برای کسی که در کتاب کارلوس و کارول غصن دنبال اسراری درباره سقوط یکی از بزرگترین کارآفرینان جهان است تا اندکی از عطشش را فروبنشاند؛ مردی که برای سالها بر قله کنسرسیوم صنعتی سه شرکت خودروسازی نشست و آمر و ناهی آن بود، به شدت ناامید خواهد شد. کسی که به دنبال داستانی از نوع هالیوودی یا «جیمز باند» است به خصوص بخشی که مربوط به فرارش از ژاپن به لبنان میشود و پنهان در یک صندوق چوبی بزرگ مجهز به دو سوراخ برای آنکه بتواند نفس بکشد، برهمان تشنگی میماند. کتاب کارلوس و کارول غصن با عنوان «با هم تا همیشه» که به زبان فرانسه توسط انتشارات «لابزرواتور» در 305 صفحه منتشر شده، اسرار اندکی دارد اما در توصیف حالت روحی این زوج کم نگذاشته که از صفحه اول تا آخر دست از بیان تمسک هریک از آنها به دیگری تا مرز واله شدن برنمیدارد تا جایی که میتوان گفت عشق «لیلی و مجنون» دربرابر آنها چیست؟! دو نویسنده ساختار کتاب را به شکل یگانهای ترسیم کردهاند: دارای تسلسل زمانی از یک جهت و دو صدایی از جهت دیگر به طوری که هر فصل گویی بازتاب یا برای تنوع بخشیدن به آن چیزی است که یکی دیگر نوشته است: یک فصل برای کارلوس و یک فصل برای کارول. او تجربه تلخش را از لحظهای که حس کرد زمین زیر پایش خالی شد روایت میکند؛ وقتی که شب 19 نوامبر پا به فرودگاه توکیو گذاشت و بازداشت و روانه زندان شد؛ کارول غرق در توصیف حالت روانی و احساساتش در لحظهای میشود که خبر بازداشت کارلوس به او رسید. او به دلایلی که نمیداند کدامند در بازداشت به سرمیبرد و کارول غرق در یأسی است که علت آن غیبت مردی است که دوست دارد، پیش از آنکه آستین بالا بزند و پا به میدان مبارزه رسانهای بگذارد و با هرکسی که قدرتی دارد و میتواند شوهرزندانیاش را به او برگرداند تماس میگیرد. اما این به معنای آن نیست که کتاب جذاب نباشد و به خواننده داستان عشقشان و جزئیات وابستگی هرکدامشان به یکدیگر و خانواده را منتقل نکند.
جزئیات سقوط
کتاب پرتوی مستقیم به ژاپن، نظام قضایی و درگیریهای پنهانی میافکند که با بازداشت کارلوس غصن رئیس کنسرسیوم 3شرکت خودروسازی شعلهور شدند؛ «رنو» فرانسوی، «نیسان» و «میتسوبیشی» ژاپنی که غصن تأکید میکند، آنها را از نابودی نجات داد. کتاب نیز به نوشته کارلوس که به دلیل جابهجاییهای بی وقفهاش بین پاریس، توکیو، بیروت، آمستردام، نیویورک و دیگر شهرها و پایتختها جهان ازهواپیمای اختصاصی خود به عنوان خانه استفاده میکرد، بیرحمی سرمایه را برای ما توصیف میکند و منطق «سرد» کشورها که افراد را له میکند به طوری که طومار آنها را میپیچد و هرچه تقدیم کردهاند به طاق نسیان سپرده میشود از لحظهای که منافع حکومت بر گرفتاری فرد غلبه مییابد. این مرد سه تابعیتی، زاده لبنان بزرگ شده برزیل و دارای شهرت حرفهای فرانسوی از بلندایش سقوط کرد و سقوطش قوی بود.
کتاب «با هم تا همیشه» اولین کتابی نیست که به اعماق داستان صعود و سقوط کارلوس غصن میپردازد، اما این اولین کتابی است که روایتی از داخل و با قلم خود فرد به ما میدهد، جزئیات سقوط و «تخلف» دستگاه قضایی ژاپن که هرکسی لای چنگالهایش بیفتد تکه تکه میکند، بزرگ باشد یا کوچک به خصوص اگر بزرگ خارجی باشد.
از همان بخشهای اول کارلوس غصن به خواننده هشدار میدهد در صفحات بعد چه چیزی درانتظار اوست:«این کتاب داستان جدایی و دوری را روایت میکند که برما تحمیل شد(او و همسرش) و طوفانی که ازآن گذشتیم، هر کدام ما از یک طرف در مدت زمان حدود یک سال، داستان ایستادگی در مقابل ستم است، داستان نبردی که کارول وارد آن شد و برای آگاه ساختن رسانهها درباره رفتار دستگاه قضایی ژاپن کوتاه نیامد، رسوایی بشری که هیچ کسی ازآن سخن نمیگوید. تا جایی که زمین خوردم، اما نه آنگونه که دادستان ژاپنی میخواست و تصمیم گرفتم برخلاف میل همه بروم(بگریزم) تا به دیدار زنی بروم که دوست داشتم».
ساعت چهار(به وقت توکیو) هواپیمای اختصاصی«گولف استریم» پس از 13 ساعت پرواز در فرودگاه بینالمللی توکیو به زمین نشست و غصن تعجب کرد از اینکه کارمند بخش گذرنامه از او خواست برای « مشکلی» که در گذرنامهاش وجود دارد کمی منتظر بماند و بعد او را برای بررسی به دفتر راهنمایی کرد. آنجا سه مردی روبه روشد که بعد یکی از آنها دشمن بزرگ او میشود؛ بازپرس دادستانی به نام یوشیتاکا سیکی که به او اجازه نداد از تلفن همراه استفاده کند تا با دخترش که از شهر سان فرانسیسکو برای دیدنش به توکیو آمده بود صحبت کند. بعد آن سه مرد او را از دالانهای تاریک گذراندند و سوار خودرو کوچک با درهای قفل شده کردند و به سمت زندان هولناک «کوسوج» بردند، جایی که بازپرس دلیل بازداشتش را به اطلاعش رساند؛ دادخواستی که به دلیل مخفی کردن درآمدهایش علیه او اقامه شده است. وقتی که غصن خواستار حضور وکیل مدافع درکنارش شد، درخواست او رد شد تا پس از آن تدابیری که به «توهین آمیز وغیرانسانی» توصیف میکند، شروع شود. او متحیر از اتفاقی بود که میافتاد در کشوری که او را به عنوان «نجات بخش» نگاه میکرد. از او خواسته شد همه لباسهایش را دربیاورد، ساعت و کمربند و کیف مدارک شخصیاش از او گرفته شد. غصن چنین مینویسد:« احساسی روبه انفجار برمن مستولی شد که من از همه چیز به هیچ چیز بدل شدم». بعد زندانی به سلولی به مساحت 6 متر مربع برده میشود که در گوشهای از آن رختخوابی به روش ژاپنی روی زمین وجود داشت علاوه بر کمترین امکانات. به سرعت احساس سرما کرد و به این فکرکرد، این کار برای تحقیر فرد بازداشتی صورت میگیرد تا از ذهن و هوشش استفاده نکند. پیش از آنکه دررختخواب بخوابد این پرسشها در ذهنش میچرخیدند: چه کسی برای این بلایی که برسرش آمد نقشه کشیده؟ و چطور اتفاق افتاد؟ چرا که ساده نیست مردی که بین قارهها از آپارتمانی بزرگ به هتلی «پنج ستاره» میرود خود را زندانی، تنها و بریده از جهان ببیند درحالی که جشن تولدش را در کاخ مشهور ورسای نزدیک پاریس میگیرد.
توطئه
در زندان «کوسوج» مرد پنج قاره به شمار «2245» تبدیل شد که هروقت از او میخواستند خود را معرفی کند باید آن را به زبان بیاورد. و کارلوس غصن به طور مفصل درباره اولین صبحانهاش در سلول میگوید: مقداری برنج و مشتی گیاه با چای سبز و تمام. بعد جلسات بازجویی توسط دشمن جدید (سیکی) آغاز میشوند که در طول روز و گاهی عصر و شب هم ادامه مییافتند. از جزیئات جلسات بازجویی اینکه او با دست خالی به آنجا میرفت: نه کاغذی، نه مدادی و نه وکیل مدافعی. 4یا6 ساعت پیوسته با پرسشهای پشت سرهم پیرامون اتهاماتی که بازپرس برمیشمرد و برمیگشت سراغشان بلکه پاسخهای غصن چیزی ازآنها را روشن کند، اشتباهاتی که دفاعش را مخدوش یا ضعیف سازد.
کارلوس غصن زبان ژاپنی را نمیداند به همین دلیل برایش سخت بود قوانین زندان را بداند، اما او به تدریج با برخی ازآنها آشنا شد و این هم چند نمونه آن: خواب رأس ساعت نه شب پس از کشیده شدن سوت، بیدارباش ساعت هفت صبح. زندانی باید هر روز صبح اتاقش را مرتب کند، حق ندارد در سلول قدم بزند یا دراز بکشد جز درساعتهای مشخص برای قیلوله. همین طور باید بنشیند و به پشت بخوابد یا به پهلو به شرط آنکه نگهبان صورتش را از دریچه در ببیند. همچنین چراغها در طول شب روشن میمانند... زندانی حق دارد هفتهای دوبار به حمام برود و هزینه هوله، مسواک و خمیردندان را از جیب خود بپردازد. هدف از همه تدابیر برای غصن این است: شکستن مقاومت زندانی، جلوگیری از تماس با افراد دیگر و کشاندن او به اعتراف به گناه. اما مشکل غصن این است که باور ندارد گناهی مرتکب شده است. خطایی نکرده و ظالمانه به زندان افتاده است. به همین دلیل تلاش اول او کشف فردی است که «توطئه» را علیه او چیده. از آنجا که سفیر کشوری که تابعیتش را دارد حق دارد با او دیدار کند، سفیر فرانسه (لوران بک) خیلی زود به دیدنش میرود و به او خبر میدهد مدیر شرکت «نیسان» هیروتو سکاوا، در یک کنفرانس مطبوعاتی از روش کار و سبک زندگیاش انتقاد کرده و اینکه تنها چندین آپارتمان بزرگ درسراسر جهان دارد و برای جابه جا شدن از هواپیمای اختصاصی استفاده میکند... آن هم به حساب شرکت ژاپنی. کارلوس غصن وقتی سرخورده شد که او سیکاوا را آماده میساخت تا جانشینش در رأس شرکت بشود و به همین دلیل «خیانتش» بسیار دردناک بود. سفیر بعداً به او اطلاع داد که شرکت «نیسان» پرونده قطوری علیه او تهیه کرده و مسئولیت اتفاقاتی که افتاده با آن شرکت است با تحریک «سیکاوا» و با مشارکت و همآهنگی با دادستان «سیکی» و رسانههای ژاپنی که در زمان بازداشت در فرودگاه حضور داشتند، آن هم برای تحقیر بیشتر او. پس باور غصن این بود که او «در دام افتاده است» و باید خودش را ازآن بیرون بکشد و به همین دلیل وکیل مدافعی را که «نیسان» برای دفاع از او انتخاب کرده بود نپذیرفت، اما سه وکیلی که شرکت «رنو» انتخاب کرد پذیرفت.
«از قبر به خانه»
کارلوس غصن حضورش در دادگاه پس از یک ماه و نیم را روایت میکند که چطور با طنابی که دور کمرش پیچیده بودند و نگهبان یک سرآن را گرفته بود و مثل حیوانی برای سربریدن او را به صحن دادگاه بردند.
کارلوس میگوید چطور فکر خروج یا فرار در ذهنش پخته شد. نقطه آغاز برای او تأکیدش براین بود که سیستم قضایی ژاپن منصف نیست و اکثریت مطلق افرادی که وارد دادگاه میشوند محکوم میشوند و در نتیجه فکرمیکند او باید چندین سال را در زندان بگذراند و او نمیتواند در ژاپن بماند چرا که به معنای «مرگ آرام» خواهد بود. دیگر آنکه انگیزه دیگری او را وا میداشت تا از آن قید و بندها بگریزد و آن هم عشقش به کارول بود و اینکه نمیتوانست دور از او زندگی کند. به نظرش، او از قضاوت فرار نکرد چون همیشه آماده پذیرش مسئولیت خود است بلکه از ستمی که به او شد گریخت و از غیر انسانی بودن دستگاه قضایی با وجود اینکه ژاپن ادعای دموکراسی و احترام به حقوق بشر میکند.
غصن از 18 نوامبر 2018 تا 30 دسامبر 2019 بین زندان و اقامت اجباری باقی ماند و این تاریخی است که در آن وارد فرودگاه بیروت شد پس از آنکه با هواپیمای اختصاصی از یک فرودگاه متروکه ژاپنی دور از توکیو به استانبول و از آنجا با یک هواپیمای اختصاصی دیگر وارد فرودگاه بیروت شد. غصن این سفر را «از قبر به خانه» توصیف میکند. بعد به کارول برمیگردد:«هرچه به او نزدیک میشدم، تپش قبلم شتاب میگرفت». وقتی او را درکنار ماشین دوستش در نزدیک خانهاش در محله اشرفیه بیروت دید به او گفت:« تو شیرزن منی، و این زیباترین روز زندگی من است».