«30 ژوئيه» عراقی... داستان کودتای سفیدی که با سیل خون همراه شد

النايف پیشنهاد طارق عزیز را رد کرد و پس از 10 سال با گلوله صدام مواجه شد

TT

«30 ژوئيه» عراقی... داستان کودتای سفیدی که با سیل خون همراه شد

رئیس‌جمهوری سابق عراق احمد حسن البكر و معاونش صدام حسین (A.F.P)
رئیس‌جمهوری سابق عراق احمد حسن البكر و معاونش صدام حسین (A.F.P)

عقلانی نیست که مردی به نام صدام حسین را به گوشه‌ای تنگ بکشانی و او را وادار کنی که تو را به عنوان شریک در اداره عراق بپذیرد. نه «بعث» شریک دوست دارد و نه صدام تحمل آن‌ها را دارد.

در دفاتر «بعث» که در 17 ژوئیه 1968 به قدرت بازگشت، روزهای پرهزینه‌ای به ثبت رسیده است. 30 ژوئیه همان سال نخستین نقطه عطف بود که به «بعث» این امکان را داد که به تنهایی قدرت را با ریاست احمد حسن البكر و دست راستش صدام حسین در دست بگیرد. شغل من ایجاب کرد که با برخی از افراد نقش‌آفرین در آن روز ملاقات کنم و داستان‌های آن‌ها را با خوانندگان «الشرق الأوسط» به اشتراک بگذارم.

رئیس‌جمهوری سابق عراق احمد حسن البكر و معاونش صدام حسین (A.F.P)

شکست ارتش‌های عربی در جنگ 1967 خشم افکار عمومی عربی را برانگیخت و دولت‌ها را مسئول «ناکامی» دانستند که در واقع یک فاجعه بود. عبد الرحمن عارف، رئیس‌جمهوری عراق که جانشین برادرش عبدالسلام شده بود، ضعیف به نظر می‌رسید. قدرتش در ارتش متزلزل بود و اعتبارش در خیابان محدود. در بهار 1968 زمزمه‌ها در حلقه‌های کوچک درباره آمادگی گروه‌های مختلف برای به دست گرفتن قدرت افزایش یافت. برخی پیش‌بینی کردند که کشور به دست یک نظامی بیفتد.

رهبری «بعث» صحنه را زیر نظر داشت. نگران بود که با یک کودتا یا چیزی مشابه آن بیدار شود. آن‌ها شروع به برنامه‌ریزی برای بازگشت به قدرت کردند تا از تجربه‌ای که در سال 1963 رخ داد و به خون کشیده شد و عبد السلام عارف، کسی که آن را به ارمغان آورده بود، آن‌ها را سرنگون کرد، انتقام بگیرند.

رهبری سعی کرد از ورود دوباره به تونل خون جلوگیری کند و شروع به بررسی موقعیت‌ها و موانع کرد. سرهنگ ابراهیم الداود فرمانده گارد ریاست‌جمهوری با حدود بیست هزار نیرو بود. اگر الداود مقاومت می‌کرد، نبرد خونینی در اطراف دیوارهای قصر و دورتر از آن در می‌گرفت. شاید حتی این برخورد باعث می‌شد که طرف ثالثی از ارتش برای عرضه خود به عنوان نجات‌دهنده به میدان بیاید.

ملاقات‌کنندگان گزینه‌ها را بررسی کردند و در نهایت تصمیم به گفت‌وگو با الداود گرفتند و امیدوار بودند او را به سمت جنبش کودتا جلب کنند یا حداقل بی‌طرف کنند. آن‌ها قبل از تصمیم‌گیری به نکته‌ای مهم رسیدند: ابراهیم الداود به شدت تحت تأثیر دوستش عبد الرزاق النايف، معاون رئیس‌اطلاعات نظامی بود. شایع بود که النايف مردی قدرتمند و ماهر در کنترل امور است و ارتباطات مبهمی با سازمان‌های غربی دارد و الداود به طور کورکورانه به او اعتماد دارد.

وظیفه‌ای پیچیده از این نوع نیاز به زیرکی دارد. باید به احمد حسن البكر سپرده می‌شد که در شخص خود تصویر یک نظامی و مهارت‌های حزبی را با تجربه در نقشه‌کشی ترکیب می‌کرد.

سازمان‌دهندگان کودتا همکاری سرهنگ سعدون غیدان را تأمین کردند که نیروهایی مستقر در قصر ریاست‌جمهوری داشت و شامل تعدادی تانک بود.

سعدون غيدان وعبدالرزاق النايف

البكر نیز با الداود ملاقات و او را از پروژه کنار زدن عارف مطلع کرد. گفت: «بیایید این موضوع را به طور مخفیانه بین خودمان نگه داریم. شما مردی متدین هستید، پس به قرآن قسم می‌خوریم که این اطلاعات به شخص سومی نخواهد رسید.» و بالطبع البكر منظورش النايف بود. الداود در 15 ژوئیه سوگند یاد کرد، اما تردیدی نداشت که به النايف اطلاع دهد.

رهبری «بعث» در تنگنا قرار گرفت. راز دیگر راز نبود و اطلاعات در دست مردی خطرناک به نام عبدالرزاق النايف بود، پس او چگونه با آن‌ها برخورد می‌کند؟ موفقیت یا شکست تلاش در دست او بود. «بعث» اصلاً مایل نبود مردی را وارد کند که بسیاری در کشور درباره او می‌گفتند که «دارای ارتباطات مشکوک با سازمان‌های غربی است.»

در آن مرحله، عضو رهبری صلاح عمر العلی نقش مهمی ایفا کرد. او به من گفت: «صبح 16 ژوئیه، به گروه‌های اجرایی مدنی و نظامی نسخه نهایی مأموریت‌ها را اطلاع دادیم. در ابتدا فکر کردیم که عملیات را در 14 ژوئیه به دلیل ارزش نمادین آن (سالگرد کودتای 1958 که بعد از آن جمهوری اعلام شد) انجام دهیم، سپس به روز بعد فکر کردیم، اما ملاحظات عملی ما را به تأخیر انداخت. در 16 ژوئیه، اسلحه‌های پنهان شده در مخفیگاه‌های حزبی و مقداری لباس نظامی برای پنهان‌کاری را بیرون آوردیم. در ساعت 8 شب، در خانه البكر در محله علی صالح در خیابان 14 رمضان ملاقات کردیم. باید کارهای نهایی را آماده می‌کردیم و منتظر زمان اجرا در ساعت 2:30 بامداد بودیم. در اینجا بود که یک شگفتی پیش آمد.»

پیام شوکه‌کننده

ملاقات‌کنندگان به عنوان اعضای رهبری منطقه‌ای حزب در حال بررسی آخرین آماده‌سازی‌ها بودند که در زدند. البكر رفت و در را باز کرد و سپس با یک برگه کوچک برگشت.

ناگهان البكر گفت که این پیام از سرهنگ عبد الرزاق النايف است که در آن نوشته شده: «من اطلاعاتی دارم که شما قصد انجام این عملیات را دارید. من با شما هستم و آماده‌ام هر مأموریتی را انجام دهم و به خدا توکل کنید.»

صلاح عمر العلي

علی به یاد می‌آورد که «البکر گفت: این پیام در دست شماست. حالا می‌خواهم که موضوع را بررسی کنید و تصمیم مناسب را بگیرید. پیام که توسط افسر جوانی که همراه النايف بود منتقل شده بود، به اندازه بمب تأثیرگذار بود. فرستنده پیام بعثی بود بدون اینکه رئیسش بداند، اما این موضوع از اهمیت مشکل نمی‌کاهد. مشاوره‌ای با مقداری سردرگمی صورت گرفت. النايف افسری قدرتمند، باهوش و بلندپرواز بود که نقش او فراتر از موقعیتش بود. ما جنبه‌های مختلف موضوع را بررسی کردیم؛ اگر عملیات را لغو کنیم، چه کسی تضمین می‌کند که النايف از فرصت استفاده نکرده و آن را فاش نکند و ما را به کلی نابود نکند؟ او خواهد دید که ما بدون پیشنهاد برای مشارکت او اقدام کرده‌ایم و عملیات را به دلیل آگاهی او از آن لغو کرده‌ایم. لغو عملیات به وضوح برای حزب فاجعه‌بار بود. از طرف دیگر، مشارکت النايف نیز خود یک ریسک به حساب می‌آمد. واضح بود که الداود به سوگندی که خورده بود پایبند نبوده و ما را در وضعیتی قرار داده که باید هزینه آن را بپردازیم.»

در نهایت، تصمیم به اجرای عملیات گرفتیم و به النايف پاسخ دادیم: «عمداً و با آگاهی شما را مطلع نکردیم به دلیل موقعیت حساس شما و نگرانی برای شما. ما به برادر ابراهیم الداود اطلاع دادیم تا مستقیماً به شما اطلاع ندهیم و از بروز موقعیت ناخوشایند جلوگیری کنیم و بر این باور بودیم که این روش بهتر و مؤثرتر است و می‌دانستیم که او شما را مطلع خواهد کرد. ما تصمیم به اجرای عملیات گرفته‌ایم و اگر موفق شویم، شما رئیس‌جمهوری عراق خواهید بود. واقعاً ما دو تصمیم مرتبط گرفته‌ایم: اول، فریب دادن النايف به مشارکت از طریق پیشنهاد مقام نخست‌وزیری. دوم، ضرورت خلاص شدن از النايف و الداود در اولین فرصت. و تصمیم گرفتیم که حمله به کاخ ریاست‌جمهوری به عهده اعضای رهبری منطقه‌ای باشد.»

یک خودروی زرهی در مقابل کاخ ریاست جمهوری پس از کودتا در سال ۱۹۶۸ (گتی)

پیش از اجرای عملیات، در خانه عبد کریم الندا، برادر زن احمد حسن البکر، ملاقات کردیم. عبدالکریم کارمند راه‌آهن بود و در ساختمان‌های اختصاصی نزدیک به رادیو در منطقه صالحیه اقامت داشت. بدون شک توصیف احساسات در آن ساعات حیاتی ضروری است. ما در آپارتمان، که شامل نه عضو رهبری از جمله البکر و صدام و تعدادی دیگر از جمله حردان التكریتی بود، نشسته بودیم. تعداد حاضرین در آپارتمان کمتر از بیست نفر بود. طرح این بود که الداود و غیدان در انتظار ما باشند.»

او افزود: «ما لباس‌های نظامی با نشان‌های افسران را پوشیدیم. در زمان معین، یک کامیون نظامی رسید و ما سوار آن شدیم و بخش دیگر با دو ماشین غیرنظامی رفتیم. ما با لباس‌های نظامی و اسلحه‌های خود به ورودی کاخ رسیدیم. در ورودی گردان تانک‌ها، سعدون غیدان در انتظار ما بود و در گردان را باز کرد. همچنین تعدادی از جوانان حزبی که به صورت مخفیانه برای آموزش استفاده از تانک‌ها فرستاده شده بودند، به ما ملحق شدند. ما با کمال تعجب متوجه شدیم که تانک‌های اطراف قصر جدید هستند و این جوانان نتوانستند آن‌ها را راه‌اندازی کنند. به طور تصادفی یکی از جوانان موفق به راه‌اندازی یک تانک شد و از یکی به دیگری منتقل شد و ما محاصره قصر را تکمیل کردیم.»

«در مقر گردان تانک‌ها، ستاد فرماندهی خود را مستقر کردیم. البکر با عبد الرحمن عارف که خواب بود تماس گرفت. میان آن‌ها دوستی و همکاری و ملاقات‌های زیادی وجود داشت. عارف متعجب شد و به البکر که کنار او بود گفت: چه خبر ابوهیثم؟ پاسخ داد: ابو قیس، رهبری انقلاب مأموریتش را به پایان رسانده و بر کل کشور مسلط شده است. به نام رهبری انقلاب از تو می‌خواهیم عاقل و آگاه باشی و از هر تلاشی خودداری کنی. به تو توصیه می‌کنم که خود را تسلیم رهبری انقلاب کنی و در عوض امنیت کامل و مطلق برای تو و خانواده‌ات خواهی داشت. این عملیات هدفی علیه شخص تو ندارد. هدف نجات کشور از مشکلاتی است که ممکن است به دلیل ادامه حکومت ضعیف تو پیش بیاید و کشور دوباره به حمام خون بیفتد. لطفاً لطفاً لطفاً خود را تسلیم کن و هیچ تلاشی نکن. همه چیز تمام شده است و تو می‌دانی که منظور من چیست.»

برای رئیس‌جمهوری پاسخ دادن به چنین دعوتی آسان نیست. عبد الرحمن عارف تلاش کرد تا وضعیت را بررسی کند و با تعدادی از فرماندهان تیپ‌های خارج از بغداد تماس گرفت و درب‌ها بسته بود. حدود ده دقیقه بعد، البکر دوباره او را خواست و بر تسلیم شدنش تأکید کرد. پس از چند دقیقه، تماس نهایی و قاطعانه‌ای با او برقرار کرد و گفت: اگر خود را تسلیم نکنی، تو مسئول خواهی بود. مسئولیت زندگی تو و مسئولیت زندگی خانواده‌ات. سپس به یکی از افسران دستور دادیم که چند گلوله توپ به طرف کاخ شلیک کند.

وقتی عارف صدای انفجارها را شنید، فهمید که جایی برای مذاکره وجود ندارد و به این ترتیب تماس گرفت تا بر سر فرآیند تسلیم مذاکره کند. من و انور عبدالقادر الحديثی به درب اصلی کاخ رفتیم. عارف بیرون آمد و ما او را با یک ماشین نظامی کوچک به مقر گردان تانک‌ها بردیم.»

