بن لادن فرستاده صدام حسین را ملاقات کرد و حمله به عراق را به حملات 11 سپتامبر پیوند داد

رهبر «القاعده» در پاسخ به وساطت «اخوان» سوری‌ها، «بعث» را به «کفر» متهم کرد

TT

بن لادن فرستاده صدام حسین را ملاقات کرد و حمله به عراق را به حملات 11 سپتامبر پیوند داد

 صدام در جلسه‌ای با اعضای دولت خود پس از اتهام جورج بوش به همکاری با «القاعده» (گتی)
 صدام در جلسه‌ای با اعضای دولت خود پس از اتهام جورج بوش به همکاری با «القاعده» (گتی)

خطرناک‌ترین مأموریتی که ممکن است انسانی انجام دهد چیست؟ ملاقات فرستاده مردی سرسخت به نام صدام حسین با مردی سرسخت دیگر مقیم سودان، یعنی اسامه بن لادن، و آگاه شدن دستگاه‌های امنیتی جورج بوش پسر از این دیدار. اغراق نیست اگر بگوییم که این ملاقات مهم‌ترین بهانه‌ای بود که واشنگتن برای توجیه حمله به عراق از آن استفاده کرد، با بهره‌گیری از فضایی که پس از حملات «القاعده» به رهبری بن لادن در 11 سپتامبر 2001 بر واشنگتن و نیویورک حکم‌فرما بود. در اصل، هیچ دلیلی وجود نداشت که بن لادن بتواند بر سرنوشت صدام حسین تأثیر بگذارد. این دو نفر به دو دنیای متفاوت تعلق داشتند. علاوه بر این، صدام رئیس كشورى کهن در منطقه بود و نه رهبر یک گروه. او از یک حزب سکولار بود و همین امر باعث شد که طارق عزیز، یک مسیحی، را به‌عنوان وزیر خارجه کشور انتخاب کند، امری که در دیگر جاها ممکن نبود. همچنین، صدام به ندرت وارد بازی‌هایی می‌شد که خودش تصمیم‌گیرنده اصلی نباشد. اما قبول یک قرار ملاقات در خارطوم باعث شد صدام به خاطر تماس با اسامه بن لادن هزینه بپردازد، هرچند این ملاقات به شکست انجامید. یکی از افرادی که در آن دوره در دستگاه اطلاعاتی عراق کار می‌کرد می‌گوید که نیروهای آمریکایی که عراق را اشغال کردند، به سندی دست یافتند که توسط اطلاعات عراق تهیه شده بود و در آن ذکر شده بود که فرستاده عراقی توصیه کرده بود که از همکاری با بن لادن چشم‌پوشی شود، و این همان چیزی بود که اتفاق افتاد.

صدام در جلسه‌ای با اعضای دولت خود پس از اتهام جورج بوش به همکاری با «القاعده» (گتی)

واقعیت این است که دهه نود در سودان بسیار خطرناک بود. حکومت عمر البشیر سه اشتباه بزرگ مرتکب شد: میزبانی از رهبر «القاعده»، میزبانی از معروف‌ترین فرد تحت تعقیب در آن زمان یعنی کارلوس ونزوئلایی که عملیات گروگان‌گیری وزرای «اوپک» را اجرا کرده بود، همچنین، اشتباه بزرگ دیگری که با این دو اشتباه همراه بود، دست داشتن مرد شماره دو دولت، علی عثمان طه، در تلاش برای ترور رئیس‌جمهورى مصر، حسنی مبارک، در آدیس آبابا بود. بن لادن مدت زیادی درنگ نکرد تا به آنچه در خارطوم در اوت 1994 اتفاق افتاد، واکنش نشان دهد. در آن ماه، یک واحد کماندوی فرانسوی کارلوس را دستگیر و او را به فرانسه منتقل کرد، جایی که اکنون در زندان پیر شده است. هیچ شرایطی برای همکاری بین کارلوس و بن لادن وجود نداشت، حتی اگر هر دو دشمن غرب بودند. کارلوس از زمینه‌های متفاوتی آمده بود، از حزب کمونیست ونزوئلا و دکتر ودیع حداد از «جبهه مردمی برای آزادی فلسطین». اغراق نیست اگر بگوییم که حداد کارلوس را به یک ستاره و نماد تبدیل کرد، پیش از اینکه در اوایل سال 1976 از یکدیگر جدا شوند. کارلوس پس از آن حملاتی انجام داد، اما دوران درخشش او پس از ترک همکاری با حداد پایان یافت. به احتمال زیاد، بن لادن نگران این نبود که ممکن است به سرنوشتی مانند کارلوس دچار شود. او با ثروتش به سودان آمده بود و رفتار شخصی او نیز متفاوت از کارلوس بود، که حتی در شهرهای محافظه‌کار نیز به شب‌نشینی‌های پر سر و صدا علاقه داشت. اما بن لادن متوجه نشد که حکومت عمر البشیر و حسن الترابی نیز ممکن است در نهایت تحت فشار تسلیم شوند و به او توصیه کنند که سودان را ترک کند.

