​الزرفی: با قاآنی دیدار نکرده‌ام.. ایرانی‌ها پیغام دادند که در تشکیل دولت دخالت نمی‌کنند

شبه نظامیان عراق برای آمریکا خط و نشان کشیدند.. الزرفی را «مزدور» آمریکا دانستند

​الزرفی: با قاآنی دیدار نکرده‌ام.. ایرانی‌ها پیغام دادند که در تشکیل دولت دخالت نمی‌کنند
TT

​الزرفی: با قاآنی دیدار نکرده‌ام.. ایرانی‌ها پیغام دادند که در تشکیل دولت دخالت نمی‌کنند

​الزرفی: با قاآنی دیدار نکرده‌ام.. ایرانی‌ها پیغام دادند که در تشکیل دولت دخالت نمی‌کنند

عدنان الزرفی مأمور تشکیل کابینه عراق اعلام کرد با اسماعیل قاآنی فرمانده «نیروی قدس سپاه پاسداران» در سفر اخیرش به بغداد دیدار نکرده‌است. به گفته او تعامل با کشورهای جهان از جمله ایالات متحده آمریکا یا ایران براساس سود آنها برای اقتصاد عراق خواهد بود.
به گزارش الشرق الاوسط، الزرفی در نشست خبری در بغداد گفت که برنامه دولتش را تقدیم مجلس کرده و منتظر تعیین موعد برگزاری جلسه رأی اعتماد به وزرا است.
او تأکید کرد که کابینه ای متشکل از چهره‌های اداری شایسته و کارآمد تشکیل داده که همگی آنها از چهره‌های داخل عراق هستند.
 او افزود که ۴۸ ساعت قبل از تعیین موعد برگزاری جلسه رأی اعتماد لیست اعضای کابینه را به مجلس خواهد فرستاد.
نخست‌وزیر مکلف عراق همچنین تأکید کرد: هیچ گونه دیداری با قاآنی نداشتم و هیچ گونه موضع مخالفتی از سوی او در رابطه با نخست‌وزیری من به دست من نرسیده‌است.
الزرفی اضافه کرد: یک پیام از سوی یک طرف صاحب نفوذ ایرانی به من رسیده‌است و در این پیام تأکید شده که ایران به عدم دخالت در گفت‌وگوهای اطراف عراقی برای تشکیل دولت پایبند است.
الزرفی همچنین تأکید کرد که اجازه نخواهم داد تا عراق زمینی برای تسویه حساب دیگران بشود. همچنین هرگونه حمله و تعرض به نیروهای عراقی کاملاً غیرقابل قبول است.
الزرفی افزود که سیاست وی جلوگیری از هر اقدامی است که به عراق ضربه بزند و تأکید کرد که اجازه نخواهد داد نزاع‌های خارجی در خاک عراق انجام شود.
وی افزود که همه جناح‌های نظامی کشور زیر چتر الحشد الشعبی تحت کنترل فرماندهی کل نیروهای مسلح هستند و تحرکات آنها تعیین شده‌است و هرگونه وجود نظامی خارج از این چارچوب، طبق قانون با آن برخورد خواهد شد.
او اقتصاد را اصلی‌ترین موتور محرک دولت آینده این کشور خواند و گفت که امتیازاتی برای طرف‌هایی که در پی سرمایه‌گذاری در عراق باشند در نظر گرفته خواهد شد و آنها در تعاملات دولت اولویت خواهند داشت.
از سوی دیگر، هشت گروه نظامی طرفدار ایران با صدور بیانیه ای در سه بخش خطاب به آمریکا، نیروهای سیاسی و مردم عراق، بر مقابله با «اقدامات تجاوز کارانه» آمریکا تأکید کرد؛ و موضع خود را در مخالفت با نخست‌وزیری عدنان الزرفی اعلام کردند. آنها همچنین الزرفی را «مزدور» واشینگتن قلمداد و خطاب به ملت عراق متعهد شد تا مسیر مقاومت در قبال آمریکا و اسرائیل را ادامه دهد.
بیانیه این جناح‌ها چند روز پس از سفر اسماعیل قاآنی فرمانده جدید سپاه «قدس» به بغداد منتشر شده‌است. قاآنی پس از کشته شدن قاسم سلیمانی فرمانده سابق این شاخه بین‌المللی سپاه توسط یک موشک آمریکایی در اوایل ژانویه در نزدیکی فرودگاه بین‌المللی بغداد، متصدی این پست شده‌است.
به گفته برخی ناظران، این ممکن است فرضیه عدم موفقیت مأموریت قاآنی در بغداد برای متحد کردن نیروهای شیعه در موضوع انتخاب نخست‌وزیر جدید و مسئله مخالفت با تعیین الزرفی را تقویت کند.
ذیل این بیانیه توسط جنبش گردان‌های اهل الحق، جنبش نجبا، گردان‌های سید الشهدا، گردان‌های امام علی، جنبش الاوفیاء، گردان‌های عاشورا، جنبش سربازان امام و گردان‌های خراسانی امضا شده‌است.
در بخشی پیام اول خطاب به نیروهای آمریکایی آمده‌است: «بعد از عدم پذیرش مصوبه ملت، مجلس نمایندگان و دولت عراق و عدم عقب‌نشینی نیروها و استمرار نقض حاکمیت عراق و کشتار ملت آن، ثابت کردید که شما نیروهای اشغالگر هستید و تنها زبان زور می‌فهمید».
همچنین در ادامه آمده‌است: «بدانید تمامی عملیاتی که علیه شما انجام گرفت، واکنش ساده علیه تجاوزها بوده‌است؛ چرا که تصمیم برای عملیات در آن وقت اتخاذ نشد. با این وجود نتوانستید این واکنش ساده را تحمل کنید و به حضور خود در بیشتر پایگاه‌های خود ادامه دهید، لذا مجبور شدید نیروهای خود را از این پایگاه‌ها خارج کرده و در پایگاه‌های معین متمرکز کنید».
از نظر این گروه‌ها، «تمامی تهدیدهای اخیر آمریکا در هدف قرار دادن گروه‌ها و فرماندهان مقاومت، تنها تلاشی برای سرپوش گذاشتن بر شکست آنها است و زیرا آنها ضعیف تر از آن است که با گروه‌های مقاومت عراقی وارد جنگ شود».
در بیانیه جناح‌های مسلح، غیبت «کتائب حزب‌الله» که قوی‌ترین و فعال‌ترین جناح طرفدار ایرانی علیه نیروهای آمریکایی در عراق مشهود است.
همچنین نام سازمان بدر به ریاست هادی العامری رئیس ائتلاف الفتح و «کتائب السلام» به رهبری مقتدی صدر دیده نمی‌شود.
یک منبع نزدیک به گروه‌های مسلح به «الشرق الاوسط» گفت که «عدم حضور این گروه‌ها به دلیل عصبانیت شدید آن از سایر جناح‌ها بود، زیرا در زمان‌های گذشته در هنگام درگیری با نیروهای آمریکایی در کنار آنها نمی‌ایستادند».
احسان الشمری رئیس مرکز اندیشه سیاسی در این باره در مصاحبه با «الشرق الاوسط» معتقد است که بیانیه این هشت گروه پس از سفر اخیر فرمانده نیروی قدس صورت می‌گیرد و این ممکن است نشانگر عدم موفقیت مأموریت وی در متحد کردن گروه‌های شیعی در رد نخست‌وزیری عدنان الزرفی باشد.
از سوی دیگر، همزمان با تحرکات نظامی آمریکا و ادامه مذاکرات در مورد تشکیل دولت جدید در بغداد، احتمال درگیری بین نیروهای آمریکایی از یک طرف، و جناح‌های مورد حمایت ایران از سوی دیگر در عراق در حال افزایش است.
در همین راستا، آمریکایی‌ها پایگاه نظامی الحبانیة در استان الانبار، که محل حضور نیروهای آمریکایی و ائتلاف بین‌المللی ضد داعش بود، را تحویل دادند.
پیش از این، نیروهای ائتلاف بین‌المللی پایگاه کی وان در کرکوک و قبل از آن پایگاه هوایی القیارة در جنوب موصل در استان نینوی را تحویل داده بودند.
پیشتر نیز نیروهای امنیتی عراق پایگاه القائم را از نیروهای ائتلاف بین‌المللی تحویل گرفتند.
آمریکا با عقب‌نشینی از برخی پایگاه‌های نظامی عراق در حال تجمیع نیروها و تجهیزات خود در دو پایگاه نظامی اصلی در این کشور است.
 در واقع نیروهای آمریکایی از پایگاه‌های کوچک خارج شده‌اند و قرار است در مراکزی بزرگتر یعنی دو پایگاه عین الاسد در الانبار و حریر در منطقه کردستان مستقر شوند تا فرصت‌های بهتری برای تأمین امنیت آنها در قبال حملات احتمالی موشکی فراهم شود.
منابع دیپلماتیک غربی در این باره گفتند که این اقدامات ارتش آمریکا به دلیل وجود اطلاعاتی نزد واشینگتن در مورد وقوع حملات به این پایگاه‌ها است.
به گفته این منابع، این در حالی است که برخی از مقامات مسئول در وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) از جمله ژنرال مارک میلی رئیس ستاد مشترک ارتش این کشور و ژنرال کنت فرانک مکنزی فرمانده نیروهای سنتکام (ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحده آمریکا)، پیشنهاد می‌دهند که عملیات‌هایی سری علیه گردانهای حزب‌الله عراق انجام شود.
حتی برخی منابع از وجود یک فهرست شامل ۱۰ هدف واشینگتن در عراق که شامل سایر گروه‌های نزدیک به تهران در این کشور نیز می‌شود، خبر می‌دهند.
دونالد ترامپ رئیس‌جمهوری آمریکا در این باره توییت کرد: «ایران یا گروه‌های مورد حمایت آن در حال برنامه‌ریزی برای حمله به نیروها یا منافع آمریکا در عراق است، اگر اتفاق بدی بیفتد این‌بار ایران هزینه بسیار سنگین‌تری را متحمل خواهد شد».
در واکنش به این هشدار، سردار محمد باقری رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران گفت که حملات شبه نظامیان عراقی به اهداف آمریکا در عراق «عکس العمل طبیعی مردم عراق و نیروهای مقاومت آن» به قتل قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس توسط ارتش آمریکا است.
براساس این منابع، دو چیز درگیری ایران و آمریکا در حال حاضر «فرمول وار» کرده‌است؛ اول، تصمیم رئیس‌جمهور ترامپ مبنی بر «حمله به گروه‌های نیابتی ایران اما بدون وارد شدن به جنگ مستقیم با ایران»، به عبارت دیگر، این تشدید تنش باید با توجه به پیچیدگی‌های منطقه ای و آمریکایی و جنگ با کرونا کنترل شود.
نکته دیگر این است که رایزنی‌های مداوم برای تشکیل دولت عراق از بین نرود این در حالی است که نگرانی وجود دارد که این امر به‌طور کلی بر سیستم سیاسی عراق تأثیر بگذارد.



جمال مصطفی: به‌سوی چوبه‌ی دار رفتند و حتی پلکی نزدند

صدام همراه با دخترش حلا در عکسی بدون تاریخ (گتی)
صدام همراه با دخترش حلا در عکسی بدون تاریخ (گتی)
TT

جمال مصطفی: به‌سوی چوبه‌ی دار رفتند و حتی پلکی نزدند

صدام همراه با دخترش حلا در عکسی بدون تاریخ (گتی)
صدام همراه با دخترش حلا در عکسی بدون تاریخ (گتی)

اطرافیان صدام حسین هیچ‌گاه انتظار نداشتند که روزهای سخت و تلخی را از جنس آنچه در زندان تجربه کردند، در کنار او سپری کنند. تصور نمی‌کردند که ماشین نظامی آمریکا با تمام توان خود وارد میدان شود، رژیم را سرنگون کند، حزب و ارتش را فروبپاشد و نیروهای نزدیک به ایران در ساختار جدید قدرت جایگاه بگیرند.
روزگار چرخشی سهمگین و کامل داشت. مرد قدرتمندی که سرنوشت‌ها را در دست داشت، به زندانی تبدیل شد که می‌دانست زمان اعدامش نزدیک است، حتی اگر کمی به تأخیر بیفتد. صدام حتی در واپسین لحظات عمرش نیز سرسخت بود. اراده‌اش هرگز نشکست و از زندانبانانش چیزی برای خود نخواست. او در شکل‌دادن به تصویری از خود برای پس از اعدامش نقش داشت، تصویری که حاکمان جدید با زمان‌بندی اعدام و رفتارشان با جسد او به تثبیت آن کمک کردند.
رهبران و مقامات بلندپایه‌ای که روزی دور میز شورای فرماندهی انقلاب یا کابینه می‌نشستند، این‌بار در سلول‌های زندان پراکنده بودند. آنها ابتدا توسط آمریکایی‌ها و سپس عراقی‌ها بازجویی شدند و از همان آغاز، اعدام در دستور کار بود.
در این قسمت، دکتر جمال مصطفی السلطان درباره اعدام رفقا و نزدیکان خود در زندان می‌گويد. او همچنین چگونگی ازدواج با حلا، کوچک‌ترین دختر صدام حسین و رفتارهای خانوادگی صدام و علایق او را بازگو می‌کند.

صدام مع ابنته حلا في صورة غير مؤرخة (غيتي)

«چه کسانی در زندان اعدام شدند؟»

از دکتر جمال مصطفی السلطان درباره برجسته‌ترین کسانی که در مدت حضور او در زندان اعدام شدند و شرایط و جزئیات آن پرسیدم. او پاسخ داد:
«رئیس جمهورى، آقای طه یاسین رمضان، معاون رئیس‌جمهورى، دایی من علی حسن المجید، عضو شورای رهبری انقلاب، دایی دیگرم عبد حسن المجید، عواد البندر، معاون رئیس دیوان، برزان ابراهیم الحسن، برادر ناتنی رئیس‌جمهورى، تیمسار عبد حمود، منشی شخصی رئیس‌جمهورى، و فاروق الحجازي، که زمانی معاون مدیر استخبارات بود و سپس به‌عنوان سفیر عراق در ترکیه خدمت می‌کرد.
برای درک آنچه در جریان اعدام‌ها رخ داد، شما را به ویدئویی که اخیراً توسط خضیر الخزاعی، معاون سابق رئیس‌جمهورى پس از اشغال عراق، منتشر شده، ارجاع می‌دهم. الخزاعی با صدا و تصویر اعتراف می‌کند که هیچ توجیهی برای حکم اعدامی که دادگاه علیه تیمسار عبد حمود صادر کرد، پیدا نکرد. خطرناک‌ترین بخش این است که او اعتراف می‌کند به ایران رفت و با یک مرجع قضایی در آنجا مشورت کرد، مرجعی که نام او را ذکر و او را تشویق کرد تا این حکم را امضا کند و او نیز چنین کرد. حقیقت این است که ما از ابتدا احساس می‌کردیم که دادگاه ابزاری برای انتقام است که به دستور ایران عمل می‌کند. به عبد حمود اطلاع دادند که او را به بیمارستان منتقل می‌کنند و عصر همان روز نگهبانان به ما گفتند که حکم اعدام علیه او اجرا شده است.
رئیس‌جمهورى انتظار اعدام را داشت. حقیقت این است که صرف وجود او، حتی در زندان، باعث نگرانی آن‌ها بود. می‌توانم با اطمینان بگویم که اعضای رهبری با شجاعت با حکم اعدام خود روبه‌رو شدند و هیچ ضعفی از خود نشان ندادند یا حتی پلکی نزدند. یک روز، به برزان و عواد البندر خبر دادند که حکم اعدام آن‌ها صادر شده است. من مشغول ورزش با عواد بودم و بدون اغراق می‌گویم که او همچنان خوش‌بین بود. آن‌ها برزان و بندر را برای اجرای حکم بردند، سپس آن‌ها را بازگرداندند و اجرای حکم را به تعویق انداختند، اما همان روز هر دوی آن‌ها را اعدام کردند. در موعدی دیگر، از نگهبانان شنیدیم که عبد حسن المجید، فاروق الحجازي، و هادی حسن (یکی از افسران استخبارات) اعدام شدند.
اجازه بدهید برای شما توضیح دهم که چه می‌گذشت. یک روز، اتهامی ساختگی به من نسبت دادند مبنی بر این‌که من قبل از اشغال، مبلغ دویست و پنجاه میلیون دلار به خمیس الخنجر (یک سیاستمدار سنی) داده‌ام. البته، هیچ اساسی برای این ادعا وجود نداشت. به من گفتند: «اگر به این موضوع اعتراف نکنی، تا پایان عمرت در زندان خواهی ماند.»
من تسلیم نشدم و به آن‌ها گفتم که رابطه من با او صرفاً عادی بود، چرا که من مسئول پرونده عشایر بودم. مدتی بعد، با سناریوی متفاوتی نزد من آمدند. گفتند: «ما تو را به سفارت عراق در اردن منتقل می‌کنیم، در آنجا اعتراف می‌کنی که این مبلغ را به او داده‌ای و پس از این اعتراف، در عمّان همراه با مبلغی کلان آزاد خواهی شد.» من پاسخ دادم که هرگز این کار را نخواهم کرد، هر پیشنهادی که باشد و از ارزش‌هایم برای آسیب رساندن به خمیس الخنجر، که دوست من بود، دست نخواهم کشید. بعداً اتهام دیگری به من نسبت دادند مبنی بر این‌که در عملیات خشکاندن باتلاق‌ها شرکت داشته‌ام، در حالی که من هیچ ارتباطی با چنین پرونده‌هایی نداشتم.»

اولین تماس پس از اعدام

از او پرسیدم چه زمانی با همسرش حلا تماس گرفت تا پس از اعدام پدرش، رئیس‌جمهوری، به او تسلیت بگوید و اوضاع مادرش، ساجده خیرالله طلفاح، که با او زندگی می‌کند، چگونه بود. او توضیح داد:
«پنج روز پس از شهادت رئیس‌جمهوری، با خانواده‌ام تماس گرفتم. با همسرم صحبت کردم و متوجه شدم که روحیه بسیار بالایی دارد و ایمان و صبرش بسیار قوی است. در همان زمان درباره وضعیت عمه‌ام، خانم ام عدی، از او پرسیدم. او مرا مطمئن کرد و گفت که روحیه او نیز علی‌رغم درد و اندوه، بسیار بالاست. واقعیت این است که مصیبت بسیار بزرگ و دردناک بود و فداکاری‌ها عظیم. اما خداوند متعال به او ایمان، صبر، عزم و همتی عطا کرده که حقیقتاً او را بسیار قوی ساخته است. خداوند به او سلامتی و طول عمر بدهد، زیرا ما همیشه از او نیرو و عزم برای ادامه این مسیر می‌گیریم. عمه من، دو پسرش عدی و قصی را از دست داد و سپس شوهرش را نیز از دست داد. حقیقت این است که او از ابتدا نقش بزرگی در حمایت از شوهرش، رئیس‌جمهوری، ایفا کرد. از زمانی که او مبارزاتش را آغاز کرد، همیشه از او حمایت و پشتیبانی کرد و در کنار او ایستاد. او نقشی بزرگ داشت.»

آغاز مسیر با رئیس‌جمهوری

جمال مصطفی آغاز مسیرش با صدام حسین را این‌گونه به یاد می‌آورد:
«این زمانی بود که من کارم را در بخش حفاظت ویژه رئیس‌جمهوری شروع کردم. اولین دیدار من با او همان زمان بود که او را دیدم. شاید تصور من، مانند بسیاری از عراقی‌ها، عرب‌ها و دیگران، این بود که او شخصیتی سخت‌گیر است. اما حقیقت این است که او را انسانی پدرانه یافتم. وقتی با او ارتباط برقرار می‌کنید و به او نزدیک می‌شوید، دیدگاه متفاوتی نسبت به آنچه پیش‌تر فکر می‌کردید، پیدا می‌کنید، زیرا رفتار او بسیار پدرانه بود. این اولین دیدار من با او بود. از من پرسید که نامم چیست و کیستم. ما از یک عشیره هستیم و با او در جد چهارم به هم می‌رسیم، یعنی ما پسرعمو هستیم. مادر من نیز دخترعموی او است. از هر نظر، ما پسرعمو هستیم.
حدود ۲۰ سال همراه رئیس‌جمهوری خدا بیامرز بودم. از کار در حفاظت آغاز کردم و سپس مسئول رسیدگی به امور شهروندان شدم، یعنی پیگیری نیازها و مشکلات آن‌ها و ملاقات آن‌ها با رئیس‌جمهوری. او به مسائل مردم بسیار اهمیت می‌داد و نمی‌گذاشت هیچ‌کدام از آن‌ها ظلمی را تجربه کنند. او به حل مشکلات شهروندان می‌پرداخت، چه در زمینه مالی، درمانی یا هر حوزه دیگری که مردم به آن نیاز داشتند. حقیقت این است که بسیاری از قوانین در آن زمان بر اساس شکایات مردم تغییر می‌کرد. قوانین یا اصلاح می‌شدند یا تغییر می‌کردند بر اساس شکایاتی که از سوی مردم ارائه می‌شد.»

در دفتر رئیس‌جمهوری دو خط تلفن وجود داشت که به دفتر من متصل بودند. هر کسی که مشکلی داشت، می‌توانست از طریق تلفن‌های ویژه شهروندان با رئیس‌جمهوری تماس بگیرد. من به تماس‌هایشان پاسخ می‌دادم، به مشکلاتشان گوش می‌دادم و پس از شنیدن مشکلاتشان، برای ملاقات با رئیس‌جمهوری وقتی تعیین می‌کردم. گاهی از تماس‌گیرنده می‌خواستم درخواستش را بیاورد تا مشکلش را بررسی و حل کنیم.
گاهی خود رئیس‌جمهوری وارد تماس می‌شد، با من صحبت می‌کرد و می‌پرسید: «موضوع این شهروند چیست؟» من به او اطلاع می‌دادم و او می‌گفت: «شهروند را بده تا با او صحبت کنم.» او واقعاً به صحبت‌هایش گوش می‌داد و به او می‌گفت: «فردا به اطلاعات مجلس ملی بیا تا با من ملاقات کنی.» و آن فرد واقعاً می‌آمد.
در قصر جمهوری و مجلس ملی نیز درخواست‌های شهروندان را می‌پذیرفتند و آن‌ها را به اطلاعات می‌فرستادند تا به ما برسد و ما آن‌ها را به رئیس‌جمهوری منتقل کنیم. به این ترتیب، او هر هفته با صدها نفر از شهروندان ملاقات می‌کرد و مشکلاتشان را حل می‌کرد. او به این جنبه بسیار اهمیت می‌داد.
من از جایگاه فردی که از نزدیک با او کار کرده است، صحبت می‌کنم. او انسانی بود که نمی‌توان توصیفش کرد و من هرگز کسی را با چنین ویژگی‌هایی ندیدم. او گوش می‌داد، توجه می‌کرد و سپس راه‌حلی ارائه می‌داد.
وقتی موضوعی را به او ارائه می‌دادم، می‌گفتم: «موضوع فلان به این شکل است.» او تا پایان حرف‌های من گوش می‌داد، سپس نظر من را می‌پرسید و می‌گفت: «با توجه به اینکه این کار وظیفه و تخصص توست، نظرت چیست؟» و من نظر خود را می‌دادم و او همان را می‌پذیرفت.
در جریان کارم، برخی مثال‌ها را که برایم پیش آمده است برایت نقل می‌کنم. یک بار کنفرانسی برای شاعران در عَمّان برگزار شد و شاعر بزرگ عبدالرزاق عبدالواحد به آنجا رفت. در آنجا با عراقی‌ها و غیرعراقی‌ها ملاقات‌هایی داشت و برخی به او گفتند: «چرا نمی‌مانی؟» یا تلاش کردند او را در عَمّان نگه دارند. این اتفاق کمی پیش از جنگ رخ داد. شاید او تحت تأثیر حرف‌هایی که به او گفته بودند، قرار گرفت و نامه‌ای به خانواده‌اش نوشت و از آن‌ها خواست به او در امان بپیوندند.

جمال مصطفى السلطان (الشرق الأوسط)

نامه او به دست دستگاه اطلاعاتی افتاد. البته، دستگاه‌های ما با وجود شرایط سخت تحریم، قوی بودند. نامه به دست ما رسید. دستگاه اطلاعات آن را در گزارشی فرستاد و گفتند این همان چیزی است که برای عبدالرزاق عبدالواحد رخ داده و او خانواده‌اش را تشویق کرده که به او در عَمّان بپیوندند.
معمولاً وقتی چنین موضوعاتی به دفتر من به‌عنوان دبیر می‌رسید، این‌گونه عمل می‌کردیم: تحقیق می‌کردیم یا نظر مسئولین و رهبران ارشد را می‌پرسیدیم، مانند استاد طارق عزیز، استاد طه یاسین رمضان یا استاد عزت ابراهیم. نظرات همه مسئولین بزرگ را جمع‌آوری می‌کردیم و پس از کامل شدن دیدگاه‌ها، موضوع را به رئیس‌جمهوری ارائه می‌کردیم. در این مورد نیز نظرات جمع شد، اما دیدگاه‌ها تا حدی سختگیرانه بود، مثلاً این‌که «چطور این کار را انجام دهد» یا «این‌طور نمی‌شود»... حرف‌هایی که کمی سختگیرانه بودند.
ما به سمت جلسه هیئت وزیران می‌رفتیم و تیم عبد حمود (خدا رحمتش کند)، دبیر رئیس‌جمهوری، من و احمد حسین (که خدا آزادش کند، او اکنون در زندان است)، رئیس دیوان همراه بودیم. من به آن‌ها گفتم: نظر شخصی من این است که به‌جای ورود به این جزئیات و پیچیدگی‌ها، بهتر است یک افسر اطلاعاتی را مأمور کنیم تا این نامه را به خانواده شاعر بزرگ برساند. او سلام رئیس‌جمهوری را به خانواده منتقل کند و بگوید این نامه در اختیار شماست. اگر می‌خواهید کشور را ترک کنید، ما آماده‌ایم که کمک کنیم و هر کمکی که بخواهید، فراهم است. اما اگر می‌خواهید در کشور خود بمانید، این تصمیم خودتان است. هرچه شما را راحت‌تر می‌کند، انتخاب کنید.
ما این پیشنهاد را قبل از ورود به جلسه هیئت وزیران به رئیس‌جمهوری ارائه دادیم. رئیس‌جمهوری گفت: «بله، نظر درستی است.» او ادامه داد: «این درست‌ترین راه است، زیرا عبدالرزاق عبدالواحد شخصی است که به ما تعلق دارد و از شاعران بزرگ عراق است، بنابراین نمی‌توانیم رفتاری غیرعاقلانه انجام دهیم.» ما واقعاً یک نفر را به خانواده عبدالرزاق عبدالواحد فرستادیم و خانواده او تصمیم گرفتند به او در اردن نپیوندند. سپس او را دعوت کردند تا به عراق بازگردد و او بازگشت. او پیش از اشغال، شعری بسیار زیبا برای رئیس‌جمهوری نوشت که رئیس‌جمهوری نیز او را تجلیل کرد و یک خودرو به او هدیه داد.
مثالی دیگر نیز به یاد دارم. یک روز در عید، من شیفت بودم. یکی از همراهان رئیس‌جمهوری نزد من آمد و گفت: «رئیس‌جمهوری می‌پرسد چطور هواپیماهای بازرسان (بین‌المللی در زمینه سلاح‌های کشتار جمعی در عراق) وارد شدند و چه کسی مجوز ورود آن‌ها را داده است؟» من گفتم: «من هم نمی‌دانم چه کسی به آن‌ها مجوز داده است و چیزی در این زمینه نمی‌دانم، فقط مانند شما از اخبار شنیده‌ام.» در آن زمان، استاد طه یاسین رمضان مسئول نظارت بر موضوع بازرسی‌ها بود. با او تماس گرفتم و پرسیدم: «ماجرا چیست؟» او گفت: «به خانه من بیا تا درباره آن صحبت کنیم.» به خانه او رفتم. او گزارشی نوشت و به من گفت: «من با اختیاراتی که به‌عنوان عضو شورای رهبری انقلاب داشتم، مجوز را صادر کردم و بر اساس اختیاراتم عمل کردم.» ما این موضوع را به رئیس‌جمهوری رساندیم. او گفت: «واقعاً این شخص طبق اختیارات خود عمل کرده است.»
رئیس‌جمهوری زمانی که موضوعی درست بود، مخالفت نمی‌کرد. به یاد دارم وقتی مرا مسئول رسیدگی به امور شهروندان کرد، به من گفت: «تو مسئول این کار خواهی بود و این مسئولیت در برابر خدا و من است. اگر هر عراقی شکایتی داشت، چه در مورد تو و چه عُدی یا قُصی، آن را مستقیماً به من بیاور.» من گفتم: «دستور شما اجرا خواهد شد، آقا.» این امانتی بود و امیدوارم که کوتاهی نکرده باشم. بعد از مدتی، حدود دو یا سه سال، یک شهروند از من شکایت کرد. شکایتش را برداشتم و نزد رئیس‌جمهوری رفتم و گفتم: «آقا، این شهروند از من شکایت کرده است.» او شکایت را خواند و حاشیه‌نویسی کرد: «یک کمیته برای بررسی و اطمینان از صحت این حرف‌ها تشکیل شود.» واقعاً یک کمیته تشکیل شد و از من و آن شهروند تحقیق کردند. مشخص شد که حرف‌های او نادرست بود و موضوع به پایان رسید.
یک بار دیگر، شکایتی از یک شهروند اهل ناصریه دریافت کردم که از استاندار شکایت کرده بود. شکایت او را خواندم و به رئیس‌جمهوری رساندم. او نوشت: «کمیته‌ای برای بررسی این موضوع تشکیل شود.» کمیته تشکیل شد و بررسی کرد. صداقت شهروند ثابت شد و مشخص شد که استاندار در قبال شهروند رفتاری نادرست داشته است. پس از آن، استاندار به‌دلیل کار نادرستش منتقل شد.

داماد رئيس

چه زمانی برای خواستگاری از دختر رئیس‌جمهوری، صدام حسین، حلا، نزد او رفتید؟ پاسخ داد:
«در سال ۱۹۹۴، مانند رسم معمول ما، من به همراه عموها و دایی‌هایم رفتیم. در عرف ما و عرف عراقی‌ها به طور کلی، وقتی برای خواستگاری از زنی اقدام می‌کنی، خانواده‌ات را همراه خود می‌بری.

ما از قبیله «بوناصر» هستیم که یکی از قبایل بزرگ عراق است. افراد این قبیله در مناطق مختلفی مانند صلاح‌الدین، فلوجه، بصره و کرکوک زندگی می‌کنند. من تعدادی از اعضای خانواده، عموها و دایی‌هایم را همراه خود بردم. یکی از عموهایم با رئیس‌جمهوری صحبت کرد و خواستگاری دختر ایشان، حلا، را برای من، جمال مصطفی، مطرح کرد. رئیس‌جمهوری موافقت کرد و استقبال گرمی نشان داد. همان لحظه قاضی در نزدیکی بود. او را همان لحظه که رئیس‌جمهوری موافقت کرد، فراخواندیم. عقد ازدواج بسته شد و با عموها، دایی‌ها و همه همراهان نزد رئیس‌جمهوری - خدا رحمتش کند - ناهار خوردیم و سپس آنجا را ترک کردیم.
اولین دیدار من با حلا را به یاد دارم که در تاریخ ۱۲ سپتامبر بود و مراسم ازدواج ما در ۲۶ سپتامبر انجام شد. مدت نامزدی کوتاه بود. در عرف ما معمولاً وقتی نامزدی انجام می‌شود، مدت زیادی طول نمی‌کشد تا مراسم ازدواج برگزار شود. به این ترتیب ازدواج انجام شد و ما زندگی مشترک خود را آغاز کردیم.
رئیس‌جمهوری میان کار رسمی و روابط خانوادگی خود تفاوت قائل بود. کار او کاملاً از خانواده جدا بود و خانواده هیچ دخالتی در امور سیاسی و دولتی نداشت. او در کار یک مرد دولتی بود، اما وقتی به خانه می‌آمد، نقش پدری را ایفا می‌کرد؛ یعنی با خانواده‌اش مانند یک پدر رفتار می‌کرد و آن هم پدری نمونه. هر خانواده‌ای آرزو دارد که پدری مانند او داشته باشد، چون از کوچک‌ترین تا بزرگ‌ترین فرزند خود مراقبت می‌کرد و به تمام اعضای خانواده اهمیت می‌داد.
مثلاً هنگام ناهار، خودش غذا را می‌کشید و از فرزندانش می‌پرسید که چه می‌خواهند. برای هر کدام غذا می‌کشید و توجه زیادی به خانواده داشت. او دولت را جدا از خانواده می‌دید. در عین حال، او با عراقی‌ها نیز مانند پدر همه آن‌ها رفتار می‌کرد و بین عُدی و دیگر عراقی‌ها فرقی نمی‌گذاشت. با همان انصاف و عدالت رفتار می‌کرد. این بود صدام حسین.
همان‌طور که برای شما گفتم، او هر شکایتی را با جدیت و عدالت رسیدگی می‌کرد؛ چه در مورد فرزندانش باشد و چه غیر از آن‌ها. او با انصاف کامل عمل می‌کرد، زیرا همیشه تلاش می‌کرد که عدالت را برای همه عراقی‌ها اجرا کند و اجازه نمی‌داد هیچ عراقی‌ای مظلوم واقع شود. او هیچ‌گاه اجازه نمی‌داد به هیچ عراقی‌ای ظلم شود، فارغ از این‌که در کجای عراق باشد. او مردی بود که، خدا رحمتش کند و بیامرزد، حتی با فرزندانش نیز اگر در هر موردی کوتاهی می‌کردند، به‌شدت برخورد می‌کرد.»

سرگرمی‌های صدام حسین

چه نوع غذایی مورد علاقه صدام حسین بود و چه سرگرمی‌هایی داشت؟ او می‌گوید:
«او مردی عرب اصیل بود که غذاهای عربی و عراقی سنتی را دوست داشت. همیشه خودش «هبیط» می‌پخت. این غذا را به روش خودش تهیه می‌کرد. ما این روش را از او یاد گرفتیم، روشی که طعم این غذا را متفاوت می‌کرد و مزه‌ای خاص و متمایز به آن می‌داد. «هبیط» شامل گوشت، آبگوشت و نان خرد شده است. همچنین او ماهی، به‌ویژه «مسگوف» که در میان عراقی‌ها بسیار محبوب است، را دوست داشت و خودش آن را آماده می‌کرد.
او سرگرمی‌های مختلفی داشت، مثلاً سوارکاری، تیراندازی، شنا و شکار. او علاقه زیادی به شکار داشت و گاهی پیش از رفتن به جبهه‌های جنگ با ایران، به منطقه العماره می‌رفت، جایی که انواع مختلفی از شکار مانند غزال و غاز وجود داشت. حتی گاهی در هواپیما شکار می‌کرد. از داخل هلیکوپتر، وقتی که دسته‌ای از پرندگان مثل غاز در همان ارتفاع پرواز می‌کردند، به سمت آن‌ها شلیک می‌کرد و سپس هواپیمای دیگری برای جمع‌آوری شکار فرود می‌آمد. او مدتی این سرگرمی را ادامه داد، اما بعداً به‌دلیل دور بودن مکان‌ها و دشواری شرایط، بیشتر به ماهیگیری روی آورد و این سرگرمی را به‌طور مداوم انجام می‌داد.
او از کودکی در تیراندازی مهارت داشت. به دلیل ساختار عشایری‌مان، معمولاً وقتی بچه‌ها به سن خاصی می‌رسند، شروع به یادگیری تیراندازی می‌کنند و در آن مهارت پیدا می‌کنند. این بخشی از فرهنگ ماست.
در عین حال، او علاقه زیادی به خواندن داشت. همیشه مطالعه می‌کرد و می‌نوشت. او یک خواننده پرشور و نویسنده مداوم بود.»
وقتی از او درباره شاعر مورد علاقه صدام حسین پرسیدم، پاسخ داد:
«به‌طور کلی، او به شعر و شنیدن شعر علاقه داشت. بسیاری از شاعران عراقی بودند که به اشعارشان گوش می‌داد، مثلاً عبدالرزاق عبدالواحد که از شاعران برجسته عراقی بود و افراد مشابه دیگری که او آن‌ها را می‌شنید و با برخی از آن‌ها ارتباط داشت.
با این حال، من فکر نمی‌کنم که رابطه نزدیکی با محمد مهدی الجواهری داشته باشد.