جرمی هانت: اسد می‌ماند و سرنوشتش در دست روسیه است… سفارتی در دمشق دایر نمی‌کنیم

​وزیر خارجه بریتانیا به «الشرق الاوسط» گفت، روسیه باید راه حل درستی پیش روی سوری‌ها بگذارد… او نسبت به بازگشت «داعش» هشدار داد

جرمی هانت: اسد می‌ماند و سرنوشتش در دست روسیه است… سفارتی در دمشق دایر نمی‌کنیم
TT

جرمی هانت: اسد می‌ماند و سرنوشتش در دست روسیه است… سفارتی در دمشق دایر نمی‌کنیم

جرمی هانت: اسد می‌ماند و سرنوشتش در دست روسیه است… سفارتی در دمشق دایر نمی‌کنیم

وزیر خارجه بریتانیا جرمی هانت در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط» گفت، روسیه به شکلی بی‌سابقه توجه خاصی به خاورمیانه نشان می‌دهد و رئیس بشار اسد «به دلیل دخالت روسیه در قدرت ماندگار است».
او افزود اسد «در کوتاه مدت و بلندمدت خواهد ماند» و «بر روسیه است که به ما نشان بدهد چگونه راه حل مناسبی به سوری‌ها ارائه می‌کند و چگونه صلح و ثبات را به سوریه می‌آورد». او تأکید کرد، لندن هیچ طرحی برای گشایش سفارتش در دمشق ندارد.
هانت گفت، تماس‌های بین لندن و واشینگتن دربارهٔ عقب‌نشینی از شرق سوریه ادامه دارد و تأکید کرد ضروری است عقب‌نشینی «به گونه‌ای صورت نگیرد که نسبت به داعش و متحدان ما در نیروهای سوریه دموکراتیک که سالها شجاعانه در کنار ما در ائتلاف علیه داعش جنگیدند، نتایج معکوس بدهد».
وزیر خارجه بریتانیا دربارهٔ یمن بر اهمیت تحقق «راه حل شامل» تأکید کرد که «ایران از یمن به عنوان پایگاهی برای برهم زدن ثبات کشورهای همسایه یمن استفاده نکند». او تأکید کرد تهران باید وعده‌هایش را به عمل تبدیل کند. او گفت «اکنون می‌خواهیم تعهدات تهران به این ترجمه شوند که حوثی‌ها بندر الحدیده را ترک کنند. همه ما می‌دانیم اگر این امر به زودی محقق نشود، درگیری‌ها از سرگرفته می‌شوند».
به نظرهانت مرحله کنونی شاهد تجدید ائتلاف در خاورمیانه است و سال ۲۰۱۹ برای نزاع اسرائیلی-فلسطینی سرنوشت ساز خواهد بود. او گفت بریتانیا پس از «برکسیت» و خروج از اتحادیه اروپا «به خاورمیانه پشت نخواهد کرد» به گونه‌ای که روابط با جهان عرب «بیش از همیشه» خواهد ماند.
این هم متن گفت‌وگویی است که «الشرق الاوسط» روز پنجشنبه با هانت پس از بازگشتش از نشست ورشو برای بحثی پارلمانی دربارهٔ «برکسیت» در دفتر کارش با او انجام داد:

* به تازگی از نشست ورشو برگشتی و تو و همتای ایتالیایی‌ات تنها افراد از کشورهای بزرگ اروپایی شرکت کننده در همایش بودید. نشست را چطور دیدید؟ آیا واقعاً به کنترل ایران منجر می‌شود؟
-بله با همتای ایتالیایی‌ام بودم. در نشست به مسائلی بیش از ایران پرداخته شد و در حقیقت نخست‌وزیر اسرائیل (بنیامین نتانیاهو) و وزرای عرب و جهان حضور داشتند. در این زمینه قابل توجه بود و تاکنون چنین چیزی اتفاق نیفتاده. ما امروز شاهد بازسازی ائتلاف در خاورمیانه هستیم. بسیاری از اتفاقات در این زمینه می‌افتد.
جلسه بسیارسازنده‌ای با حضور وزیر خارجه آمریکا مایک پمپئو و وزیرمشاور دولت سعودی عادل الجبیر و همتای اماراتی‌اش داشتم. وقت زیادی را صرف صحبت دربارهٔ محقق شدن صلح در یمن کردیم. دیدار بسیار مهم بود.
آنچه قابل توجه است اینکه باید امسال را به عنوان نقطه تغییر مسائل در خصوص حل وفصل قضیه اسرائیل و فلسطین ببینیم. مجموعه تماس‌هایی به وجود آمده که پیش از این اتفاق نیفتاده بود.

* همراه با وزیر پمپئو ریاست جلسه پیرامون یمن را به عهده داشتی. چطور می‌توان به تحقق صلح فراگیر در یمن رسید؟
-تشکیل دولت وحدت ملی، به گونه‌ای که به حوثی‌ها نقشی بدهیم تا در تأمین امنیت برای همه بخش‌های یمن ایفا کنند؛ و ایران از یمن به عنوان پایگاهی برای برهم زدن ثبات کشورهای همسایه یمن استفاده نکند. همچنین پایان دادن به بحران انسانی که بدترین بحران انسانی در جهان کنونی است.
مشکل راه حل نهایی نیست چرا که همه اطراف درگیر بر آن اتفاق نظر دارند، بلکه چگونه می‌توان به آن برسیم و چطور اعتماد ایجاد کنیم. به خصوص نکته بسیار مهم توافق استکهلم یعنی اجرایی ساختن آن و عقب‌نشینی از شهر و بندر الحدیده در دریای سرخ و رسیدن به آسیاب‌ها (که انبارهای وابسته به سازمان ملل در آن قرار دارند) و راه صنعا برای رساندن کمک‌های انسان‌دوستانه تحت پوشش برنامه جهانی غذا برای پایان دادن به گرسنگی که حدود ۲۵۰ هزار نفر را رنج می‌دهد.

* دولت حوثی‌ها را ملامت می‌کند و می‌گوید او به توافق پایبند است!
-نمی‌خواهم هیچ طرف را ملامت کنم. واقعیت امر اینکه دو طرف به آتش‌بس احترام گذاشتند. دو ماه پیش بسیار کم بودند مردمی که فکر می‌کردند این امکان‌پذیر است. پس، پیشرفتی به دست آوردیم، اما مسئله اساسی گشودن بندر الحدیده برای رساندن کمک‌ها به شمال کشور است. این هنوز اتفاق نیفتاده. به این نقطه رسیدیم که آخرین فرصت برای اطمینان این است، توافق استکهلم اساس موفقیت در آینده خواهد بود. دو طرف باید درک کنند که اوضاع کنونی تا نهایت ادامه نمی‌یابد. به آتش‌بس به عنوان یک اصل رسیدیم تا الحدیده تخلیه شود و بندر گشوده شود. این همان نقطه‌ای است که باید به آن رسید.

* شما تنها کشور از میان مجموعه چهارگانه‌اید که با تهران روابط دارید، آیا این موضوع را به ایران منتقل کرده‌اید؟
-با وزیر محمد جواد ظریف صحبت‌های طولانی دربارهٔ یمن داشتم. مسئله انسانی یمن را بررسی کردیم. آنچه به من گفت این بود که ایران در تحقق راه حل یمن نقش داشته‌است. ما این تعهدات را گرفتیم و اکنون می‌خواهیم عملی بشوند و حوثی‌ها بندر الحدیده را ترک کنند. همه ما می‌دانیم اگر این امر به زودی محقق نشود، درگیری‌ها از سرگرفته می‌شوند. این برای مردم یمن بد خواهد بود.
باید دست به کار زد و عمل کرد و به جهان نشان دهیم که هرکسی که در جلسات استکهلم شرکت کرده دراجرای توافق صورت گرفته جدی و پایبند است، زیرا اجرایی ساختن بسیار بیش از پیش‌بینی‌ها طول کشید و مردم شروع کردند به طرح این پرسش که آیا همه چیز در حد حرف بود یا می‌دانستند چه می‌گویند. برهمین اساس به هیچ وجه نباید با مسئله اجرایی کردن توافق استکهلم سهل انگاری کرد.