بن لادن به‌عنوان «سرمایه‌گذار»

ماجرای بن لادن و سودان چیست؟ از دوستی مطلع خواستم که برایم بازگو کند. او گفت: «اسامه بن لادن دو بار به سودان آمد. بار اول در پایان اوت 1988 بود. در آن دوره، سیل‌ها و طوفان‌های شدیدی سودان را ویران کرد و خسارات زیادی به بار آورد. من در یک ملاقات شخصی بودم که دو جوان وارد شدند؛ اسامه بن لادن و برادر کوچکترش».

تصویری نادر از بشیر و بن لادن در سال‌های حضور در سودان

این شخص به یاد می‌آورد که اسامه «خودش را به‌عنوان مالک یک شرکت ساختمانی معرفی کرد و با لحنی آرام صحبت کرد. او به سیل‌های اخیر اشاره کرد و همدردی خود را با مردم سودان ابراز کرد. او بر اهمیت داشتن یک شبکه راه‌های خوب در کشور پهناوری مثل سودان تأکید کرد و گفت که این شبکه می‌تواند به توسعه اقتصادی و تسهیل عملیات امداد در صورت وقوع بلایای طبیعی کمک کند. همچنین، در آن جلسه اعلام آمادگی کرد که شرکتش در ساخت جاده‌ها و برخی عملیات امداد شرکت کند. در آن زمان، نام او فقط در زمینه جنگ افغانستان علیه شوروی معروف بود». راوی ادامه می‌دهد: «پس از آزادسازی کویت به دست ائتلافی به رهبری ایالات متحده، بن لادن در سال 1991 سعودى را ترک کرد و به سودان رفت. فکر می‌کنم که در این مرحله، پرونده او به دست نیروهای امنیتی افتاد.

او یکی از همسرانش را همراه خود برد و در محله ریاض در خارطوم در خانه‌ای که متعلق به یک سودانی مقیم سعودى به نام عثمان سلمان بود، اقامت گزید. سلمان مدیر کارخانه الشفاء بود، که در سال 1998 توسط نیروهای آمریکایی در دوره ریاست‌جمهوری بیل کلینتون بمباران شد».

«افغان‌های عرب» در سودان

بن لادن از مقامات سودانی که با او در ارتباط بودند، درخواست کرد که اجازه دهند افراد گروهش را به سودان بیاورد. او در منطقه سوبا الحله، 25 کیلومتری خارطوم، یک مزرعه خریداری کرد که شامل چند انبار بزرگ بود.
در محله ریاض، همراه بن لادن یک سوری بود که امام مسجد نزدیک شد، مسجدی که بن لادن به ندرت در آن ظاهر می‌شد. این سوری بعداً در آلمان دستگیر شد. در محله سوبا الحله، ساکنان متوجه شدند که جوانانی با چهره‌های غیر آفریقایی صبح‌ها می‌دوند و به نظر می‌رسید که در حال انجام تمرینات هستند. بعدها مشخص شد که این افراد از «افغان‌های عرب» بودند.

خانه بن لادن در سودان (آرشیوی - الشرق الاوسط)

بن لادن شرکتی به نام «وادی العقیق» داشت که ساخت فرودگاهی در پورت سودان و احداث چند جاده، از جمله جاده خارطوم-العیلفون را برعهده داشت. علاوه بر این، او به پرورش اسب علاقه داشت که همچنین مورد توجه چند تن از فرزندان شخصیت‌های برجسته، از جمله عصام، پسر دکتر حسن الترابی، نیز بود.
رفتار اسامه بن لادن بیشتر انزواطلبانه بود. او در مراسم عمومی ظاهر نمی‌شد، اما حضور «افغان‌های عرب» مشکلاتی را ایجاد کرد. به‌عنوان مثال، یک اسلام‌گرای لیبیایی به نام محمد عبدالله الخلیفی با جماعت «انصار السنة» وارد جدل‌های شدیدی شد. در فوریه 1994، الخلیفی به مسجد شیخ ابوزید در خارطوم رفت، مسلسل خود را کشید و 20 نفر از «انصار السنة» را کشت. سپس با همراهانش به خانه بن لادن رفت و با نگهبانان او درگیر شد. پس از دستگیری او مشخص شد که قصد داشته بن لادن و دکتر الترابی را نیز ترور کند.
راوی به دیدار بن لادن رفت و از او پرسید که آیا این افراد را می‌شناسد. او پاسخ داد که آنها را در زمان جهاد علیه شوروی در افغانستان شناخته است. بن لادن با لبخندی افزود که این افراد به مسئله تکفیر علاقه داشتند؛ حاکم را تکفیر می‌کردند، سپس جماعت را و حتی خودشان را هم تکفیر می‌کردند.
اسامه بن لادن در سودان مستقر شده بود. بعدها، مقامات برجسته‌ای، از جمله الترابی، اشاره کردند که دستگاه امنیتی سودان یک روز به طرف آمریکایی پیشنهاد داد که بن لادن را تحویل دهند، اما آمریکا به دلیل نداشتن دلایل کافی برای محاکمه او در ایالات متحده، این پیشنهاد را رد کرد. اما یک زلزله ناگهانی روابط سودان با «افغان‌های عرب» را تغییر داد.

