خورخه فرانکو در گفت‌وگو با الشرق الاوسط: احساس خاصی نسبت به شخصیت‌های زن در واقعیت و خیال دارم

نویسنده کلمبیایی که مارکز درباره‌اش گفت«یکی از نویسندگانی که دوست دارم مشعل را به دست او بسپارم»

خورخه فرانکو در گفت‌وگو با الشرق الاوسط: احساس خاصی نسبت به شخصیت‌های زن در واقعیت و خیال دارم
TT

خورخه فرانکو در گفت‌وگو با الشرق الاوسط: احساس خاصی نسبت به شخصیت‌های زن در واقعیت و خیال دارم

خورخه فرانکو در گفت‌وگو با الشرق الاوسط: احساس خاصی نسبت به شخصیت‌های زن در واقعیت و خیال دارم

تجارت مواد مخدرهمچون کابوسی وحشتناک هنوز گریبان کلمبیا را رها نمی‌کند. همچنین منبع الهام رمان نویسان، نویسندگان سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های موفق و دست‌مایه بسیاری از ژانرهای ادبی است به خصوص برای کسانی که دردوران شکوفایی این تجارت غیرقانونی در دهه هشتاد و نود زیسته‌اند. دوران پابلو اسکوبار موجود وحشتناکی که پادشاه این کارهای غیرقانونی پرسود به حساب می‌آمد. مجموعه روایت‌های زیبایی که خواننده را به بخش دردناکی از تاریخ کلمبیا می‌‌برند.
یکی از بهترین کسانی که درباره این دوره نوشته، خورخه فرانکو(متولد 1962) است که مارکز یک بار درباره‌اش گفت، «او یکی از نویسندگانی کلمبیایی است که دوست دارم مشعل را به آنها بسپارم». رمان نویسی که آثارش به زبان‌های بی شماری ترجمه شده است. آخرین آثر این نویسنده که اخیرا منتشر شد، رمان« روزاریو تیخراس» است که شهرت بسیاری برایش به همراه آورد و به زبان عربی ترجمه شد. رمان واقعیت دردآور آدم کش‌های جوانی را ترسیم می‌کند که از سوی مافیای تجارت مواد مخدر مانند اسکوبار به خدمت گرفته می‌شوند.
در رمان «روزاریو تیخراس» خورخه سه گانه‌اش را با عناصر رئال‌تر ازآنچه در رمان‌های دیگرش می‌بینیم آغاز کرد، جایی که لحظه‌های تاریخی خشونتی را تصویرمی‌کند که کلمبیا را به دلیل وجود باندهای تجارت مواد مخدر فراگرفت.
راموس در گفت‌وگو با روزنامه «الشرق الاوسط» در بوگوتا پایتخت کلمبیا درباره تجربه نویسندگی و آخرین اثرش « روزاریو تیخراس» و ترجمه آن به زبان عربی سخن گفت:
*موفقیت جهانی رمان «روزاریو تیخراس» را که چند روز پیش بیستمین سال انتشارش را جشن گرفتید چطور ارزیابی می‌کنی؟
- به نظرم مسئله به این برمی‌گردد که این ماجرای تجارت مواد مخدر پیرامون یک زن می‌چرخد. شاید تصور مردم از مردانی که به باندها وابسته بودند خیلی خام بود. دراین رمان درامی عمیق‌تر و انسانی‌تر از خشونتی است که زندگی برای کودکان دارد و به نظرم آنچه رمان را جهانی می‌سازد اینکه اصلا داستان یک عشق است.
* روزاریو زن جوان قاتلی است در دوران خشونت پابلو اسکوبار، به نظر تو هنوز زنانی مانند او در دنیای مواد مخدر وجود دارند؟
-متأسفانه، هنوز کلمبیا از پیامدهای تجارت مواد مخدر رنج می‌برد و تا وقتی که این وضع ادامه یابد، همچنان باندهایی می‌مانند که در خدمت مافیای مواد مخدر کاربکنند. و البته وجود دختران جوانی که با این باندها کار کنند نیز ادامه می‌یابد.
* اخیرا رمان جدیدت را با عنوان «حذف بهشت» منتشرکردی که به زودی به زبان انگلیسی ترجمه می‌شود، چه ارتباطی بین رمان «روزاریو تیخراس» و ماجراهای این رمان هست؟
- «حذف بهشت» 20سال پس از انتشار رمان «روزاریو تیخراس» متولد شد و در مدت این بیست سال اتفاقات زیادی در کلمبیا افتاده‌اند از جمله مرگ اسکوبار. کشته شدنش تاریخ ما را به دوبخش تقسیم کرد و اکنون نسل جدیدی وجود دارند که سال‌های خشن قاچاق مواد مخدر را تجربه نکرده است. این رمان جدید نگاهی انتقادی است به هرآنچه در آن سال‌ها روی داده. می‌پرسم چرا با گذشت این همه سال ما همچنان فرهنگ و سلوک تاجران مواد مخدررا حفظ کرده‌ایم؟ کنجکاو برخی شخصیت‌هایی بودم که با جهان مافیا نسبتی دارند: فرزندان تاجران مواد مخدر که علاقه به ادامه زندگی مجرمانه پدران خود ندارند. این مرا به آنجا کشاند تا این پرسش را پیش بکشم که آیا پدران‌شان را دوست دارند یا ازآنها متنفرند؟
*جدیدترین رمانت پس از «روزاریو تیخراس» از سه بخش تشکیل شده.. چرا؟
-سه گانه عمدا نوشته نشد، به شکل بی برنامه‌ای نوشتم. اولا رمان «روزرا تیخراس» را نوشتم که درباره جنون آمیزترین لحظه تاریخ ما و مربوط به تجارت مواد مخدر متمرکز است. بعد «جهان از بیرون» را نوشتم که حوادث آن پیرامون شهر «میدیلین» در مرحله قبل از قاچاق مواد مخدر می‌چرخند، با اینکه درآن زمان خیلی راحت می‌شد استرسی را که تجربه کردند مشاهده کرد. و بالآخره رمان «حذف بهشت» رسید که شبیه لحظات پس از جشن جنون آسایی است که «میدیلین» برای چند دهه ازسرگذراند.
* کلمبیا پس از مرگ اسکوبار چقدر تغییرکرد؟
-تغییرات خیلی مثبتی پس از مرگ اسکوبار اتفاق افتاد به خصوص «میدیلین» شهری که از همه جا بیشتر متأثرشده بود. با این حال همچنان برخی رفتارهای مافیا دربرخی بخش‌های جامعه به چشم می‌خورند. به نظرمن ما هنوز درفرهنگ مواد مخدر زندگی می‌کنیم و امکان فعالیت برتغییرات بزرگ‌تر وجود ندارد تا وقتی که تجارت مواد مخدر در کلمبیا ادامه یابد.
*چرا همیشه قهرمانان رمان‌هایت زن هستند؟
-واقعیتش را نمی‌دانم. احساس خاصی نسبت به شخصیت‌های زن دارم، خواه در عالم واقعی یا درعالم خیال. خیلی هم از شخصیت‌های بزرگ زن در ادبیات مانند «مادام بواری»، «لیدی مکبث» و «اشولا گران» خوشم می‌آید. در خانواده‌ای بزرگ شدم که زنها درآن غالب بودند و قدرت و توانشان در مواجه با دشواری‌ها را دیده‌ام. همین طور به نظرم می‌توانم  در جهان زنانه داستان‌های جذاب و هیجان انگیزتری پیدا کنم تا در جهان مردانه.
*رمان «روزاریو تیخراس» به زبان عربی ترجمه شد، نظرت دراین باره چیست؟
-خیلی خوشحال شدم وقتی برای اولین بار شنیدم یکی از کتاب‌هایم به زبان عربی ترجمه می‌شود. باید اعتراف کنم من چیزی از جهان عرب نمی‌دانم و خیلی کنجکاوم بدانم رمانم چطور در فرهنگ‌های متفاوت بافرهنگم خوانده می‌شود.
*از ادبیات عرب چه می‌دانی؟
-اولین منبع و مرجع روایت باشکوه «هزار ویک شب» است. این متن بهترین درس برای اسیر نگه داشتن خواننده را می‌دهد. نویسنده کلاسیک دیگری که خواندم جبران خلیل جبران و کتاب «پیامبر»ش بود. از نویسندگان معاصر رمان بزرگی را به یاد دارم با عنوان «مدن الملح/شهرهای نمک» اثرعبدالرحمن منیف.
*الآن مشغول نوشتن چه هستی؟
-اخیرا یک سناریوی سینمایی نوشتم. یک قصه موازی «سفربهشت»، فیلمی که از رمانم اقتباس شده بود. متن عملا کامل شده و رمان جدیدی را شروع کردم، اما هنوز زود است درباره‌اش حرف بزنم.
*واژه اسپانیایی مورد علاقه‌ات کدامست و چرا؟
-جالب اینکه کلمه ریشه عربی دارد:«اوجالا» یعنی «ان شاء الله». برای آهنگش دوستش دارم اما بیشتر به خاطر معنایی که در دل خود دارد. به نظرم زندگی ما همیشه به «اوجالا» متکی است. روشی ساده و بردبارانه در انتظار تحقق آرزوها.



فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
TT

فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  

سفر هنری فیروز با ورود رسمی او به رادیوی لبنان در فوریه 1950 آغاز شد. صدای او به طور مداوم پخش می‌شد و سپس با همکاری او با برادران الرحبانی و ورود به ایستگاه الشرق الأدنی و سپس رادیوی سوریه گسترش یافت. این ستاره نوظهور به سرعت به شهرت رسید، اما هویت شخصی او پنهان ماند و تصویر چهره او ناشناخته باقی ماند تا اینکه مجله «الصیاد» در 13 دسامبر 1951 او را در یک بخش هفتگی با عنوان «آرشیو هنر» معرفی کرد. در این معرفی آمده است:
«این اولین تصویری است که از خواننده فیروز در مطبوعات منتشر می‌شود و «الصیاد» اولین نشریه‌ای است که به موضوع این خواننده پرداخته است؛ کسی که صدای مخملی او ده‌ها ضبط در همه ایستگاه‌های رادیویی عربی پر کرده، اما در لبنان بیشتر از دستمزد یک دختر گروه کر دریافت نمی‌کند؛ یعنی کمتر از قیمت یک لباس درجه سوم. مشکل فیروز این است که از در تنگ رادیو وارد قصر شهرت هنری شده است. او هنوز دانش‌آموزی است از یک خانواده فقیر که شامل 9 نفر می‌شود و همگی در خانه‌ای کوچک و ساده با دو اتاق زندگی می‌کنند.

فیروز در اولین عکسی که در مطبوعات لبنانی منتشر شد، 13 دسامبر 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

این خانواده هیچ ثروتی جز صدای دختر کوچکشان ندارد؛ صدایی که همیشه در برنامه‌های موسیقی رادیو می‌درخشد، اما بدون مزد و تنها برای رضایت هنر به کار گرفته می‌شود. تمام تلاش‌ها، حتی از سوی برادران الرحبانی، برای متقاعد کردن فیروز به حضور در برابر جمعیت بی‌نتیجه بوده است؛ زیرا این دختر خجالتی است و گونه‌هایش سرخ می‌شود و زبانش بند می‌آید اگر یکی از همکارانش به او بگوید: «آفرین!» وقتی فیروز اعتماد به نفس پیدا کند و روی صحنه ظاهر شود، همان ستاره‌ای خواهد بود که «الصیاد» برای مقام نخست در میان خوانندگان لبنانی پیش‌بینی کرده است. تنها خواسته ما از جناب مدیر اخبار و رادیو این است که او را حمایت کند؛ چرا که او تنها کسی است که می‌تواند حق این هنرمند ضعیف را بدهد.»

فعالیت در ایستگاه الشرق الأدنی

این گزارش در زمانی منتشر شد که نام فیروز در ایستگاه الشرق الأدنی با همکاری او با «پادشاه تانگو»، ادواردو بیانکو، درخشان بود. طبق گزارش مجله «الإذاعة»، صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی این ایستگاه، بیانکو را دعوت کرد تا برخی از آثار خود را با گروه موسیقی‌اش ضبط کند. او تصمیم گرفت تجربه‌ای جدید انجام دهد که گروه بیانکو و آواز شرقی را ترکیب کند. بیانکو پس از آزمودن صدای فیروز تحت تأثیر قرار گرفت و با همکاری برادران الرحبانی کار با او را آغاز کرد.