* پنجشنبه دو تصویر وجود داشت: اول نشست ورشو با حضور معاون رئیس‌جمهوری آمریکا مایک پنس و کشورهای بسیار. دوم نشست روسیه-ترکیه-ایران در سوچی. به عنوان وزیر خارجه بریتانیا این دو تصویر را چگونه می‌بینید؟
-خوب، این یعنی اینکه روسیه به شکل بی‌سابقه‌ای توجه خاصی به خاورمیانه نشان می‌دهد که تا مدت‌ها پیش نشان نمی‌داد. همچنین یعنی اینکه امکانی برای بازگشت ائتلاف‌های نظامی مختلف وجود دارد. ضرورتاً منفی نیستند. روند آستانه موفق شد مانع از راه افتادن حمام خون در ادلب بشود. این نکته مثبت است و می‌خواهیم ادامه یابد. باید هماکنون به توافقی میان کشورهای درگیر برای تضمین امنیت سوریه و مرزهایش پیدا کنیم و مطمئن بشویم جنگ در سوریه به شکلی تمام می‌شود که به فاجعه انسانی منجر نشود. اینجا دو اردوگاه متخاصم نمی‌بینم (ورشو و سوچی). می‌خواهم هر طرف نقشش را برای رسیدن به ثبات و پایان بخشیدن به جنگ‌ها بازی کند.

* لندن با مسکو دربارهٔ سوریه برای تحقق این امر گفت‌وگو می‌کند؟
-بگذار صریح باشیم. از آنجا که روس‌ها تصمیم گرفتند در سوریه دخالت کنند، رئیس بشار الاسد ماندگار شد. روسیه این را انتخاب کرده. به همین دلیل روسیه مسئولیت دارد از پایان داستانی که مسیرش را تغییر داد اطمینان حاصل کند. یعنی رسیدن به راه حلی به نفع سوری‌ها. به همین دلیل باید روسیه به ما نشان بدهد چگونه دست به آن خواهد زد، چون سال‌های طولانی براین باور بودیم که محال است سوریه زیر سلطه اسد به آینده درخشانی برسد. او مردی است که از گازعلیه مردمش استفاده کرد که با قوانین بین‌المللی تعارض دارد. روس‌ها حمایت از او را برگزیدند، پس روسیه باید به ما نشان بدهد چگونه می‌تواند صلح و ثبات را به سوریه به ارمغان بیاورد.

* چند هفته پیش گفتی که رئیس بشار اسد تا مدتی در رأس قدرت باقی می‌ماند، منظورت چه بود؟ سال‌ها یا دهه‌ها؟
-آیا براین باورم که ثبات در طولانی مدت زیر حاکمیت اسد محقق می‌شود؟ مطمئناً نه. او شخص وحشتناکی است، در کشتن مردمش برای بقا تردید به خود راه نمی‌دهد. چه آینده‌ای با چنین مردی می‌توان تصور کرد؟ اما در حقیقت او با پشتیبانی و حمایت روس‌ها برپا مانده‌است؛ و احتمال می‌رود در کوتاه مدت یا بیشتر بماند. روسیه باید راه حل داشته باشد چون آنها تصمیم گرفتند اینگونه دخالت کنند.

* برخی کشورهای عرب سفارت خودشان را در دمشق بازگشایی کردند، آیا لندن قصد دارد سفارتش را در دمشق بازگشایی کند؟
-هر کشوری می‌تواند تصمیم این چنینی بگیرد. این را درک می‌کنیم، اما ما طرح‌هایی برای بازگرداندن روابط دیپلماتیک با سوریه نداریم.

*آیا از کشورهای عربی خواسته‌اید که عادی سازی روابط با دمشق را متوقف کنند؟
-کشورها گزینه‌ها و تصمیم خودشان را در این مسئله دارند.

* آمریکا تصمیم گرفت از سوریه عقب‌نشینی کند و اعلام کرد «داعش» شکست خورد، با این موافقی؟
-خوب، اولا دربارهٔ «داعش» شکست جغرافیایی است و شکست کامل نیست. تلاش‌های ائتلاف بین‌المللی بود که وسعت خلافت را به منطقه کوچکی در حد چند کیلومتر محدود کرد و این دست‌آورد بزرگی بود، اما هنوز از عوامل به وجود آورنده گروه شیطانی و ویرانگر داعش خلاص نشدیم. هنوز کارهای بسیاری مانده که باید انجام داد. مسئله بسیار مهمی است مگر اینکه ائتلاف بین‌المللی اعلام کند که ما مأموریت را انجام دادیم. اگر این کار را کردیم فرصت بزرگی پیش می‌آید برای برگشت «داعش». دلایلی وجود دارد که «داعش» دربرخی مناطق عراق خودش را بازسازی می‌کند.
تفکر استراتژیک آمریکا در خصوص عقب‌نشینی از سوریه را درک می‌کنیم. نگاه کن چه اتفاقی در عراق، لیبی، افغانستان و سوریه افتاد. می‌توان دید که کم اتفاق می‌افتد سربازان غربی روی زمین راه حل بلند مدت مشکلات خاورمیانه بوده‌اند. نباید عقب‌نشینی آمریکا از سوریه به گونه‌ای صورت بگیرد که نتایح معکوس نسبت به «داعش» و متحدان ما در «نیروهای سوریه دموکراتیک» داشته باشد که برای سال‌ها شجاعانه در کنار ما علیه «داعش» جنگیدند.

