​ناتالی پورتمن در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: نقش‌های خوب کم‌اند و با فاصله اما هستند

گفت، بردن جایزه «اوسکار» چیزی در زندگی کاری‌ام را تغییر نداد

​ناتالی پورتمن در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: نقش‌های خوب کم‌اند و با فاصله اما هستند
TT

​ناتالی پورتمن در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: نقش‌های خوب کم‌اند و با فاصله اما هستند

​ناتالی پورتمن در گفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: نقش‌های خوب کم‌اند و با فاصله اما هستند

پس از بردن جایزه بهترین بازیگر اوسکار به خاطر نقش «قوی سیاه» این انتظار بیشتر می‌رفت که حرفه هنرپیشه ناتالی پورتمن در آینده بیشتر و بیشتر به آن جایزه درجه یک سینمایی جهان پیوند خواهد خورد. رکس رید منتقد در«نیویورک آبزرور» نوشت، آینده پورتمن و اوسکار شانه به شانه رابطه مریل استریپ و جایزه خواهد بود.
این اتفاق تاکنون نیافتاده، اما پورتمن پس از بازی در نقش «قوی سیاه» یک بار دیگر نامزد شد وقتی که نقش بانوی اول، ژاکلین کندی را در فیلم «جاکی» بازی کرد. فیلمی که بخش‌هایی از زندگی او را پیش از ترور شوهرش جان اف کندی روایت می‌کند.
آدم باید اعتراف کند که زندگی حرفه‌ای‌اش تنوع یافته و گسترده شده تا شامل فیلم‌هایی شود که نمی‌تواند جوایز مشابهی را بیاورد، مثل بازی در سریال«افنجرز» و ثور. اما در عین حال حضوری مستمر در انواع فیلم‌ها داشته است. در فیلم‌های معمولی حضور یافته که با استقبال تماشاگران مواجه شده مانند فیلم«کشتار» و فیلم‌های دیگری که به طور مستقیم هدف‌شان گیشه و سود تجاری بوده مانند فیلم«فوکس لوکس». برخی فیلم‌ها را هم که حضورش درآنها را دوست داشتم و می‌دانست که کارگردان آنها مستقل از بازارهای تجاری است و با ایفای یک نقش اصلی در فیلم« ترانه‌ای به ترانه » ترنس مالیک موافقت کرد.
آخرین فیلم‌اش«لوسی در آسمان»، تماشاگران را نشانه گرفته بود، اما خیلی استقبال از آن سرد بود. اما آن طور که در این گفت‌وگو می‌گوید، راضی به نظر می‌رسد.
*هنوز «لوسی درآسمان» را ندیدم، اما عجیب است (حداقل به طور ابتدایی) تو را در فیلمی با ژانر تخیلی علمی ببینیم مثل همین فیلم جدیدت. آیا با هدف تغییر درکارهای دیگرت به طرف این فیلم رفتی؟
-این فیلم کاملا علمی تخیلی نیست. به نظرم در رده اول این طور نیست. «لوسی» را می‌توان زندگی‌نامه شخصی واقعی دانست که ما دست به تغییر نام‌ها زدیم و ماجراهای بسیاری به آن اضافه کردیم. این طور بود که فیلم الهام گرفته از زندگی و ماجراهای سمت دیگری شد. در عین حال نمی‌گویم خیلی از ماجراها دور است. بین لیزای فضانورد و خیالی که فیلم به عمد آن را اضافه کرد جمع می‌کند، اما بدون آنکه داستان واقعی را از نظر دور کند.
*لیزای فضانورد را می‌شناسم که به اتهام شروع قتل محکوم شد.
-درست است. او در دام عشق مردی افتاد که زنی دیگر رقیب‌اش بود.
*این درست است که تو اول نقش را پذیرفتی و بعد آن را کنار گذاشتی و دوباره سراغش برگشتی؟
