چهره رمان عربی درآینده پس از« کرونا»

فرم و ساختارهای فرهنگی و ادبی و هنری تغییرمی‌کنند

چهره رمان عربی درآینده پس از« کرونا»
TT

چهره رمان عربی درآینده پس از« کرونا»

چهره رمان عربی درآینده پس از« کرونا»

امروز بشریت و ما به همراه آن بحرانی خطرناک و پیچ تاریخی بزرگی(سیاسی، فرهنگی و اجتماعی) را تجربه می‌کنیم که شاید موجب شود شکل جدید جهان براساس اصول جدیدی بازسازی شود. جهان و جوامع بشری دربرابر وحشتی که مصیبت بزرگ کرونا برمردم درهمه جا تحمیل کرد تکان خوردند؛ همه کشورها و جوامع، فقیر و غنی، در شمال و جنوب خود را درحالت تسلیم فاجعه بار دربرابر هجوم داخلی غیرمنتظره ویروس خطرناکی دیدند که هرلحظه درکمین همه ماست.

از ذهن کسی نمی‌گذشت که نظام جهانی معاصر با همه بلوک‌های متعددش، سلاح‌های پرقدرت، ارتش‌ها و مؤسسه‌های علمی و پزشکی‌اش ناگهان زانو بزند و شکنندگی خود را دربرابرهجوم ویروسی یک موجود بسیار ریز ببیند.

مسئله اکنون این نیست که این هجوم مطابق نظریه توهم توطئه کار کسی بوده یا اینکه محصول ناگهانی تعدیل بیولوژیک موجوداتی باشد که چندان توجهی به آنها نداریم، این ویروس بی نهایت ریز ما را ناگزیر ساخت از خیابان‌ها و فضا‌های عمومی و مراکز خرید بگریزیم و درخانه بمانیم، ماسک بزنیم و دستکش بپوشیم و روزانه هزاران تن مواد ضدعفونی کننده و دارو مصرف کنیم.

ازاینجا درمی‌یابیم که جهان با تغییربزرگی درمفاهیم و ارزش‌ها روبه رو خواهد شد و شاید نیازمند بازسازی نظام‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بشویم و این ویروس کوچک ما را به این نقطه می‌رساند که ما واقعاً درهمه چیز برابریم درست همان طور که ما به عنوان بشر احساس می‌کنیم دربرابرقدرت این هراس جدید برابریم و جهانی که ادعا می‌کردیم دهکده‌ای کوچک است امروز به یک خانواده‌ تبدیل شده-افراد و دولت‌ها و نهادها- که مسئولیت مشترک محافظت از موجود بشری و حفاظت از محیط طبیعی‌اش که هرروز بر اثر تغییر اقلیم و تأثیر سیاست‌های غیرعاقلانه و غیرانسانی که نظام‌های سرمایه‌داری و کشورهای صنعتی به کارمی‌بندند، درمعرض خطر تخریب قراربردوش ماست. به گمان من انسانیت جدیدی خواهد آفرید که خطوط احساس مهربانی انسانی و تسامح درآن وجود دارند و بشر-شاید به شکل تطهیرارسطویی-از بسیاری گرایش‌های کینه جویانه و تعصب‌آمیز و بسته بودن رها بشود.

قصد ندارم از اتوپیای سفید خیالی تمیزدر مقابل جوامع دستوپیایی سیاه آلوده سخن بگویم؛ شاید اینها صرفاً آرزو و موشکافی‌ باشند، اما درهرحال باید دقت کنیم و بارها و بارها محاسبات‌مان را مرور کنیم و درآنها به این نتیجه برسیم که جهان پس از زوال کابوس مصیبت کرونا چگونه خواهد بود.

به گمان من بسیاری از چیزها به این یا آن روش تغییرخواهند کرد. همچنین بسیاری از اوهام و خرافات و دروغ‌ها و اساطیر و باورهای شرک آلود متافیزیکی که برای مدتی طولانی درذهن ما لانه کرده و بررفتار ما چنبرک زده بودند و ما را همچون گله‌ای بی اختیار به سوی ناشناخته می‌راندند، فرومی‌ریزند. چیزها و چیزهایی تغییرمی‌کنند از جمله فرم‌ها و ساختارهای فرهنگی و ادبی و هنری و شاید رابطه ارتباطی میان نوآور به عنوان نویسند، اندیشمند یا تولید کننده فرهنگی و خواننده یا مخاطبی که احساس نیاز به چنین ارتباطی بکند، شکل بدهد.

شاید فضای جدید مجازی با تریبون‌های باز الکترونیکی‌اش (که انزوا آنها را آفرید) به کانال ارتباطی اصلی تبدیل شود و جهان کاغذی کتاب و روزنامه و مجله را عقب بزند. فضایی که میلیون‌ها فرد تریبون اجتماعی خود را ایجاد کردند تا با هم ارتباط برقرار کنند و ازآنجا حضور خود را درجهان اعلام کنند. شاید هم برای به وجود آوردن یک فرمول مشترک عملی برای اداره بحران کنونی و آفرینش اتاق عملیات انسانی یکپارچه برای این هدف.

به نظرمن رمان مدرن یکی از بیشترین گونه‌های فرهنگی و ادبی بود که به چنین تحولی به سمت تولد رمان جدید پاسخ داد که از زهدان تراژدی انسانی و از دل فاجعه‌ای که تجربه کردیم و هرروز از سرمی‌گذرانیم بیرون بزند. نویسنده رمان بسیاری ازعناصر فانتزی و بنیادهای رمان علمی- تخیلی و داستان‌های پلیسی را به کارمی‌بندد و دررمان آینده نزدیک تخیل مردمی حضوری چشم‌گیر خواهد داشت.

اما این رمان نیازمبرمی به فاصله زمانی دارد تا نویسنده درآن به آنچه اتفاق افتاده تأمل کند تا بازسازی و ترکیب کند و از نگاهی جدید بازآفرینی بکند بی آنکه کشش سودایی یا سانتیمانتال را زیر فشار این فاجعه بگذارد. شاید با پناه بردن به گونه‌ای طنز تلخ و فاصله گذاری برشتی و خشکاندن احساسات و فریادها، تا این رمان یک گواه هنری و ابداعی ناب باشد که توان زندگی کردن دارد نه به این عنوان که تنها یک مرثیه‌ای برای خسارت‌های بزرگ است.

این فاصله زمانی برای رمان اتفاق جدیدی نیست، اما با ارتباطی که با مفهوم فاصله‌گذاری اجتماعی می‌یابد بعد جدیدی پیدا می‌کند که جوامع روستایی و بدوی و عشایری ما هنوز با آن کنارنیامده‌اند. به نظرمن تم‌های جدیدی درمان جا بازمی‌کنند از جمله تم فاصله‌گذاری اجتماعی که علیرغم دشواری شروع به انجام دادنش کردیم. بعد هم تم انزوا که پیش از این رمان جهانی آن را دستمایه قرارداده بود، اما اینجا انزوایی از نوع دیگر است که بشر درهمه جا تجربه کرد. این انزوا به نمونه مارکزی آن در رمان «صد سال تنهایی» محدود نمی‌شود یا آن انزوایی که قهرمانان رمان « بیابان تاتارها»ی دینو بوتزاتی داشتند یا آنی که اغلب شخصیت‌های کافکار با آن درگیرند. شاید جمله فرانک او کانر منتقد در «صدای منفرد» از ذهن ما بگذرد که درآن داستان کوتاه بیان حالت انزوا و عزلت درحد توحش دیده می‌شود. شاید تم دیگری به تم عزلت مرتبط بشود که به آن هم نزدیک است و آن تم ترس درابعاد مختلفش است؛ ترس جهانی که باختین درباره‌اش سخن گفت یا ترس سیالی که متفکر لهستانی زیگموند باومن درباره‌اش نوشت، ترس از ناشناخته و مرگ و بیماری و خرافه. ترس ساختار اجتماعی را به وسیله «دیگری» درهم می‌کوبد؛ دیگری که یک بار فیلسوف فرانسوی ژان پل سارتر آن را با مقوله مشهور اگزیستانسیالیستی «دیگران دوزخند» بیان کرد، یا مقوله هابز که انسان گرگ انسان است. به باور من برای جلوگیری از فروغلتیدن در گرگ شدن بشرو هراس اغراق شده از دیگری، گرایش انسانی بشر براساس اصول دیگری و ازخودگذشتگی دست‌مایه قرارمی‌گیرد که امروزه آن را دراحساس سرنوشت مشترک با دیگران می‌یابیم و نقش شجاعی که در کادرهای پزشکی و گروه‌های پدافند غیرفعال ظهور می‌یابد. همین موجب خلق شخصیت‌های جدیدی شد که تلاش کردند دربرابر این هجوم گنگ بایستند، ازجمله شخصیت پزشک و امدادگر و افراد دفاع مدنی همراه بیمار و افراد خانواده‌اش از راه تمرکز بریک ساخت مکانی مرکزی که همان بیمارستان یا قرنطینه است.

رمان به دوردست‌ها، تا تاریخ دور و نزدیک می‌رود تا تجربه‌های مشابه را از تاریخ شیوع بیماری‌های ویرانگری همچون طاعون، مالاریا، وبا و شاید ویروس‌های دیگر بیرون بکشد که درجوامع دیگری شیوع یافته مثل آنفلانزای اسپانیایی، ابولا، آنفلانزای خوکی و ... شاید نویسنده بین اکنون و آثار ویرانگر مصیبت کرونای کنونی و وباهای گذشته ارتباطی برقرار کند تا پلی میان گذشته و اکنون بزند با تأکید برنقش رفتار متقابل بشری برای مواجهه بامرگ و پیروزی برآن. بدون شک ما آثار ادبی بسیاری را به یاد داریم که تصاویراثرگذاری درباره ویروس‌ها تقدیم کرده‌اند.

مثلا امکان ندارد صحنه طاعون درنمایش «رومئو و ژولیت» شکسپیر را ازیاد ببریم که یکی از علل خودکشی رومئو و ژولیت بود آنجا که کالسکه‌هایی که از محله‌ها و خیابان‌ها و خانه‌ها می‌گذشتند تا جنازه‌ها را مانند زباله جمع کنند. یا محال است رمان «طاعون» آلبر کامو را فراموش کنیم و « رمان مرگ درونیز» توماس مان، رمان «عشق درزمان وبا» اثر مارکز و رمان «کوری» ساراماگو که درآن مردم با هجوم ویروسی ناشناخته دچار کوری می‌شوند. همچین نمی‌توانیم شعر (الکولیرا/ وبا)ی نازک الملائکه را فراموش کنیم، که به شکلی شاعرانه و هنری نادری تأثیر ویروس وبا بر کشور برادر مصر درآن زمان را بیان می‌کند. و دیگر آثار ادبی و هنری.

هنررمان به عنوان ژانر باز و جسور درقدرت گذشتن از دیوار گونه‌سازی و جذب بسیاری دیگر از تولیدات ادبی، شایستگی بیشتری برای ارتباط خلاق با واقعیت جدید و کشف افق‌های نو برای نوشتن روایی و رمان دارد.



«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض
TT

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

در رمان «وادی الفراشات/ دره‌ پروانه‌ها» از ازهَر جرجیس (انتشارات مسکیلیانی - تونس / الرافدین - بغداد 2024) یک نظم روایی موضوعی خاص وجود دارد که به دنبال ردپاهای تقریباً ثابت در دو رمان قبلی از ازهَر جرجیس می‌گردد: «خواب در باغ گیلاس» 2019 و سپس «سنگ سعادت» 2022. این دو رمان یک مجموعه روایی با جهان‌ها و موضوعات تقریبا تکراری شکل داده‌اند. می‌توان گفت که تکرار ویژگی‌ای است که بیشتر چندگانه‌ها بر پایه‌ آن بنا می‌شوند، و حتی بدون ویژگی تکرار نمی‌توان یک سیستم روایی را به عنوان چندگانه توصیف کرد. این امر از آن جهت که به هیچ وجه ایرادی در اصول اساسی ندارد، بلکه نوشته‌های مختلف جهت‌گیری‌ها و موضوعات مختلفی در چارچوب کلی مجموعه خواهند داشت. اما تکرار فشار می‌آورد که اغلب منجر به تحولی یا ناپایداری در جهان روایی می‌شود. در دو رمان قبلی، دو موضوع عمده وجود داشت. رمان «خواب در باغ گیلاس» به بازگشت خیالی به کشور پس از تبعیدی طولانی پرداخته بود. و رمان «سنگ سعادت» به روایت اعتراض و دنیاهای بی‌خانمانی توجه داشت. آیا در رمان «دره‌ پروانه‌ها» موضوع جدیدی مطرح می‌شود؟

دفتر ارواح

آسان‌ترین روش برای نوشتن یک رمان موفق این است که از سیستم نسخه‌نویسی استفاده کنید. این باور در «دره‌ پروانه‌ها» به روش‌های مختلفی نمایان می‌شود. بیایید به یاد بیاوریم که این همان روشی است که در دو رمان قبلی هم استفاده شد و آن‌ها موفقیت چشم‌گیری را به دست آوردند، چه از نظر انتشار و خوانده‌شدن، یا از نظر رسیدن به جایگاه بالایی در جوایز رمان عربی. آیا این توجیه برای تکرار تلاش برای بار سوم کافی است؟ دلیل قانع‌کننده این است که سیستم نسخه‌نویسی نظم روایی لازم را برای دو رمان فراهم کرده است. بنابراین، راوی‌ای وجود دارد که ابتدا به ما می‌گوید، یک پایان از پیش نوشته‌شده در آغاز رمان برایمان آورده شده. آیا پیش‌بینی یا اطلاع‌رسانی از پیش در مورد پایان، کارکرد ساختاری اساسی در رمان دارد؟ احتمالاً پاسخ به این سؤال مرتبط است با یک مشکل اساسی که به خود سیستم نسخه‌نویسی ارتباط دارد. بیایید پاسخ را خلاصه کنیم و بپرسیم: چرا سیستم نسخه‌نویسی در نوشتن یک رمان موفق مؤثر است؟ به نظر من نسخه‌نویسی به رمان این امکان را می‌دهد که بسیاری از مسائل را انجام دهد که مهم‌ترین آن شاید این باشد که امکان بازنویسی داستان همانند یک منطق دیگر را فراهم می‌کند. این امکان، راهی مناسب برای پیشنهاد تاریخ جدیدی است که با تاریخ روایی پذیرفته‌شده کاملاً متفاوت یا حتی متناقض است. بنابراین، «دره‌ پروانه‌ها» چه تاریخی پیشنهاد می‌دهد؟تاریخ «ارواح» یا تاریخ «مرده‌ها»، وظیفه بزرگی است که «مرده‌ها» به «زنده‌ها» واگذار می‌کنند؛ زیرا نوشتن تاریخ خاص مرگ، کاری است که باید «زنده‌ها» انجام دهند، اما «مرده‌ها» هر آنچه که از دستشان بر می‌آمد انجام داده و مرده‌اند، و این مسئولیت را به زنده‌ها می‌سپارند که تاریخشان را بنویسند. اما چه نوع «ارواحی» را «عزیز جواد»، قهرمان داستان و راوی آن، می‌خواهد بنویسد؟ رمان برای خود نوع جدیدی از ارواح را پیشنهاد می‌کند، ارواح «پروانه‌های بی‌نام»، یا کسانی که حتی فرصتی برای داشتن نام خاصی نداشته‌اند. بخشی از وظیفه مورخ این است که اجساد ناشناسی که در پیاده‌روها یا در سطل‌های زباله افتاده‌اند را نامگذاری کند، قبل از اینکه آن‌ها را در یک حفره یا دامنه تپه‌ای خارج از پایتخت دفن کند، و قبرستان پیشنهادی را «دره‌ پروانه‌ها» می‌نامد. و به طور مفروض، یا همانطور که خود رمان از ابتدا با عنوانش پیشنهاد می‌دهد، جمع‌آوری پروانه‌های مرده از خیابان‌ها موضوع جایگزین برای موضوعات بزرگ است، مانند روایت زندگی در سرزمین دیکتاتور یا اینکه رمان به موضوع اعتراض مربوط باشد. پس آیا «دره‌ پروانه‌ها» می‌خواهد روایت را در مقابل شلوغی روایت‌های بزرگ تا حدودی به ریتم آرام‌تر خود بازگرداند؟

جمهوری وحشت

شاید تصادف کور، «عزیز جواد» را به کشف روایت «دره پروانه‌ها» هدایت کند؛ زمانی که او با تاکسی قدیمی جسدهای تازه را جمع‌آوری کرده و آنها را در دره کم‌عمق نزدیک شهر «دیالی» دفن می‌کند. این تصادف شباهت زیادی به تصادف ورود پلیس به کتابخانه دایی «جبران» و یافتن کتاب «جمهوری وحشت» دارد که باعث زندانی شدن او به اتهام کتاب ممنوع مخالف با روایت دیکتاتور می‌شود. اما کتاب به «جواد» از طریق دوست دیروز او، که اکنون «متدین» شده و تاریخ بی‌خانمانی و گم‌شدگی خود را کنار گذاشته، می‌رسد؛ پس چگونه یک فرد تغییر کرده می‌تواند به روایت‌های لیبرال مخالف اعتماد کند؛ در حالی که او به روایت‌های دینی خود با اصل شناخته‌شده «فلسفه‌مان مثلاً» نزدیک‌تر است؟ اما نظم فرضی در «دره پروانه‌ها» تفسیری جدید از فقدان مستندات کافی برای روایت همان تصادف ارائه می‌دهد؛ چرا که زندگی «جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست؛ تصادف زندگی در کنار پدری که قادر به صحبت و ابراز خود نیست و این تصادف تبدیل به سرنوشتی می‌شود که راه فراری از آن نیست و زندگی ناقصی را تحت قدرت برادر بزرگ ادامه می‌دهد. آیا تصادف‌ها به پایان رسیده‌اند؟ زندگی «عزیز جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست که آخرین آن تصادفی است که او را به طور اتفاقی به روایت «دره پروانه‌ها» می‌رساند؛ بنابراین تصادف، به طنز، دلیل عشق میان او و «تمارا»، دختری از خانواده‌ای ثروتمند است و سپس ازدواج با او. و این تصادف است که دلیل اخراج او از شغل دولتی‌اش می‌شود. هیچ داستان منسجمی جز خود تصادف وجود ندارد. حتی لحظه‌ای که به داستان اصلی می‌رسد، داستان پروانه‌ها، که ربوده شدن «سامر» از سوی افراد ناشناس از درب خانه‌شان است، هیچ تفسیر منسجمی ندارد مگر اینکه این اتفاق پیش‌زمینه‌ای برای داستان پروانه‌ها و دره آن باشد. گویی رمان به‌طور ضمنی به ما می‌گوید که زندگی در سرزمین دیکتاتور و سپس زندگی قربانیانش فاقد صلاحیت برای توجیه است. و هیچ اشکالی ندارد، چرا که این خود ماهیت روایت پسامدرن است؛ روایت بدون توجیه‌ها و تفسیرهای اساسی، روایتی از نسخه‌نویسی که رمان جدید آن را با نگرش و منطقی متفاوت بازنویسی می‌کند.

دره پروانه‌ها... جدل پنهان

بگذارید به اصل داستان بازگردیم، دقیقاً به سؤال اصلی: موضوع رمان چیست؟ بلکه موضوع دست‌نوشته پیشنهادی چیست؟ دو مسیر مختلف، به ظاهر، بر دنیای رمان «دره پروانه‌ها» حاکم‌اند. مسیر اول نمایانگر داستان «عزیز جواد» است، که زندگی او را می‌بینیم؛ زندگی‌ای به تعویق افتاده و از اتفاقات مختلف تغذیه می‌شود. این مسیر بخش عمده‌ای از فضای نوشتاری متن را اشغال می‌کند؛ به طوری که سه فصل از پنج فصل که اندازه کل متن رمان است را تشکیل می‌دهد. به زبان اعداد، داستان عزیز جواد ۱۵۱ صفحه را در اختیار گرفته، به علاوه آنچه که در دو فصل دیگر فرامی‌گیرد. دست‌نوشته «دفتر ارواح»، که نسخه‌ای از دست‌نوشته ناتمام یا ناقص است، مشابه وبلاگ شب‌های مشهور است؛ همان‌طور که هزار و یک شب را داریم، دست‌نوشته ارواح تمام نمی‌شود و «دیگران» آن را می‌نویسند یا فصول جدیدی به آن اضافه می‌کنند. ما این موضوع را بدون کاوش بیشتر رها نمی‌کنیم تا به دست‌نوشته ارزش افزوده‌ای بدهیم؛ پیرمرد دست‌نوشته را در خودروی «جواد» رها می‌کند و به حال خود می‌رود، پس از آنکه پروانه‌ای جدید را در «دره پروانه‌ها» دفن کرده و ما را گمراه می‌کند که او «قرآن» را جاگذاشته. با «جواد» درمی‌یابیم که قرآن تنها نسخه‌ای از دست‌نوشته «دفتر ارواح» است. این گمراهی دارای کارکرد مفیدی است که به دست‌نوشته ارزش جدیدی می‌بخشد؛ تسویه اولیه‌ای که به طور غیرمستقیم بین «قرآن»، که در اینجا به معنی کتاب «قرآن» است، و «دفتر ارواح» صورت می‌گیرد، به سرعت معنای ضمنی پنهانی از توصیف «قرآن» را آشکار می‌کند؛ اصل لغوی قرآن همان‌طور که ابن منظور می‌گوید این است که قرآن: «وَإِنَّمَا سُمِّيَ الْمُصْحَفُ مُصْحَفًا؛ لِأَنَّهُ أُصْحِفَ، أَيْ جُعِلَ جَامِعًا لِلصُّحُفِ الْمَكْتُوبَةِ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ/ مصحف( قرآن) به این دلیل مصحف خوانده شد چون میان جلد خود همه صحف نوشته شده را شامل می‌شود». این معنی فراتر از دلالت اصطلاحی کتاب است و همچنان در معنای صحیفه‌های جمع‌شده در میان جلد کتاب اثرگذار است، چیزی که در اینجا با فرمول کتابی ناتمام یا ناقص هم‌راستا است و با دلالت «دست‌نوشته» ناقص هم‌خوانی دارد. اما این ارتباطات واقعی یا خیالی نمی‌توانند تناقض اساسی را که رمان آن را پنهان نمی‌کند، نادیده بگیرند؛ داستان اصلی داستان «عزیز جواد» است و نه حکایت یا دست‌نوشته «دفتر ارواح». این چیزی است که ارقام ادعا می‌کنند و حجم واقعی نوشتاری هر دو مسیر در رمان آن را تقویت می‌کند. آیا دلالت‌های اولیه عنوان رمان «دره پروانه‌ها» فرضیه پیشین را تأیید می‌کنند؟رمان با آخرین ملاقات دايی «جبران» با پسر خواهرش «عزیز جواد» در زندان آغاز می‌شود. در این دیدار اولین اشاره به داستان «دفتر ارواح» می‌آید؛ زیرا دایی «دست‌نوشته» را تحویل می‌دهد و به سوی قبر خود می‌رود. سپس دست‌نوشته و اثر آن به فراموشی سپرده می‌شود تا آنکه «عزیز جواد» با پیرمردی روبرو می‌شود که جنازه‌های کودکان را در دره پروانه‌ها دفن می‌کند. آیا این موضوع نشان می‌دهد که روایت به دلیل تقابل دو موضوع یا دو داستان که یکی از آنها به دیگری مرتبط نمی‌شود، به ترک خوردگی می‌رسد؟ آیا ما، خوانندگان، با ظاهر متن با حجم‌ها و تمایلاتش همراه می‌شویم یا فرض می‌کنیم که دره پروانه‌ها همان دلالت کلی تمام داستان‌هاست؟ شاید؛ زیرا ترک خوردگی و تقابل داستان‌ها و موضوعات، ویژگی داستان‌های پس از فروپاشی دیکتاتوری‌هاست و نیز نتیجه دست‌نوشته‌های ناتمام است. هرچه که تفسیر تقابل مورد نظر در «دره پروانه‌ها» باشد، رمان می‌کوشد تا جان سالم به در ببرد و به هیچ‌یک از تصادفات سازنده دنیای خود تمایل نداشته باشد. آنچه می‌تواند انجام دهد این است که تا حد ممکن از هرگونه تفسیر با تمایل آشکار پرهیز کند، اما حیف است؛ زیرا این همان «دره پروانه‌ها» است، داستان «عزیز جواد» و همین‌طور «دفتر ارواح»!

*منتقد عراقی