فیروز با ملک تانگو، ادواردو بیانکو، در ایستگاه شرق نزدیک در پایان سال 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

اولین مصاحبه مطبوعاتی

به مناسبت این همکاری، ایستگاه الشرق الأدنی مصاحبه‌ای با «خواننده جدید، فیروز» توسط إنعام الصغیر پخش کرد و متن این مصاحبه در اوایل سال 1952 در مجله‌ای منتشر شد. این مصاحبه به نظر می‌رسد اولین گفتگوی شناخته‌شده با فیروز باشد.
مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«نام شما چیست و چرا نام هنری فیروز را انتخاب کردید؟»
فیروز پاسخ داد:
«اسم من نهاد حداد است. من این نام را انتخاب نکردم؛ وقتی شروع به خواندن کردم، این نام را پیشنهاد دادند و من مخالفتی نکردم، زیرا اسم زیبایی است.»
او درباره شروع کارش گفت:
«تحصیلاتم را تا سطح ابتدایی ادامه دادم، اما هنر من را مجبور کرد به دعوتش پاسخ دهم و مدرسه را ترک کنم و درس‌های خصوصی بگیرم.»
سئوال بعدی این بود:
«چگونه موسیقی یاد گرفتید؟ و چه کسی این گنج پنهان در حنجره شما را کشف کرد؟»
فیروز گفت:
«مدیر مدرسه می‌دانست که صدای خوبی دارم. در بازدیدی از استاد فلیفل (استاد ابو سلیم)، من را به او معرفی کرد تا برایش آواز بخوانم. به نظر می‌رسید که از صدای من خوشش آمد و از من خواست به کنسرواتوار موسیقی لبنان بروم. من هم رفتم و او شروع کرد من را در رادیوی لبنان معرفی کند.»
پرسش آخر این بود:
«چه کسی اولین بار از شما خواست در رادیو بخوانید؟»
پاسخ او کمی مبهم بود:
«در حقیقت نمی‌دانم. خیلی‌ها بودند. همه فکر می‌کنند که آن‌ها مرا خلق کردند و به وجود آوردند. اما حقیقت این است که اولین آهنگی که غیر از سرودهای ملی خواندم، آهنگی از استاد حلیم الرومی بود. این اولین آهنگی بود که با نام جدیدم، فیروز، پخش شد.»
فیروز ادامه داد و درباره مسائل خانوادگی که در مسیر حرفه‌ای خود با آن‌ها مواجه شده بود، صحبت کرد:
«پدرم در ابتدا مخالفت کرد، اما وقتی دید که من مصمم به خواندن هستم و به طور طبیعی به هنر تمایل دارم، موافقت کرد و یکی از حامیانم شد.»
گفتگو به «سبک موسیقی» که فیروز با آن شناخته شده بود، یعنی «ترکیبی از موسیقی غربی و شرقی» منتقل شد. فیروز توضیح داد:

«واقعیت این است که من گاهی به طور کامل سبک شرقی می‌خوانم و گاهی دیگر، سبک غربی عربی‌شده را اجرا می‌کنم. به عنوان مثال، در اپرت‌ها و برنامه‌های خاص، نوعی آواز نمایشی با طبع شرقی اصیل می‌خوانم که برخی از افراد آن را به موسیقی غربی نسبت می‌دهند.»
در پایان، مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«چه برنامه‌ای برای آینده دارید؟»
فیروز پاسخ داد:
«دوست دارم تحصیل موسیقی را ادامه دهم و فعلاً قصد ندارم نه روی صحنه و نه در سینما ظاهر شوم.»

از صحنه مدرسه تا رادیوی لبنان

روایت‌های متعددی درباره آغاز به کار فیروز وجود دارد که جزئیات آن‌ها با گذشت زمان تغییر کرده است. یکی از اولین این روایت‌ها احتمالاً توسط روزنامه‌نگار مصری، محمد السید شوشه، در سال 1956 ثبت شده و در کتاب او به نام «فیروز، خواننده خجالتی» بازگو شده است.
در مقدمه این گزارش، شوشه به پدر فیروز، ودیع حداد، اشاره کرده و نوشته که او کارگری با لباس‌های آبی در چاپخانه روزنامه «لوجور» در بیروت بود و با وجود موفقیت دخترش، همچنان به این شغل ادامه می‌داد. روزنامه‌نگار به اختصار به زندگی کودکی نهاد حداد پرداخته و گفته است:
«او یکی از چهار خواهر و برادر خانواده است؛ سه دختر به نام‌های نهاد، هدی و آمال، و یک پسر به نام جوزف.» جالب اینجاست که او هیچ اشاره‌ای به مادر فیروز نکرده است. او ادامه می‌دهد:
«خانواده‌ای فقیر که با تلاش زندگی می‌کردند. اما پدر با صرفه‌جویی از درآمد اندک خود، فرزندانش را به مدرسه فرستاد. نهاد را به یکی از مدارس ابتدایی برد که در آنجا استعدادش در اجرای سرودها نمایان شد و مورد تحسین معلمانش قرار گرفت. معلمانش او را در جشن‌های مدرسه به‌عنوان صاحب زیباترین صدای مدرسه معرفی می‌کردند.»

کشف توسط محمد فلیفل

محمد فلیفل در یکی از این جشن‌ها صدای او را شنید.
«از صدایش خوشش آمد و به پدرش توصیه کرد که او را به سمت آموزش موسیقی هدایت کند و به کنسرواتوار موسیقی بفرستد. پدرش موافقت کرد و از آن زمان محمد فلیفل آموزش او را آغاز کرد. او سرودها را به فیروز آموزش داد و سپس او را به گروهی که برنامه‌های مدرسه‌ای را از رادیوی لبنان پخش می‌کرد، اضافه کرد. این گروه به نام گروه برادران سلیم و محمد فلیفل شناخته می‌شد. از اینجا بود که خواننده کوچک توجه حافظ تقی‌الدین، دبیر برنامه‌های رادیو در آن زمان، را جلب کرد. او صدای فیروز را یک استعداد نادر دید و به سرعت مدیر موسیقی، حلیم الرومی، را دعوت کرد تا صدای او را بشنود.»

اولین ملاقات با حلیم الرومی

پیش از اینکه محمد السید شوشه این داستان را منتشر کند، حلیم الرومی ماجرای کشف فیروز را در مقاله‌ای که در اکتبر 1954 در مجله «الإذاعة» منتشر شد، بازگو کرده بود. او نوشته بود:
«حافظ تقی‌الدین در استودیو من را به دختری معرفی کرد که صدایش نظرش را جلب کرده بود. وقتی به او نگاه کردم، به نظر نمی‌آمد که چیزی خاص در وجود این دختر و حنجره‌اش باشد. از او خواستم که به دفترم بیاید و او آمد. وقتی اسمش را پرسیدم، با خجالت زیاد گفت: نهاد حداد.»
حلیم الرومی ادامه می‌دهد:
«از او خواستم که بخواند. صورتش بسیار سرخ شد. من او را تشویق کردم و وعده دادم که اگر در آزمون موفق شود، یک کار ماهانه منظم به او می‌دهم. او شروع به خواندن موال «یا ديرتي مالك علينا اللوم» از اسمهان کرد. در صدایش چیزی متفاوت و جدید احساس کردم؛ شفافیتی که در دیگر صداها نبود، گویی قلبش می‌خواند. احساس کردم این صدا نیرویی است که به آن نیاز داریم.»
یک هفته بعد، نهاد به‌عنوان کارمند در رادیوی لبنان استخدام شد. حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد که با موافقت خودش انتخاب شده بود. او اولین اجراهایش را با آهنگ‌هایی از حلیم الرومی و دیگر آهنگسازان برجسته لبنانی و مصری انجام داد. فیروز عشق عمیقی به هنر پیدا کرد و با هر بار حفظ آهنگ‌ها بر خودش غلبه می‌کرد، چرا که او هنرمندی با طبع و روح و استعداد ذاتی بود.

نهاد حداد در کنسرتی که به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار برگزار شد، می‌خواند، 5 مه 1950 (آرشیو محمود زیباوی)

دانش‌آموز مدرسه «حوض الولایه للبنات»

پس از دهه‌ها، محمد فلیفل داستان کشف فیروز را روایت کرد. این گفتگو در سال 1980 زمانی که او هشتاد ساله شده بود، توسط هدی المر در مجله «المجله» منتشر شد. طبق این روایت، محمد و احمد فلیفل برای اجرای اثری به نام «سرود درخت» از طریق رادیوی لبنان آماده می‌شدند و به دنبال صداهای زیبایی برای اجرای این پروژه بودند. آن‌ها جست‌وجوی خود را از مدارس آغاز کردند و یکی از ایستگاه‌های آن‌ها مدرسه «حوض الولایه للبنات» بود. مدیر مدرسه، سلمی قربان، گروهی از خوانندگان مدرسه را معرفی کرد که مقابل آن‌ها اجرا کردند. در این میان، صدای دانش‌آموز جوان، نهاد حداد، نظر محمد فلیفل را جلب کرد.
او نهاد را به‌طور هنری تحت حمایت خود قرار داد و او را به کنسرواتوار فرستاد تا اصول موسیقی را تحت نظارت او بیاموزد.

نهاد هفته‌ای دو روز، سه‌شنبه و پنجشنبه، برای یادگیری اصول نوت‌خوانی به کنسرواتوار می‌رفت.
این دانش‌آموز مشتاقانه به تحصیل موسیقی ادامه داد و تبدیل به «دانش‌آموزی شد که همه وقت خود را به تمرین موسیقی اختصاص می‌داد.» استعداد او شکل گرفت و با مطالعه موسیقی غربی و شرقی، سرودخوانی و آواز، و همچنین تمرین‌هایی برای بهبود تلفظ عربی و اجرای نمایشی، درخششی بی‌نظیر یافت. محمد فلیفل از مدیر کنسرواتوار، ودیع صبرا، درباره نظرش نسبت به نهاد پرسید. او نیز استعداد او را ستایش کرد و گفت: «نتایج امتحانات نهایی او عالی بود و شایسته تحسین هیئت داوران است.»

نهاد حداد در مراسمی به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار، ۵ می ۱۹۵۰ (آرشیو محمود الزیباوی)

محمد فلیفل درباره ورود نهاد حداد به رادیو نیز صحبت کرد. روایت او با روایت حلیم الرومی تفاوت‌هایی دارد. بر اساس روایت فلیفل، نهاد حداد در مقابل کمیته آزمون صداها، شامل حلیم رومی، خالد ابوالنصر و نقولا المنی، حاضر شد و موال معروف اسمهان «یا ديرتي ما لك علينا لوم» را اجرا کرد. حلیم الرومی که با صدای او شگفت‌زده شده بود، ساز عود خود را کنار گذاشت و محو تماشای او شد.
نهاد حداد به‌عنوان یک دانش‌آموخته موسیقی، نه یک مبتدی، ارزیابی شد و کمیته تصمیم گرفت که او با حقوق ماهیانه ۱۰۰ لیره به استخدام رادیو درآید. اگرچه جزئیات این روایت‌ها متفاوت است، اما مسلم است که نهاد حداد در ابتدای جوانی شاگرد محمد فلیفل بود و از طریق او وارد رادیو شد. در آنجا حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد. این نام از همان آغاز درخشید و وقتی با کارهای برادران رحبانی پیوند خورد، درخشش بیشتری یافت.

ستاره برنامه‌های الرحبانی

در اوایل سال ۱۹۵۲، مجله مصری «الفن» نوشت:
«تولیدات عاصی و منصور الرحبانی اکنون برنامه‌های ایستگاه‌های رادیویی در لبنان، دمشق و شرق نزدیک را پر کرده است. ایستگاه رادیویی بغداد اخیراً با آن‌ها مذاکره کرده است تا چندین اسکچ و ترانه با دستمزدی عالی ضبط کنند. همچنین، خواننده جوان فیروز که ستاره برنامه‌های الرحبانی است، نامه‌ای از موسیقیدان مشهور جهانی، ادواردو بیانکو، دریافت کرد که در آن از او دعوت شده بود چندین کنسرت در تئاترهای نیویورک و پاریس برگزار کند. این دعوت پس از آن بود که او در زمان حضور بیانکو در لبنان برخی از آثار جهانی او را با صدای مسحورکننده‌اش ضبط کرد و در اجرای آن‌ها کاملاً موفق شد.»
فیروز مسیر رادیویی خود را ادامه داد و با برادران الرحبانی یک پدیده هنری ایجاد کرد. این پدیده در دو سال نخست فعالیت مستمر خود، اولین افتخارهایش را کسب کرد. بازبینی این تولیدات، جزئیات جالب و ناشناخته بسیاری را آشکار می‌کند.