دلگرمی ما نشد، بلکه شک عمیقی را در ما ایجاد کرد که این اهداف آمریکاییها است و این عقبنشینی صرفاً یک عقبنشینی تاکتیکی از سوی آنها. این اولین شکاف میان مذاکرهکننده فلسطینی و یاسر عرفات در روند مذاکرات، در تلقی این روند بهعنوان یک فرآیند جدی و بهویژه با تکیه بر موضع آمریکا بود. ثانیاً، یاسر عرفات بر لزوم نشست دوجانبه خود با ایهود باراک اصرار داشت تا قبل از ارجاع به کمیتههای دوجانبهای که در مورد مرزها، بیتالمقدس، پناهندگان و غیره تشکیل شده بود، به همه مسائل رسیدگی شود.
ایهود باراک از هرگونه ملاقات دوجانبه با یاسر عرفات پرهیز میکرد و جلسه با یاسر عرفات را در حضور کلینتون و طرف آمریکایی ترجیح میداد، گویی میخواست از موضع آمریکا علیه ما استفاده کند. یاسر عرفات روزها و ساعتهای طولانی را در زیر نور آفتاب یا لذت بردن از اشعه خورشید گذراند. یک نماینده اسرائیلی هم بود که ادعا میکرد به ما و به موضع ما نزدیک است و هیچ مقام رسمی ندارد به نام (یوسی) جینوسار . او بین ما و ایهود باراک میرفت و میآمد و سعی میکرد یاسر عرفات را آرام کند، زیرا او عملاً بیکار نشسته بود.
ما در کمیتههایی که تشکیل شده بود به جلسات میرفتیم، اما تا زمانی که کمیتهها بر اساس این رویکرد پیش نمیرفتند، ایشان ملاقات نمیکردند و با او گفتگو نمیکردند. جای آنها دیدارهای دوجانبه میان یاسر عرفات و کلینتون شد و این دیدارها در واقع در خلأ برگزار شد، زیرا رویکرد مذاکرهای بر آنها حاکم نبود. مسائلی بود که مثلاً در این جلسات صحبت میشد. این جلسات بسیار حول محور مسئله البیت المقدس و نحوه رسیدگی به آن میچرخید. ایدههای آمریکایی مطرح شد، اما در واقع ایدههای آمریکایی و اسرائیلی است.
یا از همان روز اول این احساس را داشتیم که هماهنگی در ارائه پروژهها و فرمولها بین آمریکا و اسرائیل در جریان بود و ما خارج از این هماهنگی بودیم. بنابراین نقش داور، نقش میانجی، حتی از نظر شکلی، توسط آمریکاییها از دست رفت.
کلینتون ما را به خاطر شکست سرزنش کرد... و ما در به تاخیر انداختن پاسخ اشتباه کردیم
کمپ دیوید چگونه به پایان رسید؟ عبدربه میگوید: «کمپ دیوید در حالی به پایان رسید که ما نتوانستیم بر سر هیچ یک از موضوعات اصلی به توافق برسیم. در آخرین دیدار یاسر عرفات و کلینتون قرار بر این شد که این دیدارها به تعویق بیفتد و پس از دو هفته بازگردیم و در طی آن گفتگو با طرف اسرائیلی را ادامه دهیم تا آمادگی بیشتری برای ورود به جزئیات ماجرا و مسائل محوری و چگونگی رسیدگی به آنها و دستیابی به راه حلهای مناسب برای آنها داشته باشیم. من راه حلهای سازش نمیگویم، بلکه میگویم راه حلهای مناسب برای هر دو طرف.
این توافق با کلینتون در حضور من بود و یاسر عرفات محتاط بود و از کلینتون خواست که نتیجه را اعلام نکند. یعنی شکست اعلام نمیشود. مهمتر از همه، ما نباید مسئول شکست معرفی شویم. کلینتون قول داد که به این موضوع پایبند باشد و ما را مسئول نداند یا اسرائیلیها را مسئول بداند. ما دو هفته را بدون پیشرفت چشمگیری سپری کردیم. برخی از کمیتهها شاید پیشرفتهایی داشتند. در بحث مرزها، ما پیشرفت واقعی نداشتیم و شکاف بین ما و اسرائیلیها زیاد بود، بین اصلاحات دو تا سه درصدی مرزها، در حالی که اسرائیلیها حرف از 15 درصد میزدند. در مورد پناهندگان اصلاً پیشرفتی حاصل نشد. در مورد قدس اصلاً پیشرفتی وجود نداشت. اما ما موقعیتهای یکدیگر را محک نزدیم. ما میدانیم که حداکثر در هر انتها چقدر است.
