«30 ژوئيه» عراقی... داستان کودتای سفیدی که با سیل خون همراه شد

النايف پیشنهاد طارق عزیز را رد کرد و پس از 10 سال با گلوله صدام مواجه شد

TT

«30 ژوئيه» عراقی... داستان کودتای سفیدی که با سیل خون همراه شد

رئیس‌جمهوری سابق عراق احمد حسن البكر و معاونش صدام حسین (A.F.P)
رئیس‌جمهوری سابق عراق احمد حسن البكر و معاونش صدام حسین (A.F.P)

عقلانی نیست که مردی به نام صدام حسین را به گوشه‌ای تنگ بکشانی و او را وادار کنی که تو را به عنوان شریک در اداره عراق بپذیرد. نه «بعث» شریک دوست دارد و نه صدام تحمل آن‌ها را دارد.

در دفاتر «بعث» که در 17 ژوئیه 1968 به قدرت بازگشت، روزهای پرهزینه‌ای به ثبت رسیده است. 30 ژوئیه همان سال نخستین نقطه عطف بود که به «بعث» این امکان را داد که به تنهایی قدرت را با ریاست احمد حسن البكر و دست راستش صدام حسین در دست بگیرد. شغل من ایجاب کرد که با برخی از افراد نقش‌آفرین در آن روز ملاقات کنم و داستان‌های آن‌ها را با خوانندگان «الشرق الأوسط» به اشتراک بگذارم.

رئیس‌جمهوری سابق عراق احمد حسن البكر و معاونش صدام حسین (A.F.P)

شکست ارتش‌های عربی در جنگ 1967 خشم افکار عمومی عربی را برانگیخت و دولت‌ها را مسئول «ناکامی» دانستند که در واقع یک فاجعه بود. عبد الرحمن عارف، رئیس‌جمهوری عراق که جانشین برادرش عبدالسلام شده بود، ضعیف به نظر می‌رسید. قدرتش در ارتش متزلزل بود و اعتبارش در خیابان محدود. در بهار 1968 زمزمه‌ها در حلقه‌های کوچک درباره آمادگی گروه‌های مختلف برای به دست گرفتن قدرت افزایش یافت. برخی پیش‌بینی کردند که کشور به دست یک نظامی بیفتد.

رهبری «بعث» صحنه را زیر نظر داشت. نگران بود که با یک کودتا یا چیزی مشابه آن بیدار شود. آن‌ها شروع به برنامه‌ریزی برای بازگشت به قدرت کردند تا از تجربه‌ای که در سال 1963 رخ داد و به خون کشیده شد و عبد السلام عارف، کسی که آن را به ارمغان آورده بود، آن‌ها را سرنگون کرد، انتقام بگیرند.

رهبری سعی کرد از ورود دوباره به تونل خون جلوگیری کند و شروع به بررسی موقعیت‌ها و موانع کرد. سرهنگ ابراهیم الداود فرمانده گارد ریاست‌جمهوری با حدود بیست هزار نیرو بود. اگر الداود مقاومت می‌کرد، نبرد خونینی در اطراف دیوارهای قصر و دورتر از آن در می‌گرفت. شاید حتی این برخورد باعث می‌شد که طرف ثالثی از ارتش برای عرضه خود به عنوان نجات‌دهنده به میدان بیاید.

ملاقات‌کنندگان گزینه‌ها را بررسی کردند و در نهایت تصمیم به گفت‌وگو با الداود گرفتند و امیدوار بودند او را به سمت جنبش کودتا جلب کنند یا حداقل بی‌طرف کنند. آن‌ها قبل از تصمیم‌گیری به نکته‌ای مهم رسیدند: ابراهیم الداود به شدت تحت تأثیر دوستش عبد الرزاق النايف، معاون رئیس‌اطلاعات نظامی بود. شایع بود که النايف مردی قدرتمند و ماهر در کنترل امور است و ارتباطات مبهمی با سازمان‌های غربی دارد و الداود به طور کورکورانه به او اعتماد دارد.

وظیفه‌ای پیچیده از این نوع نیاز به زیرکی دارد. باید به احمد حسن البكر سپرده می‌شد که در شخص خود تصویر یک نظامی و مهارت‌های حزبی را با تجربه در نقشه‌کشی ترکیب می‌کرد.

سازمان‌دهندگان کودتا همکاری سرهنگ سعدون غیدان را تأمین کردند که نیروهایی مستقر در قصر ریاست‌جمهوری داشت و شامل تعدادی تانک بود.

سعدون غيدان وعبدالرزاق النايف

البكر نیز با الداود ملاقات و او را از پروژه کنار زدن عارف مطلع کرد. گفت: «بیایید این موضوع را به طور مخفیانه بین خودمان نگه داریم. شما مردی متدین هستید، پس به قرآن قسم می‌خوریم که این اطلاعات به شخص سومی نخواهد رسید.» و بالطبع البكر منظورش النايف بود. الداود در 15 ژوئیه سوگند یاد کرد، اما تردیدی نداشت که به النايف اطلاع دهد.

رهبری «بعث» در تنگنا قرار گرفت. راز دیگر راز نبود و اطلاعات در دست مردی خطرناک به نام عبدالرزاق النايف بود، پس او چگونه با آن‌ها برخورد می‌کند؟ موفقیت یا شکست تلاش در دست او بود. «بعث» اصلاً مایل نبود مردی را وارد کند که بسیاری در کشور درباره او می‌گفتند که «دارای ارتباطات مشکوک با سازمان‌های غربی است.»

در آن مرحله، عضو رهبری صلاح عمر العلی نقش مهمی ایفا کرد. او به من گفت: «صبح 16 ژوئیه، به گروه‌های اجرایی مدنی و نظامی نسخه نهایی مأموریت‌ها را اطلاع دادیم. در ابتدا فکر کردیم که عملیات را در 14 ژوئیه به دلیل ارزش نمادین آن (سالگرد کودتای 1958 که بعد از آن جمهوری اعلام شد) انجام دهیم، سپس به روز بعد فکر کردیم، اما ملاحظات عملی ما را به تأخیر انداخت. در 16 ژوئیه، اسلحه‌های پنهان شده در مخفیگاه‌های حزبی و مقداری لباس نظامی برای پنهان‌کاری را بیرون آوردیم. در ساعت 8 شب، در خانه البكر در محله علی صالح در خیابان 14 رمضان ملاقات کردیم. باید کارهای نهایی را آماده می‌کردیم و منتظر زمان اجرا در ساعت 2:30 بامداد بودیم. در اینجا بود که یک شگفتی پیش آمد.»

پیام شوکه‌کننده

ملاقات‌کنندگان به عنوان اعضای رهبری منطقه‌ای حزب در حال بررسی آخرین آماده‌سازی‌ها بودند که در زدند. البكر رفت و در را باز کرد و سپس با یک برگه کوچک برگشت.

ناگهان البكر گفت که این پیام از سرهنگ عبد الرزاق النايف است که در آن نوشته شده: «من اطلاعاتی دارم که شما قصد انجام این عملیات را دارید. من با شما هستم و آماده‌ام هر مأموریتی را انجام دهم و به خدا توکل کنید.»

صلاح عمر العلي

علی به یاد می‌آورد که «البکر گفت: این پیام در دست شماست. حالا می‌خواهم که موضوع را بررسی کنید و تصمیم مناسب را بگیرید. پیام که توسط افسر جوانی که همراه النايف بود منتقل شده بود، به اندازه بمب تأثیرگذار بود. فرستنده پیام بعثی بود بدون اینکه رئیسش بداند، اما این موضوع از اهمیت مشکل نمی‌کاهد. مشاوره‌ای با مقداری سردرگمی صورت گرفت. النايف افسری قدرتمند، باهوش و بلندپرواز بود که نقش او فراتر از موقعیتش بود. ما جنبه‌های مختلف موضوع را بررسی کردیم؛ اگر عملیات را لغو کنیم، چه کسی تضمین می‌کند که النايف از فرصت استفاده نکرده و آن را فاش نکند و ما را به کلی نابود نکند؟ او خواهد دید که ما بدون پیشنهاد برای مشارکت او اقدام کرده‌ایم و عملیات را به دلیل آگاهی او از آن لغو کرده‌ایم. لغو عملیات به وضوح برای حزب فاجعه‌بار بود. از طرف دیگر، مشارکت النايف نیز خود یک ریسک به حساب می‌آمد. واضح بود که الداود به سوگندی که خورده بود پایبند نبوده و ما را در وضعیتی قرار داده که باید هزینه آن را بپردازیم.»

در نهایت، تصمیم به اجرای عملیات گرفتیم و به النايف پاسخ دادیم: «عمداً و با آگاهی شما را مطلع نکردیم به دلیل موقعیت حساس شما و نگرانی برای شما. ما به برادر ابراهیم الداود اطلاع دادیم تا مستقیماً به شما اطلاع ندهیم و از بروز موقعیت ناخوشایند جلوگیری کنیم و بر این باور بودیم که این روش بهتر و مؤثرتر است و می‌دانستیم که او شما را مطلع خواهد کرد. ما تصمیم به اجرای عملیات گرفته‌ایم و اگر موفق شویم، شما رئیس‌جمهوری عراق خواهید بود. واقعاً ما دو تصمیم مرتبط گرفته‌ایم: اول، فریب دادن النايف به مشارکت از طریق پیشنهاد مقام نخست‌وزیری. دوم، ضرورت خلاص شدن از النايف و الداود در اولین فرصت. و تصمیم گرفتیم که حمله به کاخ ریاست‌جمهوری به عهده اعضای رهبری منطقه‌ای باشد.»

یک خودروی زرهی در مقابل کاخ ریاست جمهوری پس از کودتا در سال ۱۹۶۸ (گتی)

پیش از اجرای عملیات، در خانه عبد کریم الندا، برادر زن احمد حسن البکر، ملاقات کردیم. عبدالکریم کارمند راه‌آهن بود و در ساختمان‌های اختصاصی نزدیک به رادیو در منطقه صالحیه اقامت داشت. بدون شک توصیف احساسات در آن ساعات حیاتی ضروری است. ما در آپارتمان، که شامل نه عضو رهبری از جمله البکر و صدام و تعدادی دیگر از جمله حردان التكریتی بود، نشسته بودیم. تعداد حاضرین در آپارتمان کمتر از بیست نفر بود. طرح این بود که الداود و غیدان در انتظار ما باشند.»

او افزود: «ما لباس‌های نظامی با نشان‌های افسران را پوشیدیم. در زمان معین، یک کامیون نظامی رسید و ما سوار آن شدیم و بخش دیگر با دو ماشین غیرنظامی رفتیم. ما با لباس‌های نظامی و اسلحه‌های خود به ورودی کاخ رسیدیم. در ورودی گردان تانک‌ها، سعدون غیدان در انتظار ما بود و در گردان را باز کرد. همچنین تعدادی از جوانان حزبی که به صورت مخفیانه برای آموزش استفاده از تانک‌ها فرستاده شده بودند، به ما ملحق شدند. ما با کمال تعجب متوجه شدیم که تانک‌های اطراف قصر جدید هستند و این جوانان نتوانستند آن‌ها را راه‌اندازی کنند. به طور تصادفی یکی از جوانان موفق به راه‌اندازی یک تانک شد و از یکی به دیگری منتقل شد و ما محاصره قصر را تکمیل کردیم.»

«در مقر گردان تانک‌ها، ستاد فرماندهی خود را مستقر کردیم. البکر با عبد الرحمن عارف که خواب بود تماس گرفت. میان آن‌ها دوستی و همکاری و ملاقات‌های زیادی وجود داشت. عارف متعجب شد و به البکر که کنار او بود گفت: چه خبر ابوهیثم؟ پاسخ داد: ابو قیس، رهبری انقلاب مأموریتش را به پایان رسانده و بر کل کشور مسلط شده است. به نام رهبری انقلاب از تو می‌خواهیم عاقل و آگاه باشی و از هر تلاشی خودداری کنی. به تو توصیه می‌کنم که خود را تسلیم رهبری انقلاب کنی و در عوض امنیت کامل و مطلق برای تو و خانواده‌ات خواهی داشت. این عملیات هدفی علیه شخص تو ندارد. هدف نجات کشور از مشکلاتی است که ممکن است به دلیل ادامه حکومت ضعیف تو پیش بیاید و کشور دوباره به حمام خون بیفتد. لطفاً لطفاً لطفاً خود را تسلیم کن و هیچ تلاشی نکن. همه چیز تمام شده است و تو می‌دانی که منظور من چیست.»

برای رئیس‌جمهوری پاسخ دادن به چنین دعوتی آسان نیست. عبد الرحمن عارف تلاش کرد تا وضعیت را بررسی کند و با تعدادی از فرماندهان تیپ‌های خارج از بغداد تماس گرفت و درب‌ها بسته بود. حدود ده دقیقه بعد، البکر دوباره او را خواست و بر تسلیم شدنش تأکید کرد. پس از چند دقیقه، تماس نهایی و قاطعانه‌ای با او برقرار کرد و گفت: اگر خود را تسلیم نکنی، تو مسئول خواهی بود. مسئولیت زندگی تو و مسئولیت زندگی خانواده‌ات. سپس به یکی از افسران دستور دادیم که چند گلوله توپ به طرف کاخ شلیک کند.

وقتی عارف صدای انفجارها را شنید، فهمید که جایی برای مذاکره وجود ندارد و به این ترتیب تماس گرفت تا بر سر فرآیند تسلیم مذاکره کند. من و انور عبدالقادر الحديثی به درب اصلی کاخ رفتیم. عارف بیرون آمد و ما او را با یک ماشین نظامی کوچک به مقر گردان تانک‌ها بردیم.»

«عبد الرحمن عارف دست می‌دهد با افسر گارد ریاست‌جمهوری و در کنار او الداود»

«عارف ترسیده و وحشت‌زده بود. او شروع به لرزیدن و گفتن کلمات نامفهوم کرد. شاید او مطمئن نبود که امنیتش تضمین شده است. با او‌ به احترام برخورد کردیم اما وضعیت ما نگرانی او را از بین نبرد. ما قبلاً توافق کرده بودیم که عارف کشور را ترک کند، چون نیازی به دستگیری او نبود. در انتظار آماده شدن هواپیما برای انتقال او به خارج، پیشنهاد کردیم که او را به خانه حردان التكریتی ببریم. حردان راننده ماشین بود و عارف و من در داخل ماشین بودیم. او واقعاً نگران بود.»

او نتوانست باور کند که هواپیمایش در حال آماده‌سازی است. او معتقد بود که ما او را به جایی می‌بریم تا او را بکشیم. چون من لباس نظامی پوشیده و مسلح بودم، عارف هر بار که حرکتی عادی انجام می‌دادم، بیشتر نگران می‌شد. در طول مسیر او مدام تکرار می‌کرد که به ریاست جمهوری مبتلا شده و از پذیرش آن پشیمان است. در نهایت به او اطمینان دادیم که امنیتش تضمین شده است و می‌تواند خانواده‌اش و هر چیزی که نیاز دارد با خود ببرد. این مسأله در صبح رخ داد و به نظر می‌رسد که هواپیما او را به ترکیه برد.

البته در آغاز عملیات، گروهی به منزل نخست‌وزیر طاهر یحیی رفتند و او را دستگیر کردند و به این ترتیب (حزب بعث) بدون خون‌ریزی به قدرت برگشت.»

شجاعت صدام... و سخت‌گیری او

از علی در مورد رفتار صدام در آن ساعات پرسیدم و او پاسخ داد: «صدام درست همان‌طور عمل کرد که دیگران عمل کردند؛ لباس‌های نظامی پوشید و مانند سایر اعضای رهبری منطقه‌ای اسلحه‌اش را حمل کرد.

اگرچه می‌توان امروز صدام را به خاطر موارد زیادی متهم کرد، اما نمی‌توان گفت که او شجاع نبوده است. صدام مردی بود که به موقعیت‌های سخت عادت داشت. شجاعت او نیازی به اثبات ندارد و سخت‌گیری او نیز همین‌طور. باید توجه داشت که فعالیت حزبی در آن زمان دشوار و سخت بود و صدام در آن دوره ستاره نبود و تصمیم‌گیرنده اصلی نبود. می‌توانم بگویم که او حزبی و متعهد به تصمیمات حزب بود.»

«حزب بعث» قدرت را به دست گرفت، اما رهبری آن به رئیس‌جمهوری جدید، النايف و وزیر دفاع الداود به عنوان دو جسم خارجی و خطرناک نگاه می‌کرد. صلاح عمر العلی شریک در نقشه کاخ بود که به این دو هدف قرار گرفتند و این روایت اوست: «ما جلسه‌ای برای رهبری منطقه‌ای برگزار کردیم تا برخی تصمیمات قبلی‌امان را بازبینی کنیم، از جمله تصمیم برای برکناری النايف و الداود. البکر گفت: ما مجبور شدیم النايف را درگیر کنیم زیرا او نقشه ما را کشف کرده بود و از آن می‌ترسیدیم که باعث نابودی ما شود اگر او را نادیده بگیریم. به او وعده دادیم که نخست‌وزیر خواهد شد و وعده را اجرا کردیم و او در زمان اجرا به ما خیانت نکرد. وقتی تصمیم به شرکت دادن او گرفتیم، همچنین تصمیم به برکناری او در اولین فرصت گرفتیم. اما امروز می‌خواهم بگویم که رویدادهای 1963 بین (بعثی‌ها) و کمونیست‌ها هنوز در حافظه مردم به دلیل خون‌ریزی‌هایی که همراه آن بود، باقی مانده است. می‌ترسم اگر امروز النايف را برکنار کنیم، متهم به خیانت شویم و مردم بیشتر باور کنند که تصفیه‌ها در راه است. چه می‌شود اگر او به همکاری ادامه دهد؟ و چرا باید او را برکنار کنیم؟ بیایید فرصتی به او بدهیم. همه ما اشتباهاتی داریم. پیشنهاد می‌کنم که به همکاری ادامه دهیم و اگر رفتار متفاوتی از او دیدیم، در آن زمان تصمیم بگیریم. با این نظر موافقت کردیم و النايف به عنوان نخست‌وزیر به کارش ادامه داد.»