«عبد الرحمن عارف دست می‌دهد با افسر گارد ریاست‌جمهوری و در کنار او الداود»

«عارف ترسیده و وحشت‌زده بود. او شروع به لرزیدن و گفتن کلمات نامفهوم کرد. شاید او مطمئن نبود که امنیتش تضمین شده است. با او‌ به احترام برخورد کردیم اما وضعیت ما نگرانی او را از بین نبرد. ما قبلاً توافق کرده بودیم که عارف کشور را ترک کند، چون نیازی به دستگیری او نبود. در انتظار آماده شدن هواپیما برای انتقال او به خارج، پیشنهاد کردیم که او را به خانه حردان التكریتی ببریم. حردان راننده ماشین بود و عارف و من در داخل ماشین بودیم. او واقعاً نگران بود.»

او نتوانست باور کند که هواپیمایش در حال آماده‌سازی است. او معتقد بود که ما او را به جایی می‌بریم تا او را بکشیم. چون من لباس نظامی پوشیده و مسلح بودم، عارف هر بار که حرکتی عادی انجام می‌دادم، بیشتر نگران می‌شد. در طول مسیر او مدام تکرار می‌کرد که به ریاست جمهوری مبتلا شده و از پذیرش آن پشیمان است. در نهایت به او اطمینان دادیم که امنیتش تضمین شده است و می‌تواند خانواده‌اش و هر چیزی که نیاز دارد با خود ببرد. این مسأله در صبح رخ داد و به نظر می‌رسد که هواپیما او را به ترکیه برد.

البته در آغاز عملیات، گروهی به منزل نخست‌وزیر طاهر یحیی رفتند و او را دستگیر کردند و به این ترتیب (حزب بعث) بدون خون‌ریزی به قدرت برگشت.»

شجاعت صدام... و سخت‌گیری او

از علی در مورد رفتار صدام در آن ساعات پرسیدم و او پاسخ داد: «صدام درست همان‌طور عمل کرد که دیگران عمل کردند؛ لباس‌های نظامی پوشید و مانند سایر اعضای رهبری منطقه‌ای اسلحه‌اش را حمل کرد.

اگرچه می‌توان امروز صدام را به خاطر موارد زیادی متهم کرد، اما نمی‌توان گفت که او شجاع نبوده است. صدام مردی بود که به موقعیت‌های سخت عادت داشت. شجاعت او نیازی به اثبات ندارد و سخت‌گیری او نیز همین‌طور. باید توجه داشت که فعالیت حزبی در آن زمان دشوار و سخت بود و صدام در آن دوره ستاره نبود و تصمیم‌گیرنده اصلی نبود. می‌توانم بگویم که او حزبی و متعهد به تصمیمات حزب بود.»

«حزب بعث» قدرت را به دست گرفت، اما رهبری آن به رئیس‌جمهوری جدید، النايف و وزیر دفاع الداود به عنوان دو جسم خارجی و خطرناک نگاه می‌کرد. صلاح عمر العلی شریک در نقشه کاخ بود که به این دو هدف قرار گرفتند و این روایت اوست: «ما جلسه‌ای برای رهبری منطقه‌ای برگزار کردیم تا برخی تصمیمات قبلی‌امان را بازبینی کنیم، از جمله تصمیم برای برکناری النايف و الداود. البکر گفت: ما مجبور شدیم النايف را درگیر کنیم زیرا او نقشه ما را کشف کرده بود و از آن می‌ترسیدیم که باعث نابودی ما شود اگر او را نادیده بگیریم. به او وعده دادیم که نخست‌وزیر خواهد شد و وعده را اجرا کردیم و او در زمان اجرا به ما خیانت نکرد. وقتی تصمیم به شرکت دادن او گرفتیم، همچنین تصمیم به برکناری او در اولین فرصت گرفتیم. اما امروز می‌خواهم بگویم که رویدادهای 1963 بین (بعثی‌ها) و کمونیست‌ها هنوز در حافظه مردم به دلیل خون‌ریزی‌هایی که همراه آن بود، باقی مانده است. می‌ترسم اگر امروز النايف را برکنار کنیم، متهم به خیانت شویم و مردم بیشتر باور کنند که تصفیه‌ها در راه است. چه می‌شود اگر او به همکاری ادامه دهد؟ و چرا باید او را برکنار کنیم؟ بیایید فرصتی به او بدهیم. همه ما اشتباهاتی داریم. پیشنهاد می‌کنم که به همکاری ادامه دهیم و اگر رفتار متفاوتی از او دیدیم، در آن زمان تصمیم بگیریم. با این نظر موافقت کردیم و النايف به عنوان نخست‌وزیر به کارش ادامه داد.»

احترام نظامی افسران گارد به النايف پیش از برکناری او

پس از چند روز، البکر ما را به جلسه اضطراری رهبری منطقه‌ای دعوت کرد. او گفت: «شما خوب به یاد دارید که چه چیزی در مورد النايف در جلسه قبلی گفتم. حالا از شما می‌خواهم هرچه سریع‌تر اقدام به برکناری او کنید.» از او دلیل را پرسیدیم و او به گزارش‌ها اشاره کرد که حاکی از آن بود که نخست‌وزیر جدید با سرعت دیوانه‌وار در حال اقدام برای برکناری حکومت حزب است. او گفت که النايف با نظامیان تماس گرفته تا آن‌ها را برای مقابله با حزب استخدام کند و نمی‌دانست که برخی از آن‌ها عضو حزب بعث هستند. او افزود: «سریع باشید رفقا قبل از اینکه ما را برکنار کند. این تمام چیزی است که می‌خواهم بگویم قبل از اینکه او به این اتاق بیاید و همه ما را بکشد. حالا می‌روم. جمع شوید و برای خلاص شدن از او برنامه‌ریزی کنید و من با آنچه تصمیم می‌گیرید موافقم.»

روز بعد، ما در خانه صالح مهدی عماش که وزیر کشور بود، جمع شدیم و در غیاب البکر، زیرا از اینکه النايف ممکن است همه را در یک جا گیر بیندازد، نگران بودیم.

طرح را تهیه کردیم و بر اجرای آن توافق کردیم که به دو نفر، من و صدام، واگذار شد. طرح این بود که از النايف و الداود، یعنی نخست‌وزیر و وزیر دفاع، خلاص شویم.

ما نیروهای نظامی در اردن داشتیم. تصمیم گرفتیم که وزیر دفاع، ابراهیم الداود، برای بازدید از آن‌ها برود و در همان زمان به طور مخفیانه اعضای دفتر نظامی حزب را برای دستگیری او و مجبور کردنش به رفتن به اسپانیا بفرستیم. در این زمان، قسمت دوم طرح مربوط به النايف و به طور همزمان با آنچه در اردن در حال انجام بود، اجرایی می‌شد.

در 30 ژوئیه، الداود دستگیر و به زور به اسپانیا فرستاده شد. هم‌زمان داستان النايف به پایان رسید. معمولاً نخست‌وزیر جدید به قصر برای ناهار می‌آمد. پس از ناهار، با البکر به دفتر او می‌رفت تا برخی امور دولتی را بررسی کنند. در آن روز پس از ناهار، آن‌ها به دفتر وارد شدند و صالح مهدی عماش نیز با آن‌ها بود. طبق طرح، من و صدام با دو اسلحه وارد شدیم و از النايف خواستیم که تسلیم شود. در ابتدا او مقاومت کرد و تلاش کرد که اسلحه خود را بیرون بیاورد، اما موفق نشد. سپس شروع به التماس کرد و گفت: من خانواده و بچه دارم.

ضروری بود که اجرای عملیات به سرعت تکمیل شود. النايف نظامی و نخست‌وزیر بود و باید او را بدون جلب توجه محافظانش از قصر بیرون می‌بردیم. به او اطلاع دادیم که باید مانند این که چیزی اتفاق نیفتاده است از قصر خارج شود و اگر هرگونه علامتی به محافظان و نظامیانش بدهد، او را خواهیم کشت. النايف سوار بر ماشین شد و صدام او را همراهی کرد و به او گفت که اگر مقاومتی نشان دهد، او را خواهد کشت. ماشین از در پشتی قصر خارج شد و النايف به سرنوشتش تسلیم شد و هواپیما در انتظار او بود و او کشور را به مقصد مراکش ترک کرد.»

الداود والنايف

ابراهیم داود در ریاض زمانی که با او ملاقات کردم، در حال پیر شدن از تلخی‌ها بود. او اصرار داشت بگوید: «من رهبر انقلاب 17 ژوئیه بودم و (حزب بعث) آن را از من دزدید... من مسئول امنیت قصر بودم و اگر من آن را نمی‌انداختم، هیچ‌کس جرات نزدیک شدن به آن را نداشت.»

احمد حسن البکر استاد دسیسه چينی بود. در یک جلسه رهبری، پیشنهاد کرد که وزیر دفاع جدید، از نیروهای عراقی مستقر در اردن بازدید کند. داود سوار یک هواپیمای ریاست‌جمهوری شد و گروهی از افسران او را همراهی کردند. او هرگز تصور نمی‌کرد که در دام افتاده است. درخواست هواپیما برای بازگشت کرد و به او یک هواپیمای کوچک داده شد، اما پس از ورود به فضای هوایی عراق، خلبان گفت که دو جنگنده تهدید به سرنگون کردن هواپیما کرده‌اند اگر در بغداد فرود بیاید. بنابراین، هواپیما در پایگاه «H3» در الانبار فرود آمد.

هواپیما داود را از پایگاه به رم برد. سفیر عراقی در آنجا به او خوشامد گفت و گفت: «آن‌ها برای من در هتل لئوناردو دا وینچی رزرو کردند. من گذرنامه، پول و حتی پیژامه نداشتم. دستورات از بغداد این بود که گذرنامه را به او ندهید مگر اینکه او قبول کند به عنوان سفیر کار کند.» من 11 ماه به این وضعیت ادامه دادم و سفارت هزینه‌ها را پرداخت کرد.

داود با اصرار خانواده‌اش با پیشنهاد دولت موافقت کرد و گذرنامه‌اش را دریافت کرد و به عنوان سفیر به مادرید رفت. او می‌گوید: «من به عنوان سفیر باقی ماندم تا اینکه برادرم عبدالوهاب کشته شد. من تلگرافی فرستادم و اعلام کردم که نمی‌پذیرم سفیر دولتی خائن و وابسته به یهودی میشل عفلق (بنیان‌گذار حزب بعث) باشم.»

از او در مورد شرایط قتل برادرش پرسیدم و او پاسخ داد: «برادرم افسر بود و قبلاً معاون وابسته نظامی در پاکستان بود. او از داستان من و خیانت البکر و ظلمی که به من شد، درد می‌کشید. در یک جشن فارغ‌التحصیلی در دانشکده ستاد، برادرم حضور داشت. او با بیرون کشیدن اسلحه‌اش تلاش کرد تا البکر را به قتل برساند و محافظانش او را به خواب بردند. او را دستگیر و شکنجه کردند و کشتند. این در سال 1971 بود.»

داود گفت که البکر به او خیانت کرد «همان‌طور که عبدالکریم قاسم به عبدالسلام عارف که رهبر انقلاب 1958 بود، خیانت کرد.» و ادامه داد که پس از بازگشت «بعث» به قدرت، به عنوان وزیر دفاع درخواست البکر را برای اعطای درجه افسری به گروهی که نام صدام حسین در بین آن‌ها بود، رد کرد.

ابراهیم داود تسلیم سرنوشت خود در تبعید شد، اما عبدالرزاق النايف جوان این کار را نکرد. او در سال 1969 با افسر عراقی پر سر و صدا عبدالغنی الراوی در مقدمه‌چینی برای یک عملیات کودتا با حمایت ایرانیان شرکت کرد و در این دیدار، دو نفر با شاه محمد رضا پهلوی دیدار کردند. اما النايف که نگران «بی‌احتیاطی الراوی» بود، از طرحی که صدام حسین موفق به نفوذ در آن شد، کناره‌گیری کرد. پس از افشای توطئه، دادگاه عراقی حکم به اعدام الراوی و النايف را صادر کرد.

صدام به النايف برای تلاشش در توطئه برای برکناری رژیم «بعث» بخشیده نشد.

النیاف در اولین جلسه دولت پس از ۱۷ ژوئیه ۱۹۶۸

النايف در سال 1972 در لندن مورد سوء قصد قرارگرفت و همسرش زخمی شد. اما او در 9 ژوئیه 1978 در هتلی در لندن با یک مقام عراقی که خانواده‌اش می‌گویند سعدون شاكر بوده است و مدیریت اطلاعات عراقی و سپس وزارت کشور را بر عهده داشت، دیدار کرد. مقام عراقی با النايف خداحافظی کرد و او توسط جوانی که در مقابل ورودی هتل منتظر بود، با شلیک گلوله کشته شد. و «مقام عراقی» به سلامت به بغداد برگشت.

داستان جالب النايف کنجکاوی خبرنگاری مرا برانگیخت. به دیدار خانواده‌اش رفتم و همسرش با کمال احترام از من پذیرایی کرد. من به جستجوی چمدان‌هایی که او به جا گذاشته بود پرداختم و با پسرش علی صحبت کردم. علی تأیید کرد که البکر دام را برای پدرش گذاشت و او را به ناهار دعوت کرد و گفت: «ما یک آهو داریم و گوشت آهو را از دست ندهید.» او گفت که صدام مسلح به او تهدید کرد که اگر به مقاومت فکر کند، فرزندانش یتیم خواهند شد و او را تا فرودگاه با ماشین همراهی کرد. او همچنین فاش کرد که پدرش در اقامتش در عمّان، مهمان عراقی، طارق عزیز، را که 40 میلیون دلار پیشنهاد کرد تا از هرگونه فعالیت سیاسی خودداری کند، پذیرفت.

دلیل خوبی برای رد کردن یک پیشنهاد قطعی و سخاوتمندانه و نهایی از سوی فردی به نام صدام حسین وجود ندارد. شواهد نشان می‌دهد که گلوله صدام مدت‌ها به دنبال النايف بود و سپس او را یافت.



جوزف عون... فرمانده «نهاد استوار» نامزد مأموریتی دشوار


ژنرال جوزف عون در جریان فرماندهی نبرد «فجر الجرود» در سال ۲۰۱۷ (ا.ف.ب)
ژنرال جوزف عون در جریان فرماندهی نبرد «فجر الجرود» در سال ۲۰۱۷ (ا.ف.ب)
TT

جوزف عون... فرمانده «نهاد استوار» نامزد مأموریتی دشوار


ژنرال جوزف عون در جریان فرماندهی نبرد «فجر الجرود» در سال ۲۰۱۷ (ا.ف.ب)
ژنرال جوزف عون در جریان فرماندهی نبرد «فجر الجرود» در سال ۲۰۱۷ (ا.ف.ب)

نام فرمانده ارتش لبنان، جوزف عون، در اذهان لبنانی‌ها با دو نبرد سخت همراه است: نخست «نبرد الجرود» که او با موفقیت علیه صدها جنگجوی وابسته به گروه‌های «داعش» و «جبهه‌النصره» در سال ۲۰۱۷ رهبری کرد، و دیگری مبارزه طولانی او با فساد و دخالت‌های سیاسی در نهاد ارتش، نهادی که توانست آن را به‌عنوان یکی از معدود نهادهای استوار در کشوری که با فروپاشی کامل مواجه است، حفظ کند.
اما شاید ژنرال اول لبنان اکنون با دشوارترین نبرد زندگی خود مواجه باشد؛ نام او به‌عنوان نامزد جدی ریاست جمهوری مطرح است، و بسیاری از طرف‌ها به او امید بسته‌اند تا خلا ریاست جمهوری که وارد دومین سال خود شده را پر کرده و کشور را از پیامدهای یک جنگ ویرانگر بیرون آورد.
یک ژنرال سابق ارتش لبنان که با عون کار کرده، شباهتی میان او و رئیس‌جمهوری فقید فؤاد شهاب می‌بیند، کسی که نخستین فرمانده ارتش بود که به مقام ریاست جمهوری رسید و دوره‌اش با اصلاحات گسترده همراه بود. او به «الشرق الاوسط» می‌گوید:« فرمانده ارتش مانند ناشناخته‌ای است که شبیه فؤاد شهاب ملقب به «بزرگ خاموش» است... او نمی‌تواند چیزی بگوید که نتواند اجرا کند. به همین دلیل همه با نوعی احترام با او برخورد می‌کنند».
وی توضیح می‌دهد که «مشکل ژنرال عون این است که وارد بازارهای سیاسی نمی‌شود. بسیاری در داخل و خارج او را دعوت کرده‌اند تا وارد معاملات سیاسی شود، از او خواسته‌اند مواضعی بگیرد که این طرف یا آن طرف را راضی کند، اما او به هیچ بازار سیاسی علاقه‌ای ندارد».
اما این مرد که «شبیه ناشناخته» است و از «بازارهای سیاسی» دوری می‌کند، کیست و چه شانسی برای رسیدن به کاخ بعبدا دارد؟
ژنرال عون از ۸ مارس ۲۰۱۷ فرمانده ارتش لبنان است. او در سال ۱۹۶۴ در منطقه سن الفیل در شهرستان المتن نزدیک بیروت به دنیا آمده و ریشه خانوادگی‌اش به شهر العیشیه در جنوب لبنان برمی‌گردد. وی به دو زبان فرانسه و انگلیسی مسلط است و دارای مدرک علوم سیاسی (تخصص در امور بین‌المللی) و علوم نظامی است. او متاهل و دارای دو فرزند است. عون در سال ۱۹۸۳ به‌عنوان دانشجوی افسری به ارتش پیوست.

«فجر الجرود» و فرماندهی با خون
نقش عون از سال ۲۰۱۵ برجسته شد، زمانی که به فرماندهی لشکر نهم در مرز با اسرائیل منصوب شد. اما پس از یک سال به شرق لبنان منتقل شد، جایی که صدها جنگجوی وابسته به «جبهه‌النصره» و «داعش» در مناطق کوهستانی مرزی با سوریه مستقر بودند.

ژنرال عون در نبرد «فجر الجرود» در سال ۲۰۱۷ (ا.ف.ب)

در آن زمان، این دو گروه چندین نظامی را ربودند که برخی از آنها سر بریده یا با گلوله اعدام شدند. عون به این چالش تروریستی از مقام فرماندهی ارتش پاسخ داد و در ۸ مارس ۲۰۱۷ به درجه ژنرال ارتقا یافت و فرماندهی ارتش را به دست گرفت. در آن زمان، ژنرال میشل عون (که با او نسبتی ندارد) رئیس‌جمهوری لبنان بود.
ارتش به فرماندهی جوزف عون در ۱۹ اوت ۲۰۱۷ عملیات «فجر الجرود» را برای اخراج نیروهای افراطی از مواضع مرزی آنها با سوریه آغاز کرد و موفق شد به‌سرعت این هدف را محقق کند. عون در آن زمان به سربازان خود گفت: «پس از اینکه عملیات ( فجر الجرود) را به پایان رساندید و در آن پیروزی قاطعانه‌ای بر تروریسم به‌دست آوردید و آن را از شهرهای رأس بعلبک و القاع بیرون راندید، این منطقه عزیز به دامن حاکمیت ملی بازمی‌گردد، آغشته به خون شهدای شما و عرق پیشانی شما».
در ۳۰ اوت، فرمانده ارتش در مورد آن نبرد گفت: «من دو گزینه داشتم. یا اینکه نبرد را ادامه دهم بدون اینکه از سرنوشت نظامیان ربوده شده مطلع شوم، یا نبرد را متوقف کنم و از سرنوشت آنها آگاه شوم و از تلفات بیشتر جلوگیری کنم»، و افزود که مهم‌ترین مسئله برای او پیروزی در نبرد بدون تلفات در صفوف ارتش بود.

حفاظت از اعتراضات ۲۰۱۹

شادی پیروزی در نبرد «الجرود» چندان دوام نیاورد، زیرا به‌زودی کشور وارد مجموعه‌ای از بحران‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی شد که در اکتبر ۲۰۱۹ با انفجار یک انتفاضه مردمی علیه طبقه حاکم به اوج رسید. ژنرال عون مجبور شد ارتش را به‌گونه‌ای مستقر کند که هم معترضان و حق آنها برای تظاهرات مسالمت‌آمیز را محافظت کند و هم اجازه ندهد به نهادهای دولتی آسیب برسد.
این نقش ارتش در آن زمان باعث خشم رئیس‌جمهوری میشل عون شد که تظاهرات را علیه خود تلقی کرد. این موضوع در شعارهای معترضانی که سعی داشتند به کاخ ریاست جمهوری در بعبدا برسند و برخی از آنها تصاویری از فرمانده ارتش را در دست داشتند، کاملاً مشهود بود.

معترضان تصاویر فرمانده ارتش را در مرکز بیروت در جریان انتفاضه ۲۰۱۹ بلند کرده‌اند (ا.ف.ب)

اعتراضات مردمی باعث عمیق‌تر شدن شکاف بین طبقه سیاسی و بخش بزرگی از مردم که خواهان تغییر بودند شد. در پی این اختلافات، بحران‌های کشور نیز عمیق‌تر شد و لبنان شاهد فروپاشی اقتصادی وحشتناکی بود که به‌ویژه در کاهش ارزش پول ملی از ۱۵۰۰ لیره به ۹۰۰۰۰ لیره در برابر هر دلار تجلی یافت. از سوی دیگر، بانک‌های لبنانی دسترسی مردم به پس‌اندازهایشان را محدود کردند و ارزش واقعی این دارایی‌ها از بین رفت، در حالی که کشور وارد مرحله ورشکستگی شد و بانک مرکزی قادر به پرداخت بدهی‌های لبنان نبود.

و اگر همه این‌ها کافی نبود، انفجار بندر بیروت در آگوست ۲۰۲۰ که یکی از بزرگ‌ترین انفجارهای غیرهسته‌ای در تاریخ مدرن است، عمق فروپاشی در لبنان را برجسته کرد.
با این حال، انتخابات پارلمانی که در سال ۲۰۲۲ برگزار شد، در واقع به تغییر چشمگیری منجر نشد، زیرا لبنانی‌ها بار دیگر پارلمانی را انتخاب کردند که همانند قبل از اعتراضات دچار انشقاق داخلی بود. دوره ریاست‌جمهوری در اکتبر ۲۰۲۲ به پایان رسید، بدون اینکه پارلمان بتواند جانشینی برای آن انتخاب کند. از آن زمان، کشور در خلائی فرو رفته که بسیاری از نهادهای دولتی یا به‌صورت موقت اداره می‌شوند یا توسط دولت‌های تصفیه حسابی مدیریت می‌شوند.

«ده‌ها میلیون دلار او را تغییر نداد»
در این تصویر تیره و تار از وضعیت کلی لبنان، نهاد ارتش به‌عنوان یکی از معدود نهادهایی که در برابر فروپاشی مقاومت کرده، برجسته شد. یک سیاستمدار لبنانی که ژنرال عون را از نزدیک می‌شناسد، به «الشرق الاوسط» گفت: «ارتش تحت فرماندهی ژنرال عون به عنوان ضامن امنیتی پدیدار شد که امید می‌دهد لبنان بتواند از بحران‌هایش خارج شود».
این سیاستمدار که نخواست نامش فاش شود، توضیح می‌دهد که عون از زمانی که در سال ۲۰۱۷ فرماندهی ارتش را به عهده گرفت، مبارزه گسترده‌ای علیه فساد و نفوذهای سیاسی در نهاد ارتش آغاز کرد که تعداد زیادی از نظامیان را دربر گرفت.
اما نقش عون به‌عنوان «مبارز فساد» تنها یکی از عواملی بود که موجب برجسته شدن نام او به‌عنوان شخصیتی شد که می‌تواند کشور را از فروپاشی نجات دهد. این سیاستمدار در این زمینه می‌گوید: «چیزی به نام «پول‌های ویژه» در ارتش وجود دارد که از بودجه دولتی که توسط وزارت دارایی تعیین می‌شود، جداست. این منابع از کمک‌ها یا فعالیت‌هایی است که ارتش انجام می‌دهد. بعد از سال ۲۰۲۰، ارتش تقریباً ورشکسته شد. بودجه‌اش که مبتنی بر دلار به نرخ ۱۵۰۰ لیره بود، حالا با دلاری به قیمت ۹۰ هزار لیره روبه‌رو است».
وی توضیح می‌دهد که «کشورهای دوست لبنان کمک‌های خود را به ارتش منتقل کردند، به‌ویژه پس از انفجار بندر. آن‌ها گفتند که تنها به ارتش اعتماد دارند تا کمک‌ها را توزیع کند. به همین دلیل تمام کمک‌ها به ارتش منتقل و به پول‌های ویژه‌ای تبدیل شد که در اختیار فرمانده ارتش است. ما اینجا درباره ده‌ها میلیون دلار صحبت می‌کنیم. در طی چهار سال فرماندهی ژنرال عون بر این منابع، هیچ‌یک از مخالفان او یا نهاد ارتش نتوانسته‌اند مدرکی ارائه کنند که این پول‌ها به نادرستی خرج شده باشد. ده‌ها میلیون دلار در اختیار فرمانده ارتش قرار گرفت، اما او را تغییر ندادند. ژنرال عون همچنان همان فردی است که در ۸ مارس ۲۰۱۷ فرماندهی ارتش را به دست گرفت. او تغییر نکرده است».

ارتش در آزمون «فتنه»

یک نقطه عطف دیگر در مسیر فرماندهی ارتش که شانس‌های او را به‌عنوان یک بازیگر کلیدی در آینده لبنان، که به‌شدت دچار اختلاف است، تقویت می‌کند. عون در رأس ارتش نقش مهمی در حفظ آرامش اجتماعی ایفا کرد، زمانی که دو حادثه را مهار کرد که می‌توانستند لبنان را به سوی جنگ داخلی ببرند.
اولین حادثه در منطقه طَیونه بیروت در ۱۴ اکتبر ۲۰۲۱ رخ داد. در آن زمان، هواداران «حزب‌الله» و «جنبش امل» تظاهراتی برگزار کردند تا به رد شکایت برای برکناری قاضی تحقیق در پرونده انفجار بندر بیروت، طارق البیطار، اعتراض کنند. آن‌ها البیطار را به جانبداری و سیاسی‌کاری متهم کرده و خواستار برکناری او از پرونده شدند، در حالی که شایعاتی درباره احتمال متهم کردن «حزب‌الله» به مسئولیت در انفجار وجود داشت.
تظاهرات از بین دو بخش بیروت گذشت که یکی اکثریت مسیحی داشت و دیگری اکثریت شیعه. تیراندازی رخ داد و درگیری میان شبه‌نظامیان حزب و جنبش با ساکنان منطقه مسیحی آغاز شد. ارتش وارد عمل شد و به درگیری‌ها پایان داد و کنترل اوضاع امنیتی را به دست گرفت. این درگیری‌ها منجر به کشته شدن ۶ نفر و زخمی شدن بیش از ۳۲ نفر شد.

نیروهای ارتش لبنان در سال گذشته پس از درگیری‌ها در شهر کحاله مستقر شدند (رویترز)

حادثه دوم در ۹ اوت ۲۰۲۳ رخ داد، زمانی که درگیری‌هایی بین عناصر «حزب‌الله» و برخی از ساکنان شهر مسیحی‌نشین کحاله، در شمال بیروت، به وقوع پیوست. این درگیری‌ها پس از واژگونی یک کامیون وابسته به حزب‌الله که گفته می‌شد حامل اسلحه بود، رخ داد. ساکنان کحاله اطراف کامیون جمع شدند.
اما افرادی که در کامیون بودند، اطراف آن حلقه امنیتی ایجاد کردند و با ساکنان درگیر شدند، که در نتیجه یک نفر از کحاله و یک نفر از «حزب‌الله» کشته شدند. در اینجا نیز ارتش تحت فرماندهی عون وارد عمل شد تا از بروز دوباره نزاع داخلی در کشور جلوگیری کند.

«شهابی دوم»؟

سیاستمدار لبنانی که با «الشرق الاوسط» صحبت کرده، معتقد است که نقش ارتش در این دو بحران «باید همه طرف‌ها»، از جمله «حزب‌الله» را مطمئن سازد که چه نوع ریاست‌جمهوری‌ای می‌توان انتظار داشت اگر جوزف عون به عنوان رئیس‌جمهوری انتخاب شود. وی افزود: «حزب‌الله می‌داند که ارتش با او درگیر نخواهد شد. ارتش تحت فرماندهی جوزف عون می‌داند چگونه ضامن آرامش اجتماعی باشد... از طَیونه تا کحاله. در طَیونه افرادی از محیط (حزب‌الله) حضور داشتند و ارتش دخالت کرد و آرامش اجتماعی را حفظ کرد. و در کحاله نیز ارتش به خاطر حادثه کامیون اسلحه‌ احتمالی حزب‌الله دخالت کرد. حزب این دو مدل را می‌شناسد و آن‌ها هر روز در جریان هستند».
برآورد می‌شود که «(حزب‌الله) در اصل با نامزدی عون مخالفتی ندارد، اما مشکل این است که از ابتدا حمایت خود را از رئیس جریان المرده، سلیمان فرنجیه، اعلام کرده است، در صورتی که او بخواهد برای ریاست‌
جمهوری نامزد شود.» و از فرنجیه نقل شده است که به مقامات گفته که در نشستی با دبیرکل فقید «حزب‌الله»، حسن نصرالله، بود که نصرالله به او گفت: «اگر تو نامزد نباشی، ما مشکلی با نامزدی فرمانده ارتش نداریم.»
در مقابل، یک ژنرال سابق که با عون همکاری کرده، معتقد است که مسئله نامزدی او برای ریاست‌جمهوری به این مربوط نیست که چه کسانی با او هستند یا علیه او. او به «الشرق الاوسط» می‌گوید: «مسئله، حمایت یا مخالفت با عون نیست. سئوال اصلی این است: آیا پروژه‌ای برای نجات لبنان وجود دارد یا خیر؟ پاسخ به این سئوال تعیین‌کننده مسیر رسیدن ژنرال عون به ریاست‌ جمهوری است.»
وی توضیح می‌دهد: «ما اکنون در وضعیتی از فروپاشی اعتماد به لبنان هستیم، چه در داخل و چه در خارج. اعتماد شهروندان لبنانی به دولت خود فرو ریخته است. جامعه بین‌المللی نیز به هر چیزی که مربوط به لبنان است، اعتمادش را از دست داده. در مقابل، جوزف عون خود را در رأس نهادی می‌بیند که آخرین نهاد باقی‌مانده در میان خرابه‌های این کشور است. به همین دلیل، دوستان لبنان به این نمونه‌ای که ارتش و فرمانده آن ارائه می‌دهند، فکر می‌کنند.»
او اشاره می‌کند که «این نمونه می‌تواند کسانی را که هنوز از لبنان نرفته‌اند، قانع کند که کشور هنوز امیدی دارد و به یک جسد بی‌جان تبدیل نخواهد شد. ما اینجا در مورد نوعی از بازگشت به الگوی شهابی دوم صحبت می‌کنیم، اما آیا در داخل یا خارج اجماعی بر سر آن وجود دارد؟»

فرمانده ارتش در کنار رئیس مجلس نبیه بری (خبرگزاری ملی)

نقش پس از جنگ

شرط‌بندی بر روی نقشی که ژنرال عون در صورت نامزدی برای ریاست‌جمهوری ایفا می‌کند، بی‌شک مرتبط به آن چیزی است که او پس از پایان جنگ فعلی میان «حزب‌الله» و اسرائیل انجام خواهد داد. یکی از سناریوهای مطرح این است که ارتش در مرزهای جنوبی مستقر شود و قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت را اجرایی کند، که به معنای جلوگیری از حضور مسلحانه «حزب‌الله» در نزدیکی مرزها است.
در این زمینه، سرتیپ بازنشسته الیاس حنا معتقد است که « هیچ‌کس بهتر از ژنرال جوزف عون برای رهبری مرحله بعد نیست.» او به «الشرق الاوسط» می‌گوید که رؤسای جمهوری لبنان « معمولاً در شرایطی انتخاب می‌شوند که نیاز به رئیس‌جمهوری خاصی وجود دارد و بر سر آن توافق یا اجماعی صورت می‌گیرد. مثلاً، پس از بحران ۱۹۵۸، شرایط مهمی پیش آمد و نام فؤاد شهاب با پذیرش بین‌المللی و بدون مخالفت محلی بزرگ مطرح شد. در دهه هفتاد، الیاس سرکیس از سوی سوری‌ها به عنوان رئیس‌جمهوری انتخاب شد، هرچند بعداً از آن‌ها فاصله گرفت. او رئیس‌جمهوری برای عبور از یک دوره بود. در دوره سیطره سوری‌ها، همه رؤسای جمهوری از طرف سوری‌ها تحمیل می‌شدند و در چارچوب سیاست‌های سوریه عمل می‌کردند.»
اما حنا تأکید می‌کند در شرایط کنونی که «مهم است که رئیس‌جمهوری توافقی انتخاب شود. نمی‌توانید کسی را انتخاب کنید که رئیس‌جمهوری چالش‌برانگیز باشد. این همان چیزی است که در آخرین جلسه سه‌جانبه میان نبیه بری (رئیس پارلمان)، نجيب ميقاتی (نخست‌وزیر)، و ولید جنبلاط (رهبر حزب سوسیالیست) بحث شد. بنابراین، سئوال این است: چه نقشی یا مرحله انتقالی‌ای را در این شرایط می‌خواهیم رقم بزنیم؟»
او خاطرنشان می‌کند که «ژنرال عون به حزب‌الله نزدیک نیست... اما حزب ممکن است خود را پس از یک جنگ فرسایشی ببیند و با یک تصمیم بین‌المللی جدید یا قطعنامه ۱۷۰۱ تعدیل‌ شده یا یک نظام متفاوت و قوانین جدید برای نیروهای موقت روبه‌رو شود. ارتش با حزب‌الله درگیر نخواهد شد... اما نقش آینده ارتش نیاز به استقرار در کنار نیروهای (یونیفیل) و تقویت بازگرداندن حاکمیت دولت به تمام سرزمین‌ها دارد. طرفی که برای اجرای این کار آماده‌ترین است، ارتش است. به همین دلیل، نیاز به فردی وجود دارد که ارتش را از درون به خوبی بشناسد و مدت طولانی در آن خدمت کرده باشد. هیچ‌کس بهتر از جوزف عون برای این نقش نیست.»

عون در کنار نخست‌ وزیر نجيب ميقاتی و فرمانده نیروهای یونیفیل، ژنرال آرولدو لاثارو (سازمان ملل)

حنا اشاره می‌کند که «زمانی که عون به‌عنوان رئیس‌جمهوری انتخاب و یک فرمانده جدید برای ارتش منصوب شود که با او هماهنگ باشد، این هماهنگی درست ایجاد خواهد شد. او رئیس‌جمهوری همه لبنانی‌ها خواهد بود و مرحله جدیدی را تنظیم خواهد کرد.»

او اضافه می‌کند که « ژنرال عون توانمندترین فرد برای حل مسئله حزب‌الله است، چه از طریق ادغام حزب در دولت یا خلع سلاح آن و یافتن راه‌حلی برای مبارزانش. هیچ‌کس در نهاد ارتش مهم‌تر از جوزف عون و تواناتر از او برای دستیابی به این هدف نیست. نهاد ارتش، علی‌رغم اختلافات مذهبی و طایفه‌ای در کشور، تنها نهادی است که همه بافت‌های ملی را دربر می‌گیرد. این تنها نهادی است که پابرجا مانده و عون توانست آن را از دوران اقتصادی دشوار و چالش‌هایی که همه ما احساس کردیم، بیرون آورد.»

انتخاب بین دو لبنان

سیاستمدار لبنانی که با «الشرق الاوسط» گفت‌وگو کرده، با نظر سرتیپ حنا موافق است که ژنرال عون می‌تواند راه‌حلی برای بحران کنونی باشد، اما هشدار می‌دهد که کشور به‌شدت دچار اختلاف است. او می‌گوید:« کشور در واقع به‌شدت و به طرز خشونت‌باری تقسیم شده است. حجم تحریکات و نفرت‌هایی که از همه طرف‌ها منتشر می‌شود، بسیار زیاد است. در این وضعیت، یک تصور به وجود آمده که دو لبنان وجود دارد. لبنان (حزب‌الله) و وفاداری به ولایت فقیه، و لبنان دیگری که کاملاً مخالف لبنان (حزب‌الله) است و می‌گوید لبنان (حزب‌الله) هیچ شباهتی با او ندارد و نمی‌توانند با آن زندگی کنند. دو لبنان وجود دارد که هیچ‌کدام دیگری را تحمل نمی‌کند.»
وی معتقد است که « جوزف عون تنها گزینه‌ای است که ضمانت لازم را برای (حزب‌الله) فراهم می‌کند و می‌تواند وجدان مسیحیان را آرام کرده و آن‌ها را قانع کند که به جای تقسیم کشور، در یک دولت واحد باقی بمانند. اما این پروژه هنوز به ثمر نرسیده است، زیرا عون تا به حال از ورود به مصالحه‌های سیاسی (که ممکن است برای پیشبرد نامزدی‌اش لازم باشد) خودداری کرده است. این یک نقطه ضعف است، اما در عین حال نقطه قوت او نیز محسوب می‌شود، زیرا او را در فاصله مورد نیاز از بازیگران سیاسی نگه می‌دارد.»

Facts

حقایق مربوط به نهاد نظامی... مسیری برای رؤسای جمهوری در لبنان

  • در صورتی که فرمانده ارتش لبنان، ژنرال جوزف عون، به ریاست جمهوری برسد، قطعاً اولین رئیس‌جمهوری نخواهد بود که از رأس نهاد نظامی به این منصب می‌رسد.
  • اولین فرد فؤاد شهاب بود که از سپتامبر 1958 تا 22 سپتامبر 1964 رئیس‌جمهوری شد. شهاب پیش از ریاست جمهوری، فرمانده ارتش و وزیر دفاع بود. او به دنبال انقلاب 1958 به عنوان جانشین رئیس‌جمهوری کمیل شمعون انتخاب شد. در دوره ریاست جمهوری‌اش، نقش دستگاه‌های امنیتی (دفتر دوم) تقویت شد، اما او اصلاحات گسترده‌ای در حوزه مدیریت انجام داد.
  • در دوران سیطره سوریه بر لبنان، امیل لحود، که از فرماندهی ارتش آمده بود، در نوامبر 1998 به عنوان رئیس‌جمهوری انتخاب شد. لحود تا نوامبر 2007 در این سمت باقی ماند، پس از آنکه سوری‌ها دوره او را برای یک دوره دوم در سال 2004 تمدید کردند. او بدون اینکه قدرت را به رئیس‌جمهوری جدیدی تحویل دهد، از کاخ بعبدا خارج شد زیرا پارلمان نتوانست جانشینی برای او انتخاب کند.
  • منصب ریاست جمهوری تا ماه مه 2008 خالی بود، زمانی که پارلمان فرمانده ارتش، میشل سلیمان، را مطابق توافق دوحه بین گروه‌های لبنانی به عنوان رئیس‌جمهوری انتخاب کرد. سلیمان تا ماه مه 2014 در این سمت باقی ماند و بدون اینکه جانشینی برای او انتخاب شود، کاخ را ترک کرد.
  • منصب ریاست جمهوری تا سال 2016 خالی ماند، تا اینکه یک فرمانده سابق ارتش مجدداً به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد. دوره ژنرال میشل عون تا سال 2022 ادامه داشت، دوره‌ای که شاهد فروپاشی گسترده کشور بود و خود عون هشدار داد که لبنان «در حال رفتن به جهنم است» اگر معجزه‌ای برای جلوگیری از آن رخ ندهد.