«سامی»: قیصر با تصاویر قربانیان شکنجه پیش من آمد و خطرات و نگرانی‌ها را با یکدیگر تقسیم کردیم

عثمان در مصاحبه‌ای با «الشرق الأوسط» رژیم اسد، حزب‌الله، ایران و روسیه را مسئول جنایات علیه سوری‌ها می‌داند (AFP)
عثمان در مصاحبه‌ای با «الشرق الأوسط» رژیم اسد، حزب‌الله، ایران و روسیه را مسئول جنایات علیه سوری‌ها می‌داند (AFP)
TT

«سامی»: قیصر با تصاویر قربانیان شکنجه پیش من آمد و خطرات و نگرانی‌ها را با یکدیگر تقسیم کردیم

عثمان در مصاحبه‌ای با «الشرق الأوسط» رژیم اسد، حزب‌الله، ایران و روسیه را مسئول جنایات علیه سوری‌ها می‌داند (AFP)
عثمان در مصاحبه‌ای با «الشرق الأوسط» رژیم اسد، حزب‌الله، ایران و روسیه را مسئول جنایات علیه سوری‌ها می‌داند (AFP)

در طول ۱۰ سال گذشته، جهان در تلاش برای کشف هویت واقعی دو مرد بود: «سامی» و «قیصر». این دو مرد تصاویری از شکنجه در زندان‌های رژیم بشار اسد را افشا کردند که منجر به تصویب قانون «قیصر» در آمریکا و برگزاری دادگاه‌هایی در اروپا شد. پس از سقوط اسد، «سامی» تصمیم گرفت برای اولین بار هویت واقعی خود، اسامه عثمان، را از طریق «الشرق الأوسط» افشا کند. اما نگرانی او در اولین دیدار کوتاه باعث شد که نتوان داستان کامل «سامی» و «قیصر» را به نگارش درآورد. در این دیدار در پاریس با اسامه عثمان، او روایت می‌کند که چگونه «قیصر» و «سامی» شکل گرفتند و مسیرشان از حومه دمشق به دادگاه‌های جهانی برای پیگیری شکنجه‌گران کشیده شد.

وقتی شنیدی که بشار اسد از سوریه فرار کرده است، چه احساسی داشتی؟

- واقعیت این است که ما از تجربه شادی کامل در لحظه سقوط بشار اسد محروم شدیم. او نگفت: «من استعفا می‌دهم یا کناره‌گیری می‌کنم یا کشور را ترک می‌کنم.» بلکه به سادگی سوار هواپیمایش شد و کشور را ترک کرد. ما نمی‌دانستیم چگونه، و سقوط او در یک لحظه تایید نشد، بلکه چندین روز طول کشید تا مطمئن شویم که بشار اسد دیگر در سوریه نیست و سوریه تنها سوریه شده است؛ سوریه آزاد، نه سوریه اسد. به همین دلیل، شادی ما نیز ناقص بود و در طول این روزها با امید، ترس، اشتیاق و انتظار درآمیخته بود، تا زمانی که سرانجام مطمئن شدیم که بشار اسد برای همیشه از سوریه رفته است.

به «قیصر» رسیدیم

آیا شریک تو، «قیصر»، نیز همین واکنش را داشت؟

- در طول این روزها با «قیصر» تماسی نداشتم. احساسات ما متناقض بود و تلاش می‌کردیم به خبری قطعی در مورد سقوط بشار اسد و آنچه اتفاق خواهد افتاد، دست یابیم. واقعیت این است که ازدحام رویدادها و شادی آمیخته با نگرانی مانع از این شد که در این لحظه که ما برای رسیدن به آن تلاش کرده بودیم و سرانجام محقق شد، با «قیصر» تماس بگیرم. پس از آن، شاید از طریق شما، به او بگویم: «به «قیصر» رسیدیم.» چیزی که ما آرزویش را داشتیم تحقق یافت و اسد را سرنگون کردیم. نه فقط «سامی» و «قیصر»، بلکه خون این شهدا در زندان‌ها و خارج از آن، و تلاش‌های تمام سوری‌هایی که خون بسیاری دادند، ما را به این لحظه رساندند. ما آزاد هستیم و سوریه آزاد است.

آیا احساس می‌کنی تلاش این سال‌های طولانی بیهوده نبوده است؟

- من احساس می‌کنم مردم سوریه هزینه‌ای بسیار بیشتر از آنچه یک جنایتکاری مانند بشار اسد سزاوار آن بود، پرداخت کرده‌اند. او در تمام این سال‌ها نه به خاطر هوش، قدرت، یا محبوبیتش در میان مردم در قدرت باقی ماند، بلکه همه می‌دانیم که او تنها به وسیله دستگاه سرکوبگر امنیتی رژیم خود، هم‌پیمانانش و تمام افراد شبه‌نظامی جنایتکاری که به سوریه آورده بود، در قدرت باقی مانده بود.

آیا هم‌پیمانان اسد را شریک در شکنجه می‌دانی؟

- هم‌پیمانان اسد شریک در نابودی سوریه هستند. اما از جایگاه من در یک سازمان حقوق بشری، پرونده‌هایی دارم که مربوط به بازداشت‌شدگانی است که زیر شکنجه کشته شده‌اند. نمی‌توانم بگویم چه نهادی مسئول این شکنجه‌ها بوده است مگر آنچه را که مدارک و شواهد موجود تایید می‌کند. اما از نظر منطقی، بدیهی است که این هم‌پیمانان شریک در قتل تمام افرادی هستند که در سوریه کشته شده‌اند. هر قطره خونی که در سوریه ریخته شده، هم‌پیمانان اسد در آن شریک هستند. هر کسی که در شورای امنیت با وتوی قطعنامه‌ای که سوری‌ها را از سلطه بشار اسد و رژیم سرکوبگرش آزاد می‌کرد، دست بلند کرده است، نیز شریک است.

اولین تصویر و لحظه تصمیم‌گیری

چه زمانی ایده جمع‌آوری مدارک در مورد شکنجه در زندان‌های سوریه به وجود آمد؟

در آغاز انقلاب و تقریباً پس از دو ماه - فکر می‌کنم در ماه مه ۲۰۱۱ - با «قیصر» توافق کردیم که تصاویر ارسالی او که همان‌طور که به من گفت، نشانه‌های شکنجه شدید را نشان می‌دهد، جمع‌آوری شود. این اتفاق قبلاً در بخش شواهد قضایی رخ نمی‌داد، زیرا وظیفه این بخش تصویربرداری از حوادثی بود که یکی از طرفین آن از نهادهای دولتی یا اعضای نهادهای امنیتی و نظامی ارتش سوریه بود.
پس از آغاز انقلاب، این تصاویر شامل افرادی شد که نشانه‌های شکنجه شدید روی آنها مشاهده می‌شد و نشان می‌داد که مرگ آنها به شکل طبیعی یا بر اثر حادثه رخ نداده است. «قیصر» در این مرحله اصلاً نمی‌خواست حتی در تصویربرداری این فجایع شریک باشد. او می‌خواست کاملاً از این ماشین جنایتکار فاصله بگیرد؛ یا از طریق جدا شدن - که او و خانواده‌اش را به خطر می‌انداخت - یا از طریق بازنشستگی یا استعفا از ارتش به نوعی.

أسامة عثمان در مصاحبه با غسان شربل، سردبیر «الشرق الأوسط» (الشرق الأوسط)

در این دوره، مشکل مفقودین در قتل‌عام حماة در سال ۱۹۸۲ همچنان در ذهن من بود. ما در سوریه هزاران مورد داریم که دولت هرگز تایید نکرده که آنها بازداشت شده‌اند یا کشته شده‌اند.

از نظر قانونی، این افراد مفقود محسوب می‌شوند. و مفقود شدن آنها باعث مشکلات قانونی و اداری بسیاری می‌شود، از جمله در انتقال مالکیت، ارث، طلاق، و بسیاری از موارد انسانی دیگر برای خانواده‌هایشان. این مشکل بسیار بزرگ بود و بسیاری از خانواده‌های سوریه طی چندین دهه از آن رنج بردند. به همین دلیل به ذهنم رسید که جمع‌آوری این مدارک شاید برای خانواده‌های سوری دلیلی فراهم کند که نشان دهد عزیزانشان که در تظاهرات، خیابان‌ها، یا در یورش‌ها بازداشت شده بودند، قربانی شکنجه شده‌اند.
رغم وحشت این موضوع، اما حداقل می‌توانست مدرک قانونی واضح و همچنین آرامش‌بخشی را فراهم کند. یعنی تو از نظر روانی نمی‌توانی آرام باشی اگر یکی از نزدیکانت مفقود شده باشد. (اما) وقتی بدانی که او فوت کرده، دیگر فقط می‌گویی «لا حول ولا قوة إلا بالله». برخی مادران در مراحل بعدی با ما تماس می‌گرفتند و می‌گفتند: «فقط می‌خواهم مطمئن شوم.» آنها می‌خواستند به آرامش برسند و از این اشتیاق و دغدغه‌هایی که در دلشان وجود داشت – اینکه فرزندشان زیر شکنجه است یا اکنون کجاست و چه بلایی سر او می‌آید – خلاص شوند.
ما تصمیم گرفتیم که این اطلاعات را جمع‌آوری کنیم. گفتیم شاید (با توجه به اینکه) انقلاب مصر دو ماه طول کشید و انقلاب تونس سه ماه. شاید انقلاب سوریه نیز چند ماه طول بکشد و بتوانیم مدارکی که داریم را برای مردم سوریه منتشر کنیم. اما این ماجرا طولانی شد و ماه‌ها گذشت و ماشین جنایت رژیم در نقض خون‌ها، حرمات و دارایی‌های سوری‌ها شدت گرفت. در اینجا ما جمع‌آوری این اطلاعات را به شکل منظم آغاز کردیم. حتی به این فکر نمی‌کردیم که بعداً چه خواهیم کرد. در ترس زندگی می‌کردیم و صدای بمباران‌های بی‌هدف و یورش‌های کورکورانه رژیم را می‌شنیدیم.

وقتی «قیصر» اولین تصویر را به تو نشان داد، واکنش تو چه بود؟ تو باید تصمیم می‌گرفتی، یا این موضوع را فراموش کنی یا ادامه بدهی. چه احساسی داشتی؟

- از رژیم سوریه می‌توان هر چیزی را انتظار داشت، و ما از ابتدا برای مقابله با رژیمی جنایتکار آمادگی روانی داشتیم، زیرا آنچه در انقلاب سوریه از دستگیری‌ها و قتل‌ها زیر شکنجه رخ داد، چیز جدیدی نبود. چیزی که جدید بود، شدت و افزایش تعداد قتل‌ها به این شکلی بود که دیدیم، تا جایی که به ده‌ها نفر در روز می‌رسید. قبل از اینکه «قیصر» کارش را ترک کند، روزانه تعداد زیادی جسد برای عکسبرداری به او می‌رسید. تأکید می‌کنم آنچه در انقلاب سوریه رخ داد، همان چیزی بود که رژیم طی دهه‌ها در زندان‌های مختلف علیه سوری‌ها انجام می‌داد؛ رژیم حافظ اسد و سپس بشار اسد. چیزی که اکنون رخ داده، این است که این موضوع به دلیل انقلاب سوریه و تکنولوژی پیشرفته‌ای که اکنون در دسترس است، آشکار شده است.

تصویر قیصر با هویتی پنهان و پوشش آبی در جلسه‌ای در کنگره آمریکا برای تصویب قانون حفاظت از غیرنظامیان سوری (AFP)

وقتی تصاویر را دیدی، به «قیصر» چه گفتی؟

- در ابتدا، برای «قیصر» ترسیدم، زیرا ممکن بود هر لحظه خودش به تصویری مانند اینها تبدیل شود. بلافاصله تصمیم گرفتم که باید این تصاویر را جمع‌آوری کنیم، زیرا کاری که «قیصر» و بخشی که در آن در مؤسسه نظامی فعالیت می‌کرد، انجام می‌داد، می‌توانست اطلاعات زیادی را در اختیار ما بگذارد که بعدها مفید واقع شود. همان‌طور که قبلاً گفتم، در آن لحظه نه من و نه «قیصر» فکر نمی‌کردیم که این موضوع به دستگاه قضایی جهانی و تلاش‌هایی برای محاصره رژیم به دلیل این جنایات تبدیل شود.

آیا «قیصر» مشتاق بود؟

- «قیصر» دو گزینه پیش روی خود داشت: یا کار را ترک کند که این او و خانواده‌اش را به خطر می‌انداخت، یا راهی قانونی برای خروج از این کار پیدا کند. اما خودش می‌دید که تصمیم به کناره‌گیری شایسته ما و مردم ما نیست. یعنی من به هیچ وجه «قیصر» را تحت فشار قرار ندادم که به کار ادامه دهد. این تصمیمی مشترک بود و با توافق و قناعت هر دو طرف اتخاذ شد. ما خطرات، نگرانی‌ها و وظایف را هم در داخل و هم در خارج تقسیم کردیم.

آیا فکر می‌کردی این موضوع ممکن است هر لحظه جانت را بگیرد؟

- رژیم اسد خطری برای جان هر انسانی در سوریه بود، چه چیزی انجام داده باشد و چه نکرده باشد. یعنی وقتی شهری را با موشک‌های اسکاد، بشکه‌های انفجاری، توپخانه‌ها و خمپاره‌ها هدف قرار می‌دهی، قطعاً جان تمام غیرنظامیانی که در محدوده این سلاح‌ها هستند را تهدید می‌کنی. بنابراین، ما نیز جدا از این واقعیت نبودیم و از آن جدا زندگی نمی‌کردیم. ما دائماً در معرض این خطر بودیم، حتی قبل از انقلاب. شاید انقلاب بود که باعث تسریع این فرایند و آشکار کردن جنایات رژیم شد.
اقدام ما در این کار، یعنی آرشیو کردن این اطلاعات، قطعاً خطر ما را دوچندان کرد. اما در میانه این انقلاب، که همه برای آزادی خون خود را می‌دادند، من هرگز فکر نکردم که این کاری که انجام می‌دهم و خطراتی که با آن مواجه هستم، چیزی فراتر از دیگران باشد.

برعکس، من احساس می‌کردم که دارم وظیفه خود را به شیوه‌ای خاص در این انقلاب انجام می‌دهم.

گسترش گروه بر اساس نیاز

آیا در ابتدا فقط تو و «قیصر» در این موضوع فعالیت می‌کردید؟

- در ماه‌های اول، بله. همان‌طور که گفتم، موضوع بسیار محرمانه بود، حتی برای خانواده‌هایمان. بعد از آن، لازم بود تیمی بسازیم که ما را محافظت کند و از از دست رفتن این اطلاعات جلوگیری کند، در صورتی که یکی یا هر دوی ما کشته شویم. بنابراین تیم شروع به گسترش کرد، دو یا سه ماه پس از آغاز، و این روند ادامه یافت.
تیم اصلی که در سوریه تشکیل شد، در مراحل مختلف افراد دیگری را به خود جذب کرد، بسته به هدفی که می‌خواستیم در داخل یا بعد از خروج از کشور محقق کنیم.

چگونه محرمانگی را در تیم حفظ کردید؟

- واقعیت این است که محرمانگی مطلق نبود. نمی‌توانم ادعا کنم که در مرحله اول کاملاً محرمانه بودم. در مرحله‌ای که هنوز از کشور خارج نشده بودیم، تعداد افرادی که به این اطلاعات دسترسی داشتند بسیار محدود بود؛ تقریباً ۶ نفر. از جمله برادرم، «قیصر»، و سه نفر دیگر. همچنین همسرم نیز در جریان این موضوع بود. اگر بخواهید آنها را بشمارید، در مجموع ۷ نفر بودند.

آیا به خاطر دیدن این تصاویر حرکت کردی؟ تصویر اول از کجا بود؟ از زندان صیدنایا مثلاً؟

- تصاویر از بخش مدارک قضایی در شاخه پلیس نظامی می‌آمدند. این بدان معناست که این تصاویر مربوط به قربانیانی بودند که زیر شکنجه در شاخه‌های امنیتی پراکنده در دمشق کشته شده بودند. ما تصاویر مشخصی که روی آنها نوشته شده باشد مربوط به زندان صیدنایا هستند، نداریم.

شاخه ۲۲۷ و چشمان از دست رفته

کدام شاخه امنیتی بی‌رحم‌تر بود؟ آیا نوع شکنجه بین شاخه‌ها متفاوت بود؟

- پس از اینکه تصاویر را به صورت ابتدایی آرشیو کردم و آنها را بر اساس تعلقشان به شاخه‌های مختلف دسته‌بندی نمودم، مشخص شد که بیش از ۵۰ درصد قربانیان مربوط به شاخه ۲۱۵ بودند. این شاخه به نام «واحد حمله» شناخته می‌شود. در اصل شاخه‌ای امنیتی نیست، بلکه واحدی برای حمله و یورش است که باید با دیگر شاخه‌های امنیتی همکاری کند. اما بعدها به شاخه ۲۱۵ معروف شد و بیش از ۵۰ درصد از کشتار زندانیان زیر شکنجه را انجام داد.
نکته‌ای که توجه مرا جلب کرد این بود که در شاخه ۲۲۷ تعداد زیادی از زندانیان چشمان خود را از دست داده بودند. نمی‌توانم بگویم یا ادعا کنم که این چشم‌ها عمداً از کاسه خارج شده‌اند یا اینکه وقتی اجساد در فضای باز رها شده بودند، این اتفاق افتاده است. گاهی حشرات به چشمان اجساد حمله می‌کردند، و در بسیاری از تصاویر این تجمع حشرات بر روی چشم‌ها به وضوح قابل مشاهده است. ممکن است خشکی چشم باعث شده باشد که قربانی شبیه فردی باشد که چشمانش را از دست داده است یا اینکه حشرات آنها را خورده باشند.

آیا بیشتر کشتارها با گلوله بود یا ابزار تیز؟

- نمی‌توانم پاسخ دقیقی به این سوال بدهم زیرا این موضوع به پزشکان متخصص نیاز دارد. شاید نظر شخصی داشته باشم، اما به‌عنوان یک پرونده حقوقی نمی‌توانم از حدس و گمان صحبت کنم. به همین دلیل، وقتی به اروپا رسیدم، نسخه کاملی از این پرونده را به مقامات آلمانی ارائه دادم تا داده‌ها را بررسی کنند. وقتی امروز می‌گویم این اسناد بشار اسد را محکوم می‌کند، حرف من به تنهایی ارزشی ندارد زیرا متخصص نیستم. به همین دلیل، خواستم ارزش حقوقی به پرونده «قیصر» اضافه کنم و آن را از هرگونه استفاده رسانه‌ای یا سیاسی خارج کرده و به یک زمینه قانونی صرف ببرم.
من به مقامات آلمانی و فرانسوی مراجعه کردم و حتی درخواست کردم که شهادت من را بگیرند. این برای آن بود که اگر برای من یا «قیصر» اتفاقی بیفتد، اطلاعاتی که داریم از بین نرود. در آلمان تأیید شد که این پرونده حقیقی است و به مقامات سوریه مربوط می‌شود.

این اتفاق چه زمانی رخ داد؟

- همه این اتفاقات بعد از سال ۲۰۱۵ رخ داد. ارتباط با مقامات آلمانی از طریق دفتر «مرکز آلمانی حقوق و آزادی‌های اساسی» و با کمک یک وکیل سوری به نام ابراهیم القاسم صورت گرفت که در آن دوره با ما کار می‌کرد. شهادت خود را ارائه دادم و نسخه‌ای از پرونده را به دادستان فدرال تحویل دادم. بعد از یک سال یا بیشتر، تأیید شد که این پرونده مربوط به شکنجه و نقض حقوق بشر است و مسئولیت آن بر عهده دولت رژیم سوریه است.

آیا میان قربانیان کودکان و زنان وجود داشتند؟

- در بخشی از پرونده که به قربانیان زیر شکنجه اختصاص دارد، تنها یک تصویر از یک زن وجود دارد. اما اگر بخواهیم درباره افراد زیر ۱۸ سال صحبت کنیم، بله، کودکان هم وجود دارند. نه تنها کودکان، بلکه بیماران نیز بودند.
در بسیاری از تصاویر مشخص است که این افراد از بیمارستان‌ها ربوده شده‌اند یا در همان بیمارستان‌ها کشته شده‌اند.

نمی‌توانم قاطعانه بگویم، اما دستگاه‌های پزشکی که در بدن آنها دیده می‌شود، مانند لوله‌ها، دستگاه‌های اندازه‌گیری فشار خون و ضربان قلب، کاتتر و موارد دیگر، نشان می‌دهند که آنها بیمارانی بودند که به نوعی تحت درمان قرار داشتند و سپس کشته شده‌اند.

وقتی یک زندانی را می‌کشتند، این عمل را چه می‌نامیدند؟

- تنها چیزی که بر روی پرونده می‌نوشتند این بود: «مرگ بازداشت‌شده شماره فلان».

بدون توضیح علت؟

- بعدها گزارش‌هایی از قربانیان تنظیم می‌شد. اما این جزئیات را ترجیح می‌دهم که «قیصر» خودش توضیح دهد، چون این جزئیات به کار او مرتبط است. این بخش دقیق از کار در داخل شاخه‌های امنیتی یا پلیس نظامی مربوط به «قیصر» است. اگر صحبت کنم، یا نقل قول می‌کنم یا آنچه را که شنیده‌ام بازگو می‌کنم.

من شهادت‌های حقوقی خود را قبلاً به دستگاه قضایی آلمان و واحد جرایم جنگی فرانسه ارائه داده‌ام. بنابراین، نباید وارد جزئیاتی شوم که ممکن است به روند قانونی آسیب برساند. کار حقوقی و شواهد قضایی نباید در شبکه‌های اجتماعی یا رسانه‌ها به‌گونه‌ای مطرح شوند که ارزش قانونی خود را از دست بدهند.
ملت سوریه کاملاً می‌داند که من چه می‌گویم، زیرا ما بسیار از دست دادن ارزش قانونی شواهد دردناک را تجربه کرده‌ایم.

چند تصویر در این پرونده وجود دارد؟

- این پرونده شامل تصاویری از قربانیان شکنجه است و برای هر تصویر، چندین زاویه عکسبرداری وجود دارد.
گاهی ممکن است از یک جسد، بین ۲ تا ۵ یا ۶ عکس گرفته شود، بسته به جراحات و نشانه‌های متمایزی که روی بدن قربانی وجود دارد. به همین دلیل، ما کمتر از ۲۷۰۰۰ عکس برای کمتر از ۷۰۰۰ قربانی داریم.

خروج از سوریه

چه زمانی جمع‌آوری شواهد متوقف شد؟

- در پایان سال ۲۰۱۳، خطر بزرگی برای افرادی که این پرونده را مدیریت می‌کردند و اطلاعاتی که در اختیار داشتیم، به وجود آمد. می‌توانستیم بمانیم و داده‌های بیشتری جمع‌آوری کنیم، اما وقتی خطر وضعیت موجود را با سود جمع‌آوری تصاویر بیشتر مقایسه می‌کنید، به این نتیجه می‌رسید که بهتر است با اطلاعات موجود از کشور خارج شوید تا همه‌چیز از دست نرود و خانواده‌هایتان نیز شما را از دست ندهند.

چه زمانی و چگونه خارج شدید؟

- من شخصاً تحت تعقیب رژیم نبودم و به‌طور عادی در پایان سال ۲۰۱۳ به سمت لبنان خارج شدم. بعد از آن خانواده‌ها و «قیصر» نیز به من پیوستند و فرآیند مستندسازی متوقف شد. ما هیچ مدرکی پس از سپتامبر ۲۰۱۳ نداریم. کمتر از دو هفته در بیروت ماندم و به چند کشور سفر کردم تا توانستم خانواده‌ها و «قیصر» را نیز خارج کنم. پس از آن، یکی از ایستگاه‌های مهم این پرونده در قطر بود.

آیا «قیصر» نیز به بیروت رفت؟

- «قیصر» هنگام خروج من هنوز در سوریه بود و همچنان در سمت خود کار می‌کرد. او به بیروت نرفت و نمی‌خواهم به سؤالات دقیقی درباره نحوه خروج «قیصر» پاسخ دهم. این موضوع را به خودش و وکلایش واگذار می‌کنم.

در مورد ایستگاه قطر صحبت کردید. در آنجا چه اتفاقی افتاد؟

- در قطر، من و «قیصر» و تعدادی از همکاران حضور داشتیم. بار دیگر تأیید شد که «قیصر» واقعاً یکی از کارمندان نظام سوریه در مؤسسه نظامی بوده و این تصاویر واقعی و غیرجعلی هستند. این مرحله پیش از آن بود که من نسخه‌ای از این پرونده را به مقامات آلمانی تحویل دهم. در اینجا بود که جرقه اولیه زده شد و اسامی «سامی» و «قیصر» متولد شدند.

تولد اسامی «قیصر» و «سامی»

چه کسی نام‌های «قیصر» و «سامی» را انتخاب کرد؟ آیا خودتان این نام‌ها را انتخاب کردید؟

- «قیصر» به‌عنوان «شاهد اصلی» این پرونده نام‌گذاری شد، چرا که او مهم‌ترین و خطرناک‌ترین شاهد این پرونده بود. در زبان عربی، اصطلاح «الشاهد المَلِک» (شاهد اصلی) به‌کار می‌رود، اما این عبارت طولانی است. «قیصر» به‌عنوان معادلی کوتاه‌تر انتخاب شد. نمی‌توانم بگویم چه کسی از میان حاضران این نام را پیشنهاد کرد یا چه کسی آن را تأیید کرد، اما در نهایت این نام پذیرفته شد.

و «سامی»؟

- حاضران به من گفتند که تو هم باید اسمی داشته باشی. چندین نام پیشنهاد شد که آن‌ها را بی‌معنی و طولانی دیدم. نام «سامی» را ترجیح دادم. دوستی نزدیک داشتم که خیلی او را دوست داشتم، هرچند شاید ۱۵ سال است که او را ندیده‌ام. گفتم «سامی». این نام همچنین در زبان‌های دیگر نیز ساده و قابل استفاده است.

آیا اقامت شما در قطر طولانی بود؟

- اقامت ما محدود بود.

سپس به اروپا رفتید؟

- ابتدا به ترکیه رفتیم و سپس به اروپا.

سال‌های دشوار انقلاب

آیا حمایت مالی یا امنیتی از سوی کشورها یا سازمان‌ها دریافت کردید؟ این کار به منابع نیاز دارد.

- ما به‌عنوان افراد، هیچ حمایتی دریافت نکردیم.

در این مرحله با گروهی از سوری‌های مخالف همکاری می‌کردیم که این دیدارها را هماهنگ می‌کردند، بدون اینکه ما مستقیماً با میزبان در ارتباط باشیم. مثلاً در قطر، هرگز به‌طور مستقیم با مسئولان دولتی دیدار نکردیم.
پس از آن به ترکیه و سپس به اروپا رفتیم و به‌عنوان افراد مستقل، این مسئولیت را بر عهده گرفتیم. از روز اول انقلاب، داوطلبانه کار کردیم و تا به امروز به این شکل ادامه داده‌ایم.

کاهش توجه به پرونده سوریه

وقتی دیدم که توجه به پرونده سوریه بسیار کاهش یافته، و زمین در سوریه دوباره به دست رژیم افتاده و با دخالت روسیه، توجه بین‌المللی به تدریج کم‌رنگ شده، از خودم پرسیدم: چرا این همه خطر را به جان خریدم؟ آیا فایده این بود که به اروپا بیایم و پناهنده شوم؟ این چیزی نبود که برای آن از کشور خارج شدم یا برای خود و خانواده‌ام می‌خواستم.
در این زمان، مستقیماً با مقامات فرانسوی تماس گرفتم و گفتم: می‌خواهم نسخه‌ای از این پرونده را به شما تحویل دهم و شهادتم را در برابر واحد مقابله با جنایات جنگی فرانسه ارائه کنم، و این کار انجام شد.
فرانسه بر اساس اصل صلاحیت جهانی عمل نمی‌کرد، به این معنا که اگر مجرم یا قربانی فرانسوی یا مقیم فرانسه نباشند، دادگاه فرانسوی نمی‌تواند محاکمه‌ای برگزار کند. کشوری که این شرایط را داشت، آلمان بود.

ما تلاش کردیم تا مسیری حقوقی را پیش ببریم که یک اصل اساسی را تثبیت کند: این نظام، جنایتکار است، حقوق بشر را نقض کرده و نسل‌کشی مرتکب شده است. هدف این تلاش جلوگیری از بازسازی وجهه این نظام بود، حتی اگر رژیم به لحاظ نظامی غالب شود یا از سوی برخی کشورها به‌طور سیاسی پذیرفته شود.
ما چرخ سازش با رژیم را متوقف کردیم و بازسازی وجهه آن را بسیار دشوار کردیم. سیاست ممکن است بر اساس اصول اخلاقی عمل نکند، اما ما عرصه حقوقی را انتخاب کردیم و با کمترین امکانات موفق شدیم.
به همین دلیل، پرونده قیصر برای چندین سال تنها مانع در برابر ضعف انقلاب سوریه و بی‌توجهی جهان به آن بود. این پرونده در آن لحظه تنها مانع پهن شدن فرش قرمز برای بشار اسد در پایتخت‌های جهان بود.
به همین دلیل تصمیم گرفتم خطر را پراکنده کنیم. وقتی این پرونده در اختیار تعداد محدودی از افراد باشد که یا کاری انجام نمی‌دهند یا ممکن است در آینده کاری انجام دهند، این افراد ممکن است هدف قرار بگیرند. اما وقتی این پرونده به یک موضوع بین‌المللی و حقوقی تبدیل شود، و شهادت خود را ارائه دهی و نسخه‌ای از این پرونده را به چندین نهاد که می‌توانند روی آن کار کنند تحویل دهی، دیگر خطر تمرکز روی یک شخص کاهش می‌یابد.

پشت‌پرده قانون قیصر

چه کسی ایده رفتن به آمریکا را مطرح کرد؟

- ما ایده‌ای برای رفتن به آمریکا نداشتیم. فشارهایی از سوی برخی سازمان‌های سوری فعال در ایالات متحده برای ارائه این پرونده به دولت آمریکا به ما وارد شد. من معتقد بودم که دولت باراک اوباما علاقه‌ای به باز کردن این پرونده ندارد. زمانی که در اردن بودم، تصاویر اولیه این پرونده از طریق یکی از اعضای سابق مجلس سوریه به نام محمد برمو به دفتر وزارت خارجه آمریکا رسید. اما وزارت خارجه هیچ‌گونه علاقه‌ای به این موضوع نشان نداد.
حدود یک سال بعد، سازمان‌های سوری مستقر در ایالات متحده فشارهایی وارد کردند. آن‌ها به‌خوبی از پشت‌پرده تصمیم‌گیری در آمریکا آگاه بودند و می‌دانستند چگونه می‌توانند با استفاده از این پرونده تفاوتی ایجاد کنند، حتی اگر رئیس‌جمهور در کاخ سفید تمایلی به این کار نداشت. این یک نبرد طولانی بود که برادران ما در سازمان‌های سوری در آمریکا آن را پیش بردند و در نهایت به تصویب قانونی به نام «قانون حفاظت از غیرنظامیان سوری» انجامید که به افتخار «قیصر» نام‌گذاری شد.

آیا فکر می‌کنید «قانون قیصر» نقش مهمی در تضعیف نظام سوریه داشته است؟

- این پرسش تا حد زیادی نیاز به بررسی‌های عمیق دارد. شاید لازم باشد مطالعاتی انجام شود تا مشخص شود «قانون قیصر» چه تأثیری بر نظام سوریه گذاشته است. اما بدون شک این قانون بازسازی ماشین نظامی رژیم سوریه و حمایت از نیروهای آن، شبه‌نظامیان و حتی مزدورانی که از دیگر کشورها به خدمت گرفته شده بودند، را دشوار کرد.
در نهایت، این قانون یک قانون آمریکایی است که فقط در برخی نقاط با منافع سوری‌ها همپوشانی دارد. هرگز نمی‌گویم «قانون قیصر» فقط نتیجه پرونده قیصر است. تلاش‌های بزرگی از سوی سازمان‌های سوری در ایالات متحده انجام شد تا به این مرحله برسند. این قانون به افتخار قیصر نام‌گذاری شد، اما لزوماً ادامه مستقیم پرونده قیصر نیست.



پیروزی الحلبوسی در انتخابات عراق… استراتژی «نجات» پس از «حذف»

محمد الحلبوسی (AFP)
محمد الحلبوسی (AFP)
TT

پیروزی الحلبوسی در انتخابات عراق… استراتژی «نجات» پس از «حذف»

محمد الحلبوسی (AFP)
محمد الحلبوسی (AFP)

محمد الحلبوسی، یکی از پیچیده‌ترین چهره‌های تأثیرگذار سنی در عراق، در انتخابات برگزارشده در ۱۱ نوامبر گذشته، موفق شد ۱۰ کرسی پارلمانی در بغداد و در مجموع ۳۵ کرسی از ۳۲۹ کرسی سراسر کشور به‌دست آورد.
این ارقام برای مردی که در همین روزها، دو سال پیش، از منصبش به‌عنوان رئیس پارلمان ــ که بالاترین موقعیت اختصاص‌یافته در سنت سیاسی به عرب‌های سنی پس از رئیس‌جمهوری فقید صدام حسین است ــ برکنار شده بود، ارقامی استثنایی به نظر می‌رسد.
در مسیر رئیس حزب «التقدم» چه گذشت، در دوره‌ای که از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به بعد مملو از طوفان‌ها بود؟ هنگامی که فصول خشونت‌آمیز خاورمیانه در حال بسته شدن بود، عراقی‌ها به استان الانبار، زادگاه الحلبوسی در غرب عراق، سر می‌زدند و از خیابان‌های آسفالت‌شده، ورزشگاه‌ها و ساختمان‌های تازه عکس می‌گرفتند و می‌پرسیدند: «آیا این همان صحرای مردی نیست که ایران او را تنبیه کرد؟»
آمار نهایی انتخابات نشان داد الحلبوسی که برای نخستین‌بار در بغداد برای به‌دست آوردن آرای رأی‌دهندگان رقابت می‌کرد، در این شهر با حدود ۷۲ هزار رأی بر نوری المالکی، رهبر ائتلاف «دولة القانون» که حدود ۲۰ هزار رأی کمتر به‌دست آورده بود، برتری یافته است. «التقدم» در صحنهٔ حزبی به‌تنهایی با اختلاف ۸ کرسی بر حزب دموکرات کردستان ــ که در سه دههٔ اخیر در بازی انتخابات تبحر یافته ــ پیروز شد.
بازگشت الحلبوسی، الگوی منحصر‌به‌فردی از روابط قدرت میان گروه‌های فرقه‌ای در عراق و شیوهٔ نجات از سخت‌ترین نبردهای آن را نشان می‌دهد. و همان‌گونه که این بازگشت پرسش‌هایی دربارهٔ نحوهٔ تعامل یا همزیستی با نفوذ ایران در کشور برمی‌انگیزد، بر الگوی حزبی سخت‌گیرانه‌ای نیز نور می‌اندازد که در جامعهٔ اهل‌سنّت ــ که تجربه‌ای در کار سیاسی نداشت ــ رو به رشد است، اما چیزی از سنت‌های کلاسیک در انحصار نفوذ و حذف رقبا را دوباره بازیابی می‌کند.
الحلبوسی، مهندس عمرانِ در میانهٔ دههٔ چهارم زندگی‌اش، اهل شهر «الکرمة» در استان الانبار است. از دل شرکتی که پروژه‌های محدودی برای زیرساخت‌ها در فلوجه اجرا می‌کرد، راهی به‌سوی سرمایه‌گذاری بسیار دشوارتر و پیچیده‌تر در سیاست یافت؛ جایی که گروه‌های شیعه و سنی در آن تلاقی می‌کنند و زیر سایهٔ نفوذ ایران با یکدیگر رقابت دارند.
الحلبوسی در سال ۲۰۱۴ وارد پارلمان شد. او از کمیتهٔ «حقوق بشر» ــ که حیات سیاسی آن را به حاشیه رانده بود ــ یک‌باره به میدان اصلی نبرد منتقل شد؛ در سال ۲۰۱۵ عضو کمیسیون دارایی و در سال ۲۰۱۶ رئیس آن شد. در آنجا با واسطه‌گران بودجه آشنا شد؛ کسانی که شبکه‌های وفاداری در برابر منفعت را نمایندگی می‌کنند، و خطا در این حوزه می‌تواند در یک چشم بر هم زدن کشنده باشد.
بازیگران اصلی آن روزها توجهی به جوانی سنی با ریش کم‌پشت و آرایشی مدرن نکردند؛ جوانی که به نظرشان نمی‌رسید بتواند نگرانی ایجاد کند. خودِ الحلبوسی نیز هنوز نمی‌دانست رؤیاهایش او را به کجا خواهد برد، اما خیلی زود شروع به ابراز شخصیت سیاسی خود کرد. پس از سال‌ها، نیروهای شیعهٔ بدگمان و نیروهای سنیِ خشمگین، هر دو او را خطری برای خود دیدند. او به‌طور گسترده به‌عنوان فردی توصیف شد که «شیاطین رهبری» در سرش می‌چرخند ــ و او نیز با آن‌ها بازی کرد.

محمد الحلبوسی (AP)

تلاش‌های خونین

الحلبوسی پس از سال ۲۰۰۳، برای تکمیل تحصیلات عالی خود به دانشگاهش در بغداد بازگشت. عرب‌های سنی پس از حملهٔ آمریکا از آشپزخانهٔ سیاست کنار گذاشته شده بودند. روایت‌های فراوانی در طول دو دههٔ گذشته نشان می‌دهد که چگونه تلاش‌های نخبگان سنی برای ورود به زندگی عمومی، به پایان‌هایی مرگبار انجامید و خون‌های بسیاری ریخته شد.
در ژوئن ۲۰۰۵، کمیتهٔ تدوین قانون اساسی گسترش یافت تا ۱۵ نماینده از عرب‌های سنی را ــ که از مهم‌ترین مباحث مربوط به آیندهٔ کشور دور مانده بودند ــ دربرگیرد. این گسترش شامل مجبل الشیخ عیسی، ضامن حسین علوَی، و عزیز ابراهیم بود؛ کسانی که بلافاصله در مخالفت با برخی بندهای قانون اساسی وارد عمل شدند. در ژوئیه همان سال، این سه نفر در یکی از رستوران‌های مرکز بغداد مشغول خوردن ناهار بودند که افراد مسلح به سوی خودروی آنان آتش گشودند و هر سه درجا کشته شدند.
،عصام الراوی، استاد زمین‌شناسی دانشگاه بغداد در خیابانی شلوغ در محلهٔ الداودی در غرب پایتخت، در مسیر محل کارش بود که افراد مسلح در اکتبر ۲۰۰۶ او را کشتند. این مرد، پس از انفجار مرقدین عسکریین در سامرا، راه را پیاده تا مرقد «الکاظم» که نزد شیعیان مقدس است پیموده بود تا نماز بخواند، تلاشی برای خاموش‌کردن فتنه‌ای که در همه‌جا فوران می‌کرد. بسیاری می‌گویند گروهی اصولگرا او را به همین دلیل تنبیه کرد.
در همان سال، شاكر وهیب، یکی از رهبران «القاعدة»، شیخ یک قبیلهٔ بزرگ در استان الانبار را کشت؛ شیخی که خواستار مشارکت ساکنان محلی حیات سیاسی و پیوستن آنان به نهادهای امنیتی همزمان با امید به خروج نیروهای آمریکایی بود.
در ۳۰ دسامبر ۲۰۰۹، سازمان «القاعدة» حمله‌ای به ساختمان حکومت الانبار انجام داد که به کشته شدن حدود ۳۰ مقام و نیروی امنیتی و زخمی شدن ده‌ها نفر انجامید. در میان مجروحان، استاندار قاسم الفهداوی بود که یک انتحاری تنها پنج متر با او فاصله پیدا کرده بود.
ساکنان رمادی آن روز دو بالگرد را دیدند که بالای بام بیمارستان استان به‌منظور انتقال الفهداوی به مرکز درمانی تخصصی‌تر برای معالجهٔ جراحات شدید در پا و ساق او در حال پرواز بودند. الفهداوی نجات یافت، اما شهر در جریان تلاشش برای سازگاری با نظام جدید دچار عقب‌گرد شد.

راه میان الکرمه و بغداد

الحلبوسی در آن روزهای خونین، میان دو صحنهٔ مرگبار ــ بغداد و الکرمه ــ در رفت‌وآمد بود. جاده‌ای که طی آن با خودرو یک ساعت و نیم طول می‌کشد، میان دو میدان انفجارهای انتحاری، کمربندهای انفجاری، شبه‌نظامیان و صدها هزار قربانی از همهٔ طوایف امتداد دارد.
الحلبوسي در سال ۲۰۱۰ بغداد را با مدرک کارشناسی‌ارشد در مهندسی ترک کرد و راهی شهری شد که در آن سیاستمدارانی از «الإخوان المسلمین» و ملی‌گرایان عرب و بازماندگان «حزب بعث» فعالیت می‌کردند. آنان همگی ناامید بودند و دستورکاری سیاسی مبتنی بر مظلومیت ارائه می‌کردند و از کارآمدی بی‌بهره بودند. فهرست «العراقیة» به رهبری ایاد علاوی، که روی آن به‌عنوان گزینهٔ «سنی» حساب می‌کردند، با اعلام نتایجِ انتخابات ۲۰۱۰ ــ که آن را «پیروزِ بازنده» خواندند ــ ضربهٔ سختی خورد.
با این گروه‌ها، شش ماه خطرناک‌ترین دورهٔ تاریخ اهل‌سنت طی دو دههٔ گذشته رقم خورد. در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۳، نوری المالکی، نخست‌وزیر وقت، دستور داد برای پایان دادن به تحصنی در الانبار ــ که امتداد اعتراض‌های پراکنده در شهرهای مرکز و جنوب کشور بود ــ از نیروی قهریه استفاده شود. اما المالکی اهل‌سنت را «یاغی» خواند. نیرویی دولتی پس از درگیری، سیاستمداران سنی را بازداشت کرد؛ از جمله احمد العلوانی، برجسته‌ترین مخالف المالکی. او به اتهام تروریسم به محاکمه برده شد و برادرش با خشونت به قتل رسید.
در ۳۰ آوریل ۲۰۱۴، عراقی‌ها پارلمان سوم را انتخاب کردند. در همان روز، حملات انتحاری نزدیک مراکز رأی‌گیری در الرمادی، بعقوبه، تکریت و کرکوک رخ داد و کارکنان «کمیسیون انتخابات» و افسرانی که از آنان محافظت می‌کردند کشته شدند. همچنین احزاب سنی به‌دلیل نگرانی‌ها، تبلیغات خود را پنهانی پیش می‌بردند. و الحلبوسي با آرای کسانی که به‌نوعی از مرگ گریخته بودند، کرسی‌اش را به‌دست آورد.
یک ماه بعد، در ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴، «داعش» تشکیل دولت خود را اعلام کرد. دولت، تحت فشار ائتلاف بین‌المللی، ناچار شد جوانانی از عرب‌های سنی را برای جنگ با این سازمان بسیج کند، و قبایل در استان الأنبار با روی کار آمدن حیدر العبادی در مقام نخست‌وزیری، بار دیگر تجربهٔ ائتلاف با نیروهای نظامی را آزمودند؛ تلاشی برای فراموش کردن زخم‌هایی که المالکی گشوده و باز گذاشته بود.

رئیس پارلمان پیشین، اسامه النجیفی، هنگام سفرش به تهران در سپتامبر ۲۰۱۳ (ایرنا)

«باشگاه ناتوانی» سیاسی

ائتلاف سنی «متحدون للإصلاح» به رهبری اسامه النجيفی تنها گزینهٔ سنی‌ای بود که «حزب الحل» ــ حزبی که الحلبوسیِ جوان از جانب آن در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۴ نامزد شد ــ پیش روی خود می‌دید. با وجود این‌که این ائتلاف بیشتر شبیه باشگاهی بسته بود که ناتوانی ساختاری‌اش در تولید سیاست را پنهان می‌کرد، اما افکار عمومیِ سنی به آن رأی داد؛ کوششی برای به چالش کشیدن نیروهای شیعه‌ای که یکه‌تاز قدرت بودند، و نیز گروه‌های تروریستی که آنها را از تعامل و مشارکت بازمی‌داشتند. این مأموریتی نزدیک به ناممکن بود.
النجيفی، که تا سال ۲۰۱۴ ریاست دورهٔ دوم پارلمان را برعهده داشت، و کسان دیگری همچون طارق الهاشمی، معاون رئیس‌جمهوری تا دسامبر ۲۰۱۳، و رافع العیساوی، وزیر دارایی تا مارس ۲۰۱۳، آخرین چهره‌هایی بودند که در برابر المالکی در دهانهٔ توپ قرار گرفتند؛ آنان بدون طرح‌های جایگزین برای بازگشت، و با شکایت فراوان و انزوا، سقوط کردند.
الحلبوسی خیلی زود این رویکرد در «ادارهٔ حاشیه‌نشینی» را کنار گذاشت؛ او می‌خواست به قلب ساختار قدرت حرکت کند، نه اینکه در حاشیهٔ آن بماند، چهره‌ای معارض و منزوی.
الحلبوسی کرسی خود را در پارلمان به‌دست آورد. و «داعش» یک‌سوم عراق را اشغال کرد. خیلی زود نبردهای آزادسازی، گروه‌های نظامی مختلف را جذب کرد و نفوذ ایران را از پشت پرده به صحنهٔ آشکار آورد. مستشاران «سپاه پاسداران» ایران همراه با برخی گروه‌های «الحشد الشعبی»، زیر هر آسمانی که جنگنده‌های ارتش آمریکا بر فرازش پرواز می‌کردند، حضور یافتند.
«داعش» پس از سه سال جنگ، از مناطق وسیعی عقب نشست و بغداد سرزمین‌های خود را در موصل و رمادی بازپس گرفت؛ و نبردی تازه بر سر نفوذ آغاز شد. الحلبوسی در روزهای مرخصی‌اش از طریق ایست‌های بازرسی‌ای که گروه‌های پیروز برپا کرده بودند، به الکرمه بازمی‌گشت.

نسخه‌ای سیاسیِ تازه

او اکنون سه سال را در پارلمان گذرانده بود؛ تجربه‌ای که او را در میان «کوسه‌هایی» قرار داده بود که امپراتوری‌های پول و سلاح را گسترش می‌دادند، و بخشی از این امپراتوری‌ها به مناطق آزادشده از «داعش» نیز سرایت کرده بود. برخی گروه‌های مسلح ادعا می‌کردند که «منت گذار» در آزادسازی‌اند و حق دارند امنیت را در هر مکانی که خون مبارزانشان ترسیم کرده است، حفظ کنند. در همان زمان، الحلبوسی به مقام استانداری رسید و رؤیای یک امپراتوری را در سر می‌پروراند. این در اوت ۲۰۱۷ بود.
رشد پیوستهٔ نفوذ ایران در عراق با ظهور نسخه‌ای جدید از سیاست‌ورزی سنی هم‌زمان شد. در حالی‌که نیروهای شیعه برای تثبیت قدرت خود نیازمند واسطه‌های سنی بودند، به‌نظر می‌رسید الحلبوسی چیزی فراتر می‌خواست: شراکت در نفوذ. او اینک رئیس پارلمان شده بود، نقاب جوان جاه‌طلب را از چهره برداشت و صندلی‌ای از ردیف‌های پشتی به میز اصلی کشاند.
یکی از مقام‌های دولتی که الحلبوسی را از نزدیک می‌شناسد، می‌گوید: «پدیدهٔ این مرد از تعاملِ نیاز اجتماعی در محیط سنی، پس از فروپاشی الگوی رهبر نجات‌بخش، و نیز از زمان‌بندی و جایگیری درست او، با عملکردی واقع‌گرایانه، پدید آمد.» یکی از سیاستمداران مخالف الحلبوسی می‌گوید: «او پروژهٔ یک دیکتاتور جدید است.»

رقبای الحلبوسی به گستردگیِ ائتلاف‌های او میان گروه‌های رقیب در عراق توجه کردند (DPA)

«بیش از حد»

الحلبوسی از سال ۲۰۱۸ ریاست پارلمان را برعهده داشت... خیلی زود ساختار شیعی به‌واسطهٔ رقابت بر سر نمایندگی بزرگ‌ترین مؤلفهٔ جمعیتی دچار لرزش شد، و در برابر اعتراض مردمیِ اکتبر ۲۰۱۹، عادل عبدالمهدي نخست‌وزیر سقوط کرد، و قاسم سلیمانی، فرمانده «سپاه قدس» در «سپاه پاسداران»، از صحنهٔ مدیریت پنهانِ سیاست غایب شد.
الحلبوسی مانع خود نشد از اینکه نسخهٔ جدیدی از سیاست‌ورزی سنی را بیان کند. پویایی و تحرکش این امکان را به او داد که میان جبهه‌ها حرکت کند و ائتلاف‌های گسترده‌ای بسازد. سیاستمدارانی که شاهد ماجرا بودند می‌گویند: «الحلبوسی خود را میان محیط معترض، واسطه و میانجی معرفی کرد، در زمانی که احزاب شیعه ابتکار عمل را از دست داده بودند». نزدیکان او نیز می‌گویند: «کارآمدی او در آن روزها بیانگر حضورش در ساختار قدرت بود، به‌عنوان شریکی در نظام.»
ساختار سیاسی شیعی ناگهان متوجه الحلبوسی شد، گویی او را تا آن زمان نشناخته بود. همه تصمیم گرفتند او را از بازی بیرون بگذارند. برای رقبا، چه سنی و چه شیعه، سقف مجاز برای الحلبوسی این بود که از توازن‌ها بهره ببرد، اما به تعبیر یکی از رهبران شیعی «بیش از حد به یک کوسه تبدیل نشود».
واقعیت این است که الحلبوسی در نوامبر ۲۰۲۳ از ریاست پارلمان برکنار و عضویتش لغو شد. روز بعد، در برابر خبرنگاران ظاهر شد و با تکان دادن نسخه‌ای از قانون اساسی اعلام کرد که می‌خواهد «خطایی» را تصحیح کند که دادگاه فدرال مرتکب شده بود. این اقدامی سیاسی بود که در سطح رهبری سنی‌ها سابقه نداشت.
به‌طور گسترده گفته می‌شد که رقبای سنی الحلبوسی نزد هم‌پیمانان شیعه از قدرتِ بیش از اندازهٔ او شکایت کرده‌اند، و اینکه در نهایت ایران تصمیم گرفت توازن را بازگرداند. یک سیاستمدار عراقی می‌گوید تیم رئیس حزب «التقدم» با این تصمیم به‌عنوان «ایستگاهی سرنوشت‌ساز برای بازتولید پروژه، بدون ورود به زمینهٔ سیاسیِ بحران» برخورد کرد. این رویکردی کم‌سابقه در زندگی سیاسی عرب‌های سنی بود.
یک ماه بعد، الحلبوسی در انتخابات شوراهای استانی شرکت کرد؛ آزمونی سرنوشت‌ساز برای توانایی‌اش، در حالی که بی‌منصب و تحت فشار بود، و ۲۱ کرسی به دست آورد. یکی از رهبران «التقدم» می‌گوید لغو عضویت الحلبوسی به سوختی برای شعله‌ور کردن آتش کمپین انتخاباتی تبدیل شد، و این استراتژی موفقیت‌آمیز بود.
الحلبوسی اکنون تهاجمی‌تر شده است؛ بلکه سخت‌گیرتر نیز شده و در برابر شکاف‌ها و ضعف‌های پروژه‌اش کمتر مماشات نشان می‌دهد. او تمایل به سخت‌گیری حزبی پیدا کرده و آمادهٔ کنار زدن نزدیک‌ترین افرادش بود. در ژوئیه ۲۰۲۴، تردیدهایش دربارهٔ بازوی راستش در حزب «التقدم» در الأنبار، استاندار پیشین علی الفرحان، شدت گرفت؛ از این جهت که شاید به روی گزینه‌های سیاسی متفاوتی گشوده شده باشد. الفرحان با اتهام سوء‌استفاده از منصب محاکمه شد و مدتی را در زندان گذراند.
در آوریل ۲۰۲۵، دستگاه قضایی الحلبوسی را از اتهام جعل ــ اتهامی که براساس آن برکنار شده بود ــ تبرئه کرد. یک ماه بعد، قاضی جاسم العميري، که او را برکنار کرده بود، دورهٔ بازنشستگی را آغاز کرد و از دادگاه فدرال خارج شد.

وزن سیاسی الحلبوسی از مناطق غرب عراق آغاز شد (X)

مصونیتی تضمین‌نشده

دربارهٔ تفسیر «پدیدهٔ الحلبوسی» اختلاف نظر وجود دارد. مخالفان می‌گویند ویژگی‌های شخصی او برای رسیدن به این دستاوردها کافی نبود و اینکه او «حاصل جمع میان شبکه‌ای است که رهبران را پرورش می‌دهد و لحظه‌ای سنی که امکان ظهور را برایش فراهم کرد».
با این حال، بسیاری از سنی‌های بغداد، پس از سال‌ها خشونت و شکاف، در الحلبوسی فردی یافتند که نیاز آن‌ها به رهبری را تأمین می‌کند. آن‌ها در جریان کارزار انتخاباتی اخیر شنیدند که او شعارهای تندی می‌داد: «ما سنی‌ها خودمان تصمیم می‌گیریم که چه می‌خواهیم (...) و اجازه نخواهیم داد دیگری (شیعه و کرد) به جای ما تصمیم بگیرد.»
یک رهبر شیعی پس از اعلام نتایج اخیر گفت: «الحلبوسی با موقعیت میانه‌ای که میان جریان‌های غالب در منطقه دارد، به ویژه پس از وقایع اکتبر ۲۰۲۳، میان ایران که تلاش می‌کند نفسی تازه کند و ترکیه که در سوریه دست بالا را دارد، نقش پیشرو در تنظیم توازن‌های عراق ایفا خواهد کرد.»
این مأموریت امیدوارکننده به نظر می‌رسد، زیرا برای الحلبوسی «دیوار حفاظتی» اضافی در منطقه‌ای پرتلاطم فراهم می‌کند، اما او همچنان در جست‌وجوی «مصونیت» بیشتر است. اطرافیان نزدیک او می‌دانند که «در این بازی، تضمینی وجود ندارد و هیچ‌کس آن را ارائه نمی‌دهد. نظام شکننده است و به سرعت تغییر می‌کند. تنها چیزی که ذهن همه را مشغول کرده، آمادگی برای ضربهٔ بعدی است: از کجا خواهد آمد و چه کسی آن را وارد خواهد کرد؟» این نوع «آمادگی» اکنون به یکی از مهم‌ترین فنون بقا در روند سیاسی عراق تبدیل شده است.


یوسی کوهن: تاجر «آرژانتینی» که یک لبنانی را جذب کرد و موساد را به عماد مغنیه رساند

صحنه‌ای از تشییع عماد مغنیه در ضاحیه جنوبی بیروت در ۱۴ فوریه ۲۰۰۸ (گِیتی)
صحنه‌ای از تشییع عماد مغنیه در ضاحیه جنوبی بیروت در ۱۴ فوریه ۲۰۰۸ (گِیتی)
TT

یوسی کوهن: تاجر «آرژانتینی» که یک لبنانی را جذب کرد و موساد را به عماد مغنیه رساند

صحنه‌ای از تشییع عماد مغنیه در ضاحیه جنوبی بیروت در ۱۴ فوریه ۲۰۰۸ (گِیتی)
صحنه‌ای از تشییع عماد مغنیه در ضاحیه جنوبی بیروت در ۱۴ فوریه ۲۰۰۸ (گِیتی)

روزنامهٔ «الشرق الأوسط» در سه بخش، خوانشی مفصل از کتاب مدیر سابق دستگاه اطلاعات اسرائیل (موساد)، یوسی کوهن، منتشر می‌کند. این کتاب با عنوان «با نیرنگ‌ها برای خود جنگ می‌سازی» به زبان عبری منتشر شده، در حالی که عنوان نسخه انگلیسی آن: «شمشیر آزادی: اسرائیل، موساد و جنگ پنهان» است.
یوسی کوهن در کتابی که در پایان سپتامبر گذشته منتشر شد، می‌نویسد: «چند ماه پیش، از یک سفر کاری در نیویورک بازمی‌گشتم و طبق معمول، پرواز با تأخیر حرکت کرد». او ادامه می‌دهد: «در سالن انتظار، کنار یک پروفسور برجسته از یک دانشگاه معروف اسرائیلی نشسته بودم (در فصل آخر کتاب تأکید می‌کند که آن دانشگاه، دانشگاه حیفا بوده است). ما تنها اسم یکدیگر را می‌دانستیم، اما برای نخستین بار یکدیگر را می‌دیدیم؛ از این رو گفت‌وگویی فرهنگی - سیاسی جذاب بین ما آغاز شد. او تأکید داشت که به من بگوید من یک «ژنرال راست‌گرا» هستم، و افزود: ما با یکدیگر اختلاف‌های زیادی داریم؛ تو بسیار راست‌گرا هستی و من بسیار چپ‌گرا. من طرفدار صلح و طرفدار همزیستی یهودی - عربی هستم. بسیاری از دانشجویانم عرب‌اند.»
کوهن روایت می‌کند: «برای او توضیح دادم: من راست‌گرای لیبرال هستم؛ اما پیش از هر چیز، یک یهودی‌ مؤمن، اسرائیلی‌ میهن‌دوست و صهیونیستی وفادارم؛ ولی در عین حال حقیقتاً دموکرات هستم. من عرب‌ها را دوست دارم و حتی کسانی را که از من نفرت دارند، دشمن نمی‌دانم؛ اما اگر کسی بخواهد کشور و موجودیتم را نابود کند، حاضر هستم سرش را بزنم. در همان حال، من شیفتهٔ نلسون ماندلا، مارتین لوتر کینگ و مهاتما گاندی هستم.»
او ادامه می‌دهد: «گفت‌وگو ادامه یافت تا اینکه به من گفت: یوسی، تو باید نخست‌وزیر شوی، و من پاسخ دادم: و آیا همراه من خواهی آمد؟ خندید و گفت: نه، البته که نه. همسرم مرا خواهد کشت.»

جلدنسخهٔ عبری کتاب

حدود ۳۰ صفحه پیش از این روایت، کوهن داستان دیگری از دوران کاری خود بازگو می‌کند که آن را برای همسرش، آیه، تعریف کرده بود؛ و تأکید می‌کند که او آزمون دشوار دستگاه امنیتی را گذرانده و به‌عنوان فردی که اسرار را حفظ می‌کند، شناخته شده است، و بنابراین شایستهٔ آن است که همسر یک افسر موساد باشد. او می‌گوید: «واکنش او این بود: یوسی، تو باید رئیس موساد شوی.»
البته، کوهن به ریاست این دستگاه رسید؛ دستگاهی که از مهم‌ترین نهادهای امنیتی اسرائیل به شمار می‌رود. در جنگ اخیر با ایران و متحدانش در منطقه، موفقیت او در کاشتن شبکه‌های بزرگ از عوامل محلی در داخل خاک ایران آشکار شد. این عوامل عملیات دقیقی انجام دادند و اطلاعات مهمی دربارهٔ پروژهٔ هسته‌ای ایران و فرماندهان سپاه پاسداران گردآوری کردند؛ عملیاتی که اعتبار کوهن را به‌شدت افزایش داد و او را به نامی برجسته، به‌ویژه در محافل امنیتی غربی، تبدیل کرد.

پس از انتشار کتاب، تحلیلگران به‌سرعت گفتند این اثر همچون فرشی از «بساطِ قرمز» است که کوهن می‌خواهد در مسیر رسیدن به منصب نخست‌وزیری پیش پای خود پهن کند. این شاید آرزویی مشروع باشد، یا ممکن است بیانگر درجه‌ بالایی از خودشیفتگی باشد؛ اما چیزی که قطعی است این است که کتاب در زمانی منتشر می‌شود که دولت عبری از بحرانی شدید در رهبری رنج می‌برد.
هر واژه در کتاب در جهت برجسته‌سازی ویژگی‌ها و امتیازهای کوهن نوشته شده، در صورتی که او بخواهد در آینده نقشی سیاسی بر عهده گیرد. هنگامی که از زندگی‌نامهٔ خود سخن می‌گوید، گذشته‌اش را به‌عنوان فرزندِ صهیونیسم دینی برجسته می‌کند تا حمایت راست‌گرایان را به دست آورد؛ سپس ارزش‌های فداکاری در خدمت به وطن را برجسته می‌کند تا طبقهٔ میانه و چپ اسرائیل را جذب کند؛ و ماجراجویی‌های بزرگ و خطرناکی را که انجام داده بازمی‌گوید تا جوانان را به‌سوی خود جلب کند؛ و به عملیات موفق موساد اشاره می‌کند تا وزنه‌ای باشد در برابر شکست‌هایی که اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ متحمل شد، زمانی که حملهٔ غافلگیرانهٔ «حماس» موجب اشغال ۱۱ پایگاه نظامی و ۲۲ روستا توسط نیروهای آن شد و صدها اسرائیلی کشته شدند.
در تمام فصل‌های کتاب، کوهن دربارهٔ نیاز اسرائیل به رهبری جدیدی سخن می‌گوید که دارای ویژگی‌های فرماندهی‌ باشد که در آن، مصلحت ملی بر منافع فردی غلبه داشته باشد و رهبر جدید بتواند مأموریتی مقدس را تحقق بخشد؛ یعنی یک‌پارچه کردن صفوف مردم و پایان دادن به تفرقه و دشمنی داخلی. کوهن از داستان‌های «موساد»، سازمان اطلاعات خارجی اسرائیل، به‌عنوان نمونه‌ای استفاده می‌کند تا ثابت کند خودش همان رهبری است که اسرائیل به آن نیاز دارد؛ بنابراین، از ویژگی‌های خود به‌عنوان مردی نیرومند که بر زیردستانش تسلط دارد سخن می‌گوید؛ مردی با نقشه‌های شیطانیِ خلاقانه، فردی توانا در فعال‌سازی شبکهٔ گسترده‌ای از عوامل نفوذ از راه دور، و شخصی فداکار که افراد فداکار دیگری مشابه خود را نیز جذب می‌کند. او خود را فردی معرفی می‌کند که از ماجراجویی و رویارویی هراسی ندارد و همچنین می‌تواند حتی در میان صفوف دشمن، افراد را به خدمت گیرد.
کوهن روایت می‌کند که یک بار، رئیس‌جمهوری آمریکا، دونالد ترامپ، در کاخ سفید به او گفته است: «حالِ قدرتمندترین مرد خاورمیانه چطور است؟» سپس از دیدارش با رئیس‌جمهوری روسیه، ولادیمیر پوتین، سخن می‌گوید و او را «همکار» می‌خواند، از آن‌رو که هر دو از دلِ دستگاه‌های اطلاعاتی بیرون آمده‌اند. کوهن از روسای سازمان‌های اطلاعات آمریکا که با آن‌ها کار کرده نقل می‌کند که او را «بزرگ‌ترین وطن‌دوست اسرائیلی و بزرگ‌ترین دوست آمریکا» می‌دانند.
کوهن می‌نویسد: «همسرم می‌گوید که من از همان آغاز این هدف را برای خود گذاشته بودم که رئیس موساد شوم؛ اما من به یاد نمی‌آورم که این را گفته باشم. با این حال، در اعماق وجودم می‌خواستم رهبر باشم... بلکه رهبرِ همهٔ رهبران باشم.» او می‌گوید که روح رهبری را از سه شخصیت سیاسی در تاریخ اسرائیل الهام می‌گیرد: دیوید بن‌گوریون، بنیان‌گذار کشور و چهره‌ای متعلق به لیبرالیسم سوسیالیستی؛ و زئِئِو ژابوتنسکی و مناخیم بگین، بنیان‌گذاران راست صهیونیستی؛ و نیز از یک چهرهٔ امنیتی، مئیر داگان، رئیس پیشین موساد. منظور کوهن از این نام‌ها، بیان وحدت جنبش صهیونیستی در هر دو سوی آن است؛ سوی سوسیالیستِ لیبرال و سوی راست صهیونیستی، همراه با یک ژنرال امنیتی. این پیامِ او با خواستهٔ امروز جامعهٔ یهودی در اسرائیل همخوانی دارد، زیرا مردم از اختلافات و کشمکش‌ها خسته شده‌اند و از سیاستمداران می‌خواهند که صفوف خود را متحد کنند.
کوهن می‌گوید ژنرال داگان تأثیری خارق‌العاده بر او گذاشته است. او توضیح می‌دهد که از مهم‌ترین اصولی که داگان به او آموخته این بود: «باید دشمن خود را با تیغ جراحی بزنی. وظیفهٔ دستگاه‌های امنیتی این است که هر کاری از دستشان برمی‌آید انجام دهند تا جنگ بعدی را تا حد ممکن به تأخیر بیندازند، اما در همان حال از زمان به‌دست‌آمده برای استفادهٔ موضعی از ابزارهای مخفی بهره بگیرند.»

نفوذ امنیتی در ایران... موفقیتی حیرت‌انگیز

رئیس‌جمهوری ایران، مسعود پزشکیان، در حال گوش دادن به توضیحات محمد اسلامی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، هنگام بازدید از «نمایشگاه دستاوردهای هسته‌ای» در تهران – ۹ آوریل ۲۰۲۵ (ریاست‌جمهوری ایران – آسوشیتدپرس)

موضوع نفوذ امنیتی در ایران جایگاهی محوری در کتاب کوهن دارد. او می‌گوید از آغاز دههٔ ۲۰۰۰، این نفوذ به‌عنوان مأموریت نخست دستگاه تعیین شد و این مأموریت – چنان‌که رئیس پیشین موساد روایت می‌کند – به موفقیتی خیره‌کننده دست یافت.
اطلاعاتی که در آن زمان در اختیار اسرائیلی‌ها بود، حکایت می‌کرد که پاکستان، و بعدتر کرهٔ شمالی، دانش و تخصص هسته‌ای را در اختیار تهران قرار می‌دهند. از این رو، رئیس موساد، مئیر داگان، فرمانده‌ای را برای واحد تازه‌ای تعیین کرد که هدفش کشف پروژهٔ هسته‌ای ایران و پروژهٔ تولید موشک‌های بالستیک و در نهایت نابودی آن‌ها بود.
این واحد، در روند کار خود، به جزئیاتی دست یافت دربارهٔ اینکه ایران چگونه از سازمان‌ها و بازوانی همچون «حزب‌الله»، «حماس» و «جهاد اسلامی» حمایت می‌کند. بنابراین، نخستین مأموریت، وارد کردن تجهیزات و دستگاه‌های «آلوده» یا «نفوذی» به درون «حزب‌الله» (بخشی از آن‌ها در جنگ ۲۰۰۶ مورد استفاده قرار گرفت) و نیز به درون خاک ایران بود، به‌علاوهٔ استفاده از سلاح سایبری علیه ایرانی‌ها و متحدانشان. به این ترتیب، این واحد توانست فعالیت شماری از فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای را زیر نظر بگیرد و پرونده‌ای کامل برای هر یک تهیه کند که شامل ریزترین جزئیات دربارهٔ عادات، رفتار روزانه و مکان‌های رفت‌وآمدشان بود.
کوهن از جمله افسرانی بود که بیشترین درگیری را با این مأموریت داشت و در تمام فصل‌های کتاب با گستردگی به آن می‌پردازد. او اشاره می‌کند که نخست‌وزیری که بر این مأموریت‌های موساد نظارت می‌کرد، اساساً بنیامین نتانیاهو بود، و او برای این اقدامات به نتانیاهو اعتبار می‌دهد، اما فراموش نمی‌کند تأکید کند که صاحبِ اصلیِ ایده‌ها خود او بوده است، نه نتانیاهو.
همان‌طور که به نظر می‌رسد، دلیل این نکته فراتر از جنبهٔ شخصیتی و خودبینانه است که هر دو نفر دارند. کوهن در کتاب تلاش می‌کند خود را از وابستگی به نتانیاهو ــ به عنوان کسی که با او هم‌سو یا پیرو اوست ــ رها کند. او با این نکته آغاز می‌کند که بارها پیشنهاد داده بود ابتکار حمله به ایران و به «حزب‌الله» را ــ یا هر یک به‌تنهایی یا هر دو با هم ــ آغاز کنند. اما رؤسای ستاد ارتش اسرائیل، یکی پس از دیگری، با این پیشنهاد او مخالفت کردند. نتانیاهو، نخست‌وزیر وقت، در کنار رؤسای ستاد ایستاد و این حمله را متوقف کرد، با این استدلال که چنین اقدامی ممکن است به جنگی بیانجامد که در آن چندین ساختمان در شهرهای اسرائیل ویران شود.
کوهن در بخش دیگری از کتاب، نتانیاهو را بابت دستیابی به آتش‌بس با «حماس» در سال ۲۰۱۴ مورد انتقاد قرار می‌دهد و می‌گوید: «در آن زمان باید تصمیم به نابودی آن گرفته می‌شد.» اما کوهن در عین حال هدیه‌ای بزرگ به نتانیاهو می‌دهد؛ زیرا او را از مسئولیت شکست در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ مبرا می‌کند و این مسئولیت را بر دوش فرماندهان دستگاه‌های امنیتی می‌گذارد. در این چارچوب، کوهن درس‌نامه‌ای دربارهٔ فرهنگِ پذیرش مسئولیت می‌نویسد و سران دستگاه‌های امنیتی را به دلیل اختلافاتشان با نتانیاهو سرزنش می‌کند. او می‌گوید که خود همواره کوشیده وفادار به «دولت» باشد نه به «فرد»، با این حال نتانیاهو را احترام می‌گذاشت و او را به‌عنوان یک نخست‌وزیر عمل‌گرا تحسین می‌کرد.

تصویری از قاسم سلیمانی، حسن نصرالله و عماد مغنیه که بر ساختمانی در ضاحیه جنوبی بیروت، نزدیک محل هدف‌گیری اسرائیل در حارة حریک نصب شده است (خبرگزاری EPA)

همین مسئله دربارهٔ ترور قاسم سلیمانی، فرمانده «نیروی قدس» در «سپاه پاسداران» ایران نیز صدق می‌کند. کوهن می‌گوید که طرحی مفصل برای این عملیات ارائه داد که همهٔ رؤسای دستگاه‌های اطلاعاتی با آن موافق بودند، اما رئیس ستاد ارتش، آویو کوخاوی، مخالفت کرد و نتانیاهو نیز از کوخاوی حمایت کرد و از کوهن خواست که این تصمیم را به آمریکایی‌ها اطلاع دهد. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا (در دورهٔ نخست ریاست‌جمهوری‌اش)، از تصمیم نتانیاهو خشمگین شد. همچنین جینا هاسپل، رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA)، ناراحت شد و طبق روایت کوهن به او گفته است: «ژنرال‌های شما هم مثل ژنرال‌های ما هستند، جنگ را دوست ندارند.»
کوهن در این‌باره می‌گوید: «من سفری فوری به ایالات‌متحده انجام دادم و اطلاعات بسیار گسترده‌ای دربارهٔ سلیمانی به آن‌ها ارائه کردم. من او را «شاهزادهٔ کوچک» می‌نامیدم، و آمریکایی‌ها همین نام را برای عملیات ترور انتخاب کردند. و پس از موفقیت آن (در ژانویه ۲۰۲۰)، آمریکایی‌ها مدالی به‌عنوان قدردانی به من اهدا کردند. و در جریان جنگ ۱۲روزه در ژوئن ۲۰۲۵، ایرانی‌ها از من انتقام گرفتند و خانه‌ام را در تل‌آویو هدف قرار دادند.»
کوهن دربارهٔ آن جنگ می‌گوید، این عملیات به نابودی توان پدافند هوایی ایران انجامید: «شاهد آن هم این است که پدافند ایران هیچ شلیکی به سوی هواپیماهای مهاجم اسرائیلی نکرد»، و نیز «بخش عمدهٔ اورانیوم غنی‌شده و تأسیسات مربوط به غنی‌سازی نابود شد» و این عملیات «بازدارندگی» ایجاد کرد. او می‌گوید: «ایران امروز دیگر دژ حفاظت شده نیست و می‌داند که اسرائیل و ایالات‌متحده از ترسِ حمله به آن رها شده‌اند.»
با این حال، کوهن تعجب می‌کند که چرا در تل‌آویو یا واشنگتن هنوز تصمیمی برای سرنگونی «نظام ملاها» گرفته نشده است. او تنها با یک جمله، بدون هیچ توضیحی، می‌گوید که «جنگ اخیر فرصت سرنگونی نظام ایران را از دست داد.»

ترورِ عماد مغنیه

یوسی کوهن در فصل ششم کتاب، روایت می‌کند که چگونه یک عامل لبنانی را برای موساد جذب کرده است؛ کسی که به عماد مغنیه ــ رئیس ستاد عملیات در «حزب‌الله» ــ نزدیک بود. کوهن می‌گوید که چشمش را روی «شخصی تحصیل‌کرده از قدیمی‌های خرابکاران در لبنان» گذاشته بود؛ فردی که بیست سال از خودش بزرگ‌تر بود. او برای کتاب، نام مستعار «عبدالله» را برایش برمی‌گزیند. عبدالله بسیار به حزب نزدیک بود. کوهن کشف کرد که این مرد به‌دنبال آینده‌ای اقتصادیِ امن است که آیندهٔ او را تضمین کند، آن هم در آمریکای لاتین.
کوهن برای احتیاط بیشتر، نخستین بار او را در حالی ملاقات کرد که مسلح نبود؛ اما در دیدار دوم، اسلحه‌ای همراه داشت، سپس یک مراقب را مأمور کرد که از فاصله دور، او را زیر نظر بگیرد و جابه‌جایی‌هایش را پیگیری کند؛ همانند پژوهشگری که حرکات موش آزمایشگاهی را زیر نظر دارد. به‌تدریج برای او روشن شد که وابستگی عبدالله به «حزب‌الله» یک وابستگی ایدئولوژیک است، ریشه‌گرفته از عقیدهٔ دینی و از باورش به اینکه در حال دفاع از لبنان است؛ و «این، همان چیزی بود که مطلوب ما بود».
دورهٔ زمانی روایت، اوایل دههٔ نود قرن گذشته بود. پوششی که یوسی کوهن، افسر موساد، برای خود انتخاب کرده بود این بود که مردی تاجر و آرژانتینی است که به‌دنبال شریک برای اجرای یک پروژهٔ تجاری در خاورمیانه می‌گردد. پس از چندین دیدار که در آن کوهن احساس کرده بود مرد به او علاقه‌مند شده و به او اعتماد کرده است، به عبدالله پیشنهاد داد که شریک یکدیگر شوند.
پس از چند دیدار دیگر، کوهن جزئیات نوع «کار» را مطرح کرد و گفت شرکتی وجود دارد که به آن‌ها پیشنهاد داده تحقیقاتی دربارهٔ «حزب‌الله» انجام دهند، در برابر مبلغی محترم و قابل‌توجه. عبدالله در وهلهٔ نخست، قاطعانه این مأموریت را رد کرد و چند روز ارتباطش را با کوهن قطع کرد. اما به شکلی غافلگیرکننده به او بازگشت و موافقتش را اعلام کرد. آن دو با هم به اسرائیل رفتند و در تل‌آویو گشت‌وگذار کردند، و عبدالله نمی‌دانست که شریک آرژانتینی‌اش یک افسر موساد است.
مأموریت بزرگ این بود که سرنوشت دو سرباز اسرائیلی، رحمیم الشیخ و یوسی فینک، را روشن کند؛ دو سربازی که سال ۱۹۸۶ پس از افتادن در کمینی که حزب‌الله برایشان گذاشته بود، به اسارت درآمده بودند. «برند اشمیدلاوِر»، مشاور امنیتی صدر اعظم آلمان «هلموت کُهل»، میان اسرائیل و حزب‌الله برای معاملهٔ تبادل در این پرونده میانجیگری می‌کرد.
«حزب‌الله» از اعلام اینکه آن دو زنده‌اند یا مرده، خودداری می‌کرد و در مقابل، آزادی شمار زیادی از اسیران لبنانی و فلسطینی را درخواست می‌کرد. عبدالله توانست خبر قطعی را برای موساد بیاورد: آن دو بر اثر جراحاتشان درگذشته بودند. این موضوع «قیمت معامله» را به‌طور چشمگیری تغییر داد. در این لحظه، کوهن دریافت که عبدالله صیدی بسیار ارزشمند است؛ فردی با روابط عالی، توانایی‌های بالا و وفادار در اجرای مأموریت.
اما مهم‌تر از همه، آن چیزی بود که در ماه‌ها و سال‌های بعد رخ داد؛ عبدالله توانست اطلاعاتی شگفت‌انگیز دربارهٔ عماد مغنیه گردآوری کند؛ کسی که در ۴۲ کشور جهان تحت تعقیب بود و ایالات متحده برای ارائهٔ اطلاعاتی که به دستگیری او منجر شود، جایزه‌ای به مبلغ ۲۵ میلیون دلار تعیین کرده بود، به‌دلیل مسئولیتش در کشته شدن شمار زیادی از آمریکایی‌ها در لبنان. اسرائیل نیز به‌طور جدّی در پی حذف او بود.
کوهن دربارهٔ جزئیات این عملیات ــ که در سال ۲۰۰۸ در دمشق انجام شد و مغنیه با انفجار خودرویش ترور شد ــ چندان سخن نمی‌گوید. اما «ایهود اولمرت»، نخست‌وزیر پیشین اسرائیل، در سال ۲۰۲۴ اعتراف کرد که دولتش مسئول این عملیات بوده و اینکه یک واحد عملیاتی از موساد، طرح را ریخته و آن را با مشارکت سازمان اطلاعات آمریکا اجرا کرده است.
و در ادامه، نقل‌قول کوهن: «به دیداری فوری به ایالات متحده رفتم و اطلاعاتی بسیار فراوان دربارهٔ سلیمانی در اختیار آن‌ها گذاشتم. من او را (شاهزادهٔ کوچک) می‌نامیدم و آمریکایی‌ها همین نام را برای عملیات ترور او برگزیدند. پس از موفقیت عملیات (در ژانویهٔ ۲۰۲۰)، آمریکایی‌ها مدالی به نشانهٔ قدردانی به من اهدا کردند. و در جریان جنگِ ۱۲روزه در ژوئن ۲۰۲۵، ایرانی‌ها با بمباران خانه‌ام در تل‌آویو از من انتقام گرفتند.»


تحرکات سیاسی عراق پس از انتخابات

 پیروزی حدود ۴۶ کرسی برای السودانی ممکن است برای تشکیل ائتلاف «فراکسیون اکثریت» کافی نباشد (آسوشیتدپرس)
 پیروزی حدود ۴۶ کرسی برای السودانی ممکن است برای تشکیل ائتلاف «فراکسیون اکثریت» کافی نباشد (آسوشیتدپرس)
TT

تحرکات سیاسی عراق پس از انتخابات

 پیروزی حدود ۴۶ کرسی برای السودانی ممکن است برای تشکیل ائتلاف «فراکسیون اکثریت» کافی نباشد (آسوشیتدپرس)
 پیروزی حدود ۴۶ کرسی برای السودانی ممکن است برای تشکیل ائتلاف «فراکسیون اکثریت» کافی نباشد (آسوشیتدپرس)

سیاستمداران عراقی مطلع از تحرکات احزاب و جریان‌های سیاسی گزارش دادند، مشاورات سیاسی در عراق پس از انتخابات پارلمانی اخیر، همزمان با پیش‌بینی احتمال فروپاشی فهرست «بازسازی و توسعه» به رهبری نخست‌وزیر فعلی محمد شیاع السودانی وارد مرحله حساسی شده است.

این منابع اظهار کردند که برخی از رهبران فهرست، از جمله احمد الأسدی و فالح الفياض، به نظر می‌رسد آماده فاصله گرفتن از ائتلاف باشند، نشانه‌ای از تکرار روش‌های انشقاقی است که پیشتر الفياض در ائتلاف‌های قبلی به کار برده بود. این مسئله می‌تواند ثبات فهرست را پس از انتخابات تهدید کند.

با این حال، یک مقام حزبی در فهرست «بازسازی و توسعه» به «الشرق الأوسط» اظهار کرد که ائتلاف تا کنون مستحکم باقی مانده و قصد دارد مشاورات خود را برای تشکیل دولت به ریاست السودانی ادامه دهد. این مقام که ترجیح داد نامش فاش نشود، افزود: «هنوز خیلی زود است که بگوییم فرصت دوره دوم پایان یافته است.»

السودانی روز سه‌شنبه گذشته در تلاشی برای نشان دادن انعطاف و تمایل به توافق ملی، اعلام کرد که آماده همکاری با تمامی جریان‌های سیاسی است، از جمله جریان صدر به رهبری مقتدی صدر که انتخابات را تحریم کرده بود.

نخست‌وزیر عراق محمد شیاع السودانی پس از رای دادن در انتخابات پارلمانی دیروز (آسوشیتدپرس)

پس از یک رکود بیش از یک ساله به دلیل اختلافات سیاسی میان جریان صدر و «چارچوب هماهنگی» متشکل از احزاب شیعه نزدیک به ایران، این چارچوب که در پارلمان پیشین بیشترین کرسی‌ها را داشت، السودانی را در سال ۲۰۲۲ به نخست‌وزیری برگزید. در آن زمان، السودانی شناخته شده نبود و پایه مردمی گسترده‌ای نداشت.

در انتخابات روز سه‌شنبه گذشته، السودانی حدود ۴۵ کرسی کسب کرد، اما رقبای او در ائتلاف «دولت قانون» به رهبری نوری المالکی، «عصائب اهل الحق» به رهبری قیس الخزعلی، «سازمان بدر» به رهبری هادی العامری و جریان «قوای دولت» به رهبری عمار حکیم، مجموعاً بیش از ۹۰ کرسی را به دست آوردند.

مشاورات چهار جریان

رهبران چارچوب شیعه بلافاصله پس از اعلام نتایج شروع به تحرک کردند؛ قیس الخزعلی با عمار حکیم دیدار کرد و سپس هادی العامری از نوری المالکی بازدید کرد.

منابع اظهار کردند که چهار جریان اصلی چارچوب شیعه با عدم حمایت از دوره دوم السودانی توافق دارند، چه از طریق مواضع علنی و صریح نوری المالکی و چه از طریق رویکردهای محافظه‌کارانه‌تر و انعطاف‌پذیر سایر طرف‌ها؛ این موضوع نشان می‌دهد شانس السودانی برای باقی ماندن در دوره دوم بسیار محدود است.

در حالی که قانون اساسی عراق مانع جابجایی رسمی نمایندگان میان فراکسیون‌ها پیش از تشکیل دولت می‌شود، منابع از تفاهمات اولیه میان نمایندگان منتخب فهرست السودانی و نیروهای چارچوب شیعه خبر دادند که هدف آن رأی‌دهی بعدی به نامزد چارچوب برای نخست‌وزیری به جای حمایت از السودانی است.

منابع تأکید کردند که رهبری «چارچوب هماهنگی» مشخصات نامزد خود برای نخست‌وزیری را پیش از ارائه به فراکسیون‌های دیگر تعیین خواهد کرد، اقدامی که تا حد زیادی نمادین است؛ زیرا نیروهای اهل سنت و کرد دارای مطالبات مشخصی درباره مناصب خود هستند و نه شخص نخست‌وزیر، که نشان‌دهنده تسلط ائتلاف شیعه بر گزینه نخست‌وزیری است.

با توجه به نبود اکثریت مطلق در پارلمان ۳۲۹ کرسی‌ای، طرف‌های اصلی ممکن است هفته‌ها یا حتی ماه‌ها را صرف مذاکره برای تشکیل ائتلاف و ایجاد فراکسیون بزرگ کنند که بتواند نخست‌وزیر بعدی را تعیین کند.

در سال‌های گذشته، تعیین نخست‌وزیر و تشکیل دولت پس از انتخابات با پیچیدگی‌های زیادی همراه بوده و توافق چند ماه طول کشیده است.

یک سیاستمدار برجسته به خبرگزاری فرانسه اظهار کرد که «چارچوب هماهنگی» درباره حمایت از السودانی برای دوره دوم تقسیم شده است، در حالی که افزایش قدرت او نگرانی‌هایی در میان جریان‌های سیاسی اصلی ایجاد کرده است، به ویژه به دلیل سیاست‌هایی که توازن دقیقی میان دو متحد عراق، واشنگتن و تهران، حفظ می‌کند.

السودانی با اتهامات مبنی بر اینکه کارکنان دفتر او مسئول شنود تلفن سیاستمداران برجسته بوده‌اند، مواجه شد، که وی آن را «دروغ قرن» خواند.

در عراق هیچ چیزی غیرمنتظره نیست؛ زیرا منافع سیاسی و تقسیمات فرقه‌ای در مسیرهای موازی پیش می‌روند. همان‌طور که السودانی ممکن است از رقبای خود در احزاب شیعه حمایت کسب کند تا دولت جدیدی تشکیل دهد، همان احزاب ممکن است علیه او متحد شوند.

یک منبع در یکی از احزاب اصلی چارچوب هماهنگی اظهار کرد که چارچوب قبلاً توافق کرده است صفوف خود را متحد کند و فراکسیون بزرگی برای «انتخاب نخست‌وزیر (...) و رئیس مجلس و نایبان او و رئیس جمهوری» تشکیل دهد.

تفاهم درون سنی

نیروهای اهل سنت مشاورات داخلی برای توزیع مناصب اصلی آغاز کرده‌اند، در حالی که منابع اظهار کردند که توافق میان محمد الحلبوسی و خمیس الخنجر یا سایر شخصیت‌های اهل سنت ممکن است امکان‌پذیر شود، در حالی که تفاهم میان الحلبوسی و مثنی السامرائی رئیس ائتلاف «عزم» در مرحله آینده بعید به نظر می‌رسد.

به طور اجرایی، پارلمان فعلی با موانعی برای تأیید منتخبین جدید مواجه است؛ زیرا مجلس کنونی تا ۸ ژانویه (۱۷ دی) به فعالیت خود ادامه می‌دهد و این امر مانع از شروع به کار پارلمان جدید می‌شود و پرسش‌هایی درباره امکان انحلال پارلمان فعلی پیش از پایان مدت قانونی آن ایجاد می‌کند.

این تحولات در چارچوب رقابت فراکسیون‌های عراقی برای اعلام فراکسیون بزرگ جهت تشکیل دولت آینده رخ می‌دهد؛ چارچوب شیعه همچنان بیشترین قدرت و نفوذ را برای تعیین آینده نخست‌وزیری دارد، در حالی که شانس السودانی حتی در صورت کسب کرسی‌های زیاد محدود به نظر می‌رسد.

پس از انتخاب پارلمان جدید عراق، مرحله انتخاب نخست‌وزیر آغاز می‌شود تا دولت آینده را تشکیل دهد، در کشوری که معمولاً پیچیدگی‌هایی وجود دارد که توافق بر سر نامزد را طولانی می‌کند.

این انتخابات همچنین نشان‌دهنده استمرار نفوذ چارچوب شیعه در صحنه سیاسی عراق پس از سال‌ها اختلاف با جریان صدر است.