​درگذشت «قیصر» کارل لاگرفیلد طراح مد «شانل» پاریس

از آلمان سفر کرد و برای ورود به دنیای ستارگان تلاش کرد آنگاه به دنیایی ورای عینک و بادبزن پناه برد

​درگذشت «قیصر» کارل لاگرفیلد طراح مد «شانل» پاریس
TT

​درگذشت «قیصر» کارل لاگرفیلد طراح مد «شانل» پاریس

​درگذشت «قیصر» کارل لاگرفیلد طراح مد «شانل» پاریس

از زمانی که یکی از پزشکان فرانسوی متخصص تغذیه توانست کارل لاگرفیلد آلمانی، و سوئدی الاصل، را از اضافه‌وزن رهایی دهد از آن پس کسی او را جز با پیراهنی سفید با یقه‌ای بلند تا سرگردن و دست‌کش‌های چرمی، در تابستان و زمستان، نتوانست ببیند. آیا این همان شیوه او بود تا به غریب و عجیب بودنش تاکید کند یا اینکه تلاشی بود برای اینکه چروک و لکه‌های روی پوست خود را، که از آثار پیری است، بپوشاند؟
به‌هرحال نکته قطعی این است که این طراح که اتاق طراحی «شانل» پاریسی مشهور را اداره می‌کرد همواره در هاله از رازآلودگی بود؛ حتی برای دوستان نزدیک خودش. او هر چند بدون تردید در تخصص خود هنرمندی توانا بود ، اما همزمان توانست خود را در هاله‌ای نمادین جا بزند. میراث گرانبهای او درست همتراز میراثی است که از او شخیصتی چندبعدی در مراحل مختلف زندگی، ساخته بود. از این‌رو برخی از دوستانش تاکید می‌کردند که این هنرمند پرابهام در سلامتی خود، و همیشه در حال هجوم به دیگران، که بسیار کم می‌خندید، انسانی گسیخته بود، و به همین‌خاطر تلاش می‌کرد خود را با سپری از محافظه‌کاری و ادب احاطه کند. بدون تردید نحوه بازگشت او نیز کمک کرد تا بتواند در این عرصه فراتر از همکاران خود ظاهر شود. 
لاگرفیلد همیشه رو به پیش‌رفت نظر داشت بی‌آنکه به عقب بازگردد یا بدان اهمیت دهد و یا حتی برای آن دل‌تنگی نماید. او هرگز از دوران کودکی خود سخن نمی‌گفت و از این رو تاریخ تولد او نامعلوم بود و چنان شیفته امور عجیب بود که در این کار زبانزد همگان شد. او در مرحله‌ای از حیات خود بادبزن همراه خود داشت و هیچ‌گاه عینک سیاه خود را از چشم برنمی‌داشت و موهای خود را با یک بند خاص گره می‌زد و در انگشتان خود انگشتری می‌زد و دست‌کش برای پنهان کرد دستان خود بردست می‌کرد. برخی مواقع نیز الماس بر کروات خود می‌زد و همیشه سعی می‌کرد خود را در هاله‌ای از ابهام و رازآلودگی نگاه دارد. آیا این نوعی جنون پیری بود یا نوعی هوش سرشار؟ البته برای پاسخ باید این گفته مشهور را یادآور شویم که جنون نبوغ است. لاگرفیلد هنرمند بود: از نوک انگشتان و کفش پاشنه بلند خود تا فرق سر نقره‌ای رنگش. 
کسی که پیگیر حیات او شود شاید بتواند به برخی از حقایق زندگی او دست یابد: پدر و مادر او بیشتر شبیه به شخصیت‌های رمان بودند. پدر سوئدی او در کار تجارت بود و ثروتی به‌هم زد، اما سه‌بار ورشکست شد و سرانجامِ او خریدن مزرعه‌ای در شهر هامبورگ در آلمان شد که از راه آن به تمام کشورهای اروپایی شیر صادر می‌کرد. اما مادر او مانند قهرمانی بود که کاملا خونسرد بود. او بیشتر وقت خود را صرف گرفتن عکس یادگاری با بازیگران مشهور می‌کرد تا صرف گذراندن وقت با نوزادش. او تنها فرزند خانواده بود و از این که دو خواهر ناتنی داشت انکار درپیش می‌گرفت. او خیلی زود نبوغ خود را از همسالان خود نشان داد، همچنین او خوره کتاب بود. از معدود گفته‌هایش درباره کودکی می‌گوید: در کودکی چنان آموزش دیدم که توانستم در سن شش سالگی زبان‌های آلمانی و فرانسوی و انگلیسی را فرابگیرم. او نه تنها به مطالعه کتاب می‌پرداخت بلکه تصویر و طراحی مختلف لباس‌های زنان را به‌ذهن می‌سپرد. 
او در سال 1954 عازم پاریس شد و چندی نگذشت که موفق شد جایزه انجمن بین‌المللی پشم را از آن خود کند و از این به بعد توانست راه موفقیت را طی کند تا جایی که اتاق‌های طراحی پاریس او را به‌خدمت گرفتند. او در ابتدا با طراحی به نام پییر بالمان همکاری کرد و با خیلی از طراحان دیگر مانند پاتو و دیگران نیز همکاری داشت. در سال 1964 مدیر اتاق طراحی «کلوی» شد. در سال بعد نیز با «فیندی» همکاری کرد. او در سال 1982 همکاری خود را با شانل آغاز کرد و خیلی زود مدیریت آن‌را بر عهده گرفت. با اینکه بعدها مارک تجاری به نام خود تاسیس کرد اما همواره همکاری خود را با شانل ادامه می‌داد. 
با آغاز دهه نود لاگرفیلد در پس عینک مشکی خود متواری شد و در همان زمان تصمیم گرفت از وزن اضافه خود رهایی یابد و مقدار 43 کیلوگرم از وزن خود بکاهد. پزشک معالج او، ژان کلود، کتابی در این باره نوشت و همه مردم از آن به بعد رژیم لاگرفیلد را به‌کار بردند. 
پس از این تاریخ کمی مبهم لاگرفیلد در فرجام کار تصمیم گرفت در خانه خود، در خیابان «ینوریسته» بماند و در آنجا با آرامش فراوان آماده مرگ شود. این خانه از معدود خانه‌های اوست که سی هزار جلد کتاب و لوح نقاشی و عکس و اثاثیه نفیس دارد.



ناهید راچلین «بیگانه»… پیشگام رمان ایرانی در مهاجرت

ناهید راچلین «بیگانه»… پیشگام رمان ایرانی در مهاجرت
TT

ناهید راچلین «بیگانه»… پیشگام رمان ایرانی در مهاجرت

ناهید راچلین «بیگانه»… پیشگام رمان ایرانی در مهاجرت

با درگذشت ناهید راچلین، رمان‌نویس ایرانی-آمریکایی و یکی از برجسته‌ترین نویسندگان ایرانی که به زبان انگلیسی درباره گسست‌های هویتی، رنج‌های تبعید و برخورد فرهنگ‌ها می‌نوشت، در ۳۰ آوریل ۲۰۲۵، در سن ۸۵ سالگی، زندگی خلاقانه‌ای به پایان رسید. به گفته منتقدان، راچلین «پراکند‌ه‌ترین رمان‌نویس ایرانی در آمریکا» بود و نخستین کسی بود که تصویری دقیق از درون جامعه ایران پیش از سقوط حکومت شاه ارائه داد.
ناهید راچلین– که نام خانوادگی او پس از ازدواج چنین شد و نام خانوادگی ایرانی‌اش «بُزرگمهر» بود – در ۶ ژوئن ۱۹۳۹ در شهر اهواز به دنیا آمد. او در خانواده‌ای با ده فرزند رشد یافت؛ خانواده‌ای که در آن سنت‌های ایرانی با تأثیرات غربی درآمیخته بودند. پدرش ابتدا قاضی بود و سپس پس از استعفا، وکیل شد. به‌نظر می‌رسد دوران کودکی‌اش پرآشوب بوده، چرا که در ماه‌های نخست زندگی به عمه‌اش مریم سپرده شد تا او را بزرگ کند. وقتی به سن ۹ سالگی رسید، پدرش برای جلوگیری از ازدواج زودهنگام او – همان‌گونه که مادرش در همین سن ازدواج کرده بود – دختر را از عمه باز پس گرفت.
این واقعه تأثیر عمیقی بر شخصیت راچلین گذاشت. او بعدها نوشت که حس می‌کرد از مادر واقعی‌اش ربوده شده است، و هرگز او را «مادر» خطاب نکرد. در تمام عمر، همیشه در رؤیای بازگشت به آغوش امن عمه مریم بود.
راچلین در این فضای خانوادگی پرتنش و با وجود مخالفت پدر، برای فرار از فشارهای خانواده و جامعه، با کمک برادرش پرویز، بر رفتن به آمریکا برای ادامه تحصیل پافشاری کرد. سرانجام در کالج زنانه «لیندوود» در ایالت میزوری پذیرفته شد و بورسیه کامل گرفت، اما تنها پس از وعده بازگشت به ایران برای ازدواج، پدرش به او اجازه سفر داد.
ناهید در دنیای جدید آمریکایی، با نوعی دیگر از انزوا روبه‌رو شد. او بعدها در خاطراتش «دختران پارسی» (۲۰۰۶) نوشت: «گمان می‌کردم از زندانی گریخته‌ام، اما خود را در زندانی دیگر از تنهایی یافتم.»
در این زندان تازه، نوشتن برایش پناهگاه شد و زبان انگلیسی فضایی از آزادی برای او گشود؛ فضایی که هنگام نوشتن به فارسی احساس نمی‌کرد. او در مصاحبه‌ای گفته بود: «نوشتن به زبان انگلیسی آزادی‌ای به من داد که هنگام نوشتن به فارسی هرگز حس نمی‌کردم.»
راچلین در سال ۱۹۶۱ مدرک کارشناسی روان‌شناسی گرفت. پس از فارغ‌التحصیلی، نامه‌ای کوتاه برای پدرش نوشت و او را از تصمیمش برای عدم بازگشت به ایران آگاه کرد. در پی آن، پدرش تا دوازده سال با او قطع رابطه کرد. در این مدت، راچلین تابعیت آمریکایی گرفت (۱۹۶۹)، با روان‌شناس آمریکایی هاوارد راچلین ازدواج کرد و صاحب دختری به نام لیلا شد. او بورسیه «والاس استگنر» در نویسندگی خلاق را دریافت کرد و در همین دوران شروع به نوشتن نخستین رمانش «بیگانه» (Foreigner) کرد که در سال ۱۹۷۸ – تنها یک سال پیش از انقلاب ایران – منتشر شد.

رمان «بیگانه» با احساسی لطیف، دگرگونی تدریجی شخصیتی به نام «فری» را روایت می‌کند؛ زیست‌شناسی ایرانی در اوایل دهه سوم زندگی‌اش که پس از ۱۴ سال زندگی آرام و یکنواخت در حومه سرد بوستون، به هویتی سنتی و محافظه‌کار در ایران بازمی‌گردد. رمان نشان می‌دهد چگونه دیدگاه‌های غربی فری به‌تدریج در بستر جامعه ایرانی محو می‌شوند. او شوهر آمریکایی‌اش را ترک می‌کند، کارش را کنار می‌گذارد، حجاب را می‌پذیرد و از خود می‌پرسد که آیا آمریکا واقعاً کشوری منظم و آرام است و ایران آشفته و غیرمنطقی یا برعکس، آمریکا جامعه‌ای سرد و عقیم است و ایران سرزمینی پرشور و با قلبی گشوده؟ منتقد آمریکایی «آن تایلر» در نقدی در نیویورک تایمز چنین پرسشی را مطرح کرد. از سوی دیگر، نویسنده ترینیدادی «وی. اس. نایپول» در توصیف این رمان گفت: «بیگانه»، به‌گونه‌ای پنهان و غیرسیاسی، هیستری قیام‌هایی را پیش‌بینی کرد که منجر به سقوط نظام شاه شد و به استقرار جمهوری دینی تحت رهبری خمینی انجامید.
آثار ناهید پیش از انقلاب در ایران منتشر نشدند. سانسور حکومتی آنها را به‌خاطر تصویر منفی از جامعه ایران، به‌ویژه توصیف محله‌های فقیر و هتل‌های ویران، ممنوع کرده بود؛ تصویری که در تضاد با روایت مدرن‌سازی دوران شاه بود. پس از انقلاب نیز دولت خمینی، که نسبت به هرگونه تصویر منفی از ایران حساس بود، به ممنوعیت آثار راچلین ادامه داد. در نتیجه، هیچ‌یک از آثارش تاکنون به فارسی ترجمه نشده‌اند و کتاب‌هایش در ایران ممنوع بوده‌اند.
راچلین همچنین رمان «ازدواج با بیگانه» (۱۹۸۳) را نوشت که با نگاهی تند، چگونگی تحمیل قدرت نظام دینی خمینی بر جامعه ایران را به تصویر کشید. پس از آن آثار دیگری نیز منتشر کرد، از جمله: «آرزوی دل» (۱۹۹۵)، «پریدن از روی آتش» (۲۰۰۶)، «سراب» (۲۰۲۴) و دو مجموعه داستان کوتاه: «حجاب» (۱۹۹۲) و «راه بازگشت» (۲۰۱۸). همچنین خاطراتش با عنوان «دختران پارسی» (۲۰۰۶) منتشر شد. آخرین رمانش «دورافتاده» قرار است در سال ۲۰۲۶ منتشر شود؛ داستان دختری نوجوان که زودهنگام به ازدواج واداشته شده است، الهام‌گرفته از سرگذشت مادر خودش.
راچلین در تمامی آثارش، به کندوکاو زخم‌های ایران در نیمه دوم قرن بیستم می‌پرداخت: سرکوب سیاسی، سلطه سنت، ناپدید شدن معلمان و نویسندگان منتقد، سلطه ساواک، و نیز آن حسرت سوزان برای کودکی‌ای که ناتمام ماند و دردهای هویت دوپاره. مضمون مادری نیز در نوشته‌هایش پررنگ است؛ از رابطه پیچیده با مادر زیستی، تا عشق عمیقش به عمه‌اش، و در نهایت رابطه‌اش با دخترش لیلا که از او به عنوان «بهترین دوست زندگی‌ام» یاد کرده است. راچلین با زبان، احساسات متلاطم خود میان دو جهان را به‌دقت بیان می‌کرد، اما ژرف‌ترین لحظه فقدان برایش در سال ۱۹۸۱ رخ داد، زمانی که از مرگ خواهر عزیزش باری – پس از سقوط از پله – باخبر شد. غم چنان بر او چیره شد که تا ۲۵ سال نتوانست درباره باری بنویسد، اما در پایان خاطراتش فصلی صمیمی به او اختصاص داد و نوشت: «آری، باری عزیز، این کتاب را می‌نویسم تا تو را به زندگی بازگردانم.»
ناهید راچلین در نیویورک بر اثر سکته مغزی درگذشت – به گفته دخترش – و با مرگ او، ادبیات مهاجرت ایرانی یکی از ژرف‌ترین نویسندگان خود را از دست داد؛ صدایی نادر که شجاعت رویارویی و شفافیتِ حسرت را در کنار هم داشت، و توانست با دقت، تصویر شکاف‌های روانی و فرهنگی نسلی از ایرانیان را ثبت کند که سرنوشت‌شان گسست میان شرق و غرب بود.