ریزش در حماس؛ اعلام جدایی دومین فرزند رهبر ارشد جنبشhttps://persian.aawsat.com/home/article/1799646/%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D8%B4-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D8%9B-%D8%A7%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%AC%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF-%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%AF-%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4
ریزش در حماس؛ اعلام جدایی دومین فرزند رهبر ارشد جنبش
صهیب یوسف حماس را به فساد و جاسوسی برای ایران متهم کرد
رامالله: کفاح زبون
TT
TT
ریزش در حماس؛ اعلام جدایی دومین فرزند رهبر ارشد جنبش
یک مقام مسئول دیگر در «حماس» این جنبش را غافلگیر و جنگی رسانه ای علیه رهبران آن آغاز کرد. او در مصاحبه ای که توسط شبکههای اسرائیلی منتشر شده گفتهاست سالهای متمادی در حماس فعالیت کرده و به دلیل فساد در بدنه آن و جاسوسی از رهبران فلسطینی به سود ایران از آن جدا شدهاست.
به گزارش الشرق الاوسط، صهیب یوسف دومین فرزند حسن یوسف، از رهبران ارشد و بنیانگذار حماس و سخنگوی این گروه در کرانه باختری را ترک کرده و به یکی از کشورهای آسیایی پناه آوردهاست.
او در مصاحبهای با کانال ۱۲ تلویزیون اسرائیل این خبر را تأیید کرد و گفت به خاطر اختلافات سیاسی حماس را ترک کردهاست.
صهیب تا یک ماه پیش و قبل از جدایی از حماس از مسئولان مورد اعتماد این جنبش در ترکیه بود.
او در مصاحبه دو روز پیش خود گفتهاست که حماس با پله ساختن از فریب خوردگانی همچون پدر اسیر من در زندانهای اسرائیل موج سواری میکند.
صهیب با بیان اینکه حماس با پوشش موسسات مردمی، اقدام به مدیریت موسسات امنیتی و نظامی در خاک ترکیه میکند، افزود: حماس در مقابل ارسال اطلاعات جاسوسی به ایران حمایت مالی دریافت میکند.
این فرزند یکی از رهبران حماس همچنین اضافه کرد: آنها دارای مراکز امنیتی و دستگاههای شنود پیشرفته هستند و از افراد و رهبران در رامالله شنود میکنند.
صهیب یوسف همچنین گفت: رهبران حماس در ترکیه اشرافی زندگی میکنند در حالی که مردم غزه در تنگدستی به سر میبرند. او افزود: حماس در حال انتقال بحران خود به کرانه باختری است.
حماس تاکنون واکنشی به این اظهارات و اقدام این فرزند یکی از مؤسسان جنبش نکردهاست.
اختلافات سیاسی میان رهبران جنبش حماس به اوج رسیدهاست.
حماس از گروههای اسلامگرای منطقه است که تحت حمایت سپاه قدس ایران فعالیت میکند.
یوسی کوهن: آرشیو هستهای را دزدیدیم و ایرانیها دچار هیستری شدند
نتانیاهو به اسناد آرشیو هستهای ایران اشاره میکند؛ اسنادی که نقش محسن فخریزاده در برنامهٔ تسلیحات هستهای تهران را آشکار میسازد (آرشیوی – رویترز)
روزنامهٔ «الشرق الأوسط» امروز بخش دوم یک خوانش مفصل از کتاب مدیر پیشین سازمان اطلاعات اسرائیل (موساد)، یوسی کوهن، را منتشر میکند. این کتاب با عنوان «با نیرنگها برای خود جنگی میسازی» به زبان عبری منتشر شده است، اما عنوان نسخهٔ انگلیسی متفاوت است: «شمشیر آزادی: اسرائیل، موساد و جنگ پنهان».
بخش امروز به جزئیات سرقت آرشیو هستهای ایران از قلب تهران و ترور دانشمند برجستهٔ هستهای ایران، محسن فخریزاده، میپردازد.
در قلب ایران
موضوع سرقت آرشیو هستهای مهمترین دستاوردی است که کوهن در دوران ریاست خود بر موساد به آن رسیده است. او نمیتواند از توضیح این عملیات بگذرد؛ عملیاتی که جایگاه او را به عنوان فرماندهای تثبیت میکند که بر عملیاتی عظیم، پیچیده، بهشدت حساس و بسیار پرخطر نظارت کرده است. او این عملیات را الگویی برای بهترین فرمانده عملیات میداند. این پروژهٔ زندگی اوست؛ نردبانی که شاید در صورت ورود به کار سیاسی، او را به سمت نخستوزیری برساند. شیوهای که کوهن داستان را روایت میکند، همچون نقشهٔ راهی مفصل است که با مهندسی دقیق ترسیم شده و بخش بزرگی از کتاب را به خود اختصاص میدهد؛ او در چند فصل به آن بازمیگردد و دوباره شرحش میدهد.
کوهن میگوید که از سال ۲۰۱۶ تصمیم به سرقت آرشیو هستهای در تهران گرفته بود. او تأکید میکند که این تصمیم پس از حدود ده سال فعالیت در داخل ایران اتخاذ شد. او فاش میکند که یک هستهٔ موساد شامل مردان و زنان، شروع به فعالیت در خاک ایران کرد و بهتدریج رشد کرد تا جایی که موفق شد به منظومهٔ حکومتی تهران نفوذ کند. او جزئیات زیادی ارائه نمیدهد، اما تصویری کلی مطرح میکند که بر این ایده بنا شده است: «فرض کن کارگردانی هستی که میخواهی برای چنین نفوذی سناریوی یک فیلم بنویسی؛ چه میکنی؟».
در اینجا او به ادعای ایرانیها پاسخ میدهد که گفته بودند اسرائیل از طریق عوامل انسانی به ایران نفوذ نکرده و تنها از فناوریهای بسیار پیشرفته استفاده کرده است. او میگوید که واقعاً از فناوری و هوش مصنوعی استفاده کردهاند، اما اضافه میکند: «موفقیت عملیات اسرائیل در ایران بدون استفاده از عنصر انسانی غیرممکن است». او تأکید میکند که «دانشمند هستهای که با نهایت پنهانکاری کار میکرد، نمیدانست که دشمنش حتی در قلب تأسیسات هستهای نطنز ــ که در سطح هزار دونم مربع و در عمق هشتمتری زیر زمین ساخته شده ــ برایش مأمور کاشته است».
جلد نسخهٔ عبری کتاب
کوهن روایتش را با این سخن آغاز میکند که توانسته چندین ایرانی را بهعنوان عامل جذب کند، وقتی خود را بهعنوان یک وکیل و تاجر لبنانی با نام «اوسکار» معرفی کرده بود. یکی از کسانی که در دام او افتاد، یک دانشمند هستهای بود که دستیار دانشمند مسئول پروژهٔ هستهای، دکتر محسن فخریزاده، بود؛ همان کسی که در سال ۲۰۲۰ در قلب ایران ترور شد. او میگوید فخریزاده در غرب فردی حاشیهای تلقی میشد، اما آرشیوی که از ایران سرقت شد نشان داد که او مرد شماره یک پروژهٔ هستهای بوده است.
کوهن نام این دستیار فخریزاده را «فرید» میگذارد و میگوید فرید گزارشی دربارهٔ ساخت سانتریفیوژهای غنیسازی اورانیوم به او رسانده بود؛ گزارشی که نشان میداد، برخلاف تصور دستگاههای اطلاعاتی غرب دانش اصلی از پاکستان آمده بود، نه کرهٔ شمالی.
کوهن همچنین دربارهٔ واحد موساد که در خاک ایران فعالیت میکرد سخن میگوید؛ از بزرگی تعداد اعضای آن و نوع فعالیتشان، بهگونهای که خودش باور نمیکند چگونه این شبکه توانست سالها فعالیت کند بدون آنکه دستگاه اطلاعاتی ایران آن را کشف کند. او اشاره میکند که این شبکه شامل کارمندان ارشد، استادان دانشگاه، مهندسان و متخصصان بوده است.