تلاش برای ترور مبارک

در 26 ژوئن 1995، رئیس‌جمهورى حسنی مبارک از یک سوءقصد در آدیس آبابا، هنگام شرکت در اجلاس سران آفریقا، جان سالم به در برد. این حادثه واکنش‌های عربی، اسلامی و بین‌المللی را به دنبال داشت، به‌ویژه پس از آن که مبارک خود احتمال ارتباط «جبهه اسلامی» به رهبری الترابی با این حادثه را مطرح کرد.

خودروی مهاجمانی که سعی داشتند مبارک را در آدیس آبابا ترور کنند (ا.ف.پ)

شکست این تلاش به‌سان صاعقه‌ای بر رژیم سودان فرود آمد، زیرا چشم‌انداز تحریم‌های بین‌المللی بر ضد این کشور نمایان شد. مردی که وحشت‌زده شد، مرد شماره دو رژیم یعنی معاون رئیس‌جمهورى علی عثمان طه بود، کسی که «مرد قدرتمند» دوران البشیر بود. او به همراه مقام‌های ارشد دستگاه امنیتی در این ترور دست داشت و اجرای آن را به «جماعت اسلامی» مصر به رهبری مصطفی حمزه سپرد، کسی که پس از حمله موفق شد از سودان بگریزد، در حالی که پنج نفر از مهاجمان کشته شدند.

خروج بن لادن

رژیم سودان چاره‌ای جز تلاش برای کاهش خسارات و خطرات نداشت. البشیر مقام‌های ارشد دستگاه امنیتی را برکنار کرد و تصمیم به اخراج «افغان‌های عرب» گرفته شد. یک روز بشیر و معاونش به دفتر الترابی رفتند و به او اطلاع دادند که ترتیبات خروج اسامه بن لادن انجام شده است. آن دو سپس به محل اقامت بن لادن رفتند و یک هواپیمای نظامی او را به افغانستان منتقل کرد.

البشیر و معاونش در دادگاه پس از برکناری (ا.ف.پ)

حرکت «طالبان» رهبر «القاعده» را در آغوش گرفت و پناهگاه امنی برای او فراهم کرد. ملا عمر هرگز تصور نمی‌کرد که این مهمان دلیل سقوط رژیمش شود. در اواخر دهه نود، پرسش درباره بن لادن امری طبیعی بود زمانی که یک خبرنگار با مقام سودانی دیدار می‌کرد. من از رئیس‌جمهورى عمر البشیر پرسیدم و او پاسخ داد: «بن لادن پس از جنگ افغانستان به سودان آمد تا در حوزه سرمایه‌گذاری در زمینه راه‌ها، فرودگاه‌ها و کشاورزی فعالیت کند. او در این حوزه‌ها و همچنین شرکت‌های وابسته به خانواده‌اش که سال‌ها در این زمینه‌ها فعال بودند، کار می‌کرد. او به‌ جز تعدادی از دستیاران خود، که همیشه در اطراف او بودند، پیروان یا شبکه‌های قابل‌ توجهی در سودان نداشت.

این افراد از رسانه‌ها و دستگاه‌های ارتباطی به هر سطحی دور بودند و حتی در فعالیت‌های عادی اجتماعی نیز شرکت نمی‌کردند. اما آمریکا او را به یک هیولا تبدیل کرد و تصویرش را در همه‌جا می‌دید، حتی پس از اینکه سودان را ترک کرد و آن‌ها خوب می‌دانستند که او در یک کشور دور افتاده و تقریباً در انزوا زندگی می‌کرد، اما نگرانی‌هایشان بر اطلاعاتشان غالب بود».
سخنان البشیر نفی نمی‌کند که او بارها با بن لادن در دوران حضورش در خارطوم ملاقات کرده و بعید است که رئیس‌جمهورى از رابطه حلقه‌ای در دستگاه امنیتی سودان با بن لادن و «مزارع» او بی‌خبر بوده باشد.
طبیعی بود که من خود از الترابی بپرسم. او گفت: «بله، میان من و او گفتگوی محدودی صورت گرفت. او در سودان در حال ساخت جاده‌ها و فرودگاه‌ها بود و از خانواده‌ای بود که در این زمینه فعالیت داشتند. او وارد عرصه‌های فکری و رسانه‌ای نمی‌شد و در مطبوعات چیزی در مورد او نوشته نمی‌شد و هرگز دیده نشد که در آن‌ها حضور داشته باشد.
من با او درباره افغانستان صحبت کردم و اینکه ما نگران بودیم که روس‌ها پس از خروج از آنجا انقلابیونی را برجای بگذارند که در تخریب (باطل و استبداد خارجی) مهارت پیدا کرده‌اند، اما در هیچ چیز دیگری تمرین نکرده‌اند و ممکن است برای آن‌ها همان اتفاقی بیفتد که برای انقلاب فرانسه و همه انقلاب‌های دیگر رخ داد».
به او گفتم که با برادران در افغانستان قبل از سقوط کابل صحبت می‌کردم و اینکه چگونه باید برای دوران پس از آزادی کشور آماده شوند. به او گفتم که کابل سقوط کرد پیش از آنکه آنها آماده باشند و هنوز آمادگی برای برپایی جامعه‌ای مسلمان به شیوه خودشان را نداشتند.»

حسن الترابی (ا.ف.ب)

در پاسخ به این سئوال که چه کسانی خواستار خروج بن لادن از سودان بودند، الترابی گفت: «خروج او به درخواست بریتانیایی‌ها به نمایندگی از آمریکایی‌ها انجام شد. سعودی فشار مستقیمی به سودان وارد نکرد و به‌طور کلی رابطه‌اش با سودان خوب و دوستانه بود. او احساس کرد که حضورش روابط سودان و سعودی را به خطر می‌اندازد، و این دو کشور روابط بسیار نزدیکی داشتند. حدود نیم میلیون سودانی در سعودی کار می‌کنند و سعودی هیچ‌یک از آنها را اخراج نکرده بود. بن لادن نمی‌خواست که این روابط را به مخاطره بیندازد.»

افغانستان و مرحله خطرناک‌تر

اسامه بن لادن به افغانستان بازگشت و مرحله خطرناک‌تری در تجربیاتش آغاز شد. چند ماه پس از بازگشت او، طالبان بر افغانستان تسلط یافت و او را به‌عنوان مهمان خود پذیرفت. فقط دو سال بعد، انفجارهایی در سفارت‌های آمریکا در کنیا و تانزانیا رخ داد و واشنگتن انگشت اتهام را به سوی رهبر «القاعده» که در افغانستان پناه گرفته بود، نشانه رفت. این موضوع پس از حمله به ناوشکن «کول» در بندر عدن دوباره تکرار شد. در آن زمان، بن لادن بیانیه‌هایی صادر کرد که نشان می‌داد او جنگی را علیه ایالات متحده آغاز کرده، اما کسی انتظار نداشت که این جنگ را به خاک آمریکا منتقل کند، تا اینکه در 11 سپتامبر 2001 این اتفاق افتاد.
وقتی رئیس‌جمهوری جورج بوش پسر تلاش کرد تصمیمش برای حمله به عراق را توجیه کند، مجموعه‌ای از اتهامات علیه رژیم صدام از جمله سلاح‌های کشتار جمعی، سرکوب، گورهای دسته‌جمعی و نقض قطعنامه‌های بین‌المللی را مطرح کرد. اما اتهامی که بسیاری را به درنگ کردن واداشت، سخنان بوش درباره همکاری رژیم صدام با «القاعده» بود. دولت آمریکا هیچ مدرکی برای اثبات این نوع همکاری ارائه نداد و صحبت درباره ارتباط بین رژیم صدام و «القاعده» به یک اتهام بی‌اساس تبدیل شد که کسی آن را ثابت نکرد.

مانند بسیاری از روزنامه‌نگاران، موضوع ارتباط بین صدام و بن لادن کنجکاوی مرا برانگیخت و شروع به تحقیق درباره آن کردم. از مخالفان صدام و برخی از کسانی که آن زمان با او کار کرده بودند، پاسخ روشنی نیافتم. باید به دنبال «جعبه سیاه» واقعی، یعنی حافظه اطلاعاتی عراق در آن دوره می‌گشتم. رئیس بخش آمریکا در سازمان اطلاعات، سالم الجمیلی، موافقت کرد که صحبت کند و تصادفاً او پشت اولین تلاش برای تماس با رهبر «القاعده» بود.
قبل از تهاجم عراق به کویت، روابط بین عراق و سعودی طبیعی و مثبت بود. دو کشور توافقنامه امنیتی امضا کرده بودند که دخالت در امور داخلی را ممنوع و فعالیت‌های دستگاه‌های اطلاعاتی در خاک کشور دیگر را به فعالیت‌های عادی سفارت‌ها محدود می‌کرد. صدام حسین در آن روزها با احترام درباره سعودی و حمایت آن از عراق در دوران‌های سخت صحبت می‌کرد و از پادشاه فهد بن عبدالعزیز به دلیل حفظ روابط و ارائه هرگونه کمکی در طول جنگ ایران و عراق تمجید می‌کرد. یکی از افرادی که در کاخ ریاست‌جمهوری عراق کار می‌کرد، روایت کرد که پادشاه فهد در ساعت‌های پس از آغاز تهاجم تلاش‌های زیادی کرد تا موضوع را به میز مذاکرات بازگرداند، اما صدام راهی دورتر رفته بود.

این بحران عملاً به سقوط توافقنامه امنیتی و تعهدات آن منجر شد. وقتی اخبار تماس‌های مخالفان عراقی با سعودی شروع به انتشار کرد، سازمان اطلاعات به رئیس‌جمهوری نوشت و پیشنهاد داد که توافقنامه امنیتی با سعودی لغو شود، اما صدام مخالفت کرد. وقتی سازمان اطلاعات دوباره درباره تماس‌های بین مخالفان عراقی و ریاض صحبت کرد، صدام خواست که گزارش ماهانه‌ای درباره این موضوع تهیه شود. بعدها صدام به این نتیجه رسید که سعودی شروع به حمایت از ایده تغییر رژیم او کرده است و دستور داد که سازمان اطلاعات «با تمام قوا به‌ویژه برای تضعیف حضور نظامی آمریکا در سعودی» عمل کند.

سالم الجمیلی (الشرق الاوسط)

الجمیلی گفت: «وقتی دستوری از این نوع مستقیماً از سوی رئیس‌جمهوری صادر می‌شود، همه دستگاه‌های امنیتی باید به دنبال تمام ابزارهایی بگردند که می‌تواند در اجرای آن کمک کند. در آن زمان، من مسئول بخش سوریه در دستگاه بودم و ما با جماعت اخوان‌المسلمین سوریه - جناح عدنان عقله - روابط داشتیم. عبد الملک، برادر عدنان، گفت که اخوان با بن لادن ارتباط دارند و آماده هستند پیام ما را به او برسانند. او را به بغداد فراخواندم و در یکی از هتل‌های بغداد او را ملاقات کردم. او آمادگی خود را برای انجام این مأموریت تأیید کرد. به او پیامی شفاهی دادیم که محتوای آن این بود که ما اکنون هدف مشترکی داریم و آن اخراج نیروهای آمریکایی از منطقه است و ما می‌توانیم در این زمینه همکاری کنیم. هزینه سفر او را دادیم که حدود 10 هزار دلار بود.»
او افزود: «آن مرد پس از حدود یک ماه بازگشت و به ما اطلاع داد که بن لادن موضع بسیار سختی داشت و بارها تکرار کرد که رژیم عراق کافر است و این رژیم مسئول ورود نیروهای آمریکایی به منطقه است و هیچ مجالی برای ملاقات با نمایندگان آن یا همکاری با آن وجود ندارد. ما در مورد سال‌های اول دهه نود صحبت می‌کنیم، زمانی که هنوز عملیات‌هایی مانند 11 سپتامبر توسط القاعده انجام نشده بود.»
و آن روز از فاروق حجازی، مدیر «عملیات خارجی» در دستگاه شنیدم که پاسخی مشابه از بن لادن از طریق کانال دیگری آمده بود.

دیدار بن لادن و مسئول اطلاعات صدام

الجمیلی بعدها فهمید که حجازی به خارطوم رفته و پس از وساطت یک سیاستمدار و روحانی سودانی، یعنی دکتر حسن الترابی، با بن لادن ملاقات کرده بود. او می‌گوید: «حجازی رئیس‌جمهوری را در جریان گذاشت و هیچ همکاری با القاعده صورت نگرفت. این همان چیزی است که جورج بوش پسر وقتی گفت رئیس‌جمهوری نماینده‌ای نزد بن لادن فرستاده بود، به آن اشاره کرد. فکر می‌کنم او می‌دانست که هیچ همکاری‌ای صورت نگرفته، اما از گفتن آن خودداری کرد تا حمله را توجیه کند.»
منبع دیگری که نخواست نامش فاش شود، گفت که بن لادن در ملاقات با حجازی «نسبت به موضع خود درباره رژیم بعث عراق تا حدودی انعطاف نشان داد». او افزود که بن لادن «در صورت همکاری خواستار اردوگاه‌هایی بود که کاملاً خارج از کنترل دولت عراق باشند و او آزادی تعیین اهداف و زمان‌بندی را داشته باشد.» این منبع اشاره کرد که «صدام از حجازی پرسید نظر او چیست و حجازی پاسخ داد که اداره کردن گروه بن لادن آسان نخواهد بود و هزینه همکاری با او بسیار خطرناک خواهد بود. در نتیجه، صدام از حجازی خواست که این موضوع را برای همیشه کنار بگذارد.»

دو تلاش برای برقراری ارتباط بین رژیم صدام و بن لادن شکست خورد، اما اتهامات همکاری عراق را رها نکرد.

پایان کسانی که در این ملاقات خطرناک دخیل بودند، معلوم است. طناب دار به گردن صدام حسین پیچیده شد. دولت عراق فاروق حجازی را اعدام کرد؛ او پس از سقوط رژیم صدام به سوریه پناه برد، اما مجبور شد به مرز سوریه و عراق برود و در آنجا دستگیر شد. نیروهای آمریکایی اسامه بن لادن را تعقیب کردند تا اینکه در نهایت او را در پاکستان کشتند.
شهرها گاهی در برابر وسوسه‌های ماجراجویی تسلیم می‌شوند و خود را به دست ماجراجویانی می‌سپارند که بیشتر از توانشان هزینه می‌کنند و سپس با واقعیت و جهان برخورد می‌کنند. خارطوم هزینه پناه دادن به افراد تحت تعقیب را پرداخت و پیش از اینکه سعی کند خسارت‌ها را کاهش دهد و جهت قطب‌نمای خود را تغییر دهد، مجازات شد. برخی می‌گویند که خارطومِ البشیر رؤیای تبدیل شدن به پایتخت دشمنان غرب را در سر داشت و الترابی رؤیای تبدیل شدن به مرجع جنبش‌های اسلام‌گرایی سیاسی را با تکرار تجربه خمینی در سر می‌پروراند. این دو مرد بیشتر از ظرفیت سودان به آن فشار آوردند.



ژاك بريل... ستاره‌ای که درخشید و به‌سرعت خاموش شد

 ژاك بريل
ژاك بريل
TT

ژاك بريل... ستاره‌ای که درخشید و به‌سرعت خاموش شد

 ژاك بريل
ژاك بريل

رسیدن ژاك بريل به پاریس در سال ۱۹۵۳ که از شهر زادگاهش بروکسل آمده بود، اتفاق مهمی به شمار نمی‌رفت؛ زیرا او به دعوت «ژاك كانتی»، یکی از چهره‌های برجسته در کشف و معرفی استعدادهای خوانندگی، به پاریس آمد. به واسطه او خوانندگان و موسیقیدانان بزرگی مانند ادیت پیاف، ژرژ براسن و سرژ گنزبور شهرت یافتند. بريل پیش از سفرش به پاریس، ضبط‌ برخی آهنگ‌هایی که خود نوشته، آهنگسازی کرده و خوانده، برای كانتی فرستاده بود. این آثار را در دوران کارش در کارخانه کارتن سازی که پنج سال در آن مشغول بود، ساخته بود.
هیچ نشانه‌ای از موفقیت فوق‌العاده‌ای که انتظار این جوان ۲۴ ساله را می‌کشید نبود؛ جوانی که در ۲۰ سالگی ازدواج کرده و دو دختر داشت و زندگی بورژوایی محافظه‌کاری را دنبال می‌کرد و از کودکی در مدارس کاتولیک تحصیل کرده بود.
اما نکته‌ای که او را از دیگران متمایز می‌کرد، شکست‌های تحصیلی‌اش بود، هرچند از سنین کودکی قریحه‌ای در نوشتن داستان کوتاه و شعر نشان می‌داد و علاقه زیادی به مطالعه داشت؛ او در سنین پایین با شعرای بزرگی چون ورلن، بودلر و رامبو و فیلسوفان معاصری مانند کامو و سارتر آشنا شد.
پس از سه شکست در امتحانات دیپلم، از مدرسه اخراج شد و پدرش به او پیشنهاد داد در کارخانه‌اش کار کند، شاید برای آماده‌سازی او به منظور مالکیت کارخانه در آینده. اما ژاك بريل حاضر نبود نقش مدیر دستوردهنده به کارگران را ایفا کند؛ بلکه به جای آن، با آنها فوتبال بازی می‌کرد و در حالی که گیتاری را که از ۱۵ سالگی یاد گرفته بود می‌نواخت، برایشان آواز می‌خواند.
بريل در طول سال‌های ملال‌آور کار در کارخانه پدرش، به سازمان خیریه‌ای در بروکسل پیوست که به یتیمان، بیمارستان‌ها و خانه‌های سالمندان کمک می‌کرد؛ این تجربه او را با رنج‌های ساکنان این مراکز آشنا کرد و بعدها در برخی اشعارش بازتاب یافت.
پدرش او را از سفر به پاریس برحذر داشت و گفت اگر در آنجا شکست بخورد، دیگر فرصتی برای بازگشت به کار قبلی‌اش در کارخانه نخواهد داشت. اما گویا شهر نور که مملو از هنر، اندیشه‌های چپ‌گرا، ادبیات، تئاتر و عشق بود، باعث شد او از سبک آهنگ‌های اولیه خود فاصله بگیرد و به موضوعات سرنوشت‌ساز روز بپردازد. در اوج جنگ آزادی الجزایر در سال ۱۹۵۶، آهنگ «وقتی فقط عشق داریم» را ساخت و در بسیاری از سالن‌های تئاتر اجرا کرد؛ این قطعه به لحظه درخشانی تبدیل شد که از مرزهای فرانسه فراتر رفت و به اعلامیه‌ای جهانی در حمایت از رنج‌های الجزایری‌ها در برابر استعمار فرانسوی و مخالفت با جنگ ویتنام بدل شد.
بريل بین سال‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۹، چهار آلبوم منتشر کرد. آخرین آلبوم که شامل آهنگ‌های «ترکم نکن» و «آمستردام» بود، دایره طرفداران و پیروان او را وسیع‌تر کرد. در دنیای آنگلو-ساکسون، تعداد زیادی از خوانندگان «ترکم نکن» را به زبان انگلیسی اجرا کردند و تعداد نسخه‌های مختلف این آهنگ به ۲۷۰ اجرا رسید؛ از جمله فرانک سیناترا، شرلی بسی، باربارا استرایسند و نینا سیمون. ژاك بريل الهام‌بخشی بزرگ برای بوب دیلن آمریکایی‌ و لئونارد کوهن کانادایی‌ها بود؛ به لطف او، ترانه‌ها در آثار آنها فراتر از موضوعات عاشقانه رفت و به مسائلی چون تجربه انسانی، مرگ، پشیمانی، امید و ناامیدی پرداخت.
اگرچه بسیاری از منتقدان ادبی و طرفداران گسترده‌اش ترانه‌هایش را شعر می‌دانستند، خود او همیشه از اینکه آنها را شعر بنامد پرهیز می‌کرد؛ چون به اعتقاد او شعر اثر عمیق‌تر و کمتر مستقیم دارد، در حالی که ترانه مستقیماً مخاطب را لمس می‌کند.
دهه ۱۹۶۰ برای بريل پربارترین و متنوع‌ترین دوران زندگی‌اش بود؛ در این دوره نزدیک به ۸۰ آهنگ ساخت و در مناسبت‌های مهمی که توسط جنبش‌های جوانان چپ‌گرا در اروپا برگزار می‌شد، از جمله آنهایی که علیه تسلیحات هسته‌ای بودند، شرکت داشت.
ژاك بريل در اوج موفقیت و گسترش آوازهایش در دنیای فرانسوی‌زبان و آنگلو-ساکسون، در سال ۱۹۶۷ تصمیم گرفت اجرای کنسرت روی صحنه را متوقف کند و به سینما روی آورد. او در بیش از ده فیلم بازی کرد، از جمله دو فیلم که خودش کارگردانی کرد و نامزد جایزه نخل طلای کن شدند.
با رسیدن به سال ۱۹۷۱ تصمیم گرفت تمام فعالیت‌های هنری را کنار بگذارد و به سفر با قایق در سراسر جهان بپردازد، اما بیماری فرصتی به او نداد؛ در سال ۱۹۷۳ به سرطان ریه مبتلا شد و در ۹ اکتبر ۱۹۷۸ در جزیره‌ای دورافتاده و زیبا به نام هيفا آوا در پلی‌نزی فرانسه درگذشت و در قبرستان آتونا در چند متری آرامگاه نقاش فرانسوی پل گوگان دفن شد.

ترانهٔ عاشقان قدیمی

بی‌شک، طوفان‌ها داشتیم
بیست سال عشق، این عشق دیوانه‌وار بود
هزار بار کیف‌هایت را بستی
و هزار بار من رفتم
و هر تکه از این مبلمان
در این اتاق خالی از گهواره
شکسته‌هایی از طوفان‌های کهنه را به یاد می‌آورد
هیچ‌چیز شبیه به آن نیست
تو طعم آب را از دست دادی
و من طعم پیروزی را
اما عزیزم،
شیرینم، همدمم، عشق شگفت‌انگیزم
از سپیده‌دم تا پایان روز
دوباره دوستت دارم، می‌دانی، دوستت دارم
من، تمام طلسم‌هایت را می‌شناسم
تو تمام جادوهایم را می‌دانی
تو مرا از دام به دام نجات دادی
و من گاهی اوقات تو را گم کردم
بی‌گمان، تو عاشقان دیگری هم گرفتی
باید زمان را گذراند
و باید جسم را شاد کرد
اما در نهایت، در نهایت
باید ما مهارتی داشته باشیم
که پیر شویم بی آنکه بزرگ شویم
عزیزم،
زیبای من، همدمم، عشق شگفت‌انگیزم
از سپیده‌دم پاک تا پایان روز
دوباره دوستت دارم، می‌دانی، من دوستت دارم
هرچه زمان می‌گذرد در رژه‌اش،
رنج بی‌رحمانه‌تر در ما افزون می‌شود،
بدترین دام‌ها کدام است؟
اینکه عاشقان در صلح زندگی کنند؟
درست است که کمتر از قبل گریه می‌کنی،
و درد دیرتر من را می‌درَد،
کمتر رازهایمان را پنهان می‌کنیم،
و کمتر به شانس آزادی می‌دهیم
ما به جریان آب شک داریم
اما همیشه جنگ مهربان باقی می‌ماند
آه، ای عشق من
قلب‌های لطیف
برخی قلبی بسیار بزرگ دارند
که می‌توانیم بی‌آنکه در بزنیم وارد شویم
برخی قلبی آن‌قدر بزرگ دارند
که فقط نیمی از آن را می‌بینیم
برخی قلبی بسیار شکننده دارند
که با یک تلنگر می‌شکنند
برخی قلب‌شان بیش از اندازه حساس است
تا مثل من و تو زندگی کند
برای این‌ها چشمانی پر از گل دارند
چشمانی که ترسی در آن است
ترس از دست دادن قطاری
که به سوی پاریس می‌رود
برخی قلبی بسیار نرم دارند
تا پرندهٔ کبود بر آن استراحت کند
برخی قلبی بیش از حد نرم دارند
نیمی‌اش انسانی و نیمی فرشته‌ای است
برخی قلبی بسیار گشاده دارند
که آن‌ها را در سفر دائمی می‌گذارد
برخی قلبی گسترده‌تر از حد دارند
تا بدون سراب زندگی کنند
برای این‌ها چشمانی پر از گل دارند
چشمانی که ترسی در آن است
ترس از دست دادن قطاری
که به سوی پاریس می‌رود
برخی قلبی بیرون از سینه دارند
و فقط می‌توانند آن را به دیگران بدهند
قلبی کاملاً بیرون
تا در خدمتشان باشد
کسی که قلبش بیرون است
بیش از حد شکننده و نرم است
تا درختان مرده لعنتی
نتوانند صدایش را بشنوند
برای این‌ها چشمانی پر از گل دارند
چشمانی که ترسی در آن است
ترس از دست دادن قطاری
که به سوی پاریس می‌رود

رودخانه‌ یخ‌زده

دیدن رودخانه‌ای که یخ زده است
می‌خواهی که فصل، بهار باشد
دیدن زمین سوخته
می‌کاری دانه‌ای و آواز می‌خوانی
دیدن اینکه بیست سال داری
می‌خواهی آن را تمام کنی
دیدن کشاورزی گذری
تو را برمی‌انگیزد که دوستش بداری
دیدن یک سنگر
می‌خواهی از آن دفاع کنی
دیدن کمینگاهی خراب شده
و دیگر بازنمی‌گردد
دیدن رنگ خاکستری در حومه‌ها
می‌خواهی رنوآر شوی
دیدن دشمن همیشگی‌ات
تو را به بستن خاطره‌اش وامی‌دارد
دیدن اینکه به سوی پیری می‌روی
می‌خواهی از نو شروع کنی
دیدن عشقی که شکوفا می‌شود
می‌خواهی بسوزد
دیدن اینکه ترس بیهوده است
آن را به قورباغه‌ها می‌سپاری
دیدن اینکه شکننده‌ای
دوباره می‌خوانی
این چیزی است که می‌بینم
این چیزی است که می‌خواهم


امیر قطر: آنچه در غزه رخ داد «نسل‌کشی» است



امیر قطر، شیخ تمیم بن حمد آل ثانی (قنا)
امیر قطر، شیخ تمیم بن حمد آل ثانی (قنا)
TT

امیر قطر: آنچه در غزه رخ داد «نسل‌کشی» است



امیر قطر، شیخ تمیم بن حمد آل ثانی (قنا)
امیر قطر، شیخ تمیم بن حمد آل ثانی (قنا)

امیر کشور قطر، شیخ تمیم بن حمد آل ثانی، اسرائیل را به ارتکاب «نسل‌کشی» در نوار غزه متهم کرد و آنچه در این منطقه رخ داده را «تجاوز آشکار به تمام قوانین و عرف‌های بین‌المللی» دانست.

وی در سخنرانی خود به مناسبت افتتاح دوره جدید مجلس مشورنی قطر، سه‌شنبه، تأکید کرد که «نوار غزه بخشی جدانشدنی از دولت فلسطین متحد است» و بر محکومیت کشورش نسبت به نقض مداوم و تکراری آتش‌بس توسط اسرائیل تأکید کرد.

امیر قطر اظهار کرد: «از جامعه بین‌المللی می‌خواهیم از مردم فلسطین محافظت کند و اطمینان حاصل شود که مرتکبان نسل‌کشی از مجازات گریخته نشوند»، و افزود با تأسف که «صلاحیت بین‌المللی در اجرای احترام به قوانین خود وقتی با فاجعه فلسطینیان مواجه است، ناتوان است».

شیخ تمیم همچنین ادامه گسترش شهرک‌سازی توسط اسرائیل در کرانه باختری و تلاش‌های این کشور برای یهودی‌سازی حرم قدسی شریف را مورد انتقاد قرار داد و تأکید کرد: «تهاجم اسرائیل، تروریسم دولتی است». وی اشاره کرد که «اسرائیل با تجاوز به کشوری که نقش واسطه را ایفا می‌کند، تمام عرف‌های بین‌المللی را نقض کرده است»، که منظور نقش قطر در تلاش‌های میانجی‌گری منطقه‌ای و بین‌المللی است.

امیر قطر افزود که کشورش «تلاش‌های گسترده‌ای در حوزه‌های میانجی‌گری و اقدامات انسانی انجام داده است که موقعیت و مقاومت آن را تقویت کرده است»، و یادآور شد که قطر با دو نقض حاکمیت مواجه شده است، یکی از سوی ایران و دیگری از سوی اسرائیل، اما «از هر دو تجاوز با قدرت و مصونیت بیشتری خارج شد».


فیصل بن فرحان و گوترش درباره تحولات جدید و راه‌های همکاری گفتگو کردند

شاهزاده فيصل بن فرحان، وزیر خارجه پادشاهی عربی سعودی، و آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل (الشرق الأوسط)
شاهزاده فيصل بن فرحان، وزیر خارجه پادشاهی عربی سعودی، و آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل (الشرق الأوسط)
TT

فیصل بن فرحان و گوترش درباره تحولات جدید و راه‌های همکاری گفتگو کردند

شاهزاده فيصل بن فرحان، وزیر خارجه پادشاهی عربی سعودی، و آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل (الشرق الأوسط)
شاهزاده فيصل بن فرحان، وزیر خارجه پادشاهی عربی سعودی، و آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل (الشرق الأوسط)

وزیر خارجه پادشاهی عربی سعودی، شاهزاده فیصل بن فرحان بن عبدالله، روز دوشنبه با آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل، درباره مسیرهای همکاری و راه‌های تقویت آن بین دو طرف گفتگو کرد.

این گفتگو در چارچوب تماس تلفنی انجام شد که از سوی دبیرکل سازمان ملل با شاهزاده فیصل بن فرحان برقرار شد و در جریان آن تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی مورد توجه مشترک، بررسی شد.