کارلوس و کارول غصن؛ داستان عشقی بی انتها

«با هم تا همیشه» کتاب مشترک آن دو است، یک فصل برای کارلوس و یک فصل برای کارول، اما رازهای چندانی ندارد

کارلوس و کارول غصن؛ داستان عشقی بی انتها
TT

کارلوس و کارول غصن؛ داستان عشقی بی انتها

کارلوس و کارول غصن؛ داستان عشقی بی انتها

برای کسی که در کتاب کارلوس و کارول غصن دنبال اسراری درباره سقوط یکی از بزرگ‌ترین کارآفرینان جهان است تا اندکی از عطشش را فروبنشاند؛ مردی که برای سال‌ها بر قله کنسرسیوم صنعتی سه شرکت خودروسازی نشست و آمر و ناهی آن بود، به شدت ناامید خواهد شد. کسی که به دنبال داستانی از نوع هالیوودی یا «جیمز باند» است به خصوص بخشی که مربوط به فرارش از ژاپن به لبنان می‌شود و پنهان در یک صندوق چوبی بزرگ مجهز به دو سوراخ برای آنکه بتواند نفس بکشد، برهمان تشنگی می‌ماند. کتاب کارلوس و کارول غصن با عنوان «با هم تا همیشه» که به زبان فرانسه توسط انتشارات «لابزرواتور» در 305 صفحه منتشر شده، اسرار اندکی دارد اما در توصیف حالت روحی این زوج کم نگذاشته که از صفحه اول تا آخر دست از بیان تمسک هریک از آنها به دیگری تا مرز واله شدن برنمی‌دارد تا جایی که می‌توان گفت عشق «لیلی و مجنون» دربرابر آنها چیست؟! دو نویسنده ساختار کتاب را به شکل یگانه‌ای ترسیم کرده‌اند: دارای تسلسل زمانی از یک جهت و دو صدایی از جهت دیگر به طوری که هر فصل گویی بازتاب یا برای تنوع بخشیدن به آن چیزی است که یکی دیگر نوشته است: یک فصل برای کارلوس و یک فصل برای کارول. او تجربه تلخش را از لحظه‌ای که حس کرد زمین زیر پایش خالی شد روایت می‌کند؛ وقتی که شب 19 نوامبر پا به فرودگاه توکیو گذاشت و بازداشت و روانه زندان شد؛ کارول غرق در توصیف حالت روانی و احساساتش در لحظه‌ای می‌شود که خبر بازداشت کارلوس به او رسید. او به دلایلی که نمی‌داند کدامند در بازداشت به سرمی‌برد و کارول غرق در یأسی است که علت آن غیبت مردی است که دوست دارد، پیش از آنکه آستین بالا بزند و پا به میدان مبارزه رسانه‌ای بگذارد و با هرکسی که قدرتی دارد و می‌تواند شوهرزندانی‌اش را به او برگرداند تماس می‌گیرد. اما این به معنای آن نیست که کتاب جذاب نباشد و به خواننده داستان عشق‌شان و جزئیات وابستگی هرکدام‌شان به یک‌دیگر و خانواده را منتقل نکند.

جزئیات سقوط

کتاب پرتوی مستقیم به ژاپن، نظام قضایی و درگیری‌های پنهانی می‌افکند که با بازداشت کارلوس غصن رئیس کنسرسیوم 3شرکت خودروسازی شعله‌ور شدند؛ «رنو» فرانسوی، «نیسان» و «میتسوبیشی» ژاپنی که غصن تأکید می‌کند، آنها را از نابودی نجات داد. کتاب نیز به نوشته کارلوس که به دلیل جابه‌جایی‌های بی وقفه‌اش بین پاریس، توکیو، بیروت، آمستردام، نیویورک و دیگر شهرها و پایتخت‌ها جهان ازهواپیمای اختصاصی خود به عنوان خانه استفاده می‌کرد، بی‌رحمی سرمایه را برای ما توصیف می‌کند و منطق «سرد» کشورها که افراد را له می‌کند به طوری که طومار آنها را می‌پیچد و هرچه تقدیم کرده‌اند به طاق نسیان سپرده می‌شود از لحظه‌ای که منافع حکومت بر گرفتاری فرد غلبه می‌یابد. این مرد سه تابعیتی، زاده لبنان بزرگ شده برزیل و دارای شهرت حرفه‌ای فرانسوی از بلندایش سقوط کرد و سقوطش قوی بود.

کتاب «با هم تا همیشه» اولین کتابی نیست که به اعماق داستان صعود و سقوط کارلوس غصن می‌پردازد، اما این اولین کتابی است که روایتی از داخل و با قلم خود فرد به ما می‌دهد، جزئیات سقوط و «تخلف» دستگاه قضایی ژاپن که هرکسی لای چنگال‌هایش بیفتد تکه تکه می‌کند، بزرگ باشد یا کوچک به خصوص اگر بزرگ خارجی باشد.

از همان بخش‌های اول کارلوس غصن به خواننده هشدار می‌دهد در صفحات بعد چه چیزی درانتظار اوست:«این کتاب داستان جدایی و دوری را روایت می‌کند که برما تحمیل شد(او و همسرش) و طوفانی که ازآن گذشتیم، هر کدام ما از یک طرف در مدت زمان حدود یک سال، داستان ایستادگی در مقابل ستم است، داستان نبردی که کارول وارد آن شد و برای آگاه ساختن رسانه‌ها درباره رفتار دستگاه قضایی ژاپن کوتاه نیامد، رسوایی بشری که هیچ کسی ازآن سخن نمی‌گوید. تا جایی که زمین خوردم، اما نه آنگونه که دادستان ژاپنی می‌خواست و تصمیم گرفتم برخلاف میل همه بروم(بگریزم) تا به دیدار زنی بروم که دوست داشتم».

ساعت چهار(به وقت توکیو) هواپیمای اختصاصی«گولف استریم» پس از 13 ساعت پرواز در فرودگاه بین‌المللی توکیو به زمین نشست و غصن تعجب کرد از اینکه کارمند بخش گذرنامه از او خواست برای « مشکلی» که در گذرنامه‌اش وجود دارد کمی منتظر بماند و بعد او را برای بررسی به دفتر راهنمایی کرد. آنجا سه مردی روبه روشد که بعد یکی از آنها دشمن بزرگ او می‌شود؛ بازپرس دادستانی به نام یوشیتاکا سیکی که به او اجازه نداد از تلفن همراه استفاده کند تا با دخترش که از شهر سان فرانسیسکو برای دیدنش به توکیو آمده بود صحبت کند. بعد آن سه مرد او را از دالان‌های تاریک گذراندند و سوار خودرو کوچک با درهای قفل شده‌ کردند و به سمت زندان هولناک «کوسوج» بردند، جایی که بازپرس دلیل بازداشتش را به اطلاعش رساند؛ دادخواستی که به دلیل مخفی کردن درآمدهایش علیه او اقامه شده است. وقتی که غصن خواستار حضور وکیل مدافع درکنارش شد، درخواست او رد شد تا پس از آن تدابیری که به «توهین آمیز وغیرانسانی» توصیف می‌کند، شروع شود. او متحیر از اتفاقی بود که می‌افتاد در کشوری که او را به عنوان «نجات بخش» نگاه می‌کرد. از او خواسته شد همه لباس‌هایش را دربیاورد، ساعت و کمربند و کیف مدارک شخصی‌اش از او گرفته شد. غصن چنین می‌نویسد:« احساسی روبه انفجار برمن مستولی شد که من از همه چیز به هیچ چیز بدل شدم». بعد زندانی به سلولی به مساحت 6 متر مربع برده می‌شود که در گوشه‌ای از آن رختخوابی به روش ژاپنی روی زمین وجود داشت علاوه بر کمترین امکانات. به سرعت احساس سرما کرد و به این فکرکرد، این کار برای تحقیر فرد بازداشتی صورت می‌گیرد تا از ذهن و هوشش استفاده نکند. پیش از آنکه دررختخواب بخوابد این پرسش‌ها در ذهنش می‌چرخیدند: چه کسی برای این بلایی که برسرش آمد نقشه کشیده؟ و چطور اتفاق افتاد؟ چرا که ساده نیست مردی که بین قاره‌ها از آپارتمانی بزرگ به هتلی «پنج ستاره» می‌رود خود را زندانی، تنها و بریده از جهان ببیند درحالی که جشن تولدش را در کاخ مشهور ورسای نزدیک پاریس می‌گیرد.

توطئه

در زندان «کوسوج» مرد پنج قاره به شمار «2245» تبدیل شد که هروقت از او می‌خواستند خود را معرفی کند باید آن را به زبان بیاورد. و کارلوس‌ غصن به طور مفصل درباره اولین صبحانه‌اش در سلول می‌گوید: مقداری برنج و مشتی گیاه با چای سبز و تمام. بعد جلسات بازجویی توسط دشمن جدید (سیکی) آغاز می‌شوند که در طول روز و گاهی عصر و شب هم ادامه می‌یافتند. از جزیئات جلسات بازجویی اینکه او با دست خالی به آنجا می‌رفت: نه کاغذی، نه مدادی و نه وکیل مدافعی. 4یا6 ساعت پیوسته با پرسش‌های پشت سرهم پیرامون اتهاماتی که بازپرس برمی‌شمرد و برمی‌گشت سراغ‌شان بلکه پاسخ‌های غصن چیزی ازآنها را روشن کند، اشتباهاتی که دفاعش را مخدوش یا ضعیف سازد.

کارلوس غصن زبان ژاپنی را نمی‌داند به همین دلیل برایش سخت بود قوانین زندان را بداند، اما او به تدریج با برخی ازآنها آشنا شد و این هم چند نمونه آن: خواب رأس ساعت نه شب پس از کشیده شدن سوت، بیدارباش ساعت هفت صبح. زندانی باید هر روز صبح اتاقش را مرتب کند، حق ندارد در سلول قدم بزند یا دراز بکشد جز درساعت‌های مشخص برای قیلوله. همین طور باید بنشیند و به پشت بخوابد یا به پهلو به شرط آنکه نگهبان صورتش را از دریچه در ببیند. همچنین چراغ‌ها در طول شب روشن می‌مانند... زندانی حق دارد هفته‌ای دوبار به حمام برود و هزینه هوله، مسواک و خمیردندان را از جیب خود بپردازد. هدف از همه تدابیر برای غصن این است: شکستن مقاومت زندانی، جلوگیری از تماس با افراد دیگر و کشاندن او به اعتراف به گناه. اما مشکل غصن این است که باور ندارد گناهی مرتکب شده است. خطایی نکرده و ظالمانه به زندان افتاده است. به همین دلیل تلاش اول او کشف فردی است که «توطئه» را علیه او چیده. از آنجا که سفیر کشوری که تابعیتش را دارد حق دارد با او دیدار کند، سفیر فرانسه (لوران بک) خیلی زود به دیدنش می‌رود و به او خبر می‌دهد مدیر شرکت «نیسان» هیروتو سکاوا، در یک کنفرانس مطبوعاتی از روش کار و سبک زندگی‌اش انتقاد کرده و اینکه تنها چندین آپارتمان بزرگ درسراسر جهان دارد و برای جابه جا شدن از هواپیمای اختصاصی استفاده می‌کند... آن هم به حساب شرکت ژاپنی. کارلوس غصن وقتی سرخورده شد که او سیکاوا را آماده می‌ساخت تا جانشینش در رأس شرکت بشود و به همین دلیل «خیانتش» بسیار دردناک بود. سفیر بعداً به او اطلاع داد که شرکت «نیسان» پرونده قطوری علیه او تهیه کرده و مسئولیت اتفاقاتی که افتاده با آن شرکت است با تحریک «سیکاوا» و با مشارکت و همآهنگی با دادستان «سیکی» و رسانه‌های ژاپنی که در زمان بازداشت در فرودگاه حضور داشتند، آن هم برای تحقیر بیشتر او. پس باور غصن این بود که او «در دام افتاده است» و باید خودش را ازآن بیرون بکشد و به همین دلیل وکیل مدافعی را که «نیسان» برای دفاع از او انتخاب کرده بود نپذیرفت، اما سه وکیلی که شرکت «رنو» انتخاب کرد پذیرفت.

«از قبر به خانه»

کارلوس غصن حضورش در دادگاه پس از یک ماه و نیم را روایت می‌کند که چطور با طنابی که دور کمرش پیچیده بودند و نگهبان یک سرآن را گرفته بود و مثل حیوانی برای سربریدن او را به صحن دادگاه بردند.

کارلوس می‌گوید چطور فکر خروج یا فرار در ذهنش پخته شد. نقطه آغاز برای او تأکیدش براین بود که سیستم قضایی ژاپن منصف نیست و اکثریت مطلق افرادی که وارد دادگاه می‌شوند محکوم می‌شوند و در نتیجه فکرمی‌کند او باید چندین سال را در زندان بگذراند و او نمی‌تواند در ژاپن بماند چرا که به معنای «مرگ آرام» خواهد بود. دیگر آنکه انگیزه دیگری او را وا می‌داشت تا از آن قید و بندها بگریزد و آن هم عشقش به کارول بود و اینکه نمی‌توانست دور از او زندگی کند. به نظرش، او از قضاوت فرار نکرد چون همیشه آماده پذیرش مسئولیت خود است بلکه از ستمی که به او شد گریخت و از غیر انسانی بودن دستگاه قضایی با وجود اینکه ژاپن ادعای دموکراسی و احترام به حقوق بشر می‌کند.

غصن از 18 نوامبر 2018 تا 30 دسامبر 2019 بین زندان و اقامت اجباری باقی ماند و این تاریخی است که در آن وارد فرودگاه بیروت شد پس از آنکه با هواپیمای اختصاصی از یک فرودگاه متروکه ژاپنی دور از توکیو به استانبول و از آنجا با یک هواپیمای اختصاصی دیگر وارد فرودگاه بیروت شد. غصن این سفر را «از قبر به خانه» توصیف می‌کند. بعد به کارول برمی‌گردد:«هرچه به او نزدیک می‌شدم، تپش قبلم شتاب می‌گرفت». وقتی او را درکنار ماشین دوستش در نزدیک خانه‌اش در محله اشرفیه بیروت دید به او گفت:« تو شیرزن منی، و این زیباترین روز زندگی من است».   

   



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.