ترور فخریزاده
او روایت میکند که چگونه ترور فخریزاده عملیاتی بود که ماهها طول کشید تا آماده شود، پس از آنکه از نقش او در مدیریت پروژهٔ هستهای اطمینان حاصل شد. میگوید: «باید سلاحها و تجهیزات بهتدریج وارد خاک ایران میشد. سلاحهایی خودکار که با سیستم کنترل از راه دور عمل میکردند؛ یک تیربار که از راه دور فعال میشود و دارای رایانهای مجهز به هوش مصنوعی است و وزن آن، همراه با تمام لوازم جانبی، کمتر از یک تُن نیست. همهٔ این تجهیزات تکهتکه قاچاق شد، با تغییر مسیرهای قاچاق تا کشف نشود. پس از سرهمبندی دوباره، لازم بود آن را به محل اجرای عملیات منتقل کنیم؛ روی پایهٔ یک کامیون، همراه با دستگاه خودتخریبی که تضمین کند آثار عملیات از بین برود.»
فخریزاده به سفر با کاروانی طولانی از خودروها عادت داشت. اما در روزهای جمعه، محافظانش به پنج خودرو اکتفا میکردند. او با لجاجت اصرار داشت خود، رانندگی کند؛ با خودرویی خانوادگی از نوع «نیسان تیانا» مشکی، که زرهی نبود و شیشههایش ضدگلوله نبودند.
واحد موساد فعال در ایران گزارش میدهد که کاروان حرکت کرده است. عناصر این واحد ــ ایرانی و غیرایرانی ــ پراکنده میشوند. خودروی نخست محافظان طبق عادت با سرعت جلو میرود تا مسیر را بررسی کند، سپس سرعت کم میکند تا کاروان به آن برسد. فخریزاده ناچار میشود سرعتش را کاهش دهد تا بدون مزاحمت در خیابان، به مقصدش برسد؛ درست همانگونه که موساد پیشبینی کرده بود.
از نقطهای دور، جایی که تکتیرانداز نشسته و همهچیز را با پخش زنده زیر نظر دارد ــ پخش زندهای که در تلآویو هم دیده میشد ــ تیراندازی آغاز میشود. خودرو متوقف میشود و فخریزاده از ماشین پیاده میشود تا پشت درِ آن پناه بگیرد، اما تکتیرانداز تیراندازی را ادامه میدهد. پانزده گلوله او را بهسختی مجروح میکند. و او میمیرد.
همسرش که کنار او در خودرو بود و حتی خراشی برنداشته بود، بهسویش دوید و سرش را در آغوش گرفت. اسرائیلیها از تلآویو، بهصورت زنده دیدند که چگونه محافظان پریشان رسیدند و سر هم فریاد کشیدند؛ تا آنکه انفجار کامیونی که چند ده متر دورتر بود ــ بخشی از برنامهٔ خودتخریبی ــ صدایشان را خاموش کرد. با آن انفجار، جنگی داخلی میان دستگاه اطلاعاتی و سپاه پاسداران نیز آغاز شد: چه کسی مسئول این نفوذ امنیتی است؟
عکسی از فرماندهان و دانشمندان کشتهشده
تصاویر فرماندهان نظامی و دانشمندان هستهای ایرانی که در حملات اسرائیل در جنگ اخیر کشته شدند، در قبرستان بهشت زهرا، جنوب تهران، ۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۵ ( رويترز)
سرقت آرشیو هستهای
کوهن دوباره به موضوع آرشیو هستهای بازمیگردد و میگوید واحد موساد در ایران پس از تکمیل آمادگی برای یورش و سرقت آرشیو، دریافت که مقامات ایرانی آرشیو را با سه کامیون به ساختمانی دیگر در محلهٔ «شهرباد» [کهریزک]تهران منتقل کردهاند. این اتفاق در ژانویه ۲۰۱۷ رخ داد. بنابراین مجبور شد دوباره نقشهٔ عملیات را بازطراحی کند و یک پایگاه مراقبت تازه بنا کند.
او توضیح میدهد که چنین عملیاتی به صدها نفر نیاز دارد: گروهی برای مراقبت نه تنها از مقر آرشیو، بلکه از کل محله؛ محلهای که باید طی چند ماه زیر نظر میگرفتند تا رفتار ساکنان آن شناخته شود و با نیروهای بیرونی که ممکن است عملیات را مختل کنند اشتباه گرفته نشوند. گروهی دیگر که در پناهگاههایی با کامیونها برای پشتیبانی موساد مستقر شوند.
تیمی حرفهای متخصص در یورش به اماکن سری محافظتشده و باز کردن قفل ۳۲ گاوصندوق.
تیم محافظت امنیتی. تیمی برای مدیریت لجستیک و برنامهریزی واکنش در صورت کشف عملیات.
ابزارهای کار، دستگاههای انتقال و تجهیزات اختلال سیستمها.
کوهن فاش میکند که یکی از ابزارهای مورد استفاده موساد در عملیات، جرثقیلی با ارتفاع ۶ متر بود. او میگوید تیم او در ایران میدانی تمرینی تشکیل داد که در آن همهٔ جنبههای عملیات را تمرین کردند. بخشی از اعضا کنار گذاشته شدند، چون نتوانستند در تمرینها دوام بیاورند.
بر اساس گفتهٔ کوهن، تیم عملیاتی باید این مأموریت را در مدت زمانی بسیار کوتاه، از ساعت ده شبِ ۳۱ ژانویه تا پنج صبح انجام میدادند و سپس سریعاً میگریختند؛ زیرا نگهبانان شیفت بعدی قرار بود ساعت هفت صبح برسند. در نهایت، نیروهای موساد عملیات را در ساعت ۵:۰۰ منهای یک دقیقه، یعنی ۴:۵۹ بامداد به پایان رساندند. او فاش میکند که عملیات در حالت عادی به زمان بیشتری نیاز داشت، اما اطلاعاتی رسیده بود که نشان میداد مقامات ایرانی تصمیم گرفتهاند آرشیو را دوباره به انباری سوم منتقل کنند. بنابراین، اجرای عملیات تسریع و برای روز ۳۰ ژانویه برنامهریزی شد، اما فرماندهٔ میدانی درخواست زمان بیشتری کرد. کوهن تنها یک روز اضافه به او داد، و به همین ترتیب عملیات در ۳۱ ژانویه انجام شد.
کوهن میگوید که از آغاز تا پایان عملیات در جریان جزئیات اجرای آن بود؛ زیرا همهچیز بهصورت پخش زنده به تلآویو منتقل میشد (همانگونه که بعدها در ترور فخریزاده نیز تکرار شد).
به دلیل حجم بسیار زیاد اسناد، اعضای تیم بخشی از آنها را فیلمبرداری میکردند تا تیم کارشناسی در اتاق عملیات تلآویو بررسی کند؛ اگر تأیید میشد آن سند را میبردند و اگر تأیید نمیشد در محل باقی میگذاشتند. برای احتیاط، اسناد هم فیلمبرداری و هم روی دیسکها اسکن شدند، و نیروهای موساد نسخهٔ اصلی را با خود بردند تا در برابر آژانس بینالمللی انرژی اتمی سندیت داشته باشد.
کوهن میگوید ایرانیها اسناد را در پوشههایی با رنگبندی نگه میداشتند، و او دستور داده بود تمام اسناد قرمز و سیاه جمعآوری شود؛ زیرا میدانستند این رنگها نشاندهندهٔ بالاترین درجهٔ حساسیت و خطر اسناد است.
صاروخ إيراني يعرض بجانب لافتة تحمل صورة المرشد علي خامنئي وقادة من «الحرس الثوري» بأحد شوارع طهران قُتلوا في هجمات إسرائيلية (رويترز)
حاصل «غنیمت» عملیات: ۵۵ هزار سند و ۱۸۳ دیسک که شامل ۵۲ هزار سند دیگر میشد. او تأکید میکند که بیشتر اسناد مهم بهصورت اصلی به اسرائیل منتقل شد و دربردارندهٔ شواهدی است مبنی بر اینکه ایران برای یک پروژهٔ کامل تسلیحات هستهای برنامهریزی کرده بود، از جمله ساخت کلاهکهای هستهای برای موشکها.
در ادامه، کوهن روایت میکند که ایرانیها پس از عملیات چگونه رفتار کردند. او میگوید: «بعد از آنکه واحد ما همراه با آرشیو محل را ترک کرد، همچنان آن محل را زیر نظر داشتیم. میدیدیم که چگونه شوکه شدند و دچار هیستری. دهها هزار نیروی پلیس، اطلاعات و سپاه پاسداران را بسیج کردند تا نیروهای ما را پیدا کنند؛ نیروهایی که تنها ۲۵ نفر بودند و از چندین ملیت گوناگون. آنان ایستهای بازرسی ایجاد کردند، حرکت زمینی و پروازها را متوقف کردند. بعدها فهمیدیم که رهبر عالی، علی خامنهای، سرقت آرشیو را یک فاجعهٔ ملی دانسته بود.»
کوهن میگوید نیروهای اسرائیلی از فاصلهٔ دو ساعته (از ساعت پنج تا هفت صبح) برای ناپدید شدن استفاده کردند. او فاش میکند که نیروها فوراً در چند منطقهٔ مختلف تهران پراکنده شدند؛ برخی در آپارتمانهایی که از قبل آماده شده بود پنهان شدند، برخی بلافاصله از کشور خارج شدند، و بقیه با وجود همهٔ تدابیر امنیتی ایران، بعدها قاچاقی خارج شدند.
مدیر پیشین موساد میگوید که یک دقیقه پس از پایان عملیات، جریان را به نتانیاهو اطلاع داده و سپس با وزیر خارجهٔ آمریکا، مایک پومپئو ــ که پیشتر رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) بود ــ تماس گرفته است. پومپئو در واکنش گفت: «این یکی از جسورانهترین عملیاتهای اطلاعاتی در تاریخ است.» سپس نتانیاهو با رئیسجمهوری دونالد ترامپ تماس گرفت و او را از سرقت آرشیو هستهای ایران باخبر کرد. بعد از آن، نسخهای از مواد آرشیو ایران، همراه با گزارشی ۳۶ صفحهای که محتویات اسناد را بهطور کامل توضیح میداد و تردید برخی دستگاهها دربارهٔ واقعیت برنامهٔ هستهای ایران را برطرف میکرد، به سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، بریتانیا، روسیه، فرانسه، آلمان و چین و نیز آژانس بینالمللی انرژی اتمی تحویل داده شد.
در ۳۰ آوریل، نتانیاهو در یک کنفرانس مطبوعاتی رسمی، عملیات را با عنوان: «ایران دروغ میگوید» اعلام کرد. و هشت روز بعد از آن، ترامپ خروج از توافق هستهای با ایران را اعلام نمود.
پیروزی الحلبوسی در انتخابات عراق… استراتژی «نجات» پس از «حذف»https://persian.aawsat.com/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%B1%D8%A8/5211220-%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D8%AD%D9%84%D8%A8%D9%88%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82%E2%80%A6-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DA%98%DB%8C-%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA-%D9%BE%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%B0%D9%81
پیروزی الحلبوسی در انتخابات عراق… استراتژی «نجات» پس از «حذف»
محمد الحلبوسی (AFP)
محمد الحلبوسی، یکی از پیچیدهترین چهرههای تأثیرگذار سنی در عراق، در انتخابات برگزارشده در ۱۱ نوامبر گذشته، موفق شد ۱۰ کرسی پارلمانی در بغداد و در مجموع ۳۵ کرسی از ۳۲۹ کرسی سراسر کشور بهدست آورد.
این ارقام برای مردی که در همین روزها، دو سال پیش، از منصبش بهعنوان رئیس پارلمان ــ که بالاترین موقعیت اختصاصیافته در سنت سیاسی به عربهای سنی پس از رئیسجمهوری فقید صدام حسین است ــ برکنار شده بود، ارقامی استثنایی به نظر میرسد.
در مسیر رئیس حزب «التقدم» چه گذشت، در دورهای که از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به بعد مملو از طوفانها بود؟ هنگامی که فصول خشونتآمیز خاورمیانه در حال بسته شدن بود، عراقیها به استان الانبار، زادگاه الحلبوسی در غرب عراق، سر میزدند و از خیابانهای آسفالتشده، ورزشگاهها و ساختمانهای تازه عکس میگرفتند و میپرسیدند: «آیا این همان صحرای مردی نیست که ایران او را تنبیه کرد؟»
آمار نهایی انتخابات نشان داد الحلبوسی که برای نخستینبار در بغداد برای بهدست آوردن آرای رأیدهندگان رقابت میکرد، در این شهر با حدود ۷۲ هزار رأی بر نوری المالکی، رهبر ائتلاف «دولة القانون» که حدود ۲۰ هزار رأی کمتر بهدست آورده بود، برتری یافته است. «التقدم» در صحنهٔ حزبی بهتنهایی با اختلاف ۸ کرسی بر حزب دموکرات کردستان ــ که در سه دههٔ اخیر در بازی انتخابات تبحر یافته ــ پیروز شد.
بازگشت الحلبوسی، الگوی منحصربهفردی از روابط قدرت میان گروههای فرقهای در عراق و شیوهٔ نجات از سختترین نبردهای آن را نشان میدهد. و همانگونه که این بازگشت پرسشهایی دربارهٔ نحوهٔ تعامل یا همزیستی با نفوذ ایران در کشور برمیانگیزد، بر الگوی حزبی سختگیرانهای نیز نور میاندازد که در جامعهٔ اهلسنّت ــ که تجربهای در کار سیاسی نداشت ــ رو به رشد است، اما چیزی از سنتهای کلاسیک در انحصار نفوذ و حذف رقبا را دوباره بازیابی میکند.
الحلبوسی، مهندس عمرانِ در میانهٔ دههٔ چهارم زندگیاش، اهل شهر «الکرمة» در استان الانبار است. از دل شرکتی که پروژههای محدودی برای زیرساختها در فلوجه اجرا میکرد، راهی بهسوی سرمایهگذاری بسیار دشوارتر و پیچیدهتر در سیاست یافت؛ جایی که گروههای شیعه و سنی در آن تلاقی میکنند و زیر سایهٔ نفوذ ایران با یکدیگر رقابت دارند.
الحلبوسی در سال ۲۰۱۴ وارد پارلمان شد. او از کمیتهٔ «حقوق بشر» ــ که حیات سیاسی آن را به حاشیه رانده بود ــ یکباره به میدان اصلی نبرد منتقل شد؛ در سال ۲۰۱۵ عضو کمیسیون دارایی و در سال ۲۰۱۶ رئیس آن شد. در آنجا با واسطهگران بودجه آشنا شد؛ کسانی که شبکههای وفاداری در برابر منفعت را نمایندگی میکنند، و خطا در این حوزه میتواند در یک چشم بر هم زدن کشنده باشد.
بازیگران اصلی آن روزها توجهی به جوانی سنی با ریش کمپشت و آرایشی مدرن نکردند؛ جوانی که به نظرشان نمیرسید بتواند نگرانی ایجاد کند. خودِ الحلبوسی نیز هنوز نمیدانست رؤیاهایش او را به کجا خواهد برد، اما خیلی زود شروع به ابراز شخصیت سیاسی خود کرد. پس از سالها، نیروهای شیعهٔ بدگمان و نیروهای سنیِ خشمگین، هر دو او را خطری برای خود دیدند. او بهطور گسترده بهعنوان فردی توصیف شد که «شیاطین رهبری» در سرش میچرخند ــ و او نیز با آنها بازی کرد.
محمد الحلبوسی (AP)
تلاشهای خونین
الحلبوسی پس از سال ۲۰۰۳، برای تکمیل تحصیلات عالی خود به دانشگاهش در بغداد بازگشت. عربهای سنی پس از حملهٔ آمریکا از آشپزخانهٔ سیاست کنار گذاشته شده بودند. روایتهای فراوانی در طول دو دههٔ گذشته نشان میدهد که چگونه تلاشهای نخبگان سنی برای ورود به زندگی عمومی، به پایانهایی مرگبار انجامید و خونهای بسیاری ریخته شد.
در ژوئن ۲۰۰۵، کمیتهٔ تدوین قانون اساسی گسترش یافت تا ۱۵ نماینده از عربهای سنی را ــ که از مهمترین مباحث مربوط به آیندهٔ کشور دور مانده بودند ــ دربرگیرد. این گسترش شامل مجبل الشیخ عیسی، ضامن حسین علوَی، و عزیز ابراهیم بود؛ کسانی که بلافاصله در مخالفت با برخی بندهای قانون اساسی وارد عمل شدند. در ژوئیه همان سال، این سه نفر در یکی از رستورانهای مرکز بغداد مشغول خوردن ناهار بودند که افراد مسلح به سوی خودروی آنان آتش گشودند و هر سه درجا کشته شدند.
،عصام الراوی، استاد زمینشناسی دانشگاه بغداد در خیابانی شلوغ در محلهٔ الداودی در غرب پایتخت، در مسیر محل کارش بود که افراد مسلح در اکتبر ۲۰۰۶ او را کشتند. این مرد، پس از انفجار مرقدین عسکریین در سامرا، راه را پیاده تا مرقد «الکاظم» که نزد شیعیان مقدس است پیموده بود تا نماز بخواند، تلاشی برای خاموشکردن فتنهای که در همهجا فوران میکرد. بسیاری میگویند گروهی اصولگرا او را به همین دلیل تنبیه کرد.
در همان سال، شاكر وهیب، یکی از رهبران «القاعدة»، شیخ یک قبیلهٔ بزرگ در استان الانبار را کشت؛ شیخی که خواستار مشارکت ساکنان محلی حیات سیاسی و پیوستن آنان به نهادهای امنیتی همزمان با امید به خروج نیروهای آمریکایی بود.
در ۳۰ دسامبر ۲۰۰۹، سازمان «القاعدة» حملهای به ساختمان حکومت الانبار انجام داد که به کشته شدن حدود ۳۰ مقام و نیروی امنیتی و زخمی شدن دهها نفر انجامید. در میان مجروحان، استاندار قاسم الفهداوی بود که یک انتحاری تنها پنج متر با او فاصله پیدا کرده بود.
ساکنان رمادی آن روز دو بالگرد را دیدند که بالای بام بیمارستان استان بهمنظور انتقال الفهداوی به مرکز درمانی تخصصیتر برای معالجهٔ جراحات شدید در پا و ساق او در حال پرواز بودند. الفهداوی نجات یافت، اما شهر در جریان تلاشش برای سازگاری با نظام جدید دچار عقبگرد شد.
راه میان الکرمه و بغداد
الحلبوسی در آن روزهای خونین، میان دو صحنهٔ مرگبار ــ بغداد و الکرمه ــ در رفتوآمد بود. جادهای که طی آن با خودرو یک ساعت و نیم طول میکشد، میان دو میدان انفجارهای انتحاری، کمربندهای انفجاری، شبهنظامیان و صدها هزار قربانی از همهٔ طوایف امتداد دارد.
الحلبوسي در سال ۲۰۱۰ بغداد را با مدرک کارشناسیارشد در مهندسی ترک کرد و راهی شهری شد که در آن سیاستمدارانی از «الإخوان المسلمین» و ملیگرایان عرب و بازماندگان «حزب بعث» فعالیت میکردند. آنان همگی ناامید بودند و دستورکاری سیاسی مبتنی بر مظلومیت ارائه میکردند و از کارآمدی بیبهره بودند. فهرست «العراقیة» به رهبری ایاد علاوی، که روی آن بهعنوان گزینهٔ «سنی» حساب میکردند، با اعلام نتایجِ انتخابات ۲۰۱۰ ــ که آن را «پیروزِ بازنده» خواندند ــ ضربهٔ سختی خورد.
با این گروهها، شش ماه خطرناکترین دورهٔ تاریخ اهلسنت طی دو دههٔ گذشته رقم خورد. در ۳۰ دسامبر ۲۰۱۳، نوری المالکی، نخستوزیر وقت، دستور داد برای پایان دادن به تحصنی در الانبار ــ که امتداد اعتراضهای پراکنده در شهرهای مرکز و جنوب کشور بود ــ از نیروی قهریه استفاده شود. اما المالکی اهلسنت را «یاغی» خواند. نیرویی دولتی پس از درگیری، سیاستمداران سنی را بازداشت کرد؛ از جمله احمد العلوانی، برجستهترین مخالف المالکی. او به اتهام تروریسم به محاکمه برده شد و برادرش با خشونت به قتل رسید.
در ۳۰ آوریل ۲۰۱۴، عراقیها پارلمان سوم را انتخاب کردند. در همان روز، حملات انتحاری نزدیک مراکز رأیگیری در الرمادی، بعقوبه، تکریت و کرکوک رخ داد و کارکنان «کمیسیون انتخابات» و افسرانی که از آنان محافظت میکردند کشته شدند. همچنین احزاب سنی بهدلیل نگرانیها، تبلیغات خود را پنهانی پیش میبردند. و الحلبوسي با آرای کسانی که بهنوعی از مرگ گریخته بودند، کرسیاش را بهدست آورد.
یک ماه بعد، در ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴، «داعش» تشکیل دولت خود را اعلام کرد. دولت، تحت فشار ائتلاف بینالمللی، ناچار شد جوانانی از عربهای سنی را برای جنگ با این سازمان بسیج کند، و قبایل در استان الأنبار با روی کار آمدن حیدر العبادی در مقام نخستوزیری، بار دیگر تجربهٔ ائتلاف با نیروهای نظامی را آزمودند؛ تلاشی برای فراموش کردن زخمهایی که المالکی گشوده و باز گذاشته بود.
رئیس پارلمان پیشین، اسامه النجیفی، هنگام سفرش به تهران در سپتامبر ۲۰۱۳ (ایرنا)
«باشگاه ناتوانی» سیاسی
ائتلاف سنی «متحدون للإصلاح» به رهبری اسامه النجيفی تنها گزینهٔ سنیای بود که «حزب الحل» ــ حزبی که الحلبوسیِ جوان از جانب آن در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۴ نامزد شد ــ پیش روی خود میدید. با وجود اینکه این ائتلاف بیشتر شبیه باشگاهی بسته بود که ناتوانی ساختاریاش در تولید سیاست را پنهان میکرد، اما افکار عمومیِ سنی به آن رأی داد؛ کوششی برای به چالش کشیدن نیروهای شیعهای که یکهتاز قدرت بودند، و نیز گروههای تروریستی که آنها را از تعامل و مشارکت بازمیداشتند. این مأموریتی نزدیک به ناممکن بود.
النجيفی، که تا سال ۲۰۱۴ ریاست دورهٔ دوم پارلمان را برعهده داشت، و کسان دیگری همچون طارق الهاشمی، معاون رئیسجمهوری تا دسامبر ۲۰۱۳، و رافع العیساوی، وزیر دارایی تا مارس ۲۰۱۳، آخرین چهرههایی بودند که در برابر المالکی در دهانهٔ توپ قرار گرفتند؛ آنان بدون طرحهای جایگزین برای بازگشت، و با شکایت فراوان و انزوا، سقوط کردند.
الحلبوسی خیلی زود این رویکرد در «ادارهٔ حاشیهنشینی» را کنار گذاشت؛ او میخواست به قلب ساختار قدرت حرکت کند، نه اینکه در حاشیهٔ آن بماند، چهرهای معارض و منزوی.
الحلبوسی کرسی خود را در پارلمان بهدست آورد. و «داعش» یکسوم عراق را اشغال کرد. خیلی زود نبردهای آزادسازی، گروههای نظامی مختلف را جذب کرد و نفوذ ایران را از پشت پرده به صحنهٔ آشکار آورد. مستشاران «سپاه پاسداران» ایران همراه با برخی گروههای «الحشد الشعبی»، زیر هر آسمانی که جنگندههای ارتش آمریکا بر فرازش پرواز میکردند، حضور یافتند.
«داعش» پس از سه سال جنگ، از مناطق وسیعی عقب نشست و بغداد سرزمینهای خود را در موصل و رمادی بازپس گرفت؛ و نبردی تازه بر سر نفوذ آغاز شد. الحلبوسی در روزهای مرخصیاش از طریق ایستهای بازرسیای که گروههای پیروز برپا کرده بودند، به الکرمه بازمیگشت.
نسخهای سیاسیِ تازه
او اکنون سه سال را در پارلمان گذرانده بود؛ تجربهای که او را در میان «کوسههایی» قرار داده بود که امپراتوریهای پول و سلاح را گسترش میدادند، و بخشی از این امپراتوریها به مناطق آزادشده از «داعش» نیز سرایت کرده بود. برخی گروههای مسلح ادعا میکردند که «منت گذار» در آزادسازیاند و حق دارند امنیت را در هر مکانی که خون مبارزانشان ترسیم کرده است، حفظ کنند. در همان زمان، الحلبوسی به مقام استانداری رسید و رؤیای یک امپراتوری را در سر میپروراند. این در اوت ۲۰۱۷ بود.
رشد پیوستهٔ نفوذ ایران در عراق با ظهور نسخهای جدید از سیاستورزی سنی همزمان شد. در حالیکه نیروهای شیعه برای تثبیت قدرت خود نیازمند واسطههای سنی بودند، بهنظر میرسید الحلبوسی چیزی فراتر میخواست: شراکت در نفوذ. او اینک رئیس پارلمان شده بود، نقاب جوان جاهطلب را از چهره برداشت و صندلیای از ردیفهای پشتی به میز اصلی کشاند.
یکی از مقامهای دولتی که الحلبوسی را از نزدیک میشناسد، میگوید: «پدیدهٔ این مرد از تعاملِ نیاز اجتماعی در محیط سنی، پس از فروپاشی الگوی رهبر نجاتبخش، و نیز از زمانبندی و جایگیری درست او، با عملکردی واقعگرایانه، پدید آمد.» یکی از سیاستمداران مخالف الحلبوسی میگوید: «او پروژهٔ یک دیکتاتور جدید است.»
رقبای الحلبوسی به گستردگیِ ائتلافهای او میان گروههای رقیب در عراق توجه کردند (DPA)
«بیش از حد»
الحلبوسی از سال ۲۰۱۸ ریاست پارلمان را برعهده داشت... خیلی زود ساختار شیعی بهواسطهٔ رقابت بر سر نمایندگی بزرگترین مؤلفهٔ جمعیتی دچار لرزش شد، و در برابر اعتراض مردمیِ اکتبر ۲۰۱۹، عادل عبدالمهدي نخستوزیر سقوط کرد، و قاسم سلیمانی، فرمانده «سپاه قدس» در «سپاه پاسداران»، از صحنهٔ مدیریت پنهانِ سیاست غایب شد.
الحلبوسی مانع خود نشد از اینکه نسخهٔ جدیدی از سیاستورزی سنی را بیان کند. پویایی و تحرکش این امکان را به او داد که میان جبههها حرکت کند و ائتلافهای گستردهای بسازد. سیاستمدارانی که شاهد ماجرا بودند میگویند: «الحلبوسی خود را میان محیط معترض، واسطه و میانجی معرفی کرد، در زمانی که احزاب شیعه ابتکار عمل را از دست داده بودند». نزدیکان او نیز میگویند: «کارآمدی او در آن روزها بیانگر حضورش در ساختار قدرت بود، بهعنوان شریکی در نظام.»
ساختار سیاسی شیعی ناگهان متوجه الحلبوسی شد، گویی او را تا آن زمان نشناخته بود. همه تصمیم گرفتند او را از بازی بیرون بگذارند. برای رقبا، چه سنی و چه شیعه، سقف مجاز برای الحلبوسی این بود که از توازنها بهره ببرد، اما به تعبیر یکی از رهبران شیعی «بیش از حد به یک کوسه تبدیل نشود».
واقعیت این است که الحلبوسی در نوامبر ۲۰۲۳ از ریاست پارلمان برکنار و عضویتش لغو شد. روز بعد، در برابر خبرنگاران ظاهر شد و با تکان دادن نسخهای از قانون اساسی اعلام کرد که میخواهد «خطایی» را تصحیح کند که دادگاه فدرال مرتکب شده بود. این اقدامی سیاسی بود که در سطح رهبری سنیها سابقه نداشت.
بهطور گسترده گفته میشد که رقبای سنی الحلبوسی نزد همپیمانان شیعه از قدرتِ بیش از اندازهٔ او شکایت کردهاند، و اینکه در نهایت ایران تصمیم گرفت توازن را بازگرداند. یک سیاستمدار عراقی میگوید تیم رئیس حزب «التقدم» با این تصمیم بهعنوان «ایستگاهی سرنوشتساز برای بازتولید پروژه، بدون ورود به زمینهٔ سیاسیِ بحران» برخورد کرد. این رویکردی کمسابقه در زندگی سیاسی عربهای سنی بود.
یک ماه بعد، الحلبوسی در انتخابات شوراهای استانی شرکت کرد؛ آزمونی سرنوشتساز برای تواناییاش، در حالی که بیمنصب و تحت فشار بود، و ۲۱ کرسی به دست آورد. یکی از رهبران «التقدم» میگوید لغو عضویت الحلبوسی به سوختی برای شعلهور کردن آتش کمپین انتخاباتی تبدیل شد، و این استراتژی موفقیتآمیز بود.
الحلبوسی اکنون تهاجمیتر شده است؛ بلکه سختگیرتر نیز شده و در برابر شکافها و ضعفهای پروژهاش کمتر مماشات نشان میدهد. او تمایل به سختگیری حزبی پیدا کرده و آمادهٔ کنار زدن نزدیکترین افرادش بود. در ژوئیه ۲۰۲۴، تردیدهایش دربارهٔ بازوی راستش در حزب «التقدم» در الأنبار، استاندار پیشین علی الفرحان، شدت گرفت؛ از این جهت که شاید به روی گزینههای سیاسی متفاوتی گشوده شده باشد. الفرحان با اتهام سوءاستفاده از منصب محاکمه شد و مدتی را در زندان گذراند.
در آوریل ۲۰۲۵، دستگاه قضایی الحلبوسی را از اتهام جعل ــ اتهامی که براساس آن برکنار شده بود ــ تبرئه کرد. یک ماه بعد، قاضی جاسم العميري، که او را برکنار کرده بود، دورهٔ بازنشستگی را آغاز کرد و از دادگاه فدرال خارج شد.
وزن سیاسی الحلبوسی از مناطق غرب عراق آغاز شد (X)
مصونیتی تضمیننشده
دربارهٔ تفسیر «پدیدهٔ الحلبوسی» اختلاف نظر وجود دارد. مخالفان میگویند ویژگیهای شخصی او برای رسیدن به این دستاوردها کافی نبود و اینکه او «حاصل جمع میان شبکهای است که رهبران را پرورش میدهد و لحظهای سنی که امکان ظهور را برایش فراهم کرد».
با این حال، بسیاری از سنیهای بغداد، پس از سالها خشونت و شکاف، در الحلبوسی فردی یافتند که نیاز آنها به رهبری را تأمین میکند. آنها در جریان کارزار انتخاباتی اخیر شنیدند که او شعارهای تندی میداد: «ما سنیها خودمان تصمیم میگیریم که چه میخواهیم (...) و اجازه نخواهیم داد دیگری (شیعه و کرد) به جای ما تصمیم بگیرد.»
یک رهبر شیعی پس از اعلام نتایج اخیر گفت: «الحلبوسی با موقعیت میانهای که میان جریانهای غالب در منطقه دارد، به ویژه پس از وقایع اکتبر ۲۰۲۳، میان ایران که تلاش میکند نفسی تازه کند و ترکیه که در سوریه دست بالا را دارد، نقش پیشرو در تنظیم توازنهای عراق ایفا خواهد کرد.»
این مأموریت امیدوارکننده به نظر میرسد، زیرا برای الحلبوسی «دیوار حفاظتی» اضافی در منطقهای پرتلاطم فراهم میکند، اما او همچنان در جستوجوی «مصونیت» بیشتر است. اطرافیان نزدیک او میدانند که «در این بازی، تضمینی وجود ندارد و هیچکس آن را ارائه نمیدهد. نظام شکننده است و به سرعت تغییر میکند. تنها چیزی که ذهن همه را مشغول کرده، آمادگی برای ضربهٔ بعدی است: از کجا خواهد آمد و چه کسی آن را وارد خواهد کرد؟» این نوع «آمادگی» اکنون به یکی از مهمترین فنون بقا در روند سیاسی عراق تبدیل شده است.
یوسی کوهن: تاجر «آرژانتینی» که یک لبنانی را جذب کرد و موساد را به عماد مغنیه رساندhttps://persian.aawsat.com/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%B1%D8%A8/5211217-%DB%8C%D9%88%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D9%88%D9%87%D9%86-%D8%AA%D8%A7%D8%AC%D8%B1-%D8%A2%D8%B1%DA%98%D8%A7%D9%86%D8%AA%DB%8C%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AC%D8%B0%D8%A8-%DA%A9%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D9%85%D9%88%D8%B3%D8%A7%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%AF-%D9%85%D8%BA%D9%86%DB%8C%D9%87-%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%D8%AF
یوسی کوهن: تاجر «آرژانتینی» که یک لبنانی را جذب کرد و موساد را به عماد مغنیه رساند
صحنهای از تشییع عماد مغنیه در ضاحیه جنوبی بیروت در ۱۴ فوریه ۲۰۰۸ (گِیتی)
روزنامهٔ «الشرق الأوسط» در سه بخش، خوانشی مفصل از کتاب مدیر سابق دستگاه اطلاعات اسرائیل (موساد)، یوسی کوهن، منتشر میکند. این کتاب با عنوان «با نیرنگها برای خود جنگ میسازی» به زبان عبری منتشر شده، در حالی که عنوان نسخه انگلیسی آن: «شمشیر آزادی: اسرائیل، موساد و جنگ پنهان» است.
یوسی کوهن در کتابی که در پایان سپتامبر گذشته منتشر شد، مینویسد: «چند ماه پیش، از یک سفر کاری در نیویورک بازمیگشتم و طبق معمول، پرواز با تأخیر حرکت کرد». او ادامه میدهد: «در سالن انتظار، کنار یک پروفسور برجسته از یک دانشگاه معروف اسرائیلی نشسته بودم (در فصل آخر کتاب تأکید میکند که آن دانشگاه، دانشگاه حیفا بوده است). ما تنها اسم یکدیگر را میدانستیم، اما برای نخستین بار یکدیگر را میدیدیم؛ از این رو گفتوگویی فرهنگی - سیاسی جذاب بین ما آغاز شد. او تأکید داشت که به من بگوید من یک «ژنرال راستگرا» هستم، و افزود: ما با یکدیگر اختلافهای زیادی داریم؛ تو بسیار راستگرا هستی و من بسیار چپگرا. من طرفدار صلح و طرفدار همزیستی یهودی - عربی هستم. بسیاری از دانشجویانم عرباند.»
کوهن روایت میکند: «برای او توضیح دادم: من راستگرای لیبرال هستم؛ اما پیش از هر چیز، یک یهودی مؤمن، اسرائیلی میهندوست و صهیونیستی وفادارم؛ ولی در عین حال حقیقتاً دموکرات هستم. من عربها را دوست دارم و حتی کسانی را که از من نفرت دارند، دشمن نمیدانم؛ اما اگر کسی بخواهد کشور و موجودیتم را نابود کند، حاضر هستم سرش را بزنم. در همان حال، من شیفتهٔ نلسون ماندلا، مارتین لوتر کینگ و مهاتما گاندی هستم.»
او ادامه میدهد: «گفتوگو ادامه یافت تا اینکه به من گفت: یوسی، تو باید نخستوزیر شوی، و من پاسخ دادم: و آیا همراه من خواهی آمد؟ خندید و گفت: نه، البته که نه. همسرم مرا خواهد کشت.»
جلدنسخهٔ عبری کتاب
حدود ۳۰ صفحه پیش از این روایت، کوهن داستان دیگری از دوران کاری خود بازگو میکند که آن را برای همسرش، آیه، تعریف کرده بود؛ و تأکید میکند که او آزمون دشوار دستگاه امنیتی را گذرانده و بهعنوان فردی که اسرار را حفظ میکند، شناخته شده است، و بنابراین شایستهٔ آن است که همسر یک افسر موساد باشد. او میگوید: «واکنش او این بود: یوسی، تو باید رئیس موساد شوی.»
البته، کوهن به ریاست این دستگاه رسید؛ دستگاهی که از مهمترین نهادهای امنیتی اسرائیل به شمار میرود. در جنگ اخیر با ایران و متحدانش در منطقه، موفقیت او در کاشتن شبکههای بزرگ از عوامل محلی در داخل خاک ایران آشکار شد. این عوامل عملیات دقیقی انجام دادند و اطلاعات مهمی دربارهٔ پروژهٔ هستهای ایران و فرماندهان سپاه پاسداران گردآوری کردند؛ عملیاتی که اعتبار کوهن را بهشدت افزایش داد و او را به نامی برجسته، بهویژه در محافل امنیتی غربی، تبدیل کرد.
پس از انتشار کتاب، تحلیلگران بهسرعت گفتند این اثر همچون فرشی از «بساطِ قرمز» است که کوهن میخواهد در مسیر رسیدن به منصب نخستوزیری پیش پای خود پهن کند. این شاید آرزویی مشروع باشد، یا ممکن است بیانگر درجه بالایی از خودشیفتگی باشد؛ اما چیزی که قطعی است این است که کتاب در زمانی منتشر میشود که دولت عبری از بحرانی شدید در رهبری رنج میبرد.
هر واژه در کتاب در جهت برجستهسازی ویژگیها و امتیازهای کوهن نوشته شده، در صورتی که او بخواهد در آینده نقشی سیاسی بر عهده گیرد. هنگامی که از زندگینامهٔ خود سخن میگوید، گذشتهاش را بهعنوان فرزندِ صهیونیسم دینی برجسته میکند تا حمایت راستگرایان را به دست آورد؛ سپس ارزشهای فداکاری در خدمت به وطن را برجسته میکند تا طبقهٔ میانه و چپ اسرائیل را جذب کند؛ و ماجراجوییهای بزرگ و خطرناکی را که انجام داده بازمیگوید تا جوانان را بهسوی خود جلب کند؛ و به عملیات موفق موساد اشاره میکند تا وزنهای باشد در برابر شکستهایی که اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ متحمل شد، زمانی که حملهٔ غافلگیرانهٔ «حماس» موجب اشغال ۱۱ پایگاه نظامی و ۲۲ روستا توسط نیروهای آن شد و صدها اسرائیلی کشته شدند.
در تمام فصلهای کتاب، کوهن دربارهٔ نیاز اسرائیل به رهبری جدیدی سخن میگوید که دارای ویژگیهای فرماندهی باشد که در آن، مصلحت ملی بر منافع فردی غلبه داشته باشد و رهبر جدید بتواند مأموریتی مقدس را تحقق بخشد؛ یعنی یکپارچه کردن صفوف مردم و پایان دادن به تفرقه و دشمنی داخلی. کوهن از داستانهای «موساد»، سازمان اطلاعات خارجی اسرائیل، بهعنوان نمونهای استفاده میکند تا ثابت کند خودش همان رهبری است که اسرائیل به آن نیاز دارد؛ بنابراین، از ویژگیهای خود بهعنوان مردی نیرومند که بر زیردستانش تسلط دارد سخن میگوید؛ مردی با نقشههای شیطانیِ خلاقانه، فردی توانا در فعالسازی شبکهٔ گستردهای از عوامل نفوذ از راه دور، و شخصی فداکار که افراد فداکار دیگری مشابه خود را نیز جذب میکند. او خود را فردی معرفی میکند که از ماجراجویی و رویارویی هراسی ندارد و همچنین میتواند حتی در میان صفوف دشمن، افراد را به خدمت گیرد.
کوهن روایت میکند که یک بار، رئیسجمهوری آمریکا، دونالد ترامپ، در کاخ سفید به او گفته است: «حالِ قدرتمندترین مرد خاورمیانه چطور است؟» سپس از دیدارش با رئیسجمهوری روسیه، ولادیمیر پوتین، سخن میگوید و او را «همکار» میخواند، از آنرو که هر دو از دلِ دستگاههای اطلاعاتی بیرون آمدهاند. کوهن از روسای سازمانهای اطلاعات آمریکا که با آنها کار کرده نقل میکند که او را «بزرگترین وطندوست اسرائیلی و بزرگترین دوست آمریکا» میدانند.
کوهن مینویسد: «همسرم میگوید که من از همان آغاز این هدف را برای خود گذاشته بودم که رئیس موساد شوم؛ اما من به یاد نمیآورم که این را گفته باشم. با این حال، در اعماق وجودم میخواستم رهبر باشم... بلکه رهبرِ همهٔ رهبران باشم.» او میگوید که روح رهبری را از سه شخصیت سیاسی در تاریخ اسرائیل الهام میگیرد: دیوید بنگوریون، بنیانگذار کشور و چهرهای متعلق به لیبرالیسم سوسیالیستی؛ و زئِئِو ژابوتنسکی و مناخیم بگین، بنیانگذاران راست صهیونیستی؛ و نیز از یک چهرهٔ امنیتی، مئیر داگان، رئیس پیشین موساد. منظور کوهن از این نامها، بیان وحدت جنبش صهیونیستی در هر دو سوی آن است؛ سوی سوسیالیستِ لیبرال و سوی راست صهیونیستی، همراه با یک ژنرال امنیتی. این پیامِ او با خواستهٔ امروز جامعهٔ یهودی در اسرائیل همخوانی دارد، زیرا مردم از اختلافات و کشمکشها خسته شدهاند و از سیاستمداران میخواهند که صفوف خود را متحد کنند.
کوهن میگوید ژنرال داگان تأثیری خارقالعاده بر او گذاشته است. او توضیح میدهد که از مهمترین اصولی که داگان به او آموخته این بود: «باید دشمن خود را با تیغ جراحی بزنی. وظیفهٔ دستگاههای امنیتی این است که هر کاری از دستشان برمیآید انجام دهند تا جنگ بعدی را تا حد ممکن به تأخیر بیندازند، اما در همان حال از زمان بهدستآمده برای استفادهٔ موضعی از ابزارهای مخفی بهره بگیرند.»
نفوذ امنیتی در ایران... موفقیتی حیرتانگیز
رئیسجمهوری ایران، مسعود پزشکیان، در حال گوش دادن به توضیحات محمد اسلامی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، هنگام بازدید از «نمایشگاه دستاوردهای هستهای» در تهران – ۹ آوریل ۲۰۲۵ (ریاستجمهوری ایران – آسوشیتدپرس)
موضوع نفوذ امنیتی در ایران جایگاهی محوری در کتاب کوهن دارد. او میگوید از آغاز دههٔ ۲۰۰۰، این نفوذ بهعنوان مأموریت نخست دستگاه تعیین شد و این مأموریت – چنانکه رئیس پیشین موساد روایت میکند – به موفقیتی خیرهکننده دست یافت.
اطلاعاتی که در آن زمان در اختیار اسرائیلیها بود، حکایت میکرد که پاکستان، و بعدتر کرهٔ شمالی، دانش و تخصص هستهای را در اختیار تهران قرار میدهند. از این رو، رئیس موساد، مئیر داگان، فرماندهای را برای واحد تازهای تعیین کرد که هدفش کشف پروژهٔ هستهای ایران و پروژهٔ تولید موشکهای بالستیک و در نهایت نابودی آنها بود.
این واحد، در روند کار خود، به جزئیاتی دست یافت دربارهٔ اینکه ایران چگونه از سازمانها و بازوانی همچون «حزبالله»، «حماس» و «جهاد اسلامی» حمایت میکند. بنابراین، نخستین مأموریت، وارد کردن تجهیزات و دستگاههای «آلوده» یا «نفوذی» به درون «حزبالله» (بخشی از آنها در جنگ ۲۰۰۶ مورد استفاده قرار گرفت) و نیز به درون خاک ایران بود، بهعلاوهٔ استفاده از سلاح سایبری علیه ایرانیها و متحدانشان. به این ترتیب، این واحد توانست فعالیت شماری از فرماندهان نظامی و دانشمندان هستهای را زیر نظر بگیرد و پروندهای کامل برای هر یک تهیه کند که شامل ریزترین جزئیات دربارهٔ عادات، رفتار روزانه و مکانهای رفتوآمدشان بود.
کوهن از جمله افسرانی بود که بیشترین درگیری را با این مأموریت داشت و در تمام فصلهای کتاب با گستردگی به آن میپردازد. او اشاره میکند که نخستوزیری که بر این مأموریتهای موساد نظارت میکرد، اساساً بنیامین نتانیاهو بود، و او برای این اقدامات به نتانیاهو اعتبار میدهد، اما فراموش نمیکند تأکید کند که صاحبِ اصلیِ ایدهها خود او بوده است، نه نتانیاهو.
همانطور که به نظر میرسد، دلیل این نکته فراتر از جنبهٔ شخصیتی و خودبینانه است که هر دو نفر دارند. کوهن در کتاب تلاش میکند خود را از وابستگی به نتانیاهو ــ به عنوان کسی که با او همسو یا پیرو اوست ــ رها کند. او با این نکته آغاز میکند که بارها پیشنهاد داده بود ابتکار حمله به ایران و به «حزبالله» را ــ یا هر یک بهتنهایی یا هر دو با هم ــ آغاز کنند. اما رؤسای ستاد ارتش اسرائیل، یکی پس از دیگری، با این پیشنهاد او مخالفت کردند. نتانیاهو، نخستوزیر وقت، در کنار رؤسای ستاد ایستاد و این حمله را متوقف کرد، با این استدلال که چنین اقدامی ممکن است به جنگی بیانجامد که در آن چندین ساختمان در شهرهای اسرائیل ویران شود.
کوهن در بخش دیگری از کتاب، نتانیاهو را بابت دستیابی به آتشبس با «حماس» در سال ۲۰۱۴ مورد انتقاد قرار میدهد و میگوید: «در آن زمان باید تصمیم به نابودی آن گرفته میشد.» اما کوهن در عین حال هدیهای بزرگ به نتانیاهو میدهد؛ زیرا او را از مسئولیت شکست در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ مبرا میکند و این مسئولیت را بر دوش فرماندهان دستگاههای امنیتی میگذارد. در این چارچوب، کوهن درسنامهای دربارهٔ فرهنگِ پذیرش مسئولیت مینویسد و سران دستگاههای امنیتی را به دلیل اختلافاتشان با نتانیاهو سرزنش میکند. او میگوید که خود همواره کوشیده وفادار به «دولت» باشد نه به «فرد»، با این حال نتانیاهو را احترام میگذاشت و او را بهعنوان یک نخستوزیر عملگرا تحسین میکرد.
تصویری از قاسم سلیمانی، حسن نصرالله و عماد مغنیه که بر ساختمانی در ضاحیه جنوبی بیروت، نزدیک محل هدفگیری اسرائیل در حارة حریک نصب شده است (خبرگزاری EPA)
همین مسئله دربارهٔ ترور قاسم سلیمانی، فرمانده «نیروی قدس» در «سپاه پاسداران» ایران نیز صدق میکند. کوهن میگوید که طرحی مفصل برای این عملیات ارائه داد که همهٔ رؤسای دستگاههای اطلاعاتی با آن موافق بودند، اما رئیس ستاد ارتش، آویو کوخاوی، مخالفت کرد و نتانیاهو نیز از کوخاوی حمایت کرد و از کوهن خواست که این تصمیم را به آمریکاییها اطلاع دهد. دونالد ترامپ، رئیسجمهوری وقت آمریکا (در دورهٔ نخست ریاستجمهوریاش)، از تصمیم نتانیاهو خشمگین شد. همچنین جینا هاسپل، رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA)، ناراحت شد و طبق روایت کوهن به او گفته است: «ژنرالهای شما هم مثل ژنرالهای ما هستند، جنگ را دوست ندارند.»
کوهن در اینباره میگوید: «من سفری فوری به ایالاتمتحده انجام دادم و اطلاعات بسیار گستردهای دربارهٔ سلیمانی به آنها ارائه کردم. من او را «شاهزادهٔ کوچک» مینامیدم، و آمریکاییها همین نام را برای عملیات ترور انتخاب کردند. و پس از موفقیت آن (در ژانویه ۲۰۲۰)، آمریکاییها مدالی بهعنوان قدردانی به من اهدا کردند. و در جریان جنگ ۱۲روزه در ژوئن ۲۰۲۵، ایرانیها از من انتقام گرفتند و خانهام را در تلآویو هدف قرار دادند.»
کوهن دربارهٔ آن جنگ میگوید، این عملیات به نابودی توان پدافند هوایی ایران انجامید: «شاهد آن هم این است که پدافند ایران هیچ شلیکی به سوی هواپیماهای مهاجم اسرائیلی نکرد»، و نیز «بخش عمدهٔ اورانیوم غنیشده و تأسیسات مربوط به غنیسازی نابود شد» و این عملیات «بازدارندگی» ایجاد کرد. او میگوید: «ایران امروز دیگر دژ حفاظت شده نیست و میداند که اسرائیل و ایالاتمتحده از ترسِ حمله به آن رها شدهاند.»
با این حال، کوهن تعجب میکند که چرا در تلآویو یا واشنگتن هنوز تصمیمی برای سرنگونی «نظام ملاها» گرفته نشده است. او تنها با یک جمله، بدون هیچ توضیحی، میگوید که «جنگ اخیر فرصت سرنگونی نظام ایران را از دست داد.»
ترورِ عماد مغنیه
یوسی کوهن در فصل ششم کتاب، روایت میکند که چگونه یک عامل لبنانی را برای موساد جذب کرده است؛ کسی که به عماد مغنیه ــ رئیس ستاد عملیات در «حزبالله» ــ نزدیک بود. کوهن میگوید که چشمش را روی «شخصی تحصیلکرده از قدیمیهای خرابکاران در لبنان» گذاشته بود؛ فردی که بیست سال از خودش بزرگتر بود. او برای کتاب، نام مستعار «عبدالله» را برایش برمیگزیند. عبدالله بسیار به حزب نزدیک بود. کوهن کشف کرد که این مرد بهدنبال آیندهای اقتصادیِ امن است که آیندهٔ او را تضمین کند، آن هم در آمریکای لاتین.
کوهن برای احتیاط بیشتر، نخستین بار او را در حالی ملاقات کرد که مسلح نبود؛ اما در دیدار دوم، اسلحهای همراه داشت، سپس یک مراقب را مأمور کرد که از فاصله دور، او را زیر نظر بگیرد و جابهجاییهایش را پیگیری کند؛ همانند پژوهشگری که حرکات موش آزمایشگاهی را زیر نظر دارد. بهتدریج برای او روشن شد که وابستگی عبدالله به «حزبالله» یک وابستگی ایدئولوژیک است، ریشهگرفته از عقیدهٔ دینی و از باورش به اینکه در حال دفاع از لبنان است؛ و «این، همان چیزی بود که مطلوب ما بود».
دورهٔ زمانی روایت، اوایل دههٔ نود قرن گذشته بود. پوششی که یوسی کوهن، افسر موساد، برای خود انتخاب کرده بود این بود که مردی تاجر و آرژانتینی است که بهدنبال شریک برای اجرای یک پروژهٔ تجاری در خاورمیانه میگردد. پس از چندین دیدار که در آن کوهن احساس کرده بود مرد به او علاقهمند شده و به او اعتماد کرده است، به عبدالله پیشنهاد داد که شریک یکدیگر شوند.
پس از چند دیدار دیگر، کوهن جزئیات نوع «کار» را مطرح کرد و گفت شرکتی وجود دارد که به آنها پیشنهاد داده تحقیقاتی دربارهٔ «حزبالله» انجام دهند، در برابر مبلغی محترم و قابلتوجه. عبدالله در وهلهٔ نخست، قاطعانه این مأموریت را رد کرد و چند روز ارتباطش را با کوهن قطع کرد. اما به شکلی غافلگیرکننده به او بازگشت و موافقتش را اعلام کرد. آن دو با هم به اسرائیل رفتند و در تلآویو گشتوگذار کردند، و عبدالله نمیدانست که شریک آرژانتینیاش یک افسر موساد است.
مأموریت بزرگ این بود که سرنوشت دو سرباز اسرائیلی، رحمیم الشیخ و یوسی فینک، را روشن کند؛ دو سربازی که سال ۱۹۸۶ پس از افتادن در کمینی که حزبالله برایشان گذاشته بود، به اسارت درآمده بودند. «برند اشمیدلاوِر»، مشاور امنیتی صدر اعظم آلمان «هلموت کُهل»، میان اسرائیل و حزبالله برای معاملهٔ تبادل در این پرونده میانجیگری میکرد.
«حزبالله» از اعلام اینکه آن دو زندهاند یا مرده، خودداری میکرد و در مقابل، آزادی شمار زیادی از اسیران لبنانی و فلسطینی را درخواست میکرد. عبدالله توانست خبر قطعی را برای موساد بیاورد: آن دو بر اثر جراحاتشان درگذشته بودند. این موضوع «قیمت معامله» را بهطور چشمگیری تغییر داد. در این لحظه، کوهن دریافت که عبدالله صیدی بسیار ارزشمند است؛ فردی با روابط عالی، تواناییهای بالا و وفادار در اجرای مأموریت.
اما مهمتر از همه، آن چیزی بود که در ماهها و سالهای بعد رخ داد؛ عبدالله توانست اطلاعاتی شگفتانگیز دربارهٔ عماد مغنیه گردآوری کند؛ کسی که در ۴۲ کشور جهان تحت تعقیب بود و ایالات متحده برای ارائهٔ اطلاعاتی که به دستگیری او منجر شود، جایزهای به مبلغ ۲۵ میلیون دلار تعیین کرده بود، بهدلیل مسئولیتش در کشته شدن شمار زیادی از آمریکاییها در لبنان. اسرائیل نیز بهطور جدّی در پی حذف او بود.
کوهن دربارهٔ جزئیات این عملیات ــ که در سال ۲۰۰۸ در دمشق انجام شد و مغنیه با انفجار خودرویش ترور شد ــ چندان سخن نمیگوید. اما «ایهود اولمرت»، نخستوزیر پیشین اسرائیل، در سال ۲۰۲۴ اعتراف کرد که دولتش مسئول این عملیات بوده و اینکه یک واحد عملیاتی از موساد، طرح را ریخته و آن را با مشارکت سازمان اطلاعات آمریکا اجرا کرده است.
و در ادامه، نقلقول کوهن: «به دیداری فوری به ایالات متحده رفتم و اطلاعاتی بسیار فراوان دربارهٔ سلیمانی در اختیار آنها گذاشتم. من او را (شاهزادهٔ کوچک) مینامیدم و آمریکاییها همین نام را برای عملیات ترور او برگزیدند. پس از موفقیت عملیات (در ژانویهٔ ۲۰۲۰)، آمریکاییها مدالی به نشانهٔ قدردانی به من اهدا کردند. و در جریان جنگِ ۱۲روزه در ژوئن ۲۰۲۵، ایرانیها با بمباران خانهام در تلآویو از من انتقام گرفتند.»
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة