استیو کارل درگفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: جمع کردن بین جدی و کمدی ویژگی یک اثر موفق است

«اسپیس فورس»... جهانی از مسائل در سریال جدید

لوس آنجلس: محمد رُضا
لوس آنجلس: محمد رُضا
TT

استیو کارل درگفت‌وگو با «الشرق الاوسط»: جمع کردن بین جدی و کمدی ویژگی یک اثر موفق است

لوس آنجلس: محمد رُضا
لوس آنجلس: محمد رُضا

شرکت تولیدکننده هالیوودی جدیدی به نام «Arts3» وجود دارد که اوایل سال فیلمی با نام «The call of the wild» ارائه کرد که هریسون فورد درآن نقش آفرینی می‌کرد و پس ازآن فیلم کنونی «The Lovebirds» با نقش آفرینی ایزا رای و کمبل نانجیانی. اما برجسته‌ترین تولید جدیدش فیلم سینمایی نیست بلکه یک سریال تلویزیونی با عنوان «space Force» که این ماه مؤسسه «نتفلکس» مشهور آن را عرضه می‌کند.
پیش ازآنکه تخیل ما را به دوردست‌ها ببرد «اسپیس فورس» یک ماجراجویی فضایی به شکل «جنگ ستارگان» یا سفر به فضای نامعلوم نیست مثل فیم‌های «استار ترک». برعکس ده قسمت اول آن(که بازهم دنباله خواهد داشت) درسطح زمین اتفاق می‌افتند و اغلب ماجراهای آن دریک مرکز فضایی می‌چرخند که به دستور کاخ سفید پس از اینکه روسیه و چین(به خصوص) درآستانه تحقق مسابقه به طرف فضا قرارگرفتند و موفق به حضور در سیاره‌های اطراف شدند، تأسیس شد.
عملا در یکی از اولین قسمت‌های این سریال ما با قهرمان سریال کمدی/جدی استیو کارل شاهد فرود یک سفینه فضایی چینی برسطح ماه پیش از رسیدن سفینه فضایی امریکایی و بازکردن بازوهای اولی روی نقطه‌ای که درآن فرود آمده هستیم. چین درجریان حوادث، مدعی مالکیت آن نقطه وسیع از خاک ماه می‌شود بی توجه به قوانین و معاهدات بین‌المللی که مانع از این می‌شوند کشوری ساکن سیارات دیگر و مالک آنها بشود.
وقتی ژنرال مارک نرد(کارل) تلاش می‌کند یادآوری کند که گسترش سلطه مخالف قوانین است، مقام چینی گفت‌وگو درباره این موضوع را نادیده می‌گیرد و تماس را قطع می‌کند. اما ژنرال نرد ازآن نوع افرادی نیست که تن به شکست بدهد؛ در ده قسمت اول او را می‌بینیم که درچندین جبهه می‌جنگد. اینجا مسئله دارای اهمیت بسیاری است که مربوط به توسعه دادن امکانات فضایی ایالات متحده است( چند هفته پیش دونالد ترامپ یادآوری کرد که ایالات متحده اسلحه جدید از نوع سلاح فضایی بی نظیری در دست تهیه دارد) مسئله دیگر اینکه همسرش درحال سپری کردن محکومیت خود در زندان است( موضوعی که درهمه سریال‌هایی که درآنها ژنرال ارتش وجود دارد به چشم نمی‌خورد) و مسئله درگیری داخلی و رقابت برسرگرفتن پست او توسط یک ژنرال دیگر... بعد هم جبهه عاطفی او وجود دارد: در غیبت همسرش(که دوستش دارد) باید به دنبال یک فرصت عاطفی جدید باشد پس از اینکه برای مدتی طولانی از این مسئله طفره رفت. وقتی فرصت را می‌یابد، با موضع دخترش ارین( دایانا سلارز) درباره موضوع شگفت زده می‌شود که با آن مخالفت می‌کند.
