*به نظراو جهان پس از«کرونا» به هیچ وجه مانند پیش ازآن نخواهد بود و از غرب سرمایه داری میخواهد که رفتارها و روشهای افراطی و پرستش گوساله طلایی را تغییر دهد
در ابتدا بگویم که ادگار موران نمایانگر پدیده منحصربه فردی است. این مرد سراسرقرن بیستم را درنوردید؛ درسال 1921به دنیا آمد و تاکنون زنده و روزی خوار خداست. مسئله هولناکی که واقعا مایه شگفتی است اینکه او به این سن ازسالخوردگی رسیده و هنوز در کمال عقل و حافظه به سرمیبرد. حتی بیشترو بیشتر درّ و گوهری میشود تا جایی که حکیم فرانسه و دقیقا درهمین لحظات دانای جهان شده است. همین دیروزدرباره مشکل ویروس جنایتکاری که سراسرجهان را به وحشت انداخته سخن گفت، موجودی که ازشدت ترس و وحشت جرأت نمیکنم نامش را به زبان بیاورم. گفت جهان پس ازآن به هیچ وجه نمیتواند همانی باشد که پیش ازآن بود یا امیدوار است اینگونه باشد و آرزو میکند که چنین بشود. از غرب سرمایهداری فخرفروش خواست که رفتارها و روشهای افراطی و اسرافکارانه غرق در شهوتها و لذتهای ضروری و غیرضروری و پرستش گوساله طلایی را تغییردهد. و گفت تمدنی بدون گرایشهای انسانی همبستگیخواهانه که کرامت انسان را محترم بشمارد و با او همدلی کند و روابط برادرانه میان اقوام و ملتها برقرار کند، وجود ندارد. همه ما روی این سیاره زمینی زندگی میکنیم یا با هم غرق میشویم یا با هم نجات مییابیم. فاجعه «کرونا» که ناگهان برسرما خراب شد این را آشکارا نشان داد. این همه توان و سرزندگی را از کجا میآورد؟ سال آینده به سن صدسالگی کامل پامیگذارد و همچنان مینویسد و منتشرمیکند، حتی در دانشگاهها و همایشها سخنرانی میکند. همچنان با همان روشنگریها و اندیشهها، عمرش دراز باد. ما درحقیقت بسیار به او نیازمندیم. اینجا نگاه سریعی به کتاب قطور خاطراتش که اخیرا در750 صفحه قطع بزرگ منتشر کرد، میاندازم. برای آن هم عنوان شاعرانه زیبایی انتخاب کرده است: «خاطرات به دیدارم میآیند»... آن را از «کتابخانه کلیله و دمنه» واقع در مرکز پایتخت مغرب، رباط آباد خریدم. خیلی از آن خوشحال شدم، بلکه وقتی که سوار برقطار به خانهام در القنیطره برمیگشتم به تمامی درآن غوطهورشدم.
رابطهاش با آندره برتون
وقتی ادگار موران با آندره برتون برای اولین بار دیدار کرد، شگفت زده شد از قدرت شخصیت و شکوه امپراطوری منشش. به نظرش رسید که همچون پادشاهی پراحترام برعرش سوررئالیسم تکیه زده است. آن طور که انتظار داشت و میترسید، عصبی و خشمگین نبود که فحش نصیب چپ و راست میکرد. مشخص است که بیانیه دوم جنبش سوررئالیسم درآن میجوشید. سرشار از تهدید و وعده و وعید بود. برتون پیش ازآن قدرتش را با قاطعیت اعمال میکرد و هرکسی را که اصول عمومی جنبشی که چهره ادبیات فرانسه و جهان و جهان عرب را تغییرداد رعایت نمیکرد، تهدید به کنار زدن میکرد. اما پس ازآن آتشفشان فعال اندک اندک آرام گرفت. به نظر ادگار موران جنبش سوررئال مهمترین جنبش فرهنگی بود که درقرن بیستم ظهورکرد. نوشتن را از هر نوع سرکوبی که احاطه میکرد و به آن فشار میآورد رها کرد و در افقهای نوآوری را چارتاق به رویش گشود. بلکه کار به نوشتن اتوماتیکی کشید، یعنی نوشتن آزاد از سانسور آگاهی ظاهری سرکوبگر و سپردن عنان به دست ناخودآگاه به طور کامل. وقتی ادگار موران با اندره برتون دیدار کرد 60 ساله بود و تجربیات جنون آمیزی سپری کرده و به مرحله نضج و اعتماد به نفس کامل رسیده بود. این جمله را میگفت: به هیچ وجه راهی