یحیی السنوار... داستان «مرد شماره یک» به روایت «هم‌سلولی‌ها‌»

ترسیم «تصویر لایه به لایه» از مغز متفکر «۷ اکتبر»

TT

یحیی السنوار... داستان «مرد شماره یک» به روایت «هم‌سلولی‌ها‌»

یحیی السنوار در حال صحبت با رسانه‌ها در غزه، ۲۸ اکتبر ۲۰۱۹ (رویترز)
یحیی السنوار در حال صحبت با رسانه‌ها در غزه، ۲۸ اکتبر ۲۰۱۹ (رویترز)

ماه اکتبر سهم ویژه‌ای در فصل‌های زندگی یحیی السنوار ملقب به «ابوابراهیم» دارد که پر از لحظات سخت، هیجان‌انگیز و پرپیچ‌وخم است؛ او بیش از شش دهه پیش در این ماه در اردوگاه خان‌یونس به دنیا آمد و در همان ماه پس از بیش از دو دهه اسارت از زندان‌های اسرائیل آزاد شد. در همان ماه، «طوفان» به سمت غلاف غزه سرازیر شد و پیامدهای بزرگی را پشت سر گذاشت که منطقه و جهان را تکان داد.

السنوار پس از آواره‌شدن خانواده‌اش از شهر المجدل در پی وقوع «نکبت ۱۹۴۸»، در اردوگاه‌های کانکسی در غزه و راهروهای باریک آن رشد و نمو یافت. او سهمی از سختی و ظلم شرایط زندگی برد. شرایط سخت، آثار خود را بر شخصیت کودکی که شاهد «جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷» بود، گذاشت. سال‌های پس از آن، خشم و کینه فراوانی در سینه‌اش انباشته شد که با آوارگی روزانه‌اش در غزه و اردوگاه‌های آن تشدید شد و «میل فوری برای انتقام» باقی ماند که او را تا دهه‌های بعدی آزار می‌داد. کسانی که او را می‌شناسند می‌گویند که او در سخنان و نگرش خود به منازعه، همواره از «نکبت» و رنج گسترده‌ای که برای مردمش به جا گذاشته بود، می‌گفت.

یحیی السنوار تحصیلات خود را در مدارس اردوگاه خان‌یونس گذراند و سپس در دانشگاه اسلامی به پایان رساند و در رشته عربی فارغ‌التحصیل شد. فعالیت خود را با کار دانشجویی و تشکیلاتی در آن زمان زیر چتر «الکتلة الإسلامیة / بلوک اسلامی» آغاز کرد. از آنجا، او به نقش‌های گسترده‌تری رسید که با تأسیس دستگاه «مجد»، سرویس امنیت داخلی حماس که نقش‌های حساسی را ایفا می‌کند، به‌ویژه تعقیب عوامل و کسانی که با امنیت اسرائیل مرتبط هستند، به اوج خود رسید.

فعالیت امنیتی او باعث شد که اسرائیل در اواخر دهه ۱۹۸۰ او را دستگیر کند. مقامات اسرائیلی او را به کشتن چهار «همدست» متهم و او را به چهار حبس ابد محکوم کردند. او در زندان‌های اسرائیل در شمال و جنوب منتقل می‌شد و مدت‌های طولانی را در سلول‌های انفرادی سپری می‌کرد.

تصویری گویا از طرح حماس برای هجوم به زندان عسقلان و آزادی زندانیان بازداشت شده

او حماس را از زندان‌ها رهبری کرد و هم‌زمان «دغدغه امنیتی» خود را داشت. او به زبان عبری تسلط داشت، دستور زبان محض را به رفقای خود آموخت، اعتصابات و مذاکرات را رهبری کرد، در برخی راندها پیروز شد و در برخی دیگر ناکام. درحالی‌که چرخ درگیری بیرون از دیوارهای زندان می‌چرخید، زمان در داخل آن به‌دشواری سپری می‌شد؛ از قیام‌ها و جنگ‌ها گرفته تا سراب‌های صلح. بیش از دو دهه اسارت باعث تضعیف این باور مرد مبنی بر نزدیک بودن آزادی او نشد. برادرش یک سرباز اسرائیلی را ربود و حماس او را با ۱۰۰۰ اسیر فلسطینی معاوضه کرد. یحیی در رأس آنها بود. او بیرون رفت تا نقش‌های برجسته‌ای را بازی کند که ویژگی‌های جدیدی از درگیری را شکل داد.

پس از ۷ اکتبر، نام السنوار جهان را پر کرد و بسیاری از محافل امنیتی و سیاسی را در اسرائیل و خارج از آن به خود مشغول کرد. این مرد، طوفانی از سؤالات را در مورد شخصیت، ایده‌ها و دیدگاه‌های خود در مورد درگیری، و همچنین انگیزه‌های پشت تصمیمات خود و محاسبه هزینه‌های آنها، به‌ویژه عواقب و پیامدهای بزرگ و سنگین آنها، برانگیخت.

«الشرق الاوسط» با «هم‌بندی‌های» السنوار صحبت کرده؛ کسانی که با او زندگی کردند، او را می‌شناختند و در سال‌های اسارت در زندان‌های اسرائیل به او نزدیک بودند. زندانیان سابق با پیشینه‌های مختلف سیاسی و فکری «تصویری سی‌تی‌اسکن شده» از «مغز متفکر» ۷ اکتبر، ایده‌های او، رهبری جنبش در داخل زندان‌ها و رابطه‌اش با جناح‌های دیگر و همچنین انگیزه‌هایی که او را در صبح روز ۱۵ مهر به ساعت صفر رساند و محاسبات جنگ گسترده و پیامدهای آن را ترسیم کردند.

اولین برخوردها

عصمت منصور از زندانیان سابق جبهه دمکراتیک که سال‌های زیادی را در زندان‌های اسرائیل با او گذراند و در طی آن‌ها با السنوار آشنا شد، اولین برداشت خود را پس از ملاقات با او در زندان عسقلان در اواخر دهه ۱۹۹۰ این‌گونه روایت می‌کند: «وقتی با السنوار ملاقات می‌کنید، یک فرد عادی، ساده و مذهبی را می‌بینید» بااین‌حال، در او «صفات بی‌رحمی و تیزبینی مشهود است. او مردی مذهبی است، اما نه خطیب است و نه نظریه‌پرداز. زمینه مذهبی روابط او را شکل می‌دهد و او نمی‌تواند جدا از موقعیت قبلی خود با شما برخورد کند».

یحیی السنوار هنگام ورود به جشن «روز بیت‌المقدس» در غزه، ۱۴ آوریل ۲۰۲۳ (گتی)

تجربه السنوار در دوران کودکی، قبل از ورود زودهنگام به زندان و گذراندن مدت طولانی در آنجا، در رفتار، نگاهش به آنچه در اطرافش می‌گذرد و برخوردش با دیگران به‌وضوح مشهود است. منصور با بیان اینکه دوران طاقت‌فرسای کودکی‌اش باعث شکل‌گیری «نفرت» و شکل‌گیری جهت‌گیری‌های سیاسی او شد، می‌افزاید: «او سازش‌ناپذیر است و امکان راه‌حل یا امکان دستیابی به فرمول‌ها و توافق‌ها را جز در چارچوب تاکتیک‌ها نمی‌بیند».

عبدالفتاح دوله، زندانی سابق جنبش فتح که سال‌ها را در زندان‌های اسرائیل گذرانده بود، برای اولین‌بار در سال ۲۰۰۶ با السنوار ملاقات کرد. ذهنیت او از این مرد قبل از ملاقات با آن شکل گرفته بود، زیرا زندانیان «آوازه السنوار» را از زندانی به زندان دیگر منتقل و تصویری از مردی با «شخصیت تیزبین و تصمیم‌گیرنده» ترسیم می‌کردند.

این برداشت‌ها با اولین ملاقات آنها در زندان صحرای بئر السبع تقویت شد. دوله می‌گوید: «یحیی السنوار، از لحاظ شخصی فردی اجتماعی و بشردوستانه است و با بعد دیگر یعنی رهبری حماس متفاوت است. یحیی السنوار در زمانی که مسائل کلی و عمومی را با او در میان می‌گذارید با السنوار که مسائل جناحی را مطرح می‌کنید فرق می‌کند. در اینجا او اجتماعی است و در آنجا متعصب. احساس می‌کنید با مردی با دو شخصیت مواجه هستید».

صلاح‌الدین طالب، زندانی سابق جنبش حماس، سال‌های سال را در زندان با السنوار گذراند. او به‌عنوان بخشی از معامله مبادله‌ای با السنوار آزاد شد. او اولین ملاقات خود را با «ابو ابراهیم» به یاد می‌آورد و می‌گوید: «فروتنی‌اش و رابطه مفرحش با جوانان توجه تو را جلب می‌کند». بااین‌حال، رفیق هم‌بندی اظهار می‌کند که ماهیت امنیتی این رهبر حماس او را از دیگر رهبران جنبش متمایز کرده است، «زیرا او یک واعظ نیست، او بنیان‌گذار دستگاه امنیتی (مجد) است و این تا حد زیادی در شخصیت او منعکس شده است. علی‌رغم روابط اجتماعی قوی، از نظر امنیتی سخت‌گیر و بی‌رحم بود».

یحیی السنوار در حال صحبت با رسانه‌ها در غزه، ۲۸ اکتبر ۲۰۱۹ (رویترز)

«وسواس امنیتی» در زندان‌ها

در داخل و خارج از زندان، السنوار مرد امنیتی شماره یک باقی ماند. در اواسط دهه نود میلادی، جنبش حماس و هسته‌های آن در کرانه باختری و نوار غزه متحمل ضربات دردناک پی‌درپی شدند که از سوی سرویس‌های امنیتی اسرائیل تعدادی از رهبران آن را ترور شدند که برجسته‌ترین آنها یحیی عیاش و عماد عقل بودند. همچنین دستگیری‌های گسترده فعالان جنبش انجام شد و تعداد زیادی از هسته‌های نظامی خنثی شدند. این تحولات باعث ایجاد لرزش‌های بزرگ در جنبش و پیامدهایی شد که ترس از نقض گسترده امنیتی را عمیق‌تر کرد. این امر بر شرایط جنبش در داخل زندان‌ها سایه سنگین و تاریکی انداخت و «مرحله وسواس امنیتی» را در تاریخ آن آغاز کرد. السنوار موتور این مرحله و تنظیم‌کننده ریتم آن بود.

رهبران نظامی گردان‌های عزالدین القسام از یحیی السنوار در غزه استقبال کردند، ۳۰ آوریل ۲۰۲۲ (AFP)

طالب این «مرحله دشوار» را به یاد می‌آورد که طی آن نقش‌های امنیتی را با السنوار در داخل بازداشتگاه‌ها بر عهده گرفت. دامنه «وسواس» گسترش یافت و سازمان حماس را در همه زندان‌ها تحت‌تأثیر قرار داد: «تحقیقات و بازجویی‌هایی صورت گرفت و پرونده‌های امنیتی بین زندان‌ها و از آنجا به خارج منتقل شد. این امر یک حالت وسواس امنیتی ایجاد کرد، زیرا نفوذها، ترورها و دستگیری‌های صورت گرفت و جنبش از نظر امنیتی آمادگی نداشت یا تجربه پخته‌ای برای مقابله با این موضوع به شیوه‌ای ایده‌آل».

اتاق‌های جنبش حماس به مراکز بازجویی و تحقیق تبدیل شدند. اتهام جاسوسی، افراد زیادی را تحت‌تأثیر قرار داد. طالب می‌گوید «جاسوسی» برخی از آنها روشن و تثبیت شد، اما بسیاری قربانی «فوبیای امنیتی» شدند. وی افزود: «مرحله سختی بود که هیچ‌کس به سلامت از آن خارج نشد».

عبدالفتاح دوله تاکید می‌کند که تحقیقات با «مظنونان» انجام شد که «السنوار بر بسیاری از تحقیقات داخلی شخصا نظارت داشت. او ممکن است موفق شده باشد به برخی از جاسوسان برسد، اما برخی زیر شکنجه کشته شدند و بعداً مشخص شد که آنها از بهترین فرزندان جنبش بودند».

السنوار و القسام

در اوایل دهه ۱۹۹۰، زمانی که گردان‌های القسام، شاخه نظامی جنبش حماس، به میدان آمدند و شروع به انجام یک سری عملیات علیه اهداف ارتش اسرائیل و شهرک‌نشینان کردند، السنوار در زندان‌های اسرائیل بود. باوجود اینکه السنوار در بخش امنیتی دست داشت، اما در اوایل زمانی که عملیات نظامی در مرحله آماده‌سازی و توسعه بود، دستگیر شد. روابط السنوار با شخصیت‌های شاخه نظامی حماس در داخل زندان‌ها شروع به توسعه کرد، زیرا تعدادی از نام‌های برجسته به زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها منتقل شده بودند.

یحیی السنوار با رزمندگان گردان‌های عزالدین القسام برای بزرگداشت کشته‌شدگان در نبرد با اسرائیل، روی صحنه می‌رود، می ۲۰۲۱

منصور می‌گوید: «السنوار از ابتدا ذهن و عقلی امنیتی داشت. او یک وسواس امنیتی و یک نگاه امنیتی به محیط پیرامون خود دارد و همیشه با این وسواس زندگی می‌کند. حتی خوانش‌های او در مورد اسرائیل بیشتر مربوط به امنیت و در مورد ترکیب ارتش و اطلاعات است؛ بنابراین او این پیشینه و توانایی تعامل با جناح نظامی را دارد».

این رابطه که با جناح نظامی شکل گرفت و به بلوغ رسید، بعد از اتمام «معامله گلعاد شالیت» و آزادی «ابو ابراهیم» و یارانش از زندان در سال ۲۰۱۱ وارد فصل جدیدی شد. محمد السنوار، برادر کوچک‌تر یحیی، یکی از مقامات برجسته در جناح نظامی بود و در روند دستگیری سرباز اسرائیلی گلعاد شالیت و نگه‌داشتن او برای سال‌ها پیش از آزادی او تحت قرارداد مبادله شرکت داشت. برادر السنوار و همچنین هم‌رزمانش که از زندان‌ها آزاد شدند، در بازکردن درهای شاخه نظامی به روی تازه‌واردان سهیم بودند. منصور می‌گوید که این عوامل باعث شد السنوار «ادغام در محیط نظامی و یافتن خود را در آن آسان کند».

شالیت و معامله

روند دستگیری سرباز اسرائیلی شالیت و مذاکرات پس از آن بر سر معامله مبادله، بسیاری از حقایق را برای السنوار وارونه کرد و سرنوشت او و یارانش را تغییر داد. السنوار در صدر فهرست اسامی بود که حماس خواستار آزادی آنها شد. دگرگونی‌های حاصل از پرونده شالیت موقعیت السنوار را در داخل و خارج از زندان تقویت کرد، زیرا او شروع به ایفای نقش‌های پیشرفته در پرونده مذاکرات کرد.

منصور می‌گوید: «السنوار بعد از سال ۲۰۰۶ با السنوار قبل از آن متفاوت است. به دلیل گلعاد شالیت و به دلیل کنترل حماس بر غزه پس از آن، این مرکز به یک کلید و محلی برای جمع‌آوری قدرت بزرگ تبدیل شد. حماس به رژیمی تبدیل شده است که بر منطقه‌ای حکومت می‌کند و دارای قدرت است و یک زندانی در چنگال خود دارد و این زندانی در دست برادر السنوار است».

یک تظاهرکننده بنری را برافراشته که حاوی عکس‌هایی از گروگان‌های اسرائیلی است که توسط حماس، یحیی السنوار و بنیامین نتانیاهو نگهداری می‌شوند، با عبارت «آنها بازی نیستند... جنگ را متوقف کنید... برنده‌ای وجود نخواهد داشت» (گتی)

منصور اظهار می‌کند که پرونده گلعاد شالیت به السنوار در داخل زندان‌ها «قدرت بی‌سابقه‌ای داد که هیچ رهبر حماس به جز احمد یاسین و صلاح شحاده که از نسل اول در زندان بودند، از آن برخوردار نبود».

السنوار سپس عنوان و کلید معامله بعدی شد. او شروع به اعمال این قدرت کرد که به دست او افتاد تا موقعیت، اقتدار و توانایی تصمیم‌گیری خود را در داخل و خارج از زندان افزایش دهد. منصور می‌گوید: «او مانند کسی است که به زندانیان می‌گوید: (می‌توانم شما را از زندان بیرون بیاورم و آزادتان کنم). او این کار را نه‌تنها به دلایل شخصی انجام داد، بلکه استانداردهای متفاوتی دررابطه‌با پروژه، تفکر و اولویت‌های آنها داشت».

مذاکرات توافق بین اسرائیل و حماس زمانی طولانی شده بود که السنوار وارد خط آن شد، نتایج آن را رد و مسیر جدیدی را آغاز کرد. دوله یادآوری می‌کند که مسئول پرونده مذاکرات اسرائیل در پرونده گلعاد شالیت «به زندان آمد و مستقیماً با یحیی السنوار که به نظر می‌رسید نفوذ زیادی داشت مذاکره کرد».

تومور سر و نجات با هلیکوپتر خصوصی

درحالی‌که مذاکرات مبادله زندانیان شتاب بیشتری می‌گرفت و به نتیجه نزدیک می‌شد، السنوار به بیماری مبتلا شد که نزدیک بود جانش را بگیرد. این امر محاسبات را نقش‌برآب کرد و نشانه‌هایی از نگرانی را به‌ویژه در طرف اسرائیلی برانگیخت. السنوار بازیگر اول آن بود. وضعیت سلامتی او بدتر شد و هم‌رزمانش در سلول‌های انفرادی زندان السبع در جنوب اسرائیل از او خواستند که به درمانگاه زندان برود. دوله می‌گوید: «السنوار لجباز بود و همیشه از کمک‌گرفتن از اداره زندان خودداری می‌کرد. حال او بدتر و خطرناک‌تر شد و از هوش رفت و رفقای زندان او را به درمانگاه منتقل کردند».

ورود السنوار به درمانگاه زندان بئر السبع در آن روز باعث سردرگمی بزرگی برای اداره زندان شد و بلافاصله وضعیت اضطراری را در زندان اعلام کرد و بخشی را که السنوار در آن اقامت داشت قرق شد. دوله جزئیات آن لحظات را این‌گونه بازگو می‌کند: «یکی از نمایندگان اداره زندان السبع آمد و به ما گفت که علائم نشان می‌دهد که السنوار از وضعیت سختی رنج می‌برد».

در همین حال، به گفته دوله، یک هلیکوپتر در سکوی فرود زندان فرود آمد و به‌سرعت السنوار را به بیمارستان «سوروکا» منتقل کرد تا فوراً در اتاق عمل بستری شود. پزشکان یک تومور خوش‌خیم را در سر او پیدا و به‌سرعت آن را خارج کردند. السنوار تحت یک عملیات «بسیار پیچیده و خطرناک» قرار گرفت که در طی آن نزدیک بود جان خود را از دست دهد.

ورود هلیکوپتر به عملیات نجات نشان‌دهنده یک اتفاق استثنایی بود و داستان‌های متناقضی برای سه زندانی به جا گذاشت. دوله می‌گوید: «قضیه السنوار طبق تجربه من اولین مورد بود»، درحالی‌که منصور اشاره کرد که آن را خوب به‌خاطر نمی‌آورد، درحالی‌که طالب این موضوع را تکذیب کرد. او توضیح داد که تمام اقدامات مقامات زندان در آن زمان «در یک چارچوب بسیار عادی بود».

منصور می‌گوید که اسرائیلی‌ها تا به امروز این اقدام را به روی السنوار می آورند. وی افزود که رئیس وقت سازمان زندان‌ها و مدیر وقت اطلاعات زندان اخیراً «از نجات جان السنوار ابراز پشیمانی عمیق کرده‌اند».

واکنش اسرائیل به بیماری السنوار منعکس‌کننده یک وضعیت سردرگمی بزرگ از سوی آن بود که به دلیل ترس عمیق از این که وضعیت سلامتی السنوار سایه سنگینی بر روند معامله شالیت در مراحل پایانی آن ایجاد کند، ایجاد شد. منصور خاطرنشان می‌کند که «هیچ‌کس در دنیا باور نمی‌کرد که السنوار را ترور نکرده یا او را حذف فیزیکی نکرده‌اند که این امر پیامدهای عمده‌ای بر این معامله خواهد داشت».

السنوار، برغوثی و سعدات زیر یک سقف

زندان مرکزی هداریم در شمال اسرائیل، السنوار را با رهبران برجسته فلسطینی به رهبری مروان برغوثی و احمد سعدات گرد هم آورد. رابطه بین سه رهبر بزرگ در داخل بخش قرنطینه دسته‌جمعی آنجا شکل گرفت. احترام متقابل زیادی بین آنها وجود داشت و آنها توانستند زبان مشترکی پیدا کنند. منصور یادآوری می‌کند: «این باعث نمی‌شود که آنها از نظر دیدگاه‌ها یکسان باشند، اما تصور می‌کنم که یک حالت اعتماد و احترام بین آنها وجود داشت که آنها را قادر می‌ساخت با هم کار کنند و چشم‌اندازی برای رابطه در آینده ارائه دهند».

این سه با هم کار و در اعتصابات داخل زندان‌ها شرکت کردند و پیش‌نویس ابتکارات و پیام‌هایی را در خارج از کشور به‌ویژه «منشور زندانیان برای وفاق ملی» در بهار ۲۰۰۶ تهیه کردند که نشان‌دهنده تلاشی برای پل زدن روی شکاف گسترده بین دو متضاد صحنه سیاسی فلسطین، یعنی جنبش‌های فتح و حماس بود.

دوله نقل می‌کند پس از امضای «سند وفاق»، پیامی را از زندان «هداریم» از طریق توفیق ابونعیم که از نزدیکان السنوار است، به زندان «بئر السبع» رساندم: «او صریحاً به من گفت: عباس السید و برادرانی که در امضای (سند وفاق) شرکت کردند، خبر بده که از این کار پشیمان خواهند شد». این باعث شد که او این تصور را ایجاد کند که السنوار با این سند مخالف است. بااین‌حال، منصور معتقد است که هرگونه موافقت حماس در داخل زندان‌ها «بدون تأیید (ابو ابراهیم) اتفاق نمی‌افتاد».

منصور در خوانش سناریوهای پس از جنگ افزود: «تلاش برای آزادی اسرا و زندانیان از جمله مروان برغوثی در چارچوب جست‌وجوی شریکی در فتح و سازمان آزادی‌بخش فلسطین است که السنوار بتواند با او همکاری کند».

«القسام» بعد از ۲۰۱۱

السنوار پس از آزادی از زندان تحت قرارداد مبادله در سال ۲۰۱۱، حضور خود را در صفوف جنبش و نقش خود را در جناح‌های آن، به‌ویژه بخش نظامی، تقویت کرد. او در سال ۲۰۱۲ به عضویت دفتر سیاسی جنبش انتخاب شد و بلافاصله پرونده ارتباط با جناح نظامی را به دست گرفت. در این مرحله، السنوار با تکیه بر روابط قوی خود با نظامی‌ها، شروع به ایفای نقش‌های گسترده‌تری کرد که منجر به انتخابات ۲۰۱۷ شد و از آنجا در رأس دفتر سیاسی جنبش در غزه قرار گرفت و نام‌های برجسته، به‌ویژه اسماعیل هنیه را پشت سر گذاشت. همان‌طور که منصور معتقد است، بلافاصله پس از آزادی از زندان، قصد السنوار این بود که «امور را کنترل و حکومت کند و در شکل‌دهی به مسائل غزه مرد شماره یک باشد».

خلیل الحیه، اسماعیل هنیه و یحیی السنوار از جنبش حماس در بازدید از گذرگاه رفح در ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۷ (رویترز)

السنوار در رأس جنبش در غزه باقی ماند تا اینکه دو سال قبل از ۷ اکتبر انتخابات جدیدی برگزار شد. او بار دیگر به‌عنوان رهبر حماس در غزه تعیین شد. رقابت این بار بین السنوار و چهره‌های برجسته جنبش بسیار شدید به نظر می‌رسید. مقامات داخلی انتخابات «سه یا چهار بار» برای اطمینان از پیروزی السنوار دوباره رأی دادند. منصور با بیان اینکه این امر در تدارک «لحظه ۷ اکتبر» بود، افزود: «معلوم بود که السنوار و (القسام) برنامه‌های خود را داشتند».

رهبر حماس در این دوره نقش‌های برجسته‌ای ایفا کرد و «با سرعتی بی‌سابقه در تاریخ جنبش» در توسعه اقدامات نظامی متمرکز شد. طالب می‌گوید: «بلندترین صدا در جنبش به سود اقدام نظامی است و بدون آن، السنوار مانند دیگران یک فرد خاکستری بود».

جاه‌طلبی مرد شماره یک

ایستگاه‌های زیادی در زندگی السنوار وجود دارد که در آنها مرد جاه‌طلب به‌عنوان یک بازیگر برجسته ظاهر می‌شود و یا به‌تنهایی مسیر و جزئیات آن را مدیریت می‌کند و از مزایای نفوذ و قدرت بهره می‌برد. دوله معتقد است که السنوار «مرئوس و زیردست بودن را نمی‌پذیرد. فقط شماره یک جنبش بودن او را قانع می‌کند. او گرفتار جاه‌طلبی است، نگوییم غرور که او را در زمانی که در زندان بود وادار کرد تا همیشه مرد اول جنبش باشد».

در طول دو دهه گذشته، اسرائیل آزار و اذیت و ترور رهبران حماس را تشدید کرده و رهبران خط اول را از صحنه حذف کرده است که چهره‌های جدیدی را در جنبش به منصه ظهور رسانده است. دوله می‌گوید: «السنوار احساس نمی‌کند که هیچ یک از رهبران فعلی حق ریاست بر او را ندارند و هرگز این را نمی‌پذیرند».

نشانه‌های اولیه «طوفان»

دوله اشاره می‌کند که اطراف السنوار همیشه تحت این تصور بوده است که «کار بزرگی انجام داده است» که با سخنرانی‌های او و پیام‌هایی که بیش از چندین بار برای زندانیان فرستاد این تصور را تقویت شد.

او توضیح داد که «معامله شالیت بسیاری از اعضای جنبش حماس و اولین رهبران القسام را در زندان باقی گذاشت و بنابراین جنبش احساس کرد که کوتاهی کرده است». دوله می‌گوید که وضعیت پس از توافق تحت‌تأثیر قرار داد، موجب ناراحتی زندانیان حماس شد و آنها پیام‌های انتقادی و خشمگینانه‌ای را برای رهبری ارسال کردند و گفتند: «السنوار ممکن است احساس کرده باشد که او اخلاقاً موظف است آنچه را که توافق گلعاد شالیت قادر به اجرای آن نیست، اصلاح کند».

بیلبوردی در خیابانی در قدس، تصویری از یحیی السنوار و حسن نصرالله را نشان می‌دهد و به زبان عبری نوشته شده است: «چه کسی از تقسیم ما سود می‌برد؟... اکنون وقت اتحاد است» (AFP)

طالب اولین سخنرانی السنوار پس از آزادی در مقابل مردم در میدان الکتیبه در مرکز غزه را به یاد می‌آورد: «من روی تریبون حاضر بودم که گفت: (امروز ما به آنها حمله می‌کنیم، اما آنها به ما حمله نمی‌کنند). او معتقد است که معامله مبادله یک شکست برای اسرائیل است و می‌تواند بر روی آن شکست‌های دیگری ایجاد کند».

منصور معتقد است که عوامل متعددی تا قبل از «۷ اکتبر» در نزد السنوار به هم رسیدند و در قرائت او از درگیری «جنبه ایدئولوژیک» دست بالا را پیدا کرد. او تلاش کرد تا محاصره را از بین ببرد. منصور می‌افزاید: اگر گزینه‌های دیگری وجود داشت، «هفتم اکتبر» اتفاق نمی‌افتاد.

 

اسرائیل و «نماد جن»

از زمان آغاز جنگ علیه غزه، السنوار به سرفصل اصلی عملیات نظامی در نوار غزه و تصویری از شکل پیروزی که نهادهای نظامی و سیاسی در اسرائیل به دنبال آن هستند، تبدیل شده است. منصور معتقد است که اسرائیل او را به «نماد» این رویارویی تبدیل کرد و او را کاملاً مسئول آنچه اتفاق افتاد، می‌دانست: «اسرائیل شروع به جست‌وجوی تصویر و نامی کرد که در ذهن جهان بماند و مانند هیتلر، صدام، قذافی، چائوشسکو و دیکتاتورهای جهان شود. این تلاشی بود برای تقلیل همه چیز (حماس)، هر اتفاقی که در حال رخ‌دادن است و کل مسئله فلسطین به یک فرد و شیطان جلوه‌دادن او».

منصور معتقد است که شکل پایان جنگ در ذهن اسرائیلی‌ها با سرنوشت السنوار مرتبط است: «این سرنوشت یا با اخراج او رقم می‌خورد، بنابراین حذف السنوار به‌عنوان یک فرد یا گروهی از مردم به‌گونه‌ای می‌شود که گویی واقعاً چنین بوده است؛ یا اخراج (حماس) از غزه، یا دستگیری، یا حذف فیزیکی او، یا همچنان تحت تعقیب بماند. این توجیهی برای ادامه عملیات آزار و شکنجه خواهد بود و مانند افرادی می‌شود که از داخل یک تونل یک جنبشی را هدایت می‌کنند». وی افزود: «اما هر چه تسلط اسرائیل بر این سرزمین بیشتر شود، کار السنوار دشوارتر می‌شود و به سمت گزینه‌های دیگر نزدیک‌تر می‌شود».

رهبران حماس که حذف شدند... یحیی السنوار روی خط آتش (عکس از: شبکه‌های عربی)

السنوار «پراگماتیک»؟

کسانی که السنوار را می‌شناختند معتقدند که او در برخی از مراحل اسارت، سیاست «عمل‌گرایانه» را در پیش گرفت. منصور می‌گوید: «ممکن است برخی افراد را متعجب کند که او معامله‌گر است. او در مراحل قبلی با اسرائیلی‌ها معامله کرد و می‌تواند در مقاطع خاصی، اما در چارچوب سازوکارهای خودش، به سازش و معامله دست یابد».

بااین‌حال، امروز، درحالی‌که اسرائیل السنوار را به‌عنوان مردی «زنده - مرده» توصیف می‌کند و جست‌وجوی او را در بالا و پایین زمین در سراسر نوار که زیر آتش و ویرانی است، تشدید می‌کند، منصور معتقد است که هیچ رهبر اسرائیلی، چه در حال حاضر و چه در آینده، نمی‌تواند با السنوار در نوار غزه هم‌زیستی کند. وی افزود: «حجم نفرت، تحریک، اتهامات و مسئولیت‌هایی که به او وارد شد و بسیجی که اسرائیل در خیابان‌ها، رسانه‌ها و در سطح جهانی انجام می‌دهد، اسرائیل را قادر به عقب‌نشینی یا معامله با او نمی‌کند که او را در وضعیت عادی در غزه نگه می‌دارد». وی افزود: «اسرائیل نمی‌تواند بپذیرد که او زنده بماند».

بااین‌حال، پس از حدود ۱۰ ماه جنگ و خسارات و ویرانی‌های ناشی از آن، طالب هیچ روزنه‌ای برای انعطاف در این رهبر حماس نمی‌بیند. وی می‌گوید: «من انتظار ندارم که او پس از این بهای هنگفتی که پرداخت کرد، انعطاف‌پذیری ارائه دهد. من معتقدم که برنامه و انتظارات او برای جنگ این است که اگر نه برای ماه‌های آینده، برای سال‌ها ادامه یابد».

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

لشهر أكتوبر (تشرين الأول) في فصول حياة يحيى السنوار «أبو إبراهيم» المليئة بالمحطات الصعبة والمثيرة والشائكة، حصة خاصة. فيه وُلد في أزقة مخيم خان يونس قبل ستة عقود ونيّف، وفيه نال حريته من السجون الإسرائيلية بعد أكثر من عقدين أمضاهما فيها، وفي الشهر ذاته أطلق «الطوفان» نحو غلاف غزة مخلِّفاً وراءه ارتدادات كبرى هزت أرجاء المنطقة والعالم.

نشأ السنوار في مخيمات الصفيح بغزة وبين أزقتها الضيقة بعدما نزحت عائلته من مدينة المجدل عقب «نكبة 48». طاله نصيب من شظف العيش وقسوته. طبعت الظروف القاسية علاماتها على شخصية الطفل الذي وقف شاهداً على «نكسة 67». راكمت السنوات التي تلت رصيداً من الغضب والسخط في صدره، فاقمتها يوميات البؤس في غزة ومخيماتها مخلّفةً «رغبةً ملحّة بالانتقام» لازمته لعقود تلت. كان في حديثه ونظرته للصراع دائم الحديث عن «النكبة» وما تركته من معاناة ممتدة لأهله، كان لديه تطلع دائم لإحداث «صدمة وتغيير في موازين القوى»، كما يقول من عرفه.

تلقَّى يحيى السنوار تعليمه في مدارس مخيم خان يونس وأكمل دراسته بعدها بالجامعة الإسلامية التي تخرج فيها بشهادة في الدراسات العربية. بدأ نشاطه بالعمل الطلابي والتنظيمي حينذاك تحت مظلة «الكتلة الإسلامية» ومنها شق طريقه إلى أدوار أوسع تكللت بتأسيس جهاز «المجد»، الجهاز الأمني الداخلي لـ«حماس» المضطلع بأدوار حساسة أبرزها ملاحقة العملاء والمرتبطين بأجهزة الأمن الإسرائيلية.

قاد نشاطُه الأمني إسرائيل لاعتقاله أواخر الثمانينات. اتهمته السلطات الإسرائيلية بقتل أربعة «متعاونين» فحكمت عليه بأربعة أحكام مدى الحياة. تنقّل بين السجون الإسرائيلية شمالاً وجنوباً وقضى فترات طويلة في غرف العزل.

صورة توضيحية لمخطط «حماس» اقتحام سجن عسقلان وتحرير أسرى محتجزين

قاد «حماس» داخل السجون، وحمَل «هاجسه الأمني» معه. أتقن اللغة العبرية، ودرّس النحو الصرف لرفاقه، وقاد إضرابات ومفاوضات، وربح جولات وخسر أخرى. بدا الوقت ثقيلاً داخل السجن فيما دارت عجلة الصراع خارج أسواره؛ انتفاضات وحروباً وسرابات سلام. أكثر من عقدين في الأسر لم ينالا من قناعة الرجل بقرب نيل حريته. خطف شقيقه جندياً إسرائيلياً وبادلته «حماس» بألفِ أسير فلسطيني. كان يحيى على رأسهم. خرج ليلعب أدواراً بارزة شكّلت معالم جديدة للصراع.

في أعقاب السابع من أكتوبر، ملأ اسم السنوار الدنيا وشغل كثيراً من دوائر الأمن والسياسية في إسرائيل وخارجها. أثار الرجل عاصفةً من التساؤلات حول شخصيته وأفكاره ورؤيته للصراع وكذلك الدوافع وراء قراراته وحسابات تكاليفها، لا سيما لما أحدثته من انعكاسات وما خلَّفته من تبعات كبيرة وثقيلة.

تحدثت «الشرق الأوسط» إلى «رفاق القيد» ممن عاشوا معه وعرفوه واقتربوا منه خلال سنوات الأسر في السجون الإسرائيلية. يرسم الأسرى السابقون من مشارب سياسية وفكرية متنوعة «صورةً طبَقيّة» عن «العقل المدبر» لـ7 أكتوبر وأفكاره وقيادته لحركته داخل السجون وعلاقته مع الفصائل الأخرى وصولاً إلى الدوافع التي أوصلته إلى ساعة الصفر صبيحة السابع من أكتوبر، وحسابات الحرب الممتدة ومآلاتها.

اللقاءات الأولى

يسرد عصمت منصور، أسير سابق كان ينتمي لـ«الجبهة الديمقراطية» وأمضى سنوات في السجون الإسرائيلية التقى خلالها السنوار، جانباً عن انطباعاته الأولى بعد لقائه في سجن عسقلان أواخر تسعينات القرن الماضي: «حينما تلتقي السنوار ترى إنساناً عادياً، بسيطاً ومتديناً»، بيد أنه يحمل أيضاً «صفات القسوة والحِدّة في التعامل. هو رجل متدين لكنه ليس خطيباً ولا منظِّراً. تحضر الخلفية الدينية في تشكيل علاقاته، ولا يمكن أن يتعامل معك بمعزل عن موقفه المسبق».

يحيى السنوار لدى وصوله إلى احتفالية إحياء «يوم القدس» في غزة 14 أبريل 2023 (غيتي)

تَظهر تجربة السنوار في صغره قبل دخوله السجن مبكراً وقضائه فترة طويلة فيه، جليّة في سلوكه ونظرته لما حوله وتعامله مع الآخرين. يقول منصور إن طفولته القاسية رسمت معالم «حقده» وصاغت توجهاته السياسية، مضيفاً: «هو لا يقبل المساومة، ولا يرى إمكانية للحلول أو إمكانية للتوصل إلى صيغ واتفاقيات إلا في إطار التكتيك».

عبد الفتاح دولة، أسير سابق ينتمي لحركة «فتح» أمضى سنوات في السجون الإسرائيلية، كان قد التقى السنوار أول مرة عام 2006. سبقت انطباعاته عن الرجل اللقاء معه، إذ تناقل الأسرى «صيت السنوار» من سجن إلى آخر ورسموا صورة عن رجل «حاد الطباع وصاحب قرار».

تلك الانطباعات عززها اللقاء الأول الذي جمعهما في سجن بئر السبع الصحراوي. يقول دولة: «يحيى السنوار الشخص الاجتماعي الإنساني يختلف عن القيادي الحمساوي. يحيى السنوار الذي تتناقش معه في قضايا عامة يختلف عن الذي تخوض معه في قضايا فصائلية. هنا يكون اجتماعياً وهناك يكون متعصباً، تشعر كأن الرجل بشخصيتين».

أما صلاح الدين طالب، أسير سابق ينتمي لحركة «حماس» وكان قد قضى سنوات في السجون مع السنوار وأُفرج عنه مع السنوار ضمن صفقة التبادل، يستذكر لقاءه الأول مع «أبو إبراهيم» فيقول: «يلفتك تواضعه، وعلاقته المرحة مع الشباب». بيد أن رفيق الأسر يلفت إلى أن طبيعة القيادي الحمساوي الأمنية جعلته مختلفاً عن قيادات الحركة الآخرين، فهو «ليس داعيةً، هو مؤسس جهاز (مجد) الأمني وهذا ينعكس إلى حد كبير على شخصيته. فرغم علاقاته الاجتماعية القوية فإنه في الجانب الأمني كان شديداً وقاسياً».

يحيى السنوار متحدثاً إلى وسائل الإعلام في غزة 28 أكتوبر 2019 (رويترز)

«هوس أمني» في السجون

داخل السجون كما خارجها، ظل السنوار رجل الأمن الأول. أواسط التسعينات تلقَّت حركة «حماس» وخلاياها في الضفة والقطاع ضربات موجعة متتالية تمثلت في اغتيال أجهزة الأمن الإسرائيلية عدداً من قادتها كان أبرزهم يحيى عياش وعماد عقل، وتنفيذ عمليات اعتقال واسعة لنشطاء الحركة، وإحباط عدد كبير من الخلايا العسكرية. أحدثت هذه التطورات هزات كبيرة داخل أركان الحركة وبعثت بارتدادات عمَّقت المخاوف من اختراقات أمنية واسعة. ألقى هذا بظلال ثقيلة وقاتمة على أحوال الحركة داخل السجون ودشن «مرحلة الهوس الأمني» في تاريخها. كان السنوار محرك هذه المرحلة وضابط إيقاعها.

قادة عسكريون من كتائب «عز الدين القسام» يستقبلون يحيى السنوار في غزة 30 أبريل 2022 (أ.ف.ب)

يستذكر طالب هذه «المرحلة الصعبة» التي اضطلع خلالها بأدوار أمنية برفقة السنوار داخل المعتقلات. اتسعت رقعة «الهوس» وطالت تنظيم «حماس» في كل السجون، «كان هناك تحقيقات واستجوابات، كانت الملفات الأمنية تنتقل بين السجون ومنها إلى الخارج. خلّف ذلك حالة هوس أمني فكانت هناك اختراقات واغتيالات واعتقالات ولم تكن الحركة جاهزة أمنياً أو لديها تجربة ناضجة للتعامل مع ذلك بطريقة مثالية».

تحوّلت غرف حركة «حماس» لمراكز للاستجواب والتحقيق. طالت الاتهامات بالعمالة الكثيرين. يقول طالب إن بعضهم «ثبتت عمالته» بيد أن كثيرين وقعوا ضحية لـ«فوبيا الأمن»، مضيفاً: «كانت مرحلة صعبة لم يخرج منها أحد بسلام».

ويشير عبد الفتاح دولة إلى أن عمليات التحقيق كانت تجري مع «كل من تدور حوله أي شكوك»، ما خلّف تبعات مأساوية، «أشرف السنوار على عديد من عمليات التحقيق الداخلي. ربما كان يفلح بالوصول إلى بعض المتساقطين هنا أو هناك، لكن البعض قُتل تحت التعذيب وتبين لاحقاً أنهم من أفضل أبناء الحركة».

السنوار و«القسّام»

كان السنوار داخل السجون الإسرائيلية مطلع التسعينات حين برزت إلى الواجهة «كتائب القسام»، الجناح العسكري لحركة «حماس»، وشرعت بتنفيذ سلسلة من العمليات ضد أهداف للجيش الإسرائيلي والمستوطنين. ورغم أن السنوار كان منخرطاً في الجانب الأمني فإنه اعتُقل مبكراً بينما كان العمل العسكري في طور الإعداد والتطوير. بدأت علاقة السنوار مع شخصيات من الجناح العسكري لـ«حماس» تنشأ وتتطور أكثر داخل السجون، إذ بدأ عدد من الأسماء البارزة بالوصول إلى السجون والمعتقلات.

يحيى السنوار يعتلي المنصة مع مقاتلين من كتائب «عز الدين القسّام» لإحياء ذكرى مَن سقطوا في المعارك مع إسرائيل مايو 2021

يقول منصور: «السنوار من البداية ذهنُه وعقليته أمنية؛ عنده هوس أمني ونظرة أمنية للمحيط ويعيش هذا الهاجس كل الوقت. حتى قراءاته عن إسرائيل غالبيتها أمنية وعن تركيبة الجيش والمخابرات. لذلك هو لديه هذه الخلفية والقابلية للانخراط مع الجناح العسكري».

هذه العلاقة التي تشكلت ونضجت مع الجناح العسكري دخلت لاحقاً فصلاً جديدة بعد إتمام «صفقة شاليط» وخروج «أبو إبراهيم» ورفاقه من السجن عام 2011. كان محمد السنوار، شقيق يحيى الأصغر، مسؤولاً بارزاً في الجناح العسكري ومشاركاً في عملية أسر الجندي الإسرائيلي جلعاد شاليط والاحتفاظ به لسنوات قبل إطلاق سراحه بموجب صفقة التبادل. أسهم شقيق السنوار وكذلك رفاقه الذي خرجوا معه من السجون، ناهيك بـ«رصيده» الذي يحظى به بالحركة، في فتح أبواب الجناح العسكري أمام القادم الجديد. يقول منصور إن هذه العوامل جعلت من السهل على السنوار «الاندماج في محيط العسكريين وإيجاد نفسه فيه».

شاليط والصفقة

قلبت عملية أسر الجندي الإسرائيلي شاليط والمفاوضات التي أعقبتها حول صفقة التبادل معطيات عديدة لدى السنوار وغيَّرت مصيره ومصير رفاقه. كان السنوار على رأس قائمة الأسماء التي طالبت «حماس» بالإفراج عنها. عززت التحولات التي خلّفها ملف شاليط مكانة السنوار داخل السجون وخارجها، إذ شرع بلعب أدوار متقدمة في ملف التفاوض.

يقول منصور: «السنوار بعد 2006 غير السنوار قبلها. بات يمثل مفتاحاً ومركز تجمع قوة كبيرة بسبب شاليط وبسبب سيطرة حماس على غزة بعدها. حماس أضحت نظاماً يحكم منطقة وتمتلك قوة وفي قبضتها أسير، وهذا الأسير بيد شقيق السنوار».

متظاهر يرفع لافتة تحمل صور الرهائن الإسرائيليين لدى «حماس» ويحيى السنوار وبنيامين نتياهو وكتب عليها «ليسوا لعبة... أوقفوا الحرب... لن يكون هناك رابح» (غيتي)

يشير منصور إلى أن قضية شاليط أعطت السنوار داخل السجون «قوة غير مسبوقة لم يسبق لأي قائد من حماس أن امتلكها سوى أحمد ياسين وصلاح شحادة اللذين كانا من الجيل الأول في السجون».

أصبح السنوار حينها عنوان الصفقة القادمة ومفتاحها. بات يمارس هذه القوة التي وقعت بين يديه لتعزيز مكانته وسلطته وقدرته على صناعة القرار داخل السجون وخارجها. يقول منصور: «بات يتصرف كشخص يقول للأسرى: (أنا باقدر أروّحك من السجن وباقدر أخلّيك). وهذا مارسه ليس لأسباب شخصية فحسب بل كانت لديه معايير مختلفة لها علاقة بمشروعهم وتفكيرهم وأولوياتهم».

كانت مفاوضات الصفقة بين إسرائيل و«حماس» قد قطعت شوطاً كبيراً حين دخل السنوار على خطها ورفض مخرجاتها وبدأ مساراً جديداً. يستذكر دولة أن مسؤول ملف التفاوض الإسرائيلي في قضية شاليط «حضر إلى السجون وتفاوض بشكل مباشر مع يحيى السنوار الذي ظهر أنه سيكون صاحب تأثير كبير».

ورم في الرأس وإنقاذ بمروحية خاصة

بينما كانت المفاوضات بشأن تبادل الأسرى تزداد زخماً وتقترب من نهاياتها، تعرَّض السنوار لوعكة صحية كادت تودي بحياته. أربك ذلك الحسابات وأضاء إشارات القلق لا سيما لدى الجانب الإسرائيلي. كان السنوار اللاعب الأول فيها. تفاقم وضعه الصحي ما حدا برفاقه في زنازين العزل بسجن السبع جنوب إسرائيل لحثه على الذهاب لعيادة السجن. يقول دولة: «كان السنوار عنيداً، كان يرفض دائماً الاستعانة بإدارة السجون». ازداد وضعه سوءاً وخطورة وفقد وعيه، مما اضطر رفاقه في السجن إلى نقله إلى العيادة، «حين بات الوضع صعباً، أجبروه على الذهاب»، يقول دولة.

 

أحدث وصول السنوار إلى عيادة سجن بئر السبع ذاك النهار إرباكاً كبيراً لدى إدارة السجون التي أعلنت حالة الطوارئ في السجن على الفور وأغلقت القسم الذي يقيم فيه السنوار. يسرد دولة تفاصيل تلك اللحظات التي رافقت الانتكاسة الصحية: «جاء ممثل عن إدارة سجن السبع وأخبرنا بأن المؤشرات تشير إلى أن السنوار يعاني وضعاً صعباً».

في تلك الأثناء حطّت مروحية في مهبط السجن، حسب دولة، وأقلّت السنوار على وجه السرعة إلى مستشفى «سوروكا» ليدخل بشكل عاجل إلى غرفة العمليات. وجد الأطباء ورماً حميداً في الرأس سارعوا إلى استئصاله. خضع السنوار لعملية «معقدة جداً وخطيرة» كاد يفقد حياته خلالها.

مثّل دخول المروحية على خط عملية الإنقاذ حدثاً استثنائياً وخلّف روايات متضاربة لدى الأسرى الثلاثة. يقول دولة إن «حالة السنوار كانت الأولى حسب تجربتي» بينما أشار منصور إلى أنه لا يتذكرها جيداً، فيما نفى طالب ذلك، موضحاً أن كل الإجراءات التي اتخذتها سلطات السجون حينذاك «كانت في الإطار العادي جداً».

يقول منصور إن الإسرائيليين حتى اليوم «يعيّرون» السنوار بعلاجه، مضيفاً أن مديرة مصلحة السجون ومديرة استخبارات السجون في حينها عبّرت في أكثر من مناسبة مؤخراً عن «عمق ندمها على إنقاذ حياة السنوار».

وعكس التعاطي الإسرائيلي مع مرض السنوار حالة من الإرباك الكبير لديها خلّفتها الخشية العميقة من أن يُلقي وضع السنوار الصحي بظلال ثقيلة على مسار صفقة شاليط في مراحلها الأخيرة. يلفت منصور إلى أن «لا أحد كان سيصدق في العالم أنهم لم يغتالوا السنوار أو يصفّوه وهو ما كان سيُلقي بانعكاسات كبيرة على الصفقة».

السنوار والبرغوثي وسعدات تحت سقف واحد

جمع سجن «هداريم» المركزي شمال إسرائيل السنوار بقيادات فلسطينية بارزة على رأسهم مروان البرغوثي وأحمد سعادات. بدأت العلاقة بين الثلاثة الكبار تتشكل داخل قسم العزل الجماعي هناك. «كان بينهم احترام كبير واستطاعوا أن يجدوا لغة مشتركة». يستذكر منصور: «هذا لا يجعلهم متطابقين في وجهات النظر لكن أتصور أن بينهم حالة ثقة واحترام تُمكّنهم من العمل معاً وتعطي تصوراً للعلاقة مستقبلاً».

عمل الثلاثة معاً، فخاضوا إضرابات داخل السجون وصاغوا مبادرات ورسائل للخارج أبرزها «ميثاق الأسرى للوفاق الوطني» ربيع عام 2006 الذي مثّل محاولة لرأب الصدع الواسع بين نقيضي المشهد السياسي الفلسطيني، حركتي «فتح» و«حماس».

عقب التوقيع على «وثيقة الوفاق»، يسرد دولة أنه نقل رسالة من سجن «هداريم» على لسان توفيق أبو نعيم، المقرب من السنوار، إلى سجن «بئر السبع»: «قال لي بالحرف: أبلغ عباس السيد والإخوة الذين شاركوا في التوقيع على (وثيقة الوفاق) أنهم سيندمون على اليوم الذي وقّعوا فيه عليها»، يستذكر دولة. خلّف ذلك انطباعاً لديه أن السنوار كان معارضاً للوثيقة. بيد أن منصور يرى أن أي موافقة من «حماس» داخل السجون «ما كانت لتتم دون مصادقة (أبو إبراهيم)».

يضيف منصور في قراءة سيناريوهات ما بعد الحرب، أن «إطلاق سراح الأسرى وبينهم مروان البرغوثي يأتي في سياق البحث عن شريك في (فتح) والمنظمة يكون السنوار قادراً على العمل معه».

«القسام» بعد 2011

بعد إطلاق سراحه من السجون بموجب صفقة التبادل عام 2011، مضى السنوار إلى تعزيز حضوره داخل صفوف حركته وتدعيم دوره داخل جناحيها لا سيما العسكري. عام 2012 انتُخب عضواً في المكتب السياسي للحركة وعلى الفور تولّى ملف التواصل مع الجناح العسكري. شرع السنوار خلال هذه المرحلة بلعب أدوار أوسع متكئاً على علاقته المتينة بالعسكريين وصولاً إلى انتخابات عام 2017 التي خرج منها على رأس المكتب السياسي للحركة في غزة مطيحاً بأسماء وازنة أبرزهم إسماعيل هنية. كان توجه السنوار فور خروجه من السجون إلى «أن يسيطر ويحكم وأن يكون الرقم (1) في صياغة الأمور في غزة»، كما يرى منصور.

خليل الحية وإسماعيل هنية ويحيى السنوار من حركة «حماس» خلال زيارة لمعبر رفح في 19 سبتمبر 2017 (رويترز)

ظل السنوار على رأس الحركة في غزة، وصولاً إلى استحقاق انتخابي جديد سبق السابع من أكتوبر بعامين. خرج منه مرة أخرى زعيماً لـ«حماس» في غزة. بدت المنافسة هذه المرة شرسة للغاية بين السنوار وشخصيات وازنة في الحركة. أعاد مسؤولو الانتخابات الداخلية التصويت «ثلاث أو أربع مرات» لضمان فوز السنوار. يقول منصور إن ذلك جاء تحضيراً لـ«لحظة 7 أكتوبر»، مضيفاً: «كان واضحاً أن لدى السنوار و(القسام) مخططاتهم».

لعب زعيم «حماس» أدواراً بارزة خلال هذه الفترة واهتمّ «بوتيرة غير مسبوقة في تاريخ الحركة» بتطوير العمل العسكري. يقول طالب: «الصوت الأعلى هو للعمل العسكري ومن دونه لكان السنوار شخصاً رمادياً مثل الآخرين».

طموح الرقم (1)

كثيرة هي المحطات في حياة السنوار التي يظهر فيها الرجل الطموح لاعباً بارزاً أو منفرداً يدير مجرياتها وتفاصيلها ويجني ثمارها نفوذاً وسلطة. يرى دولة أن السنوار «لا يقبل بأن يكون مرؤوساً. هو لا يقبل إلا أن يكون الرجل رقم (1) في الحركة. هو مصاب بالطموح حتى لا نقول الغرور، الذي كان يدفعه وهو داخل السجن لأن يكون دائماً الرجل الأول في الحركة».

خلال العقدين الماضيين، كثفت إسرائيل من ملاحقاتها واغتيالاتها لقادة «حماس» فأخرجت من المشهد قادة الصف الأول مما دفع بشخصيات جديدة في الحركة إلى الواجهة. يقول دولة: «لا يشعر السنوار بأن من حق أيٍّ من القادة الحاليين أن يكون رئيساً عليه، ولا يقبل بذلك أبداً».

مؤشرات مبكرة على «الطوفان»

يشير دولة إلى أن انطباعاً لطالماً أحاط بالسنوار أنه «لفعلٍ كبير»، عززته خطاباته والرسائل التي أطلقها أكثر من مرة للأسرى في السجون، موضحاً أن «صفقة شاليط تركت العديد من عناصر حركة (حماس) وقيادات (القسام) الأوائل بالسجون، ولذلك شعرت الحركة بأنها قصّرت». يقول دولة إن حالة من الانزعاج طالت أسرى «حماس» بعد الصفقة، ووجَّهوا رسائل ناقدة وغاضبة إلى القيادة، مشيراً: «ربما شعر السنوار بأن عليه التزاماً أخلاقياً تجاه تصحيح ما لم تتمكن صفقة شاليط من تنفيذه».

لوحة إعلانية في أحد شوارع القدس تحمل صورة يحيى السنوار وحسن نصر الله وكُتب عليها بالعبرية «من يستفيد من فُرقتنا؟ الوحدة الآن» (أ.ف.ب)

يستذكر طالب خطاب السنوار الأول بعد الإفراج أمام الجماهير في ساحة الكتيبة وسط غزة: «كنت حاضراً على المنصة حين قال: (اليوم نغزوهم ولا يغزوننا). رأى أن صفقة التبادل كسرة لإسرائيل ويمكن أن يَبني عليها كسرات أخرى».

يرى منصور أن عوامل عدة التقت لدى السنوار قبل «7 أكتوبر» ورجحت كفّة «الجانب العقائدي» في قراءته الصراع، «جرًب السنوار مصالحة مع السلّطة وفشلت، جرّب التوصل إلى صفقة تبادل للجنود مع إسرائيل وفشلت. جرب رفع الحصار، جرب كل الطرق لإيجاد مخرج لوضع غزة ويحرر الأسرى وفشل، فلم يبقَ أمامه سوى هذا الخيار». يستدرك منصور: «لو كان هناك خيارات أخرى، «7 أكتوبر» ما كان ليحصل».

إسرائيل و«رمز الحرب»

منذ بداية الحرب على غزة، أضحى السنوار عنواناً رئيسياً للحملة العسكرية على القطاع وصورة لشكل الانتصار الذي تطارده المؤسستان العسكرية والسياسية في إسرائيل. يرى منصور أن إسرائيل حوّلته «رمزاً» لهذه المواجهة، وحمَّلته المسؤولية الكاملة عمّا جرى، «إسرائيل بدأت تبحث عن صورة واسم يلصق في ذهن العالم ويصبح مثل هتلر وصدام والقذافي وتشاوشيسكو والديكتاتوريين في العالم. جاء ذلك محاولة لاختزال كل (حماس) وكل الذي يحدث وكل القضية الفلسطينية في شخص وشيطنته».

يرى منصور أن شكل نهاية الحرب في ذهن الإسرائيليين مرتبط بمصير السنوار، «هذا إمَّا بإخراجه؛ فيصبح إخراج السنوار كفرد أو مجموعة أشخاص كأنه فعلاً إخراج لـ(حماس) من غزة، أو اعتقاله، أو تصفيته، أو بقائه مطلوباً ومطارداً، ليكون ذلك مسوغاً للاستمرار في عمليات الملاحقة ويتحول مثل الأشخاص الذين يديرون حركة من داخل نفق»، مضيفاً: «لكن كلما أصبحت سيطرة إسرائيل على الأرض أكبر، أصبحت مهمة السنوار أصعب، وصار الذهاب إلى الخيارات الأخرى أقرب».

قادة «حماس» الذين جرت تصفيتهم... يحيى السنوار في مرمى النيران (تصوير: الشبكات العربية)

السنوار «البراغماتي»؟

يرى من عرفوا السنوار أنه أدار في بعض مراحل الأَسْر سياسة «براغماتية». يقول منصور: «ربما يُفاجأ البعض أنه شخص يعقد صفقات. عقَد صفقات في مراحل سابقة مع الإسرائيليين، وهو قادر على التوصل لحلول وسط ومساومات في مراحل معينة لكن ضمن توجهاته».

لكن، اليوم وبينما باتت إسرائيل تصف السنوار بالرجل «الحي الميّت» وتكثّف من عمليات البحث عنه فوق الأرض وتحتها في أرجاء القطاع الممدد تحت النار والدمار، يرى منصور أن أي زعيم إسرائيلي الآن أو مستقبلاً لن يكون قادراً على التعايش مع بقاء السنوار في قطاع غزة، «حجم الحقد والتحريض والاتهامات والمسؤوليات التي أُلقيت عليه، والتعبئة التي قامت بها إسرائيل للشارع والإعلام وعلى مستوى العالم لا تُمكّن إسرائيل من الرجوع خطوة للوراء أو عقد صفقة معه تُبقيه في غزة في وضع طبيعي». مضيفاً: «لا يمكن لإسرائيل أن تسلّم ببقائه حياً».

إلا أنه وبعد نحو 10 أشهر من الحرب وما خلَّفته من خسائر ودمار، لا يرى طالب أي نافذة للمرونة لدى زعيم «حماس»، مشيراً: «لا أتوقع منه تقديم أي مرونة بعد هذا الثمن الكبير الذي دفعه. أعتقد أن خطته وتوقعاته للحرب أنها مستمرة إن لم يكن لأشهر مقبلة، فلسنوات».



اسد در سوریه و لبنان: ربع قرن ویرانی و استبداد

دولت‌های لبنان یا سرنگون می‌شدند یا دچار فلج سیاسی و تضعیف نمایندگی می‌شدند (بایگانی - گتی)
دولت‌های لبنان یا سرنگون می‌شدند یا دچار فلج سیاسی و تضعیف نمایندگی می‌شدند (بایگانی - گتی)
TT

اسد در سوریه و لبنان: ربع قرن ویرانی و استبداد

دولت‌های لبنان یا سرنگون می‌شدند یا دچار فلج سیاسی و تضعیف نمایندگی می‌شدند (بایگانی - گتی)
دولت‌های لبنان یا سرنگون می‌شدند یا دچار فلج سیاسی و تضعیف نمایندگی می‌شدند (بایگانی - گتی)

با آغاز قرن بیست‌ویکم، به نظر می‌رسید که چرخش زمان، چرخشیدر تاریخ را نیز به همراه دارد. سال ۲۰۰۰ را به یاد بیاوریم، سالی که چندین رویداد مهم در آن به وقوع پیوست.
در ۱۰ ژوئن، حافظ اسد درگذشت. بسیاری مانند قربانیانی که برای پدران سخت‌گیر خود گریه می‌کنند، برای او اشک ریختند. اما بسیاری دیگر در دل گفتند: «برای اولین بار، اسد کاری مفید انجام داد». حافظ، که عملاً رئیس دو کشور بود، در حالی چشم از جهان فروبست که دو اتفاق مهم در همان سال روی داد:
در مارس، او با رئیس‌جمهورى آمریکا، بیل کلینتون، در ژنو دیدار کرد تا درباره ازسرگیری مذاکرات سوری-اسرائیلی گفت‌وگو کند. اما نتیجه این بود که «صلح» پایان یافت، چرا که اسد شرافت را برگزید. حافظ که به نشستن هفت‌ساعته معروف بود، ناگهان به یاد آورد که در جوانی در دریاچه طبریا شنا می‌کرده و صلح بدون بازپس‌گیری تمامی آن قابل‌قبول نیست.
در ۲۵ می، اسرائیلی‌ها از جنوب لبنان عقب‌نشینی کردند، وعده‌ای که ایهود باراک داده بود. این عقب‌نشینی موجب خشم حامیان سوری و لبنانی اسد شد، چرا که بر ادامه مقاومت تأکید داشتند. از این رو، «مزارع شبعا» که اسرائیلی‌ها در ۱۹۶۷ از سوریه اشغال کرده بودند، بهانه‌ای برای ادامه جنگ شد. اما به زودی اعلام شد که این عقب‌نشینی به معنای «آزادسازی» است که توسط «حزب‌الله» با حمایت سوریه به دست آمده است.

حافظ اسد و بیل کلینتون، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، در ژنو در سال ۲۰۰۰ (گتی)

آموزش بشار و سیاستمداران لبنان

پس از مرگ حافظ، یکی از سوری‌ها داستانی طنزآمیز تعریف کرد: کشاورزی ساده‌لوح از درعا قصد داشت برای شرکت در مراسم تشییع حافظ اسد به دمشق برود. اما وقتی به پایتخت نزدیک شد، تابلویی دید که روی آن نوشته بود: «اسد جاودان است و نمی‌میرد». او تصور کرد خبر مرگ شایعه‌ای است که دشمنان پخش کرده‌اند، پس به خانه بازگشت.
این اشتباه کشاورز بی‌دلیل نبود. چرا که وقتی قدرت به بشار منتقل شد، مشخص شد که حافظ واقعاً جاودان است. باوجود تغییرات جزئی، تأثیرات ویرانگر حافظ همچنان در کاخ المهاجرین باقی ماند. بشار، که با دختری مدرن از لندن ازدواج کرده بود، همچنان «وصیت» پدر را ادامه داد: بگذار آتش‌ها شعله‌ور بمانند.
لبنان، «اتاق خواب» نظام سوریه، میدان آموزش بشار بود. او که از سال ۱۹۹۸ مسئولیت حضور نظامی سوریه در لبنان را بر عهده داشت، با سیاستمداران لبنانی ارتباط برقرار کرد. در این میان، بیشترین تأثیرات او بر سه نفر بود: حسن نصرالله، رفیق الحریری و امیل لحود.
او که در سال ۲۰۰۰ به عنوان «مرد آزادی‌بخش» تصویر شده بود، همه چیزهایی را نمایندگی می‌کرد که بشار نداشت. او از طریق یک «وراثت جمهوری‌خواهانه» منحصر به فرد به قدرت رسیده بود و اکنون مالکیت قدرت را در دست داشت. اگرچه پدرش، حافظ اسد، تأثیر قابل‌توجهی بر حسن نصرالله و موقعیت قوی در مذاکرات با ایران داشت، اما بشار جوان فاقد این ویژگی‌ها بود.

بادهای اسد، حریری، لحود و نصرالله را با عشق و نفرت درنوردیدند (بایگانی - خبرگزاری فرانسه)

حسن نصرالله، «جناب دبیر کل»، شرط لازم برای ادامه شعله‌ور ماندن آتش در همه جا را فراهم کرده بود.

مقاومت او تأثیری درمانی، همراه با جذابیت مرموزی برای بشار بی‌تجربه داشت، همان‌گونه که راسپوتین برای تزار نیکلاس و همسرش الکساندرا به نظر می‌رسید که راه‌حل درمانی برای فرزند بیمارشان دارد.
اما اگر محبت بشار به نصرالله عشقی به چیزی غیرممکن بود، محبت او به امیل لحود عشقی به چیزی ممکن بود. لحود، فرمانده ارتشی که دمشق او را در سال ۱۹۹۸ به ریاست جمهوری لبنان رساند، از نظر روحیه نظامی شباهت‌هایی به بشار داشت، که به خاطر «دکتر» بودنش یونیفورم نظامی بر تنش کردند، چرا که ریاست جمهوری سوریه برای نظامیان نوشته شده بود.
لحود، که فرمانده نیروی دریایی ارتش لبنان بود، با توجه به محدودیت تجهیزات این نیرو و وقت آزاد شغلی، زمان زیادی را صرف آفتاب گرفتن و روغن‌مالی بدنش در استخر «حمام نظامی» می‌کرد. در سال ۱۹۸۹، او به فرماندهی ارتش منصوب شد، چون به یک افسر مارونی بلندپایه نیاز بود که پس از سرکوب شورش میشل عون، این سمت را بپذیرد.
از سوی دیگر، رفیق الحریری برای بشار چندان خوشایند نبود. این تاجر ثروتمند، که با سخاوت به افسران سوری پول و هدیه می‌داد، با هدف کسب امتیاز سیاسی، نمی‌توانست الگویی از یک ثروتمند جذاب برای بشار باشد. بشار ثروتمندانی را می‌پسندید که با تواضع پول بپردازند و تنها آرزویشان این باشد که دارایی‌شان مصادره نشود.

دشمنی با رفیق الحریری

چندین عامل به دشمنی بشار با الحریری دامن می‌زد. شایع بود که الحریری به دلیل نفوذ و قدرت زیادش در جامعه سنی، تهدیدی برای رژیم علوی بشار محسوب می‌شد. او نه تنها جامعه سنی لبنان را متحد می‌کرد، بلکه نفوذ خود را به سنی‌های سوریه نیز گسترش می‌داد. علاوه بر این، گفته می‌شد که پروژه الحریری برای صلح منطقه‌ای می‌توانست ادامه توافق «اسلو» بین فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها در سال ۱۹۹۳ باشد.
الحریری خود را «عصامی: خودساخته» معرفی می‌کرد، کسی که موفقیت‌هایش را به تنهایی به دست آورده است. این توصیف اغلب برای بشار تحریک‌آمیز بود، زیرا با تصویر وراثت بشار و وابستگی‌اش به سیستم پدرش در تضاد قرار داشت.

بحران داخلی و منطقه‌ای

خروج اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰، بهانه رژیم سوریه برای نگه داشتن نیروهایش در لبنان را از بین برد. از طرفی، مرگ حافظ اسد شجاعت بیشتری به مخالفان داد. در همان سال، پاتریارک مارونی نصرالله صفیر، از عقب‌نشینی نیروهای سوری حمایت کرد و ندای اسقف‌های مارونی را منتشر ساخت که خواستار خروج فوری سوریه بودند.
در آوریل ۲۰۰۱، «دیدار قرنه شهوان» شکل گرفت که هسته اولیه مخالفان رژیم سوریه در لبنان بود. این حرکت، با همکاری ولید جنبلاط و حمایت صفیر، مصالحتی بین مسیحیان و دروزی‌ها ایجاد کرد که پایه‌های ملی‌گرایی لبنانی را تقویت کرد.

تشدید بحران

در سال ۲۰۰۳، حمله آمریکا به عراق و قیام کردهای سوریه در قامشلی شرایط منطقه را پیچیده‌تر کرد. بشار به جای پاسخگویی به این چالش‌ها، تروریست‌هایی را برای ایجاد ناآرامی در عراق فرستاد و تلاش کرد با تهدیدهای آمریکا مقابله کند.
در همین زمان، او به تجدید دوره ریاست جمهوری امیل لحود اصرار داشت، چرا که لحود به اعتقاد او تنها مارونی بود که می‌توانست به رژیم بشار اطمینان بدهد. اما در سپتامبر ۲۰۰۴، قطعنامه ۱۵۵۹ شورای امنیت صادر شد که خواستار خروج نیروهای خارجی و خلع سلاح شبه‌نظامیان در لبنان بود.
و کاملاً روشن بود که هدف‌های اصلی این قطعنامه بشار اسد، که باید نیروهایش را از لبنان خارج می‌کرد، و حسن نصرالله، که باید سلاح‌هایش را تحویل می‌داد، بودند. بنابراین، این دو نفر که مورد هدف قرار گرفته بودند، باید با اقدامی واکنشی پاسخ می‌دادند. این اقدام یا باید ولید جنبلاط را هدف قرار می‌داد، کسی که تمدید ریاست جمهوری امیل لحود او را به موقعیت مخالف مسیحی کشاند، یا رفیق الحریری، که از تمدید ریاست جمهوری لحود ناخشنود بود و این ناخشنودی او را با توهین مستقیم از سوی بشار اسد مواجه ساخت. به‌ویژه که شایعاتی درباره نقش الحریری در تصویب این قطعنامه وجود داشت.

ترور رفیق الحریری و پیامدهای آن

در ۱۴ فوریه ۲۰۰۵، جنایتی رخ داد که منجر به کشته شدن رفیق الحریری، وزیر باسل فلیحان و ۲۱ نفر از همراهانشان شد. این جنایت آغازگر سلسله‌ای از ترورها بود که سیاستمداران و روزنامه‌نگاران مخالف بشار اسد و حسن نصرالله را هدف قرار داد.
همان‌گونه که سوریه به دو بخش تقسیم شده بود، لبنان نیز به دو بخش تقسیم شد. در یک سو گروهی به نام «۸ مارس» بود که روز راهپیمایی بزرگ خود را برای تشکر از «سوریه اسد» جشن گرفتند، و در سوی دیگر گروه «۱۴ مارس» بود که راهپیمایی بزرگتری را علیه ترور الحریری برگزار کرد و خواستار خروج نیروهای سوری از لبنان شد.

لبنان «اتاق خواب» نظام سوری بود، جایی که بشار اسد آموزش دید (بایگانی - خبرگزاری فرانسه)

خروج نیروهای سوری از لبنان

سرانجام نیروهای سوری در ۳۰ آوریل لبنان را ترک کردند. حسن نصرالله اما تصمیم گرفت تفنگی به عنوان «تفنگ مقاومت» به فرمانده نیروهای سوری، رستم غزاله، اهدا کند تا سربازان سوری با ضعف و خواری لبنان را ترک نکنند.
با این حال، «نفرین الحریری» گریبانگیر غزاله شد، همان‌طور که گریبانگیر غازی کنعان، فرمانده پیشین او، شده بود. غزاله که در سال ۲۰۰۲ جایگزین غازی شد، در کنار او در جنایات و شکنجه‌هایی که در شهر عنجر و هتل بوریواژ بیروت انجام شد، شریک بود. همچنین او شبکه‌های قاچاق و مواد مخدر را مدیریت می‌کرد که درآمدهای آن میان او، نظام سوریه و هم‌پیمانانش در «محور مقاومت» تقسیم می‌شد.
در نهایت، شایعاتی وجود داشت که غزاله در سال ۲۰۱۵ به دلیل ترس از افشای اطلاعات مربوط به ترور الحریری کشته شد. غازی کنعان نیز که در سال ۲۰۰۱ به وزارت داخله سوریه منصوب شد، در همان سال با دو یا سه گلوله در دفترش کشته شد. مقامات رسمی ادعا کردند که او خودکشی کرده است، اما این ماجرا به طنزی تلخ تبدیل شد، زیرا خودکشی با چند گلوله به شوخی‌های مردم اضافه شد.

فساد مالی و ارتباط آن با ترور

جنایت علیه الحریری با رسوایی مالی بزرگی مرتبط بود که دو سال قبل از آن رخ داد. گفته می‌شود که افراد مرتبط با «نظام امنیتی مشترک لبنان-سوریه» دو میلیارد دلار از بانک المدینه به سرقت برده بودند، که این امر باعث سقوط این بانک شد.

نفوذ سوریه در لبنان
در دوره‌ای که به «عهد وصایت» معروف شد، نظریه‌ای بعثی تحت عنوان «عربیت لبنان» بر این کشور حاکم بود. این نظریه لبنان را ملزم می‌کرد که در همه شرایط کنار سوریه و ایران، علیه مصر، عراق، کشورهای خلیج و مغرب باشد.
در سال ۱۹۹۱، حافظ اسد توافق‌نامه‌ای به نام «معاهده برادری، همکاری و هماهنگی» را میان لبنان و سوریه امضا کرد که بر اساس آن، سیاست خارجی لبنان کاملاً به سیاست خارجی سوریه وابسته شد. این توافق‌نامه به دمشق اجازه داد تا بر تمامی انتصابات اداری و امنیتی لبنان نظارت داشته باشد و بر رسانه‌ها، قوه قضاییه و حتی نقشه اشتغال و سازمان‌های کارگری تأثیر بگذارد.
با به قدرت رسیدن بشار اسد، این سیاست ادامه یافت. اگرچه او در ابتدای دوره خود فضای محدودی برای فعالیت‌های مدنی در سوریه ایجاد کرد و در لبنان نیز نشانه‌هایی از گرایش به اقتصاد بازار آزاد دیده شد، این تغییرات دیرپا نبودند و کنترل سوریه بر لبنان همچنان برقرار ماند.
با پیشرفت در خصوصی‌سازی و گسترش اقتصادهای مافیایی موازی، وابستگی دولت سوریه به نیروی کار عظیمی که به لبنان صادر می‌شد، به‌عنوان راهی برای رهایی دولت از مسئولیت در قبال مردمش، افزایش یافت.

رویدادهای متعددی نشان می‌داد که قوانین اساسی روابط دو کشور همچنان پابرجاست. به‌عنوان مثال، بشار اسد به حوزه جدیدی دست انداخت و به احزاب مسیحی که به‌طور سنتی دشمن خاندان اسد بودند، نزدیک شد. او با بهره‌گیری از آنچه «حاشیه‌نشینی مسیحیان» نامیده می‌شد، در سال ۲۰۰۱ کریم بقرادونی را در رأس حزب کتائب تثبیت کرد؛ کسی که در طول سال‌ها از سیاست بشیری (سمیر جعجع) به سیاست بشاری (بشار اسد) تغییر جهت داده بود.

کنفرانس بیروت ۲۰۰۲

در کنفرانس سران عرب در بیروت در سال ۲۰۰۲ که منجر به ارائه ابتکار صلح عربی شد، قوانین حاکم بر روابط لبنان و سوریه همچنان مشهود بود. بشار اسد و امیل لحود در توافقی یاسر عرفات را از سخنرانی در کنفرانسی که قرار بود درباره فلسطین بحث کند، محروم کردند. این تصمیم به بهانه جلوگیری از ورود اسرائیلی‌ها به این گفت‌وگو اتخاذ شد. تنها رابطه‌ای که در آن سال‌ها قابل احترام بود، توسط نویسندگان و روشنفکران سوری شکل گرفت که آثار خود را در مطبوعات لبنانی منتشر می‌کردند و به بیروت سفر می‌کردند تا با همتایان لبنانی خود دوستی برقرار کنند. اما این رابطه نیز تلخی خاصی داشت، زیرا بسیاری از این نویسندگان سوری از زندان‌هایی آزاد شده بودند که در اوایل زندگی خود ۱۰ تا ۲۰ سال را در آن سپری کرده بودند.

با گشایش نسبی فضا، در مه ۲۰۰۶ صدها روشنفکر و فعال سوری همراه با همتایان لبنانی خود «بیانیه بیروت-دمشق» را امضا کردند که خواستار تصحیح روابط سوریه و لبنان، احترام به استقلال لبنان و پایان ترورهای سیاسی در این کشور بود. این بیانیه باعث بسته شدن فضای گشایش نسبی شد و برخی از امضاکنندگان سوری را با بازداشت‌های طولانی‌مدت، آزار و اخراج از کار مواجه کرد.

خروج نیروهای سوری از لبنان، احساس انزوا در «حزب‌الله» و متحدانش، و ظهور جنبش ملی ۱۴ مارس، ضرورت تغییر جهت را به وجود آورد. در این میان، جنگ با اسرائیل بار دیگر ابزار مناسبی برای تغییر مسیر به نظر می‌رسید. در ژوئیه ۲۰۰۶، «حزب‌الله» با ربودن دو سرباز اسرائیلی جنگی را آغاز کرد که حسن نصرالله آن را «پیروزی الهی» نامید.

این پیروزی، «حزب‌الله» را به نیرویی کلیدی در داخل لبنان تبدیل کرد و نقش ایران در لبنان آشکارتر از گذشته شد، در حالی که نفوذ سوریه به صورت مخفیانه ادامه یافت.

بحران‌های سیاسی و تحولات

این وضعیت منجر به ایجاد دوگانگی خطرناکی شد: از یک سو، اکثریتی مردمی و پارلمانی که در دولت فؤاد السنیوره نمایندگی داشت، و از سوی دیگر «پیروزی الهی» که با سلاح و اتحادهای خود از هرگونه حکومت باثباتی جلوگیری می‌کرد. این امر دولت‌ها را فلج کرد و حتی باعث تعطیلی بیروت با برپایی چادرها در مرکز شهر شد.
در سال ۲۰۰۷، حادثه‌ای بزرگ رخ داد: گروهی به نام «فتح‌الاسلام» ۲۷ سرباز لبنانی را در خواب به قتل رساند و جنگ‌های شدیدی در اردوگاه فلسطینی نهر البارد آغاز شد که تا پایان تابستان ادامه یافت و به ویرانی اردوگاه منجر شد. بعدها مشخص شد که شاكر العبسی، رهبر این گروه، ساخته و پرداخته دستگاه اطلاعاتی سوریه بود. او پس از فرار به دمشق، در شرایطی مبهم کشته شد.
در سال ۲۰۰۸، به‌عنوان بخشی از یک امتیاز ظاهری، برای اولین بار سفارت‌هایی بین لبنان و سوریه ایجاد شد. با این حال، آنچه به‌عنوان اذعان سوریه به استقلال لبنان تلقی می‌شد، همچنان با انواع مداخلات سوریه تضعیف می‌شد. تحت عناوینی چون «ثلث معطل» یا مخالفت با تسهیل کار دادگاه بین‌المللی درباره ترور رفیق الحریری، دولت‌ها سقوط می‌کردند یا به بحران‌های عمیق دچار می‌شدند.

دوران پس از انقلاب و سقوط اسد

زندگی سیاسی لبنان همچنان با بی‌ثباتی، اتهامات و ترور تهدید می‌شد. و در حالی که تحولات سوریه با انقلاب و تغییرات گسترده همراه شد، تاثیر این تغییرات بر لبنان همچنان یکی از موضوعات پیچیده و حساس باقی ماند.
وقتی انقلاب سوریه در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، گویی نسیمی لطیف به سوی لبنان بیمار وزید؛ نسیمی که شاید به طوفانی تبدیل می‌شد و فساد انباشته را از میان می‌برد. واقعاً، جوانان لبنانی با تظاهرات مسالمت‌آمیز، روشن کردن شمع و نوشتن بیانیه‌ها، به شکلی خودجوش همبستگی خود را ابراز کردند. این بار، همبستگی با سوریه توسط آرمان آزادی و کرامت انسانی هدایت می‌شد، نه با عناوین سنتی مانند عربیت و مقاومت.
طرفداران دمشق و «حزب‌الله» به سرعت وارد عمل شدند و با تعرض به حامیان انقلاب و تلاش برای ایجاد ترس، واکنش نشان دادند. حتی سفارت جدید سوریه در بیروت نیز به دلیل تحریک چنین اقداماتی، هدف اتهام قرار گرفت.
در طرابلس، شهری که بیشترین حمایت آشکار را از انقلاب سوریه داشت، مجازات شدیدی اعمال شد. در سال ۲۰۱۳، دو انفجار در مساجد «التقوی» و «السلام» رخ داد که ۴۹ کشته و بیش از ۸۰۰ زخمی برجای گذاشت. تحقیقات بعدی نشان داد که گروهی تروریستی وابسته به دمشق پشت این حملات بودند.
در همین زمان، مسئله زندانیان اسلام‌گرای زندان رومیه شدت گرفت. این موضوع از سال ۲۰۰۰ و درگیری‌های «الضنیه» آغاز شده بود و با اتهامات مربوط به نبردهای نهر البارد در سال ۲۰۰۷، بیشتر شد. تعداد این زندانیان به ۱۲۰۰ نفر رسید، که توسط سیستم امنیتی لبنان با مدیریت دمشق بازداشت شده بودند. اما این افراد، که به «گوانتاناموی لبنان» منتقل شدند، هرگز محاکمه نشدند.

نفوذ سوریه و مسائل امنیتی

با آغاز انقلاب و جنگ داخلی سوریه، نفوذ دمشق در لبنان به فعالیت‌های پنهانی و زیرزمینی محدود شد. در سال ۲۰۱۲، پرونده میشل سماحه، وزیر پیشین و دوست نزدیک بشار اسد، به جریان افتاد. او به انتقال مواد منفجره از سوریه به لبنان و برنامه‌ریزی برای بمب‌گذاری متهم شد.

دمشق برای دور زدن تحریم‌های بین‌المللی به همکاری اقتصادی با «حزب‌الله» روی آورد، به ویژه در زمینه قاچاق مواد مخدر مانند کبتاگون. پس از تصویب «قانون قیصر» در سال ۲۰۱۹، این فعالیت‌ها شدت گرفت و میلیاردها دلار برای محور مقاومت درآمد ایجاد کرد.

مداخله نظامی «حزب‌الله»

«حزب‌الله» در سال ۲۰۱۳ با ادعای دفاع از مقام حضرت زینب، مداخله نظامی خود را در سوریه آغاز کرد. این مداخله به سرعت جنبه اشغال‌گری و جابه‌جایی جمعیت به خود گرفت. هم‌زمان، نظریه «اتحاد اقلیت‌ها» توسط متحدان مسیحی «حزب‌الله»، مانند جریان عون، ترویج شد. این نظریه تلاش داشت تا مسیحیان، شیعیان و علوی‌ها را در برابر اهل سنت و داعش متحد نشان دهد.

«حزب‌الله» با ادعای مقابله با داعش و دفاع از لبنان، مناطق مرزی سوریه را اشغال و ساکنان آنها را آواره کرد، که به بحران پناهجویان سوری در لبنان دامن زد.

لبنان رسمی سعی کرد از درگیری سوریه فاصله بگیرد. در سال ۲۰۱۲، رئیس‌جمهوری میشل سلیمان «اعلامیه بعبدا» را تصویب کرد که شامل توافق همه جناح‌ها، از جمله «حزب‌الله»، برای عدم مداخله در سوریه بود. اما ایران به سرعت «حزب‌الله» را به مداخله واداشت.

در این میان، در روز ۴ اوت ۲۰۲۰، بیروت شاهد بزرگ‌ترین فاجعه در تاریخ معاصر خود بود. این انفجار که به «بزرگ‌ترین انفجار غیرهسته‌ای تاریخ» توصیف شد، یادآور زلزله‌ای بود که در قرن ششم میلادی این شهر را ویران کرد.

دوستان اسد در لبنان... پرونده‌ای از جنایات و رسوایی‌ها (بایگانی - سانا)

گفته‌های زیادی درباره اینکه نزدیکان به نظام اسد از طریق معاملات و قاچاق، نیترات آمونیومی را به لبنان آورده‌اند که انفجار آن یک‌چهارم شهر بیروت را ویران کرد، مطرح شد. بیشتر از آن، درباره فضایی که توسط «مقاومت» ایجاد شده و باعث تعطیلی دولت و جلوگیری از حساب‌کشی شده است، سخن گفته شد. پس از تهدید «وفیق صفا»، مسئول امنیتی «حزب‌الله»، به «برکناری» قاضی طارق البیطار، این پرونده به حالتی معلق درآمد و جامعه‌ای که مرگ را پذیرفته بود، خواهان پایان خاموشی شد.

در سال‌های پس از آغاز انقلاب سوریه، شمار زیادی از سوری‌ها، شامل خانواده‌ها و افراد، به بیروت آمدند؛ مردمانی از مناطق و طبقات و مذاهب مختلف. بین آنان و لبنانی‌ها روابط صمیمانه‌ای شکل گرفت که شامل دوستی‌ها، آشنایی‌های خانوادگی، غذاها، عادات و حتی ازدواج بین لبنانی‌ها و سوری‌ها بود.

با این حال، در کنار این روابط، بحرانی نیز وجود داشت که ناشی از خشونت نظام اسد و «حزب‌الله» بود. بحران پناهندگان سوری به یکی از مشکلات بزرگ لبنان تبدیل شد، کشوری که خود با بحران اقتصادی عمیقی دست‌وپنجه نرم می‌کند و روابط اجتماعی میان مردم آن نیز پر از سوءظن و خصومت است. قشرهای فقیرتر لبنان که به کارهای یدی وابسته‌اند، احساس کردند که با نیروی کار سوری رقابت دارند. این رقابت، باعث بروز احساسات نژادپرستانه و محدودیت‌های اعمال‌شده بر سوری‌ها شد و حتی برخی از آنان قربانی تخلفات و خشونت شدند.
در عین حال، بسیاری از لبنانی‌ها یادآور شدند که حل این بحران بدون همکاری نظام سوریه غیرممکن است. این افراد همچنین به اهمیت نیروی کار سوری در بخش‌های کلیدی اقتصاد لبنان اشاره کردند؛ از جمله ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نیروی کار در بخش کشاورزی، حضور گسترده در صنعت ساختمان و خدماتی مانند برق‌کاری، لوله‌کشی، و مکانیکی.

با سقوط اسد و فرار او به مسکو، لبنان نیز با عواقب سنگین این تحولات روبرو شد. باز شدن درهای زندان‌ها نشان داد که هنوز لبنانی‌هایی در زندان‌های سوریه هستند که نظام اسد وجود آنان را انکار کرده بود. برخی از این افراد آزاد شدند و جستجو برای دیگران ادامه دارد.

کارخانه‌های تسلیحاتی و تونل‌های مرزی که توسط اسرائیل منهدم شدند، و روابط سیاسی و مالی بین مقام‌های دو کشور، نیازمند تحقیقات بیشتری هستند. خطرناک‌تر از همه، برخی از همدستان اسد به لبنان پناه آوردند و تحت حمایت دولت لبنان و «حزب‌الله» قرار گرفتند.

ضروری است که دولت لبنان این افراد را به قربانیانشان تحویل دهد، نه تنها برای تحقق عدالت و کمک به سوریه، بلکه برای تضمین روابط سالم بین دو کشور در آینده. تنها در این صورت می‌توان گفت که این ربع قرن پر از استبداد و شکنجه، به‌طور واقعی پایان یافته است.