لبنان چند سوری و فلسطینی را به تروریسم متهم کردhttps://persian.aawsat.com/home/article/1598751/%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86-%DA%86%D9%86%D8%AF-%D8%B3%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%88-%D9%81%D9%84%D8%B3%D8%B7%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%85%D8%AA%D9%87%D9%85-%DA%A9%D8%B1%D8%AF
لبنان چند سوری و فلسطینی را به تروریسم متهم کرد
سازمان قضایی نیروهای مسلح لبنان چند سوری و فلسطینی را به تروریسم متهم کرد
بیروت: الشرق الأوسط
TT
TT
لبنان چند سوری و فلسطینی را به تروریسم متهم کرد
فادی صوان قاضی تحقیق نظامی حکم سه سوری و فلسطینی را به اتهام به گرایش به گروهک تروریستی مسلح، قتل و تلاش برای قتل صادر کرد.
به گزارش الشرق الاوسط، صوان در دو حکم اول دو شهروند سوری محمد عبدالله الحسین و سه تن از دوستانش و عبدالوهاب حسین عبدالفتاح و سه تن از دوستانش را به جرم گرایش به «جبهه النصره» و مبارزه با ارتش سوریه به موجب بند ۳۳۵ مجازات و دو بند ۵ و ۶ قانون ۱۹۵۸ و بند ۷۲ سلاح صادر کرد.
حکم سوم در خصوص جمال حسن سلیمان فلسطینی و ۶ تن از دوستانش به تهمت گرایش به یک گروهک تروریستی مسلح، قتل و تلاش برای قتل در اردوگاه «میه و میه» با استناد به بندهای ذکر شده و دو بند ۵۴۹ و ۵۴۹/۲۰۱ مجازات صادر شد.
قاضی صوان پس از آن متهمان را به دادگاه نظامی دائم برای محاکمه ارجاع داد.
سقوط الفاشر به دست «نیروهای پشتیبانی سریع»... شکست نظامی یا معامله سیاسی؟https://persian.aawsat.com/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%B1%D8%A8/5203012-%D8%B3%D9%82%D9%88%D8%B7-%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%A7%D8%B4%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%B4%D8%AA%DB%8C%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%B9-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C-%DB%8C%D8%A7-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%9F
زنان سودانی در شهر الفاشر که بیش از یک سال در اقلیم دارفور در محاصره «قوات الدعم السریع» بود، برای دریافت وعدههای غذایی رایگان گرد هم آمدهاند (خبرگزاری فرانسه)
سقوط الفاشر به دست «نیروهای پشتیبانی سریع»... شکست نظامی یا معامله سیاسی؟
زنان سودانی در شهر الفاشر که بیش از یک سال در اقلیم دارفور در محاصره «قوات الدعم السریع» بود، برای دریافت وعدههای غذایی رایگان گرد هم آمدهاند (خبرگزاری فرانسه)
«نیروهای پشتیبانی سریع» اعلام کردند که کنترل شهر راهبردی الفاشر، بزرگترین شهر در اقلیم دارفور، را در دست گرفتهاند و همچنین بر مقر «لشکر ششم پیادهنظام» ــ آخرین پایگاه ارتش در این اقلیم ــ مسلط شدهاند. هرچند سقوط این شهر از هفتهها پیش قابل پیشبینی بود، اما اکنون پرسشهای گستردهای را درباره فروپاشی احتمالی نیروهای دولتی در شهر برانگیخته است.
محاصره الفاشر از ۱۰ مهٔ ۲۰۲۴ آغاز شد، زمانیکه «نیروهای پشتیبانی سریع» شهر را از چهار جهت در محاصره گرفتند و جنبشهای مسلحی را که از ارتش پشتیبانی میکردند، متهم کردند که «تعهد خود مبنی بر عدم مشارکت در جنگ» را نقض کردهاند.
در نوامبر ۲۰۲۳، «جنبش ارتش آزادیبخش سودان» به رهبری منی اَركو مناوی، «جنبش عدالت و برابری» به رهبری جبریل ابراهیم، و چند گروه کوچک دیگر از موضع بیطرفی خود عدول کردند و اعلام نمودند که در کنار ارتش علیه «نیروهای پشتیبانی سریع» خواهند جنگید.
