نوه صدام حسین خاطراتش را می‌نویسد: سال‌های عمرم زیر سایه مسلسل‌های محافظان گذشت

نوه صدام حسین خاطراتش را می‌نویسد: سال‌های عمرم زیر سایه مسلسل‌های محافظان گذشت
TT

نوه صدام حسین خاطراتش را می‌نویسد: سال‌های عمرم زیر سایه مسلسل‌های محافظان گذشت

نوه صدام حسین خاطراتش را می‌نویسد: سال‌های عمرم زیر سایه مسلسل‌های محافظان گذشت

کتاب «نوه صدام... حریر حسین کامل» را که به تازگی خواندنش را کامل کرده بودم، سمت راست میزم گذاشتم. روی جلد «ورنی ماتش» به چهره زیبای حریر نوه که با تور سیاه پوشانده شده، نگاهی انداختم. به این فکرکردم که سرنگونی نظام پدر بزرگ و پدرش تا حدودی به نفعش تمام شد، وگرنه نمی‌توانست –به این شمایل- در برجسته‌ترین مطبوعات بعث ظاهر شود، اگر پدر بزرگ یا پدرش زنده می‌بود!
خدای من... چه خاطرات ترسناک و وحشتناکی از صدام حسین و دامادش حسین کامل، پدر خانم حریر در ذهن دارم؟! من که فقط یک سال پس از انقلاب «پرشکوه» تموز 1968 به دنیا آمدم، زمانی که پدر بزرگش یکی از پایه‌هایش بود. البته خاطرات وحشت کمرشکن و هراس دردناکی که من و دیگر عراقی‌ها تجربه کردیم، نباید مانع این بشود که به اندکی انصاف و توازن بنویسیم!
بعد گفتم: تو فقط یک خبرنگار هستی که هر روز گزارش‌های سیاسی خسته کننده سیاسی می‌نویسی، تو را چه با کتاب‌های فرهنگی و خاطرات قدرت در عراق و کسانی که پس پشت آن ایستاده‌اند!
بعد به این فکر کردم: اما من «همتی» کردم و ده ساعت تمام وقت گذاشتم تا کتاب بانو حریر را بخوانم از آنچه درباره هول وهراس‌ها و احوال و سرنوشت صدام حسین و خانواده‌اش نوشته، مردی که «داغ و درفش» از سال 1979 تا سال 2003 بر عراق حکم راند اگر بتوانیم اندکی تساهل به خرج دهیم، او بعد از سال 1968 حاکم واقعی بود.
این که این همه وقت صرف خواندن کتابی کنی، بدین معنی است که آنجا... در عمق خاطرات، دردی در تو برانگیخت که می‌توان نوشتش.
حکومت با «داغ و درفش» که بردوره حاکمیت پدر بزرگش نهادم، تعبیری است که بانو حریر نمی‌پذیرد. این قابل درک است. به نظر و یقین او-به استناد آنچه نوشته- پدربزرگ و پدر و عمو و دو دائیش عدی و قصی صدام حسین، «قهرمانانه در خدمت عراق» زیستند و مردند.
«قهرمانانه زیستن» همه آن چیزی نیست که کلمات حریر در خاطراتش ردیف کرده، او همچنین چیزهای زیادی از گنجینه اسرار خانواده حاکم آهنین را در نهایت احتیاط نوشته است. من باید آن رازها را بیرون بکشم که در مراحل زیادی از کتاب مشخص می‌شود آگاهانه و با برنامه ریزی پیشین نبوده است.
واضح است که با این خاطرات در نظر بوده چند گلی در دروازه خساراتی که خانواده در سال 2003 متحمل شد، کاشته شود، خواه آن شکسته شدن هیبت پدر بزرگش صدام حسین براثر سرنگونی مستقیم امریکایی که مورد حمایت تمایل مردمی در آن دوره بود یا خسارت فردی که خانواده و پدرش حسین کامل به دست نزدیک‌ترین فرد به او از خاندان عبدالغفور دچارش شد.
با این حال، از جهت سبک نوشتن و جابه جایی در حوادث خاطرات به شکلی خوب نوشته شده که نشان دهنده کار نوشتاری حرفه‌ای است و بعید نیست چاپ کتاب(نشانی یا نام ناشر ذکر نشده) با نظارت مادرش رغد صدام حسین انجام گرفته باشد. برخی براین نظرند که کتاب پاسخی است به خاطرات منسوب به برزان تکریتی نوشته شده است (اعدام در سال2007). او برادر ناتنی صدام بود که اتهامات و انتقادات گزنده‌ای متوجه پدر نویسنده، حسین کامل کرده بود.
از این گذشته-خاطرات- همانند هر متن دیگری در حدی از اهمیت، هر خواننده می‌تواند که خلاصه منسجمی از زاویه نگاهش به مسئله صدام و خانواده حاکمش بیرون بکشد.
برای نمونه آنانی که حس انتقام‌جویی نسبت به خانواده صدام دارند، می‌توانند به وسیله آنچه در خاطرات آمده حس کینه خود را سیراب کنند و تشفی یابند. به خصوص نسبت به خصومت‌های خشونت‌بار اطراف آن تا جایی که حتی خود صدام معمولا تکرار می‌کرد «عراق در یک کف دست و خانواده‌ام در کفی دیگر». همان‌طور که نویسنده بخشی از وحشت و حالتی از بی ثباتی و جابه جایی مستمر میان خانه‌های جایگزینی که به دلایل امنیتی در آنها ساکن شدند که با هجوم امریکا در سال 2003 به اوج خود رسید، که خانواده حاکم در مدت حاکمیت تجربه کرده بود، نقل می‌کند.
همیشه از «خانواده‌های» صدام خواسته می‌شد خانه‌هایشان را در عرض 7 دقیقه خالی کنند. این مدت زمانی است که موشک امریکایی نیاز دارد تا از مرزهای عراقی بگذرد و به هدف بخورد. شاید هم به دلیل مخاطراتی است که برخانواده وارد شده. بانو حریر در یکی از سطرهای خاطراتش گفته: «سال‌های عمرم را از تولد تا ازدواج زیر سایه مسلسل‌های حفاظت گذراندم».
هرکسی که با «خونسردی و تأمل» برخورد کند، نکات بسیاری می‌یابد که کنجکاوی و هراس درون جهان سری صدام حسین و خانواده‌اش را تحریک می‌کنند.
«هر زن جوانی که دلبسته پدرش شود» این مسئله‌ای طبیعی است، به همین دلیل بخش بزرگی ازخاطرات دور «قهرمانانش»- آنگونه که او می‌نامد- می‌چرخد. آنها عبارتند از پدر بزرگش صدام حسین(سال 2006 اعدام شد) و پدرش حسین کامل و برادرش صدام کامل (سال1995 پس از برگشت از اردن کشته شدند) و مادرش رغد صدام حسین و دو دائی‌اش عدی و قصی صدام حسین و مصطفی پسر قصی (هر سه پس از آنکه امریکایی‌ها آنها را در مخفی‌گاهشان را خانه‌ای در موصل یافتند در سال 2003 کشته شدند).
شاید یکی از برجسته‌ترین نقاطی که خاطرات در باره زندگی داخلی صدام و خانواده‌اش نمودار می‌سازد، اصرار او بر ازدواج دختران و نوه‌هایش در سن کم بوده و پیش از آنکه به سن رشد مشخص در قانون عراق مشخص شده یعنی 18 سالگی! دختر بزرگش و مادر نویسنده با حسین کامل در سن 15 سالگی ازدواج و بقیه دخترها نیز همین طور…



خالق رمان «تخم شترمرغ» درگذشت


رؤوف مسعد
رؤوف مسعد
TT

خالق رمان «تخم شترمرغ» درگذشت


رؤوف مسعد
رؤوف مسعد

در ساعات نخست بامداد روز شنبه، نویسنده مصری رؤوف مسعد، خالق رمان «بيضة النعامة» در سن ۸۸ سالگی دار فانی را وداع گفت. او پس از یک سیر ادبی پربار و زندگی انسانی پر از تحولات و تناقضات، درگذشت؛ مسیری که در آن ادبیات و سیاست، آزادی و زندان، هویت دینی محافظه‌کار و ایدئولوژی کمونیستی، و همچنین زندگی در کشورهای مختلف در کنار هم قرار داشتند.
فقید، نمونه‌ای از هویت‌های متعدد و در هم تنیده بود. اگرچه تابعیت مصری داشت، اما تابعیت هلندی را نیز داشت، چرا که حدود سی سال در هلند زندگی کرد و با یک زن هلندی ازدواج کرد. همچنین او روح و ذوق سودانی داشت؛ چرا که سال‌های نخست کودکی‌اش را در سودان گذراند و تحصیلات ابتدایی‌اش را در مدارس آنجا فراگرفت، پیش از آن که به همراه خانواده به مصر بازگردد و در یکی از دبیرستان‌های استان اسیوط در صعید مصر ثبت‌نام کند. او زندگی پرحادثه‌اش را در کتاب «لما البحر ينعس: مقاطع من حياتي/ وقتی دریا چرت می‌زند: بخش‌هایی از زندگی من» ثبت کرده است که توسط نویسنده مصری یوسف فاخوری مرور و معرفی شده است.
رؤوف مسعد در سال ۱۹۳۷، از پدر و مادری مصری در سودان به دنیا آمد؛ پدرش کشیش یکی از کلیساهای آنجا بود و مادرش نذر کرده بود او هم کشیش شود، اما ناقوس زندگی مسیر را تغییر داد و او را از راهی که مادرش برایش ترسیم کرده بود، دور کرد. او به فعالیت سیاسی مخالف پرداخت و ایدئولوژی کمونیستی را پذیرفت. در دوران دبیرستان هنگامی که جزوه‌های کمونیستی پخش می‌کرد، دستگیر شد و به زودی به دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره پیوست تا روزنامه‌نگاری بخواند و در سال ۱۹۶۰ فارغ‌التحصیل شد. در همان سال نیز توسط دولت به اتهام عضویت در سازمان کمونیستی دستگیر شد و چند سالی را در زندان الواحات گذراند؛ سال‌هایی که نقطه عطفی در مسیر زندگی‌اش بودند. در زندان با نویسنده مرحوم صنع الله ابراهیم آشنا شد که سال‌ها دوست و همراه ادبی‌اش باقی ماند. پس از آزادی، آنها همراه با سیاستمدار کمال القلش کتاب «إنسان السد العالي/ انسان سد بلند» را نوشتند.