کلینتون قول داد در فرآیند پاسخگویی نقشی ایفا نکند. کمپ دیوید را ترک کردیم. من در ماشینی بودم که از کمپ دیوید به سمت فرودگاه واشنگتن حرکت میکرد و دو سه ساعت طول کشید. وقتی به فرودگاه رسیدیم، تلفنی با ما تماس گرفت و برخی از خبرنگاران حاضر به ما گفتند که کلینتون یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد و یاسر عرفات را مسئول کامل نتیجه نگرفتن و شکست دانست. عرفات بسیار عصبانی شد، اما برای اینکه خود را به رویارویی با آمریکا نکشاند، از اعضای هیئت ما که برخی از آنها هنوز در کمپ دیوید بودند، خواست در مورد صحبتهای کلینتون اظهار نظر نکنند و با رد این اتهامات به او پاسخی ندهند..
این اشتباهی بود که بعداً متوجه شدیم و آن این بود که باید مستقیماً پاسخ میدادیم. متأسفانه من یکی از کسانی بودم که پیشنهاد کردم تا زمانی که از جزئیات گفتههای او مطلع نشدیم و تا زمانی که از خود آمریکاییها نشنیدیم صبر کنیم و پاسخ ندهیم، زیرا ممکن است توضیحاتی داشته باشند. سفر به غزه دوباره ساعتها طول کشید. طی آن تمام رسانههای جهانی از وضعیت خبر دادند و آمریکاییها ما را مسئول دانستند.
زمانی که به غزه رسیدیم، احتمالاً آنقدر زمان را تلف کرده باشیم که در آگاهی جهانیان ثابت شد که ما کسانی بودیم که در این مذاکرات شکست خوردیم. رئیس جمهوری آمریکا به برخی عربها و شاید برخی از نمایندگان کشورهای عربی در واشنگتن توضیح داد که چرا این کار را انجام داد و چرا عهد خود را با یاسر عرفات زیر پا گذاشت و گفت که اگر این موضوع معلق بماند و بدون اینکه عرفات را مسئول بداند، به شکست کامل رها شود، به موقعیت ایهود باراک آسیب رسانده و آن را تضعیف خواهد کرد. انتخابات نزدیک است که منجر به شکست وی در انتخابات میشود. بنابراین، او ترجیح داد که عرفات را مقصر بداند و باراک را تبرئه کند تا او را از عواقب این شکست داخلی در اسرائیل نجات دهد.
یک فرصت از دست رفته در طابا
ماهها بعد، کلینتون پروژه خود را برای مذاکره برای ما ارائه کرد. این در اواخر دسامبر 2000 بود و کلینتون تنها چند هفته از دورهاش باقی مانده بود.این پروژه جلوتر از بقیه پروژههایی بود که در کمپ دیوید به ما ارائه شد و این پروژه ما را شگفتزده کرد. به دنبال آن مذاکراتی که در طابای مصر بین خود و هیئت اسرائیلی انجام دادیم، در این مذاکرات بر اساس پروژه کلینتون، توانستیم به پیشرفتهایی در بسته شدن 80 تا 90 درصد مسائل توافق نهایی دست پیدا کنیم که اسرائیلیها هم در آن زمان گفتند و نه فقط ما.
به یک سئوال رسیدیم: آیا آنچه را که توافق کردهایم امضا میکنیم و مثلاً 10 درصد را برای مذاکرات بعدی میگذاریم؟ ما پیش یاسر عرفات در غزه رفتیم تا نظر او را جویا شویم.
هیأت اسراییلی پیش ما دچار اختلاف شد و دو گروه شدند؛ کسانی که پذیرفتند امضا کنیم با وجود اینکه چند هفته دیگر انتخابات اسرائیل است و آنهایی که میگفتند ما نمیتوانیم دست به این کار بزنیم، زیرا این یک دولت منقضی شده است و دو هفته دیگر یک دولت جایگزین خواهد آمد. همه حدس میزدند که (آریل نخست وزیر سابق اسرائیل) شارون بیاید. ما با یاسر عرفات تردید داشتیم و اسرائیلیها تردید داشتند. یک جناحی بود که میگفت: اجازه دهید ما امضا کنیم و شارون و دولت بعدی اسرائیل را در برابر عمل انجام شده قرار دهیم. من از طرف فلسطینی بودم که در تردید زندگی میکردم و نگران موقعیت عرفات بودم، بنابراین این فرصت را از دست دادم.
مسئول کیست؟ مسئولیت با سه طرف است: ایالات متحده و کلینتون که پروژه واقعی خود را دیر ارائه کرد، یعنی چند هفته قبل از خروجش. در طرف اسرائیلی که بر اساس نظرسنجیها به زمان قبل از انتخابات در اسرائیل و رسیدن ناگزیر شارون به قدرت و شکست ایهود باراک رسیده بود. ما کسانی بودیم که نمیدانستیم چه کنیم: آیا باید با کلینتون و باراک امضا کنیم یا منتظر آمدن رئیسجمهوری بعدی باشیم، به خصوص که سیگنالهایی از شخصیتهای فلسطینی و عرب دریافت کردیم که اگر جورج بوش بیاید، و احتمال بیشتری دارد، او سخاوتمندتر و موثرتر در رسیدن به توافق خواهد بود، پس برای امضا کردن صبر کنید.
نمیخواهم مسئولیت را بر دوش دیگران بیاندازم، اما تا این لحظه سردرگم هستم: حق با ما بود یا نه؟ خلاصه کردن موضوع در اینکه «کمپ دیوید» شکست خورد و طرف فلسطینی پیشنهاد سخاوتمندانهای دریافت و آن را رد کرد، حرف پوچی است به این دلیل که کلینتون چند ماه پس از شکست « کمپ دیوید» طرح خود را ارائه داد و از دو طرفی که نتوانستند در مذاکرات طابا علیرغم رفتن راه زیاد به نتیجه نهایی برسند، خواست.
باراک فریبکار... و پرز یک مذاکره کننده چیره دست
عبدربه در مورد تجربه خصمانه با آریل شارون میگوید: «در واقع فرصت تعامل مستقیم با شارون به ما دست نداد. میتوانم بگویم که یاسر عرفات شدیداً به ایهود باراک بی اعتماد بود. نه با رابین که معتقد بود تا زمان ترورش واقعاً برای دستیابی به توافق جدی است و نه با شیمون پرز که احساسات عرفات نسبت به او بالا و پایین میشد به این شدت نبود. پرز عادت داشت وانمود کند که بسیار انعطاف پذیر است، سپس به سمت افراطگرایی رفت. او یک مذاکره کننده واقعی و زیرک بود. یاسر عرفات را در این دسته قرار میداد. این تصور نهایی را نمیدهد که نه سختگیر است، نه ملایم یا انعطاف پذیر.
ما قبل از آن در «وای ریو»ر (در سال 1998) با بنیامین نتانیاهو برای خروج از 13 درصد کرانه باختری به توافق رسیده بودیم و این با تلاشهای کلینتون تأیید شد. توافقنامه «وای ریور» گامی قبل از کمپ دیوید بود و شامل آزادی چند صد زندانی و سایر توافقات در زمینه تسهیلات برای تشکیلات خودگردان فلسطین بود. نتانیاهو هیچ یک از آنها را اجرا نکرد، اگرچه ما آنها را پس از یک جلسه نفسگیر که کلینتون با ما و آنها در سالن مدرسه در آنجا برگزار کرد، امضا کردیم که از صبح روز اول تا روز دوم به مدت بیست و چهار ساعت تا صبح 2018 ادامه یافت. ما تحت فشار شدید کلینتون به این توافقات دست یافتیم. نتانیاهو پذیرفت و البته اجرا نکرد.
زمانی که ایهود باراک آمد، اولین جلسه را با او و دیوید لوی، وزیر امور خارجهاش، پس از یکی دو هفته برگزار کردیم و از او خواستیم که توافقنامه «وای ریور» را که با نتانیاهو بسته بودیم و هیچ اسرائیلی نمیتواند در آن زیادهخواهی کند، اجرا کند. باراک نپذیرفت و استدلالش این بود: چرا با هم شش ماه نمینشینیم و به جای اینکه 13 درصد به شما بدهیم، بقیه را میدهیم؟ با مذاکرات فشرده همه چیز را به شما میدهیم.
البته باراک یک بازی دهنده بود زیرا تجربه با او ثابت کرد که او همچنان به طفره رفتن ادامه میدهد و به هیچ توافق واقعی نمیرسد. این شد که عرفات به او گفت: چرا این دو موضوع را جمع نمیکنیم؟ شما از 13 درصد عقب نشینی میکنید و در همان زمان ما بر سر بقیه مذاکره میکنیم. چرا به آنچه که نتانیاهو با آن موافقت کرده است پایبند نیستید؟ هیچ کس نمیتواند شما را به چیزی در داخل اسرائیل متهم کند، حتی راست افراطی. ایهود باراک نپذیرفت.
«رفتار نپخته» شارون با عرفات
شارون حاضر نشد با عرفات دست بدهد. این در واقع یک اقدام کودکانه از سوی شارون و شاید یک اقدام پوپولیستی در میان جنبش راست و راست افراطی بود که از او حمایت میکرد. هیچ ارزشی هم نداشت.
در عمل شارون پشت سر وقوع انتفاضه دوم بود و او بود که اوضاع را به وخامت مستمر رساند و سپس ما اشتباه کردیم که شارون از آن سوء استفاده کرد و آمریکاییها را در کنج قرار داد، که همان مسئله کشتی «کارن آ» که مملو از سلاحهایی بود که در عمل از ایران میآمد. از جزیرهای ایرانی به نام «کیش» و طرفهای آمریکایی و اسرائیلی از لحظه حرکت تا رسیدن به آبهای سرزمینی آن را زیر نظر داشتند، سپس آن را توقیف کردند و یاسر عرفات متهم به دست داشتن در آن شد.
کلماتی برای تاریخ: یاسر عرفات به طور کامل منکر اطلاع از آن شد و حتی زمانی که جورج بوش و برخی از نزدیکانش از جمله (وزیر خارجه سابق آمریکا) کالین پاول از عرفات خواستند که مسئولیت خود را بپذیرد زیرا اعتراف او فشار روی این موضوع را کاهش میدهد، یاسر عرفات تاکید کرد که مسئولیتی بر عهده نگرفته است.
البته کاری از این دست بدون اطلاع عرفات امکان پذیر نیست. افرادی که سعی در آوردن این مقدار اسلحه داشتند از نزدیکان عرفات شناخته میشوند. این تسلیحات، حتی از نظر کمی و کیفی، نه منجر به تغییر موازنه قوا به ویژه نظامی میشد و نه بر برتری نظامی اسرائیل متزلزل یا تأثیر میگذاشت. اما از آن به عنوان نشانهای استفاده شد که انتخاب عرفات دستیابی به حل و فصل و راه حل نیست، بلکه گزینه نظامی است. در آن لحظه، برخی عملیات انتحاری در داخل اسرائیل انجام شد که به طرف اسرائیلی این امکان را داد تا تلاشهای آمریکا برای بازگرداندن عزت و زندگی به روند سیاسی را سرکوب کند.
اشتباه عرفات در انتفاضه دوم
آیا ایران از طریق عملیات انتحاری در تضعیف توافقنامه «اسلو» نقش داشته است؟ عبدربه پاسخ میدهد: «فکر نمیکنم که ایران در عملیات انتحاری دست داشته باشد. مسئول این عملیات عمدتاً جنبش «حماس» بود. گروههای دیگری هم هستند که میتوانستند برخی از این عملیات را انجام دهند. یادم نیست که «جهاد» در این زمینه خیلی مؤثر بوده باشد. بلکه بخشی از وضعیتی شد که در آن انتفاضه دوم بر خلاف انتفاضه اول و اوائل انتفاضه دوم که ماهیت آن مردمی بود وارد برخی عملیات نظامی باشد، با قصد هدف قراردادن اماکن غیرنظامی در داخل شهرهای اسرائیل.
فکر میکنم عرفات در آن مرحله اشتباه کرد. این کاملاً اشتباه است و کسانی هستند که آن را یک اشتباه مهلک میدانند، به ویژه اینکه یاسر عرفات به جنبش «حماس» اشاره کرد که این عملیات را به عنوان عنصر فشار بر اسرائیلیها تایید میکند. کسانی هستند که گفتهاند و شهادت دادهاند که یاسر عرفات خطاب به برخی از رهبران «حماس» گفت:« ما در گذشته با هم دشمن بودیم و اکنون در نتیجه مشارکت در این عملیات به چیزی شبیه به متحدان روی آوردهایم.» من مدرکی برای این اظهارات ندارم، اما البته نمایندگان بینالمللی زیادی آمدند و رفتند و از عرفات خواستند این عملیات را محکوم کند، او از محکوم کردن این عملیات خودداری کرد، اما هر اقدامی را که غیرنظامیان دو طرف را هدف قرار دهد محکوم کرد.»
آیا هاله یاسر عرفات مانعی بر سر راه گسترش «حماس» بود و رابطه او با آن چگونه بود؟ عرفات در مرحلهای بسیار شدید ضد «حماس» بود. میتوانم بگویم که در مرحله اول استقرار حکومت در دوران اسحاق رابین و آنچه پس از آن تا آغاز دوره نتانیاهو در سال 1996 که به قدرت رسید، او آماده دستگیری و تعقیب رهبران «حماس» بود. او به سرویسهای امنیتی ما مأموریت داد که چنین نقشی را ایفا کنند.»
هنگامی که روند در داخل اسرائیل تغییر کرد، به ویژه با شروع انتفاضه دوم، بازدید فاجعه بار شارون از المسجد الاقصی و سپس وقوع قیام مردمی، این روندها آغاز شد. عرفات آن را ابزاری برای فشار بر اسرائیلیها میدانست، بدون اینکه خود شخصاً در این موضوع دخالت داشته باشد.
قبل از این، باید به خاطر داشته باشیم که تغییر به سمت حمایت از عملیات نظامی، از جمله علیه اهداف غیرنظامی، به یکباره اتفاق نیفتاد. پس از کشته شدن رابین و یک دوره انتقالی که در آن شیمون پرز آمد و انتخاباتی برگزار شد که در آن نتانیاهو در سال 1996 به قدرت رسید، اولین دیدار با نتانیاهو در یک پایگاه نظامی اسرائیل در ایست بازرسی اریز به قول ما در ورودی غزه، برگزار شد.
من با یاسر عرفات در آن دیدار با نتانیاهو بودم و او قبلاً با او ملاقات نکرده بود. نفر سومی هم در این جلسه حضور داشت، اما یادم نیست که بود.
نتانیاهو جلسه را اینگونه آغاز کرد:« آقای عرفات، شما موضع من را در مورد توافقنامه «اسلو» که با شیمون پرز و اسحاق رابین امضا کردید میدانید، من مخالف این توافقات بودم و این یک دولت جدید در اسرائیل است و به شما میگویم که این قراردادها برای ما به پایان رسیده است و قانون جدیدی به نام «مقابله» جایگزین آن میکنیم، یعنی اگر قدم مثبتی بردارید، با یک قدم مثبت به آن پاسخ میدهیم و اگر کاری منفی انجام دهید، آن را با یک چیز منفی به پاسخ خواهیم داد. مرجع «تقابل» است، قدمهای مثبت بردارید، اگر از آنها راضی باشیم، با گامهای مثبت به آنها پاسخ خواهیم داد.
من در این دیدار با یاسر عرفات بودم و از نتانیاهو پرسیدم:« اگر فرض کنیم این را میپذیریم و با وجود اینکه قبول نمیکنیم چون در «اسلو» قرارداد را با کشور اسرائیل امضا کردهایم نه با یک دولت اسرائیلی، و این توافق برای شما الزام آور است همانطور که برای ما الزام آور است، پس کشورها نمیتوانند پای توافقها را امضا کنند و با تغییر دولتها تغییر کنند وگرنه جهان به جنگل تبدیل میشود. این اولین نکته. نکته دوم اینکه: اگر این اصل «عمل متقابل» را اتخاذ کنیم، چه کسی در مورد مثبت یا منفی و کافی یا ناکافی بودن هر اقدامی از ما قضاوت خواهد کرد؟ چه کسی شما را قضاوت خواهد کرد؟ گفت: ما قضاوت میکنیم. گفتم: پس تو حریف و تو داوری.
نشانههای شکست ظاهر شد، بنابراین عرفات خواست تا نیم ساعت یا بیشتر با او ملاقات کند، سپس آنجا را ترک کرد. در راه غزه به من گفت: فایدهای ندارد. این مرد میخواهد «اسلو» و توافقات را نابود کند. از آن لحظه، ما از یاسر عرفات که تمام شرط خود را روی روند سیاسی گذاشته بود، به یاسر عرفاتی رفتیم که محتاطتر شد و شروع کرد به این فکر که نجات روند سیاسی به معنای غیرممکن نیست، بلکه به این معناست که با مشکلات عظیمی روبرو است.
صدام به عرفات گفت: من چراغهای قدس را مانند چراغهای بغداد میبینم
از عبدربه پرسیدم که آیا عرفات در ارزیابی جدیت حمله عراق به کویت در سال 1990 اشتباه کرد یا خیر؟ او پاسخ داد: او قطعاً اشتباه کرد. یاسر عرفات حداقل در درون خود اصلاً این تهاجم را نمیپذیرفت، اما میترسید این را به زبان بیاورد تا رابطهاش با عراق، عراق صدام حسین در آن زمان، از دست نرود. طرفداران یاسر عرفات در منطقه زیاد نبودند، به ویژه به دلیل روابط پرتنش با (رئیس جمهوری فقید سوریه) حافظ اسد و مهاجرت به تونس برای چندین سال. همچنین به این دلیل که رابطه با اردن رابطهای نبود که بر مبنای مثبت ایجاد شود و برخی دعواها و تنشها در آن باقی ماند. البته در آن زمان رابطه یاسر عرفات با کشورهای خلیج خوب بود. عرفات تصمیم گرفت که میانه چوب را نگه دارد و معتقد بود که موضوع بدون جنگ یعنی با توافق و عقب نشینی صدام به پایان میرسد و در نتیجه روابط عربها با یکدیگر باز میگردد، اما شاید روابط فلسطین و عراق به حالت قبلی خود برنگردد، اگر رابطه با صدام در این بحران را از دست بدهد.
البته عرفات حمایتهای صدام از «ساف» را در نظر میگرفت. من نمیتوانم او را با کشورهای خلیج به عنوان یک کل مقایسه کنم، اما صدام عملاً از او حمایت کرد. مهمتر از حمایت، راه عراق را برای ارتباطات عرفات با کرانه باختری و غزه از طریق اردن باز کرد، یعنی حمایت لجستیکی، نه فقط مالی، و آزادی حرکت و کار برای عرفات را فراهم کرد. به بغداد میرفت، با هر که میخواست ارتباط برقرار میکرد، روابط سیاسی برقرار میکرد و آرام میخوابید. او در تونس کاملاً احساس آرامش نمیکرد، زیرا مورد سوءقصد قرار گرفت. بنابراین عرفات ترجیح داد چوب را از وسط نگه دارد. او در این موقعیت باقی ماند و به دنبال حل و فصل بود.
تو در کنار عرفات بودی وقتی بیش از یک بار پس از حمله به کویت با صدام حسین ملاقات کرد. موضع عرفات چه بود؟ عبدربه پاسخ داد: «راستش را بخواهید، او به وضوح از او خواست و درخواست کرد که عقب نشینی کند. صدام را در یک خانه یا ویلای ساده در پارک الزورا که یک پارک مهمی در بغداد است ملاقات کردیم. یاسر عرفات تنها بود و من هم به جلسه دعوت شدم.
«ابو عمار» (عرفات) با صدام رو به رو شد و به او گفت که میترسم عراق در معرض نکبه قرار گیرد. صدام سعی میکرد او را متقاعد کند که همه اینها به خاطر فلسطین است. «ابو عمار» از جمله معروفی استفاده کرد که بیش از یک بار تکرار کرد: ما پنجاه سال پیش از نکبه گذشتیم و پنجاه سال نیز میتوانیم صبر کنیم تا مسئله فلسطین حل شود، اما نمیخواهیم که فاجعه دیگری بر سر عراق بیاید. ما نکبه دیگری به نام نکبه عراق نمیخواهیم.
من شاهد این موضوع بودم و او آن را تکرار کرد، حتی در جلسهای که ملک حسین و علی سالم البیض به نمایندگی از یمن متحد حضور داشتند و او در آن زمان معاون رئیس جمهوری بود، یاسر عرفات در این دیدار گفت:«من نکبه دیگری به نام نکبه عراق نمیخواهم.»
پس از اتمام جلسه در پارک الزورا، صدام به او گفت: «خیالت راحت باشد ابو عمار. من حساب همه چیز را کردم.» ما نفهمیدیم آن چیز که حسابش را کرده چیست. دستش را گرفت و بر در ویلا ایستادیم و شب بغداد در مقابل ما بود، به او گفت:«ابوعمار، چراغهای قدس را ببین همانطور که من چراغهای بغداد را اکنون در برابر خود میبینم.» منظورش احیای قدس است.
در جلسه قبل که چهار طرفه بود با حضور یمن، اردن، ما و عراق، «ابو عمار» این سخنان را به او گفت و آنکه «ابو عمار» را پاسخ داد، طارق عزیز بود و به او گفت: ای ابوعمار، ما میخواهیم فلسطین را برای تو آزاد کنیم و قدس را به تو برگردانیم و تو امتناع میکنی؟ آیا این معقول است؟ ما میخواهیم تمام وزن عراق را به خطر بیندازیم تا اینکه قدس را دوباره به دست آوریم و شما امتناع میکنید. آیا این منطقی است؟
سعدون حمادی نیز در همین خط صحبتهای خود را برای ما تکمیل کرد. وی جلسه را به تعویق انداخت و از وزرای خارجه خواست که بروند و بیانیه نهایی را با طارق عزیز، وزیر امور خارجه یمن متحد و مروان القاسم وزیر امور خارجه اردن تهیه کنند. من وزیر خارجه بودم چون هیچ کس دیگری با یاسر عرفات نبود. سفیر با ما بود (مسئول سابق ساف) برادر عبدالله الحورانی نیز همراه ما بود.
طارق عزیز خواستار هشدار نسبت به نکبه عراق شد
بیرون رفتیم و طارق عزیز دست مرا گرفت. من او را خوب میشناختم، گفت: خواهش میکنم ابوعمار آنچه را که در جلسه درباره مقدس و عراق و نکبه گفت تأیید کند، ما نکبهای به نام نکبه عراق نمیخواهیم. من تعجب کردم زیرا اولین کسی که برای پاسخ به «ابو عمار» پیشقدم شد طارق عزیز بود.
طارق عزیز خطر تهاجم را به خوبی میدانست، اما مجبور شد به رئیس جمهوری پاسخ دهد. من متحیر شدم و طارق عزیز آن را برایم تکرار کرد و به او گفتم: باشد. برگشتم و دیدم روسای جمهوری به تنهایی جلسه گرفتهاند و یاسر عرفات با آنها بود. اجازه خواستم و به او گفتم: طارق عزیز از شما میخواهد همین سخنان را برای رئیس جمهوری، صدام تکرار کنید که ما فاجعه جدیدی به نام نکبه عراق را نمیخواهیم. باید راهی برای حل و فصل پیدا کرد. به من گفت: چه کسی؟ گفتم: طارق عزیز میگوید تکرار کن. گفت: مطمئنی؟ گفتم: بله، دو دقیقه پیش از او شنیدم. خواست که این کلمات را دو بار تکرار کنید. کمی فکر کرد و بعد به من گفت: خوب، خوب. نمیدانم تکرار کرد یا نه. اوضاع اینگونه پیش میرفت.
در سال 1973، عبدربه بخشی از هیئتی بود که از بغداد دیدن کرد و با رهبری عراق که به شدت از رهبر مخالف جنبش «فتح»، صبری البنا، معروف به «ابو نضال» حمایت میکرد، ملاقات کرد. از او پرسیدم که آیا درست است که رئیس جمهوری احمد حسن البکر از یاسر عرفات متنفر بود یا خیر؟ پاسخ داد: « خیلی از او متنفر بود. او را به شکلی بی ادبانه تحقیر میکرد. بر او وارد شديم و گفت: رئيس جمهوری شما چطور است؟ رهبر شما چطور است؟ «ابو عمار» در آن زمان رئیس جمهوری نبود. به او گفتیم: خوب است و سلام میرساند. گفت: آیا برایش تیغ بفرستم ریشش را بتراشد؟ آیا او به این دلیل که مبارز فلسطینی است ریش خود را میگذارد؟ آیا آرمان نیاز به ریش دارد؟ اینطور حرف زدن چندش آور است. صدام حسین حضور داشت و کمی او را آرام کرد.
جو متشنج در نتیجه حوادث «اکتبر سیاه» در اردن در سال 1970 بود. ما فلسطینیها این توهم را داشتیم که ارتش عراق در اردن از طرف ما علیه ارتش اردن مداخله خواهد کرد. اما این اتفاق نیفتاد، زیرا مبارزه بین بعثیها، حزب بعث سوریه و حزب بعث عراق، یکی از اولویتها بود. زمانی که ارتش سوریه وارد اردن شد، عراق به این باور رسید که هرگونه ورود از سوی خود باعث تقویت مداخله «بعث» سوریه، حریف واقعی، اولین و آخرین آن خواهد شد. بنابراین آنها تصمیم گرفتند که هیچ مداخلهای انجام ندهند تا تعادل به هم نخورد و «بعث» سوریه ثمره خود را درو نکند.
نقش قذافی در ترور «ابو ایاد»
قرار بود در دیدار با صدام در پارک الزورا، صلاح خلف «ابو ایاد» در این جلسه شرکت کند، اما در آخرین لحظه بهانه گرفت که قولنج روده دارد، به همین دلیل نیامد. صدام چون او را میشناخت، سراغش را گرفت و گفتم او را در هتل دیدم و گفت، قولنج دارد. صدام این استدلال را قبول نداشت و آن را نوعی تحریم میدانست، بنابراین شک ما متوجه صدام بود که بعداً «ابو ایاد» را ترور کرد. اما بعداً ثابت شد که کار معمر قذافی است و به دست «ابو نضال» که آن زمان پناهنده در لیبی بوده اجرا شده است.
به دست «ابو نضال» و تصمیم معمر قذافی؟ عبدربه پاسخ میدهد: «با تأیید معمر قذافی. ابو ایاد نسبت به معمر رفتار دوستانهای نداشت و از او انتقاد میکرد و از سفر به لیبی یا تماس با او، اگر نگوییم قطع ارتباط میکرد، اکراه داشت. معمر یا متخاصم بود، یا محتاط، یا متنفر.
این عملیات از لیبی کلید خورد، فرد از لیبی آمد، فردی وابسته به «ابو نضال» بود. البته کینههای «ابونضال» نسبت به «ابو ایاد» عمیق و قدیمی است و تا زمانی که او در لیبی بود و حداقل زیر چشم و گوش لیبیاییها، باید آنها را از نیت خود آگاه کرده باشد اگر آنها در آن دست نداشتهاند. حدس من این است که آنها درگیر بودند و مخالفتی با خلاص شدن از شر «ابو ایاد» نداشتند.