در آن زمان، «نیروهای پشتیبانی سریع» بر مناطق غرب، مرکز، شرق و جنوب دارفور تسلط یافته بودند و تنها شمال دارفور با شهر الفاشر و لشکر ششم پیادهنظام در کنترل ارتش باقی مانده بود. مناوی ــ حاکم اقلیم دارفور و فرمانده نیروهای موسوم به «نیروی مشترک جنبشهای مسلح» که از ارتش حمایت میکردند ــ گفت توافق بر بیطرفی پس از سه هفته از آغاز جنگ در ۱۵ آوریل ۲۰۲۳ صورت گرفت تا درگیری میان ارتش و «پشتیبانی سریع» محدود بماند و غیرنظامیان در امان باشند.
پناهگاهی زیرزمینی که آوارگان در شهر الفاشر سودان برای در امان ماندن از بمباران به آن پناه میبرند (رویترز)
اما او افزود که این موضع را پس از گسترش «دامنه نقضها» و وقوع «اقداماتی در حد نسلکشی» تغییر دادهاند. مناوی و جبریل ابراهیم در ۱۶ نوامبر ۲۰۲۳ بهطور رسمی پایان بیطرفی را اعلام کردند و به پایتخت موقت، پورتسودان، منتقل شدند.
شهری در محاصره و فروپاشی تدریجی
در ماه مهٔ ۲۰۲۴، «نیروهای پشتیبانی سریع» محاصرهای سخت بر الفاشر اعمال کردند؛ راهها را بستند و مانع ورود کالا و کمکهای بشردوستانه شدند. این وضعیت بحرانی انسانی ایجاد کرد و کمبود شدید غذا، دارو و سوخت، شهر را به جزیرهای منزوی و بیارتباط با بیرون تبدیل نمود. درگیریها بهصورت روزانه در اطراف شهر جریان داشت تا سرانجام «پشتیبانی سریع» وارد مرکز آن شد.
کوشش ارتش برای رساندن تدارکات از راه هوایی ناکام ماند، زیرا پدافند هوایی «پشتیبانی سریع» چندین هواپیمای ارتش را سرنگون کرد و توانست نیروی هوایی را از کار بیندازد. در نتیجه، ارسال تدارکات نظامی، پزشکی و غذایی متوقف شد و این امر پیشروی تدریجی «پشتیبانی سریع» به سوی مواضع ارتش را آسان کرد.
یک منبع میدانی در گفتوگو با فعال رسانهای محمد خلیفه اظهار کرد: «روزهای پایانی پیش از سقوط شهر، شاهد نبردهای شدیدی در چند محور بود که راه را برای حمله نهایی به مقر لشکر ششم پیادهنظام هموار کرد. شمار نیروهای مستقر در داخل مقر زیاد نبود و نبرد بزرگی در نگرفت، زیرا عملاً لشکر از سپتامبر گذشته در دست (پشتیبانی سریع) بود.»
به گفته او، «نیروهای پشتیبانی سریع» تا محدوده میان دو نیرو در حوالی اداره مهندسی و بهداری نظامی پیشروی کرده و به مقر لشکر نزدیک شده بودند و این وضعیت از حدود یک ماه پیش از سقوط نهایی، حلقه محاصره را تنگتر کرده بود. وی افزود: «(پشتیبانی سریع) با شدت حمله میکرد و گاه به دیوارهای مقر لشکر میرسید، سپس عقب رانده میشد، اما همیشه بخشی از مواضع تصرفشده را حفظ میکرد تا حلقه محاصره را تنگتر کند.»
آتشسوزی و دود در اردوگاه «زمزم» نزدیک شهر الفاشر در اقلیم دارفور در ماه آوریل گذشته (خبرگزاری فرانسه)
این منبع تأیید کرد که «نیروهای پشتیبانی سریع» در هفتههای اخیر مواضع مهمی چون اردوگاه نیفاشا، اردوگاه آوارگان ابو شوک، محله درجه، اداره مهندسی، ساختمان یونامید، خانه میهمانان، وزارت دارایی و مقر حاکم ایالت را تصرف کردند؛ مواضعی که ارتش بر آنها برای دفاع تکیه داشت. وی افزود: «از آغاز اکتبر، محدوده کنترل ارتش به حدود سه کیلومتر مربع کاهش یافت تا سرانجام بهطور کامل سقوط کرد.»
عقبنشینی جزئی و بیم از آینده
به گفته همین منبع، فرماندهان ارتش و نیروی مشترک به این نتیجه رسیدند که امکان رساندن پشتیبانی نظامی یا غذایی وجود ندارد، بنابراین درباره چگونگی عقبنشینی و تأمین امنیت آن رایزنی کردند، اما این گفتوگوها بهدلیل نبود تضمین کافی ناتمام ماند.