پس از خروج از زندان، به مدت ۱۲ سال در کشورهای مختلف زندگی کرد؛ این سال‌ها به نوعی تبعید انتخابی بود تا از تکرار تجربه زندان دور بماند. در سال ۱۹۷۰ به ورشو رفت، در آنجا آموزش تولید تئاتر دید و ازدواج کرد. پس از فارغ‌التحصیلی در لهستان پنج سال زندگی کرد و در این مدت به چند کشور اتحاد جماهیر شوروی سفر کرد. سپس به عراق رفت و در مؤسسه سینما و تئاتر آنجا کار کرد و در بغداد دو نمایشنامه نوشت. در سال ۱۹۷۹ به لبنان رفت و به عنوان روزنامه‌نگار در چند روزنامه بیروت، از جمله روزنامه «السفیر» فعالیت کرد. در سال ۱۹۸۲ به خانه‌اش بازگشت، اما با آغاز جنگ در بیروت گلوله‌ها دیوارهای اتاقش را که معمولاً در آنجا می‌نشست سوراخ کرده بودند، دید. بلافاصله تصمیم گرفت به مصر بازگردد. در مصر خانه‌ای نداشت، پس در آپارتمان صنع الله ابراهیم، دوست دوران زندانش، اقامت کرد و در این آپارتمان نخستین کتاب خود «صباح الخير يا وطن/ صبح بخیر ای وطن» را نوشت که درباره تجربه محاصره و خروج از بیروت بود. عنوان کتاب را از جمله‌ای که روزی از راننده تاکسی در بیروت شنیده بود الهام گرفته.
اوایل دهه ۱۹۹۰ به هلند مهاجرت کرد و پس از سال‌ها زندگی در کشورهای عربی و غربی بالاخره در آنجا آرامش یافت. او در گفتگوها و شهادت‌های ادبی گفته بود که برای نخستین بار در هلند احساس کرد خانه‌ای واقعی دارد، نه اتاق‌های اجاره‌ای که متعلق به خودش نبوده و نمی‌توانست چیزی در آنها تغییر دهد. بالاخره توانست رنگ پرده‌های خانه‌اش را خودش انتخاب کند.
با وجود زندگی در آمستردام به صورت کامل، نقش صنع الله ابراهیم در زندگی او متوقف نشد. ابراهیم او را تشویق کرد که اولین رمانش «تخم شترمرغ» را بنویسد، رمانی که بیش از هشت سال نوشتنش طول کشید و یک سال تمام آن را بازبینی و ویرایش کرد. او از انتشار کتاب واهمه داشت و فکر می‌کرد کتاب مناسب انتشار نیست. در واقع، این همسر هلندی‌اش بود که نسخه کتاب را در سفر مسعد به ناشر «ریاض الرییس» فرستاد. پس از توافق صنع الله ابراهیم با ناشر، کتاب در سال ۱۹۹۴ منتشر شد. مسعد در زمان انتشار کتاب، ۵۷ سال داشت، بنابراین پروژه رمان‌نویسی واقعی رؤوف مسعد در سنین پنجاه آغاز شد، مشابه نویسندگان بزرگی چون ساراماگو. هرچند شروعش دیر بود، اما تأثیر مهمی در عرصه رمان عربی گذاشت. از آن زمان فهمید که باید باقی عمرش را وقف ادبیات کند، هرچند کمونیسم همچنان مرجع سیاسی و ایدئولوژیکی ذهن او بود. آثار رمان و داستان کوتاهش ادامه یافت که همگی دغدغه آزادی و عدالت اجتماعی را داشتند، از جمله «مزاج التماسيح /خلق و خوی تمساح‌ها»، «في انتظار المخلص/ در انتظار منجی»، «صانعة المطر وحكايات أخرى/ باران‌سازی و داستان‌های دیگر»، «ایتاکا»، «غرباویه»، «غواية الوصال/ وسوسه وصال»، «زجاج معشق/ شیشه‌های چسبان» و «زهرة الصمت/ گل سکوت».

مسعد با وجود شروع دیرهنگام، اثر مهمی در رمان‌نویسی عربی گذاشت

آثار رؤوف مسعد از جسارت زیادی برخوردار بودند، چه در پرداخت به موضوعات جنسی (اروتیک) مانند دو رمان «تخم شترمرغ» و «ایتاکا»، و چه در ارائه تجربیات شخصی‌اش که از زاویه‌ای خودزندگی‌نامه‌ای به مسائل کلان می‌پرداخت. در اولین رمانش درباره رابطه‌اش با پدر کشیش و زندگی‌شان در سودان نوشته است. او جسارت زیبایی‌شناسی نیز داشت و از مرزهای ژانر ادبی فراتر رفت؛ رمان برای او داستانی سنتی با شروع، میانه و پایان نبود، بلکه فرآیندی دائمی از مونتاژ بود، موضوعی که در چند گفتگوهایش به آن اشاره کرده بود. رمان‌هایش همیشه بحث‌برانگیز بودند، چرا که به مناطق حساس و دشوار می‌پرداختند. او یکی از معدود نویسندگانی بود که زندگی‌نامه‌اش را با تمام خوبی‌ها و بدی‌ها با آزادی کامل نوشته است.
بسیاری از تحقیقات دانشگاهی و کتاب‌های نقد ادبی به آثارش پرداخته‌اند. تازه‌ترین آن‌ها کتاب «في مرايا السرد/ در آینه‌های روایت» اثر شاعر جمال القصاص است که در آن به رمان «گل سکوت» نگاهی انداخته است. او در این کتاب می‌گوید که این رمان به دنبال بازنمایی شخصیت مصری حاشیه‌ای و نادیده گرفته شده است، با تمام پیچیدگی‌ها و گستردگی‌اش در زمان و مکان، از طریق بازی با لبه تاریخ و اسطوره، و پیوند دادن گذشته و حال، به گونه‌ای که گویی آن دو سایه‌هایی از چیزهایی هستند که رفته‌اند و چیزهایی که در راه‌اند، یا مانند اسطوره و تاریخ دو آزادی‌اند که برای رسیدن به یک آزادی واحد می‌جنگند؛ آزادی که در نهایت آزادی وطن و انسان است.


تقدیر از برندگان جوایز دوره نوزدهم مؤسسه فرهنگی «سلطان بن علی العوّیس»


برندگان جوایز «مؤسسه فرهنگی سلطان بن علی العوّیس»: شاعر عراقی حمید سعید، رمان‌نویس عراقی انعام کجه‌جی، منتقد مراکشی حمید لحمدانی و مورخ تونسی عبدالجلیل التمیمی
برندگان جوایز «مؤسسه فرهنگی سلطان بن علی العوّیس»: شاعر عراقی حمید سعید، رمان‌نویس عراقی انعام کجه‌جی، منتقد مراکشی حمید لحمدانی و مورخ تونسی عبدالجلیل التمیمی
TT

تقدیر از برندگان جوایز دوره نوزدهم مؤسسه فرهنگی «سلطان بن علی العوّیس»


برندگان جوایز «مؤسسه فرهنگی سلطان بن علی العوّیس»: شاعر عراقی حمید سعید، رمان‌نویس عراقی انعام کجه‌جی، منتقد مراکشی حمید لحمدانی و مورخ تونسی عبدالجلیل التمیمی
برندگان جوایز «مؤسسه فرهنگی سلطان بن علی العوّیس»: شاعر عراقی حمید سعید، رمان‌نویس عراقی انعام کجه‌جی، منتقد مراکشی حمید لحمدانی و مورخ تونسی عبدالجلیل التمیمی

مؤسسه فرهنگی «سلطان بن علی العوّیس» در مراسمی که در تاریخ ۱۳ نوامبر سال جاری در دوبی برگزار خواهد شد، برندگان جوایز دوره نوزدهم خود را تقدیر می‌کند. در این مراسم ده‌ها نویسنده، روشنفکر و فعال رسانه‌ای عرب حضور خواهند داشت.
جایزه فرهنگی العوّیس که بزرگ‌ترین جایزه فرهنگی در سطح جهان عرب به شمار می‌آید، هر دو سال یک بار برگزار می‌شود و در آن از خلاقان و نوآورانی که در حوزه‌های مختلف فرهنگی موفق به کسب این جایزه شده‌اند، تجلیل می‌گردد.
مؤسسه «سلطان بن علی العوّیس فرهنگی» در ابتدای ژوئن سال جاری (خرداد ۱۴۰۴) برندگان دوره نوزدهم سال ۲۰۲۵ را اعلام کرد که عبارتند از:
حمید سعید، شاعر عراقی (در حوزه شعر)
انعام کجه‌جی، رمان‌نویس عراقی (در حوزه داستان کوتاه، رمان و نمایشنامه)
دکتر حمید لحمدانی، نقاد ادبی مراکشی (در حوزه مطالعات ادبی و نقد)
دکتر عبدالجلیل التمیمی، مورخ تونسی (در حوزه مطالعات انسانی و آینده‌پژوهی)
این دوره اهمیت ویژه‌ای دارد، چرا که همزمان با صدسالگی شاعر سلطان بن علی العوّیس برگزار می‌شود. همچنین مبلغ جایزه برای هر برنده به ۱۵۰ هزار دلار افزایش یافته است. در سال جاری چندین برنامه فرهنگی مرتبط با نام شاعر فقید سلطان بن علی العوّیس (۱۹۲۵-۲۰۰۰) برگزار شد که از جمله مهم‌ترین آنها می‌توان به کنسرت بزرگ موسیقی به رهبری موسیقیدان محمد القحوم در خانه اپرای دوبی و همچنین سمینار بین‌المللی برگزار شده در پاریس با همکاری سازمان یونسکو تحت عنوان «سلطان العوّیس... سفر شعر... سفر بخشش» اشاره کرد. همچنین کتاب‌ها، یادبودها، تمبرهای پستی و برگزاری نمایشگاه‌های هنری و کنسرت‌های موسیقی از دیگر برنامه‌هایی بودند که سال ۲۰۲۵ را متمایز کردند.
جوایز فرهنگی العوّیس با هدف تقدیر از خلاقان و نوآوران در زمینه‌های مختلف فرهنگی و علمی ایجاد شده است و در تشویق به خلاقیت و نوآوری در جهان عرب و تقویت نقش فرهنگ در توسعه و پیشرفت موثر است.
مراسم اعطای جوایز فرهنگی العوّیس فرصتی است برای تقویت ارتباطات فرهنگی میان خلاقان عرب و تشویق آنان به ادامه مسیر نوآوری و خلاقیت. همچنین این مراسم به ارتقای جایگاه امارات متحده عربی به عنوان یک مرکز فرهنگی مهم در منطقه و تشویق فعالیت‌های فرهنگی در این کشور کمک می‌کند.


ژاك بريل... ستاره‌ای که درخشید و به‌سرعت خاموش شد

 ژاك بريل
ژاك بريل
TT

ژاك بريل... ستاره‌ای که درخشید و به‌سرعت خاموش شد

 ژاك بريل
ژاك بريل

رسیدن ژاك بريل به پاریس در سال ۱۹۵۳ که از شهر زادگاهش بروکسل آمده بود، اتفاق مهمی به شمار نمی‌رفت؛ زیرا او به دعوت «ژاك كانتی»، یکی از چهره‌های برجسته در کشف و معرفی استعدادهای خوانندگی، به پاریس آمد. به واسطه او خوانندگان و موسیقیدانان بزرگی مانند ادیت پیاف، ژرژ براسن و سرژ گنزبور شهرت یافتند. بريل پیش از سفرش به پاریس، ضبط‌ برخی آهنگ‌هایی که خود نوشته، آهنگسازی کرده و خوانده، برای كانتی فرستاده بود. این آثار را در دوران کارش در کارخانه کارتن سازی که پنج سال در آن مشغول بود، ساخته بود.
هیچ نشانه‌ای از موفقیت فوق‌العاده‌ای که انتظار این جوان ۲۴ ساله را می‌کشید نبود؛ جوانی که در ۲۰ سالگی ازدواج کرده و دو دختر داشت و زندگی بورژوایی محافظه‌کاری را دنبال می‌کرد و از کودکی در مدارس کاتولیک تحصیل کرده بود.
اما نکته‌ای که او را از دیگران متمایز می‌کرد، شکست‌های تحصیلی‌اش بود، هرچند از سنین کودکی قریحه‌ای در نوشتن داستان کوتاه و شعر نشان می‌داد و علاقه زیادی به مطالعه داشت؛ او در سنین پایین با شعرای بزرگی چون ورلن، بودلر و رامبو و فیلسوفان معاصری مانند کامو و سارتر آشنا شد.
پس از سه شکست در امتحانات دیپلم، از مدرسه اخراج شد و پدرش به او پیشنهاد داد در کارخانه‌اش کار کند، شاید برای آماده‌سازی او به منظور مالکیت کارخانه در آینده. اما ژاك بريل حاضر نبود نقش مدیر دستوردهنده به کارگران را ایفا کند؛ بلکه به جای آن، با آنها فوتبال بازی می‌کرد و در حالی که گیتاری را که از ۱۵ سالگی یاد گرفته بود می‌نواخت، برایشان آواز می‌خواند.
بريل در طول سال‌های ملال‌آور کار در کارخانه پدرش، به سازمان خیریه‌ای در بروکسل پیوست که به یتیمان، بیمارستان‌ها و خانه‌های سالمندان کمک می‌کرد؛ این تجربه او را با رنج‌های ساکنان این مراکز آشنا کرد و بعدها در برخی اشعارش بازتاب یافت.
