دایرة المعارفی درباره روابط مسلمانان و یهود

صد پژوهشگر درآن همکاری کردند و شامل تاریخ بیش از هزارسال تا به امروز می‌شود

بنیامین استورا-عبدالوهاب المؤدب
بنیامین استورا-عبدالوهاب المؤدب
TT

دایرة المعارفی درباره روابط مسلمانان و یهود

بنیامین استورا-عبدالوهاب المؤدب
بنیامین استورا-عبدالوهاب المؤدب

درباره این کتاب دایرة المعارفی با حجمی درحدود هزار و دویست صفحه چه می‌توان گفت که در تهیه آن بیش از صد پژوهشگر عرب و یهودی و خارجی شرکت داشتند؟ آیا می‌توان آن را در یک مقاله مطبوعاتی معرفی کرد و نشان داد؟ واقعا جواب می‌دهد؟ البته نه، اما ما در حد توان تلاش‌مان را می‌کنیم. این کتاب قطور روابط را از زمانی آغاز می‌کند که میان پیامبر محمد(ص) و قبایل یهودی جزیره عرب پیش از هزار و چهارصد سال پیش تا زمان شعله‌ور شدن نزاع عربی-اسرائیلی پس از تأسیس کشور اسرائیل درسال1948نشان می‌دهد؛ یک تاریخ طویل و عریض: چهارده قرن از زمان! اما ارائه مسائل به این سبک چنین نشان می‌دهد که این روابط همه جنگ‌های نفسگیر و دشمنی ریشه‌دار بوده است. اینگونه قرن‌های طولانی از داد و ستد خلاق فرهنگی میان عرب‌ها و یهود را دفن می‌کند. منظور ما اولاً قرن‌های دوران طلایی در بغداد سپس قرطبه و اندلس شکوفا است بلکه حتی در خود دوره نبوی ما می‌بینیم نگاه به یهود در ابتدا بسیار مثبت بود پیش از آنکه به منفی تبدیل بشود.

در نتیجه کسی که می‌خواهد با یهود صلح و برادری برقرار کند ازنظرتاریخی دراسلام توجیهش را پیدا می‌کند و کسی که قصد دارد دشمنی و نزاع را تا بی نهایت ادامه دهد نیز می‌تواند توجیهش را پیدا کند. و این یعنی اینکه یک پارادایم واحد دربرابر یهود وجود ندارد بلکه دو پارادایم وجود دارد(منظور ما از پارادایم همان موضع فکری یا الگوی بزرگ لاهوتی است که چیزی ازآن بالاتر نیست). اما جنگ برافروخته شده که پس از اشغال فلسطین و تأسیس کشور اسرائیل درسال 1948 صورت گرفت، پارادایم صلح را به طور کلی از بین برد و پارادایم جنگ و خصومت و درگیری به طور کامل غالب شد و همین پارادایم خصمانه به حقیقت مطلق غیرقابل بحث  تبدیل شد که به طور کلی و نهایی در آگاهی ملت‌های عرب طی شصت سال گذشته کاشته شد و همچون کوه محکم گشت. درآن زمان تصور می‌کردیم روابط عرب و یهود همیشه و در طول تاریخ خصمانه و جنگی بوده و هیچ نقطه روشنی درآن دیده نمی‌شود، اما ما دچار توهم هستیم و دراشتباه. سیرتاریخی واقعی با این تضاد دارد همان طور که دو ناظر بزرگ بر دایرة المعارف تاریخی توضیح می‌دهند. بر جنبه عربی اثر اندیشمند روشنگر بزرگ تونسی عبدالوهاب المؤدب نظارت داشت که خود نویسنده کتاب مشهور: مرض الاسلام(بالاصولیة الظلامیة)/اسلام مبتلا به بنیادگرایی تاریک اندیش شد. جهت یهودی نیز زیرنظرمورخ دانشگاهی مشهور بنیامین استورا که فرانسوی الجزایری تبار بود؛ متولد قسنطنیه است و همان جا رشد کرد و بزرگ شد پیش ازآنکه به پاریس مهاجرت کند. چندی پیش حسابی درخشید چون رئیس جمهوری فرانسه ایمانوئل مکرون شخصاً از او در کاخ الیزه استقبال کرد و او را به عنوان مسئول ترمیم حافظه زخم خورده بین فرانسه و الجزایر منصوب کرد. در همین حال رئیس جمهوری الجزایر تاریخ‌نگار عبدالمجید شیخی را به عنوان مسئول این ترمیم از سمت الجزایر منصوب کرد و هدف تقویت آشتی تاریخی میان دو ملت است.

بنیامین استورا درباره طرح کتاب می‌گوید: این دایرة المعارف را که به خوانندگان تقدیم می‌کنیم بی سابقه و بی نظیراست. درست است که تاریخ عرب و تاریخ مسلمانان و تاریخ یهود وجود دارد، اما به شکل مجزا و هریک جداست. اما تاکنون کتاب دایرة المعارفی وسیع که عمق روابط اسلامی-یهودی به خصوص عربی-یهودی را شرح دهد وجود نداشت. کتابخانه فرانسوی این کتاب را کم داشت و به همین دلیل شروع به رفع این کمبود کردیم. با این کتاب چند هدف را دنبال می‌کردیم: اول پرکردن فاصله روانی یا سایکولوژی کهنه که بین عرب‌ها و یهود در دوران ما وجود دارد. پیش ازآن این فاصله چندان عمیق یا کهنه نبود برعکس آنچه که ما خیال می‌کنیم. پیش ازآن و در طول تاریخ روابط طبیعی بلکه دربسیاری وقت‌ها دوستانه بود. چه کسی این را باور می‌کند؟ در گذشته نویسندگان و اندیشمندان درباره آنچه میان مسلمانان و یهود جمع می‌کرد سخن می‌گفتند نه درباره آنچه آنها را از هم جدا می‌ساخت یا بگو بیشتر ازآنکه درباره موارد اختلاف صحبت می‌کردند درباره موارد توافق می‌گفتند. درباره وجوه اشتراک می‌گفتند که به آنها اجازه همزیستی با همدیگر و درکنار هم می‌داد. اسلام نیز یک دین ابراهیمی است مانند یهود و مسیحیت که ازنظر زمانی برآن تقدم داشتند... شخصیت‌های بزرگ آکادمیک دراین باره مسائل و دوره طلایی روابط عربی-یهودی در دوران تمدن عباسی و اندلسی سخن گفته‌اند که درآن زمان ازنظرفرهنگی شکوفا بودند و درسایه تمدن اسلامی در همه زمینه‌های ادبی، شعری و فلسفی و حتی هنری و موسیقی ثمرمی‌دادند. اما همه این داد وستد تمدنی و ابداعی خلاق پس از تأسیس کشور اسرائیل و تراژدی هولناک فلسطینی که به طور مستقیم ازآن زائیده شد، همه اینها به فراموشی سپرده شد. همه اینها به گذشته سپرده شد و گویی اصلا چنین چیزی وجود نداشته و نسل‌ها براین باور شدند که نزاع عربی و یهودی ابدی و ازلی است؛ نه تغییرمی‌کند و نه از بین می‌رود تا اینکه خداوند زمین و هرآنچه برآن است را به ارث ببرد. اما حقیقت تاریخی عکس این را به ما نشان می‌گوید، روابط انسانی و داد و ستد تمدنی بین عرب‌ها و یهود در زمان تمدن‌های گذشته و دوران طلایی قوی بود. در نتیجه آنچه فضاها را مسموم کرد همین نزاع جهنمی ویرانگری است که عمرش از پنجاه سال فراتر نمی‌رود درحالی که روابط عربی-یهودی به بیش از هزار سال می‌رسد. و این به هیچ وجه به معنای فروکاستن از فاجعه فلسطینی نیست و رنج‌های مردم فلسطین به وصف نمی‌آیند، اما ما تلاش می‌کنیم مسائل را در یک منظر تاریخی وسیع‌تر درجای خود قراردهیم.

اما عبدالوهاب المؤدب چنین می‌گوید: هدف ما از نظارت براین کتاب بزرگ گروهی یادآوری این حقیقت به مسلمانان به خصوص عرب‌ها بود: روابط بین ما و یهود گسترده و پرثمر و درطول تاریخ تا سال1948 ثمربخش بود. اینجا هدف زیبا نشان دادن روابط یا اغراق درآنها نیست بلکه تنها یادآوری تبادل فرهنگی و تمدنی است. آیا تمدن اندلس را ازیاد برده‌ایم؟ آیا موسیقی عربی-یهودی را فراموش کرده‌ایم؟ آیا فلسفه عربی-یهودی را از یاد برده‌ایم؟ همه ما می‌دانیم فیلسوف بزرگ یهودی موسی ابن میمون شاهکارش «دلالة الحایرین/راهنمای سرگشتگان» را به زبان عربی نوشت نه عبری. پس ازآن به عبری ترجمه شد. درنتیجه این اثر محصول فضای فرهنگی تمدن عربی-اسلامی است. بدین معنا او یک فرهیخته عرب است چون هرچه نوشت و همه ابداع‌هایش به زبان ضاد که عربی است بود، چه بخواهد چه نخواهد. باید بدانیم که درآن زمان اصول تمدن عربی اسلامی مسلط بود همان طور که چارچوب تمدن اروپایی و امریکای شمالی درحال حاضر برجهان مسلط شده است. آن زمان هرکسی که قصد شهرت داشت، زبان خودش را کنار می‌گذاشت و نوشته‌ها و ابداعاتش را به زبان عربی می‌نوشت. درآن زمان زبان جهانی شدن فرهنگی بود دقیقا همانند زبان انگلیسی در زمان کنونی. به همین دلیل متفکران یهود و غیر یهود درآن نوآوری کردند. باید بدانیم بسیاری از وزرا، پزشکان و مشاوران خلفای عرب مسلمان یهودی بودند و به آنها اعتماد کامل داشتند. در نتیجه شایسته نیست به دلیل نزاع کنونی که هرچند هم طول بکشد سرانجام راه حلی می‌یابد بر این میراث تمدنی داد و ستدی قلم بکشیم.

 

-مسئله فلسطین در پرتو فلسفه تاریخ

از همه آنچه در بالا گذشت چه نتیجه‌ای می‌گیریم؟ نتیجه می‌گیریم که زبان تیر و کشتن و سربریدن تنها زبان ممکن میان ما و یهود نیست. ازآنجا که همزیستی تمدنی ثمربخش پیش ازآن محقق شده بود، نمی‌دانم چرا دیگر پیش نمی‌آید؟ ازآنجا که در سایه خلفای بزرگ عباسی و امویان اندلس همچون عبدالرحمن سوم و دیگران اتفاق افتاد چرا اکنون اتفاق نمی‌افتد؟ به معنایی دیگر: چرا با اسرائیل و یهود به طور کلی زبانی دیگر را نمی‌آزماییم؟ پس ازآنکه زبان تیر و خصومت مطلق را طی پنجاه سال پیوسته به ته رساندیم، چرا زبان گفت‌وگو و مذاکراه و آشنایی چهره به چهره را تجربه نمی‌کنیم؟ به همین دلیل این همه محکوم کردن‌ها و حملاتی که اکنون به امارات متحده عربی می‌شود را نمی‌فهمم. ناگهان بوق‌های پوپولیستی و غوغاسالاری دیماگوژی از هرطرف به سمت آن باریدن گرفت و بخشی از فرهیختگان عرب یک‌صدا شدند و طوطی‌وار شعارها و سخنان را تکرار می‌کنند. چه کسی می‌گوید امارات متحده از یک مسئله عربی شانه خالی کرده، کشوری که درطول تاریخ از مسئله فلسطین حمایت کرده و حتی میلیاردها دلار درآن تزریق کرد و فکرمی‌کنم پس از صلح و توافق برای انجام خدمت قوی‌تر می‌شود. ناگهان به کشوری «خائن» تبدیل می‌شود چون به این نگاه رسید که راه دیگری برای مدیریت نزاع به غیر ازآن روش مکرر و بی نتیجه سابق وجود دارد که به هیچ نتیجه‌ای نرسید. باید برادران فرهیخته فلسطینی ما بدانند که زخم‌های آنان زخم‌های ماست و دردهای آنان دردهای ما و مسئله آنها مسئله ماست، نه به این دلیل که عربی است بلکه به این دلیل که حق و عدل است، اما از این به بعد نباید از آن به عنوان شمشیر دموکلس استفاده کرد و با تهمت «خیانت» بالای سرها برد. و این واژه تحقیرآمیز و هراسناک است و بدون شک برکشور پیشگامی همچون امارات منطبق نمی‌شود. باید بدانیم که تندروهای یهودی در فرانسه نیز از تهمت سامی‌ستیزی به عنوان شمشیر دموکلس استفاده می‌کنند و هرفرهیخته فرانسوی را با آن می‌ترسانند و بالای سرشان می‌گیرند. در نتیجه شایسته نیست برادران فلسطینی ما در همان دام یا خطا بیفتند و این به ضرر مسئله است و به آن خدمت نمی‌کند. در پایان شاید باز اندلس به فلسطین یا از راه فلسطین برگشت. اسرائیل هرچند هم بزرگ بشود و جایگاهش بالاتر برود در دریای جهان عرب همچون قطره‌ای خواهد ماند و منطقه عربی از اقیانوس تا خلیج باقی می‌ماند. اما عربی به معنای تمدنی و انسانی نه به معنای شوونیستی فرقه‌گرای شعوبی. بدین معنا ما اکنون یک پیچ تاریخی بزرگی را تجربه می‌کنیم نه فقط نسبت به مسئله فلسطین بلکه نسبت به مسئله عربی به طور کلی. منظور من این است که قرون وسطای عربی-اسلامی یعنی دوران انحطاط فرومی‌پاشند و دوره روشنگرانه عربی جدید جای آن را می‌گیرد. امارات چندی پیش همین کار را کرد وقتی که خاکش شیخ ازهر و پاپ رم را درآغوش کشید و سند «برادری انسانی» را منتشرکرد. خدمت بزرگی به عرب‌ها و مسلمانان کرد وقتی که تصویری درخشان از عربیت و اسلام ارائه کرد. با این کار آن تصویر تاریک‌خواه داعشی را کنار زد که چهره و میراث ما را در سراسر جهان مخدوش ساخت. در نهایت به جای تشکر ازآن به سمتش سنگ پرتاب می‌کنیم.



«تابستان سوئیسی»: درمان توهمات حافظه عراقی... با اعتراف

«تابستان سوئیسی»: درمان توهمات حافظه عراقی... با اعتراف
TT

«تابستان سوئیسی»: درمان توهمات حافظه عراقی... با اعتراف

«تابستان سوئیسی»: درمان توهمات حافظه عراقی... با اعتراف

زمان داستان اصلی از لحظه قدرت گرفتن «قاتل» و کنترل او بر «حزب» و زندگی آغاز می‌شود

چهار عنصر اساسی پشت صحنه متفاوت دنیای رمان «صیف سویسری/ تابستان سوئیسی» نوشته إنعام کجه‌جی- انتشارات تکوین/ الرافدین ۲۰۲۴ - قرار دارد:
اول، حافظه روایی‌ای که پروژه نویسنده را به طور کلی شکل داده است.
دوم، منطق تمثیلی متضاد و حتی برخوردی که در این رمان به اوج خود می‌رسد.
سوم، نحوه به تصویر کشیدن جایگاه مکان غریب در روایت.
چهارم، حضور آشکار سبک اعتراف که در سراسر متن غالب است.
اما ساختارهای اصیل شکست در این رمان چیست؟ شاید بتوان گفت که این شکست‌ها، بخشی از استعاره‌های کلی این اثر هستند. چرا این را نمی‌توان حافظه روایی دانست؟ شاید، اما عنوان «تابستان سوئیسی» از همان ابتدا ما را آماده می‌کند که انتظار داستان‌های بزرگ و امیدهای عظیم را نداشته باشیم؛ ما فقط به یک تابستان سوئیسی می‌رویم! حداقل این چیزی است که از عنوان ساده و بی‌ادعای کتاب درک می‌شود.

حافظه روایی پیشنهادی

چهار شخصیت عراقی با دقت از سوی نمایندگان شرکت‌های دارویی سوئیس انتخاب می‌شوند تا به یک اقامتگاه دانشگاهی – که می‌توان آن را سرپناه یا آسایشگاه نامید – در حاشیه شهر بازل، سوئیس بروند. این سفر درمانی رایگان در اواخر هزاره انجام می‌شود و هدف آن معالجه بیماری‌ای صعب‌العلاج است که حافظه عراقی و توهمات ناشی از آن، به‌ویژه اعتیاد ایدئولوژیک نام دارد.
تعیین زمان این رویداد بسیار مهم است، زیرا این سفر چند سال پیش از اشغال عراق انجام می‌شود. این چهار شخصیت که در رمان بر اساس اهمیت‌شان معرفی می‌شوند عبارتند از: حاتم الحاتمی، یک بعثی ملی‌گرا که از کشورش فرار کرده است. بشیره حسون صاج آل محمود، یک زندانی کمونیست که در بازداشتگاه مورد تجاوز قرار گرفته و دخترش سندس نتیجه این زندان و فریب بوده است. غزوان البابلی، یک شیعه متدین که سابقاً در زندان‌های رژیم بعث بوده است. دلاله شمعون، یک مسیحی آشوری که به عنوان مبلغ دینی یَهُوَه، خدایی متفاوت از مذهب خود، فعالیت می‌کند.
در این اقامتگاه درمانی، دکتر بلاسم مسئول درمان این افراد است. در اینجا، تعادل نسبی بین شخصیت‌ها دیده می‌شود: دو مرد و دو زن. این چهار نفر، چهار نوع حافظه روایی متفاوت و شاید متضاد را در این رمان ارائه می‌دهند. اما سرنوشت آن‌ها در داستان متفاوت است؛ چراکه روایت حاتم الحاتمی، که یک مأمور امنیتی بعثی با ریشه‌های روستایی از جنوب عراق است، بخش عمده‌ای از رمان را به خود اختصاص می‌دهد. او تنها شخصیتی است که روایت از دیدگاه او و با ضمیر اول شخص بیان می‌شود، که این انتخاب، معنای خاصی در درک کل متن دارد.

زمان در رمان

از آنجایی که زمان منطق اصلی روایت است، دو اشاره زمانی در رمان وجود دارد که زمینه حافظه روایی را مشخص می‌کند: لحظه‌ای که «قاتل» قدرت را در حزب و زندگی به دست می‌گیرد – که همان لحظه‌ای است که پاکسازی‌های گسترده‌ای علیه مخالفان آغاز می‌شود. آیا می‌توان گفت که این لحظه، همان کشتار قاعة الخلد در سال ۱۹۷۹ است؟ زمان سفر درمانی در اواخر هزاره، که این سفر را به یک حافظه روایی از پیش تعیین‌شده تبدیل می‌کند.
در این روایت، قربانیان مختلفی را می‌بینیم: بشیره، غزوان، و دلاله، که هرکدام نوعی از قربانی‌شدن را تجربه کرده‌اند. اما این قربانیان، اسیر توهم ایدئولوژیک خود هستند، و داستان‌هایشان یک افسانه دروغین از مظلومیت را می‌سازد که از فرد شروع می‌شود و به ادعای گروهی تبدیل می‌شود. برای مثال: بشیره‌ نماینده سرکوب کمونیست‌ها و تجاوز در رژیم بعث است. غزوان البابلی نماینده روایت‌های مظلومیت شیعیان در دوران صدام است. دلاله، به‌عنوان یک آشوری مسیحی که به دینی جدید گرویده، تصویری از قربانی‌بودن را بازتعریف می‌کند.

روایت قاتل

اما در نهایت، «تابستان سوئیسی» بیشتر از آنکه داستان قربانیان باشد، داستان قاتلی است که به اعتراف می‌رسد. این قاتل کسی نیست جز حاتم الحاتمی، که بخش اعظم روایت را در اختیار دارد.
آیا توصیف او به عنوان قاتل اغراق‌آمیز است؟ نه چندان. شخصیت او بر دو اصل متضاد استوار است: کشتار مخالفان حزب و نظام. رسیدن به عشق واقعی و طلب بخشش، زمانی که سعی می‌کند بشیره را از دست همکاران سابق خود نجات دهد. رمان به‌جای پرداختن به جزئیات قتل‌ها، از نمادها و اشاره‌ها استفاده می‌کند. مثلاً: همسر الحاتمی از او فاصله می‌گیرد و از برقراری رابطه با او امتناع می‌کند. فصل‌هایی با عناوین کنایی مانند «جشن اعدام» نام‌گذاری شده‌اند. در مقابل این روایت فشرده، توصیف زندگی الحاتمی – رابطه او با قدرت و عشقش به بشیره – با جزئیات بیشتری بیان می‌شود.

نقش اعتراف در رمان

در این آسایشگاه در بازل، همه افراد – از قاتل تا قربانی – برای درمان حافظه خود مجبور به اعتراف می‌شوند. اعتراف، هسته مرکزی رمان است و چیزی مهم‌تر از آن در داستان وجود ندارد. اما این اعتراف تنها در صورتی معنا پیدا می‌کند که شرایط آن وجود داشته باشد. مکان: محیطی بیگانه، منضبط، و خالی از هیجانات حافظه ملتهب عراقی. صدای اعتراف‌کننده: تنها کسی که از زاویه دید اول‌شخص روایت می‌کند، حاتم الحاتمی است.
از ۱۵ فصلی که به داستان او اختصاص دارد، ۹ فصل با صدای خودش روایت می‌شود، در حالی که دیگر شخصیت‌ها چنین امتیازی ندارند. تنها سندس در فصل آخر، با صدای خود درباره سرنوشت شخصیت‌ها صحبت می‌کند.
«تابستان سوئیسی» یک رمان اعتراف است که به‌ندرت در فضای فرهنگی ما دیده می‌شود. این اثر موفق شده است از دام تقیه – که در فرهنگ و روایت‌های ما رایج است – عبور کند و به سطحی از صداقت برسد که کمتر در ادبیات عربی و عراقی تجربه شده است. این، ویژگی منحصربه‌فردی است که اثر إنعام کجه‌جی را برجسته می‌کند.