رفیق الحریری پس از اولین ديدار با بشار... دیگر نگران سوریه بودم، نه لبنان

نماینده و وزیر سابق، باسم السبع، داستان رابطه پیچیده بین نخست‌وزیر پیشین لبنان و ارکان قدرت در دمشق را روایت می‌کند

باسم سبع با رفیق حریری (فرانس پرس)
باسم سبع با رفیق حریری (فرانس پرس)
TT

رفیق الحریری پس از اولین ديدار با بشار... دیگر نگران سوریه بودم، نه لبنان

باسم سبع با رفیق حریری (فرانس پرس)
باسم سبع با رفیق حریری (فرانس پرس)

«الشرق الأوسط» از امروز انتشار بخش‌هایی از کتاب جدید سیاستمدار لبنانی، باسم السبع، را آغاز می‌کند که در آن فصولی از رابطه پیچیده بین نخست‌وزیر فقید لبنان، رفیق الحریری، و ارکان قدرت در سوریه روایت شده است. این کتاب با عنوان «لبنان في ظلال جهنم - من اتفاق الطائف إلى اغتيال الحريري: لبنان در سایه‌های جهنم - از توافق طائف تا ترور الحریری» (از انتشارات شرکت مطبوعات توزیع و نشر) منتشر شده است.
باسم السبع تا زمان ترور رفیق الحریری در سال ۲۰۰۵ سال‌ها مشاورش بود. وی از سال ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۹ عضو پارلمان لبنان همچنین از ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۸ وزیر اطلاعات در دولت رفیق الحریری بود. او به جریان «المستقبل» و از رهبران جریان ۱۴ مارس تعلق دارد.

جلد کتاب

الحریری: «قرار است با بشار ملاقات کنم. این چیزی است که الختیار (مرد سالخورده) می‌خواهد... حال پدرش رو به وخامت می‌رود و پسرش به زودی به قدرت خواهد رسید، و از من خواسته شده که به او کمک کنم»

بین رفیق الحریری و باسل اسد رابطه دوستانه‌ای وجود نداشت، اما او در مراسم خاکسپاری باسل گريست: «به یاد پسرم حسام افتادم (که در یک تصادف رانندگی جان باخت). هیچ لحظه‌ای سخت‌تر از این برای یک پدر وجود ندارد. خداوند به رئیس‌جمهورى اسد کمک کند»

الحریری مرا برای اطلاع‌رسانی به خدام درباره محتوای ملاقاتش با بشار در کوه قاسیون فرستاد، و خدام به من گفت: «این جوان برای دفن پدرش عجله دارد... من خوش‌بین نیستم، و افرادی در سوریه و لبنان برایش توطئه می‌کنند»

پنجه‌های اسد

رابطه رفیق الحریری با قدرت در سوریه تقریباً یک ربع قرن طول کشید. این رابطه در اوایل دهه ۱۹۸۰ آغاز شد، زمانی که او به عنوان فرستاده پادشاه سعودی، فهد بن عبدالعزیز، همراه با مأموریت‌های دیپلماتیک شاهزاده بندر بن سلطان، به ویژه آن‌هایی که مربوط به تلاش‌های عربی برای توقف جنگ داخلی لبنان بود، فعالیت می‌کرد.
در شکل‌گیری این رابطه، برای موفقیت‌ها و ناکامی‌های آن، نقش‌ها و منافع و محاسبات سیاسی و شخصی مسئولان در رژیم سوریه تأثیرگذار بودند. این افراد از حافظ اسد اجازه دخالت در مسئله لبنان و برخورد با عناصر طایفه‌ای و حزبی آن را دریافت کردند.
در رابطه مستقیم با الحریری، افرادی مانند معاون رئیس‌جمهورى عبدالحلیم خدام، رئیس ستاد ارتش، عماد حکمیت الشهابی، و سرلشکر غازی کنیعان و سرلشکر رستم غزاله نقش داشتند. بشار اسد نیز در سال‌های پایانی عمر پدرش به این فهرست اضافه شد.
از طرف دیگر، باسل اسد پیش از کشته شدنش، و پس از او، بشار و ماهر اسد، سرلشکر محمد ناصیف (ابو وائل)، سرلشکر آصف شوکت و سرلشکر علی مملوک به رابطه با مخالفان لبنانی و نمادهای مقابله با الحریری توجه داشتند. شخصیت‌های دیگری نیز به دلیل شرایط رسمی و اضطراری به این فهرست اضافه شدند، از جمله نخست‌وزیران سوریه و وزرایی مانند وزیر دفاع، مصطفی طلاس، وزیر خارجه، ولید المعلم، و سلف او فاروق الشرع، و افسران ارشدی که فرماندهی نیروهای سوریه در لبنان را بر عهده داشتند.
آنچه ما از آن آگاه هستیم، خوانده‌ایم و دنبال کرده‌ایم این است که رابطه بین رفیق الحریری و حافظ اسد تحت سایه روابط سعودی - سوریه شکل گرفت، توسعه یافت و محك خورد. این رابطه تحت شرایطی قرار داشت که اعتماد و احترام متقابل بین این دو مرد را تقویت کرد، تا جایی که به یکی از اعضای حزب بعث از خاندان احمد اجازه داده شد تا در روزنامه «السفیر» مقاله‌ای بنویسد و در آن خواستار نخست‌وزیری در سوریه از جنس رفیق الحریری شود، در حالی که نام او در رسانه‌ها به عنوان وزیر امور خارجه دو کشور و از مهم‌ترین سازندگان توافق طائف و وفاق ملی در لبنان مطرح بود.

استقبال حافظ الاسد از رفیق الحریری (گتی)

رابطه الحریری با حافظ اسد به رابطه او با فرزندانش، باسل، بشار و ماهر، تسری نیافت، بلکه برعکس، این رابطه پر از پیام‌های مسموم و بى اعتمادى بود و با ناکامی‌های سیاسی مواجه شد که خسارات زیادی به روابط لبنان - سوریه وارد کرد و در نهایت به قطعنامه ۱۵۵۹ شورای امنیت سازمان ملل و فروپاشی لبنان و سوریه در گرداب نفرت‌های متقابل منجر شد.
پیش از بشار، حافظ اسد نقش جانشینی سیاسی را برای پسر ارشدش، باسل، در نظر گرفته بود که در یک تصادف رانندگی در مسیر فرودگاه دمشق کشته شد. باسل شخصیتی بود که از دهه ۱۹۸۰ جایگاه برجسته‌ای در مراکز قدرت در رژیم سوریه داشت، به عنوان وارثی بلامنازع در این موقعیت كه كسى با او رقابت نمى‌کرد، پس از برکناری عمویش، رفعت، و تبعید او به فرانسه و اسپانیا، و به عنوان یکی از ارکان تصمیم‌گیری در مربع طلایی رژیم، یعنی خانواده، طایفه، ارتش و حزب.

او فرزند ارشد رئیس کشور، رهبر طایفه علوی، فرمانده کل نیروهای مسلح و دبیر کل حزب بعث حاکم بود، و همه این‌ها ویژگی‌هایی هستند که دروازه ورود به بهشت مربع طلایی را تشکیل می‌دهند.
من همراه با الحريري در مراسم تشییع باسل که در روستای القرداحة در شمال سوریه برگزار شد، شرکت کردم و شاهد تجمعی بودم که در حیاط مسجد تشکیل شده بود. در پیشاپیش این جمعیت، رئیس‌جمهورى حافظ اسد، رئیس‌جمهورى حسنی مبارک، خدام و دیگر مقامات ارشد حضور داشتند. من متوجه شدم که الحريري برخلاف بقیه‌ شرکت‌کنندگان برجسته، به شدت گریه می‌کرد. بعد از مراسم، از او پرسیدم که چرا گریه می‌کرد، در حالی که او با باسل آشنایی نداشت و بینشان روابط دوستی‌ای نبود که مستلزم گریه باشد. او پاسخ داد: «مسئله این است که من به یاد پسرم حسام افتادم (پسرش که در اواخر دهه هشتاد در حادثه‌ای رانندگی در ایالات متحده جان خود را از دست داد). هیچ چیز سخت‌تر از این لحظات برای یک پدر نیست. خداوند به حافظ اسد کمک کند.»

باسل الأسد... رفیق الحریری در مراسم خاکسپاری‌اش گریه کرد

(...) باسل قهرمان همیشگی سوریه در سوارکاری بود و در دوره‌ چتربازی خود، نفر اول شد. او افسری بود که استادانش را تحت تأثیر قرار داد و در سال ۱۹۹۱، یک ماه پیش از آغاز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، با درجه ممتاز دکترای علوم نظامی از آکادمی نظامی شوروی دریافت کرد. بشار نیز در سن جوانی، یعنی ۲۳ سالگی، مدرک پزشکی خود را از دانشکده پزشکی دانشگاه سوریه کسب کرد. قبل از اینکه صحبت از تحصیل در تخصص چشم‌پزشکی در بریتانیا به میان آید، او در سال ۱۹۹۴ پیش از پایان تخصص خود به دمشق فراخوانده شد تا عنوان وارث حافظ اسد را پس از کشته شدن برادرش باسل به دست آورد و یک اصلاحیه‌ قانون اساسی به او امکان داد که در سن سی و سه سالگی ریاست جمهوری را به عهده گیرد.
بشار در راه پدر خود حرکت کرد. او از پزشکی به ارتش و از آنجا به رهبری حزب و ریاست جمهوری منتقل شد. پسر سوم، ماهر، در رشته مدیریت بازرگانی تحصیل کرد و آن را در بالاترین سطوح انجام داد. طبیعت تندش به او اجازه نداد که جایگاه برادرش باسل را به ارث ببرد، اما او در معادله‌ علوی موقعیت عمویش رفعت را به دست آورد و پس از تصدی فرماندهی گارد جمهوری و لشکر چهارم، دومین موقعیت را در نظام کسب کرد. لشکر چهارم همانند تیپ دفاعی رفعت در دوران گذشته، وظیفه حفاظت از رئیس‌جمهورى در برابر سقوط را بر عهده دارد.
سه پسر در تأثیرگذاری بر نقش سیاسی رفیق الحريري نقش‌های متفاوتی ایفا کردند. علاوه بر آن‌ها از خانواده علوی، عماد علی دوبا و سرلشكر کنعان به دلیل موقعیتش به عنوان رئیس دستگاه امنیتی و اطلاعاتی نیروهای سوری در لبنان و همچنین سرلشكر محمد ناصیف که به وفاداری به خانواده اسد معروف بود، و سرلشكر آصف شوکت، داماد رئیس‌جمهورى، که پس از مرگ باسل نفوذش افزایش یافت و مسئولیت‌های امنیتی مهمی با بشار به عهده گرفت.

لحود وحريري... رابطه‌ای متلاتم بین رئیس‌جمهور لبنان و نخست‌وزیرش (آ.ف.ب)

رفیق الحريري سعی کرد در اوایل دهه نود به باسل اسد نزدیک شود، به دلیل نقش اساسی او در پرونده لبنان و شبکه روابطی که او با بسیاری از شخصیت‌های لبنانی که در دسته مخالفان طبقه‌بندی شده بودند، برقرار کرده بود، اما رئیس‌جمهورى حافظ اسد به او کمک نکرد که این خواسته را محقق کند و زمان مناسب برای این کار را در اواخر دهه نود یافت، از طریق باز کردن در ملاقات با بشار.
روابط با بشار در آن مرحله با درجه‌ای بالا از نفرت مشخص می‌شد، پس از اینکه رئیس‌جمهورى امیل لحود به عنوان مرد اول سوریه در لبنان معرفی شد و کار تیم قضایی و امنیتی او را در ایجاد پرونده‌های کینه‌توزانه و تعقیب مردانش در دولت و راه‌اندازی کمپین‌های بدنامی علیه سیاست‌هایش پس از دور شدن از ریاست دولت، تسهیل کرد. الحريري این وضعیت را به عنوان نشانه‌ای برای اقدام به حل محاصره‌ای که از سوی لحود و گروهش با همکاری رئیس اطلاعات سوریه در لبنان، سرلشكر غازی کنعان و معاونش رستم غزاله به او تحمیل شده بود، ديد و تصمیم گرفت به ریشه‌ مشکل برود تا راه‌های ممکن برای تصحیح رابطه را بررسی کند.

او در سال ۱۹۹۹ به دمشق رفت، سفری غیرعلنی برای دیدار با رئیس‌جمهور سوریه، حافظ اسد، که آخرین سال از دوره‌ای که تقریباً سی سال طول کشیده بود و در ژوئن ۲۰۰۰ با مرگ او به پایان رسید. این ممکن بود آخرین دیدار بین آن‌ها باشد، و در آن دیدار الحريري متوجه شد که اسد پدر راه را برای پسرش بشار به کاخ المهاجرین هموار کرده است و روزهای باقی‌مانده را برای تحویل روح و سپردن زمام امور به پسرش می‌شمارد.

حافظ اسد

اسد به الحريري توصیه کرد که با بشار ارتباط برقرار کند و مستقیماً با او درباره پرونده لبنان و روابط دوجانبه صحبت کند. «بشار رابطه خوبی با لحود دارد و می‌تواند امور را مدیریت کند.» الحريري بدون تردید موافقت کرد و اسد بزرگ‌تر متعهد شد که ملاقاتی با اسد کوچک‌تر ترتیب دهد. رهبر لبنانی فهمید که توانایی دوستش، معاون رئیس‌جمهور سوریه، عبدالحلیم خدام در تأثیرگذاری کاهش یافته است و تجدید ویزای ورود به کاخ المهاجرین نیاز به ارائه درخواست نزد بشار دارد.
الحريري مرا در اواخر سپتامبر 1999 به قریطم (محل اقامتش در بیروت) فراخواند و به من اطلاع داد که باید آماده باشم تا همراه او به دمشق بروم، با این شرط که «نمی‌خواهم هیچ‌کس از این موضوع خبردار شود. ابو طارق (یحيی العرب، همراه امنیتی او) منتظر تماسی است که بلافاصله بعد از آن حرکت خواهیم کرد.» ابو طارق آمد و در گوش رئیس زمزمه‌ای کرد و سپس گفت: «بفرمایید، دوستان.» من، ابو طارق، وسام الحسن (یکی از مقامات ارشد امنیتی لبنان) و الحريري همراه شدیم. الحريري سوار خودروی مرسدس زره‌پوش خود شد و خود رانندگی می‌کرد. من کنار او نشسته بودم و الحسن در صندلی عقب بود. کاروان از قریطم حرکت کرد و خودرویی مجهز به جدیدترین فناوری‌های نظارتی در جلو و دو خودروی استتار با شماره‌های مشابه، و پشت سر ما یک آمبولانس و یک ردیف از خودروهای شاسی‌بلند همراه با همراهان مسلح، ما را دنبال می‌کردند.
کمتر از یک دقیقه بعد، الحريري به الحسن گفت: «باسم (من) نمی‌داند که قرار است در دمشق با چه کسی ملاقات کنیم.» پرسیدم: «آیا قرار است با رئیس‌جمهور ملاقات کنید؟» پاسخ داد: «مهم‌تر... قرار است با بشار ملاقات کنم. این خواسته‌ی پیرمرد (حافظ اسد) است و نیاز به گشایش صفحه‌ای جدید داریم. پدر از نظر سلامتی در وضع خوبی نیست و پسر به قدرت خواهد رسید، و من باید به او کمک کنم... این اولین باری است که به دمشق می‌روم و با ابو جمال (خدام) ملاقات نمی‌کنم. به هر حال نمی‌خواهم او چیزی بداند... بعداً به او اطلاع خواهم داد.»

عبدالحليم خدام (رويترز)

کاروان بدون توقف ادامه داد. وقتی به تقاطع عنجر رسیدیم، جایی که مقر فرماندهی سوریه و دفتر سرلشکر غازی کنعان قرار دارد، الحريري به سمت مرز لبنان و سوریه رانندگی کرد. گفت: «نمی‌خواهیم کسی را ببینیم. بعد از جدیده یابوس کسی منتظر ماست تا ما را همراهی کند.» در جدیده، خودروی مرسدس 190 که سه نفر داخل آن بودند ما را همراهی کرد. پشت سر آن به ورودی‌های دمشق رسیدیم و کاروان به یک خودروی دیگر، یک پژوی قهوه‌ای‌رنگ، تحویل داده شد. راننده پژو از ابو طارق خواست که فقط خودروی نخست وزیر الحريري او را دنبال کند. بقیه خودروها کنار جاده پارک کردند و پژو ما را به مدت دو کیلومتر در جاده‌ای خاکی هدایت کرد که به کوه قاسیون منتهی می‌شد.
روی تپه‌ای منزوی از سایر محلات کوه، باسل اسد یک ویلای کوچک ساخته بود که آن را به‌عنوان دفتر جلسات خصوصی‌اش انتخاب کرده بود. بشار جایگاه پدرش را از برادرش به ارث برده بود و بخشی از این ارثیه ویلای سنگی بود که دور تا دور آن را زمینی بایر احاطه کرده بود، به جز چند درختی که تازه کاشته شده بودند. این ویلا کوچک بود و مناسب برای یک محل اقامت جوان پسند با دیدی به دمشق از بالا.
بشار در ورودی دفترش از الحريري استقبال کرد و ما، یعنی وسام الحسن، ابو طارق و من، در سالن مجاور منتظر ماندیم. سعی کردم مکالماتی که در حال انجام بود را بشنوم، اما موفق نشدم، جز صدای خنده‌ای که با کلماتی نامفهوم درآمیخته بود. با این حال به دوستانم اشاره کردم که کاملاً ساکت باشند، شاید بتوانیم جمله‌ای را بشنویم که جو این دیدار را دلپذیرتر کند و از تنشی که ما را احاطه کرده بود، بکاهد؛ درست مثل اینکه در یک بازدید از زندان بودیم.

این جلسه حدود یک ساعت و نیم به طول انجامید. بشار میهمان خود را همان‌گونه که استقبال کرده بود، بدرقه کرد و از فاصله چند متری به ما سلام کرد، بدون هیچ دست‌دادن یا کلامی، جز خداحافظی سنتی و جمله‌ای که از آن صدای بشار به گوشمان رسید: «به امید دیدار نزدیک، ان‌شاءالله، جناب رئیس».

بشار اسد در حال ملاقات با رفیق حریری (گتی)

در راه بازگشت، در کنار نخست وزیر سوار ماشین شدم. وقتی به محلی رسیدیم که کاروان توقف کرده بود، از وسام خواست که به خودروی ابو طارق بپیوندد. الحريري هیچ واکنشی نشان نداد. او سکوت کرده بود و من هم از هرگونه پرسشی خودداری کردم تا به جدیده یابوس رسیدیم. از او پرسیدم: «خیر باشد ان‌شاءالله برخلاف معمول، ساکتی. جلسه چطور بود؟» به من نگاهی انداخت و لبخند زد: «خیر... خیر. بعداً صحبت می‌کنیم.» دکمه ضبط را فشرد و صدای خواننده وردة الجزائری پخش شد و او با او زمزمه کرد: «قال إيه بيسألوني... عنّك يا نور عيوني.» از مرز گذشتیم و به طرف لبنانی رسیدیم. خودرو را کنار زد. کاروان متوقف شد. گفت: «بیا، رانندگی کن»... و همین‌طور هم شد. جاهایمان را عوض کردیم و به محض اینکه حرکت کردیم، گفت: «جلسه ضروری بود و قطعاً خوب بود... اما راستش را بخواهی؟ بعد از این جلسه من نگران لبنان نیستم. ما می‌توانیم مشکلات خود را حل کنیم. عادت کرده‌ایم که بیفتیم و دوباره بلند شویم. من الان نگران سوریه‌ هستم».
پرسیدم: «چرا، خیر باشد؟»
پاسخ داد: «بعد از حافظ اسد، سوریه را یک بچه اداره خواهد کرد... خدا به داد سوریه برسد.» صندلی خود را به عقب برد... و خوابید.
برداشتی که الحريري از این جلسه داشت، او را از ادامه مقابله با حملاتی که به او می‌شد باز نداشت. روز بعد به من گفت که دغدغه‌ی بشار در حال حاضر محدود به «سازماندهی وضعیت داخلی حزب، نظام و خانواده است تا با هر موقعیتی که به وضعیت سلامتی پدرش مربوط می‌شود، مقابله کند. به نظر می‌رسد که او دوستی من را کلیدی برای روابط خارجی که در مرحله بعد به آن نیاز خواهد داشت، می‌داند... از من درباره‌ی رابطه‌ام با رئیس‌جمهور شیراک، ولیعهد سعودی شاهزاده عبدالله بن عبدالعزیز و دولت آمریکا پرسید، و خواست که با لحود همکاری کنم و تغییراتی را که سوریه شاهد خواهد بود، دنبال کنم. این جوان منتظر رفتن پدرش است، بدون اینکه این موضوع را آشکار کند و مرتباً تکرار می‌کند که وضعیت سلامت پدرش او را نگران می‌کند، و دیابت بیماری خطرناکی است که به مشکلات قلب و عروق منجر می‌شود».

باسم سبع با رفیق حریری (فرانس پرس)

الحريري به دلیل مشغول بودن بشار به مسائل داخلی سوریه، احساس اطمینان می‌کرد و در عین حال، از پیگیری این مشغولیت از طریق ارتباط با خدام، عماد حکمیت شهابی و لواء کِنْعان، برای مهار هرگونه پیامد ناشی از گشایش به بشار، غافل نماند. او فراتر از این نیز رفت و از من درباره‌ی سودمندی ارتباط با لواء محمد ناصیف (ابو وائل)، که یکی از نزدیکان باسل اسد و بعدها بشار بود و در پرونده‌ی لبنان و همچنین در امور شیعی و ایرانی نقش کلیدی داشت، و به دلیل ارتباط نزدیکی که با علامه سید محمد حسین فضل‌الله داشت، پرسید. من او را به این کار تشویق کردم و به او اشاره کردم که فردی نزدیک به ناصیف به نام فضل شلق (که بعدها وزیر ارتباطات شد) می‌تواند این ارتباط را برقرار کند. ناصیف به برخی شخصیت‌های لبنانی از جمله خود الحريري، رئیس نبیه بری و میشل المر، اعتماد نداشت، اما با رئیس حسین الحسینی دوستی ویژه‌ای داشت و او را شایسته‌ترین فرد برای ریاست مجلس نمایندگان می‌دانست. همچنین او نسبت به سیاستمدارانی در لبنان که با خدام دوست بودند، به شدت نظر منفی داشت، ولی این افراد شامل ولید جنبلاط نمی‌شدند.

چند روز پس از جلسه در قاسیون، الحريري به من اطلاع داد که خدام منتظر من در خانه‌اش در شهر ساحلی بانیاس است و «می‌توانی او را از اوضاع جدید مطلع کنی و جزئیات دیدار با بشار را توضیح دهی. مهم است که واکنش او را که تلفنی بیان نمی‌کند، به من برسانی.» من به بانیاس رفتم و از مردم درباره‌ی خانه عبدالحلیم خدام پرسیدم. صاحب یک مغازه آدرس خانه برادرش را به من داد، و در نزدیکی آن ویلا‌ای کنار ساحل بود که متعلق به خدام بود. من به مدت یک ساعت با نایب رئیس‌جمهور سوریه به تنهایی صحبت کردم، و در نهایت پیامی به الحريري فرستادم: «به نظر می‌رسد که این پسر عجله دارد پدرش را به خاک بسپارد. به هر حال، ابو بهاء (لقب الحريري) کارش را به‌درستی انجام می‌دهد و باید به همین مسیر ادامه دهد. فشار زیادی بر او در بیروت و دمشق وارد است، بهتر است که دشمنان و فشارها را کاهش دهد تا بتواند لحود را تحت فشار قرار دهد. اما صادقانه بگویم، من خوشبین نیستم. در سوریه و لبنان افرادی هستند که برای او چاله می‌کنند. به هر حال، به او بگو که من تا آخر با او هستم».

رفیق الحریری... رابطه‌ای پیچیده با مقامات امنیتی سوریه (فرانس پرس)

در همین زمان، الحريري به سمت سرلشکر محمد ناصیف حرکت کرد که در منطقه‌ای جدید در سمت ورودی غربی دمشق، در منطقه الصبوره ساکن بود. ناصیف در ورودی ویلا، که به گفته خودش توسط مرحوم باسل برای او ساخته شده بود، با ما به گرمی استقبال کرد. ویلا نسبتاً ساده بود و چیزی نشان‌دهنده‌ی ثروت غیرعادی در آن نبود، به جز یک باغ که در آن درختان مثمر و غیرمثمر کاشته شده بودند.
من قبلاً ابو وائل را می‌شناختم و چندین بار همراه با همکارم، ولید الحسینی، صاحب مجله «الکفاح العربی»، در دفترش با او ملاقات کرده بودم. او یکی از فرماندهانی بود که به طور مستقیم با بشار در ارتباط بود و دستورالعمل‌ها را از او دریافت می‌کرد و درباره‌ی مسائل مربوط به وضعیت لبنان و نقشه‌ی اتحادهای انتخاباتی، پرسش‌هایی مطرح می‌کرد، همان‌طور که در یکی از مکالمات شاهد آن بودم.
سرلشکر ناصیف با خوشحالی از میهمانش استقبال کرد و گفت: «من سال‌ها منتظر این دیدار بودم. شما، جناب رئیس، عزیز سوریه و شخصاً عزیز من هستید. خوشحالی من از حضور شما در این خانه بسیار است. این خانه، خانه شماست، همان‌طور که همه خانه‌های سوریه خانه شماست. تقصیر از برادرمان ابو یعرب (منظور سرلشکر غازی کِنْعان است) بود که می‌خواست دوستی شما را به انحصار خود درآورد... ما نیز دوستان و برادران شما هستیم. امروز روز خاصی است و هیچ شریکی با من در این ملاقات نیست. ناهار را با هم می‌خوریم، در باغ استراحت می‌کنیم و به راحتی با هم وقت می‌گذرانیم».
گفتگوهای شخصی و میز بزرگی که با انواع غذاهای خوشمزه‌ی شامی پر شده بود و اصرار مداوم میزبان بر چشیدن همه‌ی غذاها، به اندازه‌ای برجسته بود که بحث‌های سیاسی در مقابل آن به جزئیات تبدیل شد. مهم‌ترین بخش این مهمانی، شکستن یخ‌ها با مردی بود که سال‌ها در زمره‌ی مخالفان دسته‌بندی شده بود و دشمنانی برای الحريري در لبنان ساخته بود. ما الصبوره را همان‌طور که استقبال شده بودیم، و پس از صرف یک وعده انار که به هضم سایر غذاها کمک کرد، ترک کردیم و خداحافظی موقتاً مین‌های ابو وائل را خنثی کرد.

رفیق الحریری و رئیس‌جمهور فرانسه ژاک شیراک (أ.ف.ب)

حافظ اسد به خوبی فهمیده بود که پسرش بدون حمایت کشورهای عربی و بین‌المللی نمی‌تواند با اطمینان در رأس قدرت قرار بگیرد. شاید او با حس سیاسی بیدارش دریافته بود که الحريري می‌تواند نقش اساسی در این حمایت داشته باشد، و مراسم تشییع جنازه‌اش باید فرصتی باشد برای آغاز حکومت بشار اسد، که در آن رئیس‌جمهور فرانسه ژاک شیراک، ولیعهد سعودی شاهزاده عبدالله، رئیس‌جمهور مصر حسنی مبارک، و دولت آمریکا با نمایندگی وزیر خارجه‌اش مادلین آلبرایت حضور داشته باشند. و چه کسی بهتر از رفیق الحريري برای تحقق این هدف؟
لبنان به شکلی مشابه به مراسم تشییع جنازه حافظ اسد روی آورد، همان‌طور که شخصیت‌های عربی و بین‌المللی و رهبران لبنانی و پیروانشان به مراسم نصب بشار اسد به عنوان رئیس‌جمهور شتافتند. بشار ماه‌ها منتظر این لحظه بود، و دیدارش با الحريري در کوه قاسیون در چارچوب همین لحظه بود.
فردا: یک بند در دستور کار... اهانت به رفیق الحريري.



«بزرگ‌ترین شبکه حماس در کرانه باختری طی یک دهه»... شاباک چه چیزی پیدا کرد؟


فلسطینی‌ها در ژانویه گذشته در کرانه باختری پرچم‌های حماس را در جشن آزادی اسرای فلسطینی از زندان‌های اسرائیل برافراشته‌اند (رویترز)
فلسطینی‌ها در ژانویه گذشته در کرانه باختری پرچم‌های حماس را در جشن آزادی اسرای فلسطینی از زندان‌های اسرائیل برافراشته‌اند (رویترز)
TT

«بزرگ‌ترین شبکه حماس در کرانه باختری طی یک دهه»... شاباک چه چیزی پیدا کرد؟


فلسطینی‌ها در ژانویه گذشته در کرانه باختری پرچم‌های حماس را در جشن آزادی اسرای فلسطینی از زندان‌های اسرائیل برافراشته‌اند (رویترز)
فلسطینی‌ها در ژانویه گذشته در کرانه باختری پرچم‌های حماس را در جشن آزادی اسرای فلسطینی از زندان‌های اسرائیل برافراشته‌اند (رویترز)

سرویس امنیت داخلی اسرائیل، «شاباک»، اعلام کرد که یکی از بزرگ‌ترین زیرساخت‌های جنبش «حماس» در شهر الخلیل واقع در جنوب کرانه باختری را کشف و خنثی کرده است. این شبکه، بنا بر اعلام شاباک، یکی از «بزرگ‌ترین شبکه‌هایی است که در یک دهه گذشته کشف شده‌اند».

شاباک گفت که طی عملیات بزرگی که سه ماه به طول انجامید، «بیش از ۶۰ عضو حماس» را که برنامه‌ریزی برای اجرای حملات در آینده نزدیک داشتند، بازداشت کرده است. در جریان این عملیات، افرادی که در حملات قبلی مشارکت داشته یا کمک کرده بودند نیز بازداشت شده‌اند.

در بیانیه‌ای که رسانه‌های اسرائیلی با توجه بسیار آن را پوشش دادند، آمده است که «در طول سه ماه گذشته، فعالیت‌های روزانه گسترده‌ای از سوی شاباک، با همکاری ارتش و پلیس، اجرا شد که طی آن، زیرساختی گسترده، پیچیده و عظیم متعلق به حماس در شهر الخلیل کشف شد؛ شبکه‌ای که برای اجرای حملات مختلف در آینده نزدیک آماده‌سازی شده بود».

عکسی که توسط شاباک منتشر شده و آن را تسلیحات کشف‌شده از سلول حماس در کرانه باختری توصیف کرده‌اند

طبق تحقیقات شاباک، «در چارچوب فعالیت‌های این شبکه زیرساختی، که از دست‌کم ۱۰ سلول تشکیل شده بود، مسئولان ارشد حماس — اغلب از جمله اسیران سابق در زندان‌های اسرائیل — اقدام به جذب، مسلح‌سازی و آموزش عناصر جدید در منطقه، با هدف اجرای حملات تیراندازی و کارگذاری بمب‌های دست‌ساز علیه اهداف اسرائیلی کرده‌اند».

رسانه‌های عبری‌زبان گزارش دادند که اتهامات واردشده به افراد بازداشت‌شده شامل «تمرین تیراندازی، جمع‌آوری اطلاعات درباره اهداف اسرائیلی، ساخت مواد منفجره، سرهم‌بندی بمب‌ها و برنامه‌ریزی برای حملات در داخل کرانه باختری و اسرائیل» است.

در مجموع، ۶۰ نفر بازداشت شده‌اند که بنا بر ادعای شاباک، اطلاعات اطلاعاتی گسترده‌ای ارائه داده‌اند؛ اطلاعاتی که به کشف ۲۲ نوع سلاح مختلف، ۱۱ نارنجک دستی، مواد انفجاری و مقادیر زیادی مهمات منجر شده است. همچنین یک مخفیگاه زیرزمینی کشف شده که برای پناه‌دادن به افراد تحت تعقیب و ذخیره‌سازی سلاح‌ها استفاده می‌شده است.

بزرگ‌ترین پرونده در یک دهه

تحقیقات نشان داد که برخی از بازداشت‌شدگان، در حملاتی شرکت داشته‌اند که در سال‌های گذشته رخ داده، از جمله یکی از افراد که در عملیات تیراندازی ۳۱ اوت ۲۰۱۰ در تقاطع بنی نعیم در الخلیل شرکت داشت؛ حمله‌ای که به کشته‌شدن ۴ اسرائیلی انجامید.

عکس یک مخفیگاه زیرزمینی در الخلیل که شاباک آن را به حماس نسبت داده و گفته برای فعالیت‌های مسلحانه استفاده می‌شده است (شاباک)

یکی از مقام‌های ارشد شاباک گفت: «این بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین پرونده‌ای است که طی دهه گذشته در کرانه باختری توسط شاباک خنثی شده است». او افزود: «اکثر اعضای این شبکه، قبلاً در زندان‌های اسرائیل محبوس بوده‌اند و تجربه‌ بالایی در مواجهه با بازجویی دارند». او تأکید کرد که «کشف این شبکه، ناکامی بزرگی برای حماس در اجرای مجموعه‌ای از حملات خطرناک در اسرائیل به شمار می‌رود».

رسانه‌های اسرائیلی نیز گزارش دادند که در روزهای آینده، کیفرخواست‌هایی جدی علیه متهمان صادر خواهد شد؛ از جمله اتهاماتی نظیر «رهبری یک سازمان تروریستی، تصدی سمت‌های اجرایی یا رهبری، تلاش برای قتل عمد و اقدامات منجر به قتل عمد».

تلاش برای برافراشتن مجدد در کرانه باختری

این نخستین‌ بار نیست که سلول‌هایی در کرانه باختری که وابسته به حماس هستند کشف می‌شود، اما این رویداد توجه را به تلاش‌های حماس برای بازسازی حضور خود در کرانه باختری جلب کرده است — تلاشی که پس از حدود دو سال جنگ اسرائیل با هدف از میان‌بردن حماس در نوار غزه شدت گرفته است.

حماس همواره در کرانه باختری حضور داشته و دوره‌های مختلفی از حضور پررنگ و کم‌رنگ را تجربه کرده، اما به گفته ناظران، هرگز شرایط پیچیده‌تری از وضعیت فعلی را — که پس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد — تجربه نکرده است.

تظاهرات فلسطینی‌ها در الخلیل در ژوئیه ۲۰۲۴ در اعتراض به ترور اسماعیل هنیه، رهبر حماس (AFP)

منبعی در حماس در کرانه باختری به روزنامه «الشرق الاوسط» گفت: «کل جنبش در وضعیت پیچیده، دشوار و بی‌سابقه‌ای قرار دارد». وی افزود: «پیگرد مداوم اسرائیلی‌ها علیه رهبران، امکانات و پایگاه‌های حماس از زمان ۷ اکتبر، در غزه، کرانه و حتی خارج، آسیب زیادی به ما زده است».

این منبع ادامه داد: «شرایط امنیتی در کرانه باختری همیشه پیچیده‌تر از نوار غزه بوده، اما اکنون حتی پیچیده‌تر شده است. پیگرد امنیتی دائم، نظارت بر منابع مالی، و کاهش شدید توانایی حماس در تأمین منابع و حرکت، به بحران‌های ترکیبی و عمیق منجر شده است».

با این حال، منبع یادشده ابراز اطمینان کرد که این بحران نیز خواهد گذشت و افزود: «بازداشت‌ها، تعقیب‌ها و ترورها از بدو پیدایش حماس ادامه داشته، اما هرگز موفق به نابودی آن نشده‌اند. این یک جنگ قدیمی و همیشگی است».

حماس چگونه در کرانه باختری آغاز شد؟

حضور حماس در کرانه باختری از زمان تأسیس آن در سال ۱۹۸۷ آغاز شد. ابتدا تمرکز فعالیت آن بر جذب فلسطینیان از طریق مساجد بود و سپس به اجرای عملیات‌های تیراندازی و تلاش برای ربایش نظامیان روی آورد.

حماس با اجرای عملیات‌های انفجاری در داخل اسرائیل، در کرانه باختری شناخته‌تر شد و این اقدامات با آغاز انتفاضه دوم در سال ۲۰۰۰ شدت یافت. سپس در انتخابات ۲۰۰۶ مشارکت کرد و رهبرانی از کرانه باختری را برای شرکت در انتخابات قانون‌گذاری معرفی کرد که منجر به پیروزی بر فتح شد و جایگاه سیاسی حماس را تقویت کرد.

می‌توان گفت که پیش از شکاف داخلی فلسطین در سال ۲۰۰۷، فعالیت‌های حماس در کرانه باختری رسمی، علنی و گسترده بود، اما پس از آن، هر نوع فعالیتی برای حماس ممنوع اعلام شد. تشکیلات خودگردان فلسطینی اعضای حماس را بازداشت، منابع مالی آن را تعقیب و سلاح‌هایش را مصادره کرد و مؤسسات وابسته به آن را بست؛ اقدامی که به تضعیف حضور این جنبش در کرانه باختری انجامید.

منبعی امنیتی در فلسطین گفت: «دستور کار حماس همواره عامل بی‌ثباتی در کرانه بوده و این همان چیزی است که تشکیلات خودگردان با آن مقابله کرده، نه با خود جنبش».

پیش و پس از ۷ اکتبر، استفاده حماس از سلاح در کرانه باختری کاملاً ممنوع بود. این موضوع بارها به برخوردهایی با تشکیلات خودگردان منجر شد. با این حال، پس از ۷ اکتبر، برخی سلول‌های حماس حملاتی را علیه اهداف اسرائیلی در کرانه انجام دادند، اما این حملات در حد انتظارات رهبران حماس نبود.

فلسطینی‌ها در ژانویه گذشته پرچم‌های حماس، فلسطین و حزب‌الله را در کرانه باختری برافراشته‌اند (رویترز)

یک منبع آگاه فلسطینی در کرانه باختری گفت که رهبری حماس در نوار غزه «روی حضوری بزرگ‌تر در کرانه باختری حساب کرده بود، حضوری که بتواند توازن را بر هم بزند».

رهبران سیاسی و نظامی حماس از همان لحظات آغازین حمله ۷ اکتبر، بارها از کرانه باختری خواستند وارد عرصه نبرد شود، اما چنین چیزی رخ نداد.

احتمال ورود کرانه به خط درگیری، یکی از نگرانی‌های دائمی اسرائیل در طول جنگ بود. شاباک بارها هشدار داده بود که انتفاضه‌ای سوم ممکن است شکل بگیرد و سلول‌های خفته حماس فعال شوند.

شاباک اعلام کرده که در سال ۲۰۲۴ موفق به خنثی‌سازی ۱۰۴۰ «عملیات تروریستی بزرگ» در کرانه باختری شده است، از جمله ۶۸۹ مورد تیراندازی، ۳۲۶ مورد انفجار، ۱۳ مورد چاقوکشی، ۹ مورد زیر گرفتن با خودرو، ۲ عملیات انتحاری و یک مورد آدم‌ربایی.