پدرش او را از سفر به پاریس برحذر داشت و گفت اگر در آنجا شکست بخورد، دیگر فرصتی برای بازگشت به کار قبلی‌اش در کارخانه نخواهد داشت. اما گویا شهر نور که مملو از هنر، اندیشه‌های چپ‌گرا، ادبیات، تئاتر و عشق بود، باعث شد او از سبک آهنگ‌های اولیه خود فاصله بگیرد و به موضوعات سرنوشت‌ساز روز بپردازد. در اوج جنگ آزادی الجزایر در سال ۱۹۵۶، آهنگ «وقتی فقط عشق داریم» را ساخت و در بسیاری از سالن‌های تئاتر اجرا کرد؛ این قطعه به لحظه درخشانی تبدیل شد که از مرزهای فرانسه فراتر رفت و به اعلامیه‌ای جهانی در حمایت از رنج‌های الجزایری‌ها در برابر استعمار فرانسوی و مخالفت با جنگ ویتنام بدل شد.
بريل بین سال‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۹، چهار آلبوم منتشر کرد. آخرین آلبوم که شامل آهنگ‌های «ترکم نکن» و «آمستردام» بود، دایره طرفداران و پیروان او را وسیع‌تر کرد. در دنیای آنگلو-ساکسون، تعداد زیادی از خوانندگان «ترکم نکن» را به زبان انگلیسی اجرا کردند و تعداد نسخه‌های مختلف این آهنگ به ۲۷۰ اجرا رسید؛ از جمله فرانک سیناترا، شرلی بسی، باربارا استرایسند و نینا سیمون. ژاك بريل الهام‌بخشی بزرگ برای بوب دیلن آمریکایی‌ و لئونارد کوهن کانادایی‌ها بود؛ به لطف او، ترانه‌ها در آثار آنها فراتر از موضوعات عاشقانه رفت و به مسائلی چون تجربه انسانی، مرگ، پشیمانی، امید و ناامیدی پرداخت.
اگرچه بسیاری از منتقدان ادبی و طرفداران گسترده‌اش ترانه‌هایش را شعر می‌دانستند، خود او همیشه از اینکه آنها را شعر بنامد پرهیز می‌کرد؛ چون به اعتقاد او شعر اثر عمیق‌تر و کمتر مستقیم دارد، در حالی که ترانه مستقیماً مخاطب را لمس می‌کند.
دهه ۱۹۶۰ برای بريل پربارترین و متنوع‌ترین دوران زندگی‌اش بود؛ در این دوره نزدیک به ۸۰ آهنگ ساخت و در مناسبت‌های مهمی که توسط جنبش‌های جوانان چپ‌گرا در اروپا برگزار می‌شد، از جمله آنهایی که علیه تسلیحات هسته‌ای بودند، شرکت داشت.
ژاك بريل در اوج موفقیت و گسترش آوازهایش در دنیای فرانسوی‌زبان و آنگلو-ساکسون، در سال ۱۹۶۷ تصمیم گرفت اجرای کنسرت روی صحنه را متوقف کند و به سینما روی آورد. او در بیش از ده فیلم بازی کرد، از جمله دو فیلم که خودش کارگردانی کرد و نامزد جایزه نخل طلای کن شدند.
با رسیدن به سال ۱۹۷۱ تصمیم گرفت تمام فعالیت‌های هنری را کنار بگذارد و به سفر با قایق در سراسر جهان بپردازد، اما بیماری فرصتی به او نداد؛ در سال ۱۹۷۳ به سرطان ریه مبتلا شد و در ۹ اکتبر ۱۹۷۸ در جزیره‌ای دورافتاده و زیبا به نام هيفا آوا در پلی‌نزی فرانسه درگذشت و در قبرستان آتونا در چند متری آرامگاه نقاش فرانسوی پل گوگان دفن شد.

ترانهٔ عاشقان قدیمی

بی‌شک، طوفان‌ها داشتیم
بیست سال عشق، این عشق دیوانه‌وار بود
هزار بار کیف‌هایت را بستی
و هزار بار من رفتم
و هر تکه از این مبلمان
در این اتاق خالی از گهواره
شکسته‌هایی از طوفان‌های کهنه را به یاد می‌آورد
هیچ‌چیز شبیه به آن نیست
تو طعم آب را از دست دادی
و من طعم پیروزی را
اما عزیزم،
شیرینم، همدمم، عشق شگفت‌انگیزم
از سپیده‌دم تا پایان روز
دوباره دوستت دارم، می‌دانی، دوستت دارم
من، تمام طلسم‌هایت را می‌شناسم
تو تمام جادوهایم را می‌دانی
تو مرا از دام به دام نجات دادی
و من گاهی اوقات تو را گم کردم
بی‌گمان، تو عاشقان دیگری هم گرفتی
باید زمان را گذراند
و باید جسم را شاد کرد
اما در نهایت، در نهایت
باید ما مهارتی داشته باشیم
که پیر شویم بی آنکه بزرگ شویم
عزیزم،
زیبای من، همدمم، عشق شگفت‌انگیزم
از سپیده‌دم پاک تا پایان روز
دوباره دوستت دارم، می‌دانی، من دوستت دارم
هرچه زمان می‌گذرد در رژه‌اش،
رنج بی‌رحمانه‌تر در ما افزون می‌شود،
بدترین دام‌ها کدام است؟
اینکه عاشقان در صلح زندگی کنند؟
درست است که کمتر از قبل گریه می‌کنی،
و درد دیرتر من را می‌درَد،
کمتر رازهایمان را پنهان می‌کنیم،
و کمتر به شانس آزادی می‌دهیم
ما به جریان آب شک داریم
اما همیشه جنگ مهربان باقی می‌ماند
آه، ای عشق من
قلب‌های لطیف
برخی قلبی بسیار بزرگ دارند
که می‌توانیم بی‌آنکه در بزنیم وارد شویم
برخی قلبی آن‌قدر بزرگ دارند
که فقط نیمی از آن را می‌بینیم
برخی قلبی بسیار شکننده دارند
که با یک تلنگر می‌شکنند
برخی قلب‌شان بیش از اندازه حساس است
تا مثل من و تو زندگی کند
برای این‌ها چشمانی پر از گل دارند
چشمانی که ترسی در آن است
ترس از دست دادن قطاری
که به سوی پاریس می‌رود
برخی قلبی بسیار نرم دارند
تا پرندهٔ کبود بر آن استراحت کند
برخی قلبی بیش از حد نرم دارند
نیمی‌اش انسانی و نیمی فرشته‌ای است
برخی قلبی بسیار گشاده دارند
که آن‌ها را در سفر دائمی می‌گذارد
برخی قلبی گسترده‌تر از حد دارند
تا بدون سراب زندگی کنند
برای این‌ها چشمانی پر از گل دارند
چشمانی که ترسی در آن است
ترس از دست دادن قطاری
که به سوی پاریس می‌رود
برخی قلبی بیرون از سینه دارند
و فقط می‌توانند آن را به دیگران بدهند
قلبی کاملاً بیرون
تا در خدمتشان باشد
کسی که قلبش بیرون است
بیش از حد شکننده و نرم است
تا درختان مرده لعنتی
نتوانند صدایش را بشنوند
برای این‌ها چشمانی پر از گل دارند
چشمانی که ترسی در آن است
ترس از دست دادن قطاری
که به سوی پاریس می‌رود

رودخانه‌ یخ‌زده

دیدن رودخانه‌ای که یخ زده است
می‌خواهی که فصل، بهار باشد
دیدن زمین سوخته
می‌کاری دانه‌ای و آواز می‌خوانی
دیدن اینکه بیست سال داری
می‌خواهی آن را تمام کنی
دیدن کشاورزی گذری
تو را برمی‌انگیزد که دوستش بداری
دیدن یک سنگر
می‌خواهی از آن دفاع کنی
دیدن کمینگاهی خراب شده
و دیگر بازنمی‌گردد
دیدن رنگ خاکستری در حومه‌ها
می‌خواهی رنوآر شوی
دیدن دشمن همیشگی‌ات
تو را به بستن خاطره‌اش وامی‌دارد
دیدن اینکه به سوی پیری می‌روی
می‌خواهی از نو شروع کنی
دیدن عشقی که شکوفا می‌شود
می‌خواهی بسوزد
دیدن اینکه ترس بیهوده است
آن را به قورباغه‌ها می‌سپاری
دیدن اینکه شکننده‌ای
دوباره می‌خوانی
این چیزی است که می‌بینم
این چیزی است که می‌خواهم