* نقش بریتانیا پس از عقب‌نشینی آمریکا چه خواهد بود؟
-هنوز افقی وجود ندارد که نیروهای بریتانیایی بروند و جای امریکایی‌ها را پرکنند. بدون شک گفت‌وگوهای مستمری با امریکایی‌ها داریم. من چند هفته پیش در واشینگتن بودم و چگونگی تحقق ثبات درسوریه را بررسی کردیم.



الجمیلی: بن لادن با پادرمیانی ترابی، افسر اطلاعاتی عراق را پذیرفت 

سالم الجمیلی (الشرق الاوسط)  cut out
سالم الجمیلی (الشرق الاوسط) cut out
TT

الجمیلی: بن لادن با پادرمیانی ترابی، افسر اطلاعاتی عراق را پذیرفت 

سالم الجمیلی (الشرق الاوسط)  cut out
سالم الجمیلی (الشرق الاوسط) cut out

عراق از جنگ طولانی خود با ایران «پیروز» و سنگین بیرون آمد. صدام حسین شاد بود از اینکه زنده ماند تا ببیند امام خمینی «جام زهر آتش بس را می‌نوشد» بی‌آنکه به آرزویش در سرنگونی رژیم بعث جامه عمل بپوشاند. این تصور وجود داشت که رژیم عراق مشغول التیام زخم‌های خود و رسیدگی به بدهی‌های هنگفت خود خواهد شد. هیچ کس انتظار نداشت که صدام دست به کاری انتحاری در مقیاس حمله به کویت بزند. تنش با کویت مسئله‌ای پنهانی نبود از زمانی که امیر کویت، شیخ جابر الاحمد، از امضای پیش نویس توافقنامه امنیتی که رئیس جمهوری عراق به وی در بغداد ارائه کرده بود خودداری کرد، اما اکثر ناظران انتظار نداشتند که بحران به نقطه تهاجم کامل و اعلام الحاق برسد.
آنچه باورش سخت بود اتفاق افتاد. سحرگاه دوم آگوست 1990 وزیر دفاع و رئیس ستاد کل ارتش به مقر فرماندهی کل ارتش احضار شدند و افسری به آنها اطلاع داد که یگان‌هایی از گارد جمهوری شبانه وارد خاک کویت شدند. افسران اطلاعاتی عراق، از جمله سالم الجمیلی، مدیر بخش آمریکا، خبر تهاجم را از رادیو شنیدند. از آن تاریخ، گزارش شده است که تاریخ تهاجم یک راز بوده است که فقط 3 نفر می‌دانستند. آنها رئیس جمهوری، دامادش حسین کامل و برادرش علی حسن المجید بودند.
دستگاه اطلاعاتی خود را در برابر واقعیتی کاملاً جدید دید. الجمیلی حمله به کویت را اشتباهی بزرگ توصیف می‌کند که کمر رژیم عراق را شکست و آن را در محاصره فرو برد که اقتصاد را ویران کرد، جامعه را از درون خورد، توسعه را متوقف کرد و رژیم را در معرض تهدیدهای مکرر و کمیته‌های بازرسی قرارداد.

سربازان عراقی تسلیم نیروهای ائتلاف در کویت شدند (گتی ایماژ)

عراق به جزیره‌ای منزوی تبدیل شد که با قطعنامه‌های بین‌المللی، تحریم‌ها و محکومیت‌های قاطع منطقه‌ای اقدامات رژیم احاطه شده است. نیروهای آمریکایی، ارتش عراق را متحمل خسارات سنگینی کردند و مخالفان عراقی فرصتی را یافتند که هرگز در خواب هم نمی‌دیدند. پرونده سنگین رژیم عراق در حمله به کویت بعداً باعث شد تا دولت جورج دبلیو بوش از حملات 11 سپتامبر 2001 برای آغاز حمله به عراق در مارس 2003 بهره برداری کند.
دولت آمریکا برای توجیه تهاجم چندین بهانه از جمله سلاح‌های کشتار جمعی و آنچه را که روابط رژیم صدام با سازمان «القاعده» خواند، به پیش برد. الجمیلی می‌گوید که ایران نقش برجسته‌ای در انتقال اطلاعات ساختگی و گمراه کننده از طریق یک مخالف معروف عراقی ایفا کرد.
برای دو دهه، بحث در مورد اینکه آیا ارتباطی بین رژیم صدام و القاعده وجود داشته یا خیر، درجریان بوده است.
دست «تصادف» چنین خواست تا مردی که با او گفت‌وگو می‌کنم، الجمیلی، اولین پیام شفاهی را برای اسامه بن لادن، رهبر «القاعده» که در سودان زندگی می‌کرد، با استفاده از کانال «اخوان» سوریه فرستاد. تلاش اول با شکست مواجه شد، اما میانجیگری شیخ حسن الترابی، رهبر «جبهه اسلامی» و پدرخوانده رژیم عمر البشیر، موجب شد بن لادن ملاقات یک مدیر اطلاعاتی عراقی به نام فاروق حجازی را بپذیرد که پس از حمله آمریکا در ماجرایی دیگری اعدام شد. می‌گذارم الجمیلی بگوید.

سالم الجمیلی (الشرق الاوسط)

قبل از حمله به کویت، ما با سعودی یک توافقنامه امنیتی داشتیم که بر اساس آن هر یک از دو طرف از دخالت در امور داخلی طرف مقابل و انجام فعالیت‌های جاسوسی و امنیتی در خاک یکدیگر خودداری کنند. روابط خوب بود، اما این توافق عملاً با حمله به کویت بدون لغو رسمی پایان یافت. اطلاعاتی در مورد تماس‌های سعودی و مخالفان عراقی منتشر شد. ما به رئیس جمهوری نامه نوشتیم و پیشنهاد لغو توافقنامه امنیتی با سعودی را دادیم، اما او نپذیرفت. وی بعداً درخواست کرد که گزارش ماهانه این موضوع را به او ارائه کنیم. بعداً، او به این نتیجه رسید که سعودی شروع به حمایت از تغییر رژیم کرده است، بنابراین دستور داد « با تمام قدرت، به ویژه برای تضعیف حضور نظامی آمریکا کار شود».
وقتی دستوری از این دست توسط شخص رئیس جمهوری صادر می‌شود، همه دستگاه‌های ذیربط باید تمام اسنادی را که می‌توانند در اجرای آن کمک کنند، جستجو کنند. در آن زمان من مسئول شعبه سوریه در دستگاه بودم و با «اخوان المسلمین» در سوریه، شاخه عدنان اوقلا، ارتباط داشتیم. عبدالملک، برادر عدنان، پیامی فرستاد که «اخوان» با بن لادن رابطه دارند و آنها آماده هستند پیام ما را به او برسانند. من او را خواستم و در هتلی در بغداد پذیرفتم و او آمادگی خود را برای ایفای این نقش تایید کرد. به او یک پیام شفاهی به این مضمون دادم که ما اکنون یک هدف مشترک داریم؛ بیرون راندن نیروهای آمریکایی از شبه جزیره عربی و منطقه و ما می‌توانیم در این زمینه همکاری کنیم. ما هزینه سفر را به او دادیم که در محدوده 10 هزار دلار بود.

حسن الترابی (وسط) برای ترتیب دادن ملاقاتی بین رژیم صدام حسین، رئیس جمهور عراق (راست) و رهبر«القاعده» اسامه بن لادن وساطت کرد (رویترز/ گتی ایماژ)

ن مرد بعد از یک ماه یا کمی بیشتر برگشت و به ما اطلاع داد که موضع بن لادن بسیار سختگیرانه است و او چندین بار تکرار کرده که رژیم عراق کافر است و باعث ورود نیروهای آمریکایی شده و اینکه جایی برای ملاقات با نمایندگان و همکاری با آن نظام وجود ندارد. البته ما در مورد سال‌های ابتدایی دهه نود صحبت می‌کنیم و «القاعده» هیچ عملیاتی از جنس حملات 11 سپتامبر نداشت. و من در آن روز از یکی از مدیران دستگاه، فاروق حجازی، شنیدم که پاسخ مشابهی از سوی بن لادن از طریق کانال دیگری رسید.
مدتی بعد فهمیدم که حجازی بعداً به خارطوم سفر کرد و با میانجیگری یک سیاستمدار و روحانی سودانی (دکتر حسن الترابی) که او نیز در جلسه شرکت کرده بود، با بن لادن ملاقات کرد. حجازی رئیس جمهوری را در جریان اتفاقات قرار داد و هیچ همکاری با «القاعده» وجود نداشت. و منظور جورج بوش پسر وقتی گفت که رئیس جمهوری فرستاده‌ای نزد بن لادن فرستاده این بود. فکر می‌کنم او می‌دانست که هیچ همکاری شکل نگرفت، اما برای توجیه تهاجم از ذکر این نکته خودداری کرد.
من روایت الجمیلی را قطع می‌کنم تا از منبع دیگری نقل کنم. وی گفت که بن لادن در این دیدار در مورد امکان انتقال به عراق و ایجاد اردوگاهی برای «القاعده» در آنجا پرسید. وی افزود که صدام از خود حجازی نظرش را پرسید و پاسخش این بود که کنترل گروه «القاعده» دشوار است و هزینه میزبانی از آنها گزاف خواهد بود، بنابراین صدام دستور داد به پیام بن لادن پاسخ داده نشود و روابط قطع شد.
الجمیلی تأیید کرد که روابط الترابی با رژیم صدام حسین قوی بود و اشاره می‌کند او از اینکه رهبر سودان از حمایت عراق برخوردار بوده یا نه، آگاه نیست.

دولت جورج بوش به دنبال بهره‌برداری از حملات 11 سپتامبر 2001 برای توجیه حمله به عراق در سال 2003 بود (گتی ایماژ)

پس از حملات 11 سپتامبر، آژانس‌های غربی گزارش دادند که تماسی بین محمد عطا، یکی از عاملان این حملات و نماینده اطلاعات عراق در هتلی در خارج از پراگ صورت گرفته است. مرد اطلاعاتی ابراهیم العانی نام داشت و با نام احمد العانی کار می‌کرد. الجمیلی تأیید می‌کند که در بازجویی از مردی که منکر چنین ملاقاتی شده، شرکت کرده بود و نقل می‌کند که برای ملاقات با یکی از منابع خود به هتل رفته، اما زمانی که تحرک عجیبی را در هتل احساس می‌کند برمی‌گردد. او تایید کرد که محمد عطا را ندیده و با او دست نداده است. پس از تهاجم، الجمیلی در زندان العانی را می‌بیند و باز از او می‌پرسد و او پاسخ داد که آنچه قبلاً گفته به معنای واقعی کلمه حقیقت است و چیزی را از دستگاه پنهان نکرده است.

داستان عبدالرحمن یاسین

یکی دیگر از پرونده‌های پیچیده که روابط آمریکا و عراق را در دهه 1990 مسموم کرد پرونده عبدالرحمن یاسین بود؛ یک آمریکایی عراقی تبار که در عراق زندانی بود و پس از حمله آمریکا ناپدید شد و بعدها اثری از او یافت نشد.
در سال 1993، مرکز تجارت جهانی در نیویورک مورد حمله بمب‌گذاری قرار گرفت که توسط گروهی از «القاعده»، که دو برادر عراقی میان اعضای آن بودند، انجام شد. مقامات آمریکایی این دو برادر را دستگیر کردند، اما مجبور شدند یکی از آنها را آزاد کنند؛ او عبدالرحمن یاسین است به دلیل فقدان مدرک و اینکه قوانین در آن زمان به شدت امروز نبود. عبدالرحمن آمریکا را به مقصد اردن ترک کرد و سپس به عراق رفت.

عبدالرحیم یاسین به دلیل تلاش برای منفجر کردن برج تجارت در سال 1993 توسط آمریکایی‌ها تحت تعقیب قرارگرفت... وی در زندان فلوجه ناپدید شد (الشرق الاوسط)

بعد از مدتی به سرویس‌های آمریکایی ثابت شد که در ساختن بمب عظیمی که در یک کامیون قرار داده شد و در انفجار مورد استفاده قرار گرفت مشارکت داشته است. آمریکایی‌ها گفتند که او در عراق و با اطلاع سرویس‌های اطلاعاتی این کشور است. می‌دانستیم او در عراق است، اما نمی‌دانستیم کجاست. ما 6 ماه به دنبال او گشتیم و او را در یک تعمیرگاه خودرو در محله فقیرنشین الشیاع بغداد یافتیم.
ما عبدالرحمن را به زندان انداختیم و به رئیس جمهوری که نگران بود او را برای دخالت دادن عراق در پرونده تروریسم فرستاده‌اند، اطلاع دادیم. بنابراین تصمیم گرفته شد تا آمریکایی‌ها از حضور وی مطلع شوند. از مدیر ایستگاه اطلاعاتی در نیویورک خواسته شد با اطلاعات آمریکا تماس بگیرد و به آنها اطلاع دهد که ما او را نگه می‌داریم و اطلاعات کاملی در مورد انفجار مرکز تجارت جهانی داریم. عبدالرحمن در بازجویی اعتراف کرد و ماجرا را بازگو کرد و گفت که در پاسخ به آنچه عراق در سال 1991 به دست ارتش آمریکا دستخوش آن شده بود، در اجرا شرکت کرد. این مرد آمریکایی است و جنایت در خاک آمریکا رخ داده است.
آمریکایی‌ها درخواست کردند که این اطلاعات به صورت مکتوب برای آنها ارسال شود. پاسخ رئیس جمهوری واضح بود:« ما برای آنها گزارش نمی‌نویسیم. اگر بخواهند ما به تفاهم برسیم، مستقیماً در مورد موضوع صحبت خواهیم کرد.» بنابراین، این موضوع از سال 1993 تا 2001 معلق ماند. ما از این مرد در ساختمان کوچکی در کاظمین نگهداری می‌کردیم و در طبقه‌ای دیگر یک خلبان ایرانی بود که قبل از شروع جنگ با ایران، هواپیمای او بر فراز عراق سرنگون شد.
پس از حملات 11 سپتامبر 2001، آمریکایی‌ها دوباره این موضوع را از زاویه‌ای که عراق حامی تروریسم است، مطرح کردند. ما در دستگاه تصمیم گرفتیم تحویل او را دوباره بررسی کنیم. ما اطلاعات مصر را روی خط قرار دادیم و آمریکایی‌ها پذیرفتند که یک هواپیمای آمریکایی برای بردن او بفرستند، اما رئیس جمهوری با ورود هواپیمای آمریکایی موافقت نکرد. ما پیشنهاد دادیم که آمریکایی‌ها با هواپیمای مصری بیایند و رئیس جمهوری هم بدش نیامد. یک گره جدید پیدا شد. آمریکایی‌ها از امضای بیانیه تحویل او خودداری کردند و رئیس جمهوری نگران بود مبادا بعداً ادعا کنند که آن را به شکل دیگری گرفته‌اند و عراق را متهم کنند. بدین ترتیب این مرد همچنان در بازداشت باقی ماند. هنگامی که تهاجم صورت گرفت، او را به زندانی در فلوجه منتقل کردند و از آنجا ناپدید شد و از آن تاریخ تاکنون هیچ اطلاعی از سرنوشت او در دست نیست.
گفت‌وگو را به تبادل ضربات عراقی-ایرانی برگرداندم و الجمیلی پذیرفت.

در سال 1986، در چارچوب جنگ علنی، اطلاعات ایران در کراچی، مدیر ایستگاه اطلاعات عراق ن. عبدالسلام را هدف قرارداد. عبدالسلام از بازار شلوغی می‌گذشت و شیشه ماشینش را باز گذاشته بود. یکی از عوامل به او نزدیک شد و نارنجکی را به داخل خودرو پرتاب کرد. او قادر به پریدن نبود و انفجار باعث مرگش شد. مدیر دستگاه (فاضل البرک) برای دلجویی از مادر شهید رفت و آن قدر متاثر شده بود که به او قول داد سر قاتلان را به بغداد بیاورد.
اطلاعات عراق تلاش زیادی برای شناسایی این چهار عامل انجام داد. یک تیم عملیات ویژه متشکل از یک افسر اطلاعاتی (ک.ب) و دو نفر از رهبران عملیات به سرپرستی (م.ج) به کراچی رفتند و با یک برنامه سنجیده، دو عامل جنایت به یک آپارتمان که مخصوص این کار اجاره‌ شده و برای اجرای قصاص مجهز بود، کشانده شدند. به محض ورود به آپارتمان، خود را در حلقه محاصره محکم گرفتار دیدند و سرنوشت‌شان مرگ بود. در آن زمان در دستگاه گزارش شد که سرهای آنها در کیفی که متعلق به پست دیپلماتیک بود وارد بغداد شد.

