درگذشت ابوبکر یوسف قبل از تحقق آرزویش برای ترجمه آثار چخوفhttps://persian.aawsat.com/home/article/1619341/%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A8%DA%A9%D8%B1-%DB%8C%D9%88%D8%B3%D9%81-%D9%82%D8%A8%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%AD%D9%82%D9%82-%D8%A2%D8%B1%D8%B2%D9%88%DB%8C%D8%B4-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%DA%86%D8%AE%D9%88%D9%81
درگذشت ابوبکر یوسف قبل از تحقق آرزویش برای ترجمه آثار چخوف
کتابخانههای عربی را با مهمترین آثار ادبیات روسی غنا بخشید
مسکو: طه عبدالواحد
TT
TT
درگذشت ابوبکر یوسف قبل از تحقق آرزویش برای ترجمه آثار چخوف
جهان عرب روز گذشته «شیخ مترجمان عرب» دکتر ابوبکر یوسف را از دست داد. وی دهها سال از عمر خود را به ترجمه بهترین آثار شعر و نثر و رمان ادبیات روسی گذراند، به طوری که مهارت فوقالعادهای را در انتقال روح متن به شیوهای ماهرانه و ادبی از خود نشان داد.
به گزارش «الشرق الاوسط»، ابوبکر یوسف از دهه ۶۰ قرن گذشته گنجینههای بزرگان ادبیات روسی از جمله آثار منتخب آنتون چخوف و برخی از آثار الکساندر پوشکین، میخاییل لرمانتف و میخاییل شولوخف را ترجمه کرد.
وی دوران ابتدایی و دبیرستان خود را در مصر تحصیل کرد و پس از آن توانست بورسیه تحصیل در رشته ادبیات روسی را در روسیه به دست بیاورد.
ابوبکر یوسف تحصیلات دانشگاهی خود را در سال ۱۹۵۹ در دانشگاه دولتی مسکو آغاز کرد.
وی ترجمه را در اوایل دهه ۶۰ قرن گذشته و در دوران دانشجویی و با آثار چخوف آغاز کرد، اما متوجه شد که ترجمه خوبی نبوده و برخی کمبودها دارد، به همین دلیل ترجمه آثار وی را به دو دهه بعد و پس از تبحر در ترجمه مجددا شروع کرد.
شیخ مترجمان عرب در سال ۲۰۱۰ در گفتگو با روزنامه «روز الیوسف» مصری ضمن گلایه از پایین آمدن سطح تدریس ادبیات کلاسیک در مدارس پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی گفت: «من بسیار اندوهگین هستم، اگر شرایط مثل دوران اتحاد جماهیر شوروی بود، حتماً ترجمه آثار چخوف را کامل میکردم».
پلی میان سه رودخانه… ترجمهای انگلیسی و تصویری از رؤیاهای نجیب محفوظhttps://persian.aawsat.com/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/5151225-%D9%BE%D9%84%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%AF%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%A6-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D9%88-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D8%A4%DB%8C%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%A8-%D9%85%D8%AD%D9%81%D9%88%D8%B8
پلی میان سه رودخانه… ترجمهای انگلیسی و تصویری از رؤیاهای نجیب محفوظ
نجیب محفوظ در بالکن کافهاش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)
با صداقتی نادر، رماننویس لیبیایی-بریتانیایی «هشام مطر» ترجمهاش از کتاب «رؤیاهای آخر» نجیب محفوظ را با یک اعتراف آغاز میکند.
مطر در تنها دیدارشان در دهه ۹۰ میلادی، از محفوظ پرسید که نویسندگانی را که به زبانی غیر از زبان مادریشان مینویسند، چگونه میبیند؟
این پرسش بازتاب دغدغههای نویسندهای جوان بود که در آمریکا متولد شده و مدتی در قاهره زندگی کرده بود، پیش از آنکه برای در امان ماندن از رژیم معمر قذافی (که پدر مخالفش را ربوده بود) به بریتانیا برود و در مدرسهای شبانهروزی با هویتی جعلی نامنویسی کند.
و پاسخ محفوظ، همانند سبک روایتاش، کوتاه و هوشمندانه بود: «تو به همان زبانی تعلق داری که به آن مینویسی.»
«خودم را یافتم... رؤیاهای آخ
اما مطر اعتراف میکند که در بازخوانیهای بعدیاش از آن گفتگو، چندین بار خود را در حال افزودن حاشیهای یافت که محفوظ هرگز نگفته بود: خلاصهای که میگفت: «هر زبان، رودخانهای است با خاک و محیط خودش، با کرانهها و جریانها و سرچشمه و دهانهای که در آن میخشکد. بنابراین، هر نویسنده باید در رودخانه زبانی شنا کند که با آن مینویسد.»
به این معنا، کتاب «خودم را یافتم... رؤیاهای آخر» که هفته گذشته توسط انتشارات «پنگوئن» منتشر شد، تلاشی است برای ساختن پلی میان سه رودخانه: زبان عربی که محفوظ متن اصلیاش را به آن نوشت، زبان انگلیسی که مطر آن را به آن برگرداند، و زبان لنز دوربین همسر آمریکاییاش «دیانا مطر» که عکسهای او از قاهره در صفحات کتاب آمده است.
مطر با انتخاب سیاه و سفید تلاش کرده فاصله زمانی بین قاهره خودش و قاهره محفوظ را کم کند (عکس: دیانا مطر)
کاری دشوار بود؛ چرا که ترجمه آثار محفوظ، بهویژه، همواره با بحث و جدلهایی همراه بوده: گاهی بهخاطر نادقیق بودن، گاهی بهخاطر حذف بافت و گاهی هم بهخاطر دستکاری در متن.
اندکی از این مسائل گریبان ترجمه مطر را هم گرفت.
مثلاً وقتی رؤیای شماره ۲۱۱ را ترجمه کرد، همان رؤیایی که محفوظ خود را در برابر رهبر انقلاب ۱۹۱۹، سعد زغلول، مییابد و در کنارش «امّ المصریین» (لقب همسرش، صفیه زغلول) ایستاده است. مطر این لقب را بهاشتباه به «مصر» نسبت داد و آن را Mother Egypt (مادر مصر) ترجمه کرد.
عکسها حال و هوای رؤیاها را کامل میکنند، هرچند هیچکدام را مستقیماً ترجمه نمیکنند(عکس: دیانا مطر)
با این حال، در باقی موارد، ترجمه مطر (برنده جایزه پولیتزر) روان و با انگلیسی درخشانش سازگار است، و سادهگی داستان پروژهاش را نیز تداعی میکند: او کار را با ترجمه چند رؤیا برای همسرش در حالی که صبحگاهی در آشپزخانه قهوه مینوشید آغاز کرد و بعد دید دهها رؤیا را ترجمه کرده است، و تصمیم گرفت اولین ترجمه منتشرشدهاش همین باشد.
شاید روح ایجاز و اختصار زبانی که محفوظ در روایت رؤیاهای آخرش بهکار برده، کار مطر را سادهتر کرده باشد.
بین هر رؤیا و رؤیای دیگر، عکسهای دیانا مطر از قاهره — شهر محفوظ و الهامبخش او — با سایهها، گردوغبار، خیالات و گاه جزئیات وهمانگیز، فضا را کامل میکنند، هرچند تلاش مستقیمی برای ترجمه تصویری رؤیاها نمیکنند.
مطر بیشتر عکسهای کتاب را بین اواخر دهه ۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ گرفته است(عکس: دیانا مطر)
در اینجا او با محفوظ در عشق به قاهره شریک میشود؛ شهری که از همان جلسه تابستانی با نویسنده تنها برنده نوبل ادبیات عرب، الهامبخش او شد.
دیانا مطر با انتخاب سیاه و سفید و تکیه بر انتزاع در جاهایی که میتوانست، گویی تلاش کرده پلی بسازد بین قاهره خودش و قاهره محفوظ.
هشام مطر در پایان مقدمهاش مینویسد که دلش میخواهد محفوظ را در حالی تصور کند که صفحات ترجمه را ورق میزند و با همان ایجاز همیشگیاش میگوید: «طبعاً: البته.»
اما شاید محتملتر باشد که همان حکم نخستش را دوباره تکرار کند: «تو به همان زبانی تعلق داری که به آن مینویسی.»
شاید باید بپذیریم که ترجمه — نهفقط در این کتاب بلکه در همهجا — پلی است، نه آینه. و همین برایش کافی است.