چقدر در ابتدا از شعرنو به خصوص شعر منثور متنفر بودم. چقدر ازآن متنفر بودم و ازآن بدم میآمد. و دلیلش این بود که از کودکی غرق در شعر عمودی بودم که با صدای پرطنین و ریتم باشکوهش چشم را پر و گوش را اشباع میکند. قافیهها و اوزان عربی چقدر لذتبخشند! چه لذتی دارد آوازخوانی با آنها! شما را کاملا مست میکنند. نمیتوانم بخوابم و بیدار شوم مگر اینکه با قطعاتی از شعر کهن و مدرن عربی دم بگیرم. گاهی مزاحم همسایهها میشوم! باید گوش و جانم را هر روز از این یا آن قطعه با این شعر یا آن پرکنم... از کودکی تاکنون این عادتم بوده. فکر میکنم هرکسی که با خواندن معلقات و گلچین اشعار عربی دوره اموی، عباسی و اندلسی و حتی بدوی الجبل، احمد شوقی، محمدمهدی الجواهری و .... بزرگ شده باشد، میفهمد من چه میگویم. باید اعتراف کنیم: گوش عرب به آهنگ اوزان و قافیههای بزرگ عربی عادت کرده بود که تو را کاملاً سیراب میکنند و به جای آنها هیچ بدیلی را نمی پذیری. این است راز ناخشنودی ما از شعرنو که اولین بار در دهههای پنجاه و شصت قرن گذشته ظاهر شد. و دلیل خشم شدید ما ازآن این بود. جهش یا بریدن خام و ناگهانی بود. برای ما سخت و بسیار بیرحمانه بود. این را در حالی میگویم که جنگهای شدیدی که بر سر شعر آزاد در همه محافل فرهنگی و حتی در همه خانوادهها و خانهها در بدو ظهور آن رخ داد، به یاد میآورم. مردم به دو قسمت تقسیم شدند: گروهی با آن که اقلیت بودند و گروهی در برابر آن که اکثریت بودند. پایان نامه دانشگاهی خود را به این موضوع اختصاص دادم، در دانشگاه سوربن درباره آن بحث کردم و در سال 1981 دکترای نقد ادبی مدرن گرفتم. از جمله مسائلی که در آن گفتم اینکه، شعر عمودی که میراث رسیده از هزاران سال پیش است، به شعری نیمه مقدس و معصوم تبدیل شده و قابل نقد و بررسی نبود و نباید به آن توهین شود... تبدیل به بتی از بتها شده بود. به همین دلیل مردم عرب به شدت علیه شعر نو قیام کردند و آن را بدعت یا حتی کفر قلمداد کردند!
اما شعر منثور قبل از ظهور در جهان عرب ابتدا در فرانسه ظاهر شده بود. باید دانست شعر منثور از اواسط قرن نوزدهم در غرب ظاهر شده بود، در حالی که تا اواسط قرن بیستم در جهان عرب خبری از آن نبود. بنابراین، بین مدرنیته شاعرانه فرانسوی و مدرنیته شعری عرب، یک قرن فاصله است. بعد در پایان آن قرن رواج یافت و توسط شاعران بزرگ، از جمله رمبو، لوترمون و مالارمه قوام یافت. سپس در قرن بیستم رنه شار، هانری میشو و بسیاری دیگر بر آن تسلط یافتند. به نظر میرسد پدیدهای مترادف با مدرنیته باشد.
نزار قبانی
آهنگ مدرنیته دیگر ریتم جوامع سنتی کشاورزی روستایی نیست، بلکه جوامع صنعتی فناورانه است. در نتیجه، مدرنیته برای همگام شدن با آن به قالب شعری جدیدی نیاز داشت. و بدین ترتیب شعر منثور و پیش از آن شعر تفعیله متولد شد. علاوه بر این، محدودیت وزنها و قافیهها، شاعر را هر چند بزرگ و سرسخت باشد، خسته میکند و او را قادر به بیان آزادانه درونیات عمیق خود نمیسازد. به همین دلیل شاعر امروزی آن وزنها را شکست و گفت: به من آزادی بده، دستهایم را رها کن! به این ترتیب باید دلیل پیدایش شعر مدرن را درک کنیم.
بودلر اولین شاعر بزرگی بود که شعر منثور را از طریق مجموعه خود با عنوان «افسردگی پاریس: اشعار منثور کوچک» به طور واقعی افتتاح، تقدیم و مشروعیت بخشید. به نظر میرسد که او قبل از اتخاذ منظومه منثور بسیار تردید کرده است. این اتفاق به گونهای میافتد که گویی او از این برچسب خجالت میکشید، یا میترسید مردم آن را نپذیرند. به این دلیل که مخاطب فرانسوی و همچنین عرب، به ریتمهای عظیم شعر قافیهدار عادت کرده بودند. همان به تنهایی میتوانست او را مانند بقیه از نظر شاعرانگی اشباع کند. اما میدانیم که وزنها و قافیهها گاهی حتی بزرگترین شاعران را بر خلاف میل خود به استفاده از حشو یا واژههای ساختگی وامیدارند. این در حالی است که شعر منثور تنها به حرکت درونی روح و موجهای موزون آن محدود میشود. این بدان معنا نیست که از وزن و ریتم خالی است. این بدان معنا نیست که آسان است! در واقع ریتم درونی خودش را دارد، اما ضعیف است و میتوانم بگویم پنهانی است که فقط گوشهایی که واقعاً به چشیدن شعر عادت دارند میشنوند. اما باید توجه داشت که شعر منثور بسیار دشوارتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم. محدودیتهای درونی خود را دارد که فقط شاعران حرفهای واقعی میدانند.
بودلر
شگردهای خاصی برای شعر منثور وجود دارد که مهمترین آنها نقض یا تجاوز به قانون حاکم بر زبان است، مانند گفتن «شب سپید» یا «روز سیاه» یا «عطر سبز» و غیره. همین تجاوزها یا تجاوزهای زبانی است که بار شعری به بار میآورند و وزنها و قافیهها را جبران میکنند. اما همه تخلفات موفقیتآمیز یا موفق نیستند. به قول یکی از منتقدان بزرگ روش اشتباه است، اما هر اشتباهی روش نیست! در همین راستا میگوییم: شعر تجاوز زبانی است، اما همه تجاوزها شعر نیست! متأسفانه اغلب شعر منثور را به همان راحتی که همه مینویسند، میگیرند. خطرناکتر این است که تجاوزهای زبانی را دستکم میگیرند، بنابراین آزاد به نظر میرسند و اصلا قانعکننده نیستند. آنها استعارههای ضعیف، پوچ و بی فایدهای هستند. آنها استعارههای ناموفقند و به هیچ وجه ارزش شعری خلق نمیکنند. بنابراین، تجاوز و تجاوز وجود دارد! به برخی مجموعههای شعر مدرن نگاه کنید که مانند قارچ تکثیر میشوند و در استعارهها یا تخطیهای زبانیشان آنقدر شبیه همند که دیگر تفاوتی بین آنها نمیبینید، مگر در شاعران واقعاً با استعداد. این یکی از دلایل بیگانگی مردم با شعرنو است. به هر حال، شعر منثور خود را در نیمه دوم قرن نوزدهم بر فرانسه تحمیل کرد. چون سه تن از بزرگان به آن سبک نوشتهاند: بودلر، رمبو و مالارمه. اما اینها بلدند زبان فرانسه را غصب کنند و زبان شعری را منفجر کنند. و آن هیولای وحشتناک لوتریامون را فراموش نکنیم! با او، تجاوز شاعرانه به مرزهای ترسناکی رسید که ذهن به سختی میتواند آن را باورکند.
مرزهای وحشتناکی که ذهن به سختی میتواند باورشان کند.
نمونههایی از تجاوزهای شاعرانه موفق
رمبو در فصلی در جهنم میگوید:
«اما چرا ما برای خورشیدی جاودانه غمگین میشویم، اگر در جستجوی نورالهی هستیم – به دور از آدمیانی که در فصلها میمیرند»...
چگونه انسانها میتوانند در طول فصول بمیرند؟ فصلها صحنهای نیستند که مردم در آن بمیرند. فصلها یک چیز فیزیکی نیستند. با این حال، این عبارت بار شاعرانه را به عنوان قویترین و بزرگترین بار ایجاد کرد. این یک نمونه بسیار موفق از تجاوز پنهان به زبان فرانسوی است.
و در باره سپیدهها میگوید: طلوع تابستان را بوسیدم... آب مرده بود... راه میرفتم، نفسهای قوی و نرم را بیدار میکردم... جواهر نگاه میکردند و بالها بدون سروصدا اوج میگرفتند... سحر و کودک در ته جنگل افتاد و غیره... (همه استعارههایی پراکنده و برش خورده از شعری با عنوان: طلوع. که ممکن است در نگاه اول پوچگرایانه به نظر برسد، اما به هیچ وجه چنین نیست).
رمز و راز بودن آن یک فضای بسیار دوست داشتنی ایجاد میکند. ابهام آن فراتر از هر وضوحی است. به هر حال کل شعر را باید از اول تا آخر خواند و بابت پاره پاره شدن آن عذرخواهی میکنم. چه زیباست این جمله که چنین شروع میشود: طلوع تابستان را پذیرفتم! من را به یاد تابستانهایم میاندازد... من را به یاد آغاز تعطیلات تابستانی میاندازد و تمام شادیهایی که هر سال با آن همراه است.)
رنه شار در شعر معروفش با این مطلع «خوب کاری کردی که رفتی آرتور رمبو!» میگوید:
«هجده سالت که به دوستی تن نمیداد، به سنگدلی، به فرومایگی شاعران پاریسی و وزوز زنبورهای عقیم خانواده دیوانهات، خوب کردی که تارومارشان ساختی؛ که آنها را در گوشه گوشه اقیانوسها در باد پراکندی، خوب کردی که آنها را زود زیر تیغ گیوتینشان افکندی »... و...
همه آنها استعارههایی معجزهآسایند، همه تجاوزهایی شگفتانگیزی از شاعری بزرگاند که شاعر بزرگ دیگری را تجلیل میکند و عظمت و دیوانگی آزادیخواهانهاش را میستاید. این شعری است که از ژرفا میجوشد و همزمان شایسته رامبو و برنه شار است. شعری که هرج و مرج خلاقانه، ویرانگر و سرکش را میستاید که بی آن نه شعر داریم و نه هیچ.
از همه اینها به چه نتیجهای میرسیم؟ به این نتیجه میرسیم که شعر نو همه تجاوز است و تجاوز، همه نقض است و نقض. بدون تجاوز یا نقض معانی رسمی و قانونی زبان، نه شعری وجود دارد و نه هیچ.
در پایان، برای روشنتر شدن ایده، اجازه دهید با مثالهایی از شعر عربی به پایان برسیم. نزار قبانی در توصیف قطار سریعالسیر که زمین را چپاولگرانه غارت میکند میگوید:
قطار من پرشتاب و سریع میرود
در راه خود گوشت فاصلهها را میجود
در راه خود مزارع را میدرد
درختان را میبلعد در راه
میلیسد پای دریاچهها
قطار گوشت فاصلهها را میجود، قطار مزارع را میدرد، قطار درختان را میبلعد، قطار پای دریاچهها را میلیسد. همه آنها استعارههای خارقالعادهاند که به قانون معمول زبان تجاوزمیکنند. همه آنها به اصطلاح زبان عربی را شکار میکنند تا زبان عربی را احیا کنند و فضای جدیدی از آزادی را به آن بیافزایند. خلاقیت این است. این است شعر. هیچ خلاقیتی بدون تجاوز به معانی ملالآور، سازگار و قانونی زبان عربی وجود ندارد...
آدونیس میگوید:
شب کلبه بادیه نشینان بود
و چراغها قبیله
و من خورشیدی نحیف
زیر آن زمین تغییر داد چهرهاش را
سرگردان به راه طولانی رسید
چیزی که در این قطعه فوقالعاده برای من جالب است: خورشید نحیف است. چگونه خورشید میتواند نحیف باشد؟ این نقض قانون زبان است. یک زن ممکن است لاغر باشد نه آفتاب. با این حال استعاره شاعرانه و بسیار بسیار موفق است.
سپس در شعری دیگر میگوید:
چهرهای هراسیده از ماه نیست
او همچون نیزهای شرکآلود میآید
مهاجم به سرزمین حروف
خون ریزانی که به خورشید میبرد خون ریختهاش
به تن میکند برهنگی سنگ را
و برای غارها دعا میکند
او که زمین سبک را در آغوش میگیرد
زمین سنگین است نه سبک. با این وجود، استعاره بسیار موفق و کاملاً قانع کننده است. به طور کلی در دیوان پیشگام و مؤسس تجدد شعری عرب نمونههای زیادی از این دست وجود دارد: منظورم «ترانههای مهیاردمشقی» است. او زبان شعر عربی را در فرم و محتوا منفجر کرد. خطرناکتر از همه این است که خود میراث کلامی سرکوبگر، یعنی مقدسات را منفجر کرد و از هر آنچه که در حال حاضر در حال وقوع است از نظر انفجار و اشتعال پیشی گرفت.