جز عشق وجود ندارد. همه چیز دراین جهان گذراست جز لحظه عشق. و این یعنی او مراحل اولیه انفجاری را که شبیه انفجار زمین لرزه و آتشفشانهاست ازسرگذرانده است. و به جای رگبار لعنت و فحش، مفهوم عشق به معنای تنگ و گسترده آن برجهان فکری و ادبیاش چیره شد. ادگار موران پیش ازآنکه به دیدارش برود رفت و به طور کامل غرق درادبیات سوررئال شد و بیانیه اول و دوم جنبش را خواند و همین طور همه شمارههای مجله «انقلاب سوررئال» را خواند. اعتراف میکند با متنهای سرآمدش بسیار غنی بود. همچنین میگوید همیشه از شعار جنبش سوررئالیسم خوشش میآمد: باید جهان را تغییرداد! باید زندگی را تغییرداد! اعتراف میکند او مدیون برتون دراین اندیشه اخیراست که بعداً آن را به نام خودش توسعه داد و آن اینکه: کشاکش دوگانهای میان نثر زندگی-و شعر زندگی وجود دارد. بدین معنا که: زندگی را نثری زندگی میکنی یا شاعرانه؟ درحقیقت ما هر دو حالت را و به تناوب تجربه میکنیم... نمیتوانیم سراسر زندگی را شاعرانه زندگی کنیم وگرنه غرق در هذیانهای خیالی و جنون میشدیم و بی شک به طور کامل از سیرواقعیت میبریدیم. لحظه شاعرانه بی معناست اگر ناگهان و پس از لحظههای طولانی و حتی کند و ملال آور نثری نیاید. آه، زندگی چقدر زیباست، شاعرانگی زندگی چه زیباست!
رابطهاش با رولان بارت
رابطهای دوستانه و زیبا بود نه خصمانه و برعکس رابطه با سارترنزاعی نبود. ادگار موران چنین چیزی به ما میگوید:« در دهه پنجاه قرن پیش خیلی با هم دیدار میکردیم. در دهه شصت بیشتر و بیشتر به سمت جریانهای سیمیولوژی یا چشمبندی و سیمیا و کیمیا کشیده شد. بعد مانند دیگر منتقدان فرانسوی اسیر موج ساختارگرایی شد. دراین سمت و سو اغراق و زیاده روی کردند. با ادبیات به روش خشک تشریحی برخورد میکردند و روحش را کشتند و آن را عقیم و خسته کننده نشان دادند. میخواستند ادبیات را به دانشی خشک و جدی تبدیل کنند و این محال بود چون روح ادبیات خودی شاعرانه و متضاد با روشمندی علم و حسابگری دقیق و سرداست. و به همین دلیل خیلی خوشحال شدم وقتی که درسالهای اخیر دست از ساختارگرایی کشید و به روح ادبیات حقیقی برگشت و آثاری به سبک:«لذت متن» نوشت. چقدر این کلمات ادگار موران خوشحالم کرد! چقدرزندهام کردند! به نظر من نیز ساختارگرایی دقیقا همین است. به یاد دارم وقتی که در اواخر دهه هفتاد برای تحصیل نقد ادبی وارد پاریس شدم، از این مکتب تکنولوژیک و سرمای یخچالیاش تعجب کردم و تا حد زیادی مرا زده کرد. پیشتر در این باره نوشتم و از رنجشم از موج ساختارگرایی که با همه امپریالیزم متکبرانهاش اولا برصحنه پاریسی حاکم شد و بعد هم برصحنه عربی. ساختارگرایی چیزی نیست جز گسترش دادن نظریه عبدالقادر جرجانی سرآمد درباره مفهوم «نظم». جز این نباید درآن زیاده روی و لذت متن را فراموش کرد. نباید با زیاده روی در ساختارگرایی پر از فرمهای تهی و جدولهای آماری زیبایی شناسی متن را کشت. به این باید اضافه کرد که فرهیختگان فرانسوی درآن مقطع با نزاعها و شعارهایی پیش چشم ما ظاهر میشدند مانند: مرگ انسان، مرگ مؤلف و غیره. درهمان وقت آنها خیلی اصرارداشتند و حواسشان بود که پای متنها و نوشتههایشان با نام شخصی خود امضا بیاندازند. پس چرا نظریه مرگ مؤلف را برخودشان اعمال نمیکردند؟ چرا اصرار داشتند نام شخصیشان را با حروف برجسته و روشن برکتابهایشان بکارند؟ این چرندیات چیست؟ خوشبختانه اکنون این به صحنه پاریس محدود شده و به پایان رسیده است.
ادگار موران و تمدن غربی
گمان میکردیم فقط جهان شرقی بیمار است، اما فهمیدیم غرب نیز مریض است هرچند به شکلی دیگر و کاملا متفاوت. ما از تندروی و اجبار درپذیرش دین و غیبیات و فرقهگرایی رنج میبریم که ما را تکه تکه کرده و وحدت ملی ما را به آرزویی دور از دسترس بدل ساخته. غرب نیز از تندروی معکوسی رنج میبرد، غرق در اباحهگری و مادیگرایی و دویدن آتشین به دنبال شهوات و دور شدن کامل از مثل عالیه و معنویات. تندروی و تندوری معکوس. عوامل فرق میکنند اما مرگ یکی است. ادگار موران چنین به ما میگوید: درست است که جوامع غربی با گذر از مرحله روشنگری از مرحله بنیادگرایی دینی عبور کردند، اما بنیادگرایی جدیدی زاییدند. درست است که از فرقه گرایی مذهبی عبور کرد و دیگر برای هویت سرهمدیگر را نمیبرند، اما بربریت جدیدی زاییدند که میتوانیم نام آن را بربریت یخچالی سرمایه داری بنامیم یعنی بربریت محاسبات سرد، سود و بهره و تکنیکها و تکنولوژی. به من بگو چقدر در بانک داری تا به تو بگویم تو کیستی. ارزش دیگری وجود ندارد که برمادیات و حسابها و داراییها برتر باشد. انسان به شماره حسابی دربانک خلاصه شد. اگر بزرگ بود، یکی از بزرگترین انسانها میشود حتی اگر فردی حقیر و پست باشد که از نظر اخلاقی و انسانی «پوست پیازی» ارزش نداشته باشد. اگر حساب بانکیاش کوچک باشد، در جوامع غربی هیچ ارزشی ندارد حتی اگر از شریفترین مردم باشد! درست است که تمدن جدید برای جوامع پیشرفته غربی دستآوردهای بزرگی داشت که نیاکان ما آنها را به خواب هم نمیدیدند؛ مانند رفاه مادی و زندگی آسوده و پزشکی شکوفا و پیشرفته و بیمارستانهای فوق العاده و تأمین بهداشتی و اجتماعی و حکومت دموکراسی و آزادی اندیشه و بیان حتی در زمینه مقدسات و مسائل دینی. همه اینها چیزهایی بزرگاند و نمیتوان برای آنها قیمت گذاشت و جز کسانی که ازآنها محروماند ارزش آنها را نمیدانند(نگاهی به جهان عرب و به طور کلی جهان اسلام بیاندازید). اما دریافتیم این رفاه مادی لزوماً خوشبختی نمیآورد. هزینه سنگینی پرداختیم از خستگی روحی عمومی و زیاده روی در نوشیدن الکل و مصرف مواد مخدر و تهی بودن از درون یا پوچی عمیق درونی. این انسان غربی است. از این انواع یأس و پوچی و حتی خودکشی به وجود میآید. درنتیجه درسطح فردی غربیها هنوز خودخواه، بلکه بربریاند هرچند از نوعی دیگر. سئوالی که مطرح میشود این است: چرا میبینیم بربریت آماده جوشیدن در اعماق انسان متمدن است که از مرحله دگماها و تاریکیهای قرون وسطی عبور کرده است؟ چرا این در جوامع غربی که از جهت عمرانی و صنعتی و مادی و تکنولوژی و تمدنی بسیار پیشرفتهاند وجود دارند؟ پاسخ فیلسوف بزرگ این است اگر من درست فهمیده باشم: چون پیام همدلی جهانی و اندیشه برادری انسانی و همه ارزشهای آرمانی والا نمیتوانند بر هسته سفت و سخت بربریت درونی که در اعماق انسان نشسته، غلبه کنند. متشکریم جناب ادگار موران!
ادگار موران... مردی که قرن بیستم را درنوردید
درآستانه صد سالگی کتاب قطورخاطراتش را منتشرکرد
ادگار موران... مردی که قرن بیستم را درنوردید
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة