در مقاله سابقم نوشتم، ادوارد سعید پس از آنکه متوجه خطر بهرهبرداری بنیادگراها از نظریههای کتاب مشهورش شد که آن را براساسی تفسیر کردند که نه تنها با شرقشناسی خصومت دارد بلکه با تمدن غربی به عنوان یک کل دشمن است، پشیمان شد. و برای آنکه این خطر را دورکند و ازآن فاصله بگیرد، پس از 15 سال از انتشار کتاب، «پیوستی» طولانی برای آن نوشت. گفتم پیوست چون آن را در انتهای چاپ جدید کتاب قرارداد. و درآن چنین میگوید:« اجازه بدهید در ابتدا تأسف بسیار زیادم را بیان کنم از اینکه این کتابم چنین فهمیده شد که با سراسر غرب دشمنی دارد. و قصدم این بوده. صاحبان این تفسیر اشتباه فکرکردند که به نظرمن شرقشناسی تصویر کوچک شده از همه غرب است. و برهمین اساس نتیجه گرفتند که از نظر من همه غرب به مثابه دشمن عربها و مسلمانان است و ... و در نهایت چنین نتیجهگیری کردند: نقد من بر شرقشناسی به معنای حمایت از اسلامگرایی یا بنیادگرایی اسلامی است».
این اعتراف روشن و صریح به چه معناست؟ آیا بدین معنا نیست که از اینکه کتابش اینگونه فهمیده شده پشیمان است؟ آیا به این معنا نیست که از این تفسیر اشتباهی که او را دوست بنیادگرایی تاریکاندیش و دشمن تمدن روشنگرا میسازد تبری میجوید؟ و در نتیجه شایسته نیست آنچه را که نگفته در دهانش بگذاریم یا تصویری غلط از او ارائه کنیم.
آری ادوارد سعید در بازبینی و تصحیحهایش به این بسنده نکرد بلکه از بنیادگرایی که پشت آن پناه گرفته و از کتاب مشهورش به عنوان سلاح اثرگذاری علیه غرب استفاده میکند به نقد کشید و چنین گفت: اشتباه اپیستمولوژیک، یعنی شناخت عمیق که بنیادگرایی مرتکب آن شد این است که تصورکرد اصول و بنیادها عبارت از مقولههای غیر تاریخی یا فراتاریخیاند که از هر بررسی نقدی بالاترند.
و از طرف خود میافزاییم: اما چه کسی دست به این بررسی نقدی بنیادهای میراثی زد جز شرقشناسی دانشگاهی رفیع؟ چه کسی میراث را از تصویر قدیم غیبی که زنگار زده و غبار گرفته، آزاد کرد؟ چه کسی تصویر تاریخی-یعنی حقیقی- میراث را کشف کرد؟ سپس ادوارد سعید در مقدمه این چاپ جدید مذکور در نقد خود بر بنیادگرایی به عمق میرود. مقدمه را سال 2003 یعنی مدتی پیش از مرگش نوشت و این یعنی شبیه آخرین وصیت است. آن را همچنین با عنوان:« گرایش انسانی به عنوان آخرین سنگر ما علیه بربریت» در نشریه «لوموند دیپلماتیک» منتشر کرده بود. و در اینجا چنین چیزی میگوید:« اختفای تدریجی اجتهاد از صحنه میراث اسلامی یکی از فجایع بزرگ فرهنگی دوره ما بود. چرا؟ چون منجر به محو هر فکرنقدی در صحنه فکرعربی اسلامی شد». این سخن ادوارد سعید است. این مضمون اندیشه عمیق اوست. و در نتیجه دست از بهکارگیری اندیشه ادوارد سعید به عنوان سلاح علیه تمدن، روشناییها و گرایش انسانی برداریم. کاملاً بر عکس آن بود. حتی دشمنی بین شرق و غرب را مطلقاً خطا و ناپسند میدید. او با گرایش انسانی و جهانی است که شامل همه میشود. او مخالف نظریه اشتباه برخورد تمدنها بود و این را بارها و بارها تکرار کرد. مردم شرور همچنین نیکنهاد در دو سمت حضور دارند. و حتی میتوان افزود که برخورد پیش از آنکه بین دو تمدن متفاوت اتفاق بیفتد در درون خود یک تمدن روی میدهد. نگاه کنید به جنگهای درون جهان اسلام که بین پیشروها و واپسگراها یا بین روشنگراها و تاریکاندیشها وجود دارد. جنگ با «داعش» خطرناکتر از هر جنگ دیگر است. جنگ تمدن با بربریت است. همچنین نگاه کنید به جنگ موجود بین تمدن غربی و گرایشهای راست و چپ یا بین جریانهای نژادپرست و جریانهای روشنگرای انسانی.
کار با ادوار سعید بدان جا رسید که گفت:
« در طول سی و پنج سال اخیر از عمرم، بخش بزرگی از زندگیام را در دفاع از حق ملت فلسطین برای تعیین سرنوشت گذراندم. اما همیشه تلاش کردهام این کار را با در نظر گرفتن ملت یهود و عذابهایی که در طول تاریخ کشیده، از ستمهای پیشین تا کشتار بزرگ به دست نازیها انجام دهم. و مهمترین در نگاه من این بود که برقراری مساوات بین اسرائیل و فلسطین نباید جز یک هدف داشته باشد و آن هدف انسانی یعنی: همزیستی صلحآمیز مشترک است و نه ادامه ریشه کن کردن و پس زدن دائمی».
دقیقاً این همان سخنی است که ادوارد گفت. شرط میبندم هیچ فرهیخته عرب جرأت به زبان آوردن چنین کلماتی را ندارد و گرنه فوراً به خیانت بزرگ متهم میشود! نمیدانم چرا به امارات و بحرین دشنام میدهند و درباره اظهار نظر فراتر از عادی سازی روابط ادوارد سعید حتی کلمهای نمیگویند؟ صرفا برای پرسیدن بود...
سپس سعید مدتی طولانی بر واکنشهای جهان عرب به کتاب درنگ میکند چرا که مخاطب اول موضوع این جهان است و چنین به ما میگوید: به نظر آنها این کتاب به عنوان اولین واکنش جدی به غرب آمد که هرگز به صدای انسان شرقی گوش نداده و حتی بر او نمیبخشد که شرقی است. هنوز یکی از اولین ارائهها از کتابم را به یاد دارم. ارائهای که به من صفت قهرمان عربیت میدهد، مرا به عنوان مدافع ضعیفان و مظلومان و سرکوب شدهها تصویرمیکند. و در نتیجه براساس این تصور به قهرمانی بدل شدم که به روشی حماسی و رمانتیک پا در نبردی تن به تن با غرب و مقامات غربی گذاشته است. سعید سپس میافزاید: با وجود همه این اغراقها و شطحیات، این ارائه بخشی از احساس مردم عرب را منعکس میکند که عقیده دارند غرب با آنها دشمن است و از آنها نفرت دارد. همچنین به نظرم رسید که بخش بزرگی از نخبگان عرب کتاب را پاسخ مناسبی به کبریا و نخوت غرب میبینند. و از خود میافزایم به همین دلیل کتاب در جهان عرب موفقیتی عظیم و میتوان گفت اسطورهای به دست آورد.
اما البته آنچه برای ادوارد سعید مهم بود پاسخ شرقشناسان به آن بود چون او جز عدهای معدود از آنها را در قفس اتهام گذاشت. در حقیقت از نظر اکثر شرقشناسان این کتاب تبلیغات غوغاگرایی بود که بر رگ غرایز و احساسات میزند تا احساسات عربها و مسلمانان را علیه شرقشناسی و غرب شعلهور کند. و در نتیجه ارزشی از جهت علمی ندارد و حتی شایسته پاسخ دادن نیست. اما به نظر برخی از آنها کتاب در خود دیدگاهی دارد که شایسته توجه جدی است هرچند از طرف کسی منتشر شده که متخصص در مطالعات عربی و اسلامی نیست. ماکسیم رودنسون و دیگران از جمله آنها بودند. این را هم باید گفت که رودنسون پس از تمجید از جنبههای مثبت کتاب، به شدت از آن انتقاد کرد و نسبت به خطرات دکترینش بر تحقیقات علمی و معرفتی آزاد هشدار داد. همین کار را هم مورخ بزرگ آلبرت حورانی انجام داد و بر او عیب گرفت که به اصطلاح شرقشناسی حمله کرده تا جایی که این کلمه دیگر از بی طرفی خارج شده و به ننگ و دشنام تبدیل گشته. حتی دیگر قابل کاربرد نیست. و در نتیجه با وجود مزایای این کتاب و قدرت استدلالش، اما آثار منفی از خود برجای گذاشت. شرقشناسی به گفته آلبرت حورانی سراسر امپریالیزم، استعمار و نخوت نیست بلکه در درجه نخست علمی متخصص در پژوهش مسئلهای مشخص است: مطالعات عربی و اسلامی. و این علم موفقیتهایی را رقم زده و نمیتوان دستکم گرفت. و در نتیجه آلبرت حورانی بر او عیب میگیرد که این بخش از مطالعات شرق شناسانه را نادیده گرفته است. و این ستمی به شرقشناسی است. نمیتوان ارزش تحقیقات و تألیفاتی را که شرقشناسان بزرگی همچون مارشال هادگسون، کلود کوهن، آندره ریمون و همین طور دستآوردهای شرقشناسان بزرگ آلمان را نادیده گرفت. این پژوهشها نقش بزرگی در معرفت و گرایش انسانی و علم داشتهاند. و شایسته نیست آنها را کوچک شمرد یا به این بهانه که شرقشناسانهاند به آنها حمله برد!
ادوارد سعید چگونه به این نقد مهم که دانشمند بزرگی همچون آلبرت حورانی به او وارد میکند پاسخ میدهد؟ او چنین میگوید: در هیچ جای کتابم نگفتم که شرقشناسی شرور یا بدنیت، سطحی یا نزد همه شرقشناسان یکی است، بلکه گفتم بخش بزرگی از شرقشناسی با قدرتهای امپراطوری همدست بود و این بر آثار و تألیفات شرقشناسان منعکس شده است.
درپایان شایسته است که اعتراف کنیم شرقشناسی پژوهشهای علمی روشنگرانه عظیمی درباره میراث عربی و اسلامی تولید کرد. فهم و هضم آنها برای تغذیه فرهنگ عربی و بیرون کشیدن آن از مرداب تکرار و نشخوار مسئلهای بسیار ضروری شده است. باید مرکز ترجمه بزرگی در شرق یا غرب تنها برای ترجمه و بررسی آن آثار تأسیس شود. شرط میبندم هیچ چهره فرهنگی عرب بدون اطلاع از مهمترین کتابهای بزرگ شرقشناسانه، نمیداند میراث دقیقاً چیست. به این هم اضافه کنم که فرهنگیان عرب تنها با امکانات خاص خود نمیتوانند مشکل میراث را حل کنند. داستان بزرگتر، عمیقتر و خطرناکتر ازآن چیزی است که تصور میکنیم.