ضربه ایرانی در بیروت

پنج سال پیش از آن، بیروت شاهد ضربه مهیبی بود که توسط دستگاه ایران به سفارت عراق در بیروت وارد شد و منجر به کشتار ده‌ها نفر از جمله بلقیس، همسر نزار قبانی شاعر شد.

انفجار سفارت عراق در بیروت همانطور که در صفحه اول «الشرق الاوسط» در سال 1981 دیده می‌شود

الجمیلی این حادثه را بازگو می‌کند. از سال 1975، لبنان وارد جنگ داخلی شد و به عرصه نفوذ کامل سوریه تبدیل گشت. حضور دیپلماتیک و اطلاعاتی عراق در صحنه لبنان برای سوریه آزاردهنده بود، اما عراق به دلیل مشغله‌ای که در جنگ با ایران داشت قادر به مقابله با آن نبود. در سال 1981، سرویس‌های اطلاعاتی سوریه فعالانه در انفجار سفارت عراق در بیروت شرکت کردند، زیرا در روز قبل از آن، کار راه‌بندی را که ماشین‌های رسیده را مجبور به توقف می‌کرد تا اجازه ورود بگیرند، مختل کردند. این کار باعث شد عامل انتحاری که از حزب «الدعوه» و ابومریم الکرادی نام داشت، راحت‌تر به پایین ساختمان اصلی سفارت برسد و آن را به طور کامل تخریب کند.

ترور محمد مهدی الحکیم در خارطوم

بعداً و مشخصاً در سال 1988، تبادل ضربات به سودان نیز کشیده خواهد شد. محمدمهدی الحکیم، برادر محمد باقر الحکیم، یکی از بنیانگذاران حزب «الدعوه»، پس از خروج از عراق در اپوزیسیون حامی ایران در خارج از کشور فعال بود. او به دعوت خود برای سرنگونی رژیم عراق و استقرار رژیم اسلامی با همکاری ایران ادامه می‌داد. تصمیم به هدف قرار دادن وی در جریان شرکت در کنفرانسی در آنجا گرفته شد که در حاشیه آن دیداری با دکتر حسن الترابی داشت.
این حمله در هتل محل اقامت وی انجام شد. پس از آن یکی از عاملان توانست به فرودگاه خارطوم رفته و سوار هواپیمای ایرویزعراقی شود که تازه وارد شده بود و در آخرین لحظه به بغداد بازگشت. از سوی دیگر، افسر دومی که در این عملیات نقش داشت به سفارت عراق رفت تا گذرنامه خود را که در آنجا گذاشته بود ببرد. در این زمان نیروهای امنیتی سودان سفارت را محاصره کردند و شروع به بررسی هویت کسانی کردند که خارج می‌شدند. لازم بود ابتدا طرحی تدوین شود تا او را از سفارت خارج کنند و سپس با هواپیمای عراقی ایرویز در پرواز هفتگی آن به عراق قاچاق شود.
این افسر با خودروی سفیر به صورت قاچاق از سفارت خارج شد و افسر بدون طی مراحل معمول سفیر به مجاورت فرودگاه خارطوم منتقل شد. او در ساعت نه شب از طریق حصار بیرونی فرودگاه توسط یک افسر ارشد امنیتی سودانی به فرودگاه منتقل شد. قبل از این در فرودگاه بین‌المللی صدام بین افسران عملیات ویژه و خلبان هواپیمای عراقی که عازم خارطوم بود، جلسه‌ای برگزار شد و او از این مأموریت اطلاعی نداشت.
از خلبان خواسته شد که هنگام حرکت به سمت باند فرودگاه حرکتی در چراغ‌های هواپیما انجام دهد (خاموش و روشن کردن متناوب چراغ‌ها 3 بار) که علامتی برای افسر و فرد قاچاق کننده است. همچنین از خلبان خواسته شد که برای دقایقی در ابتدای باند توقف کند و اجازه دهد درب عقب (درب اضطراری) باز شود و تا بسته شدن درب عقب و دریافت سیگنال تیک آف، حرکت نکند. برای اطمینان از اجرا، دو افسر دستگاه به عنوان خدمه پرواز و بخشی از خدمه پرواز مبدل شدند. نقشه موفق شد و افسر مجری به بغداد بازگشت، بدون اینکه خلبان یا مسافران بدانند چه اتفاقی افتاده است.