-درست است. در ابتدا وقت برای فیلمبرداری داشتم وقتی که سال 2016 نقش به من پیشنهاد شد. اما سناریو رفت به سمت جهنم بازنگری‌ها. و من کنار کشیدم. یک سال بعد، با نقش آفرینی ریز وذرسپان موافقت شد که به نظرم اول پذیرفت و بعد به دلیل سرگرم شدن در کاری دیگر کنار کشید. وقتی کار به طرفم برگشت و سناریوی جدید را خواندم، پذیرفتم.
*به نظرت نقش‌های خوب کم و از هم دوراند؟
-بله، اما هستند و به شکل خوبی میان هنرپیشه‌ها تقسیم می‌شوند وگرنه آن نقش‌ها که شایستگی دریافت جوایز سالانه همچون «گولدن گلاب» و «اوسکار» نبودند. به نظرمن روش حاکم میان همه ما در هالیوود همین باشد. فیلم‌های بسیاری وجود دارند که به سطح خوب مورد نظر سینماگران می‌رسند، اما همیشه نقش برجسته مورد نظر هنرپیشه‌ها این طور نیست. در بهترین حالت‌ها هنرپیشه طرح را براین اساس می‌پذیرد که عامل موفقیت یا حداقل موجب علاقه او به کار می‌شود.
*آیا «لوسی درآسمان» دومین فیلم تو طی اندک سال‌های گذشته نیست که بر شخصیت واقعی بنا شده؟
-بله. فیلم «جاکی» را هم بازی کردم، آن را دیدی؟
-البته.
*تفاوت میان این دو فیلم بسیاراست. همان طور که می‌دانی «جاکی» درباره ژاکلین کندی بود و تفاوت آنها شاید در این بود که امکان نداشت دست در حوادث ببری. امانت تاریخی وجود دارد و لابد باید آن مسئولیت را پذیرفت. فیلم جدید باید ماجرایی واقعی را در چارچوب خودش روایت کند. اینجا آزادی بیشتری وجود دارد که فیلم چطور با روایت کنار بیاید.
*ژاکلین کندی را به عنوان یک شخصیت چطور دیدی وقتی خودت را آماده فیلمبرداری آن فیلم می‌کردی؟
-چیزهایی را که می‌خواستم درباره‌اش خواندم. پابلو(کارگردان پابلو لاران) به نظرمن درست می‌گفت وقتی که سناریو را به شکلی آزاد از جزئیات قرار داد، اما او اصل حوادث را حفظ کرد. شخصیت‌ها واقعی‌اند و آنچه در سال 1963 اتفاق افتاد واقعی بود و دقت زیادی شد تا فضاهای فیلمبرداری شبیه باشند، خواه در کاخ سفید یا مقبره‌ای که رئیس جمهوری کندی در آن دفن شد.
*به نظرت وقتی هنرپیشه نقش شخصیت واقعی را بازی می‌کند، محدود می‌شود؟
*به نظرمن این مسئله در خود فیلم مورد نظر قرار می‌گیرد. همان طور که گفتی «جاکی» با «لوسی درآسمان» فرق می‌کند و هر دو از یک شخصیت واقعی حرف می‌زنند. اما در مقابل این آزادی وجود دارد که نقش را آن طور که مناسب می‌بینم بازی کنم، البته پس از توافق سر اصول الزام آور. اینجا شخصیت را نمی‌توان مثل شخصیت خیالی، به حرکت درآورد، اما آزادی بیان موقع حرف زدن یا انجام برخی کارها چرا. در ایفای نقش پایبند بودم به شکلی که به شخصیت خیانت نکنم، اما در انتخاب رفتارها مثلا ملزم نبودم. یک نمونه دیگر برایت بگویم: لهجه را یاد گرفتم و به آن وفادار ماندم اما گفت‌وگو همان نبود که در کتاب‌ها یا خاطرات درباره او یا جاکی منتشر شده است.
برخورد دیدگاه‌ها
*دو سال با یکی ازسرآمدترین هنرمندان سینمای امریکایی کار کردی. با کارگردان ترنس مالیک در «ترانه به ترانه». نظرت در باره این تجربه چیست؟
-شکی نیست او یکی از مهم‌ترین کارگردان‌های سینماست. ویژگی او تفکر و روش‌اش است. فیلم‌های سابق‌اش را تماشا کرده بودم و از آنها خوش‌ام آمد چون خیلی با فیلم‌هایی که می‌بینیم متفاوت‌اند. آثاراش در این باره نادراند. در قبول پیشنهادی که به من برای ایفای نقش روندا داد، تردید نکردم. حس کردم خوش شانس‌ام.
 
*رو به مسابقه اوسکار می‌رویم، تو برای نقش «قوی سیاه» در سال 2011 این جایزه را بردی. چه تغییراتی بعد ازآن در زندگی کاری‌ات اتفاق افتاد؟
*به صراحت می‌گویم. هیچ. هستند کسانی که دوست دارند بگویند جایزه مسیر زندگی‌شان را تغییر داد. و به او در کارش کمک کرده یا اصلا این کار را نکرده یا اینکه چقدر از آن احساس خوشبختی می‌کند. البته من خوشحالم که دقیقا به خاطر آن فیلم برنده اوسکار شدم، چون فیلم بسیارخوبی بود، اما کارم با همان ریتم ادامه یافت.
*آیا اوسکار تأثیری بر سطح پیشنهادهایی که به هنرپیشه می‌رسد، دارد؟
-نه لزوماً. اگر فیلم از نوع موفق تماشاگر پسند باشد، او را در چارچوب تکرار می‌اندازد. اما اگر برنده اوسکار شد او معمولا تأثیری بر انتخاب‌های آینده‌ یا نوع نقش‌هایی که به سمت‌اش می‌آیند، نمی‌گذارد.
*بعد از این تجربه، شروع به کارگردانی کردی و در ابتدای این سمت موقع فیلمبرداری «جین اسلحه کمری به دست آورد» با مشکلی روبه روشدی که منجر به تغییرات اساسی پس از شروع فیلمبرداری شد. ازآن تجربه چه به دست آوردی؟
-اتفاقی که افتاد می‌توانست در هر فیلمی بیافتد. داستان کهنه است و ارزش بازگویی ندارد. اما علت واقعی آن برخورد دیدگاه‌ها میان تهیه کننده و کارگردان لین رمزی بود که منجر به تغییر برخی هنرپیشه‌ها شد، چون اختلاف موجب تأخیردر فیلمبرداری شد و هنرپیشه‌ها با فیلم‌های دیگر در تماس بودند.
*اتفاقی که افتاد مانع از ادامه کارت به عنوان تهیه کننده نشد...
-البته نه. چون وقتی درسی را می‌آموزی، می‌تواند موجب به خطا نیافتادن تو بشود. این خبره است که هرکدام ما در زمینه کاری به آن نیاز داریم. نمی‌توان تصور کرد یکی از ما کارش را با موفقیت ادامه بدهد اگر همان خطاها را تکرار کند.
*آیا وارد شدن تو به عرصه تهیه کنندگی نوعی توسعه دادن حرفه سینمایی است یا علاقه به تولید فیلم‌هایی که دوست داری خودت انجام‌شان بدهی؟
-هم این هم آن. از طرفی ایمان دارم به اینکه کار تولید به من در داشتن نظم و انضباط در زندگی به عنوان یک سینماگر کمک می‌کند. چیزها شفاف‌تر می‌شوند وقتی که هنرپیشه از صرف قبول طرح‌ها دست بکشد و به مشارکت در اجرای آنها وارد بشود. از طرفی دیگر در این میان گاهی طرحی وجود داشته باشد که کسی جز تو پای تهیه کردن آن نمی‌ایستد، مگر اینکه نام تو پای آن نوشته شود... چرا که نه؟



الجمیلی به «الشرق الاوسط»:   دستگاه پیشنهاد ترور خمینی در نجف را داد، اما صدام خیانت به «مهمان» را نپذیرفت 

الجمیلی به «الشرق الاوسط»:  
دستگاه پیشنهاد ترور خمینی در نجف را داد، اما صدام خیانت به «مهمان» را نپذیرفت 
TT

الجمیلی به «الشرق الاوسط»:   دستگاه پیشنهاد ترور خمینی در نجف را داد، اما صدام خیانت به «مهمان» را نپذیرفت 

الجمیلی به «الشرق الاوسط»:  
دستگاه پیشنهاد ترور خمینی در نجف را داد، اما صدام خیانت به «مهمان» را نپذیرفت 

آیا درست است که صدام حسین، خمینی را در مدت اقامتش در نجف از پیشنهاد ترور نجات داد به این دلیل که «مهمان» عراق است؟ و آیا این درست است، جمله‌ای که خمینی در پاریس به فرستاده صدام گفت، صدام را متقاعد کرد که همزیستی با مردی که جانشین شاه می‌شود غیرممکن است؟ و ماجرای مواد منفجره‌ای که به بالش ولی فقیه در تهران رسید و سریال بمب گذاری‌هایی که شماری ازستون‌های نظام را درو کردند چه بود؟ ماجرای تماس‌های رژیم صدام و اسامه بن لادن پس از حمله به کویت چیست و چه کسی واسطه برنامه ریزی این دیدار بود؟ و عبدالرحمن یاسین، که در منفجر کردن مرکز تجارت جهانی در نیویورک در سال 1993 شرکت کرد و مدت‌ها در عراق زندانی بود و پس از حمله آمریکا در سال 2003 از زندان خود ناپدید شد، چطور؟ ماجرای ترور رئیس جمهوری جورج اچ دبلیو بوش چقدر جدی بود؟ ماجرای کشتی‌ بمب‌گذاری شده برای بستن کانال سوئز چیست؟ چگونه دانیل، همسر فرانسوا میتران، از بمب دستگاه اطلاعاتی عراق نجات پیدا کرد؟ ماجرای کیف‌های متروی پاریس که صدام برای دوستش ژاک شیراک فرستاد و مثل آنها را برای بی‌نظیر بوتو نخست وزیر پاکستان فرستاد، چیست؟ تصمیم صدام برای مجازات حافظ اسد با حمایت از ژنرال میشل عون... و مجازات معمر قذافی با ایجاد پل هوایی برای حمایت از مخالفان لیبی چه بود؟ آیا این درست است که دستگاه اطلاعاتی از اعدام مرجع، محمد باقر صدر، پس از اینکه به رئیس جمهوری پیشنهاد محفاظت از وی را داد، شگفت زده شد؟ و حسین کامل چطور که تدابیر امنیتی اردن مانع از نزدیک شدن به وی شد و تیم ترور ناامید به بغداد بازگشت؟ ماجرای انگشتر سمی که از بغداد به لندن رفت و سرهای بریده شده در کیسه دیپلماتیک آمدند چیست؟ الجمیلی، در جریان گفت‌وگو با سردبیر روزنامه «الشرق الاوسط» این پرسش‌ها و بسیاری سئوالات دیگر که برای چندین دهه بدون پاسخ معلق مانده‌اند. و پرسش‌های پادرهوا روزنامه نگار را آزار می‌دهند. به همین دلیل به دنبال مردی از معدن دستگاه اطلاعات عراق بودم تا به آنها پاسخ دهد. می‌توان گفت او را پیدا کردم. او افسر اطلاعات سالم الجمیلی است که مدت‌ها در راهروهای دستگاه زندگی کرد و در اینجا داستان ایستگاه‌های خطرناک و هیجان انگیز را برای «الشرق الاوسط» تعریف می‌کند. زمانی که نیروهای آمریکایی در سال 2003 به عراق حمله کردند، الجمیلی مدیر بخش آمریکا در دستگاه بود. او تا می‌توانست برای از بین بردن آرشیو شتاب به خرج داد، اما نیروهای آمریکایی در دستگیری او درنگ نکردند و 9 ماه را در زندان‌های آنها گذراند و پس از آن عازم عمّان شد و بعد دور شد. و اینک او می‌گوید.

دستگاه ضبط منفجر و دست خامنه‌ای فلج شد

در اواسط دهه شصت خمینی به عراق آمد و در آغاز فعالیت نداشت. پس از انقلاب ژوئیه 1968، عراق موضعی در مخالفت با تصمیم شاه برای الحاق جزایر سه گانه اماراتی اتخاذ کرد. محمدرضا پهلوی نیروهای خود را به عنوان برگ فشار و تهدید به سمت مرز عراق حرکت داد. خمینی از سربازان ایرانی خواست که قیام کنند و از دستورات شاه اطاعت نکنند، با توجه به اینکه جنگیدن مسلمان با مسلمان جایز نیست. شاه از اپوزیسیون کُرد در عراق حمایت کرد و ما از مخالفان ایران علیه او حمایت کردیم. اجازه دادیم خمینی گروهش را بیاورد، پاسپورت دادیم، به آنها رادیو دادیم و او فعالیت سیاسی خود را شروع کرد. یکی از رفقای قدیمی رئیس جمهوری به نام علی باوا همآهنگی با خمینی را به عهده گرفت، او در تأسیس «دفتر روابط عمومی» که سازمان اطلاعات از آنجا بیرون آمد، مشارکت داشت. باوا به اشکال مختلف از خمینی و گروهش حمایت کرد و خمینی چندین بار رساندن پیام تشکر خود از رهبری عراق را به او سپرد. پس از توافق الجزایر در سال 1975، ایران حمایت خود را از کُردها متوقف کرد و جنبش کردها فروپاشید. از جمله مفاد قرارداد این بود که فعالیت اپوزیسیون ایران در خاک عراق متوقف شود. لزوم در نظر گرفتن شرایط جدید و رعایت شرایط روابط با ایران به خمینی گوشزد شد. او نپذیرفت و به کار خود ادامه داد. به او گفتیم که اگر اصرار به ادامه فعالیت دارد باید عراق را ترک کند. او سعی کرد به کویت برود و در منطقه مرزی گیر افتاد، سپس مقامات عراقی با بازگشت او به نجف موافقت کردند. در موضوع خمینی و رابطه با ایران سردرگمی ایجاد شد، بعد از اینکه مشخص شد پاسخ دادن به او یا کنترلش مشکل است. در این فضا، رهبری دستگاه به بررسی مشکل و اینکه اصرار خمینی بر ادامه فعالیت به چه می‌تواند منجر شود، پرداخت. در یکی از جلسات، یکی از افسران پیشنهاد داد که خمینی ترور شود و روحانی شیعه ابوالقاسم خویی مسئول ترور وی معرفی شود و بدین ترتیب عملاً این دو از بین خواهند رفت. دستگاه جرأت نکرد بخش دوم پیشنهاد را به رئیس جمهوری ارائه کند و به ارائه قسمت اول یعنی ترور خمینی بسنده کرد. رئیس جمهوری با ترور یا تحویل دادن او به دستگاه اطلاعات شاه موافقت نکرد و گفت:« آیا اطلاعات نمی‌داند او مهمان عراق است؟».

صدام خیانت به «مهمان عراق» را رد کرد خمینی (گتی ایماژ)

در این حال و هوا، خمینی راهی پاریس شد. صدام می‌خواست از مقاصد خمینی برای مرحله بعدی آگاه شود، به ویژه پس از اینکه رژیم شاه به نظر می‌رسید در حال تزلزل است. رئیس جمهوری علی باوه که با خمینی رابطه داشت را مأمور کرد به پاریس برود و همین هم شد. آن جلسه تاثیرات خود را در مرحله بعد می‌گذارد. باوه از خمینی پرسید که در صورت سقوط شاه و بازگشتش به تهران چه خواهد کرد و قاطعانه پاسخ داد که اولویت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، سرنگونی رژیم «بعث» عراق خواهد بود. صدام به گزارش فرستاده خود گوش داد و به این نتیجه رسید که در صورت بازگشت خمینی به تهران که بسیار محتمل به نظر می‌رسید، رویارویی اجتناب ناپذیر است. شاه رفت و خمینی برگشت. جریان‌های اسلامی شیعه در عراق برای ابراز همدلی و تعامل شتاب کردند. و خمینی مرجع عراقی محمد باقر الحکیم را تحریک کرد تا انقلاب اسلامی در عراق را اعلام کند. این فضای تنفر از رژیم عراق در پس آزار و اذیتی بود که ایران از طریق نیروهای نیابتی خود انجام داد، به ویژه ترور طارق عزیز و سعدون حمادی و کارگذاری مواد منفجره. نشانه‌های رویارویی شتاب گرفت و به همین دلیل یک خلبان ایرانی را که پیش از شروع جنگ بر فراز عراق سرنگون شده بود، نگه داشتیم تا شاهدی باشد بر اینکه عملاً ایران آغازگر جنگ بود.

برزان التکریتی (گتی ایماژ)

از سالم الجمیلی درباره صحت و سقم حرف‌هایی که در آنها ادعا می‌شد رئیس دستگاه اطلاعاتی برزان التکریتی (برادر ناتنی رئیس جمهوری) دچار اشتغال ذهنی ترور خمینی شده بود پرسیدم. روایت خود را از سر گرفت.
زمانی که «انقلاب اسلامی» در ایران به پیروزی رسید، ترکیبی از نیروها را در برگرفت و نهادهای آن شکننده بودند. خمینی علیه «مجاهدین خلق» برگشت و رهبران آنها را با اینکه نقشی که در سرنگونی شاه داشتند اعدام کرد. جنگ شروع شد و ما باید عناصر قدرت لازم را جمع می‌کردیم. رویارویی علنی و خارج از کنترل شده بود. «مجاهدین خلق» نیروهای کارآزموده، محکم و دارای تجربه در کارهای نظامی و امنیتی داشت و ریشه در جامعه داشتند. با حزب دمکرات کردستان ایران نیز روابط قبلی داشتیم. این روابط به سرویس‌های اطلاعاتی عراق این امکان را داد که ضربات دردناکی به رژیم ایران وارد کنند.

ضربات دردناک

سرویس اطلاعاتی با همه ابزار رسانه‌ای، فنی، مادی و نظامی از «حزب دمکرات کردستان» و «مجاهدین خلق» حمایت کرد و اولین هدف، مجلس شورای ایران، زیر نظر مستقیم برزان التکریتی بود. در 28 ژوئن1981 (7 خرداد 1360) طرحی برای بمب‌گذاری مقر اجلاس اندیشیده شد و به اجرا درآمد و آیت الله حسین بهشتی رئیس قوه قضائیه و 72 تن از شخصیت‌های برجسته اعم از وزرا، معاونان و مسئولان بخش‌های مختلف کشته شدند. ضربه قوی و شدید بود و به نظر می‌رسید که اطلاعات عراق می‌توانست به مکان‌هایی برسد که قرار بود مستحکم باشد.

بازدید علی خامنه‌ای از نیروهای ایرانی در جریان جنگ با عراق در سال 1981... او بر اثر انفجار بمب در ضبط صوت مجروح شد (گتی ایماژ)

رهبر کنونی ایران، علی خامنه‌ای نیز هدف حمله قرار گرفت. در حین ایراد خطبه، بمبی که در ضبط صوت کار گذاشته شده بود منفجر شد و باعث فلج شدن دست راست وی شد. قرار بود خمینی در آن جلسه شرکت کند، اما دیر کرد و جان سالم به در برد.
برزان التکریتی مشتاقانه منتظر بود تا ضربه نهایی را که ترور خود خمینی باشد، وارد سازد. در سال 1981 امکان انجام عملیاتی از این دست به وجود آمد. رسیدن به خمینی کار آسانی نبود، اما وجود روحانی نزدیک به او که احتمالاً با «مجاهدین خلق» همدل بود، مأموریت سخت را آسان کرد. تیمی از سیستم بسته کوچکی تهیه کردند که انتقال داده شد و در بالش خمینی که از پشم بود کاشتند. هنگامی که خمینی بیرون از خانه بود، این دستگاه در زمان نامناسبی منفجر شد، اما صرف رسیدن به اتاق خوابش باعث ایجاد وحشت در بین رهبران انقلاب اسلامی شد. سیستم در حال نبرد مرگ و زندگی بود و همه ضربات مجاز بود.

تصویر خمینی در مراسم معلولان سپاه پاسداران در تهران در سال 1981 (گتی ایماژ)

ضربه‌ها ادامه یافت و در 30 اوت انفجاری به کشته شدن محمدعلی رجایی، کمتر از یک ماه پس ازرسیدنش به ریاست جمهوری، منجر شد. در این انفجار محمد جواد باهنر نخست وزیر نیز همراه وی بر اثر انفجار بمبی که در جلسه شورای عالی دفاع در دفتر شورای عالی دفاع کار گذاشته شد کشته شده.

کشمکش تلخ درخاک کویت
تقابل سرویس‌های اطلاعاتی عراق و ایران به سرزمین‌های دو کشور محدود نشد، بلکه به عرصه‌های دور و نزدیک کشیده شد. الجمیلی می‌گوید که کویت صحنه مبارزه تلخی بود، به ویژه اینکه حزب «الدعوه» عراق که طرفدار ایران است از خاک کویت برای انجام عملیات علیه رژیم عراق استفاده می‌کرد. الجمیلی ایران را به تلاش در سال 1985 برای ترور شیخ جابر الاحمد الصباح امیر کویت متهم می‌کند. و وقتی که گروهی از حزب «الدعوه» عملیات دانشگاه المستنصریه را در ماه آوریل انجام و طارق عزیز را هدف قرار دادند، اطلاعات عراق با تلاش برای ترور وزیر امور خارجه ایران صادق قطب زاده که در راه دیدار با امیر کویت بود، پاسخ داد. کویت همچنین شاهد هدف قرار دادن سفارت ایران با موشک، سوءقصد به یکی از مقامات حزب «الدعوه» و حملات دیگر بود.

صادق قطب زاده (گتی ایماژ)

تلاش خمینی برای انتقال انقلاب به داخل کشور عراق باعث نگرانی شدید رژیم عراق و دستگاه‌هایش شد. روحانی شیعه، سید محمد باقر صدر، جان خود را در همین فضا از دست داد. صدر یکی از برجسته‌ترین نظریه پردازان اندیشه اسلامی شیعی بود که به او محبوبیت و نفوذی گسترده در میان شیعیان عراق داد. عقاید او برخلاف رویکرد مرجع محسن الحکیم و سید ابوالقاسم خویی که مخالف دخالت دین در سیاست بودند انقلابی بود؛ شاید این دو بیم آن را داشتند که این دخالت به پایان نقش مراجع مذهبی در نجف و انتقال مرکز رهبری شیعیان به ایران منجر شود.