«سامی»: قیصر با تصاویر قربانیان شکنجه پیش من آمد و خطرات و نگرانی‌ها را با یکدیگر تقسیم کردیم

عثمان در مصاحبه‌ای با «الشرق الأوسط» رژیم اسد، حزب‌الله، ایران و روسیه را مسئول جنایات علیه سوری‌ها می‌داند (AFP)
عثمان در مصاحبه‌ای با «الشرق الأوسط» رژیم اسد، حزب‌الله، ایران و روسیه را مسئول جنایات علیه سوری‌ها می‌داند (AFP)
TT

«سامی»: قیصر با تصاویر قربانیان شکنجه پیش من آمد و خطرات و نگرانی‌ها را با یکدیگر تقسیم کردیم

عثمان در مصاحبه‌ای با «الشرق الأوسط» رژیم اسد، حزب‌الله، ایران و روسیه را مسئول جنایات علیه سوری‌ها می‌داند (AFP)
عثمان در مصاحبه‌ای با «الشرق الأوسط» رژیم اسد، حزب‌الله، ایران و روسیه را مسئول جنایات علیه سوری‌ها می‌داند (AFP)

در طول ۱۰ سال گذشته، جهان در تلاش برای کشف هویت واقعی دو مرد بود: «سامی» و «قیصر». این دو مرد تصاویری از شکنجه در زندان‌های رژیم بشار اسد را افشا کردند که منجر به تصویب قانون «قیصر» در آمریکا و برگزاری دادگاه‌هایی در اروپا شد. پس از سقوط اسد، «سامی» تصمیم گرفت برای اولین بار هویت واقعی خود، اسامه عثمان، را از طریق «الشرق الأوسط» افشا کند. اما نگرانی او در اولین دیدار کوتاه باعث شد که نتوان داستان کامل «سامی» و «قیصر» را به نگارش درآورد. در این دیدار در پاریس با اسامه عثمان، او روایت می‌کند که چگونه «قیصر» و «سامی» شکل گرفتند و مسیرشان از حومه دمشق به دادگاه‌های جهانی برای پیگیری شکنجه‌گران کشیده شد.

وقتی شنیدی که بشار اسد از سوریه فرار کرده است، چه احساسی داشتی؟

- واقعیت این است که ما از تجربه شادی کامل در لحظه سقوط بشار اسد محروم شدیم. او نگفت: «من استعفا می‌دهم یا کناره‌گیری می‌کنم یا کشور را ترک می‌کنم.» بلکه به سادگی سوار هواپیمایش شد و کشور را ترک کرد. ما نمی‌دانستیم چگونه، و سقوط او در یک لحظه تایید نشد، بلکه چندین روز طول کشید تا مطمئن شویم که بشار اسد دیگر در سوریه نیست و سوریه تنها سوریه شده است؛ سوریه آزاد، نه سوریه اسد. به همین دلیل، شادی ما نیز ناقص بود و در طول این روزها با امید، ترس، اشتیاق و انتظار درآمیخته بود، تا زمانی که سرانجام مطمئن شدیم که بشار اسد برای همیشه از سوریه رفته است.

به «قیصر» رسیدیم

آیا شریک تو، «قیصر»، نیز همین واکنش را داشت؟

- در طول این روزها با «قیصر» تماسی نداشتم. احساسات ما متناقض بود و تلاش می‌کردیم به خبری قطعی در مورد سقوط بشار اسد و آنچه اتفاق خواهد افتاد، دست یابیم. واقعیت این است که ازدحام رویدادها و شادی آمیخته با نگرانی مانع از این شد که در این لحظه که ما برای رسیدن به آن تلاش کرده بودیم و سرانجام محقق شد، با «قیصر» تماس بگیرم. پس از آن، شاید از طریق شما، به او بگویم: «به «قیصر» رسیدیم.» چیزی که ما آرزویش را داشتیم تحقق یافت و اسد را سرنگون کردیم. نه فقط «سامی» و «قیصر»، بلکه خون این شهدا در زندان‌ها و خارج از آن، و تلاش‌های تمام سوری‌هایی که خون بسیاری دادند، ما را به این لحظه رساندند. ما آزاد هستیم و سوریه آزاد است.

آیا احساس می‌کنی تلاش این سال‌های طولانی بیهوده نبوده است؟

- من احساس می‌کنم مردم سوریه هزینه‌ای بسیار بیشتر از آنچه یک جنایتکاری مانند بشار اسد سزاوار آن بود، پرداخت کرده‌اند. او در تمام این سال‌ها نه به خاطر هوش، قدرت، یا محبوبیتش در میان مردم در قدرت باقی ماند، بلکه همه می‌دانیم که او تنها به وسیله دستگاه سرکوبگر امنیتی رژیم خود، هم‌پیمانانش و تمام افراد شبه‌نظامی جنایتکاری که به سوریه آورده بود، در قدرت باقی مانده بود.

آیا هم‌پیمانان اسد را شریک در شکنجه می‌دانی؟

- هم‌پیمانان اسد شریک در نابودی سوریه هستند. اما از جایگاه من در یک سازمان حقوق بشری، پرونده‌هایی دارم که مربوط به بازداشت‌شدگانی است که زیر شکنجه کشته شده‌اند. نمی‌توانم بگویم چه نهادی مسئول این شکنجه‌ها بوده است مگر آنچه را که مدارک و شواهد موجود تایید می‌کند. اما از نظر منطقی، بدیهی است که این هم‌پیمانان شریک در قتل تمام افرادی هستند که در سوریه کشته شده‌اند. هر قطره خونی که در سوریه ریخته شده، هم‌پیمانان اسد در آن شریک هستند. هر کسی که در شورای امنیت با وتوی قطعنامه‌ای که سوری‌ها را از سلطه بشار اسد و رژیم سرکوبگرش آزاد می‌کرد، دست بلند کرده است، نیز شریک است.

اولین تصویر و لحظه تصمیم‌گیری

چه زمانی ایده جمع‌آوری مدارک در مورد شکنجه در زندان‌های سوریه به وجود آمد؟

در آغاز انقلاب و تقریباً پس از دو ماه - فکر می‌کنم در ماه مه ۲۰۱۱ - با «قیصر» توافق کردیم که تصاویر ارسالی او که همان‌طور که به من گفت، نشانه‌های شکنجه شدید را نشان می‌دهد، جمع‌آوری شود. این اتفاق قبلاً در بخش شواهد قضایی رخ نمی‌داد، زیرا وظیفه این بخش تصویربرداری از حوادثی بود که یکی از طرفین آن از نهادهای دولتی یا اعضای نهادهای امنیتی و نظامی ارتش سوریه بود.
پس از آغاز انقلاب، این تصاویر شامل افرادی شد که نشانه‌های شکنجه شدید روی آنها مشاهده می‌شد و نشان می‌داد که مرگ آنها به شکل طبیعی یا بر اثر حادثه رخ نداده است. «قیصر» در این مرحله اصلاً نمی‌خواست حتی در تصویربرداری این فجایع شریک باشد. او می‌خواست کاملاً از این ماشین جنایتکار فاصله بگیرد؛ یا از طریق جدا شدن - که او و خانواده‌اش را به خطر می‌انداخت - یا از طریق بازنشستگی یا استعفا از ارتش به نوعی.

أسامة عثمان در مصاحبه با غسان شربل، سردبیر «الشرق الأوسط» (الشرق الأوسط)

در این دوره، مشکل مفقودین در قتل‌عام حماة در سال ۱۹۸۲ همچنان در ذهن من بود. ما در سوریه هزاران مورد داریم که دولت هرگز تایید نکرده که آنها بازداشت شده‌اند یا کشته شده‌اند.

از نظر قانونی، این افراد مفقود محسوب می‌شوند. و مفقود شدن آنها باعث مشکلات قانونی و اداری بسیاری می‌شود، از جمله در انتقال مالکیت، ارث، طلاق، و بسیاری از موارد انسانی دیگر برای خانواده‌هایشان. این مشکل بسیار بزرگ بود و بسیاری از خانواده‌های سوریه طی چندین دهه از آن رنج بردند. به همین دلیل به ذهنم رسید که جمع‌آوری این مدارک شاید برای خانواده‌های سوری دلیلی فراهم کند که نشان دهد عزیزانشان که در تظاهرات، خیابان‌ها، یا در یورش‌ها بازداشت شده بودند، قربانی شکنجه شده‌اند.
رغم وحشت این موضوع، اما حداقل می‌توانست مدرک قانونی واضح و همچنین آرامش‌بخشی را فراهم کند. یعنی تو از نظر روانی نمی‌توانی آرام باشی اگر یکی از نزدیکانت مفقود شده باشد. (اما) وقتی بدانی که او فوت کرده، دیگر فقط می‌گویی «لا حول ولا قوة إلا بالله». برخی مادران در مراحل بعدی با ما تماس می‌گرفتند و می‌گفتند: «فقط می‌خواهم مطمئن شوم.» آنها می‌خواستند به آرامش برسند و از این اشتیاق و دغدغه‌هایی که در دلشان وجود داشت – اینکه فرزندشان زیر شکنجه است یا اکنون کجاست و چه بلایی سر او می‌آید – خلاص شوند.
ما تصمیم گرفتیم که این اطلاعات را جمع‌آوری کنیم. گفتیم شاید (با توجه به اینکه) انقلاب مصر دو ماه طول کشید و انقلاب تونس سه ماه. شاید انقلاب سوریه نیز چند ماه طول بکشد و بتوانیم مدارکی که داریم را برای مردم سوریه منتشر کنیم. اما این ماجرا طولانی شد و ماه‌ها گذشت و ماشین جنایت رژیم در نقض خون‌ها، حرمات و دارایی‌های سوری‌ها شدت گرفت. در اینجا ما جمع‌آوری این اطلاعات را به شکل منظم آغاز کردیم. حتی به این فکر نمی‌کردیم که بعداً چه خواهیم کرد. در ترس زندگی می‌کردیم و صدای بمباران‌های بی‌هدف و یورش‌های کورکورانه رژیم را می‌شنیدیم.

وقتی «قیصر» اولین تصویر را به تو نشان داد، واکنش تو چه بود؟ تو باید تصمیم می‌گرفتی، یا این موضوع را فراموش کنی یا ادامه بدهی. چه احساسی داشتی؟

- از رژیم سوریه می‌توان هر چیزی را انتظار داشت، و ما از ابتدا برای مقابله با رژیمی جنایتکار آمادگی روانی داشتیم، زیرا آنچه در انقلاب سوریه از دستگیری‌ها و قتل‌ها زیر شکنجه رخ داد، چیز جدیدی نبود. چیزی که جدید بود، شدت و افزایش تعداد قتل‌ها به این شکلی بود که دیدیم، تا جایی که به ده‌ها نفر در روز می‌رسید. قبل از اینکه «قیصر» کارش را ترک کند، روزانه تعداد زیادی جسد برای عکسبرداری به او می‌رسید. تأکید می‌کنم آنچه در انقلاب سوریه رخ داد، همان چیزی بود که رژیم طی دهه‌ها در زندان‌های مختلف علیه سوری‌ها انجام می‌داد؛ رژیم حافظ اسد و سپس بشار اسد. چیزی که اکنون رخ داده، این است که این موضوع به دلیل انقلاب سوریه و تکنولوژی پیشرفته‌ای که اکنون در دسترس است، آشکار شده است.

تصویر قیصر با هویتی پنهان و پوشش آبی در جلسه‌ای در کنگره آمریکا برای تصویب قانون حفاظت از غیرنظامیان سوری (AFP)

وقتی تصاویر را دیدی، به «قیصر» چه گفتی؟

- در ابتدا، برای «قیصر» ترسیدم، زیرا ممکن بود هر لحظه خودش به تصویری مانند اینها تبدیل شود. بلافاصله تصمیم گرفتم که باید این تصاویر را جمع‌آوری کنیم، زیرا کاری که «قیصر» و بخشی که در آن در مؤسسه نظامی فعالیت می‌کرد، انجام می‌داد، می‌توانست اطلاعات زیادی را در اختیار ما بگذارد که بعدها مفید واقع شود. همان‌طور که قبلاً گفتم، در آن لحظه نه من و نه «قیصر» فکر نمی‌کردیم که این موضوع به دستگاه قضایی جهانی و تلاش‌هایی برای محاصره رژیم به دلیل این جنایات تبدیل شود.

آیا «قیصر» مشتاق بود؟

- «قیصر» دو گزینه پیش روی خود داشت: یا کار را ترک کند که این او و خانواده‌اش را به خطر می‌انداخت، یا راهی قانونی برای خروج از این کار پیدا کند. اما خودش می‌دید که تصمیم به کناره‌گیری شایسته ما و مردم ما نیست. یعنی من به هیچ وجه «قیصر» را تحت فشار قرار ندادم که به کار ادامه دهد. این تصمیمی مشترک بود و با توافق و قناعت هر دو طرف اتخاذ شد. ما خطرات، نگرانی‌ها و وظایف را هم در داخل و هم در خارج تقسیم کردیم.

آیا فکر می‌کردی این موضوع ممکن است هر لحظه جانت را بگیرد؟

- رژیم اسد خطری برای جان هر انسانی در سوریه بود، چه چیزی انجام داده باشد و چه نکرده باشد. یعنی وقتی شهری را با موشک‌های اسکاد، بشکه‌های انفجاری، توپخانه‌ها و خمپاره‌ها هدف قرار می‌دهی، قطعاً جان تمام غیرنظامیانی که در محدوده این سلاح‌ها هستند را تهدید می‌کنی. بنابراین، ما نیز جدا از این واقعیت نبودیم و از آن جدا زندگی نمی‌کردیم. ما دائماً در معرض این خطر بودیم، حتی قبل از انقلاب. شاید انقلاب بود که باعث تسریع این فرایند و آشکار کردن جنایات رژیم شد.
اقدام ما در این کار، یعنی آرشیو کردن این اطلاعات، قطعاً خطر ما را دوچندان کرد. اما در میانه این انقلاب، که همه برای آزادی خون خود را می‌دادند، من هرگز فکر نکردم که این کاری که انجام می‌دهم و خطراتی که با آن مواجه هستم، چیزی فراتر از دیگران باشد.

برعکس، من احساس می‌کردم که دارم وظیفه خود را به شیوه‌ای خاص در این انقلاب انجام می‌دهم.

گسترش گروه بر اساس نیاز

آیا در ابتدا فقط تو و «قیصر» در این موضوع فعالیت می‌کردید؟

- در ماه‌های اول، بله. همان‌طور که گفتم، موضوع بسیار محرمانه بود، حتی برای خانواده‌هایمان. بعد از آن، لازم بود تیمی بسازیم که ما را محافظت کند و از از دست رفتن این اطلاعات جلوگیری کند، در صورتی که یکی یا هر دوی ما کشته شویم. بنابراین تیم شروع به گسترش کرد، دو یا سه ماه پس از آغاز، و این روند ادامه یافت.
تیم اصلی که در سوریه تشکیل شد، در مراحل مختلف افراد دیگری را به خود جذب کرد، بسته به هدفی که می‌خواستیم در داخل یا بعد از خروج از کشور محقق کنیم.

چگونه محرمانگی را در تیم حفظ کردید؟

- واقعیت این است که محرمانگی مطلق نبود. نمی‌توانم ادعا کنم که در مرحله اول کاملاً محرمانه بودم. در مرحله‌ای که هنوز از کشور خارج نشده بودیم، تعداد افرادی که به این اطلاعات دسترسی داشتند بسیار محدود بود؛ تقریباً ۶ نفر. از جمله برادرم، «قیصر»، و سه نفر دیگر. همچنین همسرم نیز در جریان این موضوع بود. اگر بخواهید آنها را بشمارید، در مجموع ۷ نفر بودند.

آیا به خاطر دیدن این تصاویر حرکت کردی؟ تصویر اول از کجا بود؟ از زندان صیدنایا مثلاً؟

- تصاویر از بخش مدارک قضایی در شاخه پلیس نظامی می‌آمدند. این بدان معناست که این تصاویر مربوط به قربانیانی بودند که زیر شکنجه در شاخه‌های امنیتی پراکنده در دمشق کشته شده بودند. ما تصاویر مشخصی که روی آنها نوشته شده باشد مربوط به زندان صیدنایا هستند، نداریم.

شاخه ۲۲۷ و چشمان از دست رفته

کدام شاخه امنیتی بی‌رحم‌تر بود؟ آیا نوع شکنجه بین شاخه‌ها متفاوت بود؟

- پس از اینکه تصاویر را به صورت ابتدایی آرشیو کردم و آنها را بر اساس تعلقشان به شاخه‌های مختلف دسته‌بندی نمودم، مشخص شد که بیش از ۵۰ درصد قربانیان مربوط به شاخه ۲۱۵ بودند. این شاخه به نام «واحد حمله» شناخته می‌شود. در اصل شاخه‌ای امنیتی نیست، بلکه واحدی برای حمله و یورش است که باید با دیگر شاخه‌های امنیتی همکاری کند. اما بعدها به شاخه ۲۱۵ معروف شد و بیش از ۵۰ درصد از کشتار زندانیان زیر شکنجه را انجام داد.
نکته‌ای که توجه مرا جلب کرد این بود که در شاخه ۲۲۷ تعداد زیادی از زندانیان چشمان خود را از دست داده بودند. نمی‌توانم بگویم یا ادعا کنم که این چشم‌ها عمداً از کاسه خارج شده‌اند یا اینکه وقتی اجساد در فضای باز رها شده بودند، این اتفاق افتاده است. گاهی حشرات به چشمان اجساد حمله می‌کردند، و در بسیاری از تصاویر این تجمع حشرات بر روی چشم‌ها به وضوح قابل مشاهده است. ممکن است خشکی چشم باعث شده باشد که قربانی شبیه فردی باشد که چشمانش را از دست داده است یا اینکه حشرات آنها را خورده باشند.

آیا بیشتر کشتارها با گلوله بود یا ابزار تیز؟

- نمی‌توانم پاسخ دقیقی به این سوال بدهم زیرا این موضوع به پزشکان متخصص نیاز دارد. شاید نظر شخصی داشته باشم، اما به‌عنوان یک پرونده حقوقی نمی‌توانم از حدس و گمان صحبت کنم. به همین دلیل، وقتی به اروپا رسیدم، نسخه کاملی از این پرونده را به مقامات آلمانی ارائه دادم تا داده‌ها را بررسی کنند. وقتی امروز می‌گویم این اسناد بشار اسد را محکوم می‌کند، حرف من به تنهایی ارزشی ندارد زیرا متخصص نیستم. به همین دلیل، خواستم ارزش حقوقی به پرونده «قیصر» اضافه کنم و آن را از هرگونه استفاده رسانه‌ای یا سیاسی خارج کرده و به یک زمینه قانونی صرف ببرم.
من به مقامات آلمانی و فرانسوی مراجعه کردم و حتی درخواست کردم که شهادت من را بگیرند. این برای آن بود که اگر برای من یا «قیصر» اتفاقی بیفتد، اطلاعاتی که داریم از بین نرود. در آلمان تأیید شد که این پرونده حقیقی است و به مقامات سوریه مربوط می‌شود.

این اتفاق چه زمانی رخ داد؟

- همه این اتفاقات بعد از سال ۲۰۱۵ رخ داد. ارتباط با مقامات آلمانی از طریق دفتر «مرکز آلمانی حقوق و آزادی‌های اساسی» و با کمک یک وکیل سوری به نام ابراهیم القاسم صورت گرفت که در آن دوره با ما کار می‌کرد. شهادت خود را ارائه دادم و نسخه‌ای از پرونده را به دادستان فدرال تحویل دادم. بعد از یک سال یا بیشتر، تأیید شد که این پرونده مربوط به شکنجه و نقض حقوق بشر است و مسئولیت آن بر عهده دولت رژیم سوریه است.

آیا میان قربانیان کودکان و زنان وجود داشتند؟

- در بخشی از پرونده که به قربانیان زیر شکنجه اختصاص دارد، تنها یک تصویر از یک زن وجود دارد. اما اگر بخواهیم درباره افراد زیر ۱۸ سال صحبت کنیم، بله، کودکان هم وجود دارند. نه تنها کودکان، بلکه بیماران نیز بودند.
در بسیاری از تصاویر مشخص است که این افراد از بیمارستان‌ها ربوده شده‌اند یا در همان بیمارستان‌ها کشته شده‌اند.

نمی‌توانم قاطعانه بگویم، اما دستگاه‌های پزشکی که در بدن آنها دیده می‌شود، مانند لوله‌ها، دستگاه‌های اندازه‌گیری فشار خون و ضربان قلب، کاتتر و موارد دیگر، نشان می‌دهند که آنها بیمارانی بودند که به نوعی تحت درمان قرار داشتند و سپس کشته شده‌اند.

وقتی یک زندانی را می‌کشتند، این عمل را چه می‌نامیدند؟

- تنها چیزی که بر روی پرونده می‌نوشتند این بود: «مرگ بازداشت‌شده شماره فلان».

بدون توضیح علت؟

- بعدها گزارش‌هایی از قربانیان تنظیم می‌شد. اما این جزئیات را ترجیح می‌دهم که «قیصر» خودش توضیح دهد، چون این جزئیات به کار او مرتبط است. این بخش دقیق از کار در داخل شاخه‌های امنیتی یا پلیس نظامی مربوط به «قیصر» است. اگر صحبت کنم، یا نقل قول می‌کنم یا آنچه را که شنیده‌ام بازگو می‌کنم.

من شهادت‌های حقوقی خود را قبلاً به دستگاه قضایی آلمان و واحد جرایم جنگی فرانسه ارائه داده‌ام. بنابراین، نباید وارد جزئیاتی شوم که ممکن است به روند قانونی آسیب برساند. کار حقوقی و شواهد قضایی نباید در شبکه‌های اجتماعی یا رسانه‌ها به‌گونه‌ای مطرح شوند که ارزش قانونی خود را از دست بدهند.
ملت سوریه کاملاً می‌داند که من چه می‌گویم، زیرا ما بسیار از دست دادن ارزش قانونی شواهد دردناک را تجربه کرده‌ایم.

چند تصویر در این پرونده وجود دارد؟

- این پرونده شامل تصاویری از قربانیان شکنجه است و برای هر تصویر، چندین زاویه عکسبرداری وجود دارد.
گاهی ممکن است از یک جسد، بین ۲ تا ۵ یا ۶ عکس گرفته شود، بسته به جراحات و نشانه‌های متمایزی که روی بدن قربانی وجود دارد. به همین دلیل، ما کمتر از ۲۷۰۰۰ عکس برای کمتر از ۷۰۰۰ قربانی داریم.

خروج از سوریه

چه زمانی جمع‌آوری شواهد متوقف شد؟

- در پایان سال ۲۰۱۳، خطر بزرگی برای افرادی که این پرونده را مدیریت می‌کردند و اطلاعاتی که در اختیار داشتیم، به وجود آمد. می‌توانستیم بمانیم و داده‌های بیشتری جمع‌آوری کنیم، اما وقتی خطر وضعیت موجود را با سود جمع‌آوری تصاویر بیشتر مقایسه می‌کنید، به این نتیجه می‌رسید که بهتر است با اطلاعات موجود از کشور خارج شوید تا همه‌چیز از دست نرود و خانواده‌هایتان نیز شما را از دست ندهند.

چه زمانی و چگونه خارج شدید؟

- من شخصاً تحت تعقیب رژیم نبودم و به‌طور عادی در پایان سال ۲۰۱۳ به سمت لبنان خارج شدم. بعد از آن خانواده‌ها و «قیصر» نیز به من پیوستند و فرآیند مستندسازی متوقف شد. ما هیچ مدرکی پس از سپتامبر ۲۰۱۳ نداریم. کمتر از دو هفته در بیروت ماندم و به چند کشور سفر کردم تا توانستم خانواده‌ها و «قیصر» را نیز خارج کنم. پس از آن، یکی از ایستگاه‌های مهم این پرونده در قطر بود.

آیا «قیصر» نیز به بیروت رفت؟

- «قیصر» هنگام خروج من هنوز در سوریه بود و همچنان در سمت خود کار می‌کرد. او به بیروت نرفت و نمی‌خواهم به سؤالات دقیقی درباره نحوه خروج «قیصر» پاسخ دهم. این موضوع را به خودش و وکلایش واگذار می‌کنم.

در مورد ایستگاه قطر صحبت کردید. در آنجا چه اتفاقی افتاد؟

- در قطر، من و «قیصر» و تعدادی از همکاران حضور داشتیم. بار دیگر تأیید شد که «قیصر» واقعاً یکی از کارمندان نظام سوریه در مؤسسه نظامی بوده و این تصاویر واقعی و غیرجعلی هستند. این مرحله پیش از آن بود که من نسخه‌ای از این پرونده را به مقامات آلمانی تحویل دهم. در اینجا بود که جرقه اولیه زده شد و اسامی «سامی» و «قیصر» متولد شدند.

تولد اسامی «قیصر» و «سامی»

چه کسی نام‌های «قیصر» و «سامی» را انتخاب کرد؟ آیا خودتان این نام‌ها را انتخاب کردید؟

- «قیصر» به‌عنوان «شاهد اصلی» این پرونده نام‌گذاری شد، چرا که او مهم‌ترین و خطرناک‌ترین شاهد این پرونده بود. در زبان عربی، اصطلاح «الشاهد المَلِک» (شاهد اصلی) به‌کار می‌رود، اما این عبارت طولانی است. «قیصر» به‌عنوان معادلی کوتاه‌تر انتخاب شد. نمی‌توانم بگویم چه کسی از میان حاضران این نام را پیشنهاد کرد یا چه کسی آن را تأیید کرد، اما در نهایت این نام پذیرفته شد.

و «سامی»؟

- حاضران به من گفتند که تو هم باید اسمی داشته باشی. چندین نام پیشنهاد شد که آن‌ها را بی‌معنی و طولانی دیدم. نام «سامی» را ترجیح دادم. دوستی نزدیک داشتم که خیلی او را دوست داشتم، هرچند شاید ۱۵ سال است که او را ندیده‌ام. گفتم «سامی». این نام همچنین در زبان‌های دیگر نیز ساده و قابل استفاده است.

آیا اقامت شما در قطر طولانی بود؟

- اقامت ما محدود بود.

سپس به اروپا رفتید؟

- ابتدا به ترکیه رفتیم و سپس به اروپا.

سال‌های دشوار انقلاب

آیا حمایت مالی یا امنیتی از سوی کشورها یا سازمان‌ها دریافت کردید؟ این کار به منابع نیاز دارد.

- ما به‌عنوان افراد، هیچ حمایتی دریافت نکردیم.

در این مرحله با گروهی از سوری‌های مخالف همکاری می‌کردیم که این دیدارها را هماهنگ می‌کردند، بدون اینکه ما مستقیماً با میزبان در ارتباط باشیم. مثلاً در قطر، هرگز به‌طور مستقیم با مسئولان دولتی دیدار نکردیم.
پس از آن به ترکیه و سپس به اروپا رفتیم و به‌عنوان افراد مستقل، این مسئولیت را بر عهده گرفتیم. از روز اول انقلاب، داوطلبانه کار کردیم و تا به امروز به این شکل ادامه داده‌ایم.

کاهش توجه به پرونده سوریه

وقتی دیدم که توجه به پرونده سوریه بسیار کاهش یافته، و زمین در سوریه دوباره به دست رژیم افتاده و با دخالت روسیه، توجه بین‌المللی به تدریج کم‌رنگ شده، از خودم پرسیدم: چرا این همه خطر را به جان خریدم؟ آیا فایده این بود که به اروپا بیایم و پناهنده شوم؟ این چیزی نبود که برای آن از کشور خارج شدم یا برای خود و خانواده‌ام می‌خواستم.
در این زمان، مستقیماً با مقامات فرانسوی تماس گرفتم و گفتم: می‌خواهم نسخه‌ای از این پرونده را به شما تحویل دهم و شهادتم را در برابر واحد مقابله با جنایات جنگی فرانسه ارائه کنم، و این کار انجام شد.
فرانسه بر اساس اصل صلاحیت جهانی عمل نمی‌کرد، به این معنا که اگر مجرم یا قربانی فرانسوی یا مقیم فرانسه نباشند، دادگاه فرانسوی نمی‌تواند محاکمه‌ای برگزار کند. کشوری که این شرایط را داشت، آلمان بود.

ما تلاش کردیم تا مسیری حقوقی را پیش ببریم که یک اصل اساسی را تثبیت کند: این نظام، جنایتکار است، حقوق بشر را نقض کرده و نسل‌کشی مرتکب شده است. هدف این تلاش جلوگیری از بازسازی وجهه این نظام بود، حتی اگر رژیم به لحاظ نظامی غالب شود یا از سوی برخی کشورها به‌طور سیاسی پذیرفته شود.
ما چرخ سازش با رژیم را متوقف کردیم و بازسازی وجهه آن را بسیار دشوار کردیم. سیاست ممکن است بر اساس اصول اخلاقی عمل نکند، اما ما عرصه حقوقی را انتخاب کردیم و با کمترین امکانات موفق شدیم.
به همین دلیل، پرونده قیصر برای چندین سال تنها مانع در برابر ضعف انقلاب سوریه و بی‌توجهی جهان به آن بود. این پرونده در آن لحظه تنها مانع پهن شدن فرش قرمز برای بشار اسد در پایتخت‌های جهان بود.
به همین دلیل تصمیم گرفتم خطر را پراکنده کنیم. وقتی این پرونده در اختیار تعداد محدودی از افراد باشد که یا کاری انجام نمی‌دهند یا ممکن است در آینده کاری انجام دهند، این افراد ممکن است هدف قرار بگیرند. اما وقتی این پرونده به یک موضوع بین‌المللی و حقوقی تبدیل شود، و شهادت خود را ارائه دهی و نسخه‌ای از این پرونده را به چندین نهاد که می‌توانند روی آن کار کنند تحویل دهی، دیگر خطر تمرکز روی یک شخص کاهش می‌یابد.

پشت‌پرده قانون قیصر

چه کسی ایده رفتن به آمریکا را مطرح کرد؟

- ما ایده‌ای برای رفتن به آمریکا نداشتیم. فشارهایی از سوی برخی سازمان‌های سوری فعال در ایالات متحده برای ارائه این پرونده به دولت آمریکا به ما وارد شد. من معتقد بودم که دولت باراک اوباما علاقه‌ای به باز کردن این پرونده ندارد. زمانی که در اردن بودم، تصاویر اولیه این پرونده از طریق یکی از اعضای سابق مجلس سوریه به نام محمد برمو به دفتر وزارت خارجه آمریکا رسید. اما وزارت خارجه هیچ‌گونه علاقه‌ای به این موضوع نشان نداد.
حدود یک سال بعد، سازمان‌های سوری مستقر در ایالات متحده فشارهایی وارد کردند. آن‌ها به‌خوبی از پشت‌پرده تصمیم‌گیری در آمریکا آگاه بودند و می‌دانستند چگونه می‌توانند با استفاده از این پرونده تفاوتی ایجاد کنند، حتی اگر رئیس‌جمهور در کاخ سفید تمایلی به این کار نداشت. این یک نبرد طولانی بود که برادران ما در سازمان‌های سوری در آمریکا آن را پیش بردند و در نهایت به تصویب قانونی به نام «قانون حفاظت از غیرنظامیان سوری» انجامید که به افتخار «قیصر» نام‌گذاری شد.

آیا فکر می‌کنید «قانون قیصر» نقش مهمی در تضعیف نظام سوریه داشته است؟

- این پرسش تا حد زیادی نیاز به بررسی‌های عمیق دارد. شاید لازم باشد مطالعاتی انجام شود تا مشخص شود «قانون قیصر» چه تأثیری بر نظام سوریه گذاشته است. اما بدون شک این قانون بازسازی ماشین نظامی رژیم سوریه و حمایت از نیروهای آن، شبه‌نظامیان و حتی مزدورانی که از دیگر کشورها به خدمت گرفته شده بودند، را دشوار کرد.
در نهایت، این قانون یک قانون آمریکایی است که فقط در برخی نقاط با منافع سوری‌ها همپوشانی دارد. هرگز نمی‌گویم «قانون قیصر» فقط نتیجه پرونده قیصر است. تلاش‌های بزرگی از سوی سازمان‌های سوری در ایالات متحده انجام شد تا به این مرحله برسند. این قانون به افتخار قیصر نام‌گذاری شد، اما لزوماً ادامه مستقیم پرونده قیصر نیست.



اسد در سوریه و لبنان: ربع قرن ویرانی و استبداد

دولت‌های لبنان یا سرنگون می‌شدند یا دچار فلج سیاسی و تضعیف نمایندگی می‌شدند (بایگانی - گتی)
دولت‌های لبنان یا سرنگون می‌شدند یا دچار فلج سیاسی و تضعیف نمایندگی می‌شدند (بایگانی - گتی)
TT

اسد در سوریه و لبنان: ربع قرن ویرانی و استبداد

دولت‌های لبنان یا سرنگون می‌شدند یا دچار فلج سیاسی و تضعیف نمایندگی می‌شدند (بایگانی - گتی)
دولت‌های لبنان یا سرنگون می‌شدند یا دچار فلج سیاسی و تضعیف نمایندگی می‌شدند (بایگانی - گتی)

با آغاز قرن بیست‌ویکم، به نظر می‌رسید که چرخش زمان، چرخشیدر تاریخ را نیز به همراه دارد. سال ۲۰۰۰ را به یاد بیاوریم، سالی که چندین رویداد مهم در آن به وقوع پیوست.
در ۱۰ ژوئن، حافظ اسد درگذشت. بسیاری مانند قربانیانی که برای پدران سخت‌گیر خود گریه می‌کنند، برای او اشک ریختند. اما بسیاری دیگر در دل گفتند: «برای اولین بار، اسد کاری مفید انجام داد». حافظ، که عملاً رئیس دو کشور بود، در حالی چشم از جهان فروبست که دو اتفاق مهم در همان سال روی داد:
در مارس، او با رئیس‌جمهورى آمریکا، بیل کلینتون، در ژنو دیدار کرد تا درباره ازسرگیری مذاکرات سوری-اسرائیلی گفت‌وگو کند. اما نتیجه این بود که «صلح» پایان یافت، چرا که اسد شرافت را برگزید. حافظ که به نشستن هفت‌ساعته معروف بود، ناگهان به یاد آورد که در جوانی در دریاچه طبریا شنا می‌کرده و صلح بدون بازپس‌گیری تمامی آن قابل‌قبول نیست.
در ۲۵ می، اسرائیلی‌ها از جنوب لبنان عقب‌نشینی کردند، وعده‌ای که ایهود باراک داده بود. این عقب‌نشینی موجب خشم حامیان سوری و لبنانی اسد شد، چرا که بر ادامه مقاومت تأکید داشتند. از این رو، «مزارع شبعا» که اسرائیلی‌ها در ۱۹۶۷ از سوریه اشغال کرده بودند، بهانه‌ای برای ادامه جنگ شد. اما به زودی اعلام شد که این عقب‌نشینی به معنای «آزادسازی» است که توسط «حزب‌الله» با حمایت سوریه به دست آمده است.

حافظ اسد و بیل کلینتون، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، در ژنو در سال ۲۰۰۰ (گتی)

آموزش بشار و سیاستمداران لبنان

پس از مرگ حافظ، یکی از سوری‌ها داستانی طنزآمیز تعریف کرد: کشاورزی ساده‌لوح از درعا قصد داشت برای شرکت در مراسم تشییع حافظ اسد به دمشق برود. اما وقتی به پایتخت نزدیک شد، تابلویی دید که روی آن نوشته بود: «اسد جاودان است و نمی‌میرد». او تصور کرد خبر مرگ شایعه‌ای است که دشمنان پخش کرده‌اند، پس به خانه بازگشت.
این اشتباه کشاورز بی‌دلیل نبود. چرا که وقتی قدرت به بشار منتقل شد، مشخص شد که حافظ واقعاً جاودان است. باوجود تغییرات جزئی، تأثیرات ویرانگر حافظ همچنان در کاخ المهاجرین باقی ماند. بشار، که با دختری مدرن از لندن ازدواج کرده بود، همچنان «وصیت» پدر را ادامه داد: بگذار آتش‌ها شعله‌ور بمانند.
لبنان، «اتاق خواب» نظام سوریه، میدان آموزش بشار بود. او که از سال ۱۹۹۸ مسئولیت حضور نظامی سوریه در لبنان را بر عهده داشت، با سیاستمداران لبنانی ارتباط برقرار کرد. در این میان، بیشترین تأثیرات او بر سه نفر بود: حسن نصرالله، رفیق الحریری و امیل لحود.
او که در سال ۲۰۰۰ به عنوان «مرد آزادی‌بخش» تصویر شده بود، همه چیزهایی را نمایندگی می‌کرد که بشار نداشت. او از طریق یک «وراثت جمهوری‌خواهانه» منحصر به فرد به قدرت رسیده بود و اکنون مالکیت قدرت را در دست داشت. اگرچه پدرش، حافظ اسد، تأثیر قابل‌توجهی بر حسن نصرالله و موقعیت قوی در مذاکرات با ایران داشت، اما بشار جوان فاقد این ویژگی‌ها بود.

بادهای اسد، حریری، لحود و نصرالله را با عشق و نفرت درنوردیدند (بایگانی - خبرگزاری فرانسه)

حسن نصرالله، «جناب دبیر کل»، شرط لازم برای ادامه شعله‌ور ماندن آتش در همه جا را فراهم کرده بود.

مقاومت او تأثیری درمانی، همراه با جذابیت مرموزی برای بشار بی‌تجربه داشت، همان‌گونه که راسپوتین برای تزار نیکلاس و همسرش الکساندرا به نظر می‌رسید که راه‌حل درمانی برای فرزند بیمارشان دارد.
اما اگر محبت بشار به نصرالله عشقی به چیزی غیرممکن بود، محبت او به امیل لحود عشقی به چیزی ممکن بود. لحود، فرمانده ارتشی که دمشق او را در سال ۱۹۹۸ به ریاست جمهوری لبنان رساند، از نظر روحیه نظامی شباهت‌هایی به بشار داشت، که به خاطر «دکتر» بودنش یونیفورم نظامی بر تنش کردند، چرا که ریاست جمهوری سوریه برای نظامیان نوشته شده بود.
لحود، که فرمانده نیروی دریایی ارتش لبنان بود، با توجه به محدودیت تجهیزات این نیرو و وقت آزاد شغلی، زمان زیادی را صرف آفتاب گرفتن و روغن‌مالی بدنش در استخر «حمام نظامی» می‌کرد. در سال ۱۹۸۹، او به فرماندهی ارتش منصوب شد، چون به یک افسر مارونی بلندپایه نیاز بود که پس از سرکوب شورش میشل عون، این سمت را بپذیرد.
از سوی دیگر، رفیق الحریری برای بشار چندان خوشایند نبود. این تاجر ثروتمند، که با سخاوت به افسران سوری پول و هدیه می‌داد، با هدف کسب امتیاز سیاسی، نمی‌توانست الگویی از یک ثروتمند جذاب برای بشار باشد. بشار ثروتمندانی را می‌پسندید که با تواضع پول بپردازند و تنها آرزویشان این باشد که دارایی‌شان مصادره نشود.

دشمنی با رفیق الحریری

چندین عامل به دشمنی بشار با الحریری دامن می‌زد. شایع بود که الحریری به دلیل نفوذ و قدرت زیادش در جامعه سنی، تهدیدی برای رژیم علوی بشار محسوب می‌شد. او نه تنها جامعه سنی لبنان را متحد می‌کرد، بلکه نفوذ خود را به سنی‌های سوریه نیز گسترش می‌داد. علاوه بر این، گفته می‌شد که پروژه الحریری برای صلح منطقه‌ای می‌توانست ادامه توافق «اسلو» بین فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها در سال ۱۹۹۳ باشد.
الحریری خود را «عصامی: خودساخته» معرفی می‌کرد، کسی که موفقیت‌هایش را به تنهایی به دست آورده است. این توصیف اغلب برای بشار تحریک‌آمیز بود، زیرا با تصویر وراثت بشار و وابستگی‌اش به سیستم پدرش در تضاد قرار داشت.

بحران داخلی و منطقه‌ای

خروج اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰، بهانه رژیم سوریه برای نگه داشتن نیروهایش در لبنان را از بین برد. از طرفی، مرگ حافظ اسد شجاعت بیشتری به مخالفان داد. در همان سال، پاتریارک مارونی نصرالله صفیر، از عقب‌نشینی نیروهای سوری حمایت کرد و ندای اسقف‌های مارونی را منتشر ساخت که خواستار خروج فوری سوریه بودند.
در آوریل ۲۰۰۱، «دیدار قرنه شهوان» شکل گرفت که هسته اولیه مخالفان رژیم سوریه در لبنان بود. این حرکت، با همکاری ولید جنبلاط و حمایت صفیر، مصالحتی بین مسیحیان و دروزی‌ها ایجاد کرد که پایه‌های ملی‌گرایی لبنانی را تقویت کرد.

تشدید بحران

در سال ۲۰۰۳، حمله آمریکا به عراق و قیام کردهای سوریه در قامشلی شرایط منطقه را پیچیده‌تر کرد. بشار به جای پاسخگویی به این چالش‌ها، تروریست‌هایی را برای ایجاد ناآرامی در عراق فرستاد و تلاش کرد با تهدیدهای آمریکا مقابله کند.
در همین زمان، او به تجدید دوره ریاست جمهوری امیل لحود اصرار داشت، چرا که لحود به اعتقاد او تنها مارونی بود که می‌توانست به رژیم بشار اطمینان بدهد. اما در سپتامبر ۲۰۰۴، قطعنامه ۱۵۵۹ شورای امنیت صادر شد که خواستار خروج نیروهای خارجی و خلع سلاح شبه‌نظامیان در لبنان بود.
و کاملاً روشن بود که هدف‌های اصلی این قطعنامه بشار اسد، که باید نیروهایش را از لبنان خارج می‌کرد، و حسن نصرالله، که باید سلاح‌هایش را تحویل می‌داد، بودند. بنابراین، این دو نفر که مورد هدف قرار گرفته بودند، باید با اقدامی واکنشی پاسخ می‌دادند. این اقدام یا باید ولید جنبلاط را هدف قرار می‌داد، کسی که تمدید ریاست جمهوری امیل لحود او را به موقعیت مخالف مسیحی کشاند، یا رفیق الحریری، که از تمدید ریاست جمهوری لحود ناخشنود بود و این ناخشنودی او را با توهین مستقیم از سوی بشار اسد مواجه ساخت. به‌ویژه که شایعاتی درباره نقش الحریری در تصویب این قطعنامه وجود داشت.

ترور رفیق الحریری و پیامدهای آن

در ۱۴ فوریه ۲۰۰۵، جنایتی رخ داد که منجر به کشته شدن رفیق الحریری، وزیر باسل فلیحان و ۲۱ نفر از همراهانشان شد. این جنایت آغازگر سلسله‌ای از ترورها بود که سیاستمداران و روزنامه‌نگاران مخالف بشار اسد و حسن نصرالله را هدف قرار داد.
همان‌گونه که سوریه به دو بخش تقسیم شده بود، لبنان نیز به دو بخش تقسیم شد. در یک سو گروهی به نام «۸ مارس» بود که روز راهپیمایی بزرگ خود را برای تشکر از «سوریه اسد» جشن گرفتند، و در سوی دیگر گروه «۱۴ مارس» بود که راهپیمایی بزرگتری را علیه ترور الحریری برگزار کرد و خواستار خروج نیروهای سوری از لبنان شد.

لبنان «اتاق خواب» نظام سوری بود، جایی که بشار اسد آموزش دید (بایگانی - خبرگزاری فرانسه)

خروج نیروهای سوری از لبنان

سرانجام نیروهای سوری در ۳۰ آوریل لبنان را ترک کردند. حسن نصرالله اما تصمیم گرفت تفنگی به عنوان «تفنگ مقاومت» به فرمانده نیروهای سوری، رستم غزاله، اهدا کند تا سربازان سوری با ضعف و خواری لبنان را ترک نکنند.
با این حال، «نفرین الحریری» گریبانگیر غزاله شد، همان‌طور که گریبانگیر غازی کنعان، فرمانده پیشین او، شده بود. غزاله که در سال ۲۰۰۲ جایگزین غازی شد، در کنار او در جنایات و شکنجه‌هایی که در شهر عنجر و هتل بوریواژ بیروت انجام شد، شریک بود. همچنین او شبکه‌های قاچاق و مواد مخدر را مدیریت می‌کرد که درآمدهای آن میان او، نظام سوریه و هم‌پیمانانش در «محور مقاومت» تقسیم می‌شد.
در نهایت، شایعاتی وجود داشت که غزاله در سال ۲۰۱۵ به دلیل ترس از افشای اطلاعات مربوط به ترور الحریری کشته شد. غازی کنعان نیز که در سال ۲۰۰۱ به وزارت داخله سوریه منصوب شد، در همان سال با دو یا سه گلوله در دفترش کشته شد. مقامات رسمی ادعا کردند که او خودکشی کرده است، اما این ماجرا به طنزی تلخ تبدیل شد، زیرا خودکشی با چند گلوله به شوخی‌های مردم اضافه شد.

فساد مالی و ارتباط آن با ترور

جنایت علیه الحریری با رسوایی مالی بزرگی مرتبط بود که دو سال قبل از آن رخ داد. گفته می‌شود که افراد مرتبط با «نظام امنیتی مشترک لبنان-سوریه» دو میلیارد دلار از بانک المدینه به سرقت برده بودند، که این امر باعث سقوط این بانک شد.

نفوذ سوریه در لبنان
در دوره‌ای که به «عهد وصایت» معروف شد، نظریه‌ای بعثی تحت عنوان «عربیت لبنان» بر این کشور حاکم بود. این نظریه لبنان را ملزم می‌کرد که در همه شرایط کنار سوریه و ایران، علیه مصر، عراق، کشورهای خلیج و مغرب باشد.
در سال ۱۹۹۱، حافظ اسد توافق‌نامه‌ای به نام «معاهده برادری، همکاری و هماهنگی» را میان لبنان و سوریه امضا کرد که بر اساس آن، سیاست خارجی لبنان کاملاً به سیاست خارجی سوریه وابسته شد. این توافق‌نامه به دمشق اجازه داد تا بر تمامی انتصابات اداری و امنیتی لبنان نظارت داشته باشد و بر رسانه‌ها، قوه قضاییه و حتی نقشه اشتغال و سازمان‌های کارگری تأثیر بگذارد.
با به قدرت رسیدن بشار اسد، این سیاست ادامه یافت. اگرچه او در ابتدای دوره خود فضای محدودی برای فعالیت‌های مدنی در سوریه ایجاد کرد و در لبنان نیز نشانه‌هایی از گرایش به اقتصاد بازار آزاد دیده شد، این تغییرات دیرپا نبودند و کنترل سوریه بر لبنان همچنان برقرار ماند.
با پیشرفت در خصوصی‌سازی و گسترش اقتصادهای مافیایی موازی، وابستگی دولت سوریه به نیروی کار عظیمی که به لبنان صادر می‌شد، به‌عنوان راهی برای رهایی دولت از مسئولیت در قبال مردمش، افزایش یافت.

رویدادهای متعددی نشان می‌داد که قوانین اساسی روابط دو کشور همچنان پابرجاست. به‌عنوان مثال، بشار اسد به حوزه جدیدی دست انداخت و به احزاب مسیحی که به‌طور سنتی دشمن خاندان اسد بودند، نزدیک شد. او با بهره‌گیری از آنچه «حاشیه‌نشینی مسیحیان» نامیده می‌شد، در سال ۲۰۰۱ کریم بقرادونی را در رأس حزب کتائب تثبیت کرد؛ کسی که در طول سال‌ها از سیاست بشیری (سمیر جعجع) به سیاست بشاری (بشار اسد) تغییر جهت داده بود.

کنفرانس بیروت ۲۰۰۲

در کنفرانس سران عرب در بیروت در سال ۲۰۰۲ که منجر به ارائه ابتکار صلح عربی شد، قوانین حاکم بر روابط لبنان و سوریه همچنان مشهود بود. بشار اسد و امیل لحود در توافقی یاسر عرفات را از سخنرانی در کنفرانسی که قرار بود درباره فلسطین بحث کند، محروم کردند. این تصمیم به بهانه جلوگیری از ورود اسرائیلی‌ها به این گفت‌وگو اتخاذ شد. تنها رابطه‌ای که در آن سال‌ها قابل احترام بود، توسط نویسندگان و روشنفکران سوری شکل گرفت که آثار خود را در مطبوعات لبنانی منتشر می‌کردند و به بیروت سفر می‌کردند تا با همتایان لبنانی خود دوستی برقرار کنند. اما این رابطه نیز تلخی خاصی داشت، زیرا بسیاری از این نویسندگان سوری از زندان‌هایی آزاد شده بودند که در اوایل زندگی خود ۱۰ تا ۲۰ سال را در آن سپری کرده بودند.

با گشایش نسبی فضا، در مه ۲۰۰۶ صدها روشنفکر و فعال سوری همراه با همتایان لبنانی خود «بیانیه بیروت-دمشق» را امضا کردند که خواستار تصحیح روابط سوریه و لبنان، احترام به استقلال لبنان و پایان ترورهای سیاسی در این کشور بود. این بیانیه باعث بسته شدن فضای گشایش نسبی شد و برخی از امضاکنندگان سوری را با بازداشت‌های طولانی‌مدت، آزار و اخراج از کار مواجه کرد.

خروج نیروهای سوری از لبنان، احساس انزوا در «حزب‌الله» و متحدانش، و ظهور جنبش ملی ۱۴ مارس، ضرورت تغییر جهت را به وجود آورد. در این میان، جنگ با اسرائیل بار دیگر ابزار مناسبی برای تغییر مسیر به نظر می‌رسید. در ژوئیه ۲۰۰۶، «حزب‌الله» با ربودن دو سرباز اسرائیلی جنگی را آغاز کرد که حسن نصرالله آن را «پیروزی الهی» نامید.

این پیروزی، «حزب‌الله» را به نیرویی کلیدی در داخل لبنان تبدیل کرد و نقش ایران در لبنان آشکارتر از گذشته شد، در حالی که نفوذ سوریه به صورت مخفیانه ادامه یافت.

بحران‌های سیاسی و تحولات

این وضعیت منجر به ایجاد دوگانگی خطرناکی شد: از یک سو، اکثریتی مردمی و پارلمانی که در دولت فؤاد السنیوره نمایندگی داشت، و از سوی دیگر «پیروزی الهی» که با سلاح و اتحادهای خود از هرگونه حکومت باثباتی جلوگیری می‌کرد. این امر دولت‌ها را فلج کرد و حتی باعث تعطیلی بیروت با برپایی چادرها در مرکز شهر شد.
در سال ۲۰۰۷، حادثه‌ای بزرگ رخ داد: گروهی به نام «فتح‌الاسلام» ۲۷ سرباز لبنانی را در خواب به قتل رساند و جنگ‌های شدیدی در اردوگاه فلسطینی نهر البارد آغاز شد که تا پایان تابستان ادامه یافت و به ویرانی اردوگاه منجر شد. بعدها مشخص شد که شاكر العبسی، رهبر این گروه، ساخته و پرداخته دستگاه اطلاعاتی سوریه بود. او پس از فرار به دمشق، در شرایطی مبهم کشته شد.
در سال ۲۰۰۸، به‌عنوان بخشی از یک امتیاز ظاهری، برای اولین بار سفارت‌هایی بین لبنان و سوریه ایجاد شد. با این حال، آنچه به‌عنوان اذعان سوریه به استقلال لبنان تلقی می‌شد، همچنان با انواع مداخلات سوریه تضعیف می‌شد. تحت عناوینی چون «ثلث معطل» یا مخالفت با تسهیل کار دادگاه بین‌المللی درباره ترور رفیق الحریری، دولت‌ها سقوط می‌کردند یا به بحران‌های عمیق دچار می‌شدند.

دوران پس از انقلاب و سقوط اسد

زندگی سیاسی لبنان همچنان با بی‌ثباتی، اتهامات و ترور تهدید می‌شد. و در حالی که تحولات سوریه با انقلاب و تغییرات گسترده همراه شد، تاثیر این تغییرات بر لبنان همچنان یکی از موضوعات پیچیده و حساس باقی ماند.
وقتی انقلاب سوریه در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، گویی نسیمی لطیف به سوی لبنان بیمار وزید؛ نسیمی که شاید به طوفانی تبدیل می‌شد و فساد انباشته را از میان می‌برد. واقعاً، جوانان لبنانی با تظاهرات مسالمت‌آمیز، روشن کردن شمع و نوشتن بیانیه‌ها، به شکلی خودجوش همبستگی خود را ابراز کردند. این بار، همبستگی با سوریه توسط آرمان آزادی و کرامت انسانی هدایت می‌شد، نه با عناوین سنتی مانند عربیت و مقاومت.
طرفداران دمشق و «حزب‌الله» به سرعت وارد عمل شدند و با تعرض به حامیان انقلاب و تلاش برای ایجاد ترس، واکنش نشان دادند. حتی سفارت جدید سوریه در بیروت نیز به دلیل تحریک چنین اقداماتی، هدف اتهام قرار گرفت.
در طرابلس، شهری که بیشترین حمایت آشکار را از انقلاب سوریه داشت، مجازات شدیدی اعمال شد. در سال ۲۰۱۳، دو انفجار در مساجد «التقوی» و «السلام» رخ داد که ۴۹ کشته و بیش از ۸۰۰ زخمی برجای گذاشت. تحقیقات بعدی نشان داد که گروهی تروریستی وابسته به دمشق پشت این حملات بودند.
در همین زمان، مسئله زندانیان اسلام‌گرای زندان رومیه شدت گرفت. این موضوع از سال ۲۰۰۰ و درگیری‌های «الضنیه» آغاز شده بود و با اتهامات مربوط به نبردهای نهر البارد در سال ۲۰۰۷، بیشتر شد. تعداد این زندانیان به ۱۲۰۰ نفر رسید، که توسط سیستم امنیتی لبنان با مدیریت دمشق بازداشت شده بودند. اما این افراد، که به «گوانتاناموی لبنان» منتقل شدند، هرگز محاکمه نشدند.

نفوذ سوریه و مسائل امنیتی

با آغاز انقلاب و جنگ داخلی سوریه، نفوذ دمشق در لبنان به فعالیت‌های پنهانی و زیرزمینی محدود شد. در سال ۲۰۱۲، پرونده میشل سماحه، وزیر پیشین و دوست نزدیک بشار اسد، به جریان افتاد. او به انتقال مواد منفجره از سوریه به لبنان و برنامه‌ریزی برای بمب‌گذاری متهم شد.

دمشق برای دور زدن تحریم‌های بین‌المللی به همکاری اقتصادی با «حزب‌الله» روی آورد، به ویژه در زمینه قاچاق مواد مخدر مانند کبتاگون. پس از تصویب «قانون قیصر» در سال ۲۰۱۹، این فعالیت‌ها شدت گرفت و میلیاردها دلار برای محور مقاومت درآمد ایجاد کرد.

مداخله نظامی «حزب‌الله»

«حزب‌الله» در سال ۲۰۱۳ با ادعای دفاع از مقام حضرت زینب، مداخله نظامی خود را در سوریه آغاز کرد. این مداخله به سرعت جنبه اشغال‌گری و جابه‌جایی جمعیت به خود گرفت. هم‌زمان، نظریه «اتحاد اقلیت‌ها» توسط متحدان مسیحی «حزب‌الله»، مانند جریان عون، ترویج شد. این نظریه تلاش داشت تا مسیحیان، شیعیان و علوی‌ها را در برابر اهل سنت و داعش متحد نشان دهد.

«حزب‌الله» با ادعای مقابله با داعش و دفاع از لبنان، مناطق مرزی سوریه را اشغال و ساکنان آنها را آواره کرد، که به بحران پناهجویان سوری در لبنان دامن زد.

لبنان رسمی سعی کرد از درگیری سوریه فاصله بگیرد. در سال ۲۰۱۲، رئیس‌جمهوری میشل سلیمان «اعلامیه بعبدا» را تصویب کرد که شامل توافق همه جناح‌ها، از جمله «حزب‌الله»، برای عدم مداخله در سوریه بود. اما ایران به سرعت «حزب‌الله» را به مداخله واداشت.

در این میان، در روز ۴ اوت ۲۰۲۰، بیروت شاهد بزرگ‌ترین فاجعه در تاریخ معاصر خود بود. این انفجار که به «بزرگ‌ترین انفجار غیرهسته‌ای تاریخ» توصیف شد، یادآور زلزله‌ای بود که در قرن ششم میلادی این شهر را ویران کرد.

دوستان اسد در لبنان... پرونده‌ای از جنایات و رسوایی‌ها (بایگانی - سانا)

گفته‌های زیادی درباره اینکه نزدیکان به نظام اسد از طریق معاملات و قاچاق، نیترات آمونیومی را به لبنان آورده‌اند که انفجار آن یک‌چهارم شهر بیروت را ویران کرد، مطرح شد. بیشتر از آن، درباره فضایی که توسط «مقاومت» ایجاد شده و باعث تعطیلی دولت و جلوگیری از حساب‌کشی شده است، سخن گفته شد. پس از تهدید «وفیق صفا»، مسئول امنیتی «حزب‌الله»، به «برکناری» قاضی طارق البیطار، این پرونده به حالتی معلق درآمد و جامعه‌ای که مرگ را پذیرفته بود، خواهان پایان خاموشی شد.

در سال‌های پس از آغاز انقلاب سوریه، شمار زیادی از سوری‌ها، شامل خانواده‌ها و افراد، به بیروت آمدند؛ مردمانی از مناطق و طبقات و مذاهب مختلف. بین آنان و لبنانی‌ها روابط صمیمانه‌ای شکل گرفت که شامل دوستی‌ها، آشنایی‌های خانوادگی، غذاها، عادات و حتی ازدواج بین لبنانی‌ها و سوری‌ها بود.

با این حال، در کنار این روابط، بحرانی نیز وجود داشت که ناشی از خشونت نظام اسد و «حزب‌الله» بود. بحران پناهندگان سوری به یکی از مشکلات بزرگ لبنان تبدیل شد، کشوری که خود با بحران اقتصادی عمیقی دست‌وپنجه نرم می‌کند و روابط اجتماعی میان مردم آن نیز پر از سوءظن و خصومت است. قشرهای فقیرتر لبنان که به کارهای یدی وابسته‌اند، احساس کردند که با نیروی کار سوری رقابت دارند. این رقابت، باعث بروز احساسات نژادپرستانه و محدودیت‌های اعمال‌شده بر سوری‌ها شد و حتی برخی از آنان قربانی تخلفات و خشونت شدند.
در عین حال، بسیاری از لبنانی‌ها یادآور شدند که حل این بحران بدون همکاری نظام سوریه غیرممکن است. این افراد همچنین به اهمیت نیروی کار سوری در بخش‌های کلیدی اقتصاد لبنان اشاره کردند؛ از جمله ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نیروی کار در بخش کشاورزی، حضور گسترده در صنعت ساختمان و خدماتی مانند برق‌کاری، لوله‌کشی، و مکانیکی.

با سقوط اسد و فرار او به مسکو، لبنان نیز با عواقب سنگین این تحولات روبرو شد. باز شدن درهای زندان‌ها نشان داد که هنوز لبنانی‌هایی در زندان‌های سوریه هستند که نظام اسد وجود آنان را انکار کرده بود. برخی از این افراد آزاد شدند و جستجو برای دیگران ادامه دارد.

کارخانه‌های تسلیحاتی و تونل‌های مرزی که توسط اسرائیل منهدم شدند، و روابط سیاسی و مالی بین مقام‌های دو کشور، نیازمند تحقیقات بیشتری هستند. خطرناک‌تر از همه، برخی از همدستان اسد به لبنان پناه آوردند و تحت حمایت دولت لبنان و «حزب‌الله» قرار گرفتند.

ضروری است که دولت لبنان این افراد را به قربانیانشان تحویل دهد، نه تنها برای تحقق عدالت و کمک به سوریه، بلکه برای تضمین روابط سالم بین دو کشور در آینده. تنها در این صورت می‌توان گفت که این ربع قرن پر از استبداد و شکنجه، به‌طور واقعی پایان یافته است.