مروری بر 50 رمان عربی و خارجی

دو کتاب همزمان سلمان زین‌الدین

 مروری بر 50 رمان عربی و خارجی
TT

مروری بر 50 رمان عربی و خارجی

 مروری بر 50 رمان عربی و خارجی

دو کتاب جدید که عبارتند از:« فی الروایة العربیه/درباره رمان عربی» و «فی الروایة العالمیة/درباره رمان جهانی» نوشته شاعر و منتقد لبنانی سلمان زین‌الدین توسط انتشارات «دار العربیة للعلوم-ناشرون» در بیروت منتشر شدند. این دو اثر به شش کتاب سابق نویسنده در همین زمینه می‌پیوندند که چهار کتاب از آنها توسط همین ناشر منتشر شده بود.
کتاب اول شامل مروری بر 50 رمان عربی و کتاب دوم 50 رمان جهانی را مورد بررسی قرارداده است. با افزودن این تعداد رمان بررسی شده در این دو کتاب توسط نویسنده، مجموع رمان‌های بررسی شده در 8 کتاب به 360 رمان عربی و جهانی می‌رسد.
زین‌الدین در کتاب اول پرسش‌هایی را گردمی‌آورد که رمان عربی طی سه سال اخیر پیش کشیده است. پرسش‌هایی متنوع که شامل مرکز، حاشیه، جنگ، عقب‌ماندگی، مهاجرت و غربت، مرگ، جاودانگی، زمان، استبداد، اشغال، زن، عشق، فمنیسیم، شرق و غرب، فرهیخته و قدرت و... که جهان عرب در این لحظه تاریخی مالامال از آنهاست. طرح پرسش از رمانی تا رمان دیگر با توجه به تفاوت نویسنده‌ای که آن را پیش می‌کشد، فرق می‌کند به خصوص که نویسندگانی که در این خوانش مورد توجه قرارگرفته‌اند به نسل‌های مختلف تعلق دارند. برخی رمان‌ها اولین اثر نویسنده‌اند و برخی ازآنها یک حلقه از زنجیره طولانی‌اند. در «فی الراویة العربیة» احمد المدینی، واسینی الاعرج، امیرتاج السر، امین الزاوی، سلیم برکان، عبدالمجید زراقط، علویه صبح، لینا هویان الحسن، حسن داود، خالد سامح، کاتیا طویل، رنا الصیفی، شذی مصطفی و دیگران حضور دارند. چندین نسل رمان نویس در یک فضای کاغذی که به پژوهشگر اجازه می‌دهد نوعی گفت‌وگوی نسل‌ها بین نویسندگان برقرار کند که کتاب به آنها توجه کرده است.

زین‌‎الدین در کتاب دوم خود، پرسش‌هایی را که رمان جهانی مطرح می‌کند را برمی‌شمارد که ذهن جهان را در این مرحله تاریخی مشغول می‌کند. که درنوع خود متنوع‌اند. بر مسائلی همچون: بردگی، تجارت برده، قدرت، ثروت، استبداد، جنگ داخلی، زمینه اجتماعی، جنایت سازمان یافته، زندگی و عشق و دوستی، جادوانگی، شرق و غرب و... تمرکز می‌کنند. این پرسش‌ها به نوبه خود به: تاریخی، سیاسی، اجتماعی، تمدنی و ... تقسیم می‌شوند. رمان‌هایی که این دایره از پرسش‌ها را پیش می‌کشند به سراسر جهان مربوط می‌شوند و چندین نسل نویسنده زن و مرد را کنار هم می‌نشاند. به همین دلیل کتاب «فی الروایة العالمیة» بین ایزابل آلنده اهل شیلی، الیف شافاک ترک، ویرجینا وولف بریتانی، جیمز جویس ایرلندی، استیون کینگ امریکایی، الینا ورانتی ایتالیایی، توشیکازو کواگوشی ژاپنی، گلبرت سینویی فرانسوی، دیمیتری لپسکیروف روسی، فاروق شهیچ بوسنیایی، لنورا میانو کامرونی، ماریز کونده گوادالوپی، ماکس فریش سوئیسی، طاهربن جلون الجزایری، امین معلوف لبنانی، آتیلا بارش مجارستانی و آندرو آندریداسون آیسلندی و... جمع می‌کند.

زین‌الدین در مقدمه کتاب اولش اشاره می‌کند که «رمان عربی چیزی از رمان جهانی کم ندارد، چون همان تکنیک‌ها را به کارمی‌برد هرچند پرسش‌های مطرح شده متفاوت باشند و چرخش رمان جهانی براساس همین محور و روش به کارگیری آن قراردارد». زین‌الدین احتمال می‌دهد« تنها مانعی که بین رمان عربی و جهانی وجود دارد همان مانع زبان است که با ترجمه می‌توان از آن عبور کرد؛ مسئله‌ای که عرب‌ها اهمیتی به آن نمی‌دهند.» به گفته او« اگر برای این رمان مؤسسه‌های تعریف می‌شد که بر ترجمه به زبان‌های مختلف جهان نظارت می‌کرد، مسائل بسیاری تغییر می‌کرد».



نوابغ شعر عربی

طه حسين
طه حسين
TT

نوابغ شعر عربی

طه حسين
طه حسين

اعتراف می‌کنم که از روبه رو شدن با تمام این ویرانی که در حال حاضر شاهدش هستیم، ناتوانم. اما فلسفه تاریخ به ما می‌گوید که همین فجایع بزرگ، ملت‌ها و جوامع را شکل می‌دهند. آیا فراموش کرده‌ایم که چه بر سر این غرب متکبر آمد؟ آلمان پس از جنگ جهانی دوم تقریباً به‌کلی ویران شد. با این وجود، از زیر آوار و خاکسترهایش برخاست و به اوج رسید. حتی پیش از آن، در جریان جنگ مذهبی میان کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها در قرن هفدهم نیز ویران شده بود، جنگی که جان یک‌سوم یا شاید نیمی از جمعیتش را گرفت. همچنین فرانسه را در نظر بگیرید، کشوری که به دست هیتلر اشغال شد و در اعماق وجود خود تحقیر و خوار گردید. مردم گمان می‌کردند که دیگر هرگز قد علم نخواهد کرد. اما همه این‌ها با کمک یک رهبر تاریخی خارق‌العاده به نام شارل دوگل، به گذشته پیوست. اینجا اهمیت مردان بزرگ در تاریخ نمایان می‌شود. در مورد ملت عرب نیز همین را می‌توان گفت که هنوز سخن نهایی خود را نگفته است. لحظه‌اش بی‌گمان خواهد آمد، اما پس از آنکه در کوره رنج‌ها ذوب و دگرگون شود. آرام باشید: «پشت ابرها طوفانی می‌بینم.» و منظورم از طوفان، طوفان دیگری است: طوفان اندیشه نو و روشنگری که جهان عرب را از تاریکی‌های قرون وسطی به روشنایی عصر جدید خواهد برد. پس از آن است که آن‌ها بر علم و تکنولوژی مسلط خواهند شد.

نزار قبانی

اما اکنون قصد ندارم به این موضوع بپردازم؛ بلکه می‌خواهم خود را در آغوش شعر بیندازم تا تسلی یابم، فراموش کنم و دل‌تنگی‌هایم را فرو نشانم.

«شک من در آن‌ها شدت می‌گیرد تا
آن‌ها را با دستانم لمس کنم»

المعری در دیوان اول خود، «سقط الزند»، این بیت مشهور را سروده بود:

وإني وإن كنت الأخير زمانه
لآت بما لم تستطعه الأوائل

نزار قباني

چرا این را گفت؟ چون می‌دانست که پس از رشته طولانی و پیوسته‌ای از شاعران عرب آمده است که از امرئ القیس تا ابوالطیب المتنبی امتداد داشتند. او از سختی آوردن چیزی جدید پس از همه این بزرگان آگاه بود. آیا شاعران جای خالی برای نغمه جدید گذاشته‌اند؟ او از این کار بیم داشت و آن را تقریباً غیرممکن می‌دانست. باید به‌ویژه ذکر کرد که وی به عظمت شاعران پیش از خود، به‌ویژه المتنبی، احترام می‌گذاشت. المعری درباره او می‌گفت: «معجزه احمد را به من بدهید»، یعنی دیوان المتنبی را. با این حال، او توانست از ناممکن عبور کرده و چیزی تازه را بیاورد که برای پیشینیان ناشناخته بود و به فکرشان خطور نکرده بود. دلیلی برای این گفته او، قصیده‌ای است که با این بیت آغاز می‌شود:

غير مجدٍ في ملتي واعتقادي
نوح باكٍ ولا ترنم شاد

این قصیده در شعر عربی بی‌نظیر است. و به نظرم المعری با سرودن این ابیات، از تمامی شاعران عرب فراتر رفته است:

صاح هذي قبورنا تملأ الرحب
فأين القبور من عهد عاد

سر إن اسطعت في الهواء رويداً
لا اختيالاً على رفات العباد

خفف الوطء ما أظن أديم
الأرض إلا من هذه الأجساد

اینجا معنی کاملاً نوآورانه و بی‌سابقه‌ای در تاریخ شعر عربی وجود دارد. هیچ‌کس نمی‌داند این افکار از کجا به ذهن او آمده‌اند. به همین دلیل، المعری جوان واقعاً توانست به چیزی دست یابد که پیشینیان، از جمله خود المتنبی، نتوانستند به آن برسند. او دقیقاً برنامه خود را محقق ساخت، زیرا احساس می‌کرد در درونش نیروهای خلاقی وجود دارند که ماهیت و منشأ آن‌ها را نمی‌شناسد. اما می‌دانست که روزی این نیروها شکوفا یا منفجر خواهند شد. المعری آگاه بود که در آستانه دستاوردی عظیم قرار دارد و می‌دانست که «نابینایی» خود را به شکلی شگفت‌انگیز پشت سر خواهد گذاشت.

و اکنون بگذارید این سئوال را مطرح کنیم:
اگر المعری احساس می‌کرد که در پایان دوران به دنیا آمده است، ما که هزار سال یا بیشتر پس از او آمده‌ایم، چه باید بگوییم؟ المتنبی نیز فکر می‌کرد که بیش از حد دیر به این دنیا آمده است:

أتى الزمان بنوه في شبيبته
فسرهم وأتيناه على الهرم

اما نبوغ شعری پایان‌ناپذیر است و تمام‌شدنی نیست، و نبوغ فلسفی نیز چنین است. اگر خلاقیت پایان می‌یافت، کانت پس از دکارت، یا هگل پس از کانت، یا مارکس پس از هگل ظهور نمی‌کرد... و ارسطو نیز به‌طور مستقیم پس از استادش افلاطون ظهور نمی‌کرد.
چرا درباره شعر در عصر حاضر صحبت نکنیم؟ آیا قصیده بدوی الجبل درباره المعری را در جشنواره معروف دمشق در سال ۱۹۴۴ با حضور بزرگان ادبیات عرب فراموش کرده‌ایم؟ او می‌گوید:

أعمى تلفتت العصور فلم تجد
نوراً يضيء كنوره اللماح

من كان يحمل في جوانحه الضحى
هانت عليه أشعة المصباح

المجد ملك العبقرية وحدها
لا ملك جبار ولا سفاح

هنگامی که بدوی به اینجا رسید، طه حسین از شدت شوق برخاست و گفت: «دیگر خرگوشی باقی نماند»، یعنی از همه پیشی گرفته است. زیرا طه حسین می‌دانست که او نیز در این ابیات مورد خطاب است، نه تنها المعری.