او افزود: «فرماندهان به محور غربی منتقل شدند و هنگام سقوط لشکر، تنها شمار اندکی از نیروها در مقر حضور داشتند، زیرا بیشتر آنان به منطقهای در محور غربی به وسعت کمتر از دو کیلومتر مربع عقبنشسته بودند.» ارتش به نیروهای داوطلب دستور داده بود که به منطقههای طوله و کورما بروند؛ برخی از آنان کشته شدند و گروهی دیگر توانستند فرار کنند.
با وجود اهمیت حادثه، ارتش و نیروی مشترک هیچ بیانیه رسمی صادر نکردند. در مقابل، مناوی ــ حاکم اقلیم دارفور ــ در حساب خود در پلتفرم «ایکس» نوشت: «سقوط الفاشر به معنای واگذاری آینده دارفور به گروههای خشونتطلب یا منافع فساد و وابستگی نیست.»
کارشناسان نظامی این فروپاشی را تحولی خطرناک در مسیر جنگ سودان توصیف کردهاند، زیرا الفاشر آخرین پایگاه ارتش در دارفور بود و سقوط آن به معنای تسلط کامل «پشتیبانی سریع» بر این اقلیم است. برخی تحلیلگران احتمال دادهاند که نیروهای «پشتیبانی سریع» پس از این، به سوی شرق دارفور حرکت کنند تا مناطقی را که پیشتر از آن عقبنشینی کرده بودند، بازپس گیرند؛ روندی که میتواند پیامدهای سیاسی و نظامی تازهای رقم بزند.
شهری که به نماد خستگی و ناکامی بدل شد
بدینسان، الفاشر یکی از تراژیکترین فصلهای جنگ سودان را پشت سر گذاشت. شهری که بیش از یک سال زیر بمباران، گرسنگی و انزوا تاب آورد، اکنون به نماد شکستی تلخ بدل شده است؛ شهری که زمانی نشانه مقاومت در برابر جنگ و تفرقه بود، اما سرانجام با فروپاشیاش، آینه تمامنمای خستگی، گرسنگی و رهاشدگی شد.
«ثمرة النار»… زنانی که چکیده شکست انسانیاندhttps://persian.aawsat.com/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/5202947-%D8%AB%D9%85%D8%B1%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%A7%D8%B1%E2%80%A6-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%DA%86%DA%A9%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF
نویسنده لبنانی، حنین الصایغ، با رمان دوم خود «ثمرة النار» (نشر دار الآداب)، پس از اثر اولش «میثاق النساء» که به فهرست نهایی جایزه «بوکر عربی» راه یافت، کاوش خود را در لایههای پنهان وجود انسانی ادامه میدهد.
نویسنده در رمان جدیدش، به اعماق دنیای داخلی بحرانزده میرود و ساختار روایتی محکمی میسازد که در آن صداها به هم میآمیزند و زمانها با یکدیگر تلاقی میکنند. در این اثر، خواننده با متنی مواجه میشود که بین درد انسانی عمیق و مهارت در ساختار هنری تعادل برقرار میکند؛ جایی که در آن کشمکشهای پنهان با رویاروییهای آشکار در هم آمیختهاند و جایی که زنان - در جامعهای محافظهکار - تبدیل به نمادهایی از خلاصهسازی شکست انسانی میشوند.
بازگویی و روایت
ساختار رمان بر مبنای یک روایت محکم بنا شده که بهطور مؤثر رشتههای پیچیده شخصیتها را در چهار نسل دنبال میکند. نویسنده در این اثر، زندگیهایی را که تحت سلطه ترس، سرکوب و سنتها قرار دارند، بررسی میکند و اثر قساوت را بر مردان و زنان به نمایش میگذارد. با این حال، حضور زنان در این روایت همچنان غالب است. حنین الصایغ زنان خود را در وضعیتی از شکاف درونی به تصویر میکشد که نمایانگر تاریخ طولانی از شکستها و تلخیها است. او از طریق گوش دادن به صداهای متنوع، از جمله صدای مادر، دختر، نوه و حتی مادربزرگ، گذشته را بازسازی میکند؛ نه تنها به عنوان پسزمینهای برای وقایع، بلکه بهعنوان نیرویی فعال که بر سرنوشت شخصیتها تأثیر میگذارد و آنها را هدایت میکند. این کار، خواننده را در حرکتی بیوقفه بین بازگشت به گذشته (فلشبک) و روایت جاری قرار میدهد.
بنابراین، زخمها و آسیبها بهطور تدریجی آشکار میشوند، گویی نویسنده در حال کاوش در حافظهای است که از شکافها و ترکها انباشته شده است.
تبدیل قربانیان به بتها
رمان «ثمرة النار» ادامهای بر اثر قبلی حنین الصایغ است، اما این بار شدت و عمق بیشتری دارد. در این رمان، شخصیت «نبيلة»، مادر «أمل» قهرمان «میثاق النساء»، تلاش میکند زندگی خود را بر اساس جرقهای از آزادی و آگاهی بسازد، اما او از دست سرنوشت نمیگریزد و از فشار جامعهای که «قربانیان را مقدس کرده و آنها را به بت تبدیل میکند»، رهایی نمییابد. این مادر، همانند دخترش، در مسیری پر از چالش و سردرگمی حرکت میکند، میان تمایل به آزادی و تسلیم در برابر نیروهایی که زندگی او را هدایت میکنند.
شخصیتهای رمان از گذشتهها آزار میبینند و تقدیر آنها را به حرکت در میآورد. «نبيلة»، با وجود آگاهیاش، همچنان در میان پذیرش و تمایل به خواستهها، و همچنین میان افشای حقیقت و فرو رفتن در انزوای خود، گرفتار است. در لحظات مواجهه با واقعیت، ترس به او نفوذ میکند و به شکلی چون موجودی درنده به او تحمیل میشود تا با آنچه انکار میکند، همراهی کند. این آگاهی درهمشکسته که خود را بهعنوان راه نجات نشان میدهد، در حقیقت عمق آسیبها و شکستهای او را آشکار میسازد.
شخصیتهای دیگر نیز از درد کمتری رنج نمیبرند؛ از جمله «راغدة» که غیاب را به بهای رهایی انتخاب کرده، و «ذوقان» که لعنت تعلق و خیانت را به دوش میکشد، و همچنین مادربزرگ و خواهران «نبيلة» و دخترانش که زندگیشان را به سلطه سنتها و مردان دین سپردهاند. همه در قفس ترس میچرخند و نتیجه این وضعیت یک چرخش معیوب از ناتوانی است که رویای فردی را خرد میکند و تراژدی را از نسلی به نسل دیگر بازتولید میکند.
بین واقعگرایی و نمادگرایی
روایت حنین الصایغ بر مبنای اصل علت و معلول است، اما در برخی موارد او به تقدیر اجازه میدهد که نتایج را دوباره بنویسد. در این تعادل، رمان بهعنوان سفری از جراحتهای به ارث رسیده آشکار میشود. استعارههای مرتبط با آتش و آب (رودخانه، سیلاب، آتشی که همهچیز را میبلعد) ابزارهایی ساختاری هستند که ایده تقدیر سختگیرانهای را که زندگی را بلعیده است، بازتولید میکنند. آتش نه تنها وسیلهای برای پخت نان، بلکه نماد سوختن مستمر و عمر از دست رفتهای است که با هر چرخه تکراری مصرف میشود.
روستا، صحنه رخدادهای داستان، استعارهای از زندان بزرگ است. مکانی است که ترس در آن به ارث میرسد، همانطور که مردم نان و آتش را به ارث میبرند؛ در آنجا عشق «پدیدهای خطرناک» است و دختران به سرنوشتشان رهنمون میشوند همانطور که مرغها به قفس برده میشوند.
زبان در «ثمرة النار» مملو از درد و میان سادگی شفاف و غنای نمادین در نوسان است. نویسنده - همانطور که در متن مشهود است - قصد ندارد تراژدی شخصیتهایش را بهمنظور جلب ترحم روایت کند، بلکه آنها را به شکلی واقعگرایانه و بیمراعات ارائه میدهد. در اینجا قدرت متن نهفته است: در توانایی آن برای انتقال درد بدون هیچگونه آرایشی، و در این که خواننده میتواند قساوت را همچون تقدیری شخصی لمس کند.
غربت درونی
شخصیت «نبيلة» نمادی از تراژدی زن است در رابطه با خود و جامعهاش. حنین الصایغ شخصیت او را از درون میسازد، از طریق اقرار، ترفندها، انکسارها و پیچیدگیهای او. او آگاه است اما دستوپای بسته، خواهان است اما مردد، شاهد است اما عاجز. این تکهتکه شدن، معنای غربت درونی را در رمان تجسد میبخشد؛ غربت از خود، و از صدای قلبی که قطع شده است.
در اطراف او، طیفی از انسانها پخش شدهاند. «أمل» سعی دارد نظم موجود را بشکند؛ اما او از وزن گناه رهایی نمییابد. دیگر شخصیتها - مانند «سمر» - وقتی از معشوقهاش جدا میشود، کشته میشوند، و مرگ او تنها به دلیل غربت یا سرطان نیست. «نجاة» عمرش را صرف راضی کردن دیگران میکند، در حالی که در نقش خود که بهطور تحمیل شده به دنیا آمده است، باقی میماند. هر شخصیت لایهای از تراژدی جمعی را میسازد و ایده انتقال زخم بدون التیام را باز تأکید میکند.
اهمیت رمان
«ثمرة النار» بیشتر از یک ادامه برای رمان اول است. این اثر پایهگذار پروژهای روایی است که تجزیه و تحلیل وجود انسان تحت سلطه تقدیر و سنتها را روشن میکند، با تصاویری بسیار واقعگرایانه از زنانی که بهای روانی و اجتماعی ترسناکی را تحمل میکنند، بدون آنکه لحظهای از آگاهی یا رویای رهایی دست بردارند. این رمان، روایت درد است، اما همچنین رمان مقاومت در برابر درد است. در برابر تقدیر روستا و قدرت جامعه، حنین الصایغ انتخاب کرده است که صداهای خفه شده را به عرصه عمومی بیاورد، تا از ادبیت فضایی برای مقابله بسازد، حتی اگر این کار به قیمت غرق شدن شخصیتهایش در غم و فقدان باشد.
چگونه رمان اماراتی هویت فرهنگی جامعه را نشان داده است؟https://persian.aawsat.com/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/5202896-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D9%87%D9%88%DB%8C%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%B1%D8%A7-%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F
چگونه رمان اماراتی هویت فرهنگی جامعه را نشان داده است؟
دکتر مریم الهاشمی نویسنده و منتقد اماراتی در کتاب خود با عنوان «تحولات روایی در ادبیات اماراتی: رمان اماراتی جدید به عنوان نمونه - مطالعهای فنی»، که توسط «مرکز زبان عربی ابوظبی» منتشر شده به تحلیل برخی از رمانهای جدید اماراتی میپردازد و از این طریق تحولات روایی در ادبیات اماراتی را آشکار میسازد.
پژوهشگر در مقدمه کتاب، مسائلی را مطرح میکند که رمانها به آنها میپردازند، مانند مکان و زمان ظهور آنها و مراحل تاریخیشان. او به این نکته اشاره میکند که رابطه بین ژانر ادبی و متن، رابطهای پیچیده و متحول است، و رمان یکی از انواع ادبیات است که دارای شاخهها و تنوعهای گوناگون است، که ویژگیها و ریشههای آن در حماسه، شعر غنایی و ادبیات شفاهی نهفته است.
او همچنین به این موضوع اشاره دارد که رمان در ابتدا در اواخر قرن نوزدهم با وظیفه سرگرمی و شوخی آغاز شد، سپس به سمت آموزش و موعظه و هدایت توسعه یافت و در ابتدای قرن بیستم به یکی از سه گرایش اصلی تمایل پیدا کرد: گرایش رمانتیک، گرایش تاریخی و گرایش واقعگرایانه. او میگوید که مفهوم «رمان جدید» برای برخی از افراد یک مشکل اصطلاحی ایجاد کرده و این اصطلاح از محیطهای دیگر، مانند رمان فرانسوی جدید، قرض گرفته شده است.
دکتر الهاشمی معتقد است که امارات یکی از جوامع با تغییرات سریع و بازترین جوامع نسبت به دیگران است و این امر بر بیان واقعیت، هویت و زبانشناسی خلاقانه تأثیر گذاشته است؛ به طوری که رمان اماراتی شکوفا شده و انواع آن گسترش یافته، اهداف آن متنوعتر و منابع آن گستردهتر شده است. همچنین، این تحولات باعث تسریع در پیشرفت رمان اماراتی، سرپیچی از قالبهای کهن و پذیرش بسیاری از عناصر هنرهای دیگر شده که به رمان اماراتی در ادبیات معاصر کمک کرده است.
