نجيب محفوظ در هيئت فيلسوف

نجیب محفوظ رمان نویس نبود، ادبیاتش نشانه‌های فیلسوف عارف و تأمل کننده‌ای نگران را در خود دارد

نجيب محفوظ در هيئت فيلسوف
TT

نجيب محفوظ در هيئت فيلسوف

نجيب محفوظ در هيئت فيلسوف

نویسنده و شاعر مغربی
با غروب آفتاب آگوست، هرسال خاطره درگذشت نجیب محفوظ می‌دمد و آن دم جدایی ما را به خوانش دوباره دست‌آورد نوآوری‌هایش دعوت می‌کند؛ خوانشی که با ارزش‌های بالای هنری آثارش بخواند و مسائل و پرسش‌هایی که در آنها برانگیخت.
نجیب محفوظ فقط جایزه نوبل را به جهان عرب نیاورد، بلکه با خود غوغا را آورد. نامش پرسشی بود که آرام و شمرده بر اوراق رؤیاهای محال قدم برمی‌داشت. بسیار کسان «اولاد حارتنا/بچه‌های محله ما» را با ولع خواندند، اما هیچ کسی پا به محله گرم و صمیمی نویسنده نگذاشت جز غور کنندگان در هنر؛ هنری که از گل جاودانگی سرشته شده و در افسانه‌ای ازلی و خرم به نام ادبیات ریشه دوانده. خوشبختانه رمان‌ نشانه همیشگی حضور بود که نویسنده به آن شناخته شد وگرنه دیگران او را با نام‌های جنون می‌نامیدند... نجیب محفوظ قلبی غوغایی داشت و نگاهی به وسعت هستی که رشد می‌کرد و گسترش می‌یافت. به سبُکی ابری هم‌پای زمانه می‌شد.
رمان‌های نجیب محفوظ و سه‌گانه جاودانه‌اش به خصوص، جهشی هنری در سطح نویسندگی روایی در جهان عرب بود. سرآمدی در سبک گفتار و تنوع‌های روایی که خودشان را در انواع گفتار و زبان راوی پنهان و تکنیک‌های توصیف نشان می‌دهند. با توصیف حالت‌ها، ماهیت اشخاص را بی هیچ صراحت آشکاری نشان می‌داد. همین کار را نیز در تحلیل روحیات این شخصیت‌ها به کار می‌برد تا تمرکز بر بعد انسانی در نهایت بی طرفی و حفظ فاصله لازم با تناقضات و ابعاد روانی و اجتماعی... نجیب محفوظ همان کار در تاریخ لحظه‌های زمانی مهم برای مکان انجام می‌داد. همیشه از سخن مستقیم دوری می‌گزید و به پذیرش مقداری از حوادث برجسته اکتفا می‌کرد و تحلیلی بر حاشیه‌هایی می‌نوشت که در شلوغی جزئیات به فراموشی سپرده می‌شوند؛ حاشیه‌هایی که مؤثر بودند و از یاد رفته‌اند.
نجیب محفوظ گذشته از جوشش بزرگی که در سطح متن کسب کرد، و علیرغم اینکه پس از مدتی نادیده گرفته شدن توجه منتقدان را به خود جلب کرد، به نظر من مظلوم زیست. جوهره ظلم در حق این غول، کوتاهی آگاهانه در توجه به بعد فلسفی آثار ابداعی اوست. نجیب محفوظ رمان نویس نبود، ادبیاتش نشانه‌های فیلسوف عارف و تأمل کننده‌ای نگران را در خود دارند، علیرغم طبع آرام و نرمی که از این مرد سراغ داشتیم.
پس زمینه علمی پژوهش‌های فلسفی به صورت ذهنی در رمان‌های نجیب محفوظ نمود نمی‌یابد، بلکه همیشه با ساخت هنری و ذوق بالا و دیدگاه عمیق می‌آمده... شاید تعریف نجیب محفوظ از فلسفه این باشد که« کاخ‌هایی زیباست اما هرگز مناسب سکونت نیست». دشواری تفکر را در این معادله سخت برای خواننده مهیا می‌کند که همیشه آثار نویسندگان با تخصص دانشگاهی‌شان ارتباط برقرار می‌کنند. اما نجیب محفوظ در کتاب‌هایش آکادمیک به معنای معمول کلمه نیست، بلکه به شکل پچپچه است و گویا عنصر فلسفه را در پس زمینه آثارش در ابعاد مختلف افزوده. سیاست حتی؛ آثارش از این بعد هم خالی نیستند. همچنین جدل اجتماعی و برانگیختن بخش مسکوت آن در باره تناقضات جامعه شرقی، در کتاب‌های این رمان نویس خارق العاده حضور دارند. نقدش به جمودی که صحنه ادبی و فکری در طول دهه‌های نیمه اول قرن بیستم دچار آن شده بود، آشکار بود. گویی با آن به طور ضمنی به درهم کوبیدن حصارهای پیرامون میراث فرهنگی و دینی دعوت می‌کرد که قرن‌های طولانی خرافه درآن خانه کرده و هیچ کسی جرأت نمی‌کند با آن به شکل جدی دربیافتد.
تجددی که شخصیت نجیب محفوظ را متمایز کرد و در کتاب‌هایش منعکس شد، فقط در قدرتش بر نرم کردن ابزار زمان خلاصه نمی‌شود، به طوری که اثری بر استمرار تولید ابداعی‌اش تا آخرین سال‌های زندگی‌اش نداشت، بلکه در توان او بر فهم متغیرهایی بود که در محیطش شاهدشان بوده نمود می‌یابد. همین حوادث که بارها و بارها اتفاق می‌افتادند به او اجازه دادند بر امور گذرا چشم ببندد و به طور هنری و فرهنگی با نمونه‌های سرنوشت ساز تعامل کند. همچنین شاید نجیب محفوظ نظرات سیاسی معروفی درباره گزینه‌های جنگ و صلح داشت و شاید هم دلبستگی‌های حزبی داشت که هرگز به حد وابستگی نرسید. این سقف نجیب محفوظ در اثر گذاری و تعامل با سریال تحولات بزرگی که محیطش به چشم دید، نبود بلکه آثارش به طور خلاصه موضعی صریح از اتوپیای گذشته گرا و تاریخ منحط و درک «سنتی» از متون میراثی را بیان می‌کنند. شاید گرایشش به علم و معرفت مادی آشکار بود بی آنکه به طور کامل اهمیت جنبه‌های معنوی در جوامع شرقی را نادیده بگیرد. سرزمینی که همیشه پایتخت پیام‌های آسمانی در جهان بوده است.
نجیب محفوظ در آثارش نه تنها واقعیت روزانه مصری و تاریخش را تجسم بخشید بلکه این واقعیت را در چارچوب حرکت بشری و تاریخی براساس داده‌های مختلف می‌خواند. سیاست و دین بدون شک حضور داشتند و فلسفه نیز تا حد عناصر تشکیل دهنده، تا رمان در نهایت به مثابه تابلویی هنری تبدیل شود که چکیده این عناصر را در خود جای دهد و آنها را به نشانه‌هایی تبدیل کند که تأمل کنندگان درآنها درنگ کنند تا در هوای سرشار از نمادها و دیدگاه‌ها تنفس کنند.... هوایی که همیشه با منطق و حرکت همراه بوده و با جمود تا درجه قطعیت مخالف.



«تابستان سوئیسی»: درمان توهمات حافظه عراقی... با اعتراف

«تابستان سوئیسی»: درمان توهمات حافظه عراقی... با اعتراف
TT

«تابستان سوئیسی»: درمان توهمات حافظه عراقی... با اعتراف

«تابستان سوئیسی»: درمان توهمات حافظه عراقی... با اعتراف

زمان داستان اصلی از لحظه قدرت گرفتن «قاتل» و کنترل او بر «حزب» و زندگی آغاز می‌شود

چهار عنصر اساسی پشت صحنه متفاوت دنیای رمان «صیف سویسری/ تابستان سوئیسی» نوشته إنعام کجه‌جی- انتشارات تکوین/ الرافدین ۲۰۲۴ - قرار دارد:
اول، حافظه روایی‌ای که پروژه نویسنده را به طور کلی شکل داده است.
دوم، منطق تمثیلی متضاد و حتی برخوردی که در این رمان به اوج خود می‌رسد.
سوم، نحوه به تصویر کشیدن جایگاه مکان غریب در روایت.
چهارم، حضور آشکار سبک اعتراف که در سراسر متن غالب است.
اما ساختارهای اصیل شکست در این رمان چیست؟ شاید بتوان گفت که این شکست‌ها، بخشی از استعاره‌های کلی این اثر هستند. چرا این را نمی‌توان حافظه روایی دانست؟ شاید، اما عنوان «تابستان سوئیسی» از همان ابتدا ما را آماده می‌کند که انتظار داستان‌های بزرگ و امیدهای عظیم را نداشته باشیم؛ ما فقط به یک تابستان سوئیسی می‌رویم! حداقل این چیزی است که از عنوان ساده و بی‌ادعای کتاب درک می‌شود.

حافظه روایی پیشنهادی

چهار شخصیت عراقی با دقت از سوی نمایندگان شرکت‌های دارویی سوئیس انتخاب می‌شوند تا به یک اقامتگاه دانشگاهی – که می‌توان آن را سرپناه یا آسایشگاه نامید – در حاشیه شهر بازل، سوئیس بروند. این سفر درمانی رایگان در اواخر هزاره انجام می‌شود و هدف آن معالجه بیماری‌ای صعب‌العلاج است که حافظه عراقی و توهمات ناشی از آن، به‌ویژه اعتیاد ایدئولوژیک نام دارد.
تعیین زمان این رویداد بسیار مهم است، زیرا این سفر چند سال پیش از اشغال عراق انجام می‌شود. این چهار شخصیت که در رمان بر اساس اهمیت‌شان معرفی می‌شوند عبارتند از: حاتم الحاتمی، یک بعثی ملی‌گرا که از کشورش فرار کرده است. بشیره حسون صاج آل محمود، یک زندانی کمونیست که در بازداشتگاه مورد تجاوز قرار گرفته و دخترش سندس نتیجه این زندان و فریب بوده است. غزوان البابلی، یک شیعه متدین که سابقاً در زندان‌های رژیم بعث بوده است. دلاله شمعون، یک مسیحی آشوری که به عنوان مبلغ دینی یَهُوَه، خدایی متفاوت از مذهب خود، فعالیت می‌کند.
در این اقامتگاه درمانی، دکتر بلاسم مسئول درمان این افراد است. در اینجا، تعادل نسبی بین شخصیت‌ها دیده می‌شود: دو مرد و دو زن. این چهار نفر، چهار نوع حافظه روایی متفاوت و شاید متضاد را در این رمان ارائه می‌دهند. اما سرنوشت آن‌ها در داستان متفاوت است؛ چراکه روایت حاتم الحاتمی، که یک مأمور امنیتی بعثی با ریشه‌های روستایی از جنوب عراق است، بخش عمده‌ای از رمان را به خود اختصاص می‌دهد. او تنها شخصیتی است که روایت از دیدگاه او و با ضمیر اول شخص بیان می‌شود، که این انتخاب، معنای خاصی در درک کل متن دارد.

زمان در رمان

از آنجایی که زمان منطق اصلی روایت است، دو اشاره زمانی در رمان وجود دارد که زمینه حافظه روایی را مشخص می‌کند: لحظه‌ای که «قاتل» قدرت را در حزب و زندگی به دست می‌گیرد – که همان لحظه‌ای است که پاکسازی‌های گسترده‌ای علیه مخالفان آغاز می‌شود. آیا می‌توان گفت که این لحظه، همان کشتار قاعة الخلد در سال ۱۹۷۹ است؟ زمان سفر درمانی در اواخر هزاره، که این سفر را به یک حافظه روایی از پیش تعیین‌شده تبدیل می‌کند.
در این روایت، قربانیان مختلفی را می‌بینیم: بشیره، غزوان، و دلاله، که هرکدام نوعی از قربانی‌شدن را تجربه کرده‌اند. اما این قربانیان، اسیر توهم ایدئولوژیک خود هستند، و داستان‌هایشان یک افسانه دروغین از مظلومیت را می‌سازد که از فرد شروع می‌شود و به ادعای گروهی تبدیل می‌شود. برای مثال: بشیره‌ نماینده سرکوب کمونیست‌ها و تجاوز در رژیم بعث است. غزوان البابلی نماینده روایت‌های مظلومیت شیعیان در دوران صدام است. دلاله، به‌عنوان یک آشوری مسیحی که به دینی جدید گرویده، تصویری از قربانی‌بودن را بازتعریف می‌کند.

روایت قاتل

اما در نهایت، «تابستان سوئیسی» بیشتر از آنکه داستان قربانیان باشد، داستان قاتلی است که به اعتراف می‌رسد. این قاتل کسی نیست جز حاتم الحاتمی، که بخش اعظم روایت را در اختیار دارد.
آیا توصیف او به عنوان قاتل اغراق‌آمیز است؟ نه چندان. شخصیت او بر دو اصل متضاد استوار است: کشتار مخالفان حزب و نظام. رسیدن به عشق واقعی و طلب بخشش، زمانی که سعی می‌کند بشیره را از دست همکاران سابق خود نجات دهد. رمان به‌جای پرداختن به جزئیات قتل‌ها، از نمادها و اشاره‌ها استفاده می‌کند. مثلاً: همسر الحاتمی از او فاصله می‌گیرد و از برقراری رابطه با او امتناع می‌کند. فصل‌هایی با عناوین کنایی مانند «جشن اعدام» نام‌گذاری شده‌اند. در مقابل این روایت فشرده، توصیف زندگی الحاتمی – رابطه او با قدرت و عشقش به بشیره – با جزئیات بیشتری بیان می‌شود.

نقش اعتراف در رمان

در این آسایشگاه در بازل، همه افراد – از قاتل تا قربانی – برای درمان حافظه خود مجبور به اعتراف می‌شوند. اعتراف، هسته مرکزی رمان است و چیزی مهم‌تر از آن در داستان وجود ندارد. اما این اعتراف تنها در صورتی معنا پیدا می‌کند که شرایط آن وجود داشته باشد. مکان: محیطی بیگانه، منضبط، و خالی از هیجانات حافظه ملتهب عراقی. صدای اعتراف‌کننده: تنها کسی که از زاویه دید اول‌شخص روایت می‌کند، حاتم الحاتمی است.
از ۱۵ فصلی که به داستان او اختصاص دارد، ۹ فصل با صدای خودش روایت می‌شود، در حالی که دیگر شخصیت‌ها چنین امتیازی ندارند. تنها سندس در فصل آخر، با صدای خود درباره سرنوشت شخصیت‌ها صحبت می‌کند.
«تابستان سوئیسی» یک رمان اعتراف است که به‌ندرت در فضای فرهنگی ما دیده می‌شود. این اثر موفق شده است از دام تقیه – که در فرهنگ و روایت‌های ما رایج است – عبور کند و به سطحی از صداقت برسد که کمتر در ادبیات عربی و عراقی تجربه شده است. این، ویژگی منحصربه‌فردی است که اثر إنعام کجه‌جی را برجسته می‌کند.