نویسندگان مصری: «هزار و یک شب» هنوز منبع بزرگ روایی است

​نویسندگان شرقی و غربی در همه دوره‌ها از آن الهام گرفته‌اند

نویسندگان مصری: «هزار و یک شب» هنوز منبع بزرگ روایی است
TT

نویسندگان مصری: «هزار و یک شب» هنوز منبع بزرگ روایی است

نویسندگان مصری: «هزار و یک شب» هنوز منبع بزرگ روایی است

پس از قرن‌ها هنوز کتاب «هزار و یک شب» منبعی بی پایان برای روایت کردن در همه اشکال واقعی یا افسانه‌ای است و هنوز نویسندگان شرقی و غربی از این منبع می‌نوشند.
 براساس آنچه در تاریخ آمده، «شب‌ها» وقتی برای اولین بار توسط آنتوان گالان به زبان فرانسه ترجمه شد(۱۷۱۷–۱۷۰۴) کنجکاوی مستشرقان را برانگیخت که در آن ماده‌ای آماده و سرشار یافتند تا از آن راه با جهان شرق و فرهنگ‌هایش آشنا بشوند. 
پس از آن «شب‌ها» به بسیاری زبان‌های دیگر ترجمه شد و در فهرست صد کتابی وارد شد که بیشترین تأثیر را در طول تاریخ گذاشته‌اند.
ولتر یکی از برجسته‌ترین ادیبانی است که از حکایت‌ها و ماجراجویی‌های هزار ویک شب متأثرشد از جمله در رمان‌های «راستگو»، «سمیرامیس» و «ملکه بابل». همچنین دیوید همیلتون که درنوشتن شخصیت‌های رمان‌اش «ماجرای بره» و «داستان گل خارزار» از ماجراجویی‌های «هزار و یک شب» الهام گرفته‌است. همچنین پائولو کوئیلو در رمان «کیمیاگر» از شب‌ها و دقیقاً شب سیصد و پنجاه و یک مدد جست.
در جهان عرب بسیاری از عوالم جادویی «هزار ویک شب» نوشیدند، مانند ادیب سودانی الطیب صالح در رمان «بندرشاه» و نویسنده مغربی مبارک ربیع در رمان «ماه زمانه‌اش» و نجیب محفوظ در «شب‌های هزارشب».
پیش از این نویسندگان، حسین طه کتاب «رؤیاهای شهرزاد» را نوشت و توفیق الحکیم «شهرزاد» را. سپس هردو با هم «القصر المسحور/کاخ جادو شده» را در سال ۱۹۳۶ نوشتند. در دوره اخیر چند رمانی منتشر شد که از فضاهای «شب‌ها» الهام گرفته‌اند مانند؛ «جبل الزمرد/کوه زمرد» نوشته منصوره عزالدین، «الوصفه رقم۷/نسخه شماره۷» از احمد مجدی همام، «مدینه حوائط اللانهائیه/شهر دیوارهای بی‌انتها» نوشته طارق امام و دو رمان «معبد انامل الحریر/معبد سرانگشتان حریر» و «ابناء الجبلاوی/فرزندان جبلاوی» ابراهیم فرغلی و «عائله جادو/خانواده گادو» از احمد الفخرانی.
این تحقیق تلاشی است برای درک ابعاد تأثیرپذیری از کتاب «هزار و یک شب» است و نقش راهنمای او در دوسطح هنری و روانی.

منصوره عزالدین (نویسنده رمان کوه زمرد): نقیضه نویسی
«دوست ندارم از هزار و یک شب تقلید کنم، نه از زبان روایتگری‌اش و نه ازسبک تخیلش، بلکه می‌خواستم آن را تکه‌تکه کنم و ساختارش را درهم بریزم و به این برسم که چقدر حفره درآن وجود دارد که بتوان با آن بازی کرد تا سئوالاتی را که با آنها درگیرم به عنوان یک نویسنده بپرسم. با متن‌هایی که از زبان هزار و یک شب بهره می‌برند با احتیاط برخورد می‌کنم و آنهایی که ساختارش را به عاریت می‌گیرند بی آنکه تلاش کنند علیه آن طغیان کنند. یا آنهایی که سعی می‌کنند جا پای آن بگذارند با این خیال که این تنها راه نزدیک شدن به این اثر سرشار از درگیری و تناقض و ترکیب است».
با این دیدگاه نویسنده رمان کوه زمرد تأکید می‌کند رمانش نقیضه نویسی «هزار و یک شب» است. او «سئوال‌های خاص خودش را دارد و زبانش با آن متفاوت است و حتی سبک تخیلش با مخیله شب‌ها فرق می‌کند…»

فرغلی: ساختار روایی بینابینی
«با دقت در ساخت اساسی «هزارشب» آدمی درمی‌یابد که به سمت «متافیکشن» یعنی متن‌های تودردتو در یک متن کشیده می‌شود. اینجا خود روایت کردن به بخشی از موضوع داستان بدل می‌شود. روش من در روایت کردن در حقیقت به متن «هزار شب» برمی‌گردد و درسراسر پروژه‌ام از آن محافظت می‌کنم…»
«این کتاب بدون شک برای من متن الهام بخشی است، اولا از جهت تأثیر آن بر تخیل کودکانه‌ام با همان اولین مطالعه مختصرم از قصه‌هایی که از آن الهام گرفته‌اند مانند داستان‌های سندباد و علی بابا و پس از آن نوبت به خود متن اصلی یا بخش‌های بزرگی از آن رسید؛ و کشف ایده قدرت روایت‌گری یا قدرت حکایت کردن در تأثیرگذاری داستان‌های شهرزاد بر شهریار که آن را از آدمی قاتل به انسانی شنونده بدل کرد. این در افکارم اثر گذاشت که به‌طور کلی داستان چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد».

همام: بازی و درهم تنیدگی
احمد مجدی همام ازتجربه‌اش در نوشتن رمان «نسخه شماره۷» می‌گوید و چگونه با میراث روایت‌گری عربی درگیر شد به ویژه «هزار و یک شب»: «رمان با این یا آن شکل با روایت‌گری عربی بزرگ «هزار ویک» شب، از جهت فانتزی بودن و شگفت‌انگیزی‌اش درگیر می‌شود. از جهت تکنیک هم. حکایتی که زاد و ولد می‌کند و گسترده می‌شود و لایه درلایه به پیش می‌رود مانند نهرهایی متعدد که به نهری واحد می‌ریزند»
همام از دیگر منابعش برای نوشتن رمانش می‌گوید: «منبع مهمی هست که از آن الهام گرفتم؛ خطوط چهره برخی ملت‌هایی که دنیای قاره را تشکیل دادند «سرزمین لابوریا» ی گمشده. این مرجع همان «عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات» قزوینی است.

ابواللیل: نگاه عامیانه
دکترخالد ابواللیل استاد ادبیات عامیانه در دانشگاه قاهره، راز استمرار «هزار و یک شب» به عنوان متنی الهام بخش تاکنون را در این می‌داند که این داستان متنی انسانی است فراتر از مرزها و زمان‌ها. متنی است که از ارزش‌هایی می‌گوید که بشریت به آنها دعوت می‌کند بدون توجه به نژاد و دین و رنگ.
ابواللیل به این اشاره می‌کند که «هزار و یک شب» متنی بود که جهان عرب به آن به چشم تحقیر نگاه می‌کرد آن هم به دلایل ظاهر اخلاقی‌اش اما درحقیقت انگیزه‌ها سیاسی بود. افتخار از آن مستشرقینی است که لایه غبار غفلت را از آن برداشتند.



«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

TT

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

در رمان «وادی الفراشات/ دره‌ پروانه‌ها» از ازهَر جرجیس (انتشارات مسکیلیانی - تونس / الرافدین - بغداد 2024) یک نظم روایی موضوعی خاص وجود دارد که به دنبال ردپاهای تقریباً ثابت در دو رمان قبلی از ازهَر جرجیس می‌گردد: «خواب در باغ گیلاس» 2019 و سپس «سنگ سعادت» 2022. این دو رمان یک مجموعه روایی با جهان‌ها و موضوعات تقریبا تکراری شکل داده‌اند. می‌توان گفت که تکرار ویژگی‌ای است که بیشتر چندگانه‌ها بر پایه‌ آن بنا می‌شوند، و حتی بدون ویژگی تکرار نمی‌توان یک سیستم روایی را به عنوان چندگانه توصیف کرد. این امر از آن جهت که به هیچ وجه ایرادی در اصول اساسی ندارد، بلکه نوشته‌های مختلف جهت‌گیری‌ها و موضوعات مختلفی در چارچوب کلی مجموعه خواهند داشت. اما تکرار فشار می‌آورد که اغلب منجر به تحولی یا ناپایداری در جهان روایی می‌شود. در دو رمان قبلی، دو موضوع عمده وجود داشت. رمان «خواب در باغ گیلاس» به بازگشت خیالی به کشور پس از تبعیدی طولانی پرداخته بود. و رمان «سنگ سعادت» به روایت اعتراض و دنیاهای بی‌خانمانی توجه داشت. آیا در رمان «دره‌ پروانه‌ها» موضوع جدیدی مطرح می‌شود؟

دفتر ارواح

آسان‌ترین روش برای نوشتن یک رمان موفق این است که از سیستم نسخه‌نویسی استفاده کنید. این باور در «دره‌ پروانه‌ها» به روش‌های مختلفی نمایان می‌شود. بیایید به یاد بیاوریم که این همان روشی است که در دو رمان قبلی هم استفاده شد و آن‌ها موفقیت چشم‌گیری را به دست آوردند، چه از نظر انتشار و خوانده‌شدن، یا از نظر رسیدن به جایگاه بالایی در جوایز رمان عربی. آیا این توجیه برای تکرار تلاش برای بار سوم کافی است؟ دلیل قانع‌کننده این است که سیستم نسخه‌نویسی نظم روایی لازم را برای دو رمان فراهم کرده است. بنابراین، راوی‌ای وجود دارد که ابتدا به ما می‌گوید، یک پایان از پیش نوشته‌شده در آغاز رمان برایمان آورده شده. آیا پیش‌بینی یا اطلاع‌رسانی از پیش در مورد پایان، کارکرد ساختاری اساسی در رمان دارد؟ احتمالاً پاسخ به این سؤال مرتبط است با یک مشکل اساسی که به خود سیستم نسخه‌نویسی ارتباط دارد. بیایید پاسخ را خلاصه کنیم و بپرسیم: چرا سیستم نسخه‌نویسی در نوشتن یک رمان موفق مؤثر است؟ به نظر من نسخه‌نویسی به رمان این امکان را می‌دهد که بسیاری از مسائل را انجام دهد که مهم‌ترین آن شاید این باشد که امکان بازنویسی داستان همانند یک منطق دیگر را فراهم می‌کند. این امکان، راهی مناسب برای پیشنهاد تاریخ جدیدی است که با تاریخ روایی پذیرفته‌شده کاملاً متفاوت یا حتی متناقض است. بنابراین، «دره‌ پروانه‌ها» چه تاریخی پیشنهاد می‌دهد؟
تاریخ «ارواح» یا تاریخ «مرده‌ها»، وظیفه بزرگی است که «مرده‌ها» به «زنده‌ها» واگذار می‌کنند؛ زیرا نوشتن تاریخ خاص مرگ، کاری است که باید «زنده‌ها» انجام دهند، اما «مرده‌ها» هر آنچه که از دستشان بر می‌آمد انجام داده و مرده‌اند، و این مسئولیت را به زنده‌ها می‌سپارند که تاریخشان را بنویسند. اما چه نوع «ارواحی» را «عزیز جواد»، قهرمان داستان و راوی آن، می‌خواهد بنویسد؟ رمان برای خود نوع جدیدی از ارواح را پیشنهاد می‌کند، ارواح «پروانه‌های بی‌نام»، یا کسانی که حتی فرصتی برای داشتن نام خاصی نداشته‌اند. بخشی از وظیفه مورخ این است که اجساد ناشناسی که در پیاده‌روها یا در سطل‌های زباله افتاده‌اند را نامگذاری کند، قبل از اینکه آن‌ها را در یک حفره یا دامنه تپه‌ای خارج از پایتخت دفن کند، و قبرستان پیشنهادی را «دره‌ پروانه‌ها» می‌نامد. و به طور مفروض، یا همانطور که خود رمان از ابتدا با عنوانش پیشنهاد می‌دهد، جمع‌آوری پروانه‌های مرده از خیابان‌ها موضوع جایگزین برای موضوعات بزرگ است، مانند روایت زندگی در سرزمین دیکتاتور یا اینکه رمان به موضوع اعتراض مربوط باشد. پس آیا «دره‌ پروانه‌ها» می‌خواهد روایت را در مقابل شلوغی روایت‌های بزرگ تا حدودی به ریتم آرام‌تر خود بازگرداند؟

جمهوری وحشت

شاید تصادف کور، «عزیز جواد» را به کشف روایت «دره پروانه‌ها» هدایت کند؛ زمانی که او با تاکسی قدیمی جسدهای تازه را جمع‌آوری کرده و آنها را در دره کم‌عمق نزدیک شهر «دیالی» دفن می‌کند. این تصادف شباهت زیادی به تصادف ورود پلیس به کتابخانه دایی «جبران» و یافتن کتاب «جمهوری وحشت» دارد که باعث زندانی شدن او به اتهام کتاب ممنوع مخالف با روایت دیکتاتور می‌شود. اما کتاب به «جواد» از طریق دوست دیروز او، که اکنون «متدین» شده و تاریخ بی‌خانمانی و گم‌شدگی خود را کنار گذاشته، می‌رسد؛ پس چگونه یک فرد تغییر کرده می‌تواند به روایت‌های لیبرال مخالف اعتماد کند؛ در حالی که او به روایت‌های دینی خود با اصل شناخته‌شده «فلسفه‌مان مثلاً» نزدیک‌تر است؟ اما نظم فرضی در «دره پروانه‌ها» تفسیری جدید از فقدان مستندات کافی برای روایت همان تصادف ارائه می‌دهد؛ چرا که زندگی «جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست؛ تصادف زندگی در کنار پدری که قادر به صحبت و ابراز خود نیست و این تصادف تبدیل به سرنوشتی می‌شود که راه فراری از آن نیست و زندگی ناقصی را تحت قدرت برادر بزرگ ادامه می‌دهد. آیا تصادف‌ها به پایان رسیده‌اند؟ زندگی «عزیز جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست که آخرین آن تصادفی است که او را به طور اتفاقی به روایت «دره پروانه‌ها» می‌رساند؛ بنابراین تصادف، به طنز، دلیل عشق میان او و «تمارا»، دختری از خانواده‌ای ثروتمند است و سپس ازدواج با او. و این تصادف است که دلیل اخراج او از شغل دولتی‌اش می‌شود. هیچ داستان منسجمی جز خود تصادف وجود ندارد. حتی لحظه‌ای که به داستان اصلی می‌رسد، داستان پروانه‌ها، که ربوده شدن «سامر» از سوی افراد ناشناس از درب خانه‌شان است، هیچ تفسیر منسجمی ندارد مگر اینکه این اتفاق پیش‌زمینه‌ای برای داستان پروانه‌ها و دره آن باشد. گویی رمان به‌طور ضمنی به ما می‌گوید که زندگی در سرزمین دیکتاتور و سپس زندگی قربانیانش فاقد صلاحیت برای توجیه است. و هیچ اشکالی ندارد، چرا که این خود ماهیت روایت پسامدرن است؛ روایت بدون توجیه‌ها و تفسیرهای اساسی، روایتی از نسخه‌نویسی که رمان جدید آن را با نگرش و منطقی متفاوت بازنویسی می‌کند.

دره پروانه‌ها... جدل پنهان

بگذارید به اصل داستان بازگردیم، دقیقاً به سؤال اصلی: موضوع رمان چیست؟ بلکه موضوع دست‌نوشته پیشنهادی چیست؟ دو مسیر مختلف، به ظاهر، بر دنیای رمان «دره پروانه‌ها» حاکم‌اند. مسیر اول نمایانگر داستان «عزیز جواد» است، که زندگی او را می‌بینیم؛ زندگی‌ای به تعویق افتاده و از اتفاقات مختلف تغذیه می‌شود. این مسیر بخش عمده‌ای از فضای نوشتاری متن را اشغال می‌کند؛ به طوری که سه فصل از پنج فصل که اندازه کل متن رمان است را تشکیل می‌دهد. به زبان اعداد، داستان عزیز جواد ۱۵۱ صفحه را در اختیار گرفته، به علاوه آنچه که در دو فصل دیگر فرامی‌گیرد. دست‌نوشته «دفتر ارواح»، که نسخه‌ای از دست‌نوشته ناتمام یا ناقص است، مشابه وبلاگ شب‌های مشهور است؛ همان‌طور که هزار و یک شب را داریم، دست‌نوشته ارواح تمام نمی‌شود و «دیگران» آن را می‌نویسند یا فصول جدیدی به آن اضافه می‌کنند. ما این موضوع را بدون کاوش بیشتر رها نمی‌کنیم تا به دست‌نوشته ارزش افزوده‌ای بدهیم؛ پیرمرد دست‌نوشته را در خودروی «جواد» رها می‌کند و به حال خود می‌رود، پس از آنکه پروانه‌ای جدید را در «دره پروانه‌ها» دفن کرده و ما را گمراه می‌کند که او «قرآن» را جاگذاشته. با «جواد» درمی‌یابیم که قرآن تنها نسخه‌ای از دست‌نوشته «دفتر ارواح» است. این گمراهی دارای کارکرد مفیدی است که به دست‌نوشته ارزش جدیدی می‌بخشد؛ تسویه اولیه‌ای که به طور غیرمستقیم بین «قرآن»، که در اینجا به معنی کتاب «قرآن» است، و «دفتر ارواح» صورت می‌گیرد، به سرعت معنای ضمنی پنهانی از توصیف «قرآن» را آشکار می‌کند؛ اصل لغوی قرآن همان‌طور که ابن منظور می‌گوید این است که قرآن: «وَإِنَّمَا سُمِّيَ الْمُصْحَفُ مُصْحَفًا؛ لِأَنَّهُ أُصْحِفَ، أَيْ جُعِلَ جَامِعًا لِلصُّحُفِ الْمَكْتُوبَةِ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ/ مصحف( قرآن) به این دلیل مصحف خوانده شد چون میان جلد خود همه صحف نوشته شده را شامل می‌شود». این معنی فراتر از دلالت اصطلاحی کتاب است و همچنان در معنای صحیفه‌های جمع‌شده در میان جلد کتاب اثرگذار است، چیزی که در اینجا با فرمول کتابی ناتمام یا ناقص هم‌راستا است و با دلالت «دست‌نوشته» ناقص هم‌خوانی دارد. اما این ارتباطات واقعی یا خیالی نمی‌توانند تناقض اساسی را که رمان آن را پنهان نمی‌کند، نادیده بگیرند؛ داستان اصلی داستان «عزیز جواد» است و نه حکایت یا دست‌نوشته «دفتر ارواح». این چیزی است که ارقام ادعا می‌کنند و حجم واقعی نوشتاری هر دو مسیر در رمان آن را تقویت می‌کند. آیا دلالت‌های اولیه عنوان رمان «دره پروانه‌ها» فرضیه پیشین را تأیید می‌کنند؟
رمان با آخرین ملاقات دايی «جبران» با پسر خواهرش «عزیز جواد» در زندان آغاز می‌شود. در این دیدار اولین اشاره به داستان «دفتر ارواح» می‌آید؛ زیرا دایی «دست‌نوشته» را تحویل می‌دهد و به سوی قبر خود می‌رود. سپس دست‌نوشته و اثر آن به فراموشی سپرده می‌شود تا آنکه «عزیز جواد» با پیرمردی روبرو می‌شود که جنازه‌های کودکان را در دره پروانه‌ها دفن می‌کند. آیا این موضوع نشان می‌دهد که روایت به دلیل تقابل دو موضوع یا دو داستان که یکی از آنها به دیگری مرتبط نمی‌شود، به ترک خوردگی می‌رسد؟ آیا ما، خوانندگان، با ظاهر متن با حجم‌ها و تمایلاتش همراه می‌شویم یا فرض می‌کنیم که دره پروانه‌ها همان دلالت کلی تمام داستان‌هاست؟ شاید؛ زیرا ترک خوردگی و تقابل داستان‌ها و موضوعات، ویژگی داستان‌های پس از فروپاشی دیکتاتوری‌هاست و نیز نتیجه دست‌نوشته‌های ناتمام است. هرچه که تفسیر تقابل مورد نظر در «دره پروانه‌ها» باشد، رمان می‌کوشد تا جان سالم به در ببرد و به هیچ‌یک از تصادفات سازنده دنیای خود تمایل نداشته باشد. آنچه می‌تواند انجام دهد این است که تا حد ممکن از هرگونه تفسیر با تمایل آشکار پرهیز کند، اما حیف است؛ زیرا این همان «دره پروانه‌ها» است، داستان «عزیز جواد» و همین‌طور «دفتر ارواح»!

*منتقد عراقی