احترام نظامی افسران گارد به النايف پیش از برکناری او

پس از چند روز، البکر ما را به جلسه اضطراری رهبری منطقه‌ای دعوت کرد. او گفت: «شما خوب به یاد دارید که چه چیزی در مورد النايف در جلسه قبلی گفتم. حالا از شما می‌خواهم هرچه سریع‌تر اقدام به برکناری او کنید.» از او دلیل را پرسیدیم و او به گزارش‌ها اشاره کرد که حاکی از آن بود که نخست‌وزیر جدید با سرعت دیوانه‌وار در حال اقدام برای برکناری حکومت حزب است. او گفت که النايف با نظامیان تماس گرفته تا آن‌ها را برای مقابله با حزب استخدام کند و نمی‌دانست که برخی از آن‌ها عضو حزب بعث هستند. او افزود: «سریع باشید رفقا قبل از اینکه ما را برکنار کند. این تمام چیزی است که می‌خواهم بگویم قبل از اینکه او به این اتاق بیاید و همه ما را بکشد. حالا می‌روم. جمع شوید و برای خلاص شدن از او برنامه‌ریزی کنید و من با آنچه تصمیم می‌گیرید موافقم.»

روز بعد، ما در خانه صالح مهدی عماش که وزیر کشور بود، جمع شدیم و در غیاب البکر، زیرا از اینکه النايف ممکن است همه را در یک جا گیر بیندازد، نگران بودیم.

طرح را تهیه کردیم و بر اجرای آن توافق کردیم که به دو نفر، من و صدام، واگذار شد. طرح این بود که از النايف و الداود، یعنی نخست‌وزیر و وزیر دفاع، خلاص شویم.

ما نیروهای نظامی در اردن داشتیم. تصمیم گرفتیم که وزیر دفاع، ابراهیم الداود، برای بازدید از آن‌ها برود و در همان زمان به طور مخفیانه اعضای دفتر نظامی حزب را برای دستگیری او و مجبور کردنش به رفتن به اسپانیا بفرستیم. در این زمان، قسمت دوم طرح مربوط به النايف و به طور همزمان با آنچه در اردن در حال انجام بود، اجرایی می‌شد.

در 30 ژوئیه، الداود دستگیر و به زور به اسپانیا فرستاده شد. هم‌زمان داستان النايف به پایان رسید. معمولاً نخست‌وزیر جدید به قصر برای ناهار می‌آمد. پس از ناهار، با البکر به دفتر او می‌رفت تا برخی امور دولتی را بررسی کنند. در آن روز پس از ناهار، آن‌ها به دفتر وارد شدند و صالح مهدی عماش نیز با آن‌ها بود. طبق طرح، من و صدام با دو اسلحه وارد شدیم و از النايف خواستیم که تسلیم شود. در ابتدا او مقاومت کرد و تلاش کرد که اسلحه خود را بیرون بیاورد، اما موفق نشد. سپس شروع به التماس کرد و گفت: من خانواده و بچه دارم.

ضروری بود که اجرای عملیات به سرعت تکمیل شود. النايف نظامی و نخست‌وزیر بود و باید او را بدون جلب توجه محافظانش از قصر بیرون می‌بردیم. به او اطلاع دادیم که باید مانند این که چیزی اتفاق نیفتاده است از قصر خارج شود و اگر هرگونه علامتی به محافظان و نظامیانش بدهد، او را خواهیم کشت. النايف سوار بر ماشین شد و صدام او را همراهی کرد و به او گفت که اگر مقاومتی نشان دهد، او را خواهد کشت. ماشین از در پشتی قصر خارج شد و النايف به سرنوشتش تسلیم شد و هواپیما در انتظار او بود و او کشور را به مقصد مراکش ترک کرد.»

الداود والنايف

ابراهیم داود در ریاض زمانی که با او ملاقات کردم، در حال پیر شدن از تلخی‌ها بود. او اصرار داشت بگوید: «من رهبر انقلاب 17 ژوئیه بودم و (حزب بعث) آن را از من دزدید... من مسئول امنیت قصر بودم و اگر من آن را نمی‌انداختم، هیچ‌کس جرات نزدیک شدن به آن را نداشت.»

احمد حسن البکر استاد دسیسه چينی بود. در یک جلسه رهبری، پیشنهاد کرد که وزیر دفاع جدید، از نیروهای عراقی مستقر در اردن بازدید کند. داود سوار یک هواپیمای ریاست‌جمهوری شد و گروهی از افسران او را همراهی کردند. او هرگز تصور نمی‌کرد که در دام افتاده است. درخواست هواپیما برای بازگشت کرد و به او یک هواپیمای کوچک داده شد، اما پس از ورود به فضای هوایی عراق، خلبان گفت که دو جنگنده تهدید به سرنگون کردن هواپیما کرده‌اند اگر در بغداد فرود بیاید. بنابراین، هواپیما در پایگاه «H3» در الانبار فرود آمد.

هواپیما داود را از پایگاه به رم برد. سفیر عراقی در آنجا به او خوشامد گفت و گفت: «آن‌ها برای من در هتل لئوناردو دا وینچی رزرو کردند. من گذرنامه، پول و حتی پیژامه نداشتم. دستورات از بغداد این بود که گذرنامه را به او ندهید مگر اینکه او قبول کند به عنوان سفیر کار کند.» من 11 ماه به این وضعیت ادامه دادم و سفارت هزینه‌ها را پرداخت کرد.

داود با اصرار خانواده‌اش با پیشنهاد دولت موافقت کرد و گذرنامه‌اش را دریافت کرد و به عنوان سفیر به مادرید رفت. او می‌گوید: «من به عنوان سفیر باقی ماندم تا اینکه برادرم عبدالوهاب کشته شد. من تلگرافی فرستادم و اعلام کردم که نمی‌پذیرم سفیر دولتی خائن و وابسته به یهودی میشل عفلق (بنیان‌گذار حزب بعث) باشم.»

از او در مورد شرایط قتل برادرش پرسیدم و او پاسخ داد: «برادرم افسر بود و قبلاً معاون وابسته نظامی در پاکستان بود. او از داستان من و خیانت البکر و ظلمی که به من شد، درد می‌کشید. در یک جشن فارغ‌التحصیلی در دانشکده ستاد، برادرم حضور داشت. او با بیرون کشیدن اسلحه‌اش تلاش کرد تا البکر را به قتل برساند و محافظانش او را به خواب بردند. او را دستگیر و شکنجه کردند و کشتند. این در سال 1971 بود.»

داود گفت که البکر به او خیانت کرد «همان‌طور که عبدالکریم قاسم به عبدالسلام عارف که رهبر انقلاب 1958 بود، خیانت کرد.» و ادامه داد که پس از بازگشت «بعث» به قدرت، به عنوان وزیر دفاع درخواست البکر را برای اعطای درجه افسری به گروهی که نام صدام حسین در بین آن‌ها بود، رد کرد.

ابراهیم داود تسلیم سرنوشت خود در تبعید شد، اما عبدالرزاق النايف جوان این کار را نکرد. او در سال 1969 با افسر عراقی پر سر و صدا عبدالغنی الراوی در مقدمه‌چینی برای یک عملیات کودتا با حمایت ایرانیان شرکت کرد و در این دیدار، دو نفر با شاه محمد رضا پهلوی دیدار کردند. اما النايف که نگران «بی‌احتیاطی الراوی» بود، از طرحی که صدام حسین موفق به نفوذ در آن شد، کناره‌گیری کرد. پس از افشای توطئه، دادگاه عراقی حکم به اعدام الراوی و النايف را صادر کرد.

صدام به النايف برای تلاشش در توطئه برای برکناری رژیم «بعث» بخشیده نشد.

النیاف در اولین جلسه دولت پس از ۱۷ ژوئیه ۱۹۶۸

النايف در سال 1972 در لندن مورد سوء قصد قرارگرفت و همسرش زخمی شد. اما او در 9 ژوئیه 1978 در هتلی در لندن با یک مقام عراقی که خانواده‌اش می‌گویند سعدون شاكر بوده است و مدیریت اطلاعات عراقی و سپس وزارت کشور را بر عهده داشت، دیدار کرد. مقام عراقی با النايف خداحافظی کرد و او توسط جوانی که در مقابل ورودی هتل منتظر بود، با شلیک گلوله کشته شد. و «مقام عراقی» به سلامت به بغداد برگشت.

داستان جالب النايف کنجکاوی خبرنگاری مرا برانگیخت. به دیدار خانواده‌اش رفتم و همسرش با کمال احترام از من پذیرایی کرد. من به جستجوی چمدان‌هایی که او به جا گذاشته بود پرداختم و با پسرش علی صحبت کردم. علی تأیید کرد که البکر دام را برای پدرش گذاشت و او را به ناهار دعوت کرد و گفت: «ما یک آهو داریم و گوشت آهو را از دست ندهید.» او گفت که صدام مسلح به او تهدید کرد که اگر به مقاومت فکر کند، فرزندانش یتیم خواهند شد و او را تا فرودگاه با ماشین همراهی کرد. او همچنین فاش کرد که پدرش در اقامتش در عمّان، مهمان عراقی، طارق عزیز، را که 40 میلیون دلار پیشنهاد کرد تا از هرگونه فعالیت سیاسی خودداری کند، پذیرفت.

دلیل خوبی برای رد کردن یک پیشنهاد قطعی و سخاوتمندانه و نهایی از سوی فردی به نام صدام حسین وجود ندارد. شواهد نشان می‌دهد که گلوله صدام مدت‌ها به دنبال النايف بود و سپس او را یافت.



یوسی کوهن: «طرح جابه‌جایی موقت» مردم غزّه‌ را من آغاز کردم… و السیسی آن را ناکام گذاشت

غزّه‌ای‌هایی که به اردوگاه‌های آوارگی در جنوب نوار غزه پناه برده بودند، در ۱۱ اکتبر ۲۰۲۵ به خانه‌های خود در شمال بازمی‌گردند (رویترز)
غزّه‌ای‌هایی که به اردوگاه‌های آوارگی در جنوب نوار غزه پناه برده بودند، در ۱۱ اکتبر ۲۰۲۵ به خانه‌های خود در شمال بازمی‌گردند (رویترز)
TT

یوسی کوهن: «طرح جابه‌جایی موقت» مردم غزّه‌ را من آغاز کردم… و السیسی آن را ناکام گذاشت

غزّه‌ای‌هایی که به اردوگاه‌های آوارگی در جنوب نوار غزه پناه برده بودند، در ۱۱ اکتبر ۲۰۲۵ به خانه‌های خود در شمال بازمی‌گردند (رویترز)
غزّه‌ای‌هایی که به اردوگاه‌های آوارگی در جنوب نوار غزه پناه برده بودند، در ۱۱ اکتبر ۲۰۲۵ به خانه‌های خود در شمال بازمی‌گردند (رویترز)

مدیر پیشین دستگاه اطلاعات اسرائیل (موساد)، یوسی کوهن، در کتاب تازه منتشرشده‌اش با عنوان «با نیرنگ جنگی می‌سازی» فاش می‌کند که او صاحب طرحِ انتقال فلسطینی‌ها به خارج از نوار غزه در جریان جنگ کنونی بوده است؛ اما مدعی می‌شود که این ایده نه دربارهٔ انتقال دائم، بلکه «موقت» بوده است. کوهن در بخش پایانی این خوانش مفصل که «الشرق الاوسط» از کتاب او انجام داده، از شیوه‌های کار موساد و روش‌های جذب نیرو سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که در چارچوب مأموریت‌های اطلاعاتی‌اش، در لبنان نقش «کارشناس باستان‌شناسی» و در سودان نقش «تاجر چای» را ایفا کرده است.
نسخهٔ عبری کتاب کوهن با عنوان «با نیرنگ جنگی می‌سازی» منتشر شده، در حالی که نسخهٔ انگلیسی عنوان متفاوت: «شمشیر آزادی: اسرائیل، موساد و جنگ پنهان» را دارد .

اخراج مردم غزه... «جابجایی موقت»

کاروان‌های آوارگی از شمال غزه در ۲۳ سپتامبر گذشته (AP)

یوسی کوهن فاش می‌کند که او صاحب طرح انتقال حدود یک‌ونیم میلیون فلسطینی از غزه به صحرای سینا در مصر بوده؛ طرحی که به‌گفتهٔ او پاسخی به حملهٔ جنبش «حماس» در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بود. او می‌گوید طرحش بر این اساس بود که «این مهاجرت موقت باشد» و توضیح می‌دهد که کابینهٔ امنیتی اسرائیل با این طرح موافقت کرده و او مأمور شده بوده است تا کشورهای عربی را برای پذیرش آن قانع کند؛ با این استدلال که هدف آن، کاهش شمار تلفات غیرنظامیان است.
به گفتهٔ کوهن، او واقعاً به پایتخت‌های عربی سفر کرده اما دریافت که دولت‌های عربی نگران‌اند که این انتقال «موقت» به انتقالی دائمی تبدیل شود. او به آنها گفته که آماده است ضمانت‌های بین‌المللی بیاورد تا موقتی بودن مهاجرت تثبیت شود. در همین زمینه با آمریکا، بریتانیا، ژاپن، چین و هند نیز تماس‌هایی برقرار کرده است. اما رئیس‌جمهوری مصر، عبدالفتاح السیسی، موضوع را یکسره کرده و این طرح را به‌طور قاطع رد کرده است.
پس از آن، پیشنهادی مطرح شد که خود کوهن مسئولیت ریاست تیم مذاکره دربارهٔ تبادل اسرا را بر عهده بگیرد، اما همتایان او در دستگاه‌های امنیتی اسرائیل این پیشنهاد را ناکام گذاشتند.

تلاش‌های مصر برای توقف جنگ در غزه در نشست شرم‌الشیخ، برخلاف جهت‌گیری‌های اسرائیل بود(عکس از صفحهٔ سخنگوی ریاست‌جمهوری در فیسبوک)

غرور... و ناکامی تبلیغات اسرائیل

یوسی کوهن در کتاب خود بارها بر ضرورت تواضع رهبران اسرائیلی تأکید می‌کند، اما در همان حال، به‌نظر می‌رسد خود او نیز گرفتار تکرار اشتباهات برخاسته از غرور است. برای مثال، او تعجب می‌کند از این‌که چرا بسیاری در جهان در برابر اسرائیل می‌ایستند و چگونه حجم عظیمی از فیلم‌های ویدئویی از داخل غزه منتشر می‌شود.
کوهن به‌جای آن‌که اعمال وحشیانه‌ای را که علیه مردم غزه انجام شده و به کشته شدن ده‌ها هزار نفر از آنها به‌نام مبارزه با «حماس» منجر شده نقد کند، معتقد است مشکل در «ناکامی تبلیغات اسرائیل» است. او می‌گوید دولت اسرائیل تلاش کافی برای نشان دادن «حقایق» و تبلیغ مواضع خود نمی‌کند. در مقابل، او نادیده می‌گیرد که لابی اسرائیل در جهان نفوذ رسانه‌ای عظیمی دارد و نیز نادیده می‌گیرد که شمار زیادی از یهودیان خود در اعتراض‌ها علیه رفتارهای اسرائیل شرکت کردند.
کوهن از این هم فراتر می‌رود و می‌گوید رهبران اسرائیل از مردم فاصله گرفته‌اند، احساس انسانی و رحم نسبت به شهروندان اسرائیلی ندارند و به‌همین دلیل درد و رنج آنها را به‌خوبی درک نمی‌کنند و قادر نیستند بازتابی واقعی از این رنج برای افکار عمومی جهانی و حتی داخلی ارائه دهند. به‌نظر او، این موضوع جهان را در برابر تأثیر «حماس» و تبلیغات آن آسیب‌پذیر می‌کند.
او می‌گوید باوجود عملیات وحشیانه‌ای که ساکنان شهرک‌های غلاف غزه—که به‌عنوان طرفداران صلح شناخته می‌شدند—در معرض آن قرار گرفتند، از جمله «تجاوزهای گروهی، بریدن سرها، مُثله کردن اجساد و سوزاندن کودکان»، جهان از اسرائیل می‌خواهد جنگ را متوقف کند. روشن است که اسرائیل تأکید می‌کند نیروهای «حماس» این کارها را در عملیات «طوفان الاقصی» انجام داده‌اند، در حالی‌که خود جنبش این موارد را رد می‌کند.

کودکانی که در چادری در یک مدرسهٔ پناه‌دهندهٔ آوارگان در محلهٔ الرمال در شهر غزه غذا می‌خورند – ۵ نوامبر ۲۰۲۵ (AFP)

در این چارچوب، کوهن نوع تبلیغاتی را که اسرائیل باید در پیش بگیرد توضیح می‌دهد. او سخنان خالد مشعل، یکی از رهبران «حماس»، را نمونه‌ای برای این تبلیغات می‌داند؛ از جمله این‌که او گفته است راه‌حل دو کشور را نمی‌پذیرد و می‌خواهد با اشغال اسرائیلی در سراسر فلسطین «از نهر تا بحر» مقابله کند. کوهن در این‌جا تأکید می‌کند که نمی‌توان با کسی که حق تو برای وجود داشتن را به رسمیت نمی‌شناسد، صلح برقرار کرد. اما او طبعاً نادیده می‌گیرد که رهبری قانونی و رسمی ملت فلسطین، یعنی سازمان آزادی‌بخش فلسطین، که در توافقات اسلو اسرائیل را به رسمیت شناخته و خواستار تشکیل کشور فلسطینی در کنار اسرائیل بر ۲۲ درصد از خاک فلسطین است، خود هدف رفتارهای سرکوبگرانهٔ اسرائیل است؛ رفتاری که اسرائیل با تمام توان انجام می‌دهد تا این رهبری را تضعیف و حذف کند.

محمد علی کلی

کوهن می‌گوید که شیفتهٔ مشت‌زن فقید، محمد علی کلی، است؛ کسی که می‌گفت پیروزی و شکست دور از چشم تماشاگران رقم می‌خورَد، یعنی پیش از آن‌که وارد رینگ شود: «وقتی در مرحلهٔ تمرین هستم، یا در حال رانندگی‌ام، بسیار پیش‌تر از آن‌که روی رینگ شروع به رقص کنم، نتیجه رقم خورده است.»
کوهن می‌گوید: «من پسری بودم که خود را مأموری تجسم می‌کرد که با چشمان عقاب، با مکرِ روباه، و با توان ببر برای جهش جاسوسی می‌کند. و وقتی مأموریت را انجام می‌دهد، با صبر تک‌تیرانداز، و با بی‌ریایی جادوگر عمل می‌کند و این شانس را دارد که مأموریت‌هایی در بیروت، غزه، خارطوم و جاهای دیگر انجام دهد.»

جلد نسخهٔ عبری کتاب

او دربارهٔ ضرورت برتری یافتن مأمور موساد در برابر طرف مقابلش سخن می‌گوید. کوهن روایت می‌کند که چگونه در بعلبک لبنان در قالب شخصیت «کارشناس باستان‌شناسی» ظاهر شد، و در سودان نقش «علاقه‌مند به جمع‌آوری کیسه‌های چای» را در برابر یک تاجر چای لبنانی بازی کرد.
او شیوه‌های کار دستگاه اطلاعاتی اسرائیل در جذب و به‌کارگیری مأموران را افشا می‌کند؛ شیوه‌هایی که در واقع همان روش‌های بسیار قدیمی‌اند که از آغاز جاسوسی—هزاران سال پیش—به کار رفته‌اند: یافتن نقاط ضعف انسانی، بهره‌برداری از رفتارهای نابهنجار، جست‌وجوی منافع و تضاد منافع، و انگیزه‌ها (مالی، ایدئولوژیک، جنسی، روابط عاشقانه، نفرت، حسادت و غیره).
او با توجیه این روش‌ها می‌گوید: «هدف باید بداند که اگر همکاری نکند، چیزهای زیادی برای از دست دادن دارد، و این‌گونه است که در دام نیرنگ‌های اطلاعات اسرائیلی می‌افتد. و در بسیاری از مواقع، وقتی هدف یک افسر بلندپایهٔ ارتش سوریه یا یک دانشمند هسته‌ای ایرانی باشد، تو او را چنان در دام می‌اندازی که دست به کاری بزند که می‌توان آن را خیانت نامید. و هنگامی که در دام افتاد، تا آخرین لحظه از او بهره‌برداری می‌کنی، زیرا او را با افشای خیانتش تهدید می‌کنی.»

دختربچه‌ای فلسطینی که در خان‌یونس منتظر دریافت کمک غذایی است، در حالی که قحطی و موج‌های آوارگی در غزه طی ماه سپتامبر گذشته ادامه داشت (AFP)

«أحابیل»؛ شعار اصلی موساد

«أحابیل» (نیرنگ‌ها، دام‌ها) مهم‌ترین شعاری است که موساد از آن استفاده می‌کند: «با دام‌سازی برایت جنگی می‌سازی»؛ عبارتی که کوهن آن را عنوان نسخهٔ عبری کتاب خود قرار داده است (عنوان نسخهٔ انگلیسی کتاب متفاوت است: «شمشیر آزادی: اسرائیل، موساد و جنگ پنهان»).
او می‌گوید الگویش شخصیت کالان، قهرمان سریال بریتانیایی «کالان» است. و اضافه می‌کند که «کالان» یکی از نام‌های پوششی بوده که او در عملیاتش به کار برده است.

اسرائیل در جهان

کوهن می‌گوید «موساد» همهٔ تحولاتی را که مستقیماً یا غیرمستقیم بر اسرائیل اثر می‌گذارد، زیر نظر دارد. او توضیح می‌دهد که موساد با عمق و دقت به تحولات ایران، لبنان، سوریه، عراق، یمن و سازمان‌های مسلح وابسته به آنها توجه می‌کند. اما به باور او خطری وجود دارد که سراسر بشریت را تهدید می‌کند و باید در دستگاه‌های اطلاعاتی جایگاهی ویژه داشته باشد: بحران اقلیمی. او اشاره می‌کند که خودش—حتی پس از ترک منصب—به این موضوع علاقه‌مند بوده و همچنان هست.
اما مهم‌ترین پروژهٔ موساد، همکاری بین‌المللی در عرصهٔ اطلاعات است. کوهن روایت می‌کند که چگونه روابط موساد با دستگاه‌های اطلاعاتی سراسر جهان را توسعه داده است. او می‌گوید این روند از زمانی آغاز شد که سازمان «داعش» در سال ۲۰۱۶ اقدام به عملیات تروریستی در بلژیک کرد. در همان روز وقوع حمله، کوهن هشدار داغی دربارهٔ عملیات دریافت کرد؛ اما این هشدار دیر رسیده بود. با وجود این، او بلافاصله با همتای بلژیکی خود تماس گرفت، جزئیات را اطلاع داد و اطلاعات بیشتری در اختیار او گذاشت که به روند تحقیقات کمک کرد.
در همان سال، او به استرالیا دربارهٔ طرحی برای انفجار یک هواپیمای مسافربری که در خط ابوظبی–سیدنی فعالیت می‌کرد، خبر داد. به‌گفتهٔ کوهن، به لطف موساد آن عملیات خنثی شد و شبکهٔ تروریستی همراه با سلاح‌ها و مواد انفجاری آمادهٔ استفاده کشف و بازداشت شد.
کوهن فهرست بلندی از کشورهایی ارائه می‌دهد که به گفتهٔ او «مدیون» موساد هستند. او نقل‌قول‌هایی از همتایانش در دستگاه‌های اطلاعاتی آلمان، بریتانیا و فرانسه می‌آورد که به او گفته‌اند مردمشان مدیون اسرائیل‌اند، چرا که موساد سلول‌های تروریستی خطرناکی را کشف کرده بود. کوهن در عین حال تأکید می‌کند که اسرائیل نیز از همکاری با این سرویس‌ها منفعت برده است.
ترکیه نیز از این قاعده مستثنا نیست. کوهن می‌گوید با وجود روابط تیره‌وتار میان دو کشور، موساد تردید نکرد که اطلاعات مربوط به شبکه‌های تروریستی فعال در خاک ترکیه را در اختیار این کشور بگذارد. او می‌گوید:
«در تابستان ۲۰۱۸، اسرائیل به ترکیه کمک کرد تا اطلاعات مربوط به هسته‌های تروریستی که ۱۶ حمله انجام داده بودند، کشف شود؛ با وجود روابط بد میان دو کشور.»
او همچنین تأکید می‌کند که رئیس دستگاه اطلاعاتی ترکیه در آن زمان هاکان فیدان بود—که امروز وزیر خارجهٔ ترکیه است.

«رهبر قدرتمند کسی است که امتیاز می‌دهد»

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل (چپ)، در کنار یوسی کوهن که در ۷ دسامبر ۲۰۱۵ از سوی نتانیاهو به ریاست «موساد» منصوب شد (گتی)

کاملاً روشن است که کوهن در این کتاب تلاش دارد تصویری مثبت از موساد ارائه کند؛ اما در طول فصل‌های کتاب، خود او بیش از هر شخص دیگری برجسته شده —که البته قابل درک است، چون کتاب دربارهٔ مسیر کاری اوست. منتقدان خواهند گفت هدف کوهن آشکار است: رسیدن به سمت نخست‌وزیری اسرائیل.
او به‌گونه‌ای می‌نویسد که گویی می‌خواهد به همهٔ پرسش‌هایی که ممکن است در ذهن اسرائیلی‌ها و غیر اسرائیلی‌ها شکل بگیرد پاسخ دهد، تا آنها را قانع کند که در این شرایط دشوار، او بهترین گزینه برای رهبری کشور است.
کوهن میان دریایی از موضوعات می‌گذرد تا همهٔ طرف‌ها را راضی کند. اما مهم‌تر از همه این است که او نقل‌قول‌هایی از طرفداران خود در کتاب آورده—از میان یهودیان، عرب‌ها، راست‌گرایان، چپ‌گرایان، مذهبی‌ها، سکولارها، اسرائیلی‌ها و خارجی‌ها—تا نشان دهد دامنهٔ تحسین و حمایت از او بسیار گسترده است.
و برای کسانی که می‌خواهند اسرائیل در جنگی ابدی زندگی کند، کوهن می‌گوید: «پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ هیچ‌کس باور نمی‌کرد که تنها پنج سال بعد توافق صلحی تاریخی با مصر امضا شود.»
او تأکید می‌کند: «رهبر قدرتمند کسی است که امتیاز می‌دهد.»
کوهن اشاره می‌کند که هنگام امضای «توافق ابراهیم» میان اسرائیل و چند کشور عربی گریه کرده است. او رهبران عربی را که با آنان دیدار کرده و نشانه‌هایی از تمایل واقعی به صلح در رفتارشان دیده، ستایش می‌کند.
با این حال، از نگاه او صلح تنها پس از نمایش قدرت امکان‌پذیر است.


منابع عراقی: «چارچوب هماهنگی» اختیار تعیین رؤسای سه‌گانه را به المالکی سپرد

نوری المالکی، رهبر ائتلاف دولت قانون، هنگام انداختن رأی خود در یکی از مراکز بغداد (AFP)
نوری المالکی، رهبر ائتلاف دولت قانون، هنگام انداختن رأی خود در یکی از مراکز بغداد (AFP)
TT

منابع عراقی: «چارچوب هماهنگی» اختیار تعیین رؤسای سه‌گانه را به المالکی سپرد

نوری المالکی، رهبر ائتلاف دولت قانون، هنگام انداختن رأی خود در یکی از مراکز بغداد (AFP)
نوری المالکی، رهبر ائتلاف دولت قانون، هنگام انداختن رأی خود در یکی از مراکز بغداد (AFP)

نوری المالکی، رئیس ائتلاف «دولت قانون»، از سوی نیروهای شیعی «چارچوب هماهنگی» اختیار کامل برای مدیریت مذاکرات انتخاب رؤسای سه‌گانه و پیشبرد گزینه مورد حمایت خود برای ریاست مجلس وزرا را دریافت کرده است.

به گزارش «الشرق الأوسط»، منابع آگاه گفتند نامزدی که المالکی از او پشتیبانی می‌کند، اکنون با فاصله‌ای قابل‌توجه از دیگر گزینه‌ها برای ریاست دولت پیش افتاده و او باید مجموعه‌ای از شرط‌های از پیش تعیین‌شده را که «بلوک اکثریت» پارلمان بر سر آنها توافق کرده، اجرا کند.

«حزب الدعوه اسلامی» روز شنبه اعلام کرد که به‌طور اجماعی نوری المالکی، دبیرکل حزب، را برای نخست‌وزیری نامزد کرده است؛ اما این منابع توضیح دادند این نامزدی صرفاً ابزاری برای تقویت موقعیت مالکی در مذاکرات و حمایت از گزینه نهایی اوست، و در واقع نشان می‌دهد تفویض اختیار به مالکی پس از چشم‌پوشی او از نامزدی به نفع گزینه‌ای پذیرفتنی‌تر صورت گرفته است.

به گفته منابع، گزینه مورد حمایت المالکی که احتمال دارد خارج از حزب «الدعوه اسلامی» باشد، پس از مذاکرات فشرده و پرنوسان میان احزاب شیعی پیروز انتخابات ــ که در آن نقش هر حزب در دولت آینده تعیین شد ــ به «توافق گسترده شیعی» دست یافته است.

یکی از منابع افزود که این توافق شیعی شامل نخست‌وزیر منتهی‌به‌ولایت، محمد شیاع السودانی، نیز می‌شود؛ چهره‌ای که خواهان دوره دوم در منصب خود بود.

این منابع گفتند که المالکی صبح شنبه به اربیل رفته تا در دیدار با رهبران حزب دموکرات کردستان درباره تعیین رؤسای جمهوری، پارلمان و دولت گفت‌وگو کند، اما اعلام نامزد نخست‌وزیری تا زمان توافق نیروهای کرد و سنّی بر سر نامزدهای خود برای دو منصب دیگر به تعویق خواهد افتاد.

المالکی پیش از دیدار با مسعود بارزانی، رهبر حزب دموکرات کردستان، در یک اظهارنظر تلویزیونی گفت: «تشکیل دولت منوط به توافق است و تشکیل آن یک ماه پس از تصویب نتایج امکان‌پذیر است.» او از کردها خواست «در انتخاب رئیس‌جمهوری» و از سنّی‌ها خواست «در تعیین نامزد ریاست پارلمان سرعت عمل به خرج دهند».

منابع همچنین اظهار کردند گزینه موردنظر برای نخست‌وزیری از حمایت نیروهای کرد و سنّی برخوردار است و حساسیتی در واشنگتن یا تهران ایجاد نمی‌کند؛ موضوعی که او را به گزینه‌ای مقبول در سطح داخلی و منطقه‌ای تبدیل می‌کند.

به گفته همین منابع، هویت شخص نامزد «دیگر اهمیتی ندارد»، مادامی که او به اجرای برنامه سیاسی از پیش تدوین‌شده متعهد باشد؛ برنامه‌ای که تضمین می‌کند قدرت اجرایی در اختیار نیروهای شیعی برخوردار از اکثریت پارلمانی باقی بماند.

طبق این گزارش، چارچوب هماهنگی شرط کرده است که نامزد نباید حزب دیگری تشکیل دهد یا با احزاب شیعی بر سر قدرت رقابت کند، و باید برای حل بحران مالی و افزایش بدهی عمومی تلاش کند و در عین حال با آرام‌کردن فضا، مانع هرگونه اعتراض احتمالی از سوی جریان صدر یا نیروهای مدنی شود.

۱۲ رهبر احزاب ائتلاف «چارچوب هماهنگی» در عراق «فراکسیون اکثریت» را اعلام می‌کنند (فیس‌بوک)

«تفویض قوی»

منابع سیاسی گفتند با وجود پیشرفت چشمگیر گزینه المالکی، همه سناریوها همچنان مطرح‌اند، زیرا پیچیدگی مذاکرات درون چارچوب هماهنگی و با هم‌پیمانان سنّی و کرد ممکن است به تغییرهای لحظه آخری منجر شود. با این حال، این منابع «قدرت تفویض اعطا‌شده به المالکی» را تأیید کردند.

چارچوب هماهنگی، پس از انتخابات یازدهم نوامبر ۲۰۲۵، بزرگ‌ترین بلوک شیعی در پارلمان است. «الشرق الأوسط» پیش‌تر گزارش داده بود که «سه رهبر برجسته شیعه در چارچوب هماهنگی به توافق رسیده‌اند فردی با نقش مشابه مدیر اجرایی و دارای اختیارات گسترده تعیین شود؛ فردی که حمایت کامل را داشته باشد اما در جایگاه یک رهبر سیاسی قرار نگیرد».

یکی از رهبران شیعی به «الشرق الأوسط» گفته است: «رهبران ائتلاف اخیراً از افزایش شمار افرادی که پشت میز مذاکره می‌نشینند و با عنوان رهبر حق رأی در تصمیم‌های مهم دارند، ناخشنود شده‌اند.»

به‌دنبال اعلام چارچوب هماهنگی به‌عنوان «فراکسیون اکثریت» با حمایت ۱۲ تن از رهبرانش، اختلافات داخلی مرتبط با تلاش محمد شیاع السودانی برای کسب دوره دوم آشکار شده است؛ اقدامی که با مخالفت مالکی و برخی دیگر از چهره‌ها روبه‌روست.


پیروزی الحلبوسی در انتخابات عراق… استراتژی «نجات» پس از «حذف»

محمد الحلبوسی (AFP)
محمد الحلبوسی (AFP)
TT

پیروزی الحلبوسی در انتخابات عراق… استراتژی «نجات» پس از «حذف»

محمد الحلبوسی (AFP)
محمد الحلبوسی (AFP)

محمد الحلبوسی، یکی از پیچیده‌ترین چهره‌های تأثیرگذار سنی در عراق، در انتخابات برگزارشده در ۱۱ نوامبر گذشته، موفق شد ۱۰ کرسی پارلمانی در بغداد و در مجموع ۳۵ کرسی از ۳۲۹ کرسی سراسر کشور به‌دست آورد.
این ارقام برای مردی که در همین روزها، دو سال پیش، از منصبش به‌عنوان رئیس پارلمان ــ که بالاترین موقعیت اختصاص‌یافته در سنت سیاسی به عرب‌های سنی پس از رئیس‌جمهوری فقید صدام حسین است ــ برکنار شده بود، ارقامی استثنایی به نظر می‌رسد.
در مسیر رئیس حزب «التقدم» چه گذشت، در دوره‌ای که از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به بعد مملو از طوفان‌ها بود؟ هنگامی که فصول خشونت‌آمیز خاورمیانه در حال بسته شدن بود، عراقی‌ها به استان الانبار، زادگاه الحلبوسی در غرب عراق، سر می‌زدند و از خیابان‌های آسفالت‌شده، ورزشگاه‌ها و ساختمان‌های تازه عکس می‌گرفتند و می‌پرسیدند: «آیا این همان صحرای مردی نیست که ایران او را تنبیه کرد؟»
آمار نهایی انتخابات نشان داد الحلبوسی که برای نخستین‌بار در بغداد برای به‌دست آوردن آرای رأی‌دهندگان رقابت می‌کرد، در این شهر با حدود ۷۲ هزار رأی بر نوری المالکی، رهبر ائتلاف «دولة القانون» که حدود ۲۰ هزار رأی کمتر به‌دست آورده بود، برتری یافته است. «التقدم» در صحنهٔ حزبی به‌تنهایی با اختلاف ۸ کرسی بر حزب دموکرات کردستان ــ که در سه دههٔ اخیر در بازی انتخابات تبحر یافته ــ پیروز شد.
بازگشت الحلبوسی، الگوی منحصر‌به‌فردی از روابط قدرت میان گروه‌های فرقه‌ای در عراق و شیوهٔ نجات از سخت‌ترین نبردهای آن را نشان می‌دهد. و همان‌گونه که این بازگشت پرسش‌هایی دربارهٔ نحوهٔ تعامل یا همزیستی با نفوذ ایران در کشور برمی‌انگیزد، بر الگوی حزبی سخت‌گیرانه‌ای نیز نور می‌اندازد که در جامعهٔ اهل‌سنّت ــ که تجربه‌ای در کار سیاسی نداشت ــ رو به رشد است، اما چیزی از سنت‌های کلاسیک در انحصار نفوذ و حذف رقبا را دوباره بازیابی می‌کند.
الحلبوسی، مهندس عمرانِ در میانهٔ دههٔ چهارم زندگی‌اش، اهل شهر «الکرمة» در استان الانبار است. از دل شرکتی که پروژه‌های محدودی برای زیرساخت‌ها در فلوجه اجرا می‌کرد، راهی به‌سوی سرمایه‌گذاری بسیار دشوارتر و پیچیده‌تر در سیاست یافت؛ جایی که گروه‌های شیعه و سنی در آن تلاقی می‌کنند و زیر سایهٔ نفوذ ایران با یکدیگر رقابت دارند.
الحلبوسی در سال ۲۰۱۴ وارد پارلمان شد. او از کمیتهٔ «حقوق بشر» ــ که حیات سیاسی آن را به حاشیه رانده بود ــ یک‌باره به میدان اصلی نبرد منتقل شد؛ در سال ۲۰۱۵ عضو کمیسیون دارایی و در سال ۲۰۱۶ رئیس آن شد. در آنجا با واسطه‌گران بودجه آشنا شد؛ کسانی که شبکه‌های وفاداری در برابر منفعت را نمایندگی می‌کنند، و خطا در این حوزه می‌تواند در یک چشم بر هم زدن کشنده باشد.
بازیگران اصلی آن روزها توجهی به جوانی سنی با ریش کم‌پشت و آرایشی مدرن نکردند؛ جوانی که به نظرشان نمی‌رسید بتواند نگرانی ایجاد کند. خودِ الحلبوسی نیز هنوز نمی‌دانست رؤیاهایش او را به کجا خواهد برد، اما خیلی زود شروع به ابراز شخصیت سیاسی خود کرد. پس از سال‌ها، نیروهای شیعهٔ بدگمان و نیروهای سنیِ خشمگین، هر دو او را خطری برای خود دیدند. او به‌طور گسترده به‌عنوان فردی توصیف شد که «شیاطین رهبری» در سرش می‌چرخند ــ و او نیز با آن‌ها بازی کرد.

محمد الحلبوسی (AP)

تلاش‌های خونین

الحلبوسی پس از سال ۲۰۰۳، برای تکمیل تحصیلات عالی خود به دانشگاهش در بغداد بازگشت. عرب‌های سنی پس از حملهٔ آمریکا از آشپزخانهٔ سیاست کنار گذاشته شده بودند. روایت‌های فراوانی در طول دو دههٔ گذشته نشان می‌دهد که چگونه تلاش‌های نخبگان سنی برای ورود به زندگی عمومی، به پایان‌هایی مرگبار انجامید و خون‌های بسیاری ریخته شد.
در ژوئن ۲۰۰۵، کمیتهٔ تدوین قانون اساسی گسترش یافت تا ۱۵ نماینده از عرب‌های سنی را ــ که از مهم‌ترین مباحث مربوط به آیندهٔ کشور دور مانده بودند ــ دربرگیرد. این گسترش شامل مجبل الشیخ عیسی، ضامن حسین علوَی، و عزیز ابراهیم بود؛ کسانی که بلافاصله در مخالفت با برخی بندهای قانون اساسی وارد عمل شدند. در ژوئیه همان سال، این سه نفر در یکی از رستوران‌های مرکز بغداد مشغول خوردن ناهار بودند که افراد مسلح به سوی خودروی آنان آتش گشودند و هر سه درجا کشته شدند.
،عصام الراوی، استاد زمین‌شناسی دانشگاه بغداد در خیابانی شلوغ در محلهٔ الداودی در غرب پایتخت، در مسیر محل کارش بود که افراد مسلح در اکتبر ۲۰۰۶ او را کشتند. این مرد، پس از انفجار مرقدین عسکریین در سامرا، راه را پیاده تا مرقد «الکاظم» که نزد شیعیان مقدس است پیموده بود تا نماز بخواند، تلاشی برای خاموش‌کردن فتنه‌ای که در همه‌جا فوران می‌کرد. بسیاری می‌گویند گروهی اصولگرا او را به همین دلیل تنبیه کرد.
در همان سال، شاكر وهیب، یکی از رهبران «القاعدة»، شیخ یک قبیلهٔ بزرگ در استان الانبار را کشت؛ شیخی که خواستار مشارکت ساکنان محلی حیات سیاسی و پیوستن آنان به نهادهای امنیتی همزمان با امید به خروج نیروهای آمریکایی بود.
در ۳۰ دسامبر ۲۰۰۹، سازمان «القاعدة» حمله‌ای به ساختمان حکومت الانبار انجام داد که به کشته شدن حدود ۳۰ مقام و نیروی امنیتی و زخمی شدن ده‌ها نفر انجامید. در میان مجروحان، استاندار قاسم الفهداوی بود که یک انتحاری تنها پنج متر با او فاصله پیدا کرده بود.
ساکنان رمادی آن روز دو بالگرد را دیدند که بالای بام بیمارستان استان به‌منظور انتقال الفهداوی به مرکز درمانی تخصصی‌تر برای معالجهٔ جراحات شدید در پا و ساق او در حال پرواز بودند. الفهداوی نجات یافت، اما شهر در جریان تلاشش برای سازگاری با نظام جدید دچار عقب‌گرد شد.

راه میان الکرمه و بغداد

الحلبوسی در آن روزهای خونین، میان دو صحنهٔ مرگبار ــ بغداد و الکرمه ــ در رفت‌وآمد بود. جاده‌ای که طی آن با خودرو یک ساعت و نیم طول می‌کشد، میان دو میدان انفجارهای انتحاری، کمربندهای انفجاری، شبه‌نظامیان و صدها هزار قربانی از همهٔ طوایف امتداد دارد.
الحلبوسي در سال ۲۰۱۰ بغداد را با مدرک کارشناسی‌ارشد در مهندسی ترک کرد و راهی شهری شد که در آن سیاستمدارانی از «الإخوان المسلمین» و ملی‌گرایان عرب و بازماندگان «حزب بعث» فعالیت می‌کردند. آنان همگی ناامید بودند و دستورکاری سیاسی مبتنی بر مظلومیت ارائه می‌کردند و از کارآمدی بی‌بهره بودند. فهرست «العراقیة» به رهبری ایاد علاوی، که روی آن به‌عنوان گزینهٔ «سنی» حساب می‌کردند، با اعلام نتایجِ انتخابات ۲۰۱۰ ــ که آن را «پیروزِ بازنده» خواندند ــ ضربهٔ سختی خورد.
با این گروه‌ها، شش ماه خطرناک‌ترین دورهٔ تاریخ اهل‌سنت طی دو دههٔ گذشته رقم خورد. در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۳، نوری المالکی، نخست‌وزیر وقت، دستور داد برای پایان دادن به تحصنی در الانبار ــ که امتداد اعتراض‌های پراکنده در شهرهای مرکز و جنوب کشور بود ــ از نیروی قهریه استفاده شود. اما المالکی اهل‌سنت را «یاغی» خواند. نیرویی دولتی پس از درگیری، سیاستمداران سنی را بازداشت کرد؛ از جمله احمد العلوانی، برجسته‌ترین مخالف المالکی. او به اتهام تروریسم به محاکمه برده شد و برادرش با خشونت به قتل رسید.
در ۳۰ آوریل ۲۰۱۴، عراقی‌ها پارلمان سوم را انتخاب کردند. در همان روز، حملات انتحاری نزدیک مراکز رأی‌گیری در الرمادی، بعقوبه، تکریت و کرکوک رخ داد و کارکنان «کمیسیون انتخابات» و افسرانی که از آنان محافظت می‌کردند کشته شدند. همچنین احزاب سنی به‌دلیل نگرانی‌ها، تبلیغات خود را پنهانی پیش می‌بردند. و الحلبوسي با آرای کسانی که به‌نوعی از مرگ گریخته بودند، کرسی‌اش را به‌دست آورد.
یک ماه بعد، در ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴، «داعش» تشکیل دولت خود را اعلام کرد. دولت، تحت فشار ائتلاف بین‌المللی، ناچار شد جوانانی از عرب‌های سنی را برای جنگ با این سازمان بسیج کند، و قبایل در استان الأنبار با روی کار آمدن حیدر العبادی در مقام نخست‌وزیری، بار دیگر تجربهٔ ائتلاف با نیروهای نظامی را آزمودند؛ تلاشی برای فراموش کردن زخم‌هایی که المالکی گشوده و باز گذاشته بود.

رئیس پارلمان پیشین، اسامه النجیفی، هنگام سفرش به تهران در سپتامبر ۲۰۱۳ (ایرنا)

«باشگاه ناتوانی» سیاسی

ائتلاف سنی «متحدون للإصلاح» به رهبری اسامه النجيفی تنها گزینهٔ سنی‌ای بود که «حزب الحل» ــ حزبی که الحلبوسیِ جوان از جانب آن در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۴ نامزد شد ــ پیش روی خود می‌دید. با وجود این‌که این ائتلاف بیشتر شبیه باشگاهی بسته بود که ناتوانی ساختاری‌اش در تولید سیاست را پنهان می‌کرد، اما افکار عمومیِ سنی به آن رأی داد؛ کوششی برای به چالش کشیدن نیروهای شیعه‌ای که یکه‌تاز قدرت بودند، و نیز گروه‌های تروریستی که آنها را از تعامل و مشارکت بازمی‌داشتند. این مأموریتی نزدیک به ناممکن بود.
النجيفی، که تا سال ۲۰۱۴ ریاست دورهٔ دوم پارلمان را برعهده داشت، و کسان دیگری همچون طارق الهاشمی، معاون رئیس‌جمهوری تا دسامبر ۲۰۱۳، و رافع العیساوی، وزیر دارایی تا مارس ۲۰۱۳، آخرین چهره‌هایی بودند که در برابر المالکی در دهانهٔ توپ قرار گرفتند؛ آنان بدون طرح‌های جایگزین برای بازگشت، و با شکایت فراوان و انزوا، سقوط کردند.
الحلبوسی خیلی زود این رویکرد در «ادارهٔ حاشیه‌نشینی» را کنار گذاشت؛ او می‌خواست به قلب ساختار قدرت حرکت کند، نه اینکه در حاشیهٔ آن بماند، چهره‌ای معارض و منزوی.
الحلبوسی کرسی خود را در پارلمان به‌دست آورد. و «داعش» یک‌سوم عراق را اشغال کرد. خیلی زود نبردهای آزادسازی، گروه‌های نظامی مختلف را جذب کرد و نفوذ ایران را از پشت پرده به صحنهٔ آشکار آورد. مستشاران «سپاه پاسداران» ایران همراه با برخی گروه‌های «الحشد الشعبی»، زیر هر آسمانی که جنگنده‌های ارتش آمریکا بر فرازش پرواز می‌کردند، حضور یافتند.
«داعش» پس از سه سال جنگ، از مناطق وسیعی عقب نشست و بغداد سرزمین‌های خود را در موصل و رمادی بازپس گرفت؛ و نبردی تازه بر سر نفوذ آغاز شد. الحلبوسی در روزهای مرخصی‌اش از طریق ایست‌های بازرسی‌ای که گروه‌های پیروز برپا کرده بودند، به الکرمه بازمی‌گشت.

نسخه‌ای سیاسیِ تازه

او اکنون سه سال را در پارلمان گذرانده بود؛ تجربه‌ای که او را در میان «کوسه‌هایی» قرار داده بود که امپراتوری‌های پول و سلاح را گسترش می‌دادند، و بخشی از این امپراتوری‌ها به مناطق آزادشده از «داعش» نیز سرایت کرده بود. برخی گروه‌های مسلح ادعا می‌کردند که «منت گذار» در آزادسازی‌اند و حق دارند امنیت را در هر مکانی که خون مبارزانشان ترسیم کرده است، حفظ کنند. در همان زمان، الحلبوسی به مقام استانداری رسید و رؤیای یک امپراتوری را در سر می‌پروراند. این در اوت ۲۰۱۷ بود.
رشد پیوستهٔ نفوذ ایران در عراق با ظهور نسخه‌ای جدید از سیاست‌ورزی سنی هم‌زمان شد. در حالی‌که نیروهای شیعه برای تثبیت قدرت خود نیازمند واسطه‌های سنی بودند، به‌نظر می‌رسید الحلبوسی چیزی فراتر می‌خواست: شراکت در نفوذ. او اینک رئیس پارلمان شده بود، نقاب جوان جاه‌طلب را از چهره برداشت و صندلی‌ای از ردیف‌های پشتی به میز اصلی کشاند.
یکی از مقام‌های دولتی که الحلبوسی را از نزدیک می‌شناسد، می‌گوید: «پدیدهٔ این مرد از تعاملِ نیاز اجتماعی در محیط سنی، پس از فروپاشی الگوی رهبر نجات‌بخش، و نیز از زمان‌بندی و جایگیری درست او، با عملکردی واقع‌گرایانه، پدید آمد.» یکی از سیاستمداران مخالف الحلبوسی می‌گوید: «او پروژهٔ یک دیکتاتور جدید است.»

رقبای الحلبوسی به گستردگیِ ائتلاف‌های او میان گروه‌های رقیب در عراق توجه کردند (DPA)

«بیش از حد»

الحلبوسی از سال ۲۰۱۸ ریاست پارلمان را برعهده داشت... خیلی زود ساختار شیعی به‌واسطهٔ رقابت بر سر نمایندگی بزرگ‌ترین مؤلفهٔ جمعیتی دچار لرزش شد، و در برابر اعتراض مردمیِ اکتبر ۲۰۱۹، عادل عبدالمهدي نخست‌وزیر سقوط کرد، و قاسم سلیمانی، فرمانده «سپاه قدس» در «سپاه پاسداران»، از صحنهٔ مدیریت پنهانِ سیاست غایب شد.
الحلبوسی مانع خود نشد از اینکه نسخهٔ جدیدی از سیاست‌ورزی سنی را بیان کند. پویایی و تحرکش این امکان را به او داد که میان جبهه‌ها حرکت کند و ائتلاف‌های گسترده‌ای بسازد. سیاستمدارانی که شاهد ماجرا بودند می‌گویند: «الحلبوسی خود را میان محیط معترض، واسطه و میانجی معرفی کرد، در زمانی که احزاب شیعه ابتکار عمل را از دست داده بودند». نزدیکان او نیز می‌گویند: «کارآمدی او در آن روزها بیانگر حضورش در ساختار قدرت بود، به‌عنوان شریکی در نظام.»
ساختار سیاسی شیعی ناگهان متوجه الحلبوسی شد، گویی او را تا آن زمان نشناخته بود. همه تصمیم گرفتند او را از بازی بیرون بگذارند. برای رقبا، چه سنی و چه شیعه، سقف مجاز برای الحلبوسی این بود که از توازن‌ها بهره ببرد، اما به تعبیر یکی از رهبران شیعی «بیش از حد به یک کوسه تبدیل نشود».
واقعیت این است که الحلبوسی در نوامبر ۲۰۲۳ از ریاست پارلمان برکنار و عضویتش لغو شد. روز بعد، در برابر خبرنگاران ظاهر شد و با تکان دادن نسخه‌ای از قانون اساسی اعلام کرد که می‌خواهد «خطایی» را تصحیح کند که دادگاه فدرال مرتکب شده بود. این اقدامی سیاسی بود که در سطح رهبری سنی‌ها سابقه نداشت.
به‌طور گسترده گفته می‌شد که رقبای سنی الحلبوسی نزد هم‌پیمانان شیعه از قدرتِ بیش از اندازهٔ او شکایت کرده‌اند، و اینکه در نهایت ایران تصمیم گرفت توازن را بازگرداند. یک سیاستمدار عراقی می‌گوید تیم رئیس حزب «التقدم» با این تصمیم به‌عنوان «ایستگاهی سرنوشت‌ساز برای بازتولید پروژه، بدون ورود به زمینهٔ سیاسیِ بحران» برخورد کرد. این رویکردی کم‌سابقه در زندگی سیاسی عرب‌های سنی بود.
یک ماه بعد، الحلبوسی در انتخابات شوراهای استانی شرکت کرد؛ آزمونی سرنوشت‌ساز برای توانایی‌اش، در حالی که بی‌منصب و تحت فشار بود، و ۲۱ کرسی به دست آورد. یکی از رهبران «التقدم» می‌گوید لغو عضویت الحلبوسی به سوختی برای شعله‌ور کردن آتش کمپین انتخاباتی تبدیل شد، و این استراتژی موفقیت‌آمیز بود.
الحلبوسی اکنون تهاجمی‌تر شده است؛ بلکه سخت‌گیرتر نیز شده و در برابر شکاف‌ها و ضعف‌های پروژه‌اش کمتر مماشات نشان می‌دهد. او تمایل به سخت‌گیری حزبی پیدا کرده و آمادهٔ کنار زدن نزدیک‌ترین افرادش بود. در ژوئیه ۲۰۲۴، تردیدهایش دربارهٔ بازوی راستش در حزب «التقدم» در الأنبار، استاندار پیشین علی الفرحان، شدت گرفت؛ از این جهت که شاید به روی گزینه‌های سیاسی متفاوتی گشوده شده باشد. الفرحان با اتهام سوء‌استفاده از منصب محاکمه شد و مدتی را در زندان گذراند.
در آوریل ۲۰۲۵، دستگاه قضایی الحلبوسی را از اتهام جعل ــ اتهامی که براساس آن برکنار شده بود ــ تبرئه کرد. یک ماه بعد، قاضی جاسم العميري، که او را برکنار کرده بود، دورهٔ بازنشستگی را آغاز کرد و از دادگاه فدرال خارج شد.

وزن سیاسی الحلبوسی از مناطق غرب عراق آغاز شد (X)

مصونیتی تضمین‌نشده

دربارهٔ تفسیر «پدیدهٔ الحلبوسی» اختلاف نظر وجود دارد. مخالفان می‌گویند ویژگی‌های شخصی او برای رسیدن به این دستاوردها کافی نبود و اینکه او «حاصل جمع میان شبکه‌ای است که رهبران را پرورش می‌دهد و لحظه‌ای سنی که امکان ظهور را برایش فراهم کرد».
با این حال، بسیاری از سنی‌های بغداد، پس از سال‌ها خشونت و شکاف، در الحلبوسی فردی یافتند که نیاز آن‌ها به رهبری را تأمین می‌کند. آن‌ها در جریان کارزار انتخاباتی اخیر شنیدند که او شعارهای تندی می‌داد: «ما سنی‌ها خودمان تصمیم می‌گیریم که چه می‌خواهیم (...) و اجازه نخواهیم داد دیگری (شیعه و کرد) به جای ما تصمیم بگیرد.»
یک رهبر شیعی پس از اعلام نتایج اخیر گفت: «الحلبوسی با موقعیت میانه‌ای که میان جریان‌های غالب در منطقه دارد، به ویژه پس از وقایع اکتبر ۲۰۲۳، میان ایران که تلاش می‌کند نفسی تازه کند و ترکیه که در سوریه دست بالا را دارد، نقش پیشرو در تنظیم توازن‌های عراق ایفا خواهد کرد.»
این مأموریت امیدوارکننده به نظر می‌رسد، زیرا برای الحلبوسی «دیوار حفاظتی» اضافی در منطقه‌ای پرتلاطم فراهم می‌کند، اما او همچنان در جست‌وجوی «مصونیت» بیشتر است. اطرافیان نزدیک او می‌دانند که «در این بازی، تضمینی وجود ندارد و هیچ‌کس آن را ارائه نمی‌دهد. نظام شکننده است و به سرعت تغییر می‌کند. تنها چیزی که ذهن همه را مشغول کرده، آمادگی برای ضربهٔ بعدی است: از کجا خواهد آمد و چه کسی آن را وارد خواهد کرد؟» این نوع «آمادگی» اکنون به یکی از مهم‌ترین فنون بقا در روند سیاسی عراق تبدیل شده است.