او میافزاید که رمان اماراتی یک متن تخیلی و روایتی است که حول شخصیتهایی میچرخد که در یک رویداد درگیر هستند، و در عین حال بازنمایی از زندگی، تجربه و کسب دانش است.
مؤلف در فصل اول با بررسی برخی از رمانهای اماراتی، گرایشات گفتمان روایی در رمان اماراتی جدید را معرفی کرده است، از جمله: گرایش تاریخی، واقعگرا و عجیب. در فصل دوم «توسعه تکنیکهای فنی روایی در رمان اماراتی جدید»، او به بسیاری از تکنیکهای فنی ویژه در نویسندگی رمان اماراتی پرداخته است، از جمله: تکنیک راوی، تکنیک زمانی، تکنیک مکانی، تکنیک گفتوگو، تکنیک شخصیت و تکنیک زبان.
رمان اماراتی
الهاشمی مسیر رمان اماراتی و تنوعی که آن را متمایز و همچنین نحوه بیان هویت فرهنگی جامعه اماراتی را رصد میکند. او رمان «ثلاثية الدال/ سهگانه دال» اثر نادیا النجار را که به دهه 1960 در امارات و حادثه آتشسوزی کشتی «دارا» پرداخته است، مورد بررسی قرار میدهد. این رمان از طریق روایت روان و پیوسته حوادث، میراث منطقه را معرفی میکند. سپس، او رمان «رحلة غريسة/ سفر غریسه» اثر فاطمه حمد بوعیسی الشامسی را بررسی میکند که در آن تاریخ و زندگینامه به هم پیوند خوردهاند و ترکیبی غنی از میراث، بازیهای محلی، لهجه، زندگی اجتماعی و اقتصادی را ارائه میدهد. این رمان به زندگی در امارات پیش از صد سال پرداخته است، به ویژه در مناطق عجمان و رأس الخیمه. سپس، رمان «یومیات روز/ روزنگاری رز» اثر ریم کمالی را معرفی میکند که به مسئله آموزش و توانمندسازی زنان پرداخته و تاریخ را در ارتباط با زندگی اجتماعی مطرح میسازد.
او همچنین رمان «ریاح من طشقند/ بادهایی از تاشکند» اثر منی التمیمی را معرفی میکند که تاریخ را به حال حاضر میاندازد و از اشتباهات گذشته با رویکردی اخلاقی عبرت میگیرد. سپس رمان «فی فمی لؤلؤه/ در دهانم مرواریدی است» اثر میسون القاسمی را مورد بررسی قرار میدهد که در آن نویسنده از دادههای تاریخی در گفتمان روایی خود استفاده کرده است.
نویسنده توضیح میدهد که اگرچه رمان و تاریخ به دو حوزه متفاوت تعلق دارند (تاریخ به واقعیت اتکا دارد و رمان به ماده تخیلی)، اما هر دو در قلمرو روایتگری قرار دارند و اکنون مبادلههای میان آنها از نظر ساختاری آسانتر شده است. او اشاره میکند که نگاه هنر به واقعیت به طور کلی بر اساس تخیل است و در این حالت با دو نوع حافظه روبرو هستیم: یکی حافظه تاریخی و ثبتشده که به تاریخ تعلق دارد، و دیگری حافظه زیباییشناختی که به بازی تخیل وابسته است.
گرایش واقعگرا
نویسنده در مورد گرایش واقعگرایانه در رمان اماراتی، اشاره میکند که در اثر روایی همافزایی میان هنر و آگاهی، خود و موضوع، ساختار هنری و ساختار اجتماعی موضوعی وجود دارد. رمان توانسته است واقعیت را به تصویر بکشد و آن را بازتاب دهد. همچنین، مخاطب این هنر از دیدگاه دیگری به آن نگاه خواهد کرد؛ دیدگاه خالق اثر که تجربه خود از واقعیت را به گونهای منتقل میکند که واقعیت از منظر این چشم خلاق به آینهای تبدیل میشود که خواننده میتواند در آن خود و جامعهاش را بیابد و همچنین زمان خاصی که در آن قرار دارد. رمان واقعگرا از جمله انواع رمانهایی است که بیشترین ظرفیت را برای ترکیب انواع مختلف ادبیات در درون خود دارد و آنها را در گفتمان روایی خود دوباره احیا میکند؛ همچون میراث، اسطوره، شعر، داستانهای مردمی، حماسه و ضربالمثل.
نویسنده به برخی از رمانهای واقعگرایانه اماراتی نیز اشاره میکند، مانند رمان «سفره غریسه» اثر فاطمه الشامسی که واقعیت یک ملت و تمدن آن را به تصویر میکشد و زندگی فردی را که برای لقمه نان مبارزه کرده است، بازگو میکند. همچنین رمان «کولاج/ کولاژ» اثر فتحیه النمر را بررسی میکند که به مسائل اجتماعی در جامعه اماراتی پرداخته است، مسائلی که به واسطه گشایشهای فرهنگی، تغییرات ارزشی و برخورد فرهنگی با دیگران به وجود آمدهاند. سپس رمانهای «الهائمون/ سرگشتهها» اثر نجیبه الرفاعی، «ریتاج» اثر حمد الحمادی، و «سین ترید ولداً/ سین پسری میخواهد» اثر لطیفه الحاج را معرفی میکند که موضوعاتی مانند ازدواج در جامعهای که از نظر اقتصادی و فرهنگی باز و پیشرفته است، و نگاه مرد به زن در جامعه مدرن را مطرح میکنند.
نویسنده میافزاید که رمان با طرح مسائل اجتماعی و واقعگرایانه به نوعی مستندنگاری جامعه و مشکلات آن در زمان نوشتن رمان یا زمان گفتمان روایی است؛ زیرا جامعه دائماً در حال تغییر و تحول است و در این میان، گفتمان روایی در آثار رمان مانند یک رصدگر مداوم این تحولات عمل میکند. رمان یکی از انواع ادبی است که بیشترین بار مسائل اجتماعی را بر دوش دارد و از طریق زبان و تکنیکهای روایی، اسرار و جزئیات آنها را آشکار میسازد.
گرایش عجیب
پژوهشگر به گرایش عجیب در رمان اماراتی اشاره کرده و توضیح میدهد که این گرایش بر اساس فرهنگ نویسنده و نگاه او به ادبیات دیگران است، به طوری که از واقعیت خارج شده و به چیزهایی غیر معمول پرداخته میشود که فراتر از تخیل انسان هستند. این نوع گفتمان روایی در امارات بر اساس جادو، تغییر شکل، احضار جن، و عجیببودن تخیلی است که در آن حرکت از طریق فضاهای غیبی، مرموز و ترسناک صورت میگیرد.
سپس پژوهشگر به بررسی برخی از رمانهای اماراتی که این گرایش را دنبال کردهاند، پرداخته است، از جمله: رمان «ثنایئة مجبل بن شهوان/ دوگانه مجبل پسر شهوان»، رمان «زينة الملكة/ زیور ملکه» اثر علی ابوالریش، رمان «عذراء وولي وساحر/ باکره و ولی و جادوگر» اثر سارا الجروان الکعبی، رمان «ربيع الغابة/ بهار جنگل» اثر جمال مطر، رمان «ك – ص: ثلاثية الحب والماء والتراب/ ک- ص: سه گانه عشق و آب و خاک» اثر علی ابوالریش و رمان «غرفة واحدة لا تكفي/ یک اتاق کافی نیست» اثر سلطان العميمي.
تکنیک زمانی و مکانی
در مورد تکنیک زمانی در رمان، نویسنده اشاره میکند که زمان یکی از اجزای اصلی هر اثر ادبی است؛ زیرا زمان در ادبیات زمان انسانی است و جزئی از ساختار متن ادبی محسوب میشود که ارتباط نزدیکی با عناصر دیگری دارد از جمله مکان. زمان حرکتی است که تنها در مکانی خاص اتفاق میافتد. علاوه بر این، زمان با شخصیتهای اثر، وقایع و زبان آن ارتباط دارد و خود به عنوان سازنده وقایع و تأثیرگذار در تحولات آنها عمل میکند.
نویسنده به تکنیک زمانی در رمانهای مختلفی اشاره میکند، از جمله در رمان «الهائمون» اثر نجیبه الرفاعی، رمان «یومیات روز» اثر ریم کمالی، رمان «ریاح من طشقند» اثر منی التمیمی و رمان «دائرة التوابل/ دایره ادویه» اثر صالحه عبید.