همه سریال براین مبتنی است که ژنرال چطور درهمه جبهه‌ها می‌جنگد و نیروهایش را برای مجموعه‌ای آموزش‌ها فرستاده تا قدرت رهبری‌اش را اثبات کند و با مشکلاتی دراداره جبهه  و مدیریت عملیات نظامی از طرفی دیگر روبه رو شد. همه اینها که با سرسختی درتصمیم گیری برای عبور از گردنه‌های دشوارطراحی شده‌اند تا پایان روی می‌دهند و به ما نشان می‌دهند بخش‌های سریال ما را به افق‌های تازه‌ای از موضوعات مطرح شده می‌برد.
-درصدر
اما آنچه این سریال خوب مطرح می‌کند پیرامون شخصیت ژنرال نرد و مواضعش متمرکز نیست چون سریال مسائل مهمی را پیش می‌کشد که در چارچوب‌های مختلف سیاسی قرارمی‌گیرند. تلاش برای کسب شرط بندی فضایی، شورای فرماندهی نظامی کوچک که شامل نظامی‌ها و غرنظامی‌های و دیدگاه و نظرات می‌شود،  مجموعه‌ای از مسائل ملی امریکا، درکنار آنها یادآوری مواضع و مسائل جهانی که دور همین مجموعه می‌چرخند وجود دارد.
ازآنچه گذشت و به دلیل فراوانی و غنای و جدیتش در مقام نخست بدین معنا نیست که بیننده وقتش را با سریالی درباره مشکلات جدی می‌گذراند. بله، مشکلات و مسائل جدی وجود دارند، اما درعین حال از حضور استیو کارل کمدین درجه یک موفق و مستعد و متن طنز بهره می‌برد که همه چیز را انگار در یک گردش گستردگی سوررئالیزم جای می‌دهد.
استیو کارل درصدر هنرپیشه‌ها می‌ماند. فهرست این گروه شامل جان مالکوویچ در نقش دانشمند فضایی که زیرنظرژنرال نرد کارمی‌کند اما چنان پرجرأت است که او را نقد هم می‌کند بلکه به استعفا هم تهدید می‌کند اگر سخنانش جدی گرفته نشوند.
با اینکه سریال پر از چهره‌ها و شخصیت‌هایی است که نقش آفرینی می‌شوند رابطه مبتنی برتناقض این دو بر همه چیز سایه می‌اندازد. ما ژنرال مغرور سرسخت و بسیار منضبط داریم که بسیار با فرهنگ و دانش است. گفت‌وگو میان این دو بر لبه‌ای بلند میان هیجان و خنده و تأمل قراردارد. هردوشان درایفای نقش‌شان عالی‌اند.
-شرط اساسی
وقتی استیو(از راه دور) حرف می‌زند متوجه تسلط کاملش برطرحی که انجام داده می‌شوی به خصوص وقتی  درباره این دیدار میان جدیت و سبک طنزی که همیشه دارد پرسیدم:
-به نظرمن این تنها روشی است که می‌توان پیام را به بینندگان مختلف رساند؛ آنهایی که منتظر طرح مسائل سیاسی و اجتماعی مهم هستند ناامید نمی‌شوند چون پرداخت کمدی است همین طور کسانی که منتظر سریالی کمدی هستند به آنچه می‌خواهند می‌رسند. جمع کردن بین مسائل مهم و بیان کمدی آنها شاخصه کارموفق است و به ترکیبی ایده‌آل منجر می‌شود که اجازه می‌دهد دست‌آوردهای بسیاری ازطرح‌ها بدون آنکه بارسنگینی طرح را داشته باشند عرضه شوند.
*درهمان قسمت‌های اولیه سریال، یکی از ژنرال می‌پرسد آیا روزی به این فکرمی‌کند که راه حرفه دیگری را در پیش بگیرد که با کار فعلی بسیار متفاوت است. این سئوال را قبلا از خودت پرسیدی؟ آیا انتخابی درکار کاملا متفاوت با بازیگری داشتی؟
-همیشه بازیگری را دوست داشتم، اما من را به یاد این انداختی که واقعا می‌توانستم کارهای دیگر انجام بدهم. برای مدتی این فرصت را داشتم که وارد کار درمؤسسه‌های تجاری بشوم. درابتدا این فکر وسوسه‌ام کرد که وکیل بشوم. حالا این فکرها تا حد زیادی به نظرم عجیب می‌رسند. من الآن از انتخابم در زمینه هنرپیشگی راحتم. عمیق‌ترین چیزی که برای خودم آرزو می‌کردم.
*مسائل زیادی درهیجان آفرینی «اسپایس فورس» وجود دارد از عاطفی و شخصی تا سیاسی و علمی. صحبت از رفتار مقامات پیرامون مسابقه جدید به سمت فضا وجود دارد و موضع چین که با ایالات متحده کنارنمی‌آید. کدام یک از این مسائل بیشتر مورد توجه تو بود؟
-سئوال خوبی است. به نظرم همه آنچه گفتی مجموعه مسائلی هستند که اگر آنها را جمع کنی به موضوع فراگیری بدل می‌شوند. شرایط جهانی دشواری را تجربه می‌کنیم که همکاری ثمربخش میان کشورها و جوامع مختلف را دیکته می‌کنند. «اسپایس فورس» چندین مسئله را به طور مستقیم درزیر یک چتر مطرح می‌کند که جهان امروز ما به آنها نیاز دارد. به نظرمن تصویرپس زمینه‌ای که سریال ارائه می‌کند نقد آن چیزی است که ما درآن قرار داریم.
* مطرح ساختن صرف مسائل خیلی مهم به شکل کمدی خود تعامل مثبت با بحران‌هاست. درست است؟
-البته. شرط اساسی اینکه خوب نوشته شده باشد و کمدی هدفمند باشد و در چند حرکت و کلمه خلاصه نشود.
*عناصری که شخصیت تو را اینجا تشکیل می‌دهند چطور می‌بینی؟
-بسیار خوب، او یک نظامی کارآزموده است، خود را وقف کارش کرده، در تصمیم‌هایش جدی است درست باشند یا غلط. همان طور که می‌بینیم وقتی خطا می‌کند به آن اعتراف نمی‌کند. اما کم کم پس از آن اندکی تغییرمی‌کند. از این بالاتر او شخصیت بلندپروازی است، از روش‌های کارپشت پرده سردرمی‌آورد و از دست‌آوردها و نظرات و کارهایش دفاع می‌کند آن طور که در جلسه‌های دربسته در مرکز فرماندهی می‌بینیم. آنجا با چالش‌های زیادی روبه رومی‌شود اما چاره اندیشی تنهایش نمی‌گذارد و روش پیروز بیرون آمدن از آن رویارویی‌ها را دارد.
*شش کارگردان روی این سریال کارکردند. چطور این اطمینان به وجود می‌آید که یک دست بودن بافت سریال حفظ می‌شود حداقل در سبک؟
-با گفت‌وگو و آمادگی طولانی. هرکارگردانی باید به این روش تمکین کند که ما تهیه کنندگان معین کردیم، روشی که نمی‌توان از شروطش جدا شد. این مسئله جدیدی نیست در حقیقت چون همه سریال‌ها و برنامه‌های تلویزیونی تلاش می‌کنند کیفیت خود را حفظ کنند و زیر یک شرط ادغام بشوند علیرغم اینکه کارگردان‌ها چند نفرباشند.
*کار با جان مالکویچ را چه طور می‌بینی؟ از بیرون به نظر آیده‌آل می‌آید چون شما نمونه تناقض میان دو شخصیت هستید؟
-درست است. به نظرم همه کارهای هنری باید دو شخصیت یا بیشتر ارائه کنند که تا حد زیادی با هم در دیدگاه و مواضع متضاد هستند؛ این صحنه‌ها را پرتنش می‌کند و موفقیت بیشتری به آن می‌بخشد. به نظرمن ما موفق به فعال کردن این تناقض به شکل درست و نمونه شدیم. حتی در حرکت بدنی، تا حدودی متفاوت بودیم.
*صحنه‌ای وجود دارد که تو داخل یک محوطه می‌دوی و درحالی که از تو عقب افتاده از تومی‌پرسد:«آیا می‌دوی؟» به او جواب می‌دهی سریع باش. این تفاوت فیزیکی میان شما را خلاصه می‌کند.
-درست است. همه انواع دراما برتضاد شخصیت‌ها تمرکز می‌کنند و نه برهمآهنگی آنها. این طبیعی است.



«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

TT

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

در رمان «وادی الفراشات/ دره‌ پروانه‌ها» از ازهَر جرجیس (انتشارات مسکیلیانی - تونس / الرافدین - بغداد 2024) یک نظم روایی موضوعی خاص وجود دارد که به دنبال ردپاهای تقریباً ثابت در دو رمان قبلی از ازهَر جرجیس می‌گردد: «خواب در باغ گیلاس» 2019 و سپس «سنگ سعادت» 2022. این دو رمان یک مجموعه روایی با جهان‌ها و موضوعات تقریبا تکراری شکل داده‌اند. می‌توان گفت که تکرار ویژگی‌ای است که بیشتر چندگانه‌ها بر پایه‌ آن بنا می‌شوند، و حتی بدون ویژگی تکرار نمی‌توان یک سیستم روایی را به عنوان چندگانه توصیف کرد. این امر از آن جهت که به هیچ وجه ایرادی در اصول اساسی ندارد، بلکه نوشته‌های مختلف جهت‌گیری‌ها و موضوعات مختلفی در چارچوب کلی مجموعه خواهند داشت. اما تکرار فشار می‌آورد که اغلب منجر به تحولی یا ناپایداری در جهان روایی می‌شود. در دو رمان قبلی، دو موضوع عمده وجود داشت. رمان «خواب در باغ گیلاس» به بازگشت خیالی به کشور پس از تبعیدی طولانی پرداخته بود. و رمان «سنگ سعادت» به روایت اعتراض و دنیاهای بی‌خانمانی توجه داشت. آیا در رمان «دره‌ پروانه‌ها» موضوع جدیدی مطرح می‌شود؟

دفتر ارواح

آسان‌ترین روش برای نوشتن یک رمان موفق این است که از سیستم نسخه‌نویسی استفاده کنید. این باور در «دره‌ پروانه‌ها» به روش‌های مختلفی نمایان می‌شود. بیایید به یاد بیاوریم که این همان روشی است که در دو رمان قبلی هم استفاده شد و آن‌ها موفقیت چشم‌گیری را به دست آوردند، چه از نظر انتشار و خوانده‌شدن، یا از نظر رسیدن به جایگاه بالایی در جوایز رمان عربی. آیا این توجیه برای تکرار تلاش برای بار سوم کافی است؟ دلیل قانع‌کننده این است که سیستم نسخه‌نویسی نظم روایی لازم را برای دو رمان فراهم کرده است. بنابراین، راوی‌ای وجود دارد که ابتدا به ما می‌گوید، یک پایان از پیش نوشته‌شده در آغاز رمان برایمان آورده شده. آیا پیش‌بینی یا اطلاع‌رسانی از پیش در مورد پایان، کارکرد ساختاری اساسی در رمان دارد؟ احتمالاً پاسخ به این سؤال مرتبط است با یک مشکل اساسی که به خود سیستم نسخه‌نویسی ارتباط دارد. بیایید پاسخ را خلاصه کنیم و بپرسیم: چرا سیستم نسخه‌نویسی در نوشتن یک رمان موفق مؤثر است؟ به نظر من نسخه‌نویسی به رمان این امکان را می‌دهد که بسیاری از مسائل را انجام دهد که مهم‌ترین آن شاید این باشد که امکان بازنویسی داستان همانند یک منطق دیگر را فراهم می‌کند. این امکان، راهی مناسب برای پیشنهاد تاریخ جدیدی است که با تاریخ روایی پذیرفته‌شده کاملاً متفاوت یا حتی متناقض است. بنابراین، «دره‌ پروانه‌ها» چه تاریخی پیشنهاد می‌دهد؟
تاریخ «ارواح» یا تاریخ «مرده‌ها»، وظیفه بزرگی است که «مرده‌ها» به «زنده‌ها» واگذار می‌کنند؛ زیرا نوشتن تاریخ خاص مرگ، کاری است که باید «زنده‌ها» انجام دهند، اما «مرده‌ها» هر آنچه که از دستشان بر می‌آمد انجام داده و مرده‌اند، و این مسئولیت را به زنده‌ها می‌سپارند که تاریخشان را بنویسند. اما چه نوع «ارواحی» را «عزیز جواد»، قهرمان داستان و راوی آن، می‌خواهد بنویسد؟ رمان برای خود نوع جدیدی از ارواح را پیشنهاد می‌کند، ارواح «پروانه‌های بی‌نام»، یا کسانی که حتی فرصتی برای داشتن نام خاصی نداشته‌اند. بخشی از وظیفه مورخ این است که اجساد ناشناسی که در پیاده‌روها یا در سطل‌های زباله افتاده‌اند را نامگذاری کند، قبل از اینکه آن‌ها را در یک حفره یا دامنه تپه‌ای خارج از پایتخت دفن کند، و قبرستان پیشنهادی را «دره‌ پروانه‌ها» می‌نامد. و به طور مفروض، یا همانطور که خود رمان از ابتدا با عنوانش پیشنهاد می‌دهد، جمع‌آوری پروانه‌های مرده از خیابان‌ها موضوع جایگزین برای موضوعات بزرگ است، مانند روایت زندگی در سرزمین دیکتاتور یا اینکه رمان به موضوع اعتراض مربوط باشد. پس آیا «دره‌ پروانه‌ها» می‌خواهد روایت را در مقابل شلوغی روایت‌های بزرگ تا حدودی به ریتم آرام‌تر خود بازگرداند؟

جمهوری وحشت

شاید تصادف کور، «عزیز جواد» را به کشف روایت «دره پروانه‌ها» هدایت کند؛ زمانی که او با تاکسی قدیمی جسدهای تازه را جمع‌آوری کرده و آنها را در دره کم‌عمق نزدیک شهر «دیالی» دفن می‌کند. این تصادف شباهت زیادی به تصادف ورود پلیس به کتابخانه دایی «جبران» و یافتن کتاب «جمهوری وحشت» دارد که باعث زندانی شدن او به اتهام کتاب ممنوع مخالف با روایت دیکتاتور می‌شود. اما کتاب به «جواد» از طریق دوست دیروز او، که اکنون «متدین» شده و تاریخ بی‌خانمانی و گم‌شدگی خود را کنار گذاشته، می‌رسد؛ پس چگونه یک فرد تغییر کرده می‌تواند به روایت‌های لیبرال مخالف اعتماد کند؛ در حالی که او به روایت‌های دینی خود با اصل شناخته‌شده «فلسفه‌مان مثلاً» نزدیک‌تر است؟ اما نظم فرضی در «دره پروانه‌ها» تفسیری جدید از فقدان مستندات کافی برای روایت همان تصادف ارائه می‌دهد؛ چرا که زندگی «جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست؛ تصادف زندگی در کنار پدری که قادر به صحبت و ابراز خود نیست و این تصادف تبدیل به سرنوشتی می‌شود که راه فراری از آن نیست و زندگی ناقصی را تحت قدرت برادر بزرگ ادامه می‌دهد. آیا تصادف‌ها به پایان رسیده‌اند؟ زندگی «عزیز جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست که آخرین آن تصادفی است که او را به طور اتفاقی به روایت «دره پروانه‌ها» می‌رساند؛ بنابراین تصادف، به طنز، دلیل عشق میان او و «تمارا»، دختری از خانواده‌ای ثروتمند است و سپس ازدواج با او. و این تصادف است که دلیل اخراج او از شغل دولتی‌اش می‌شود. هیچ داستان منسجمی جز خود تصادف وجود ندارد. حتی لحظه‌ای که به داستان اصلی می‌رسد، داستان پروانه‌ها، که ربوده شدن «سامر» از سوی افراد ناشناس از درب خانه‌شان است، هیچ تفسیر منسجمی ندارد مگر اینکه این اتفاق پیش‌زمینه‌ای برای داستان پروانه‌ها و دره آن باشد. گویی رمان به‌طور ضمنی به ما می‌گوید که زندگی در سرزمین دیکتاتور و سپس زندگی قربانیانش فاقد صلاحیت برای توجیه است. و هیچ اشکالی ندارد، چرا که این خود ماهیت روایت پسامدرن است؛ روایت بدون توجیه‌ها و تفسیرهای اساسی، روایتی از نسخه‌نویسی که رمان جدید آن را با نگرش و منطقی متفاوت بازنویسی می‌کند.

دره پروانه‌ها... جدل پنهان

بگذارید به اصل داستان بازگردیم، دقیقاً به سؤال اصلی: موضوع رمان چیست؟ بلکه موضوع دست‌نوشته پیشنهادی چیست؟ دو مسیر مختلف، به ظاهر، بر دنیای رمان «دره پروانه‌ها» حاکم‌اند. مسیر اول نمایانگر داستان «عزیز جواد» است، که زندگی او را می‌بینیم؛ زندگی‌ای به تعویق افتاده و از اتفاقات مختلف تغذیه می‌شود. این مسیر بخش عمده‌ای از فضای نوشتاری متن را اشغال می‌کند؛ به طوری که سه فصل از پنج فصل که اندازه کل متن رمان است را تشکیل می‌دهد. به زبان اعداد، داستان عزیز جواد ۱۵۱ صفحه را در اختیار گرفته، به علاوه آنچه که در دو فصل دیگر فرامی‌گیرد. دست‌نوشته «دفتر ارواح»، که نسخه‌ای از دست‌نوشته ناتمام یا ناقص است، مشابه وبلاگ شب‌های مشهور است؛ همان‌طور که هزار و یک شب را داریم، دست‌نوشته ارواح تمام نمی‌شود و «دیگران» آن را می‌نویسند یا فصول جدیدی به آن اضافه می‌کنند. ما این موضوع را بدون کاوش بیشتر رها نمی‌کنیم تا به دست‌نوشته ارزش افزوده‌ای بدهیم؛ پیرمرد دست‌نوشته را در خودروی «جواد» رها می‌کند و به حال خود می‌رود، پس از آنکه پروانه‌ای جدید را در «دره پروانه‌ها» دفن کرده و ما را گمراه می‌کند که او «قرآن» را جاگذاشته. با «جواد» درمی‌یابیم که قرآن تنها نسخه‌ای از دست‌نوشته «دفتر ارواح» است. این گمراهی دارای کارکرد مفیدی است که به دست‌نوشته ارزش جدیدی می‌بخشد؛ تسویه اولیه‌ای که به طور غیرمستقیم بین «قرآن»، که در اینجا به معنی کتاب «قرآن» است، و «دفتر ارواح» صورت می‌گیرد، به سرعت معنای ضمنی پنهانی از توصیف «قرآن» را آشکار می‌کند؛ اصل لغوی قرآن همان‌طور که ابن منظور می‌گوید این است که قرآن: «وَإِنَّمَا سُمِّيَ الْمُصْحَفُ مُصْحَفًا؛ لِأَنَّهُ أُصْحِفَ، أَيْ جُعِلَ جَامِعًا لِلصُّحُفِ الْمَكْتُوبَةِ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ/ مصحف( قرآن) به این دلیل مصحف خوانده شد چون میان جلد خود همه صحف نوشته شده را شامل می‌شود». این معنی فراتر از دلالت اصطلاحی کتاب است و همچنان در معنای صحیفه‌های جمع‌شده در میان جلد کتاب اثرگذار است، چیزی که در اینجا با فرمول کتابی ناتمام یا ناقص هم‌راستا است و با دلالت «دست‌نوشته» ناقص هم‌خوانی دارد. اما این ارتباطات واقعی یا خیالی نمی‌توانند تناقض اساسی را که رمان آن را پنهان نمی‌کند، نادیده بگیرند؛ داستان اصلی داستان «عزیز جواد» است و نه حکایت یا دست‌نوشته «دفتر ارواح». این چیزی است که ارقام ادعا می‌کنند و حجم واقعی نوشتاری هر دو مسیر در رمان آن را تقویت می‌کند. آیا دلالت‌های اولیه عنوان رمان «دره پروانه‌ها» فرضیه پیشین را تأیید می‌کنند؟
رمان با آخرین ملاقات دايی «جبران» با پسر خواهرش «عزیز جواد» در زندان آغاز می‌شود. در این دیدار اولین اشاره به داستان «دفتر ارواح» می‌آید؛ زیرا دایی «دست‌نوشته» را تحویل می‌دهد و به سوی قبر خود می‌رود. سپس دست‌نوشته و اثر آن به فراموشی سپرده می‌شود تا آنکه «عزیز جواد» با پیرمردی روبرو می‌شود که جنازه‌های کودکان را در دره پروانه‌ها دفن می‌کند. آیا این موضوع نشان می‌دهد که روایت به دلیل تقابل دو موضوع یا دو داستان که یکی از آنها به دیگری مرتبط نمی‌شود، به ترک خوردگی می‌رسد؟ آیا ما، خوانندگان، با ظاهر متن با حجم‌ها و تمایلاتش همراه می‌شویم یا فرض می‌کنیم که دره پروانه‌ها همان دلالت کلی تمام داستان‌هاست؟ شاید؛ زیرا ترک خوردگی و تقابل داستان‌ها و موضوعات، ویژگی داستان‌های پس از فروپاشی دیکتاتوری‌هاست و نیز نتیجه دست‌نوشته‌های ناتمام است. هرچه که تفسیر تقابل مورد نظر در «دره پروانه‌ها» باشد، رمان می‌کوشد تا جان سالم به در ببرد و به هیچ‌یک از تصادفات سازنده دنیای خود تمایل نداشته باشد. آنچه می‌تواند انجام دهد این است که تا حد ممکن از هرگونه تفسیر با تمایل آشکار پرهیز کند، اما حیف است؛ زیرا این همان «دره پروانه‌ها» است، داستان «عزیز جواد» و همین‌طور «دفتر ارواح»!

*منتقد عراقی