یحیی السنوار... داستان «مرد شماره یک» به روایت «هم‌سلولی‌ها‌»

ترسیم «تصویر لایه به لایه» از مغز متفکر «۷ اکتبر»

TT

یحیی السنوار... داستان «مرد شماره یک» به روایت «هم‌سلولی‌ها‌»

یحیی السنوار در حال صحبت با رسانه‌ها در غزه، ۲۸ اکتبر ۲۰۱۹ (رویترز)
یحیی السنوار در حال صحبت با رسانه‌ها در غزه، ۲۸ اکتبر ۲۰۱۹ (رویترز)

ماه اکتبر سهم ویژه‌ای در فصل‌های زندگی یحیی السنوار ملقب به «ابوابراهیم» دارد که پر از لحظات سخت، هیجان‌انگیز و پرپیچ‌وخم است؛ او بیش از شش دهه پیش در این ماه در اردوگاه خان‌یونس به دنیا آمد و در همان ماه پس از بیش از دو دهه اسارت از زندان‌های اسرائیل آزاد شد. در همان ماه، «طوفان» به سمت غلاف غزه سرازیر شد و پیامدهای بزرگی را پشت سر گذاشت که منطقه و جهان را تکان داد.

السنوار پس از آواره‌شدن خانواده‌اش از شهر المجدل در پی وقوع «نکبت ۱۹۴۸»، در اردوگاه‌های کانکسی در غزه و راهروهای باریک آن رشد و نمو یافت. او سهمی از سختی و ظلم شرایط زندگی برد. شرایط سخت، آثار خود را بر شخصیت کودکی که شاهد «جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷» بود، گذاشت. سال‌های پس از آن، خشم و کینه فراوانی در سینه‌اش انباشته شد که با آوارگی روزانه‌اش در غزه و اردوگاه‌های آن تشدید شد و «میل فوری برای انتقام» باقی ماند که او را تا دهه‌های بعدی آزار می‌داد. کسانی که او را می‌شناسند می‌گویند که او در سخنان و نگرش خود به منازعه، همواره از «نکبت» و رنج گسترده‌ای که برای مردمش به جا گذاشته بود، می‌گفت.

یحیی السنوار تحصیلات خود را در مدارس اردوگاه خان‌یونس گذراند و سپس در دانشگاه اسلامی به پایان رساند و در رشته عربی فارغ‌التحصیل شد. فعالیت خود را با کار دانشجویی و تشکیلاتی در آن زمان زیر چتر «الکتلة الإسلامیة / بلوک اسلامی» آغاز کرد. از آنجا، او به نقش‌های گسترده‌تری رسید که با تأسیس دستگاه «مجد»، سرویس امنیت داخلی حماس که نقش‌های حساسی را ایفا می‌کند، به‌ویژه تعقیب عوامل و کسانی که با امنیت اسرائیل مرتبط هستند، به اوج خود رسید.

فعالیت امنیتی او باعث شد که اسرائیل در اواخر دهه ۱۹۸۰ او را دستگیر کند. مقامات اسرائیلی او را به کشتن چهار «همدست» متهم و او را به چهار حبس ابد محکوم کردند. او در زندان‌های اسرائیل در شمال و جنوب منتقل می‌شد و مدت‌های طولانی را در سلول‌های انفرادی سپری می‌کرد.

تصویری گویا از طرح حماس برای هجوم به زندان عسقلان و آزادی زندانیان بازداشت شده

او حماس را از زندان‌ها رهبری کرد و هم‌زمان «دغدغه امنیتی» خود را داشت. او به زبان عبری تسلط داشت، دستور زبان محض را به رفقای خود آموخت، اعتصابات و مذاکرات را رهبری کرد، در برخی راندها پیروز شد و در برخی دیگر ناکام. درحالی‌که چرخ درگیری بیرون از دیوارهای زندان می‌چرخید، زمان در داخل آن به‌دشواری سپری می‌شد؛ از قیام‌ها و جنگ‌ها گرفته تا سراب‌های صلح. بیش از دو دهه اسارت باعث تضعیف این باور مرد مبنی بر نزدیک بودن آزادی او نشد. برادرش یک سرباز اسرائیلی را ربود و حماس او را با ۱۰۰۰ اسیر فلسطینی معاوضه کرد. یحیی در رأس آنها بود. او بیرون رفت تا نقش‌های برجسته‌ای را بازی کند که ویژگی‌های جدیدی از درگیری را شکل داد.

پس از ۷ اکتبر، نام السنوار جهان را پر کرد و بسیاری از محافل امنیتی و سیاسی را در اسرائیل و خارج از آن به خود مشغول کرد. این مرد، طوفانی از سؤالات را در مورد شخصیت، ایده‌ها و دیدگاه‌های خود در مورد درگیری، و همچنین انگیزه‌های پشت تصمیمات خود و محاسبه هزینه‌های آنها، به‌ویژه عواقب و پیامدهای بزرگ و سنگین آنها، برانگیخت.

«الشرق الاوسط» با «هم‌بندی‌های» السنوار صحبت کرده؛ کسانی که با او زندگی کردند، او را می‌شناختند و در سال‌های اسارت در زندان‌های اسرائیل به او نزدیک بودند. زندانیان سابق با پیشینه‌های مختلف سیاسی و فکری «تصویری سی‌تی‌اسکن شده» از «مغز متفکر» ۷ اکتبر، ایده‌های او، رهبری جنبش در داخل زندان‌ها و رابطه‌اش با جناح‌های دیگر و همچنین انگیزه‌هایی که او را در صبح روز ۱۵ مهر به ساعت صفر رساند و محاسبات جنگ گسترده و پیامدهای آن را ترسیم کردند.

اولین برخوردها

عصمت منصور از زندانیان سابق جبهه دمکراتیک که سال‌های زیادی را در زندان‌های اسرائیل با او گذراند و در طی آن‌ها با السنوار آشنا شد، اولین برداشت خود را پس از ملاقات با او در زندان عسقلان در اواخر دهه ۱۹۹۰ این‌گونه روایت می‌کند: «وقتی با السنوار ملاقات می‌کنید، یک فرد عادی، ساده و مذهبی را می‌بینید» بااین‌حال، در او «صفات بی‌رحمی و تیزبینی مشهود است. او مردی مذهبی است، اما نه خطیب است و نه نظریه‌پرداز. زمینه مذهبی روابط او را شکل می‌دهد و او نمی‌تواند جدا از موقعیت قبلی خود با شما برخورد کند».

یحیی السنوار هنگام ورود به جشن «روز بیت‌المقدس» در غزه، ۱۴ آوریل ۲۰۲۳ (گتی)

تجربه السنوار در دوران کودکی، قبل از ورود زودهنگام به زندان و گذراندن مدت طولانی در آنجا، در رفتار، نگاهش به آنچه در اطرافش می‌گذرد و برخوردش با دیگران به‌وضوح مشهود است. منصور با بیان اینکه دوران طاقت‌فرسای کودکی‌اش باعث شکل‌گیری «نفرت» و شکل‌گیری جهت‌گیری‌های سیاسی او شد، می‌افزاید: «او سازش‌ناپذیر است و امکان راه‌حل یا امکان دستیابی به فرمول‌ها و توافق‌ها را جز در چارچوب تاکتیک‌ها نمی‌بیند».

عبدالفتاح دوله، زندانی سابق جنبش فتح که سال‌ها را در زندان‌های اسرائیل گذرانده بود، برای اولین‌بار در سال ۲۰۰۶ با السنوار ملاقات کرد. ذهنیت او از این مرد قبل از ملاقات با آن شکل گرفته بود، زیرا زندانیان «آوازه السنوار» را از زندانی به زندان دیگر منتقل و تصویری از مردی با «شخصیت تیزبین و تصمیم‌گیرنده» ترسیم می‌کردند.

این برداشت‌ها با اولین ملاقات آنها در زندان صحرای بئر السبع تقویت شد. دوله می‌گوید: «یحیی السنوار، از لحاظ شخصی فردی اجتماعی و بشردوستانه است و با بعد دیگر یعنی رهبری حماس متفاوت است. یحیی السنوار در زمانی که مسائل کلی و عمومی را با او در میان می‌گذارید با السنوار که مسائل جناحی را مطرح می‌کنید فرق می‌کند. در اینجا او اجتماعی است و در آنجا متعصب. احساس می‌کنید با مردی با دو شخصیت مواجه هستید».

صلاح‌الدین طالب، زندانی سابق جنبش حماس، سال‌های سال را در زندان با السنوار گذراند. او به‌عنوان بخشی از معامله مبادله‌ای با السنوار آزاد شد. او اولین ملاقات خود را با «ابو ابراهیم» به یاد می‌آورد و می‌گوید: «فروتنی‌اش و رابطه مفرحش با جوانان توجه تو را جلب می‌کند». بااین‌حال، رفیق هم‌بندی اظهار می‌کند که ماهیت امنیتی این رهبر حماس او را از دیگر رهبران جنبش متمایز کرده است، «زیرا او یک واعظ نیست، او بنیان‌گذار دستگاه امنیتی (مجد) است و این تا حد زیادی در شخصیت او منعکس شده است. علی‌رغم روابط اجتماعی قوی، از نظر امنیتی سخت‌گیر و بی‌رحم بود».

یحیی السنوار در حال صحبت با رسانه‌ها در غزه، ۲۸ اکتبر ۲۰۱۹ (رویترز)

«وسواس امنیتی» در زندان‌ها

در داخل و خارج از زندان، السنوار مرد امنیتی شماره یک باقی ماند. در اواسط دهه نود میلادی، جنبش حماس و هسته‌های آن در کرانه باختری و نوار غزه متحمل ضربات دردناک پی‌درپی شدند که از سوی سرویس‌های امنیتی اسرائیل تعدادی از رهبران آن را ترور شدند که برجسته‌ترین آنها یحیی عیاش و عماد عقل بودند. همچنین دستگیری‌های گسترده فعالان جنبش انجام شد و تعداد زیادی از هسته‌های نظامی خنثی شدند. این تحولات باعث ایجاد لرزش‌های بزرگ در جنبش و پیامدهایی شد که ترس از نقض گسترده امنیتی را عمیق‌تر کرد. این امر بر شرایط جنبش در داخل زندان‌ها سایه سنگین و تاریکی انداخت و «مرحله وسواس امنیتی» را در تاریخ آن آغاز کرد. السنوار موتور این مرحله و تنظیم‌کننده ریتم آن بود.

رهبران نظامی گردان‌های عزالدین القسام از یحیی السنوار در غزه استقبال کردند، ۳۰ آوریل ۲۰۲۲ (AFP)

طالب این «مرحله دشوار» را به یاد می‌آورد که طی آن نقش‌های امنیتی را با السنوار در داخل بازداشتگاه‌ها بر عهده گرفت. دامنه «وسواس» گسترش یافت و سازمان حماس را در همه زندان‌ها تحت‌تأثیر قرار داد: «تحقیقات و بازجویی‌هایی صورت گرفت و پرونده‌های امنیتی بین زندان‌ها و از آنجا به خارج منتقل شد. این امر یک حالت وسواس امنیتی ایجاد کرد، زیرا نفوذها، ترورها و دستگیری‌های صورت گرفت و جنبش از نظر امنیتی آمادگی نداشت یا تجربه پخته‌ای برای مقابله با این موضوع به شیوه‌ای ایده‌آل».

اتاق‌های جنبش حماس به مراکز بازجویی و تحقیق تبدیل شدند. اتهام جاسوسی، افراد زیادی را تحت‌تأثیر قرار داد. طالب می‌گوید «جاسوسی» برخی از آنها روشن و تثبیت شد، اما بسیاری قربانی «فوبیای امنیتی» شدند. وی افزود: «مرحله سختی بود که هیچ‌کس به سلامت از آن خارج نشد».

عبدالفتاح دوله تاکید می‌کند که تحقیقات با «مظنونان» انجام شد که «السنوار بر بسیاری از تحقیقات داخلی شخصا نظارت داشت. او ممکن است موفق شده باشد به برخی از جاسوسان برسد، اما برخی زیر شکنجه کشته شدند و بعداً مشخص شد که آنها از بهترین فرزندان جنبش بودند».

السنوار و القسام

در اوایل دهه ۱۹۹۰، زمانی که گردان‌های القسام، شاخه نظامی جنبش حماس، به میدان آمدند و شروع به انجام یک سری عملیات علیه اهداف ارتش اسرائیل و شهرک‌نشینان کردند، السنوار در زندان‌های اسرائیل بود. باوجود اینکه السنوار در بخش امنیتی دست داشت، اما در اوایل زمانی که عملیات نظامی در مرحله آماده‌سازی و توسعه بود، دستگیر شد. روابط السنوار با شخصیت‌های شاخه نظامی حماس در داخل زندان‌ها شروع به توسعه کرد، زیرا تعدادی از نام‌های برجسته به زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها منتقل شده بودند.

یحیی السنوار با رزمندگان گردان‌های عزالدین القسام برای بزرگداشت کشته‌شدگان در نبرد با اسرائیل، روی صحنه می‌رود، می ۲۰۲۱

منصور می‌گوید: «السنوار از ابتدا ذهن و عقلی امنیتی داشت. او یک وسواس امنیتی و یک نگاه امنیتی به محیط پیرامون خود دارد و همیشه با این وسواس زندگی می‌کند. حتی خوانش‌های او در مورد اسرائیل بیشتر مربوط به امنیت و در مورد ترکیب ارتش و اطلاعات است؛ بنابراین او این پیشینه و توانایی تعامل با جناح نظامی را دارد».

این رابطه که با جناح نظامی شکل گرفت و به بلوغ رسید، بعد از اتمام «معامله گلعاد شالیت» و آزادی «ابو ابراهیم» و یارانش از زندان در سال ۲۰۱۱ وارد فصل جدیدی شد. محمد السنوار، برادر کوچک‌تر یحیی، یکی از مقامات برجسته در جناح نظامی بود و در روند دستگیری سرباز اسرائیلی گلعاد شالیت و نگه‌داشتن او برای سال‌ها پیش از آزادی او تحت قرارداد مبادله شرکت داشت. برادر السنوار و همچنین هم‌رزمانش که از زندان‌ها آزاد شدند، در بازکردن درهای شاخه نظامی به روی تازه‌واردان سهیم بودند. منصور می‌گوید که این عوامل باعث شد السنوار «ادغام در محیط نظامی و یافتن خود را در آن آسان کند».

شالیت و معامله

روند دستگیری سرباز اسرائیلی شالیت و مذاکرات پس از آن بر سر معامله مبادله، بسیاری از حقایق را برای السنوار وارونه کرد و سرنوشت او و یارانش را تغییر داد. السنوار در صدر فهرست اسامی بود که حماس خواستار آزادی آنها شد. دگرگونی‌های حاصل از پرونده شالیت موقعیت السنوار را در داخل و خارج از زندان تقویت کرد، زیرا او شروع به ایفای نقش‌های پیشرفته در پرونده مذاکرات کرد.

منصور می‌گوید: «السنوار بعد از سال ۲۰۰۶ با السنوار قبل از آن متفاوت است. به دلیل گلعاد شالیت و به دلیل کنترل حماس بر غزه پس از آن، این مرکز به یک کلید و محلی برای جمع‌آوری قدرت بزرگ تبدیل شد. حماس به رژیمی تبدیل شده است که بر منطقه‌ای حکومت می‌کند و دارای قدرت است و یک زندانی در چنگال خود دارد و این زندانی در دست برادر السنوار است».

یک تظاهرکننده بنری را برافراشته که حاوی عکس‌هایی از گروگان‌های اسرائیلی است که توسط حماس، یحیی السنوار و بنیامین نتانیاهو نگهداری می‌شوند، با عبارت «آنها بازی نیستند... جنگ را متوقف کنید... برنده‌ای وجود نخواهد داشت» (گتی)

منصور اظهار می‌کند که پرونده گلعاد شالیت به السنوار در داخل زندان‌ها «قدرت بی‌سابقه‌ای داد که هیچ رهبر حماس به جز احمد یاسین و صلاح شحاده که از نسل اول در زندان بودند، از آن برخوردار نبود».

السنوار سپس عنوان و کلید معامله بعدی شد. او شروع به اعمال این قدرت کرد که به دست او افتاد تا موقعیت، اقتدار و توانایی تصمیم‌گیری خود را در داخل و خارج از زندان افزایش دهد. منصور می‌گوید: «او مانند کسی است که به زندانیان می‌گوید: (می‌توانم شما را از زندان بیرون بیاورم و آزادتان کنم). او این کار را نه‌تنها به دلایل شخصی انجام داد، بلکه استانداردهای متفاوتی دررابطه‌با پروژه، تفکر و اولویت‌های آنها داشت».

مذاکرات توافق بین اسرائیل و حماس زمانی طولانی شده بود که السنوار وارد خط آن شد، نتایج آن را رد و مسیر جدیدی را آغاز کرد. دوله یادآوری می‌کند که مسئول پرونده مذاکرات اسرائیل در پرونده گلعاد شالیت «به زندان آمد و مستقیماً با یحیی السنوار که به نظر می‌رسید نفوذ زیادی داشت مذاکره کرد».

تومور سر و نجات با هلیکوپتر خصوصی

درحالی‌که مذاکرات مبادله زندانیان شتاب بیشتری می‌گرفت و به نتیجه نزدیک می‌شد، السنوار به بیماری مبتلا شد که نزدیک بود جانش را بگیرد. این امر محاسبات را نقش‌برآب کرد و نشانه‌هایی از نگرانی را به‌ویژه در طرف اسرائیلی برانگیخت. السنوار بازیگر اول آن بود. وضعیت سلامتی او بدتر شد و هم‌رزمانش در سلول‌های انفرادی زندان السبع در جنوب اسرائیل از او خواستند که به درمانگاه زندان برود. دوله می‌گوید: «السنوار لجباز بود و همیشه از کمک‌گرفتن از اداره زندان خودداری می‌کرد. حال او بدتر و خطرناک‌تر شد و از هوش رفت و رفقای زندان او را به درمانگاه منتقل کردند».

ورود السنوار به درمانگاه زندان بئر السبع در آن روز باعث سردرگمی بزرگی برای اداره زندان شد و بلافاصله وضعیت اضطراری را در زندان اعلام کرد و بخشی را که السنوار در آن اقامت داشت قرق شد. دوله جزئیات آن لحظات را این‌گونه بازگو می‌کند: «یکی از نمایندگان اداره زندان السبع آمد و به ما گفت که علائم نشان می‌دهد که السنوار از وضعیت سختی رنج می‌برد».

در همین حال، به گفته دوله، یک هلیکوپتر در سکوی فرود زندان فرود آمد و به‌سرعت السنوار را به بیمارستان «سوروکا» منتقل کرد تا فوراً در اتاق عمل بستری شود. پزشکان یک تومور خوش‌خیم را در سر او پیدا و به‌سرعت آن را خارج کردند. السنوار تحت یک عملیات «بسیار پیچیده و خطرناک» قرار گرفت که در طی آن نزدیک بود جان خود را از دست دهد.

ورود هلیکوپتر به عملیات نجات نشان‌دهنده یک اتفاق استثنایی بود و داستان‌های متناقضی برای سه زندانی به جا گذاشت. دوله می‌گوید: «قضیه السنوار طبق تجربه من اولین مورد بود»، درحالی‌که منصور اشاره کرد که آن را خوب به‌خاطر نمی‌آورد، درحالی‌که طالب این موضوع را تکذیب کرد. او توضیح داد که تمام اقدامات مقامات زندان در آن زمان «در یک چارچوب بسیار عادی بود».

منصور می‌گوید که اسرائیلی‌ها تا به امروز این اقدام را به روی السنوار می آورند. وی افزود که رئیس وقت سازمان زندان‌ها و مدیر وقت اطلاعات زندان اخیراً «از نجات جان السنوار ابراز پشیمانی عمیق کرده‌اند».

واکنش اسرائیل به بیماری السنوار منعکس‌کننده یک وضعیت سردرگمی بزرگ از سوی آن بود که به دلیل ترس عمیق از این که وضعیت سلامتی السنوار سایه سنگینی بر روند معامله شالیت در مراحل پایانی آن ایجاد کند، ایجاد شد. منصور خاطرنشان می‌کند که «هیچ‌کس در دنیا باور نمی‌کرد که السنوار را ترور نکرده یا او را حذف فیزیکی نکرده‌اند که این امر پیامدهای عمده‌ای بر این معامله خواهد داشت».

السنوار، برغوثی و سعدات زیر یک سقف

زندان مرکزی هداریم در شمال اسرائیل، السنوار را با رهبران برجسته فلسطینی به رهبری مروان برغوثی و احمد سعدات گرد هم آورد. رابطه بین سه رهبر بزرگ در داخل بخش قرنطینه دسته‌جمعی آنجا شکل گرفت. احترام متقابل زیادی بین آنها وجود داشت و آنها توانستند زبان مشترکی پیدا کنند. منصور یادآوری می‌کند: «این باعث نمی‌شود که آنها از نظر دیدگاه‌ها یکسان باشند، اما تصور می‌کنم که یک حالت اعتماد و احترام بین آنها وجود داشت که آنها را قادر می‌ساخت با هم کار کنند و چشم‌اندازی برای رابطه در آینده ارائه دهند».

این سه با هم کار و در اعتصابات داخل زندان‌ها شرکت کردند و پیش‌نویس ابتکارات و پیام‌هایی را در خارج از کشور به‌ویژه «منشور زندانیان برای وفاق ملی» در بهار ۲۰۰۶ تهیه کردند که نشان‌دهنده تلاشی برای پل زدن روی شکاف گسترده بین دو متضاد صحنه سیاسی فلسطین، یعنی جنبش‌های فتح و حماس بود.

دوله نقل می‌کند پس از امضای «سند وفاق»، پیامی را از زندان «هداریم» از طریق توفیق ابونعیم که از نزدیکان السنوار است، به زندان «بئر السبع» رساندم: «او صریحاً به من گفت: عباس السید و برادرانی که در امضای (سند وفاق) شرکت کردند، خبر بده که از این کار پشیمان خواهند شد». این باعث شد که او این تصور را ایجاد کند که السنوار با این سند مخالف است. بااین‌حال، منصور معتقد است که هرگونه موافقت حماس در داخل زندان‌ها «بدون تأیید (ابو ابراهیم) اتفاق نمی‌افتاد».

منصور در خوانش سناریوهای پس از جنگ افزود: «تلاش برای آزادی اسرا و زندانیان از جمله مروان برغوثی در چارچوب جست‌وجوی شریکی در فتح و سازمان آزادی‌بخش فلسطین است که السنوار بتواند با او همکاری کند».

«القسام» بعد از ۲۰۱۱

السنوار پس از آزادی از زندان تحت قرارداد مبادله در سال ۲۰۱۱، حضور خود را در صفوف جنبش و نقش خود را در جناح‌های آن، به‌ویژه بخش نظامی، تقویت کرد. او در سال ۲۰۱۲ به عضویت دفتر سیاسی جنبش انتخاب شد و بلافاصله پرونده ارتباط با جناح نظامی را به دست گرفت. در این مرحله، السنوار با تکیه بر روابط قوی خود با نظامی‌ها، شروع به ایفای نقش‌های گسترده‌تری کرد که منجر به انتخابات ۲۰۱۷ شد و از آنجا در رأس دفتر سیاسی جنبش در غزه قرار گرفت و نام‌های برجسته، به‌ویژه اسماعیل هنیه را پشت سر گذاشت. همان‌طور که منصور معتقد است، بلافاصله پس از آزادی از زندان، قصد السنوار این بود که «امور را کنترل و حکومت کند و در شکل‌دهی به مسائل غزه مرد شماره یک باشد».

خلیل الحیه، اسماعیل هنیه و یحیی السنوار از جنبش حماس در بازدید از گذرگاه رفح در ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۷ (رویترز)

السنوار در رأس جنبش در غزه باقی ماند تا اینکه دو سال قبل از ۷ اکتبر انتخابات جدیدی برگزار شد. او بار دیگر به‌عنوان رهبر حماس در غزه تعیین شد. رقابت این بار بین السنوار و چهره‌های برجسته جنبش بسیار شدید به نظر می‌رسید. مقامات داخلی انتخابات «سه یا چهار بار» برای اطمینان از پیروزی السنوار دوباره رأی دادند. منصور با بیان اینکه این امر در تدارک «لحظه ۷ اکتبر» بود، افزود: «معلوم بود که السنوار و (القسام) برنامه‌های خود را داشتند».

رهبر حماس در این دوره نقش‌های برجسته‌ای ایفا کرد و «با سرعتی بی‌سابقه در تاریخ جنبش» در توسعه اقدامات نظامی متمرکز شد. طالب می‌گوید: «بلندترین صدا در جنبش به سود اقدام نظامی است و بدون آن، السنوار مانند دیگران یک فرد خاکستری بود».

جاه‌طلبی مرد شماره یک

ایستگاه‌های زیادی در زندگی السنوار وجود دارد که در آنها مرد جاه‌طلب به‌عنوان یک بازیگر برجسته ظاهر می‌شود و یا به‌تنهایی مسیر و جزئیات آن را مدیریت می‌کند و از مزایای نفوذ و قدرت بهره می‌برد. دوله معتقد است که السنوار «مرئوس و زیردست بودن را نمی‌پذیرد. فقط شماره یک جنبش بودن او را قانع می‌کند. او گرفتار جاه‌طلبی است، نگوییم غرور که او را در زمانی که در زندان بود وادار کرد تا همیشه مرد اول جنبش باشد».

در طول دو دهه گذشته، اسرائیل آزار و اذیت و ترور رهبران حماس را تشدید کرده و رهبران خط اول را از صحنه حذف کرده است که چهره‌های جدیدی را در جنبش به منصه ظهور رسانده است. دوله می‌گوید: «السنوار احساس نمی‌کند که هیچ یک از رهبران فعلی حق ریاست بر او را ندارند و هرگز این را نمی‌پذیرند».

نشانه‌های اولیه «طوفان»

دوله اشاره می‌کند که اطراف السنوار همیشه تحت این تصور بوده است که «کار بزرگی انجام داده است» که با سخنرانی‌های او و پیام‌هایی که بیش از چندین بار برای زندانیان فرستاد این تصور را تقویت شد.

او توضیح داد که «معامله شالیت بسیاری از اعضای جنبش حماس و اولین رهبران القسام را در زندان باقی گذاشت و بنابراین جنبش احساس کرد که کوتاهی کرده است». دوله می‌گوید که وضعیت پس از توافق تحت‌تأثیر قرار داد، موجب ناراحتی زندانیان حماس شد و آنها پیام‌های انتقادی و خشمگینانه‌ای را برای رهبری ارسال کردند و گفتند: «السنوار ممکن است احساس کرده باشد که او اخلاقاً موظف است آنچه را که توافق گلعاد شالیت قادر به اجرای آن نیست، اصلاح کند».

بیلبوردی در خیابانی در قدس، تصویری از یحیی السنوار و حسن نصرالله را نشان می‌دهد و به زبان عبری نوشته شده است: «چه کسی از تقسیم ما سود می‌برد؟... اکنون وقت اتحاد است» (AFP)

طالب اولین سخنرانی السنوار پس از آزادی در مقابل مردم در میدان الکتیبه در مرکز غزه را به یاد می‌آورد: «من روی تریبون حاضر بودم که گفت: (امروز ما به آنها حمله می‌کنیم، اما آنها به ما حمله نمی‌کنند). او معتقد است که معامله مبادله یک شکست برای اسرائیل است و می‌تواند بر روی آن شکست‌های دیگری ایجاد کند».

منصور معتقد است که عوامل متعددی تا قبل از «۷ اکتبر» در نزد السنوار به هم رسیدند و در قرائت او از درگیری «جنبه ایدئولوژیک» دست بالا را پیدا کرد. او تلاش کرد تا محاصره را از بین ببرد. منصور می‌افزاید: اگر گزینه‌های دیگری وجود داشت، «هفتم اکتبر» اتفاق نمی‌افتاد.

 

اسرائیل و «نماد جن»

از زمان آغاز جنگ علیه غزه، السنوار به سرفصل اصلی عملیات نظامی در نوار غزه و تصویری از شکل پیروزی که نهادهای نظامی و سیاسی در اسرائیل به دنبال آن هستند، تبدیل شده است. منصور معتقد است که اسرائیل او را به «نماد» این رویارویی تبدیل کرد و او را کاملاً مسئول آنچه اتفاق افتاد، می‌دانست: «اسرائیل شروع به جست‌وجوی تصویر و نامی کرد که در ذهن جهان بماند و مانند هیتلر، صدام، قذافی، چائوشسکو و دیکتاتورهای جهان شود. این تلاشی بود برای تقلیل همه چیز (حماس)، هر اتفاقی که در حال رخ‌دادن است و کل مسئله فلسطین به یک فرد و شیطان جلوه‌دادن او».

منصور معتقد است که شکل پایان جنگ در ذهن اسرائیلی‌ها با سرنوشت السنوار مرتبط است: «این سرنوشت یا با اخراج او رقم می‌خورد، بنابراین حذف السنوار به‌عنوان یک فرد یا گروهی از مردم به‌گونه‌ای می‌شود که گویی واقعاً چنین بوده است؛ یا اخراج (حماس) از غزه، یا دستگیری، یا حذف فیزیکی او، یا همچنان تحت تعقیب بماند. این توجیهی برای ادامه عملیات آزار و شکنجه خواهد بود و مانند افرادی می‌شود که از داخل یک تونل یک جنبشی را هدایت می‌کنند». وی افزود: «اما هر چه تسلط اسرائیل بر این سرزمین بیشتر شود، کار السنوار دشوارتر می‌شود و به سمت گزینه‌های دیگر نزدیک‌تر می‌شود».

رهبران حماس که حذف شدند... یحیی السنوار روی خط آتش (عکس از: شبکه‌های عربی)

السنوار «پراگماتیک»؟

کسانی که السنوار را می‌شناختند معتقدند که او در برخی از مراحل اسارت، سیاست «عمل‌گرایانه» را در پیش گرفت. منصور می‌گوید: «ممکن است برخی افراد را متعجب کند که او معامله‌گر است. او در مراحل قبلی با اسرائیلی‌ها معامله کرد و می‌تواند در مقاطع خاصی، اما در چارچوب سازوکارهای خودش، به سازش و معامله دست یابد».

بااین‌حال، امروز، درحالی‌که اسرائیل السنوار را به‌عنوان مردی «زنده - مرده» توصیف می‌کند و جست‌وجوی او را در بالا و پایین زمین در سراسر نوار که زیر آتش و ویرانی است، تشدید می‌کند، منصور معتقد است که هیچ رهبر اسرائیلی، چه در حال حاضر و چه در آینده، نمی‌تواند با السنوار در نوار غزه هم‌زیستی کند. وی افزود: «حجم نفرت، تحریک، اتهامات و مسئولیت‌هایی که به او وارد شد و بسیجی که اسرائیل در خیابان‌ها، رسانه‌ها و در سطح جهانی انجام می‌دهد، اسرائیل را قادر به عقب‌نشینی یا معامله با او نمی‌کند که او را در وضعیت عادی در غزه نگه می‌دارد». وی افزود: «اسرائیل نمی‌تواند بپذیرد که او زنده بماند».

بااین‌حال، پس از حدود ۱۰ ماه جنگ و خسارات و ویرانی‌های ناشی از آن، طالب هیچ روزنه‌ای برای انعطاف در این رهبر حماس نمی‌بیند. وی می‌گوید: «من انتظار ندارم که او پس از این بهای هنگفتی که پرداخت کرد، انعطاف‌پذیری ارائه دهد. من معتقدم که برنامه و انتظارات او برای جنگ این است که اگر نه برای ماه‌های آینده، برای سال‌ها ادامه یابد».

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

لشهر أكتوبر (تشرين الأول) في فصول حياة يحيى السنوار «أبو إبراهيم» المليئة بالمحطات الصعبة والمثيرة والشائكة، حصة خاصة. فيه وُلد في أزقة مخيم خان يونس قبل ستة عقود ونيّف، وفيه نال حريته من السجون الإسرائيلية بعد أكثر من عقدين أمضاهما فيها، وفي الشهر ذاته أطلق «الطوفان» نحو غلاف غزة مخلِّفاً وراءه ارتدادات كبرى هزت أرجاء المنطقة والعالم.

نشأ السنوار في مخيمات الصفيح بغزة وبين أزقتها الضيقة بعدما نزحت عائلته من مدينة المجدل عقب «نكبة 48». طاله نصيب من شظف العيش وقسوته. طبعت الظروف القاسية علاماتها على شخصية الطفل الذي وقف شاهداً على «نكسة 67». راكمت السنوات التي تلت رصيداً من الغضب والسخط في صدره، فاقمتها يوميات البؤس في غزة ومخيماتها مخلّفةً «رغبةً ملحّة بالانتقام» لازمته لعقود تلت. كان في حديثه ونظرته للصراع دائم الحديث عن «النكبة» وما تركته من معاناة ممتدة لأهله، كان لديه تطلع دائم لإحداث «صدمة وتغيير في موازين القوى»، كما يقول من عرفه.

تلقَّى يحيى السنوار تعليمه في مدارس مخيم خان يونس وأكمل دراسته بعدها بالجامعة الإسلامية التي تخرج فيها بشهادة في الدراسات العربية. بدأ نشاطه بالعمل الطلابي والتنظيمي حينذاك تحت مظلة «الكتلة الإسلامية» ومنها شق طريقه إلى أدوار أوسع تكللت بتأسيس جهاز «المجد»، الجهاز الأمني الداخلي لـ«حماس» المضطلع بأدوار حساسة أبرزها ملاحقة العملاء والمرتبطين بأجهزة الأمن الإسرائيلية.

قاد نشاطُه الأمني إسرائيل لاعتقاله أواخر الثمانينات. اتهمته السلطات الإسرائيلية بقتل أربعة «متعاونين» فحكمت عليه بأربعة أحكام مدى الحياة. تنقّل بين السجون الإسرائيلية شمالاً وجنوباً وقضى فترات طويلة في غرف العزل.

صورة توضيحية لمخطط «حماس» اقتحام سجن عسقلان وتحرير أسرى محتجزين

قاد «حماس» داخل السجون، وحمَل «هاجسه الأمني» معه. أتقن اللغة العبرية، ودرّس النحو الصرف لرفاقه، وقاد إضرابات ومفاوضات، وربح جولات وخسر أخرى. بدا الوقت ثقيلاً داخل السجن فيما دارت عجلة الصراع خارج أسواره؛ انتفاضات وحروباً وسرابات سلام. أكثر من عقدين في الأسر لم ينالا من قناعة الرجل بقرب نيل حريته. خطف شقيقه جندياً إسرائيلياً وبادلته «حماس» بألفِ أسير فلسطيني. كان يحيى على رأسهم. خرج ليلعب أدواراً بارزة شكّلت معالم جديدة للصراع.

في أعقاب السابع من أكتوبر، ملأ اسم السنوار الدنيا وشغل كثيراً من دوائر الأمن والسياسية في إسرائيل وخارجها. أثار الرجل عاصفةً من التساؤلات حول شخصيته وأفكاره ورؤيته للصراع وكذلك الدوافع وراء قراراته وحسابات تكاليفها، لا سيما لما أحدثته من انعكاسات وما خلَّفته من تبعات كبيرة وثقيلة.

تحدثت «الشرق الأوسط» إلى «رفاق القيد» ممن عاشوا معه وعرفوه واقتربوا منه خلال سنوات الأسر في السجون الإسرائيلية. يرسم الأسرى السابقون من مشارب سياسية وفكرية متنوعة «صورةً طبَقيّة» عن «العقل المدبر» لـ7 أكتوبر وأفكاره وقيادته لحركته داخل السجون وعلاقته مع الفصائل الأخرى وصولاً إلى الدوافع التي أوصلته إلى ساعة الصفر صبيحة السابع من أكتوبر، وحسابات الحرب الممتدة ومآلاتها.

اللقاءات الأولى

يسرد عصمت منصور، أسير سابق كان ينتمي لـ«الجبهة الديمقراطية» وأمضى سنوات في السجون الإسرائيلية التقى خلالها السنوار، جانباً عن انطباعاته الأولى بعد لقائه في سجن عسقلان أواخر تسعينات القرن الماضي: «حينما تلتقي السنوار ترى إنساناً عادياً، بسيطاً ومتديناً»، بيد أنه يحمل أيضاً «صفات القسوة والحِدّة في التعامل. هو رجل متدين لكنه ليس خطيباً ولا منظِّراً. تحضر الخلفية الدينية في تشكيل علاقاته، ولا يمكن أن يتعامل معك بمعزل عن موقفه المسبق».

يحيى السنوار لدى وصوله إلى احتفالية إحياء «يوم القدس» في غزة 14 أبريل 2023 (غيتي)

تَظهر تجربة السنوار في صغره قبل دخوله السجن مبكراً وقضائه فترة طويلة فيه، جليّة في سلوكه ونظرته لما حوله وتعامله مع الآخرين. يقول منصور إن طفولته القاسية رسمت معالم «حقده» وصاغت توجهاته السياسية، مضيفاً: «هو لا يقبل المساومة، ولا يرى إمكانية للحلول أو إمكانية للتوصل إلى صيغ واتفاقيات إلا في إطار التكتيك».

عبد الفتاح دولة، أسير سابق ينتمي لحركة «فتح» أمضى سنوات في السجون الإسرائيلية، كان قد التقى السنوار أول مرة عام 2006. سبقت انطباعاته عن الرجل اللقاء معه، إذ تناقل الأسرى «صيت السنوار» من سجن إلى آخر ورسموا صورة عن رجل «حاد الطباع وصاحب قرار».

تلك الانطباعات عززها اللقاء الأول الذي جمعهما في سجن بئر السبع الصحراوي. يقول دولة: «يحيى السنوار الشخص الاجتماعي الإنساني يختلف عن القيادي الحمساوي. يحيى السنوار الذي تتناقش معه في قضايا عامة يختلف عن الذي تخوض معه في قضايا فصائلية. هنا يكون اجتماعياً وهناك يكون متعصباً، تشعر كأن الرجل بشخصيتين».

أما صلاح الدين طالب، أسير سابق ينتمي لحركة «حماس» وكان قد قضى سنوات في السجون مع السنوار وأُفرج عنه مع السنوار ضمن صفقة التبادل، يستذكر لقاءه الأول مع «أبو إبراهيم» فيقول: «يلفتك تواضعه، وعلاقته المرحة مع الشباب». بيد أن رفيق الأسر يلفت إلى أن طبيعة القيادي الحمساوي الأمنية جعلته مختلفاً عن قيادات الحركة الآخرين، فهو «ليس داعيةً، هو مؤسس جهاز (مجد) الأمني وهذا ينعكس إلى حد كبير على شخصيته. فرغم علاقاته الاجتماعية القوية فإنه في الجانب الأمني كان شديداً وقاسياً».

يحيى السنوار متحدثاً إلى وسائل الإعلام في غزة 28 أكتوبر 2019 (رويترز)

«هوس أمني» في السجون

داخل السجون كما خارجها، ظل السنوار رجل الأمن الأول. أواسط التسعينات تلقَّت حركة «حماس» وخلاياها في الضفة والقطاع ضربات موجعة متتالية تمثلت في اغتيال أجهزة الأمن الإسرائيلية عدداً من قادتها كان أبرزهم يحيى عياش وعماد عقل، وتنفيذ عمليات اعتقال واسعة لنشطاء الحركة، وإحباط عدد كبير من الخلايا العسكرية. أحدثت هذه التطورات هزات كبيرة داخل أركان الحركة وبعثت بارتدادات عمَّقت المخاوف من اختراقات أمنية واسعة. ألقى هذا بظلال ثقيلة وقاتمة على أحوال الحركة داخل السجون ودشن «مرحلة الهوس الأمني» في تاريخها. كان السنوار محرك هذه المرحلة وضابط إيقاعها.

قادة عسكريون من كتائب «عز الدين القسام» يستقبلون يحيى السنوار في غزة 30 أبريل 2022 (أ.ف.ب)

يستذكر طالب هذه «المرحلة الصعبة» التي اضطلع خلالها بأدوار أمنية برفقة السنوار داخل المعتقلات. اتسعت رقعة «الهوس» وطالت تنظيم «حماس» في كل السجون، «كان هناك تحقيقات واستجوابات، كانت الملفات الأمنية تنتقل بين السجون ومنها إلى الخارج. خلّف ذلك حالة هوس أمني فكانت هناك اختراقات واغتيالات واعتقالات ولم تكن الحركة جاهزة أمنياً أو لديها تجربة ناضجة للتعامل مع ذلك بطريقة مثالية».

تحوّلت غرف حركة «حماس» لمراكز للاستجواب والتحقيق. طالت الاتهامات بالعمالة الكثيرين. يقول طالب إن بعضهم «ثبتت عمالته» بيد أن كثيرين وقعوا ضحية لـ«فوبيا الأمن»، مضيفاً: «كانت مرحلة صعبة لم يخرج منها أحد بسلام».

ويشير عبد الفتاح دولة إلى أن عمليات التحقيق كانت تجري مع «كل من تدور حوله أي شكوك»، ما خلّف تبعات مأساوية، «أشرف السنوار على عديد من عمليات التحقيق الداخلي. ربما كان يفلح بالوصول إلى بعض المتساقطين هنا أو هناك، لكن البعض قُتل تحت التعذيب وتبين لاحقاً أنهم من أفضل أبناء الحركة».

السنوار و«القسّام»

كان السنوار داخل السجون الإسرائيلية مطلع التسعينات حين برزت إلى الواجهة «كتائب القسام»، الجناح العسكري لحركة «حماس»، وشرعت بتنفيذ سلسلة من العمليات ضد أهداف للجيش الإسرائيلي والمستوطنين. ورغم أن السنوار كان منخرطاً في الجانب الأمني فإنه اعتُقل مبكراً بينما كان العمل العسكري في طور الإعداد والتطوير. بدأت علاقة السنوار مع شخصيات من الجناح العسكري لـ«حماس» تنشأ وتتطور أكثر داخل السجون، إذ بدأ عدد من الأسماء البارزة بالوصول إلى السجون والمعتقلات.

يحيى السنوار يعتلي المنصة مع مقاتلين من كتائب «عز الدين القسّام» لإحياء ذكرى مَن سقطوا في المعارك مع إسرائيل مايو 2021

يقول منصور: «السنوار من البداية ذهنُه وعقليته أمنية؛ عنده هوس أمني ونظرة أمنية للمحيط ويعيش هذا الهاجس كل الوقت. حتى قراءاته عن إسرائيل غالبيتها أمنية وعن تركيبة الجيش والمخابرات. لذلك هو لديه هذه الخلفية والقابلية للانخراط مع الجناح العسكري».

هذه العلاقة التي تشكلت ونضجت مع الجناح العسكري دخلت لاحقاً فصلاً جديدة بعد إتمام «صفقة شاليط» وخروج «أبو إبراهيم» ورفاقه من السجن عام 2011. كان محمد السنوار، شقيق يحيى الأصغر، مسؤولاً بارزاً في الجناح العسكري ومشاركاً في عملية أسر الجندي الإسرائيلي جلعاد شاليط والاحتفاظ به لسنوات قبل إطلاق سراحه بموجب صفقة التبادل. أسهم شقيق السنوار وكذلك رفاقه الذي خرجوا معه من السجون، ناهيك بـ«رصيده» الذي يحظى به بالحركة، في فتح أبواب الجناح العسكري أمام القادم الجديد. يقول منصور إن هذه العوامل جعلت من السهل على السنوار «الاندماج في محيط العسكريين وإيجاد نفسه فيه».

شاليط والصفقة

قلبت عملية أسر الجندي الإسرائيلي شاليط والمفاوضات التي أعقبتها حول صفقة التبادل معطيات عديدة لدى السنوار وغيَّرت مصيره ومصير رفاقه. كان السنوار على رأس قائمة الأسماء التي طالبت «حماس» بالإفراج عنها. عززت التحولات التي خلّفها ملف شاليط مكانة السنوار داخل السجون وخارجها، إذ شرع بلعب أدوار متقدمة في ملف التفاوض.

يقول منصور: «السنوار بعد 2006 غير السنوار قبلها. بات يمثل مفتاحاً ومركز تجمع قوة كبيرة بسبب شاليط وبسبب سيطرة حماس على غزة بعدها. حماس أضحت نظاماً يحكم منطقة وتمتلك قوة وفي قبضتها أسير، وهذا الأسير بيد شقيق السنوار».

متظاهر يرفع لافتة تحمل صور الرهائن الإسرائيليين لدى «حماس» ويحيى السنوار وبنيامين نتياهو وكتب عليها «ليسوا لعبة... أوقفوا الحرب... لن يكون هناك رابح» (غيتي)

يشير منصور إلى أن قضية شاليط أعطت السنوار داخل السجون «قوة غير مسبوقة لم يسبق لأي قائد من حماس أن امتلكها سوى أحمد ياسين وصلاح شحادة اللذين كانا من الجيل الأول في السجون».

أصبح السنوار حينها عنوان الصفقة القادمة ومفتاحها. بات يمارس هذه القوة التي وقعت بين يديه لتعزيز مكانته وسلطته وقدرته على صناعة القرار داخل السجون وخارجها. يقول منصور: «بات يتصرف كشخص يقول للأسرى: (أنا باقدر أروّحك من السجن وباقدر أخلّيك). وهذا مارسه ليس لأسباب شخصية فحسب بل كانت لديه معايير مختلفة لها علاقة بمشروعهم وتفكيرهم وأولوياتهم».

كانت مفاوضات الصفقة بين إسرائيل و«حماس» قد قطعت شوطاً كبيراً حين دخل السنوار على خطها ورفض مخرجاتها وبدأ مساراً جديداً. يستذكر دولة أن مسؤول ملف التفاوض الإسرائيلي في قضية شاليط «حضر إلى السجون وتفاوض بشكل مباشر مع يحيى السنوار الذي ظهر أنه سيكون صاحب تأثير كبير».

ورم في الرأس وإنقاذ بمروحية خاصة

بينما كانت المفاوضات بشأن تبادل الأسرى تزداد زخماً وتقترب من نهاياتها، تعرَّض السنوار لوعكة صحية كادت تودي بحياته. أربك ذلك الحسابات وأضاء إشارات القلق لا سيما لدى الجانب الإسرائيلي. كان السنوار اللاعب الأول فيها. تفاقم وضعه الصحي ما حدا برفاقه في زنازين العزل بسجن السبع جنوب إسرائيل لحثه على الذهاب لعيادة السجن. يقول دولة: «كان السنوار عنيداً، كان يرفض دائماً الاستعانة بإدارة السجون». ازداد وضعه سوءاً وخطورة وفقد وعيه، مما اضطر رفاقه في السجن إلى نقله إلى العيادة، «حين بات الوضع صعباً، أجبروه على الذهاب»، يقول دولة.

 

أحدث وصول السنوار إلى عيادة سجن بئر السبع ذاك النهار إرباكاً كبيراً لدى إدارة السجون التي أعلنت حالة الطوارئ في السجن على الفور وأغلقت القسم الذي يقيم فيه السنوار. يسرد دولة تفاصيل تلك اللحظات التي رافقت الانتكاسة الصحية: «جاء ممثل عن إدارة سجن السبع وأخبرنا بأن المؤشرات تشير إلى أن السنوار يعاني وضعاً صعباً».

في تلك الأثناء حطّت مروحية في مهبط السجن، حسب دولة، وأقلّت السنوار على وجه السرعة إلى مستشفى «سوروكا» ليدخل بشكل عاجل إلى غرفة العمليات. وجد الأطباء ورماً حميداً في الرأس سارعوا إلى استئصاله. خضع السنوار لعملية «معقدة جداً وخطيرة» كاد يفقد حياته خلالها.

مثّل دخول المروحية على خط عملية الإنقاذ حدثاً استثنائياً وخلّف روايات متضاربة لدى الأسرى الثلاثة. يقول دولة إن «حالة السنوار كانت الأولى حسب تجربتي» بينما أشار منصور إلى أنه لا يتذكرها جيداً، فيما نفى طالب ذلك، موضحاً أن كل الإجراءات التي اتخذتها سلطات السجون حينذاك «كانت في الإطار العادي جداً».

يقول منصور إن الإسرائيليين حتى اليوم «يعيّرون» السنوار بعلاجه، مضيفاً أن مديرة مصلحة السجون ومديرة استخبارات السجون في حينها عبّرت في أكثر من مناسبة مؤخراً عن «عمق ندمها على إنقاذ حياة السنوار».

وعكس التعاطي الإسرائيلي مع مرض السنوار حالة من الإرباك الكبير لديها خلّفتها الخشية العميقة من أن يُلقي وضع السنوار الصحي بظلال ثقيلة على مسار صفقة شاليط في مراحلها الأخيرة. يلفت منصور إلى أن «لا أحد كان سيصدق في العالم أنهم لم يغتالوا السنوار أو يصفّوه وهو ما كان سيُلقي بانعكاسات كبيرة على الصفقة».

السنوار والبرغوثي وسعدات تحت سقف واحد

جمع سجن «هداريم» المركزي شمال إسرائيل السنوار بقيادات فلسطينية بارزة على رأسهم مروان البرغوثي وأحمد سعادات. بدأت العلاقة بين الثلاثة الكبار تتشكل داخل قسم العزل الجماعي هناك. «كان بينهم احترام كبير واستطاعوا أن يجدوا لغة مشتركة». يستذكر منصور: «هذا لا يجعلهم متطابقين في وجهات النظر لكن أتصور أن بينهم حالة ثقة واحترام تُمكّنهم من العمل معاً وتعطي تصوراً للعلاقة مستقبلاً».

عمل الثلاثة معاً، فخاضوا إضرابات داخل السجون وصاغوا مبادرات ورسائل للخارج أبرزها «ميثاق الأسرى للوفاق الوطني» ربيع عام 2006 الذي مثّل محاولة لرأب الصدع الواسع بين نقيضي المشهد السياسي الفلسطيني، حركتي «فتح» و«حماس».

عقب التوقيع على «وثيقة الوفاق»، يسرد دولة أنه نقل رسالة من سجن «هداريم» على لسان توفيق أبو نعيم، المقرب من السنوار، إلى سجن «بئر السبع»: «قال لي بالحرف: أبلغ عباس السيد والإخوة الذين شاركوا في التوقيع على (وثيقة الوفاق) أنهم سيندمون على اليوم الذي وقّعوا فيه عليها»، يستذكر دولة. خلّف ذلك انطباعاً لديه أن السنوار كان معارضاً للوثيقة. بيد أن منصور يرى أن أي موافقة من «حماس» داخل السجون «ما كانت لتتم دون مصادقة (أبو إبراهيم)».

يضيف منصور في قراءة سيناريوهات ما بعد الحرب، أن «إطلاق سراح الأسرى وبينهم مروان البرغوثي يأتي في سياق البحث عن شريك في (فتح) والمنظمة يكون السنوار قادراً على العمل معه».

«القسام» بعد 2011

بعد إطلاق سراحه من السجون بموجب صفقة التبادل عام 2011، مضى السنوار إلى تعزيز حضوره داخل صفوف حركته وتدعيم دوره داخل جناحيها لا سيما العسكري. عام 2012 انتُخب عضواً في المكتب السياسي للحركة وعلى الفور تولّى ملف التواصل مع الجناح العسكري. شرع السنوار خلال هذه المرحلة بلعب أدوار أوسع متكئاً على علاقته المتينة بالعسكريين وصولاً إلى انتخابات عام 2017 التي خرج منها على رأس المكتب السياسي للحركة في غزة مطيحاً بأسماء وازنة أبرزهم إسماعيل هنية. كان توجه السنوار فور خروجه من السجون إلى «أن يسيطر ويحكم وأن يكون الرقم (1) في صياغة الأمور في غزة»، كما يرى منصور.

خليل الحية وإسماعيل هنية ويحيى السنوار من حركة «حماس» خلال زيارة لمعبر رفح في 19 سبتمبر 2017 (رويترز)

ظل السنوار على رأس الحركة في غزة، وصولاً إلى استحقاق انتخابي جديد سبق السابع من أكتوبر بعامين. خرج منه مرة أخرى زعيماً لـ«حماس» في غزة. بدت المنافسة هذه المرة شرسة للغاية بين السنوار وشخصيات وازنة في الحركة. أعاد مسؤولو الانتخابات الداخلية التصويت «ثلاث أو أربع مرات» لضمان فوز السنوار. يقول منصور إن ذلك جاء تحضيراً لـ«لحظة 7 أكتوبر»، مضيفاً: «كان واضحاً أن لدى السنوار و(القسام) مخططاتهم».

لعب زعيم «حماس» أدواراً بارزة خلال هذه الفترة واهتمّ «بوتيرة غير مسبوقة في تاريخ الحركة» بتطوير العمل العسكري. يقول طالب: «الصوت الأعلى هو للعمل العسكري ومن دونه لكان السنوار شخصاً رمادياً مثل الآخرين».

طموح الرقم (1)

كثيرة هي المحطات في حياة السنوار التي يظهر فيها الرجل الطموح لاعباً بارزاً أو منفرداً يدير مجرياتها وتفاصيلها ويجني ثمارها نفوذاً وسلطة. يرى دولة أن السنوار «لا يقبل بأن يكون مرؤوساً. هو لا يقبل إلا أن يكون الرجل رقم (1) في الحركة. هو مصاب بالطموح حتى لا نقول الغرور، الذي كان يدفعه وهو داخل السجن لأن يكون دائماً الرجل الأول في الحركة».

خلال العقدين الماضيين، كثفت إسرائيل من ملاحقاتها واغتيالاتها لقادة «حماس» فأخرجت من المشهد قادة الصف الأول مما دفع بشخصيات جديدة في الحركة إلى الواجهة. يقول دولة: «لا يشعر السنوار بأن من حق أيٍّ من القادة الحاليين أن يكون رئيساً عليه، ولا يقبل بذلك أبداً».

مؤشرات مبكرة على «الطوفان»

يشير دولة إلى أن انطباعاً لطالماً أحاط بالسنوار أنه «لفعلٍ كبير»، عززته خطاباته والرسائل التي أطلقها أكثر من مرة للأسرى في السجون، موضحاً أن «صفقة شاليط تركت العديد من عناصر حركة (حماس) وقيادات (القسام) الأوائل بالسجون، ولذلك شعرت الحركة بأنها قصّرت». يقول دولة إن حالة من الانزعاج طالت أسرى «حماس» بعد الصفقة، ووجَّهوا رسائل ناقدة وغاضبة إلى القيادة، مشيراً: «ربما شعر السنوار بأن عليه التزاماً أخلاقياً تجاه تصحيح ما لم تتمكن صفقة شاليط من تنفيذه».

لوحة إعلانية في أحد شوارع القدس تحمل صورة يحيى السنوار وحسن نصر الله وكُتب عليها بالعبرية «من يستفيد من فُرقتنا؟ الوحدة الآن» (أ.ف.ب)

يستذكر طالب خطاب السنوار الأول بعد الإفراج أمام الجماهير في ساحة الكتيبة وسط غزة: «كنت حاضراً على المنصة حين قال: (اليوم نغزوهم ولا يغزوننا). رأى أن صفقة التبادل كسرة لإسرائيل ويمكن أن يَبني عليها كسرات أخرى».

يرى منصور أن عوامل عدة التقت لدى السنوار قبل «7 أكتوبر» ورجحت كفّة «الجانب العقائدي» في قراءته الصراع، «جرًب السنوار مصالحة مع السلّطة وفشلت، جرّب التوصل إلى صفقة تبادل للجنود مع إسرائيل وفشلت. جرب رفع الحصار، جرب كل الطرق لإيجاد مخرج لوضع غزة ويحرر الأسرى وفشل، فلم يبقَ أمامه سوى هذا الخيار». يستدرك منصور: «لو كان هناك خيارات أخرى، «7 أكتوبر» ما كان ليحصل».

إسرائيل و«رمز الحرب»

منذ بداية الحرب على غزة، أضحى السنوار عنواناً رئيسياً للحملة العسكرية على القطاع وصورة لشكل الانتصار الذي تطارده المؤسستان العسكرية والسياسية في إسرائيل. يرى منصور أن إسرائيل حوّلته «رمزاً» لهذه المواجهة، وحمَّلته المسؤولية الكاملة عمّا جرى، «إسرائيل بدأت تبحث عن صورة واسم يلصق في ذهن العالم ويصبح مثل هتلر وصدام والقذافي وتشاوشيسكو والديكتاتوريين في العالم. جاء ذلك محاولة لاختزال كل (حماس) وكل الذي يحدث وكل القضية الفلسطينية في شخص وشيطنته».

يرى منصور أن شكل نهاية الحرب في ذهن الإسرائيليين مرتبط بمصير السنوار، «هذا إمَّا بإخراجه؛ فيصبح إخراج السنوار كفرد أو مجموعة أشخاص كأنه فعلاً إخراج لـ(حماس) من غزة، أو اعتقاله، أو تصفيته، أو بقائه مطلوباً ومطارداً، ليكون ذلك مسوغاً للاستمرار في عمليات الملاحقة ويتحول مثل الأشخاص الذين يديرون حركة من داخل نفق»، مضيفاً: «لكن كلما أصبحت سيطرة إسرائيل على الأرض أكبر، أصبحت مهمة السنوار أصعب، وصار الذهاب إلى الخيارات الأخرى أقرب».

قادة «حماس» الذين جرت تصفيتهم... يحيى السنوار في مرمى النيران (تصوير: الشبكات العربية)

السنوار «البراغماتي»؟

يرى من عرفوا السنوار أنه أدار في بعض مراحل الأَسْر سياسة «براغماتية». يقول منصور: «ربما يُفاجأ البعض أنه شخص يعقد صفقات. عقَد صفقات في مراحل سابقة مع الإسرائيليين، وهو قادر على التوصل لحلول وسط ومساومات في مراحل معينة لكن ضمن توجهاته».

لكن، اليوم وبينما باتت إسرائيل تصف السنوار بالرجل «الحي الميّت» وتكثّف من عمليات البحث عنه فوق الأرض وتحتها في أرجاء القطاع الممدد تحت النار والدمار، يرى منصور أن أي زعيم إسرائيلي الآن أو مستقبلاً لن يكون قادراً على التعايش مع بقاء السنوار في قطاع غزة، «حجم الحقد والتحريض والاتهامات والمسؤوليات التي أُلقيت عليه، والتعبئة التي قامت بها إسرائيل للشارع والإعلام وعلى مستوى العالم لا تُمكّن إسرائيل من الرجوع خطوة للوراء أو عقد صفقة معه تُبقيه في غزة في وضع طبيعي». مضيفاً: «لا يمكن لإسرائيل أن تسلّم ببقائه حياً».

إلا أنه وبعد نحو 10 أشهر من الحرب وما خلَّفته من خسائر ودمار، لا يرى طالب أي نافذة للمرونة لدى زعيم «حماس»، مشيراً: «لا أتوقع منه تقديم أي مرونة بعد هذا الثمن الكبير الذي دفعه. أعتقد أن خطته وتوقعاته للحرب أنها مستمرة إن لم يكن لأشهر مقبلة، فلسنوات».



«سامی»: قیصر با تصاویر قربانیان شکنجه پیش من آمد و خطرات و نگرانی‌ها را با یکدیگر تقسیم کردیم

عثمان در مصاحبه‌ای با «الشرق الأوسط» رژیم اسد، حزب‌الله، ایران و روسیه را مسئول جنایات علیه سوری‌ها می‌داند (AFP)
عثمان در مصاحبه‌ای با «الشرق الأوسط» رژیم اسد، حزب‌الله، ایران و روسیه را مسئول جنایات علیه سوری‌ها می‌داند (AFP)
TT

«سامی»: قیصر با تصاویر قربانیان شکنجه پیش من آمد و خطرات و نگرانی‌ها را با یکدیگر تقسیم کردیم

عثمان در مصاحبه‌ای با «الشرق الأوسط» رژیم اسد، حزب‌الله، ایران و روسیه را مسئول جنایات علیه سوری‌ها می‌داند (AFP)
عثمان در مصاحبه‌ای با «الشرق الأوسط» رژیم اسد، حزب‌الله، ایران و روسیه را مسئول جنایات علیه سوری‌ها می‌داند (AFP)

در طول ۱۰ سال گذشته، جهان در تلاش برای کشف هویت واقعی دو مرد بود: «سامی» و «قیصر». این دو مرد تصاویری از شکنجه در زندان‌های رژیم بشار اسد را افشا کردند که منجر به تصویب قانون «قیصر» در آمریکا و برگزاری دادگاه‌هایی در اروپا شد. پس از سقوط اسد، «سامی» تصمیم گرفت برای اولین بار هویت واقعی خود، اسامه عثمان، را از طریق «الشرق الأوسط» افشا کند. اما نگرانی او در اولین دیدار کوتاه باعث شد که نتوان داستان کامل «سامی» و «قیصر» را به نگارش درآورد. در این دیدار در پاریس با اسامه عثمان، او روایت می‌کند که چگونه «قیصر» و «سامی» شکل گرفتند و مسیرشان از حومه دمشق به دادگاه‌های جهانی برای پیگیری شکنجه‌گران کشیده شد.

وقتی شنیدی که بشار اسد از سوریه فرار کرده است، چه احساسی داشتی؟

- واقعیت این است که ما از تجربه شادی کامل در لحظه سقوط بشار اسد محروم شدیم. او نگفت: «من استعفا می‌دهم یا کناره‌گیری می‌کنم یا کشور را ترک می‌کنم.» بلکه به سادگی سوار هواپیمایش شد و کشور را ترک کرد. ما نمی‌دانستیم چگونه، و سقوط او در یک لحظه تایید نشد، بلکه چندین روز طول کشید تا مطمئن شویم که بشار اسد دیگر در سوریه نیست و سوریه تنها سوریه شده است؛ سوریه آزاد، نه سوریه اسد. به همین دلیل، شادی ما نیز ناقص بود و در طول این روزها با امید، ترس، اشتیاق و انتظار درآمیخته بود، تا زمانی که سرانجام مطمئن شدیم که بشار اسد برای همیشه از سوریه رفته است.

به «قیصر» رسیدیم

آیا شریک تو، «قیصر»، نیز همین واکنش را داشت؟

- در طول این روزها با «قیصر» تماسی نداشتم. احساسات ما متناقض بود و تلاش می‌کردیم به خبری قطعی در مورد سقوط بشار اسد و آنچه اتفاق خواهد افتاد، دست یابیم. واقعیت این است که ازدحام رویدادها و شادی آمیخته با نگرانی مانع از این شد که در این لحظه که ما برای رسیدن به آن تلاش کرده بودیم و سرانجام محقق شد، با «قیصر» تماس بگیرم. پس از آن، شاید از طریق شما، به او بگویم: «به «قیصر» رسیدیم.» چیزی که ما آرزویش را داشتیم تحقق یافت و اسد را سرنگون کردیم. نه فقط «سامی» و «قیصر»، بلکه خون این شهدا در زندان‌ها و خارج از آن، و تلاش‌های تمام سوری‌هایی که خون بسیاری دادند، ما را به این لحظه رساندند. ما آزاد هستیم و سوریه آزاد است.

آیا احساس می‌کنی تلاش این سال‌های طولانی بیهوده نبوده است؟

- من احساس می‌کنم مردم سوریه هزینه‌ای بسیار بیشتر از آنچه یک جنایتکاری مانند بشار اسد سزاوار آن بود، پرداخت کرده‌اند. او در تمام این سال‌ها نه به خاطر هوش، قدرت، یا محبوبیتش در میان مردم در قدرت باقی ماند، بلکه همه می‌دانیم که او تنها به وسیله دستگاه سرکوبگر امنیتی رژیم خود، هم‌پیمانانش و تمام افراد شبه‌نظامی جنایتکاری که به سوریه آورده بود، در قدرت باقی مانده بود.

آیا هم‌پیمانان اسد را شریک در شکنجه می‌دانی؟

- هم‌پیمانان اسد شریک در نابودی سوریه هستند. اما از جایگاه من در یک سازمان حقوق بشری، پرونده‌هایی دارم که مربوط به بازداشت‌شدگانی است که زیر شکنجه کشته شده‌اند. نمی‌توانم بگویم چه نهادی مسئول این شکنجه‌ها بوده است مگر آنچه را که مدارک و شواهد موجود تایید می‌کند. اما از نظر منطقی، بدیهی است که این هم‌پیمانان شریک در قتل تمام افرادی هستند که در سوریه کشته شده‌اند. هر قطره خونی که در سوریه ریخته شده، هم‌پیمانان اسد در آن شریک هستند. هر کسی که در شورای امنیت با وتوی قطعنامه‌ای که سوری‌ها را از سلطه بشار اسد و رژیم سرکوبگرش آزاد می‌کرد، دست بلند کرده است، نیز شریک است.

اولین تصویر و لحظه تصمیم‌گیری

چه زمانی ایده جمع‌آوری مدارک در مورد شکنجه در زندان‌های سوریه به وجود آمد؟

در آغاز انقلاب و تقریباً پس از دو ماه - فکر می‌کنم در ماه مه ۲۰۱۱ - با «قیصر» توافق کردیم که تصاویر ارسالی او که همان‌طور که به من گفت، نشانه‌های شکنجه شدید را نشان می‌دهد، جمع‌آوری شود. این اتفاق قبلاً در بخش شواهد قضایی رخ نمی‌داد، زیرا وظیفه این بخش تصویربرداری از حوادثی بود که یکی از طرفین آن از نهادهای دولتی یا اعضای نهادهای امنیتی و نظامی ارتش سوریه بود.
پس از آغاز انقلاب، این تصاویر شامل افرادی شد که نشانه‌های شکنجه شدید روی آنها مشاهده می‌شد و نشان می‌داد که مرگ آنها به شکل طبیعی یا بر اثر حادثه رخ نداده است. «قیصر» در این مرحله اصلاً نمی‌خواست حتی در تصویربرداری این فجایع شریک باشد. او می‌خواست کاملاً از این ماشین جنایتکار فاصله بگیرد؛ یا از طریق جدا شدن - که او و خانواده‌اش را به خطر می‌انداخت - یا از طریق بازنشستگی یا استعفا از ارتش به نوعی.

أسامة عثمان در مصاحبه با غسان شربل، سردبیر «الشرق الأوسط» (الشرق الأوسط)

در این دوره، مشکل مفقودین در قتل‌عام حماة در سال ۱۹۸۲ همچنان در ذهن من بود. ما در سوریه هزاران مورد داریم که دولت هرگز تایید نکرده که آنها بازداشت شده‌اند یا کشته شده‌اند.

از نظر قانونی، این افراد مفقود محسوب می‌شوند. و مفقود شدن آنها باعث مشکلات قانونی و اداری بسیاری می‌شود، از جمله در انتقال مالکیت، ارث، طلاق، و بسیاری از موارد انسانی دیگر برای خانواده‌هایشان. این مشکل بسیار بزرگ بود و بسیاری از خانواده‌های سوریه طی چندین دهه از آن رنج بردند. به همین دلیل به ذهنم رسید که جمع‌آوری این مدارک شاید برای خانواده‌های سوری دلیلی فراهم کند که نشان دهد عزیزانشان که در تظاهرات، خیابان‌ها، یا در یورش‌ها بازداشت شده بودند، قربانی شکنجه شده‌اند.
رغم وحشت این موضوع، اما حداقل می‌توانست مدرک قانونی واضح و همچنین آرامش‌بخشی را فراهم کند. یعنی تو از نظر روانی نمی‌توانی آرام باشی اگر یکی از نزدیکانت مفقود شده باشد. (اما) وقتی بدانی که او فوت کرده، دیگر فقط می‌گویی «لا حول ولا قوة إلا بالله». برخی مادران در مراحل بعدی با ما تماس می‌گرفتند و می‌گفتند: «فقط می‌خواهم مطمئن شوم.» آنها می‌خواستند به آرامش برسند و از این اشتیاق و دغدغه‌هایی که در دلشان وجود داشت – اینکه فرزندشان زیر شکنجه است یا اکنون کجاست و چه بلایی سر او می‌آید – خلاص شوند.
ما تصمیم گرفتیم که این اطلاعات را جمع‌آوری کنیم. گفتیم شاید (با توجه به اینکه) انقلاب مصر دو ماه طول کشید و انقلاب تونس سه ماه. شاید انقلاب سوریه نیز چند ماه طول بکشد و بتوانیم مدارکی که داریم را برای مردم سوریه منتشر کنیم. اما این ماجرا طولانی شد و ماه‌ها گذشت و ماشین جنایت رژیم در نقض خون‌ها، حرمات و دارایی‌های سوری‌ها شدت گرفت. در اینجا ما جمع‌آوری این اطلاعات را به شکل منظم آغاز کردیم. حتی به این فکر نمی‌کردیم که بعداً چه خواهیم کرد. در ترس زندگی می‌کردیم و صدای بمباران‌های بی‌هدف و یورش‌های کورکورانه رژیم را می‌شنیدیم.

وقتی «قیصر» اولین تصویر را به تو نشان داد، واکنش تو چه بود؟ تو باید تصمیم می‌گرفتی، یا این موضوع را فراموش کنی یا ادامه بدهی. چه احساسی داشتی؟

- از رژیم سوریه می‌توان هر چیزی را انتظار داشت، و ما از ابتدا برای مقابله با رژیمی جنایتکار آمادگی روانی داشتیم، زیرا آنچه در انقلاب سوریه از دستگیری‌ها و قتل‌ها زیر شکنجه رخ داد، چیز جدیدی نبود. چیزی که جدید بود، شدت و افزایش تعداد قتل‌ها به این شکلی بود که دیدیم، تا جایی که به ده‌ها نفر در روز می‌رسید. قبل از اینکه «قیصر» کارش را ترک کند، روزانه تعداد زیادی جسد برای عکسبرداری به او می‌رسید. تأکید می‌کنم آنچه در انقلاب سوریه رخ داد، همان چیزی بود که رژیم طی دهه‌ها در زندان‌های مختلف علیه سوری‌ها انجام می‌داد؛ رژیم حافظ اسد و سپس بشار اسد. چیزی که اکنون رخ داده، این است که این موضوع به دلیل انقلاب سوریه و تکنولوژی پیشرفته‌ای که اکنون در دسترس است، آشکار شده است.

تصویر قیصر با هویتی پنهان و پوشش آبی در جلسه‌ای در کنگره آمریکا برای تصویب قانون حفاظت از غیرنظامیان سوری (AFP)

وقتی تصاویر را دیدی، به «قیصر» چه گفتی؟

- در ابتدا، برای «قیصر» ترسیدم، زیرا ممکن بود هر لحظه خودش به تصویری مانند اینها تبدیل شود. بلافاصله تصمیم گرفتم که باید این تصاویر را جمع‌آوری کنیم، زیرا کاری که «قیصر» و بخشی که در آن در مؤسسه نظامی فعالیت می‌کرد، انجام می‌داد، می‌توانست اطلاعات زیادی را در اختیار ما بگذارد که بعدها مفید واقع شود. همان‌طور که قبلاً گفتم، در آن لحظه نه من و نه «قیصر» فکر نمی‌کردیم که این موضوع به دستگاه قضایی جهانی و تلاش‌هایی برای محاصره رژیم به دلیل این جنایات تبدیل شود.

آیا «قیصر» مشتاق بود؟

- «قیصر» دو گزینه پیش روی خود داشت: یا کار را ترک کند که این او و خانواده‌اش را به خطر می‌انداخت، یا راهی قانونی برای خروج از این کار پیدا کند. اما خودش می‌دید که تصمیم به کناره‌گیری شایسته ما و مردم ما نیست. یعنی من به هیچ وجه «قیصر» را تحت فشار قرار ندادم که به کار ادامه دهد. این تصمیمی مشترک بود و با توافق و قناعت هر دو طرف اتخاذ شد. ما خطرات، نگرانی‌ها و وظایف را هم در داخل و هم در خارج تقسیم کردیم.

آیا فکر می‌کردی این موضوع ممکن است هر لحظه جانت را بگیرد؟

- رژیم اسد خطری برای جان هر انسانی در سوریه بود، چه چیزی انجام داده باشد و چه نکرده باشد. یعنی وقتی شهری را با موشک‌های اسکاد، بشکه‌های انفجاری، توپخانه‌ها و خمپاره‌ها هدف قرار می‌دهی، قطعاً جان تمام غیرنظامیانی که در محدوده این سلاح‌ها هستند را تهدید می‌کنی. بنابراین، ما نیز جدا از این واقعیت نبودیم و از آن جدا زندگی نمی‌کردیم. ما دائماً در معرض این خطر بودیم، حتی قبل از انقلاب. شاید انقلاب بود که باعث تسریع این فرایند و آشکار کردن جنایات رژیم شد.
اقدام ما در این کار، یعنی آرشیو کردن این اطلاعات، قطعاً خطر ما را دوچندان کرد. اما در میانه این انقلاب، که همه برای آزادی خون خود را می‌دادند، من هرگز فکر نکردم که این کاری که انجام می‌دهم و خطراتی که با آن مواجه هستم، چیزی فراتر از دیگران باشد.

برعکس، من احساس می‌کردم که دارم وظیفه خود را به شیوه‌ای خاص در این انقلاب انجام می‌دهم.

گسترش گروه بر اساس نیاز

آیا در ابتدا فقط تو و «قیصر» در این موضوع فعالیت می‌کردید؟

- در ماه‌های اول، بله. همان‌طور که گفتم، موضوع بسیار محرمانه بود، حتی برای خانواده‌هایمان. بعد از آن، لازم بود تیمی بسازیم که ما را محافظت کند و از از دست رفتن این اطلاعات جلوگیری کند، در صورتی که یکی یا هر دوی ما کشته شویم. بنابراین تیم شروع به گسترش کرد، دو یا سه ماه پس از آغاز، و این روند ادامه یافت.
تیم اصلی که در سوریه تشکیل شد، در مراحل مختلف افراد دیگری را به خود جذب کرد، بسته به هدفی که می‌خواستیم در داخل یا بعد از خروج از کشور محقق کنیم.

چگونه محرمانگی را در تیم حفظ کردید؟

- واقعیت این است که محرمانگی مطلق نبود. نمی‌توانم ادعا کنم که در مرحله اول کاملاً محرمانه بودم. در مرحله‌ای که هنوز از کشور خارج نشده بودیم، تعداد افرادی که به این اطلاعات دسترسی داشتند بسیار محدود بود؛ تقریباً ۶ نفر. از جمله برادرم، «قیصر»، و سه نفر دیگر. همچنین همسرم نیز در جریان این موضوع بود. اگر بخواهید آنها را بشمارید، در مجموع ۷ نفر بودند.

آیا به خاطر دیدن این تصاویر حرکت کردی؟ تصویر اول از کجا بود؟ از زندان صیدنایا مثلاً؟

- تصاویر از بخش مدارک قضایی در شاخه پلیس نظامی می‌آمدند. این بدان معناست که این تصاویر مربوط به قربانیانی بودند که زیر شکنجه در شاخه‌های امنیتی پراکنده در دمشق کشته شده بودند. ما تصاویر مشخصی که روی آنها نوشته شده باشد مربوط به زندان صیدنایا هستند، نداریم.

شاخه ۲۲۷ و چشمان از دست رفته

کدام شاخه امنیتی بی‌رحم‌تر بود؟ آیا نوع شکنجه بین شاخه‌ها متفاوت بود؟

- پس از اینکه تصاویر را به صورت ابتدایی آرشیو کردم و آنها را بر اساس تعلقشان به شاخه‌های مختلف دسته‌بندی نمودم، مشخص شد که بیش از ۵۰ درصد قربانیان مربوط به شاخه ۲۱۵ بودند. این شاخه به نام «واحد حمله» شناخته می‌شود. در اصل شاخه‌ای امنیتی نیست، بلکه واحدی برای حمله و یورش است که باید با دیگر شاخه‌های امنیتی همکاری کند. اما بعدها به شاخه ۲۱۵ معروف شد و بیش از ۵۰ درصد از کشتار زندانیان زیر شکنجه را انجام داد.
نکته‌ای که توجه مرا جلب کرد این بود که در شاخه ۲۲۷ تعداد زیادی از زندانیان چشمان خود را از دست داده بودند. نمی‌توانم بگویم یا ادعا کنم که این چشم‌ها عمداً از کاسه خارج شده‌اند یا اینکه وقتی اجساد در فضای باز رها شده بودند، این اتفاق افتاده است. گاهی حشرات به چشمان اجساد حمله می‌کردند، و در بسیاری از تصاویر این تجمع حشرات بر روی چشم‌ها به وضوح قابل مشاهده است. ممکن است خشکی چشم باعث شده باشد که قربانی شبیه فردی باشد که چشمانش را از دست داده است یا اینکه حشرات آنها را خورده باشند.

آیا بیشتر کشتارها با گلوله بود یا ابزار تیز؟

- نمی‌توانم پاسخ دقیقی به این سوال بدهم زیرا این موضوع به پزشکان متخصص نیاز دارد. شاید نظر شخصی داشته باشم، اما به‌عنوان یک پرونده حقوقی نمی‌توانم از حدس و گمان صحبت کنم. به همین دلیل، وقتی به اروپا رسیدم، نسخه کاملی از این پرونده را به مقامات آلمانی ارائه دادم تا داده‌ها را بررسی کنند. وقتی امروز می‌گویم این اسناد بشار اسد را محکوم می‌کند، حرف من به تنهایی ارزشی ندارد زیرا متخصص نیستم. به همین دلیل، خواستم ارزش حقوقی به پرونده «قیصر» اضافه کنم و آن را از هرگونه استفاده رسانه‌ای یا سیاسی خارج کرده و به یک زمینه قانونی صرف ببرم.
من به مقامات آلمانی و فرانسوی مراجعه کردم و حتی درخواست کردم که شهادت من را بگیرند. این برای آن بود که اگر برای من یا «قیصر» اتفاقی بیفتد، اطلاعاتی که داریم از بین نرود. در آلمان تأیید شد که این پرونده حقیقی است و به مقامات سوریه مربوط می‌شود.

این اتفاق چه زمانی رخ داد؟

- همه این اتفاقات بعد از سال ۲۰۱۵ رخ داد. ارتباط با مقامات آلمانی از طریق دفتر «مرکز آلمانی حقوق و آزادی‌های اساسی» و با کمک یک وکیل سوری به نام ابراهیم القاسم صورت گرفت که در آن دوره با ما کار می‌کرد. شهادت خود را ارائه دادم و نسخه‌ای از پرونده را به دادستان فدرال تحویل دادم. بعد از یک سال یا بیشتر، تأیید شد که این پرونده مربوط به شکنجه و نقض حقوق بشر است و مسئولیت آن بر عهده دولت رژیم سوریه است.

آیا میان قربانیان کودکان و زنان وجود داشتند؟

- در بخشی از پرونده که به قربانیان زیر شکنجه اختصاص دارد، تنها یک تصویر از یک زن وجود دارد. اما اگر بخواهیم درباره افراد زیر ۱۸ سال صحبت کنیم، بله، کودکان هم وجود دارند. نه تنها کودکان، بلکه بیماران نیز بودند.
در بسیاری از تصاویر مشخص است که این افراد از بیمارستان‌ها ربوده شده‌اند یا در همان بیمارستان‌ها کشته شده‌اند.

نمی‌توانم قاطعانه بگویم، اما دستگاه‌های پزشکی که در بدن آنها دیده می‌شود، مانند لوله‌ها، دستگاه‌های اندازه‌گیری فشار خون و ضربان قلب، کاتتر و موارد دیگر، نشان می‌دهند که آنها بیمارانی بودند که به نوعی تحت درمان قرار داشتند و سپس کشته شده‌اند.

وقتی یک زندانی را می‌کشتند، این عمل را چه می‌نامیدند؟

- تنها چیزی که بر روی پرونده می‌نوشتند این بود: «مرگ بازداشت‌شده شماره فلان».

بدون توضیح علت؟

- بعدها گزارش‌هایی از قربانیان تنظیم می‌شد. اما این جزئیات را ترجیح می‌دهم که «قیصر» خودش توضیح دهد، چون این جزئیات به کار او مرتبط است. این بخش دقیق از کار در داخل شاخه‌های امنیتی یا پلیس نظامی مربوط به «قیصر» است. اگر صحبت کنم، یا نقل قول می‌کنم یا آنچه را که شنیده‌ام بازگو می‌کنم.

من شهادت‌های حقوقی خود را قبلاً به دستگاه قضایی آلمان و واحد جرایم جنگی فرانسه ارائه داده‌ام. بنابراین، نباید وارد جزئیاتی شوم که ممکن است به روند قانونی آسیب برساند. کار حقوقی و شواهد قضایی نباید در شبکه‌های اجتماعی یا رسانه‌ها به‌گونه‌ای مطرح شوند که ارزش قانونی خود را از دست بدهند.
ملت سوریه کاملاً می‌داند که من چه می‌گویم، زیرا ما بسیار از دست دادن ارزش قانونی شواهد دردناک را تجربه کرده‌ایم.

چند تصویر در این پرونده وجود دارد؟

- این پرونده شامل تصاویری از قربانیان شکنجه است و برای هر تصویر، چندین زاویه عکسبرداری وجود دارد.
گاهی ممکن است از یک جسد، بین ۲ تا ۵ یا ۶ عکس گرفته شود، بسته به جراحات و نشانه‌های متمایزی که روی بدن قربانی وجود دارد. به همین دلیل، ما کمتر از ۲۷۰۰۰ عکس برای کمتر از ۷۰۰۰ قربانی داریم.

خروج از سوریه

چه زمانی جمع‌آوری شواهد متوقف شد؟

- در پایان سال ۲۰۱۳، خطر بزرگی برای افرادی که این پرونده را مدیریت می‌کردند و اطلاعاتی که در اختیار داشتیم، به وجود آمد. می‌توانستیم بمانیم و داده‌های بیشتری جمع‌آوری کنیم، اما وقتی خطر وضعیت موجود را با سود جمع‌آوری تصاویر بیشتر مقایسه می‌کنید، به این نتیجه می‌رسید که بهتر است با اطلاعات موجود از کشور خارج شوید تا همه‌چیز از دست نرود و خانواده‌هایتان نیز شما را از دست ندهند.

چه زمانی و چگونه خارج شدید؟

- من شخصاً تحت تعقیب رژیم نبودم و به‌طور عادی در پایان سال ۲۰۱۳ به سمت لبنان خارج شدم. بعد از آن خانواده‌ها و «قیصر» نیز به من پیوستند و فرآیند مستندسازی متوقف شد. ما هیچ مدرکی پس از سپتامبر ۲۰۱۳ نداریم. کمتر از دو هفته در بیروت ماندم و به چند کشور سفر کردم تا توانستم خانواده‌ها و «قیصر» را نیز خارج کنم. پس از آن، یکی از ایستگاه‌های مهم این پرونده در قطر بود.

آیا «قیصر» نیز به بیروت رفت؟

- «قیصر» هنگام خروج من هنوز در سوریه بود و همچنان در سمت خود کار می‌کرد. او به بیروت نرفت و نمی‌خواهم به سؤالات دقیقی درباره نحوه خروج «قیصر» پاسخ دهم. این موضوع را به خودش و وکلایش واگذار می‌کنم.

در مورد ایستگاه قطر صحبت کردید. در آنجا چه اتفاقی افتاد؟

- در قطر، من و «قیصر» و تعدادی از همکاران حضور داشتیم. بار دیگر تأیید شد که «قیصر» واقعاً یکی از کارمندان نظام سوریه در مؤسسه نظامی بوده و این تصاویر واقعی و غیرجعلی هستند. این مرحله پیش از آن بود که من نسخه‌ای از این پرونده را به مقامات آلمانی تحویل دهم. در اینجا بود که جرقه اولیه زده شد و اسامی «سامی» و «قیصر» متولد شدند.

تولد اسامی «قیصر» و «سامی»

چه کسی نام‌های «قیصر» و «سامی» را انتخاب کرد؟ آیا خودتان این نام‌ها را انتخاب کردید؟

- «قیصر» به‌عنوان «شاهد اصلی» این پرونده نام‌گذاری شد، چرا که او مهم‌ترین و خطرناک‌ترین شاهد این پرونده بود. در زبان عربی، اصطلاح «الشاهد المَلِک» (شاهد اصلی) به‌کار می‌رود، اما این عبارت طولانی است. «قیصر» به‌عنوان معادلی کوتاه‌تر انتخاب شد. نمی‌توانم بگویم چه کسی از میان حاضران این نام را پیشنهاد کرد یا چه کسی آن را تأیید کرد، اما در نهایت این نام پذیرفته شد.

و «سامی»؟

- حاضران به من گفتند که تو هم باید اسمی داشته باشی. چندین نام پیشنهاد شد که آن‌ها را بی‌معنی و طولانی دیدم. نام «سامی» را ترجیح دادم. دوستی نزدیک داشتم که خیلی او را دوست داشتم، هرچند شاید ۱۵ سال است که او را ندیده‌ام. گفتم «سامی». این نام همچنین در زبان‌های دیگر نیز ساده و قابل استفاده است.

آیا اقامت شما در قطر طولانی بود؟

- اقامت ما محدود بود.

سپس به اروپا رفتید؟

- ابتدا به ترکیه رفتیم و سپس به اروپا.

سال‌های دشوار انقلاب

آیا حمایت مالی یا امنیتی از سوی کشورها یا سازمان‌ها دریافت کردید؟ این کار به منابع نیاز دارد.

- ما به‌عنوان افراد، هیچ حمایتی دریافت نکردیم.

در این مرحله با گروهی از سوری‌های مخالف همکاری می‌کردیم که این دیدارها را هماهنگ می‌کردند، بدون اینکه ما مستقیماً با میزبان در ارتباط باشیم. مثلاً در قطر، هرگز به‌طور مستقیم با مسئولان دولتی دیدار نکردیم.
پس از آن به ترکیه و سپس به اروپا رفتیم و به‌عنوان افراد مستقل، این مسئولیت را بر عهده گرفتیم. از روز اول انقلاب، داوطلبانه کار کردیم و تا به امروز به این شکل ادامه داده‌ایم.

کاهش توجه به پرونده سوریه

وقتی دیدم که توجه به پرونده سوریه بسیار کاهش یافته، و زمین در سوریه دوباره به دست رژیم افتاده و با دخالت روسیه، توجه بین‌المللی به تدریج کم‌رنگ شده، از خودم پرسیدم: چرا این همه خطر را به جان خریدم؟ آیا فایده این بود که به اروپا بیایم و پناهنده شوم؟ این چیزی نبود که برای آن از کشور خارج شدم یا برای خود و خانواده‌ام می‌خواستم.
در این زمان، مستقیماً با مقامات فرانسوی تماس گرفتم و گفتم: می‌خواهم نسخه‌ای از این پرونده را به شما تحویل دهم و شهادتم را در برابر واحد مقابله با جنایات جنگی فرانسه ارائه کنم، و این کار انجام شد.
فرانسه بر اساس اصل صلاحیت جهانی عمل نمی‌کرد، به این معنا که اگر مجرم یا قربانی فرانسوی یا مقیم فرانسه نباشند، دادگاه فرانسوی نمی‌تواند محاکمه‌ای برگزار کند. کشوری که این شرایط را داشت، آلمان بود.

ما تلاش کردیم تا مسیری حقوقی را پیش ببریم که یک اصل اساسی را تثبیت کند: این نظام، جنایتکار است، حقوق بشر را نقض کرده و نسل‌کشی مرتکب شده است. هدف این تلاش جلوگیری از بازسازی وجهه این نظام بود، حتی اگر رژیم به لحاظ نظامی غالب شود یا از سوی برخی کشورها به‌طور سیاسی پذیرفته شود.
ما چرخ سازش با رژیم را متوقف کردیم و بازسازی وجهه آن را بسیار دشوار کردیم. سیاست ممکن است بر اساس اصول اخلاقی عمل نکند، اما ما عرصه حقوقی را انتخاب کردیم و با کمترین امکانات موفق شدیم.
به همین دلیل، پرونده قیصر برای چندین سال تنها مانع در برابر ضعف انقلاب سوریه و بی‌توجهی جهان به آن بود. این پرونده در آن لحظه تنها مانع پهن شدن فرش قرمز برای بشار اسد در پایتخت‌های جهان بود.
به همین دلیل تصمیم گرفتم خطر را پراکنده کنیم. وقتی این پرونده در اختیار تعداد محدودی از افراد باشد که یا کاری انجام نمی‌دهند یا ممکن است در آینده کاری انجام دهند، این افراد ممکن است هدف قرار بگیرند. اما وقتی این پرونده به یک موضوع بین‌المللی و حقوقی تبدیل شود، و شهادت خود را ارائه دهی و نسخه‌ای از این پرونده را به چندین نهاد که می‌توانند روی آن کار کنند تحویل دهی، دیگر خطر تمرکز روی یک شخص کاهش می‌یابد.

پشت‌پرده قانون قیصر

چه کسی ایده رفتن به آمریکا را مطرح کرد؟

- ما ایده‌ای برای رفتن به آمریکا نداشتیم. فشارهایی از سوی برخی سازمان‌های سوری فعال در ایالات متحده برای ارائه این پرونده به دولت آمریکا به ما وارد شد. من معتقد بودم که دولت باراک اوباما علاقه‌ای به باز کردن این پرونده ندارد. زمانی که در اردن بودم، تصاویر اولیه این پرونده از طریق یکی از اعضای سابق مجلس سوریه به نام محمد برمو به دفتر وزارت خارجه آمریکا رسید. اما وزارت خارجه هیچ‌گونه علاقه‌ای به این موضوع نشان نداد.
حدود یک سال بعد، سازمان‌های سوری مستقر در ایالات متحده فشارهایی وارد کردند. آن‌ها به‌خوبی از پشت‌پرده تصمیم‌گیری در آمریکا آگاه بودند و می‌دانستند چگونه می‌توانند با استفاده از این پرونده تفاوتی ایجاد کنند، حتی اگر رئیس‌جمهور در کاخ سفید تمایلی به این کار نداشت. این یک نبرد طولانی بود که برادران ما در سازمان‌های سوری در آمریکا آن را پیش بردند و در نهایت به تصویب قانونی به نام «قانون حفاظت از غیرنظامیان سوری» انجامید که به افتخار «قیصر» نام‌گذاری شد.

آیا فکر می‌کنید «قانون قیصر» نقش مهمی در تضعیف نظام سوریه داشته است؟

- این پرسش تا حد زیادی نیاز به بررسی‌های عمیق دارد. شاید لازم باشد مطالعاتی انجام شود تا مشخص شود «قانون قیصر» چه تأثیری بر نظام سوریه گذاشته است. اما بدون شک این قانون بازسازی ماشین نظامی رژیم سوریه و حمایت از نیروهای آن، شبه‌نظامیان و حتی مزدورانی که از دیگر کشورها به خدمت گرفته شده بودند، را دشوار کرد.
در نهایت، این قانون یک قانون آمریکایی است که فقط در برخی نقاط با منافع سوری‌ها همپوشانی دارد. هرگز نمی‌گویم «قانون قیصر» فقط نتیجه پرونده قیصر است. تلاش‌های بزرگی از سوی سازمان‌های سوری در ایالات متحده انجام شد تا به این مرحله برسند. این قانون به افتخار قیصر نام‌گذاری شد، اما لزوماً ادامه مستقیم پرونده قیصر نیست.