چرا مکرون اکنون پرونده اسلام سیاسی را باز می‌کند؟

رئیس جمهوری فرانسه در معرض هجوم سنگین

چرا مکرون اکنون پرونده اسلام سیاسی را باز می‌کند؟
TT

چرا مکرون اکنون پرونده اسلام سیاسی را باز می‌کند؟

چرا مکرون اکنون پرونده اسلام سیاسی را باز می‌کند؟

از حمله سنگین و ظالمانه‌ای که برخی رسانه‌های عربی علیه رئیس جمهوری فرانسه ایمانوئل مکرون به راه انداختند شگفت‌زده شدم. بیشتر این حملات از یک جریان کاملاً مشخص صورت می‌گیرد: جریان دوحه-استانبول و گروه‌های اسلام سیاسی یا سیاسی شده. مکرون چه خطایی مرتکب شد؟ گفت، اسلام در جهان با بحران روبه روست و نه فقط در فرانسه. همه روشنفکران عرب این مسئله را از خیلی وقت پیش می‌گفتند. از آنجا که مکرون شاگرد یا دست‌یار فیلسوف بزرگ پل ریکور بود؛ به خود اجازه می‌دهد در مسائل دینی و متافیزیکی وارد بشود. و این مایه افتخار اوست. رئیس جمهوری فرهیخته بهتر از رئیس جمهوری بی‌خبر از مسائل فرهنگ و اندیشه است. همه فرهیختگان زمین می‌دانند اسلام بحران‌زده است و نیاز به اصلاح داخلی روشنگرانه دارد. بلکه کار به جایی رسید که اندیشمند فقید تونسی عبدالوهاب المؤدب بگوید، اسلام به معنای واقعی کلمه «بیمار» است. و کلمه بیمار بسیار خطرناک‌تر از بحران‌زده است. رئیس جمهوری مکرون از آن اجتناب کرد و باید برای این کار از او تشکر کنند به جای آنکه جام خشم خود را برسرش بریزند. عبدالوهاب المؤدب برای کسی که نمی‌شناسد، متولد در یک خانواده ریشه‌دار تونسی در علم و ادبیات و دین بود. پدر و پدر بزرگش از مشایخ الزیتونه ریشه‌دار بودند. در نتیجه کسی نمی‌تواند از او مسلمان‌تر باشد. کتابی کامل با عنوان: بیماری اسلام، نوشت. اما از چه مریض و بیمار است؟ بیمار بنیادگرایی تاریک‌اندیش تکفیری و خون‌ریزی است که مرتکب انفجارهای وحشیانه در سراسر جهان شد: از نیویورک تا بالی تا بمبئی، از لندن تا پاریس تا نیس، از مادرید تا بارسلونا، از شرم الشیخ تا بغداد تا حله... و این رشته سر دراز دارد. این چیزها را حتی آدم نابینا می‌بیند و کوچک و بزرگ و دور و نزدیک آنها را شنیده‌اند. اما به نظر می‌رسد تاکنون به گوش این قوم نخورده باشد. نام بن لادن را نشنیده‌اند و نه جنایت‌کار خطرناک‌تر ابومصعب الزرقاوی که سراسر عراق را به خون کشید. خلیفه البغدادی را نمی‌شناسند که در وحشی‌گری دست‌کمی از او ندارد و نه گروه‌هایی همچون «داعش» و «النصره» و «القاعده» و «بوکو حرام» و ده‌ها گروه تاریک‌اندیش دیگر. اما چه کسی باورش می‌شود که اینها را نشنیده‌اند؟ در حقیقت آنها در اعماق دل‌هاشان با آنها همراهند هرچند جرأت نمی‌کنند این را آشکارا به زبان بیاورند. بلکه گاهی با گوشه لب آنها را سرزنش می‌کنند تا شبهه تروریسم را از خود دور سازند. و بعد برای آنکه ثابت کنند روشنفکر نوگرایی هستند یا دست‌کم به روز و محترم یا شایسته احترام... پیش از این به طور مفصل و مطول در کتاب اخیرم: چرا جهان عرب شعله می‌کشد؟ دراین باره گفته‌ام که انتشارات المدی-بغداد-عراق منتشر ساخت. و نمی‌دانم چرا تاکنون کاردهایشان را به من  نرسانده‌اند؟ خوشبختانه آنها هنوز آن را ندیده‌اند. همه نگرانی من از این است که آن را بخوانند!

عبدالوهاب المؤدب در کتاب اخیرش چنین می‌گوید: اسلام حال و روز خوبی ندارد. اوضاعش چندان مناسب نیست. این کمترین چیزی است که می‌توان گفت. در حقیقت بیمار از حرکت‌های خشونت و تندروی است. تلاش کردم این بیماری را تشخیص دهم و نسخه درمان مناسب آن را از طریق چهار کتاب سابقم بنویسم. این کتاب جدید در همان راستاست و از آن دور نمی‌شود. از اینجا آغاز می‌کنم که این بیماری خطرناک است، این بیماری صعب العلاج در یک کلمه قابل خلاصه شدن است: به کارگیری خشونت به نام خدا و اسلام. هدف پوشاندن جامه مشروعیت الهی و دینی بر پیکر خشونت کوری است که به شکل وحشیانه و جنایتکارانه توسط جریان‌های تندروی و تاریکی اعمال می‌شود. از خود به آن اضافه می‌کنیم و می‌گوییم، این خشونت تاکنون جان ده‌ها هزار بلکه صدها هزار شهروند غیرنظامی و بیگناه را در سراسر جهان گرفته است. با همه اینها اجازه نداری بگویی اسلام دچار بحران شده است! این چه حماقتی است؟ این قوم درکدام سیاره زندگی می‌کنند؟ آیا خیال می‌کنند چهار گوشه جهان، شرق و غرب و جنوب و شمال دربرابر آنها خاموش می‌ماند؟ نمی‌دانند تو درحال حاضر از ترس نگاه‌های تحقیرآمیز در هرگوشه جهان نمی‌توانی آشکار بگویی مسلمانم؟ آیا نمی‌دانند تو نمی‌توانی هویت عربی یا اسلامی خودت را نه تنها در پاریس، لندن، نیویورک، اشنگتن، برلن، رم، آمستردام و ... آشکار کنی بلکه حتی در چین و هند و ژاپن نیز؟ آنچه در باره بیماری‌های ماست نگاه کنید به آخرین کتاب عبدالوهاب المؤدب: حساب باز کردن بر تمدن. او دراین کتاب عرب‌ها و مسلمانان را در برابر دو گزینه قرار می‌دهد که سومی ندارد: تمدن یا بربریت لجام گسیخته، اسلام نورها یا اسلام تاریکی. نقطه سرسطر. اضافه می‌کنم که عبدالوهاب المؤدب بسیار زیاد به میراث کهن عربی و اسلامی که درآغوش آن متولد شده افتخار می‌کرد. واقعاً دلبسته ابن عربی و ابن رشد و ابن المقفع و ده‌ها کس دیگر بود همان‌گونه که به دانته و ولتر و روسو و مونتسکیو و...علاقه داشت. او خود را محصول دو روشنگری بزرگ می‌دانست: روشنگری عربی و روشنگری فرانسوی؛ هردو با هم.

اما حداقل هفتاد سال پیش از المؤدب متفکر نامدار پاکستانی محمد اقبال درباره همین موضوع سخن گفته است. او مسلمان ریشه‌دار دیگری است: چه کسی می‌تواند اسلامش را زیرسئوال ببرد؟ آیا او پدر معنوی پاکستان نیست؟ درکتاب بزرگش : تجدید اندیشه دینی در اسلام سخن گفت. می‌بینیم او جملاتی بسیار تندتر از عبارت‌های رئیس جمهوری فرانسه به کار می‌گیرد. او به صراحت می‌گوید، اسلام پس از ورود به دوران انحطاط و بستن در اجتهاد، دچار جمود و تحجر و سنگ شدن و مومیایی شد. پس چرا او را محاکمه نمی‌‌‌کنند به جای آنکه رئیس جمهوری مکرون را دادگاهی می‌کنند؟ چرا جام خشم‌ و نفرین و تهمت‌شان را برسر او می‌ریزند؟

و بالآخره برای آنکه کوچک و بزرگ و دور و نزدیک بدانند: به نظرمن اسلام هزاران بار بزرگ‌تر از اخوان المسلمین است. اسلام میراث دینی و اخلاقی و معنوی سترگی است. اسلام یکی از ادیان بزرگ برای بشریت است. اسلام دارای گنجینه‌هایی از معارف و حکمت‌ها و مکارم اخلاق است. اسلام ابن رشد و ابن خلدون و دیگر سرآمدان را تقدیم جهان کرد. و این را مکرون نیز می‌گوید. او ارزش دین جهانی بزرگی همچون اسلام را با ویژگی دوران طلایی‌اش می‌شناسد. اما پس از دوران انحطاط و جمود طولانی نیازمند اصلاح و تجدید شده تا بتوان به اسلام نورهای همزیستی با تمدن نوین رسید. در نتیجه، مشکل در اسلام به عنوان یک کل نیست بلکه تنها در گروه‌های رادیکال تندرویی است که جهان را به آتش کشیدند و نه تنها با مدرنیزم فرانسوی دشمن‌اند بلکه با مدرنیزم عربی اسلامی نیز. درهرحال اسلام دریای متلاطم و مواج مذاهب و جریان‌ها و شخصیت‌های نوآور است. سرآمدان عرب و اسلام که روزگاری دنیا را با دانش و اختراعات و ابتکارها و فلسفه‌شان روشنی بخشیدند... نه تنها الگوی اروپا بودند بلکه در یکی از دوره‌ها برای همه جهان بودند. گلدسته‌های تمدنی درخشانی بودند. اروپایی‌های برسرترجمه دانشمندان و فلاسفه ما مسابقه می‌گذاشتند و برآن نهضت آینده‌شان را بنا کردند. افتخار می‌کردند که ابن سینا و ابن رشد و فارابی را می‌شناسند همانگونه که ما اکنون افتخار می‌کنیم دکارت یا کانت یا هگل را می‌شناسیم.

زبان عربی زبان جهانی و فلسفه و ابداع بود درست همانگونه که زبان انگلیسی در حال حاضر است. اسلام به عنوان رحمت برای جهانیان آمد نه نقمت برآنها آن طور که این قوم اخوان و قاعده‌ایها و داعشی‌ها و قرضاوی‌ها و اردوغانی‌ها... خیال می‌کنند. درهرحال اکنون جهان عرب بلکه اسلام به دو بخش بزرگ درحال جنگ تقسیم شده است: گروهی ذهنی گشاده به جهان دارد و گروهی درخود فرورفته، گروهی با تسامح و گروهی تکفیری، گروهی روشنگرا و گروهی تاریکی‌خواه. گروه اول در دو سند مهم تجسم یافت: اولی سند مکه مکرمه که در 30 مه سال 2019 درحاشیه همایش بین‌المللی منتشر شد که روابط جهان اسلام برگزار کرد و 1200 شخصیت اسلامی از 139 کشور و فرقه‌ها و مذاهب اسلامی پای آن را امضا کردند. در سند بر اصالت دادن به همزیستی میان ادیان و فرهنگ‌ها و نژادها و مذاهب تأکید شده است. مشروعیت تنوع و اختلاف در دین و باورها و مذهب را به رسمیت شناخت و اعلام کرد، این یک سنّت جهانی است. اما سند دوم یعنی «سند برادری انسانی برای صلح جهانی و زندگی مشترک» روز 4فوریه سال 2019 در ابوظبی پایتخت امارات متحده عربی منتشر شد. و آن را شیخ الازهر و پاپ رم زیر نظر مقامات اماراتی امضا کردند. این سند خواستار گسترش فرهنگ تسامح و همزیستی و صلح میان ادیان مختلف و ملت‌ها شد، بدون هرگونه تبعیض فرقه‌ای یا نژادی. این توجه عمومی روشنگرانه، همانی است که باید جهان عربی را فرابگیرد. چیزی نمی‌توانیم بگوییم جز اینکه مجذوب این انقلاب فکری و دینی هستیم که اکنون پادشاهی عربی سعودی و امارات متحده عربی به راه انداخته‌اند.

اما جریان متضاد دیگر یعنی جریان اخوان المسلمین و شاخه‌هایش، که باید به حاشیه رانده شود چون برای عرب‌ها و مسلمانان بیش و پیش از دیگران خطردارد. چرا؟ چون چهره آنها را در چهارگوشه جهان مخدوش می‌کند، دیگر آنکه دیگران را تکفیر می‌کند و مشروعیتی برای پیروان دیگر ادیان و مذاهب قائل نیست. حتی به ریشه کن ساختن و نابودی آنها به سبک داعشی دعوت می‌کند. به همین دلیل؛ می‌گویم، خط دوحه-استانبول «یعنی خط بسته بودن و تعصی اخوانی» بسته است چون برخلاف حرکت تاریخ می‌رود. تنها خط مکه مکرمه و ابوظبی‌اند که بشریت را در متن دو سند مذکور تبلور بخشیدند و برای جهان عرب و مسلمانان شکافی در دیوار بسته تاریخ بازمی‌کنند. تنها این خط جدید روشنگرا نمایانگر روزنه نور است. امید آینده است. علاوه بر همه اینها، تنها اوست که بیانگر جوهر حقیقی اسلام و قرآن کریم است:« یَا ایُّهَا النّاس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا...»(الحجرات،13) صدق الله العظیم.



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.