او همچنین بیان میکند که رمان اماراتی جدید به سمت فعالسازی ساختار زمانی بیشتر گرایش یافته است؛ این امر موجب تحول مهمی در استفاده از تکنیک زمانی به صورت یک ابزار هنری شده است که در متن روایی به وضوح حضور دارد. دیگر زمان تنها زمان حال یا گذشته نیست؛ بلکه ترکیبی از دو زمان مختلف از نظر بعد فرهنگی، مکانی، زبانی و ارزشی شده است. سپس، نویسنده به تکنیک فلش بک یا بازگشت به گذشته اشاره کرده و توضیح میدهد که این تکنیک ارتباط نزدیکی با تداخلهای ادبی در انواع مختلف دارد.
این توضیحات نشان میدهد که رمانهای اماراتی جدید نه تنها از نظر ساختار روایی پیچیدهتر شدهاند، بلکه از نظر استفاده از زمان و مکان در تکنیکهای ادبی خود نیز تغییرات چشمگیری داشتهاند.
تکنیک مکانی در رمان اماراتی
نویسنده در خصوص تکنیک مکانی در رمانهای اماراتی، اشاره میکند که نقش مکان در اثر روایی نمیتواند صرفاً یک نقش زینتی یا جدا از دیگر عناصر رمان باشد، بلکه مکان باید به عنوان عنصری با دلالات نمادین متعدد مطرح شود که این دلالات بسته به دیدگاه نویسنده و واکنشهای مختلف خوانندگان میتواند متفاوت باشد. به عبارت دیگر، مکان در رمان باید عنصری متداخل و یکپارچه با دیگر اجزای داستان باشد. پژوهشگر همچنین به برخی رمانهای اماراتی اشاره میکند که در آنها از تکنیک مکان بهطور مؤثر استفاده شده است و نقش مکان در این رمانها بررسی میشود. او به مسائلی مانند تنوع مکانها، فضای مکانی، نقش مکان در تخیل خواننده، نمادگرایی مکان، و همچنین نقشی که مکان در آشکار ساختن تاریخ و جزئیات زندگی دارد، پرداخته است. همچنین، او به اهمیت مکان در فعالسازی حواس و تحریک بینایی خواننده اشاره میکند، به گونهای که مکان خود به جزئی از داستان تبدیل میشود.
تکنیک گفتوگو در رمان
نویسنده سپس به بررسی تکنیک گفتوگو در رمانهای اماراتی میپردازد، اشاره کرده که گفتوگو گاهی به شخصیتها این امکان را میدهد که صدای خود را بهطور مستقل از خالق اثر بیان کنند، و در مواقعی دیگر نمیتوان بین صدای شخصیت و صدای نویسنده تمایز قائل شد. این موضوع ما را به مفهوم «تداخل ادبی» میبرد، جایی که صداهای مختلف در یک فضای مشترک میپیوندند.
او سپس به بررسی انواع تکنیک گفتوگو و چگونگی استفاده از آنها در خدمت دیدگاه خلاقانه نویسنده در برخی رمانهای اماراتی پرداخته است. برای مثال، در رمان «کمائن العتمة/ نهانگاههای تاریکی» اثر فاطمه المزروعی، تکنیک گفتوگو به خوبی توانسته خواننده را به عمق شخصیتها ببرد و این امر باعث شده که هیجان داستان در رابطه با تحول شخصیتها و نقش آنها در بخشهای بعدی داستان حفظ شود.
همچنین، در رمان «لیلة مجنونة/ شبی دیوانه» اثر محمد بن جرش، گفتوگو به گونهای در داستان به کار رفته که متناسب با سطح آگاهی شخصیتها و نقشهای آنها در روایت است. این تکنیک به خوبی آشفتگی درونی شخصیتها را نشان میدهد و بهطور مؤثری به بینظمی درونمایه آنها میپردازد. در نهایت، او به پسزمینه اجتماعی که اثر ادبی از آن نشأت میگیرد نیز اشاره میکند، همانطور که در رمان «رحلة غریسة» اثر فاطمه الشامسی، میبینیم که محیط اجتماعی و فرهنگی شخصیتها از طریق گفتوگو و تعاملات آنها بهطور مؤثری نمایان میشود.
نتیجهگیری
این تحلیلها نشان میدهد که رمانهای اماراتی جدید، با استفاده از تکنیکهای مختلف، از جمله زمان، مکان و گفتوگو، به شکلی نوآورانه به بازنمایی واقعیتهای اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی پرداختهاند. هر یک از این تکنیکها به نوعی در خدمت گفتمان نویسنده قرار گرفتهاند و به خواننده این امکان را میدهند که داستانها را نه تنها از منظر شخصیتها، بلکه از دیدگاههای مختلف و بهطور عمیقتر درک کند.
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة