جمال مصطفی: در زندان از اعدام رئیس‌جمهوری و انتقال جسدش برای انتقام‌جویی مطلع شدیم  

داماد صدام حسین و دبیر دوم او خاطرات روزهای کاخ و زندان را برای «الشرق الاوسط» روایت می‌کند (قسمت اول)  

جمال مصطفی السلطان همراه با رئیس‌جمهور صدام حسین
جمال مصطفی السلطان همراه با رئیس‌جمهور صدام حسین
TT

جمال مصطفی: در زندان از اعدام رئیس‌جمهوری و انتقال جسدش برای انتقام‌جویی مطلع شدیم  

جمال مصطفی السلطان همراه با رئیس‌جمهور صدام حسین
جمال مصطفی السلطان همراه با رئیس‌جمهور صدام حسین

ساده نیست داماد رئیس‌جمهوری صدام حسین، دبیر دوم او، عضو قبیله‌اش و نماینده او نزد عشایر باشی، به عشایر بروی تا آنها را برای دفاع از بغداد جمع‌آوری کنی، اما وقتی بازگردی، متوجه شوی بغداد سقوط کرده است. آمریکایی‌ها تصویرت را در لیست بزرگ‌ترین افراد تحت تعقیب روی کارت‌های بازی قرار داده‌اند. به سوریه پناه ببری، اما از پذیرش تو خودداری کنند. بازگردی و کسی با انگیزه دلار به تو خیانت کند و سرانجام در زندان بیفتی.
ساده نیست در سلول انفرادی زندگی کنی، از دنیا جدا شده باشی، دوربین حرکاتت را ثبت کند و دستگاه ضبط، نفس‌هایت را بشمارد تا هر کلمه‌ای را ضبط کند. در حالی که در انزوا هستی، متهم شوی که مقاومت را هدایت می‌کنی و خودروهای بمب‌گذاری شده ارسال می‌کنی. در زندان خبر دردناکی به تو برسد؛ این‌که «رهبر مقاومت» صدام حسین به دست نیروهای آمریکایی افتاده است. او را در زندان ببینی و روزی به دادگاه دجیل فراخوانده شوی و در قفس اتهام، کسی را ببینی که روزی ارباب کشور و سرنوشت‌ها بود.
بعدها بفهمی که «جناب رئیس» سحرگاه عید اعدام شد و جسدش مقابل خانه نخست‌وزیر نوری المالکی، که مشغول جشن عروسی پسرش بود، انداخته شد. در نماز غایب برای او شرکت کنی، همراه اعضای رهبری همچون طه یاسین رمضان، دایی‌ات علی حسن المجید که به ناحق «علی شیمیایی» نامیده شد، برزان التکریتی و عبد حمود. و عجیب‌تر از همه، حضور طارق عزیز مسیحی در این نماز غایب باشد.
ساده نیست قاضی در سال ۲۰۱۱ به تو به صورت محرمانه بگوید که هیچ دلیلی برای محاکمه‌ات وجود ندارد و می‌تواند در ازای مبلغی قابل توجه به دلار، آزادی‌ات را تضمین کند. تو پیشنهاد کنی که زمینی که از جد چهارمت به ارث برده‌ای بفروشی چون دلارهای مورد نظر او را نداری، اما قاضی این پیشنهاد را رد کند و تو را مدت بیشتری نزدیک به یک دهه در زندان نگه دارند، تا این‌که به دلیل کمبود شواهد آزاد شوی.

خانواده صدام که حلا در سمت چپش دیده می‌شود( ا. اف. پ)

چندی پیش، تصویری قدیمی از رئیس‌جمهوری فقید صدام حسین با خانواده کاملش دیدم. در این تصویر صدام، همسرش ساجده، دو پسرش عدی و قصی و دخترانش رغد، رنا و حلا به همراه همسرانشان دیده می‌شدند: حسین کامل المجید، صدام کامل المجید و جمال مصطفی سلطان. این تصویر حالا مانند زلزله‌ای تکان‌دهنده است؛ از شش مردی که در عکس دیده می‌شوند، پنج نفر کشته شده‌اند. صدام اعدام شد. عدی، قصی و مصطفی، پسر قصی، به دست نیروهای آمریکایی کشته شدند. حسین کامل و صدام کامل به دست اعضای قبیله‌شان به خاطر جدایی از نظام کشته شدند. تنها بازمانده، دکتر جمال مصطفی سلطان است.
جمال در چهارم می ۱۹۶۴ در تکریت متولد شد. او به گارد حفاظت از رئیس‌جمهوری پیوست و هم‌زمان تحصیلاتش را ادامه داد. مدرک دکترای علوم سیاسی گرفت و نقش مهمی در تشویق ورزش و ایجاد ارتباط با ورزشکاران ایفا کرد. او مأموریت عشایر را بر عهده گرفت و روابط گسترده‌ای با آنها برقرار کرد. همیشه مورد اعتماد رئیس‌جمهوری بود و در جلسات هیئت دولت شرکت می‌کرد. در ۲۰ آوریل ۲۰۰۳ دستگیر و در ۱۷ ژوئن ۲۰۲۱ از زندان الحوت در ناصریه آزاد شد. سپس از بغداد به اربیل رفت و با رهبر کرد، مسعود بارزانی دیدار کرد. از آنجا به همراه همسرش و ساجده، بیوه رئیس‌جمهوری فقید عراق، به دوحه رفت.

جمال مصطفی سلطان همراه با سردبیر غسان شربل در طول مصاحبه

آنچه توجهم را جلب کرد، دوری این مرد از رسانه‌ها بود. با او تماس گرفتم و او تصمیم گرفت سکوتش را بشکند. داستانش را از او پرسیدم و گفتگو طولانی شد. طبق عادت عشایری، اصرار داشت که بدون صرف ناهار، آن هم یک ناهار دیرهنگام که غذای اصلی‌اش «الهبیط» بود، نرویم. غذایی که صدام حسین شخصاً آن را در دیدارهای خانوادگی و با دوستان نزدیک تهیه می‌کرد.
پس از ترک او، به یاد سخنان قاضی عبدالرئوف رشید افتادم؛ کسی که حکم اعدام صدام حسین را در پرونده دجیل صادر کرده بود. جمال مصطفی سلطان در آن بازدید همراه صدام بود؛ بازدیدی که در آن تلاش برای ترور رخ داد. قاضی در پایان گفتگویمان گفت: «متأسفانه ما بر اساس منطق قانون و عدالت عمل کردیم. اما برخی از مسئولان مسئله را به شکل انتقام و شماتت درآوردند؛ وقتی روز عید را برای اجرای حکم اعدام انتخاب کردند و با جسد صدام به درستی رفتار نکردند. این اقدامات عملاً هدیه‌ای برای طرفداران صدام بود که می‌تواند یاد او را برای مدت طولانی زنده نگه دارد.»

رئیس‌جمهوری صدام حسین و جمال مصطفی سلطان

از جمال مصطفی سلطان درباره ارتباطاتش در زندان با رئیس‌جمهوری زندانی پرسیدم و او داستان اولین ارتباطش را روایت کرد؛ ارتباطی که «از طریق برخی از زندانیانی که با او در دادگاه دجیل بودند» برقرار شد. یکی از آنها رئیس دادگاه انقلاب، عواد البندر بود که او نیز اعدام شد.
او می‌گوید: «آقای البندر گاهی صحبت‌هایی از جناب رئیس به من منتقل می‌کرد. او به دادگاه دجیل می‌رفت و رابطه خوبی با من داشت. با هم می‌نشستیم و صحبت می‌کردیم. ابو بدر در حقیقت انسان خوبی بود، شجاع و خوش‌بین. شاید یک ساعت به اجرای حکم اعدام مانده بود، اما او با تو صحبت می‌کرد و می‌گفت: نگران نباش، خودت را ناراحت نکن، این موضوع اتفاق نمی‌افتد. به تو اطمینان می‌داد و آرامش می‌بخشید. من از طریق عواد البندر ارتباط برقرار می‌کردم؛ صحبت‌هایی که رد و بدل می‌شد، سلام‌ها و گفتگوها و غیره.»
او ادامه می‌دهد: «بعدها، سلطان هاشم، وزیر دفاع عراق (خدا رحمتش کند)، و حسین رشید (خدا او را آزاد کند)، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح عراق، که اکنون در زندان است و بیش از ۸۵ سال سن دارد... سلطان هاشم و حسین رشید پیام‌هایی را برای من می‌آوردند و می‌بردند. علاوه بر این، من نامه‌هایی برای جناب رئیس می‌فرستادم.»

جمال مصطفی سلطان روی کارت‌های بازی منتشرشده توسط ارتش آمریکا برای رهبران تحت تعقیب نظام

کتاب‌های متنوعی، به‌ویژه کتاب‌های تاریخی، در زندان همراه من بود. علاوه بر این، از سوی او برایم سیگارهایی فرستاده می‌شد که امضای خودش روی آنها بود. روی سیگارها امضا می‌کرد و برایم می‌فرستاد تا مطمئن شوم پیام‌ها به من رسیده است. هنوز تعدادی از آن سیگارهای فرستاده‌شده را نگه داشته‌ام؛ سیگارهای کوبایی که در داخل زندان با دست خودش امضا کرده بود.
این سیگارها را از طریق وکیلم، استاد بدیع عارف (خدا رحمتش کند)، برای خانواده‌ام می‌فرستادم. او تعجب می‌کرد که چگونه این پیام‌ها و سیگارها به من می‌رسد. به او می‌گفتم: «استاد، این موضوع را فعلاً میان خودمان نگه‌دار و درباره‌اش صحبت نکن. بگذار کارمان پیش برود؛ اگر روش را بگویم، ممکن است این مسیر را از دست بدهیم. بگذار به همین شکل پیام‌ها و نیازها را رد و بدل کنیم.»
از من درباره روحیه رئیس‌جمهوریدر زندان می‌پرسی. ما آقای رئیس، خدا رحمتش کند، را به‌خوبی می‌شناسیم و عراقی‌ها، عرب‌ها و مسلمان‌ها هم او را می‌شناسند. همه می‌دانند که او مردی شجاع و استوار همچون کوه است؛ طوفان‌ها او را تکان نمی‌دهند و سختی‌ها او را نمی‌شکنند. او ثابت‌قدم و قوی بود و این ویژگی‌هایش شناخته‌شده است. بنابراین، ما همیشه درباره شجاعت، قهرمانی و عقلانیت او صحبت می‌کردیم و امید بسیاری به او داشتیم. فکر می‌کردیم حضور او بیرون از زندان می‌تواند به آزادی عراق منجر شود.
پنهان نیست که رئیس انتظار اعدام شدن را داشت. به‌طور کلی، همه ما که در زندان بودیم، از جمله خود من، می‌دانستیم که چنین اتفاقی ممکن است رخ دهد. هر اتهامی می‌توانست مطرح شود تا حکم اعدام توجیه شود. این مسئله برای من هم کاملاً روشن بود، زیرا دادگاه چیزی جز یک نمایش نبود. این دادگاه به دستور آمریکایی‌ها و با همکاری ایرانی‌ها ایجاد شد و به دست عوامل عراقی‌شان برای انتقام از نظام سابق اجرا شد.

در دجیل با صدام

جمال مصطفی همراه صدام حسین در هنگام تلاش برای ترورش در دجیل حضور داشت و بعدها به دادگاه فراخوانده شد. او این رویداد را چنین به یاد می‌آورد: «ماجرای دجیل آن زمان در رسانه‌ها مطرح شد و سپس به دادگاه رسید. موضوع با جزئیات بسیاری بیان شد. رئیس‌جمهوری، خدا رحمتش کند، دجیل را مانند هر شهر یا روستای دیگری در عراق بازدید کرد. او با شهروندان دیدار کرد و آنها از او استقبال و پذیرایی کردند. میان آنها زنی بود که طبق رسم ما، هنگام بازدید رئیس‌جمهوری از یک روستا یا شهر، گوسفندی قربانی می‌کردند.
یادم می‌آید که آن زن با دستش روی ماشین اثری از خون به جا گذاشت. ما فکر کردیم که این ممکن است نشانه‌ای با نیت خیر باشد، اما هیچ‌چیز را به شانس نمی‌سپردیم. بنابراین، ماشین رئیس‌جمهوری را با ماشین دیگری عوض کردیم. او به ماشین دیگری سوار شد و به سمت هواپیماها رفتیم تا به بغداد بازگردیم.
در راه، کاروان ما از باغ‌ها هدف تیراندازی سنگین قرار گرفت؛ تیراندازی با سلاح‌های مختلف. رئیس‌جمهوری از ماشین پیاده شد. تعدادی از ماشین‌ها آسیب دیدند و تعدادی زخمی شدند. رئیس‌جمهوری شروع به صحبت با مردم کرد تا فضایی از آرامش و اطمینان ایجاد کند. سپس به ماشین بازگشت و به همان مکانی که در آنجا سخنرانی کرده بود، رفت. دوباره برای مردم سخنرانی کرد، سپس به هواپیما سوار شدیم و به بغداد برگشتیم.
پس از بازگشت، تعدادی از کسانی که در این حمله شرکت داشتند، دستگیر شدند.

حدود یک ساعت پس از این تلاش ناکام، هاشمی رفسنجانی (رئیس‌ مجلس وقت ایران) در جریان سفرش به سوریه اشاره کرد که این حمله توسط آنها انجام شده است. او این موضوع را از دمشق اعلام کرد. این خود دلیلی واضح است که ایران پشت این عملیات بود و آنها به دنبال ترور رئیس‌جمهوری عراق بودند. آنها می‌دانستند که اگر رئیس‌جمهوری را ترور کنند، عراق در دستانشان خواهد بود. دست‌اندرکاران محاکمه و اعدام شدند.»
جمال مصطفی به یاد می‌آورد: «پس از اشغال آمریکا، به دادگاه فراخوانده شدم. اولین چیزی که دیدم، رئیس‌جمهوری بود که در دادگاه نشسته. به او سلام کردم و دقیقاً یادم هست که چه گفتم:« السلام علیکم یا أبی و عمی و قائدی العزیز الغالی». این دقیقاً کلماتی بود که هنگام ورود به رئیس‌جمهوری گفتم. سوگند یاد کردم و شهادتم را آغاز کردم.»
به یاد دارم که برخی موضوعات را مطرح کردم. به آنها گفتم که مجموعه‌ای از انفجارها در عراق رخ داده است و این موضوع، اولین مورد از این دست در عراق نیست. بلکه بسیاری از این رویدادها پیش‌تر توسط عوامل ایران و در قالب زنجیره‌ای از انفجارها در بغداد و دیگر نقاط رخ داده‌اند. به آنها دربارهٔ حادثه دانشگاه المستنصریه و دیگر موارد توضیح دادم. قاضی در پاسخ گفت: «ما در این جلسه دربارهٔ این مسائل صحبت نمی‌کنیم که بگوییم آیا ایران پشت این ماجرا است یا نه. مسئلهٔ من در حال حاضر این است که تو آمده‌ای تا از این متهم دفاع کنی.» جواب دادم: «بله، آقای رئیس‌جمهوری برای دشمنان عراق و ملت، مدت‌ها است که متهم و مجرم تلقی می‌شود، اما او یک رهبر و فرزند وفادار به عراق و امت است.»
آیا به خاطر نسبت خانوادگی مجازات شدم؟
اگر می‌پرسید آیا به خاطر داماد رئیس‌جمهوری بودن مجازات شدم، پاسخ من مثبت است. ۱۸ سال و نیم در زندان بودن یکی از نتایج آن است. آنها با روش و ذهنیت و کینه‌توزی خود فقط برای انتقام‌جویی این کار را کردند. از دید آنها این یک جرم بزرگ بود. من بهای سنگینی پرداختم و آنها تلاش کردند از من انتقام بگیرند و مرا این همه مدت در زندان نگه داشتند. واقعیت این است که هیچ اتهامی باقی نماند که به من وارد نکرده باشند؛ از جمله اینکه از داخل زندان مقاومت را رهبری می‌کنم.

سلول انفرادی و اتهامات

اتهامات بسیاری علیه من ساختند. گفتند چون داماد صدام حسین هستی و با شیوخ عشایر، ورزشکاران، و مردم رابطه‌ای برجسته داری، ممکن است اگر آزاد شوی، علیه ما کودتا کنی. بنابراین باید در زندان بمانی و هرگز از آن خارج نشوی، بلکه باید در آن بمیری. این حرف را عراقی‌ها زدند. آمریکایی‌ها گفتند که به دلایل ذکرشده آزاد نخواهی شد، اما عراقی‌ها اضافه کردند: «تو باید در زندان بمیری.» آنها برای انتقام‌جویی آمده بودند و هیچ اتهامی باقی نگذاشتند که به من وارد نکنند. از جمله اینکه مرا به عنوان رهبر مقاومت، رهبر شورشیان عشایر، و رهبر گروه‌هایی مانند «جیش عمر»، «جیش أبی بکر» و «جیش محمد» متهم کردند.
بیش از ۱۰ اتهام به من وارد شد. مرا به دادگاه می‌بردند و من با قدرت و شجاعت از خودم دفاع می‌کردم. وقتی بی‌گناهی‌ام ثابت می‌شد، اتهام دیگری مطرح می‌کردند. هیئت مشورتی امنیت ملی مسئول سه دستگاه اطلاعاتی بود: استخبارات، امنیت ملی و اطلاعات نظامی. این سه دستگاه همواره در داخل زندان مرا زیر نظر داشتند. حتی در داخل زندان عناصری برای نظارت بر من داشتند.

شرایط زندان

به مدت ۷ سال، به دلیل داماد صدام حسین بودن و «خطرناک‌ترین زندانی»، مرا کاملاً از سایر زندانیان نظام سابق جدا کردند. در انزوای کامل بودم و با هیچ زندانی دیگری ملاقات نمی‌کردم. طول سلول من ۳.۵ متر و عرض آن ۳ متر بود، به همراه یک سرویس بهداشتی.
برخی از نگهبانان که احترام زیادی برای من قائل بودند، کمکم می‌کردند. آنها مرا از طریق فعالیت‌های ورزشی‌ام و ارتباطات گسترده‌ای که در این حوزه داشتم، می‌شناختند. در سال ۲۰۱۸، مدیر جدیدی به نام عبدالرحمن منصوب شد. او فردی حرفه‌ای و عراقی اصیل بود که نسبت به ما کینه‌ای نداشت. به دیدار من آمد و به او گفتم که تمام زندانیان این زندان حکم اعدام دارند، اما آنها تلفن دارند، با خانواده‌هایشان تماس می‌گیرند، پیام دریافت می‌کنند، ملاقات دارند و وکلای‌شان را می‌بینند. در حالی که من هیچ‌کدام از این امکانات را ندارم. به او گفتم: «من از حقوقم به عنوان یک زندانی صحبت نمی‌کنم. حداقل به نفع شما است که بگویید اجازه می‌دهید من پیام‌هایی ارسال کنم. من فقط می‌خواهم از طریق شما پیام‌هایی به برادرم بفرستم.»
او پاسخ داد: «این حق شما است و کاملاً مشروع است.» بنابراین از طریق او دو یا سه پیام به برادرم فرستادم. اما بعد از مدتی، دستگاه اطلاعاتی که او را زیر نظر داشت، او را متهم کرد که پیام‌هایی را به من رسانده است. او را بازداشت کردند و به زندان انداختند.

تلاش کردند او را متهم کنند که من به او رشوه داده‌ام و او پیام‌هایی را برای مقاومت منتقل کرده است. همچنین تلاش کردند او را به عنوان شاهد علیه من استفاده کنند، اما خداوند خواست دیگری داشت و او بر اثر شکنجه و آزار در زندان فوت کرد.

اتهام قتل در زندان

تصور کنید در حالی که در زندان بودم، به قتل متهم شدم. مدعی شدند که من شخصی را مأمور کردم تا خودرویی بمب‌گذاری‌شده را برای ترور سرهنگ محمد الموسوی، یکی از کارکنان پلیس یا راهنمایی و رانندگی، آماده کند. آنها می‌دانستند که من در زندان هستم، اما گمان می‌کنم کینه‌شان آنها را کور کرده بود. من حتی نمی‌دانستم الموسوی کیست و هرگز نام او را نشنیده بودم.»

رهبری احساسات خود را پنهان کرد و طارق عزیز با ما در نماز غیابی شرکت کرد

وقتی درباره ملاقات دیگری با رئیس‌جمهوری پرسیدم، پاسخ داد: «من او را دو بار دیدم (پس از دستگیری). دیدار او برای من دردناک بود، زیرا رئیس‌جمهوری برای من شخصیتی بسیار بزرگ و الگوی زندگی‌ام بود. درد من زمانی بیشتر شد که دیدم افرادی مزدور تلاش می‌کنند به او آسیب برسانند. او همچون شیری استوار بود و بر اصولی که با آن‌ها بزرگ شده و برایشان مبارزه و فداکاری کرده بود، پایدار ماند. این نخستین دیدار بود. دیدار دوم، همان‌طور که گفتم، در سالن دادگاه بود.»

ملاقات اول در زندان
روحیه او بسیار بالا بود. او به شجاعت و پایداری خود معروف است؛ مردی که شجاعت، استواری و پیشگامی او بی‌نظیر است. بله، رئیس‌جمهوری شکنجه شد. او در دادگاه اعلام کرد که تحت شکنجه قرار گرفته است. همچنین دیگر رهبران عراقی، از جمله استاد طه یاسین رمضان که گاه‌به‌گاه با او صحبت می‌کردم، شکنجه شدند. برخی از دیگر همراهان نیز تحت شکنجه قرار گرفتند. این شکنجه‌ها ابتدا توسط آمریکایی‌ها انجام شد، زیرا ما مدت طولانی (تا سال ۲۰۰۸) در دست آن‌ها بودیم. اولین گروه به عراقی‌ها سپرده شد، سپس گروه دوم در سال ۲۰۱۰ و گروه‌های دیگر در سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ منتقل شدند. استاد طارق عزیز نیز تحت شکنجه روانی قرار داشت.»

صدام در جریان محاکمه‌اش در پرونده دجیل (گتی)

وقتی پرسیدم که چه زمانی در زندان فهمیدی صدام حسین، که عموی تو، پدر همسرت و رئیس‌جمهوری عراق بود، اعدام شده است، پاسخ داد:
«ما در بخشی بودیم که اکثر افراد حاضر در آن ارتباط نزدیکی با رئیس‌جمهوری داشتند، خدا رحمتش کند. مثلاً تیمسار کمال (برادرم)، حاجی عبد، دایی‌ام علی حسن المجید، پسرعموی رئیس‌جمهوری سبعاوی ابراهیم، و برخی دیگر از نزدیکان و رهبران از جمله طارق عزیز، سلطان هاشم، طه یاسین رمضان و عواد البندر حضور داشتند. معمولاً احساس می‌کردیم که حادثه‌ای در حال رخ دادن یا در شرف وقوع است. آمریکایی‌ها یک رادیو به ما داده بودند که با آن اخبار را گوش می‌کردیم. صبح که بیدار شدیم، رادیو را در جای خود نیافتیم. هم‌زمان متوجه شدیم که مترجمی در میان نگهبانان حضور دارد. این موضوع نشانه‌ای بود که حادثه‌ای رخ داده است.
در روزهای عادی، فقط نگهبانان حضور داشتند و مترجمی در کار نبود، اما حضور مترجم نشان می‌داد که اتفاقی در حال رخ دادن است. همچنین نبودن رادیو نیز نشانه دیگری بود. رادیوی بخش مقابل ما را برنداشته بودند. از آن‌ها کلماتی شنیدیم که ناراحتی‌شان را نشان می‌داد. فهمیدیم که آن روز حکم اعدام رئیس‌جمهوری، خدا رحمتش کند، اجرا شده است. واقعاً بسیار متأثر شدیم. من اولین کسی بودم که در محوطه قدم زدم. مترجم و نگهبانان در نزدیکی من بودند. گفتم:«صدام حسین همچون عمر مختار و رهبران بزرگ عرب جاودانه است. از امروز به بعد، او نماد و اسطوره‌ای از شجاعت، قهرمانی، فداکاری و ایثار برای همه عراقی‌ها، عرب‌ها و مسلمانان است. او جاودانه است، همانند تمام رهبران بزرگ عرب.» مترجم این سخنان را برای آن‌ها ترجمه کرد. او مردی آرام بود و نگهبانان نیز آرام بودند و واکنشی نشان ندادند.
تیمسار کمال نیز با من هم‌صدا شد و با همان روحیه و لحن صحبت کرد. سپس ما نماز غیابی برای او خواندیم، خدا رحمتش کند. همه ما، از جمله طارق عزیز که مسیحی بود، در نماز غایب شرکت کردیم. او یکی از رهبران برجسته عراق بود. همه ما در شوک بزرگی بودیم. شهادت او ضربه‌ای برای همه عراقی‌های شریف، عرب‌ها و مسلمانان بود و هم‌زمان یک فقدان بزرگ، زیرا او سد مستحکم مقابل دشمنان بود. همه امید بسیاری به او داشتند و از دست دادن او ضایعه‌ای بزرگ بود. همه چنین احساسی داشتند و متأثر بودند.
همه سعی کردند احساسات خود را در مقابل این فقدان کنترل کنند. اما حقیقت این است که ما مردان از گریه خجالت می‌کشیم، هرچند گریه امری طبیعی است. اگر کسی می‌خواست گریه کند، خود را از دیگران جدا می‌کرد تا دیده نشود.»
دایی‌ام، علی حسن المجید، در آن لحظه کنارم نبود زیرا در بخشی دیگر از زندان بود. او نیز به اعدام محکوم شده بود و هر از گاهی برای اجرای حکم برده می‌شد.

اما او را مردی ثابت‌قدم و شجاع یافتم که به من نیز نوعی آرامش می‌داد. می‌گفت: «ما همه در این مسیر قدم گذاشته‌ایم و همواره احساس کرده‌ایم که هر لحظه ممکن است شهید شویم، نه فقط اکنون، بلکه از همان زمان که مبارز بودیم و در تمام جنگ‌هایی که شرکت کردیم، چنین احساسی داشتیم.»
به‌طور کلی، همه کسانی که در آن دوران شرکت داشتند، بارها از شهادت جان سالم به در بردند. نه یک یا دو بار، بلکه بارها از انفجار بمب یا گلوله نجات یافتند، اما این لطف خداوند متعال بود. ما با خطرات بسیاری روبه‌رو شدیم. به همین دلیل همه این احساس را داشتند که تقدیر از پیش نوشته شده است. اگر خداوند شهادت را برایت رقم زده باشد، حتماً شهید خواهی شد.»

قبرهای صدام، عدی و قصی در اختیار افراد مورد اعتماد

از او پرسیدم آیا زمان اجرای حکم اعدام تأثیر خاصی داشت و درباره جسد و قبر چه شایعاتی مطرح شد؟ پاسخ داد:
«بدون شک، زمان اجرای اعدام تأثیر خاصی داشت. هدف از اجرای حکم در روز عید قربان، تحقیر و اذیت روانی عرب‌ها و مسلمانان بود، زیرا این روز برای همه آن‌ها اهمیت ویژه‌ای دارد. هدفشان دقیقاً همین بود: آزار روحی و تحقیر.
جسد، طبق روایت‌ها و آنچه شنیدیم، ابتدا به مکانی منتقل شد که گفته می‌شود خانه نوری المالکی (نخست‌وزیر وقت عراق و یکی از وابستگان ایران) بوده است. در آن زمان ادعا شد که مراسم عروسی پسرش نیز در آن خانه برگزار می‌شد. جسد به این مکان منتقل شد تا انتقام گرفته شود. این نکته را باید اشاره کنم که آن‌ها برای خدمت به عراق نیامده بودند و چیزی جز انتقام و ویرانی برای این کشور به ارمغان نیاوردند.
بعداً جسد به تکریت، در استان صلاح‌الدین، و به‌ویژه به العوجه، زادگاه رئیس‌جمهوری، منتقل و در آنجا دفن شد. مراسم عزاداری برگزار شد و بازدیدکنندگانی از سراسر عراق و جهان به زیارت قبر او می‌آمدند. خدا رحمتش کند. این وضعیت برای مدتی ادامه داشت. اما مکان قبر اکنون ناشناخته است و دلایل آن نیز آشکار است، زیرا ما با افراد حقیر و کینه‌توزی سروکار داریم که هدف و انگیزه‌شان تنها کشتن و انتقام‌جویی است.»

همین موضوع درباره قبرهای عدی و قصی نیز صدق می‌کند. این قبرها در اختیار افرادی هستند که صددرصد مورد اعتمادند

کتاب‌هایی برای رئیس‌جمهور زندانی فرستادم و او برایم سیگار با امضایش فرستاد.



پیروزی الحلبوسی در انتخابات عراق… استراتژی «نجات» پس از «حذف»

محمد الحلبوسی (AFP)
محمد الحلبوسی (AFP)
TT

پیروزی الحلبوسی در انتخابات عراق… استراتژی «نجات» پس از «حذف»

محمد الحلبوسی (AFP)
محمد الحلبوسی (AFP)

محمد الحلبوسی، یکی از پیچیده‌ترین چهره‌های تأثیرگذار سنی در عراق، در انتخابات برگزارشده در ۱۱ نوامبر گذشته، موفق شد ۱۰ کرسی پارلمانی در بغداد و در مجموع ۳۵ کرسی از ۳۲۹ کرسی سراسر کشور به‌دست آورد.
این ارقام برای مردی که در همین روزها، دو سال پیش، از منصبش به‌عنوان رئیس پارلمان ــ که بالاترین موقعیت اختصاص‌یافته در سنت سیاسی به عرب‌های سنی پس از رئیس‌جمهوری فقید صدام حسین است ــ برکنار شده بود، ارقامی استثنایی به نظر می‌رسد.
در مسیر رئیس حزب «التقدم» چه گذشت، در دوره‌ای که از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به بعد مملو از طوفان‌ها بود؟ هنگامی که فصول خشونت‌آمیز خاورمیانه در حال بسته شدن بود، عراقی‌ها به استان الانبار، زادگاه الحلبوسی در غرب عراق، سر می‌زدند و از خیابان‌های آسفالت‌شده، ورزشگاه‌ها و ساختمان‌های تازه عکس می‌گرفتند و می‌پرسیدند: «آیا این همان صحرای مردی نیست که ایران او را تنبیه کرد؟»
آمار نهایی انتخابات نشان داد الحلبوسی که برای نخستین‌بار در بغداد برای به‌دست آوردن آرای رأی‌دهندگان رقابت می‌کرد، در این شهر با حدود ۷۲ هزار رأی بر نوری المالکی، رهبر ائتلاف «دولة القانون» که حدود ۲۰ هزار رأی کمتر به‌دست آورده بود، برتری یافته است. «التقدم» در صحنهٔ حزبی به‌تنهایی با اختلاف ۸ کرسی بر حزب دموکرات کردستان ــ که در سه دههٔ اخیر در بازی انتخابات تبحر یافته ــ پیروز شد.
بازگشت الحلبوسی، الگوی منحصر‌به‌فردی از روابط قدرت میان گروه‌های فرقه‌ای در عراق و شیوهٔ نجات از سخت‌ترین نبردهای آن را نشان می‌دهد. و همان‌گونه که این بازگشت پرسش‌هایی دربارهٔ نحوهٔ تعامل یا همزیستی با نفوذ ایران در کشور برمی‌انگیزد، بر الگوی حزبی سخت‌گیرانه‌ای نیز نور می‌اندازد که در جامعهٔ اهل‌سنّت ــ که تجربه‌ای در کار سیاسی نداشت ــ رو به رشد است، اما چیزی از سنت‌های کلاسیک در انحصار نفوذ و حذف رقبا را دوباره بازیابی می‌کند.
الحلبوسی، مهندس عمرانِ در میانهٔ دههٔ چهارم زندگی‌اش، اهل شهر «الکرمة» در استان الانبار است. از دل شرکتی که پروژه‌های محدودی برای زیرساخت‌ها در فلوجه اجرا می‌کرد، راهی به‌سوی سرمایه‌گذاری بسیار دشوارتر و پیچیده‌تر در سیاست یافت؛ جایی که گروه‌های شیعه و سنی در آن تلاقی می‌کنند و زیر سایهٔ نفوذ ایران با یکدیگر رقابت دارند.
الحلبوسی در سال ۲۰۱۴ وارد پارلمان شد. او از کمیتهٔ «حقوق بشر» ــ که حیات سیاسی آن را به حاشیه رانده بود ــ یک‌باره به میدان اصلی نبرد منتقل شد؛ در سال ۲۰۱۵ عضو کمیسیون دارایی و در سال ۲۰۱۶ رئیس آن شد. در آنجا با واسطه‌گران بودجه آشنا شد؛ کسانی که شبکه‌های وفاداری در برابر منفعت را نمایندگی می‌کنند، و خطا در این حوزه می‌تواند در یک چشم بر هم زدن کشنده باشد.
بازیگران اصلی آن روزها توجهی به جوانی سنی با ریش کم‌پشت و آرایشی مدرن نکردند؛ جوانی که به نظرشان نمی‌رسید بتواند نگرانی ایجاد کند. خودِ الحلبوسی نیز هنوز نمی‌دانست رؤیاهایش او را به کجا خواهد برد، اما خیلی زود شروع به ابراز شخصیت سیاسی خود کرد. پس از سال‌ها، نیروهای شیعهٔ بدگمان و نیروهای سنیِ خشمگین، هر دو او را خطری برای خود دیدند. او به‌طور گسترده به‌عنوان فردی توصیف شد که «شیاطین رهبری» در سرش می‌چرخند ــ و او نیز با آن‌ها بازی کرد.

محمد الحلبوسی (AP)

تلاش‌های خونین

الحلبوسی پس از سال ۲۰۰۳، برای تکمیل تحصیلات عالی خود به دانشگاهش در بغداد بازگشت. عرب‌های سنی پس از حملهٔ آمریکا از آشپزخانهٔ سیاست کنار گذاشته شده بودند. روایت‌های فراوانی در طول دو دههٔ گذشته نشان می‌دهد که چگونه تلاش‌های نخبگان سنی برای ورود به زندگی عمومی، به پایان‌هایی مرگبار انجامید و خون‌های بسیاری ریخته شد.
در ژوئن ۲۰۰۵، کمیتهٔ تدوین قانون اساسی گسترش یافت تا ۱۵ نماینده از عرب‌های سنی را ــ که از مهم‌ترین مباحث مربوط به آیندهٔ کشور دور مانده بودند ــ دربرگیرد. این گسترش شامل مجبل الشیخ عیسی، ضامن حسین علوَی، و عزیز ابراهیم بود؛ کسانی که بلافاصله در مخالفت با برخی بندهای قانون اساسی وارد عمل شدند. در ژوئیه همان سال، این سه نفر در یکی از رستوران‌های مرکز بغداد مشغول خوردن ناهار بودند که افراد مسلح به سوی خودروی آنان آتش گشودند و هر سه درجا کشته شدند.
،عصام الراوی، استاد زمین‌شناسی دانشگاه بغداد در خیابانی شلوغ در محلهٔ الداودی در غرب پایتخت، در مسیر محل کارش بود که افراد مسلح در اکتبر ۲۰۰۶ او را کشتند. این مرد، پس از انفجار مرقدین عسکریین در سامرا، راه را پیاده تا مرقد «الکاظم» که نزد شیعیان مقدس است پیموده بود تا نماز بخواند، تلاشی برای خاموش‌کردن فتنه‌ای که در همه‌جا فوران می‌کرد. بسیاری می‌گویند گروهی اصولگرا او را به همین دلیل تنبیه کرد.
در همان سال، شاكر وهیب، یکی از رهبران «القاعدة»، شیخ یک قبیلهٔ بزرگ در استان الانبار را کشت؛ شیخی که خواستار مشارکت ساکنان محلی حیات سیاسی و پیوستن آنان به نهادهای امنیتی همزمان با امید به خروج نیروهای آمریکایی بود.
در ۳۰ دسامبر ۲۰۰۹، سازمان «القاعدة» حمله‌ای به ساختمان حکومت الانبار انجام داد که به کشته شدن حدود ۳۰ مقام و نیروی امنیتی و زخمی شدن ده‌ها نفر انجامید. در میان مجروحان، استاندار قاسم الفهداوی بود که یک انتحاری تنها پنج متر با او فاصله پیدا کرده بود.
ساکنان رمادی آن روز دو بالگرد را دیدند که بالای بام بیمارستان استان به‌منظور انتقال الفهداوی به مرکز درمانی تخصصی‌تر برای معالجهٔ جراحات شدید در پا و ساق او در حال پرواز بودند. الفهداوی نجات یافت، اما شهر در جریان تلاشش برای سازگاری با نظام جدید دچار عقب‌گرد شد.

راه میان الکرمه و بغداد

الحلبوسی در آن روزهای خونین، میان دو صحنهٔ مرگبار ــ بغداد و الکرمه ــ در رفت‌وآمد بود. جاده‌ای که طی آن با خودرو یک ساعت و نیم طول می‌کشد، میان دو میدان انفجارهای انتحاری، کمربندهای انفجاری، شبه‌نظامیان و صدها هزار قربانی از همهٔ طوایف امتداد دارد.
الحلبوسي در سال ۲۰۱۰ بغداد را با مدرک کارشناسی‌ارشد در مهندسی ترک کرد و راهی شهری شد که در آن سیاستمدارانی از «الإخوان المسلمین» و ملی‌گرایان عرب و بازماندگان «حزب بعث» فعالیت می‌کردند. آنان همگی ناامید بودند و دستورکاری سیاسی مبتنی بر مظلومیت ارائه می‌کردند و از کارآمدی بی‌بهره بودند. فهرست «العراقیة» به رهبری ایاد علاوی، که روی آن به‌عنوان گزینهٔ «سنی» حساب می‌کردند، با اعلام نتایجِ انتخابات ۲۰۱۰ ــ که آن را «پیروزِ بازنده» خواندند ــ ضربهٔ سختی خورد.
با این گروه‌ها، شش ماه خطرناک‌ترین دورهٔ تاریخ اهل‌سنت طی دو دههٔ گذشته رقم خورد. در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۳، نوری المالکی، نخست‌وزیر وقت، دستور داد برای پایان دادن به تحصنی در الانبار ــ که امتداد اعتراض‌های پراکنده در شهرهای مرکز و جنوب کشور بود ــ از نیروی قهریه استفاده شود. اما المالکی اهل‌سنت را «یاغی» خواند. نیرویی دولتی پس از درگیری، سیاستمداران سنی را بازداشت کرد؛ از جمله احمد العلوانی، برجسته‌ترین مخالف المالکی. او به اتهام تروریسم به محاکمه برده شد و برادرش با خشونت به قتل رسید.
در ۳۰ آوریل ۲۰۱۴، عراقی‌ها پارلمان سوم را انتخاب کردند. در همان روز، حملات انتحاری نزدیک مراکز رأی‌گیری در الرمادی، بعقوبه، تکریت و کرکوک رخ داد و کارکنان «کمیسیون انتخابات» و افسرانی که از آنان محافظت می‌کردند کشته شدند. همچنین احزاب سنی به‌دلیل نگرانی‌ها، تبلیغات خود را پنهانی پیش می‌بردند. و الحلبوسي با آرای کسانی که به‌نوعی از مرگ گریخته بودند، کرسی‌اش را به‌دست آورد.
یک ماه بعد، در ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴، «داعش» تشکیل دولت خود را اعلام کرد. دولت، تحت فشار ائتلاف بین‌المللی، ناچار شد جوانانی از عرب‌های سنی را برای جنگ با این سازمان بسیج کند، و قبایل در استان الأنبار با روی کار آمدن حیدر العبادی در مقام نخست‌وزیری، بار دیگر تجربهٔ ائتلاف با نیروهای نظامی را آزمودند؛ تلاشی برای فراموش کردن زخم‌هایی که المالکی گشوده و باز گذاشته بود.

رئیس پارلمان پیشین، اسامه النجیفی، هنگام سفرش به تهران در سپتامبر ۲۰۱۳ (ایرنا)

«باشگاه ناتوانی» سیاسی

ائتلاف سنی «متحدون للإصلاح» به رهبری اسامه النجيفی تنها گزینهٔ سنی‌ای بود که «حزب الحل» ــ حزبی که الحلبوسیِ جوان از جانب آن در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۴ نامزد شد ــ پیش روی خود می‌دید. با وجود این‌که این ائتلاف بیشتر شبیه باشگاهی بسته بود که ناتوانی ساختاری‌اش در تولید سیاست را پنهان می‌کرد، اما افکار عمومیِ سنی به آن رأی داد؛ کوششی برای به چالش کشیدن نیروهای شیعه‌ای که یکه‌تاز قدرت بودند، و نیز گروه‌های تروریستی که آنها را از تعامل و مشارکت بازمی‌داشتند. این مأموریتی نزدیک به ناممکن بود.
النجيفی، که تا سال ۲۰۱۴ ریاست دورهٔ دوم پارلمان را برعهده داشت، و کسان دیگری همچون طارق الهاشمی، معاون رئیس‌جمهوری تا دسامبر ۲۰۱۳، و رافع العیساوی، وزیر دارایی تا مارس ۲۰۱۳، آخرین چهره‌هایی بودند که در برابر المالکی در دهانهٔ توپ قرار گرفتند؛ آنان بدون طرح‌های جایگزین برای بازگشت، و با شکایت فراوان و انزوا، سقوط کردند.
الحلبوسی خیلی زود این رویکرد در «ادارهٔ حاشیه‌نشینی» را کنار گذاشت؛ او می‌خواست به قلب ساختار قدرت حرکت کند، نه اینکه در حاشیهٔ آن بماند، چهره‌ای معارض و منزوی.
الحلبوسی کرسی خود را در پارلمان به‌دست آورد. و «داعش» یک‌سوم عراق را اشغال کرد. خیلی زود نبردهای آزادسازی، گروه‌های نظامی مختلف را جذب کرد و نفوذ ایران را از پشت پرده به صحنهٔ آشکار آورد. مستشاران «سپاه پاسداران» ایران همراه با برخی گروه‌های «الحشد الشعبی»، زیر هر آسمانی که جنگنده‌های ارتش آمریکا بر فرازش پرواز می‌کردند، حضور یافتند.
«داعش» پس از سه سال جنگ، از مناطق وسیعی عقب نشست و بغداد سرزمین‌های خود را در موصل و رمادی بازپس گرفت؛ و نبردی تازه بر سر نفوذ آغاز شد. الحلبوسی در روزهای مرخصی‌اش از طریق ایست‌های بازرسی‌ای که گروه‌های پیروز برپا کرده بودند، به الکرمه بازمی‌گشت.

نسخه‌ای سیاسیِ تازه

او اکنون سه سال را در پارلمان گذرانده بود؛ تجربه‌ای که او را در میان «کوسه‌هایی» قرار داده بود که امپراتوری‌های پول و سلاح را گسترش می‌دادند، و بخشی از این امپراتوری‌ها به مناطق آزادشده از «داعش» نیز سرایت کرده بود. برخی گروه‌های مسلح ادعا می‌کردند که «منت گذار» در آزادسازی‌اند و حق دارند امنیت را در هر مکانی که خون مبارزانشان ترسیم کرده است، حفظ کنند. در همان زمان، الحلبوسی به مقام استانداری رسید و رؤیای یک امپراتوری را در سر می‌پروراند. این در اوت ۲۰۱۷ بود.
رشد پیوستهٔ نفوذ ایران در عراق با ظهور نسخه‌ای جدید از سیاست‌ورزی سنی هم‌زمان شد. در حالی‌که نیروهای شیعه برای تثبیت قدرت خود نیازمند واسطه‌های سنی بودند، به‌نظر می‌رسید الحلبوسی چیزی فراتر می‌خواست: شراکت در نفوذ. او اینک رئیس پارلمان شده بود، نقاب جوان جاه‌طلب را از چهره برداشت و صندلی‌ای از ردیف‌های پشتی به میز اصلی کشاند.
یکی از مقام‌های دولتی که الحلبوسی را از نزدیک می‌شناسد، می‌گوید: «پدیدهٔ این مرد از تعاملِ نیاز اجتماعی در محیط سنی، پس از فروپاشی الگوی رهبر نجات‌بخش، و نیز از زمان‌بندی و جایگیری درست او، با عملکردی واقع‌گرایانه، پدید آمد.» یکی از سیاستمداران مخالف الحلبوسی می‌گوید: «او پروژهٔ یک دیکتاتور جدید است.»

رقبای الحلبوسی به گستردگیِ ائتلاف‌های او میان گروه‌های رقیب در عراق توجه کردند (DPA)

«بیش از حد»

الحلبوسی از سال ۲۰۱۸ ریاست پارلمان را برعهده داشت... خیلی زود ساختار شیعی به‌واسطهٔ رقابت بر سر نمایندگی بزرگ‌ترین مؤلفهٔ جمعیتی دچار لرزش شد، و در برابر اعتراض مردمیِ اکتبر ۲۰۱۹، عادل عبدالمهدي نخست‌وزیر سقوط کرد، و قاسم سلیمانی، فرمانده «سپاه قدس» در «سپاه پاسداران»، از صحنهٔ مدیریت پنهانِ سیاست غایب شد.
الحلبوسی مانع خود نشد از اینکه نسخهٔ جدیدی از سیاست‌ورزی سنی را بیان کند. پویایی و تحرکش این امکان را به او داد که میان جبهه‌ها حرکت کند و ائتلاف‌های گسترده‌ای بسازد. سیاستمدارانی که شاهد ماجرا بودند می‌گویند: «الحلبوسی خود را میان محیط معترض، واسطه و میانجی معرفی کرد، در زمانی که احزاب شیعه ابتکار عمل را از دست داده بودند». نزدیکان او نیز می‌گویند: «کارآمدی او در آن روزها بیانگر حضورش در ساختار قدرت بود، به‌عنوان شریکی در نظام.»
ساختار سیاسی شیعی ناگهان متوجه الحلبوسی شد، گویی او را تا آن زمان نشناخته بود. همه تصمیم گرفتند او را از بازی بیرون بگذارند. برای رقبا، چه سنی و چه شیعه، سقف مجاز برای الحلبوسی این بود که از توازن‌ها بهره ببرد، اما به تعبیر یکی از رهبران شیعی «بیش از حد به یک کوسه تبدیل نشود».
واقعیت این است که الحلبوسی در نوامبر ۲۰۲۳ از ریاست پارلمان برکنار و عضویتش لغو شد. روز بعد، در برابر خبرنگاران ظاهر شد و با تکان دادن نسخه‌ای از قانون اساسی اعلام کرد که می‌خواهد «خطایی» را تصحیح کند که دادگاه فدرال مرتکب شده بود. این اقدامی سیاسی بود که در سطح رهبری سنی‌ها سابقه نداشت.
به‌طور گسترده گفته می‌شد که رقبای سنی الحلبوسی نزد هم‌پیمانان شیعه از قدرتِ بیش از اندازهٔ او شکایت کرده‌اند، و اینکه در نهایت ایران تصمیم گرفت توازن را بازگرداند. یک سیاستمدار عراقی می‌گوید تیم رئیس حزب «التقدم» با این تصمیم به‌عنوان «ایستگاهی سرنوشت‌ساز برای بازتولید پروژه، بدون ورود به زمینهٔ سیاسیِ بحران» برخورد کرد. این رویکردی کم‌سابقه در زندگی سیاسی عرب‌های سنی بود.
یک ماه بعد، الحلبوسی در انتخابات شوراهای استانی شرکت کرد؛ آزمونی سرنوشت‌ساز برای توانایی‌اش، در حالی که بی‌منصب و تحت فشار بود، و ۲۱ کرسی به دست آورد. یکی از رهبران «التقدم» می‌گوید لغو عضویت الحلبوسی به سوختی برای شعله‌ور کردن آتش کمپین انتخاباتی تبدیل شد، و این استراتژی موفقیت‌آمیز بود.
الحلبوسی اکنون تهاجمی‌تر شده است؛ بلکه سخت‌گیرتر نیز شده و در برابر شکاف‌ها و ضعف‌های پروژه‌اش کمتر مماشات نشان می‌دهد. او تمایل به سخت‌گیری حزبی پیدا کرده و آمادهٔ کنار زدن نزدیک‌ترین افرادش بود. در ژوئیه ۲۰۲۴، تردیدهایش دربارهٔ بازوی راستش در حزب «التقدم» در الأنبار، استاندار پیشین علی الفرحان، شدت گرفت؛ از این جهت که شاید به روی گزینه‌های سیاسی متفاوتی گشوده شده باشد. الفرحان با اتهام سوء‌استفاده از منصب محاکمه شد و مدتی را در زندان گذراند.
در آوریل ۲۰۲۵، دستگاه قضایی الحلبوسی را از اتهام جعل ــ اتهامی که براساس آن برکنار شده بود ــ تبرئه کرد. یک ماه بعد، قاضی جاسم العميري، که او را برکنار کرده بود، دورهٔ بازنشستگی را آغاز کرد و از دادگاه فدرال خارج شد.

وزن سیاسی الحلبوسی از مناطق غرب عراق آغاز شد (X)

مصونیتی تضمین‌نشده

دربارهٔ تفسیر «پدیدهٔ الحلبوسی» اختلاف نظر وجود دارد. مخالفان می‌گویند ویژگی‌های شخصی او برای رسیدن به این دستاوردها کافی نبود و اینکه او «حاصل جمع میان شبکه‌ای است که رهبران را پرورش می‌دهد و لحظه‌ای سنی که امکان ظهور را برایش فراهم کرد».
با این حال، بسیاری از سنی‌های بغداد، پس از سال‌ها خشونت و شکاف، در الحلبوسی فردی یافتند که نیاز آن‌ها به رهبری را تأمین می‌کند. آن‌ها در جریان کارزار انتخاباتی اخیر شنیدند که او شعارهای تندی می‌داد: «ما سنی‌ها خودمان تصمیم می‌گیریم که چه می‌خواهیم (...) و اجازه نخواهیم داد دیگری (شیعه و کرد) به جای ما تصمیم بگیرد.»
یک رهبر شیعی پس از اعلام نتایج اخیر گفت: «الحلبوسی با موقعیت میانه‌ای که میان جریان‌های غالب در منطقه دارد، به ویژه پس از وقایع اکتبر ۲۰۲۳، میان ایران که تلاش می‌کند نفسی تازه کند و ترکیه که در سوریه دست بالا را دارد، نقش پیشرو در تنظیم توازن‌های عراق ایفا خواهد کرد.»
این مأموریت امیدوارکننده به نظر می‌رسد، زیرا برای الحلبوسی «دیوار حفاظتی» اضافی در منطقه‌ای پرتلاطم فراهم می‌کند، اما او همچنان در جست‌وجوی «مصونیت» بیشتر است. اطرافیان نزدیک او می‌دانند که «در این بازی، تضمینی وجود ندارد و هیچ‌کس آن را ارائه نمی‌دهد. نظام شکننده است و به سرعت تغییر می‌کند. تنها چیزی که ذهن همه را مشغول کرده، آمادگی برای ضربهٔ بعدی است: از کجا خواهد آمد و چه کسی آن را وارد خواهد کرد؟» این نوع «آمادگی» اکنون به یکی از مهم‌ترین فنون بقا در روند سیاسی عراق تبدیل شده است.


یوسی کوهن: تاجر «آرژانتینی» که یک لبنانی را جذب کرد و موساد را به عماد مغنیه رساند

صحنه‌ای از تشییع عماد مغنیه در ضاحیه جنوبی بیروت در ۱۴ فوریه ۲۰۰۸ (گِیتی)
صحنه‌ای از تشییع عماد مغنیه در ضاحیه جنوبی بیروت در ۱۴ فوریه ۲۰۰۸ (گِیتی)
TT

یوسی کوهن: تاجر «آرژانتینی» که یک لبنانی را جذب کرد و موساد را به عماد مغنیه رساند

صحنه‌ای از تشییع عماد مغنیه در ضاحیه جنوبی بیروت در ۱۴ فوریه ۲۰۰۸ (گِیتی)
صحنه‌ای از تشییع عماد مغنیه در ضاحیه جنوبی بیروت در ۱۴ فوریه ۲۰۰۸ (گِیتی)

روزنامهٔ «الشرق الأوسط» در سه بخش، خوانشی مفصل از کتاب مدیر سابق دستگاه اطلاعات اسرائیل (موساد)، یوسی کوهن، منتشر می‌کند. این کتاب با عنوان «با نیرنگ‌ها برای خود جنگ می‌سازی» به زبان عبری منتشر شده، در حالی که عنوان نسخه انگلیسی آن: «شمشیر آزادی: اسرائیل، موساد و جنگ پنهان» است.
یوسی کوهن در کتابی که در پایان سپتامبر گذشته منتشر شد، می‌نویسد: «چند ماه پیش، از یک سفر کاری در نیویورک بازمی‌گشتم و طبق معمول، پرواز با تأخیر حرکت کرد». او ادامه می‌دهد: «در سالن انتظار، کنار یک پروفسور برجسته از یک دانشگاه معروف اسرائیلی نشسته بودم (در فصل آخر کتاب تأکید می‌کند که آن دانشگاه، دانشگاه حیفا بوده است). ما تنها اسم یکدیگر را می‌دانستیم، اما برای نخستین بار یکدیگر را می‌دیدیم؛ از این رو گفت‌وگویی فرهنگی - سیاسی جذاب بین ما آغاز شد. او تأکید داشت که به من بگوید من یک «ژنرال راست‌گرا» هستم، و افزود: ما با یکدیگر اختلاف‌های زیادی داریم؛ تو بسیار راست‌گرا هستی و من بسیار چپ‌گرا. من طرفدار صلح و طرفدار همزیستی یهودی - عربی هستم. بسیاری از دانشجویانم عرب‌اند.»
کوهن روایت می‌کند: «برای او توضیح دادم: من راست‌گرای لیبرال هستم؛ اما پیش از هر چیز، یک یهودی‌ مؤمن، اسرائیلی‌ میهن‌دوست و صهیونیستی وفادارم؛ ولی در عین حال حقیقتاً دموکرات هستم. من عرب‌ها را دوست دارم و حتی کسانی را که از من نفرت دارند، دشمن نمی‌دانم؛ اما اگر کسی بخواهد کشور و موجودیتم را نابود کند، حاضر هستم سرش را بزنم. در همان حال، من شیفتهٔ نلسون ماندلا، مارتین لوتر کینگ و مهاتما گاندی هستم.»
او ادامه می‌دهد: «گفت‌وگو ادامه یافت تا اینکه به من گفت: یوسی، تو باید نخست‌وزیر شوی، و من پاسخ دادم: و آیا همراه من خواهی آمد؟ خندید و گفت: نه، البته که نه. همسرم مرا خواهد کشت.»

جلدنسخهٔ عبری کتاب

حدود ۳۰ صفحه پیش از این روایت، کوهن داستان دیگری از دوران کاری خود بازگو می‌کند که آن را برای همسرش، آیه، تعریف کرده بود؛ و تأکید می‌کند که او آزمون دشوار دستگاه امنیتی را گذرانده و به‌عنوان فردی که اسرار را حفظ می‌کند، شناخته شده است، و بنابراین شایستهٔ آن است که همسر یک افسر موساد باشد. او می‌گوید: «واکنش او این بود: یوسی، تو باید رئیس موساد شوی.»
البته، کوهن به ریاست این دستگاه رسید؛ دستگاهی که از مهم‌ترین نهادهای امنیتی اسرائیل به شمار می‌رود. در جنگ اخیر با ایران و متحدانش در منطقه، موفقیت او در کاشتن شبکه‌های بزرگ از عوامل محلی در داخل خاک ایران آشکار شد. این عوامل عملیات دقیقی انجام دادند و اطلاعات مهمی دربارهٔ پروژهٔ هسته‌ای ایران و فرماندهان سپاه پاسداران گردآوری کردند؛ عملیاتی که اعتبار کوهن را به‌شدت افزایش داد و او را به نامی برجسته، به‌ویژه در محافل امنیتی غربی، تبدیل کرد.

پس از انتشار کتاب، تحلیلگران به‌سرعت گفتند این اثر همچون فرشی از «بساطِ قرمز» است که کوهن می‌خواهد در مسیر رسیدن به منصب نخست‌وزیری پیش پای خود پهن کند. این شاید آرزویی مشروع باشد، یا ممکن است بیانگر درجه‌ بالایی از خودشیفتگی باشد؛ اما چیزی که قطعی است این است که کتاب در زمانی منتشر می‌شود که دولت عبری از بحرانی شدید در رهبری رنج می‌برد.
هر واژه در کتاب در جهت برجسته‌سازی ویژگی‌ها و امتیازهای کوهن نوشته شده، در صورتی که او بخواهد در آینده نقشی سیاسی بر عهده گیرد. هنگامی که از زندگی‌نامهٔ خود سخن می‌گوید، گذشته‌اش را به‌عنوان فرزندِ صهیونیسم دینی برجسته می‌کند تا حمایت راست‌گرایان را به دست آورد؛ سپس ارزش‌های فداکاری در خدمت به وطن را برجسته می‌کند تا طبقهٔ میانه و چپ اسرائیل را جذب کند؛ و ماجراجویی‌های بزرگ و خطرناکی را که انجام داده بازمی‌گوید تا جوانان را به‌سوی خود جلب کند؛ و به عملیات موفق موساد اشاره می‌کند تا وزنه‌ای باشد در برابر شکست‌هایی که اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ متحمل شد، زمانی که حملهٔ غافلگیرانهٔ «حماس» موجب اشغال ۱۱ پایگاه نظامی و ۲۲ روستا توسط نیروهای آن شد و صدها اسرائیلی کشته شدند.
در تمام فصل‌های کتاب، کوهن دربارهٔ نیاز اسرائیل به رهبری جدیدی سخن می‌گوید که دارای ویژگی‌های فرماندهی‌ باشد که در آن، مصلحت ملی بر منافع فردی غلبه داشته باشد و رهبر جدید بتواند مأموریتی مقدس را تحقق بخشد؛ یعنی یک‌پارچه کردن صفوف مردم و پایان دادن به تفرقه و دشمنی داخلی. کوهن از داستان‌های «موساد»، سازمان اطلاعات خارجی اسرائیل، به‌عنوان نمونه‌ای استفاده می‌کند تا ثابت کند خودش همان رهبری است که اسرائیل به آن نیاز دارد؛ بنابراین، از ویژگی‌های خود به‌عنوان مردی نیرومند که بر زیردستانش تسلط دارد سخن می‌گوید؛ مردی با نقشه‌های شیطانیِ خلاقانه، فردی توانا در فعال‌سازی شبکهٔ گسترده‌ای از عوامل نفوذ از راه دور، و شخصی فداکار که افراد فداکار دیگری مشابه خود را نیز جذب می‌کند. او خود را فردی معرفی می‌کند که از ماجراجویی و رویارویی هراسی ندارد و همچنین می‌تواند حتی در میان صفوف دشمن، افراد را به خدمت گیرد.
کوهن روایت می‌کند که یک بار، رئیس‌جمهوری آمریکا، دونالد ترامپ، در کاخ سفید به او گفته است: «حالِ قدرتمندترین مرد خاورمیانه چطور است؟» سپس از دیدارش با رئیس‌جمهوری روسیه، ولادیمیر پوتین، سخن می‌گوید و او را «همکار» می‌خواند، از آن‌رو که هر دو از دلِ دستگاه‌های اطلاعاتی بیرون آمده‌اند. کوهن از روسای سازمان‌های اطلاعات آمریکا که با آن‌ها کار کرده نقل می‌کند که او را «بزرگ‌ترین وطن‌دوست اسرائیلی و بزرگ‌ترین دوست آمریکا» می‌دانند.
کوهن می‌نویسد: «همسرم می‌گوید که من از همان آغاز این هدف را برای خود گذاشته بودم که رئیس موساد شوم؛ اما من به یاد نمی‌آورم که این را گفته باشم. با این حال، در اعماق وجودم می‌خواستم رهبر باشم... بلکه رهبرِ همهٔ رهبران باشم.» او می‌گوید که روح رهبری را از سه شخصیت سیاسی در تاریخ اسرائیل الهام می‌گیرد: دیوید بن‌گوریون، بنیان‌گذار کشور و چهره‌ای متعلق به لیبرالیسم سوسیالیستی؛ و زئِئِو ژابوتنسکی و مناخیم بگین، بنیان‌گذاران راست صهیونیستی؛ و نیز از یک چهرهٔ امنیتی، مئیر داگان، رئیس پیشین موساد. منظور کوهن از این نام‌ها، بیان وحدت جنبش صهیونیستی در هر دو سوی آن است؛ سوی سوسیالیستِ لیبرال و سوی راست صهیونیستی، همراه با یک ژنرال امنیتی. این پیامِ او با خواستهٔ امروز جامعهٔ یهودی در اسرائیل همخوانی دارد، زیرا مردم از اختلافات و کشمکش‌ها خسته شده‌اند و از سیاستمداران می‌خواهند که صفوف خود را متحد کنند.
کوهن می‌گوید ژنرال داگان تأثیری خارق‌العاده بر او گذاشته است. او توضیح می‌دهد که از مهم‌ترین اصولی که داگان به او آموخته این بود: «باید دشمن خود را با تیغ جراحی بزنی. وظیفهٔ دستگاه‌های امنیتی این است که هر کاری از دستشان برمی‌آید انجام دهند تا جنگ بعدی را تا حد ممکن به تأخیر بیندازند، اما در همان حال از زمان به‌دست‌آمده برای استفادهٔ موضعی از ابزارهای مخفی بهره بگیرند.»

نفوذ امنیتی در ایران... موفقیتی حیرت‌انگیز

رئیس‌جمهوری ایران، مسعود پزشکیان، در حال گوش دادن به توضیحات محمد اسلامی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، هنگام بازدید از «نمایشگاه دستاوردهای هسته‌ای» در تهران – ۹ آوریل ۲۰۲۵ (ریاست‌جمهوری ایران – آسوشیتدپرس)

موضوع نفوذ امنیتی در ایران جایگاهی محوری در کتاب کوهن دارد. او می‌گوید از آغاز دههٔ ۲۰۰۰، این نفوذ به‌عنوان مأموریت نخست دستگاه تعیین شد و این مأموریت – چنان‌که رئیس پیشین موساد روایت می‌کند – به موفقیتی خیره‌کننده دست یافت.
اطلاعاتی که در آن زمان در اختیار اسرائیلی‌ها بود، حکایت می‌کرد که پاکستان، و بعدتر کرهٔ شمالی، دانش و تخصص هسته‌ای را در اختیار تهران قرار می‌دهند. از این رو، رئیس موساد، مئیر داگان، فرمانده‌ای را برای واحد تازه‌ای تعیین کرد که هدفش کشف پروژهٔ هسته‌ای ایران و پروژهٔ تولید موشک‌های بالستیک و در نهایت نابودی آن‌ها بود.
این واحد، در روند کار خود، به جزئیاتی دست یافت دربارهٔ اینکه ایران چگونه از سازمان‌ها و بازوانی همچون «حزب‌الله»، «حماس» و «جهاد اسلامی» حمایت می‌کند. بنابراین، نخستین مأموریت، وارد کردن تجهیزات و دستگاه‌های «آلوده» یا «نفوذی» به درون «حزب‌الله» (بخشی از آن‌ها در جنگ ۲۰۰۶ مورد استفاده قرار گرفت) و نیز به درون خاک ایران بود، به‌علاوهٔ استفاده از سلاح سایبری علیه ایرانی‌ها و متحدانشان. به این ترتیب، این واحد توانست فعالیت شماری از فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای را زیر نظر بگیرد و پرونده‌ای کامل برای هر یک تهیه کند که شامل ریزترین جزئیات دربارهٔ عادات، رفتار روزانه و مکان‌های رفت‌وآمدشان بود.
کوهن از جمله افسرانی بود که بیشترین درگیری را با این مأموریت داشت و در تمام فصل‌های کتاب با گستردگی به آن می‌پردازد. او اشاره می‌کند که نخست‌وزیری که بر این مأموریت‌های موساد نظارت می‌کرد، اساساً بنیامین نتانیاهو بود، و او برای این اقدامات به نتانیاهو اعتبار می‌دهد، اما فراموش نمی‌کند تأکید کند که صاحبِ اصلیِ ایده‌ها خود او بوده است، نه نتانیاهو.
همان‌طور که به نظر می‌رسد، دلیل این نکته فراتر از جنبهٔ شخصیتی و خودبینانه است که هر دو نفر دارند. کوهن در کتاب تلاش می‌کند خود را از وابستگی به نتانیاهو ــ به عنوان کسی که با او هم‌سو یا پیرو اوست ــ رها کند. او با این نکته آغاز می‌کند که بارها پیشنهاد داده بود ابتکار حمله به ایران و به «حزب‌الله» را ــ یا هر یک به‌تنهایی یا هر دو با هم ــ آغاز کنند. اما رؤسای ستاد ارتش اسرائیل، یکی پس از دیگری، با این پیشنهاد او مخالفت کردند. نتانیاهو، نخست‌وزیر وقت، در کنار رؤسای ستاد ایستاد و این حمله را متوقف کرد، با این استدلال که چنین اقدامی ممکن است به جنگی بیانجامد که در آن چندین ساختمان در شهرهای اسرائیل ویران شود.
کوهن در بخش دیگری از کتاب، نتانیاهو را بابت دستیابی به آتش‌بس با «حماس» در سال ۲۰۱۴ مورد انتقاد قرار می‌دهد و می‌گوید: «در آن زمان باید تصمیم به نابودی آن گرفته می‌شد.» اما کوهن در عین حال هدیه‌ای بزرگ به نتانیاهو می‌دهد؛ زیرا او را از مسئولیت شکست در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ مبرا می‌کند و این مسئولیت را بر دوش فرماندهان دستگاه‌های امنیتی می‌گذارد. در این چارچوب، کوهن درس‌نامه‌ای دربارهٔ فرهنگِ پذیرش مسئولیت می‌نویسد و سران دستگاه‌های امنیتی را به دلیل اختلافاتشان با نتانیاهو سرزنش می‌کند. او می‌گوید که خود همواره کوشیده وفادار به «دولت» باشد نه به «فرد»، با این حال نتانیاهو را احترام می‌گذاشت و او را به‌عنوان یک نخست‌وزیر عمل‌گرا تحسین می‌کرد.

تصویری از قاسم سلیمانی، حسن نصرالله و عماد مغنیه که بر ساختمانی در ضاحیه جنوبی بیروت، نزدیک محل هدف‌گیری اسرائیل در حارة حریک نصب شده است (خبرگزاری EPA)

همین مسئله دربارهٔ ترور قاسم سلیمانی، فرمانده «نیروی قدس» در «سپاه پاسداران» ایران نیز صدق می‌کند. کوهن می‌گوید که طرحی مفصل برای این عملیات ارائه داد که همهٔ رؤسای دستگاه‌های اطلاعاتی با آن موافق بودند، اما رئیس ستاد ارتش، آویو کوخاوی، مخالفت کرد و نتانیاهو نیز از کوخاوی حمایت کرد و از کوهن خواست که این تصمیم را به آمریکایی‌ها اطلاع دهد. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا (در دورهٔ نخست ریاست‌جمهوری‌اش)، از تصمیم نتانیاهو خشمگین شد. همچنین جینا هاسپل، رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA)، ناراحت شد و طبق روایت کوهن به او گفته است: «ژنرال‌های شما هم مثل ژنرال‌های ما هستند، جنگ را دوست ندارند.»
کوهن در این‌باره می‌گوید: «من سفری فوری به ایالات‌متحده انجام دادم و اطلاعات بسیار گسترده‌ای دربارهٔ سلیمانی به آن‌ها ارائه کردم. من او را «شاهزادهٔ کوچک» می‌نامیدم، و آمریکایی‌ها همین نام را برای عملیات ترور انتخاب کردند. و پس از موفقیت آن (در ژانویه ۲۰۲۰)، آمریکایی‌ها مدالی به‌عنوان قدردانی به من اهدا کردند. و در جریان جنگ ۱۲روزه در ژوئن ۲۰۲۵، ایرانی‌ها از من انتقام گرفتند و خانه‌ام را در تل‌آویو هدف قرار دادند.»
کوهن دربارهٔ آن جنگ می‌گوید، این عملیات به نابودی توان پدافند هوایی ایران انجامید: «شاهد آن هم این است که پدافند ایران هیچ شلیکی به سوی هواپیماهای مهاجم اسرائیلی نکرد»، و نیز «بخش عمدهٔ اورانیوم غنی‌شده و تأسیسات مربوط به غنی‌سازی نابود شد» و این عملیات «بازدارندگی» ایجاد کرد. او می‌گوید: «ایران امروز دیگر دژ حفاظت شده نیست و می‌داند که اسرائیل و ایالات‌متحده از ترسِ حمله به آن رها شده‌اند.»
با این حال، کوهن تعجب می‌کند که چرا در تل‌آویو یا واشنگتن هنوز تصمیمی برای سرنگونی «نظام ملاها» گرفته نشده است. او تنها با یک جمله، بدون هیچ توضیحی، می‌گوید که «جنگ اخیر فرصت سرنگونی نظام ایران را از دست داد.»

ترورِ عماد مغنیه

یوسی کوهن در فصل ششم کتاب، روایت می‌کند که چگونه یک عامل لبنانی را برای موساد جذب کرده است؛ کسی که به عماد مغنیه ــ رئیس ستاد عملیات در «حزب‌الله» ــ نزدیک بود. کوهن می‌گوید که چشمش را روی «شخصی تحصیل‌کرده از قدیمی‌های خرابکاران در لبنان» گذاشته بود؛ فردی که بیست سال از خودش بزرگ‌تر بود. او برای کتاب، نام مستعار «عبدالله» را برایش برمی‌گزیند. عبدالله بسیار به حزب نزدیک بود. کوهن کشف کرد که این مرد به‌دنبال آینده‌ای اقتصادیِ امن است که آیندهٔ او را تضمین کند، آن هم در آمریکای لاتین.
کوهن برای احتیاط بیشتر، نخستین بار او را در حالی ملاقات کرد که مسلح نبود؛ اما در دیدار دوم، اسلحه‌ای همراه داشت، سپس یک مراقب را مأمور کرد که از فاصله دور، او را زیر نظر بگیرد و جابه‌جایی‌هایش را پیگیری کند؛ همانند پژوهشگری که حرکات موش آزمایشگاهی را زیر نظر دارد. به‌تدریج برای او روشن شد که وابستگی عبدالله به «حزب‌الله» یک وابستگی ایدئولوژیک است، ریشه‌گرفته از عقیدهٔ دینی و از باورش به اینکه در حال دفاع از لبنان است؛ و «این، همان چیزی بود که مطلوب ما بود».
دورهٔ زمانی روایت، اوایل دههٔ نود قرن گذشته بود. پوششی که یوسی کوهن، افسر موساد، برای خود انتخاب کرده بود این بود که مردی تاجر و آرژانتینی است که به‌دنبال شریک برای اجرای یک پروژهٔ تجاری در خاورمیانه می‌گردد. پس از چندین دیدار که در آن کوهن احساس کرده بود مرد به او علاقه‌مند شده و به او اعتماد کرده است، به عبدالله پیشنهاد داد که شریک یکدیگر شوند.
پس از چند دیدار دیگر، کوهن جزئیات نوع «کار» را مطرح کرد و گفت شرکتی وجود دارد که به آن‌ها پیشنهاد داده تحقیقاتی دربارهٔ «حزب‌الله» انجام دهند، در برابر مبلغی محترم و قابل‌توجه. عبدالله در وهلهٔ نخست، قاطعانه این مأموریت را رد کرد و چند روز ارتباطش را با کوهن قطع کرد. اما به شکلی غافلگیرکننده به او بازگشت و موافقتش را اعلام کرد. آن دو با هم به اسرائیل رفتند و در تل‌آویو گشت‌وگذار کردند، و عبدالله نمی‌دانست که شریک آرژانتینی‌اش یک افسر موساد است.
مأموریت بزرگ این بود که سرنوشت دو سرباز اسرائیلی، رحمیم الشیخ و یوسی فینک، را روشن کند؛ دو سربازی که سال ۱۹۸۶ پس از افتادن در کمینی که حزب‌الله برایشان گذاشته بود، به اسارت درآمده بودند. «برند اشمیدلاوِر»، مشاور امنیتی صدر اعظم آلمان «هلموت کُهل»، میان اسرائیل و حزب‌الله برای معاملهٔ تبادل در این پرونده میانجیگری می‌کرد.
«حزب‌الله» از اعلام اینکه آن دو زنده‌اند یا مرده، خودداری می‌کرد و در مقابل، آزادی شمار زیادی از اسیران لبنانی و فلسطینی را درخواست می‌کرد. عبدالله توانست خبر قطعی را برای موساد بیاورد: آن دو بر اثر جراحاتشان درگذشته بودند. این موضوع «قیمت معامله» را به‌طور چشمگیری تغییر داد. در این لحظه، کوهن دریافت که عبدالله صیدی بسیار ارزشمند است؛ فردی با روابط عالی، توانایی‌های بالا و وفادار در اجرای مأموریت.
اما مهم‌تر از همه، آن چیزی بود که در ماه‌ها و سال‌های بعد رخ داد؛ عبدالله توانست اطلاعاتی شگفت‌انگیز دربارهٔ عماد مغنیه گردآوری کند؛ کسی که در ۴۲ کشور جهان تحت تعقیب بود و ایالات متحده برای ارائهٔ اطلاعاتی که به دستگیری او منجر شود، جایزه‌ای به مبلغ ۲۵ میلیون دلار تعیین کرده بود، به‌دلیل مسئولیتش در کشته شدن شمار زیادی از آمریکایی‌ها در لبنان. اسرائیل نیز به‌طور جدّی در پی حذف او بود.
کوهن دربارهٔ جزئیات این عملیات ــ که در سال ۲۰۰۸ در دمشق انجام شد و مغنیه با انفجار خودرویش ترور شد ــ چندان سخن نمی‌گوید. اما «ایهود اولمرت»، نخست‌وزیر پیشین اسرائیل، در سال ۲۰۲۴ اعتراف کرد که دولتش مسئول این عملیات بوده و اینکه یک واحد عملیاتی از موساد، طرح را ریخته و آن را با مشارکت سازمان اطلاعات آمریکا اجرا کرده است.
و در ادامه، نقل‌قول کوهن: «به دیداری فوری به ایالات متحده رفتم و اطلاعاتی بسیار فراوان دربارهٔ سلیمانی در اختیار آن‌ها گذاشتم. من او را (شاهزادهٔ کوچک) می‌نامیدم و آمریکایی‌ها همین نام را برای عملیات ترور او برگزیدند. پس از موفقیت عملیات (در ژانویهٔ ۲۰۲۰)، آمریکایی‌ها مدالی به نشانهٔ قدردانی به من اهدا کردند. و در جریان جنگِ ۱۲روزه در ژوئن ۲۰۲۵، ایرانی‌ها با بمباران خانه‌ام در تل‌آویو از من انتقام گرفتند.»


تحرکات سیاسی عراق پس از انتخابات

 پیروزی حدود ۴۶ کرسی برای السودانی ممکن است برای تشکیل ائتلاف «فراکسیون اکثریت» کافی نباشد (آسوشیتدپرس)
 پیروزی حدود ۴۶ کرسی برای السودانی ممکن است برای تشکیل ائتلاف «فراکسیون اکثریت» کافی نباشد (آسوشیتدپرس)
TT

تحرکات سیاسی عراق پس از انتخابات

 پیروزی حدود ۴۶ کرسی برای السودانی ممکن است برای تشکیل ائتلاف «فراکسیون اکثریت» کافی نباشد (آسوشیتدپرس)
 پیروزی حدود ۴۶ کرسی برای السودانی ممکن است برای تشکیل ائتلاف «فراکسیون اکثریت» کافی نباشد (آسوشیتدپرس)

سیاستمداران عراقی مطلع از تحرکات احزاب و جریان‌های سیاسی گزارش دادند، مشاورات سیاسی در عراق پس از انتخابات پارلمانی اخیر، همزمان با پیش‌بینی احتمال فروپاشی فهرست «بازسازی و توسعه» به رهبری نخست‌وزیر فعلی محمد شیاع السودانی وارد مرحله حساسی شده است.

این منابع اظهار کردند که برخی از رهبران فهرست، از جمله احمد الأسدی و فالح الفياض، به نظر می‌رسد آماده فاصله گرفتن از ائتلاف باشند، نشانه‌ای از تکرار روش‌های انشقاقی است که پیشتر الفياض در ائتلاف‌های قبلی به کار برده بود. این مسئله می‌تواند ثبات فهرست را پس از انتخابات تهدید کند.

با این حال، یک مقام حزبی در فهرست «بازسازی و توسعه» به «الشرق الأوسط» اظهار کرد که ائتلاف تا کنون مستحکم باقی مانده و قصد دارد مشاورات خود را برای تشکیل دولت به ریاست السودانی ادامه دهد. این مقام که ترجیح داد نامش فاش نشود، افزود: «هنوز خیلی زود است که بگوییم فرصت دوره دوم پایان یافته است.»

السودانی روز سه‌شنبه گذشته در تلاشی برای نشان دادن انعطاف و تمایل به توافق ملی، اعلام کرد که آماده همکاری با تمامی جریان‌های سیاسی است، از جمله جریان صدر به رهبری مقتدی صدر که انتخابات را تحریم کرده بود.

نخست‌وزیر عراق محمد شیاع السودانی پس از رای دادن در انتخابات پارلمانی دیروز (آسوشیتدپرس)

پس از یک رکود بیش از یک ساله به دلیل اختلافات سیاسی میان جریان صدر و «چارچوب هماهنگی» متشکل از احزاب شیعه نزدیک به ایران، این چارچوب که در پارلمان پیشین بیشترین کرسی‌ها را داشت، السودانی را در سال ۲۰۲۲ به نخست‌وزیری برگزید. در آن زمان، السودانی شناخته شده نبود و پایه مردمی گسترده‌ای نداشت.

در انتخابات روز سه‌شنبه گذشته، السودانی حدود ۴۵ کرسی کسب کرد، اما رقبای او در ائتلاف «دولت قانون» به رهبری نوری المالکی، «عصائب اهل الحق» به رهبری قیس الخزعلی، «سازمان بدر» به رهبری هادی العامری و جریان «قوای دولت» به رهبری عمار حکیم، مجموعاً بیش از ۹۰ کرسی را به دست آوردند.

مشاورات چهار جریان

رهبران چارچوب شیعه بلافاصله پس از اعلام نتایج شروع به تحرک کردند؛ قیس الخزعلی با عمار حکیم دیدار کرد و سپس هادی العامری از نوری المالکی بازدید کرد.

منابع اظهار کردند که چهار جریان اصلی چارچوب شیعه با عدم حمایت از دوره دوم السودانی توافق دارند، چه از طریق مواضع علنی و صریح نوری المالکی و چه از طریق رویکردهای محافظه‌کارانه‌تر و انعطاف‌پذیر سایر طرف‌ها؛ این موضوع نشان می‌دهد شانس السودانی برای باقی ماندن در دوره دوم بسیار محدود است.

در حالی که قانون اساسی عراق مانع جابجایی رسمی نمایندگان میان فراکسیون‌ها پیش از تشکیل دولت می‌شود، منابع از تفاهمات اولیه میان نمایندگان منتخب فهرست السودانی و نیروهای چارچوب شیعه خبر دادند که هدف آن رأی‌دهی بعدی به نامزد چارچوب برای نخست‌وزیری به جای حمایت از السودانی است.

منابع تأکید کردند که رهبری «چارچوب هماهنگی» مشخصات نامزد خود برای نخست‌وزیری را پیش از ارائه به فراکسیون‌های دیگر تعیین خواهد کرد، اقدامی که تا حد زیادی نمادین است؛ زیرا نیروهای اهل سنت و کرد دارای مطالبات مشخصی درباره مناصب خود هستند و نه شخص نخست‌وزیر، که نشان‌دهنده تسلط ائتلاف شیعه بر گزینه نخست‌وزیری است.

با توجه به نبود اکثریت مطلق در پارلمان ۳۲۹ کرسی‌ای، طرف‌های اصلی ممکن است هفته‌ها یا حتی ماه‌ها را صرف مذاکره برای تشکیل ائتلاف و ایجاد فراکسیون بزرگ کنند که بتواند نخست‌وزیر بعدی را تعیین کند.

در سال‌های گذشته، تعیین نخست‌وزیر و تشکیل دولت پس از انتخابات با پیچیدگی‌های زیادی همراه بوده و توافق چند ماه طول کشیده است.

یک سیاستمدار برجسته به خبرگزاری فرانسه اظهار کرد که «چارچوب هماهنگی» درباره حمایت از السودانی برای دوره دوم تقسیم شده است، در حالی که افزایش قدرت او نگرانی‌هایی در میان جریان‌های سیاسی اصلی ایجاد کرده است، به ویژه به دلیل سیاست‌هایی که توازن دقیقی میان دو متحد عراق، واشنگتن و تهران، حفظ می‌کند.

السودانی با اتهامات مبنی بر اینکه کارکنان دفتر او مسئول شنود تلفن سیاستمداران برجسته بوده‌اند، مواجه شد، که وی آن را «دروغ قرن» خواند.

در عراق هیچ چیزی غیرمنتظره نیست؛ زیرا منافع سیاسی و تقسیمات فرقه‌ای در مسیرهای موازی پیش می‌روند. همان‌طور که السودانی ممکن است از رقبای خود در احزاب شیعه حمایت کسب کند تا دولت جدیدی تشکیل دهد، همان احزاب ممکن است علیه او متحد شوند.

یک منبع در یکی از احزاب اصلی چارچوب هماهنگی اظهار کرد که چارچوب قبلاً توافق کرده است صفوف خود را متحد کند و فراکسیون بزرگی برای «انتخاب نخست‌وزیر (...) و رئیس مجلس و نایبان او و رئیس جمهوری» تشکیل دهد.

تفاهم درون سنی

نیروهای اهل سنت مشاورات داخلی برای توزیع مناصب اصلی آغاز کرده‌اند، در حالی که منابع اظهار کردند که توافق میان محمد الحلبوسی و خمیس الخنجر یا سایر شخصیت‌های اهل سنت ممکن است امکان‌پذیر شود، در حالی که تفاهم میان الحلبوسی و مثنی السامرائی رئیس ائتلاف «عزم» در مرحله آینده بعید به نظر می‌رسد.

به طور اجرایی، پارلمان فعلی با موانعی برای تأیید منتخبین جدید مواجه است؛ زیرا مجلس کنونی تا ۸ ژانویه (۱۷ دی) به فعالیت خود ادامه می‌دهد و این امر مانع از شروع به کار پارلمان جدید می‌شود و پرسش‌هایی درباره امکان انحلال پارلمان فعلی پیش از پایان مدت قانونی آن ایجاد می‌کند.

این تحولات در چارچوب رقابت فراکسیون‌های عراقی برای اعلام فراکسیون بزرگ جهت تشکیل دولت آینده رخ می‌دهد؛ چارچوب شیعه همچنان بیشترین قدرت و نفوذ را برای تعیین آینده نخست‌وزیری دارد، در حالی که شانس السودانی حتی در صورت کسب کرسی‌های زیاد محدود به نظر می‌رسد.

پس از انتخاب پارلمان جدید عراق، مرحله انتخاب نخست‌وزیر آغاز می‌شود تا دولت آینده را تشکیل دهد، در کشوری که معمولاً پیچیدگی‌هایی وجود دارد که توافق بر سر نامزد را طولانی می‌کند.

این انتخابات همچنین نشان‌دهنده استمرار نفوذ چارچوب شیعه در صحنه سیاسی عراق پس از سال‌ها اختلاف با جریان صدر است.