رمان جدید سلمان رشدی درباره « پیروزی نهایی واژه‌ها»

هفت ماه پس از اینکه به او حمله شد و یک چشمش را از دست داد

رشدی در پی افکندن بنای رمان خود آنچه از متون مربوط به تاریخ فرهنگ، سیاست و تمدن شبه قاره هند در دوره قرون وسطی دریافته بود، بهره می‌برد
رشدی در پی افکندن بنای رمان خود آنچه از متون مربوط به تاریخ فرهنگ، سیاست و تمدن شبه قاره هند در دوره قرون وسطی دریافته بود، بهره می‌برد
TT

رمان جدید سلمان رشدی درباره « پیروزی نهایی واژه‌ها»

رشدی در پی افکندن بنای رمان خود آنچه از متون مربوط به تاریخ فرهنگ، سیاست و تمدن شبه قاره هند در دوره قرون وسطی دریافته بود، بهره می‌برد
رشدی در پی افکندن بنای رمان خود آنچه از متون مربوط به تاریخ فرهنگ، سیاست و تمدن شبه قاره هند در دوره قرون وسطی دریافته بود، بهره می‌برد

در حالی که سلمان رشدی، نویسنده بریتانیایی هندی تبار، به بهبودی خود از جراحات حمله سال گذشته ادامه می‌دهد، آخرین رمانش با نام «شهر پیروزی» که در ماه جاری منتشر شد، به نظر می‌رسد پاسخ او به بسیاری از دشمنان و بازگشت چالش برانگیز به صحنه ادبی بین‌المللی است، رمانی با این مضمون؛ « کلماتند که سرانجام پیروز می‌شوند».
به گزارش نیویورک تایمز، رشدی رمان خود را در دسامبر 2021 به ناشرش (رندوم هاوس) تحویل داده بود و توافق برای انتشار آن در تابستان گذشته صورت گرفت؛ یعنی اندکی پیش از اینکه در موسسه Chateauqua  در نزدیکی نیویورک، در ایالات متحده آماده سخنرانی می‌شد و مورد حمله یک افراطی با چاقو قرار گرفت و به شدت زخمی شود. ضارب که توسط حضار دستگیر و به مقامات تحویل داده شد، گفت که در حال اجرای فتوای قدیمی امام خمینی در سال 1989 بوده که پس از انتشار رمان «آیات شیطانی - 1988»، این نویسنده جنجالی را مهدور الدم اعلام کرد و همان طور که می‌دانیم پس از آن طوفان تظاهرات در سراسر جهان اسلام و چندین شهر و پایتخت غربی، به راه افتاد. رشدی در حمله اخیر یکی از چشمانش را از دست داد و همچنان در حال بهبودی از جراحات دیگر است، اما ناشرش می‌گوید او به طور پیوسته در حال بهبود و در حال برنامه ریزی برای پروژه‌های جدید است.
اعتراضات، فتوا، صحنه‌های جوامع مسلمان در بریتانیا در حال سوزاندن کتاب‌های رشدی و بحث‌های بی‌پایان درباره «آیات شیطانی» او در روزنامه‌ها و مجلات سراسر جهان، همگی به او شهرتی بین‌المللی بخشید که او هرگز خواب کسب آن را در پشت نوشته‌هایش که به ادبیات پست مدرن تعلق دارد، نمی‌دید. «شهر پیروزی» پانزدهمین اثر داستانی او به شمار می‌آید که چیزهایی از تاریخ و سیاست را با عناصر رئالیسم جادویی در فضاهایی تحت تأثیر محیط هندی ترکیب می‌کند.

رشدی در سال 1947 در بمبئی هند به دنیا آمد و اولین رمان خود با نام «گریموس» را در سال 1975 منتشر کرد، اما زمانی به شهرت رسید که برای دومین رمانش به نام «بچه‌های نیمه شب» که در سال 1981 منتشر شد، جایزه بوکر را دریافت کرد؛ روایت تقسیم تحمیلی هند توسط استعمار بریتانیا در سال 1948 که آن را به دو کشور تقسیم کرد(بعداً بنگلادش از کشوری که برای مسلمانان در پاکستان تعیین شده بود مستقل شد، در حالی که کشمیر همچنان یک منطقه مورد مناقشه باقی ماند). اما او هفت سال پس از دریافت جایزه «بوکر» به دلیل «آیات شیطانی» به شهرت دیگری رسید، پس از صدور فتوای خمینی مبنی بر مباح دانستن خون او و همه مترجمانش و تعیین 2.5 میلیون دلار جایزه برای سر او. دولت ایران در سال 1998 این فتوا را باطل اعلام کرد و گفت که آن را اجرا نخواهد کرد و این به رشدی اجازه داد تا حدوداً بعد از یک دهه آزادی خود را به دست آورد و در سال 2000 از بریتانیا به ایالات متحده نقل مکان کرد و به چهره‌ای شناخته شده در صحنه ادبی و فرهنگی شهر نیویورک تبدیل شد. رشدی در خاطرات خود که تحت عنوان «جوزف آنتون – 2013» منتشر شد، مصائبی را که در زیر حفاظت شبانه روزی پشت سر گذاشته بود، بازگو می‌کند؛ این نام استعاره‌ای است از نویسندگان محبوبش: جوزف کنراد و آنتون چخوف.
رمان جدید روی موضوعات بسیاری کار می‌کند که رشدی را از ابتدا به خود مشغول کرده‌اند: رئالیسم جادویی سرشار از تخیل، میراث باستانی هند، نقش اسطوره‌ها در شکل دادن به تاریخ و آن مبارزه دائمی بین نیروهای تنوع فرهنگی در مقابل بنیادگرایی و تعصب، قدرت داستان‌ها، ماندگاری زبان و جاودانگی واژه‌ها را ستایش می‌کند و به جایی که داستان‌های بافته شده از کلمات به تنهایی پس از فروکش کردن درگیری‌ها، پایان جنگ‌ها، فروپاشی امپراتوری‌ها و نابودی تمدن‌ها باقی می‌مانند، ختم می‌شود.
«شهر پیروزی» چنان قاب‌بندی شده که گویی یک متن حماسی سانسکریت است که در قرون وسطی پیدا شده است. حکایت داستان‌نویس و شاعر پامپا کامپانا را بازگو می‌کند که با قدرت تخیل خود، تمدن جدیدی را در جنوب هند خلق می‌کند که توسط خدایان متبرک شده و 240 سال را در بر می‌گیرد تا تنها چیزی باشد که پس از نابودی نشانه‌های فیزیکی باقی می‌ماند؛ شعر حماسی را به عنوان پیامی برای آیندگان در ظرفی دفن می‌کند و در پایان می‌گوید که تمام آن شکوه از بین رفته است و «هیچ چیزی نیست». از همه آن شهر به جز این کلمات چیزی باقی نمانده است. کلمات تنها پیروز هستند.
رشدی در ساخت روایت خود از متون تاریخ فرهنگ، سیاست و تمدن شبه قاره هند در قرون وسطی، به ویژه روایت‌های تاریخی در مورد ظهور و فروپاشی تاریخی امپراتوری ویجایاناگار که در قرن چهاردهم میلادی توسط دو برادر از قبیله‌ای معروف به گله‌داری گاو، آن‌طور که افسانه می‌گوید تأسیس شد، استفاده کرده. شهر ویجایاناگر - به معنای شهر پیروزی - بنا به روایتی، مکان معجزه آسای شاعره آینده بین است که بذرهایی را به دو برادر گاودار داد و تبرک کرد و به آنها گفت که اگر آنها را در مکانی بکارند، بلافاصله شهری از دل زمین می‌روید. و هنگامی که پیشگویی او محقق می‌شود، فالگیر با زمزمه داستان‌هایی در گوش مردم زندگی را به شهر می‌بخشد و شهر جدید را به تاریخ می‌آورد. کامپانا خواستار جامعه‌ای مبتنی بر اصول تساهل مذهبی و برابری جنسیتی است، اما حاکمان شهری که پایتخت یک امپراتوری بزرگ شد از آن به تنگ آمده‌ و او را به تبعید می‌فرستند و او از آنجا شاهد پایان قدرت ویجایاناگار می‌شود که توسط مهاجمان نابود شد.
و همانطور که شهرت رشدی محصول جانبی بحث سیاسی بر سر «آیات شیطانی» بود، انتشار «شهر پیروزی» هم اکنون ابعاد دیگری پیدا می‌کند و معانی آن بسیار فراتر از اثر ادبی مطلق طنین انداز می‌شود. این اثر پاسخی است روشن به کسانی که به او حمله می‌کنند و شکی نیست که نهادهای فرهنگی آمریکا آن را فرصتی ایده‌آل برای بازگرداندن رشدی پس از غیبت و ترویج رمان به‌عنوان یک موقعیت سیاسی قبل از ارزش ادبی‌اش خواهند یافت. در واقع، بیشتر بررسی‌های اولیه منتشر شده در روزنامه‌های جهان آنگلوساکسون تاکنون بسیار مثبت به نظر می‌رسد و نویسندگان برجسته آمریکایی و بریتانیایی، به ویژه مارگارت اتوود، اریکا واگنر و نیل گیمن، داوطلب شده‌اند تا آن را در انجمن ارائه دهند. 
با این حال، باید اذعان کرد که مهم‌ترین اثر رشدی- برخلاف «آیات شیطانی» و اکنون «شهر پیروزی»- ممکن است اثری باشد که کمتر شناخته شده از جمله«آخرین آه‌های آخرین موری (ویسکی) – 1995»، که موجی از ناامیدی را که هند با فروپاشی امیدها برای ایجاد دموکراسی پس از استقلال و پس از اعمال مقررات اضطراری در دوره نخست وزیری ایندیرا گاندی در سال 1975 شاهد آن بود ترسیم می‌کند. همچنین «خشم – 2001»، اولین رمان او پس از دومین مهاجرتش به دنیای جدید، که روزهای عروسک‌سازی را توصیف می‌کند که اخیراً پس از ترک همسر و فرزندش در لندن به نیویورک آمده است. همچنین در «هارون و دریای قصه‌ها - 2005» با نفسی جادویی درباره‌ی پسر قصه‌گوی شهری که داستان‌هایش خنده را بر دل آدم‌های سرنوشت‌ساز در شهری غمگین می‌آورد.



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.