چگونه روشنفکر روشنگر بر دانش آموخته بنیادگرا در فرانسه پیروز شدند؟

اعتبار شاعران، نویسندگان و فیلسوفان جایگزین اعتبار کشیشان و اسقف‌ها در قرن نوزدهم شد

ویکتور هوگو - پل بنیچو
ویکتور هوگو - پل بنیچو
TT

چگونه روشنفکر روشنگر بر دانش آموخته بنیادگرا در فرانسه پیروز شدند؟

ویکتور هوگو - پل بنیچو
ویکتور هوگو - پل بنیچو

پل بنیچو یکی از منتقدان بزرگ فرانسوی قرن بیستم به شمار می‌رود. اما شهرت در جهان عرب به سمت رولان بارت رفت و او را تحت الشعاع قرار داد و حتی او را به کلی محو کرد. این در واقع یک بی عدالتی بزرگ، بلکه یک اشتباه بزرگ است. چرا این را می‌گویم؟ چون که آثار پل بنیچو از نظر توضیح چگونگی تولد مدرنیته و پیروزی آن بر دوران کهن در فرانسه، اگر نه بیشتر، اهمیتی کمتر از آثار رولان بارت ندارند. این موضوع مورد توجه فرهیخته عرب نیز هست، بلکه موضوع روز است. علاوه بر این، این منتقد بزرگ برای ما توضیح می‌دهد که چگونه مسیحیت لیبرال روشنگر پس از نبردهای سخت و تلاش‌های بسیار بر مسیحیت بنیادگرای سیاه غلبه کرد. بررسی نوشته‌های این منتقد برجسته به ما کمک می‌کند تا تحولاتی را که در ادبیات فرانسه در مرحله‌ای حساس از تاریخ آن رخ داده است، درک کنیم. مشخص است که این مرد بین سالهای 1908-2001 (یعنی 92) سال عمر طولانی داشته است. او بیشتر عمر خود را صرف مطالعه شاعران، نویسندگان و متفکرانی کرد که از طریق دگرگونی‌های عمده‌ای که فرانسه مدرن را به وجود آوردند نقش داشتند، مانند: شاتوبریان، آگوست کنت، لامارتین، ویکتور هوگو، آلفرد دو وینی، ژرار دو نروال، آلفرد دو موسه، و بسیاری دیگر. او این شاعران بزرگ را نه تنها از نظر هنری یا زیبایی شناختی، بلکه از نظر عقیدتی و سیاسی نیز مورد بررسی قرار می‌دهد. شعر هم محتوای فکری دارد، نه فقط زیبایی شناسی که ما را طربناک وشاد می‌کند. او همه اینها را به تفصیل از طریق کتاب‌های پیوسته خود برای ما توضیح می‌دهد: اول، کتابی با عنوان « انتظام نویسنده مدرن و پیروزی‌اش بر کشیش کهن بین سال‌های 1750-1830: پژوهشی در باره آغاز دوره اقتدار معنوی سکولار در فرانسه». این کتاب در سال 1973 و در حدود پانصد صفحه منتشر شده است. دوم کتابی با عنوان « دوران پیامبران: آموزه‌های عصر رمانتیک» توسط «گالیمار» در 589 صفحه در قطع بزرگ منتشر و برنده جایزه آکادمی فرانسه در سال 1978 شد. سوم کتابی با عنوان «پیشوایان رمانتیک» منتشر شده توسط گالیمار در سال 1988 در 553 صفحه. این اثر در سال 1988 برنده جایزه آکادمی فرانسه شد. چهارم کتابی با عنوان « مکتب ناکامی و تلخکامی‌ها» که سال1992 توسط انتشارات گالیمار در615 صفحه منتشر شد.
این چهار کتاب قطور پیاپی و متوالی، شاهکاری از نقد فکری بهترین‌ها را نشان می‌دهند. این آثار به ما نشان می‌دهند چگونه شاعر، نویسنده یا فیلسوف در فرانسه مدرن که پس از انقلاب فرانسه شکل گرفت، جایگزین کشیش یا روحانی می‌شود. با این حال، این یکباره اتفاق نیفتاد، بلکه در مراحل متوالی در طول قرن هجدهم و نوزدهم روی داد. سپس فرهنگ معنوی سکولار جایگزین فرهنگ مذهبی روحانیت روحانیون بنیادگرا شد. این روند عظیم که نشان دهنده گسست مدرنیته است چگونه به وجود آمد؟ آیا طغیان مدرنیته سخت، تلخ و دشوار بود؟ به عبارت دیگر: چگونه تفکر سکولار، مدرن و مترقی جایگزین دگماتیسم متحجر بنیادگرایی کلیسایی کهن شد؟ و سرانجام: چگونه بنای جدید بر روی خرابه‌های دنیای قدیم قد برافراشت؟ اینها برخی از سئوالات اصلی این منتقد برجسته است که شهرتش تحت الشعاع جنون فرمالیسم پوچ و در نهایت عقیم قرار گرفته است. لازم به ذکر است که این پرسش‌ها اکنون در وهله اول متوجه روشنفکر عرب است. زیرا در آینده‌ای نزدیک شاهد همین پدیده یا چیزی مشابه آن خواهیم بود. ما شاهد همان زایش طولانی و دشوار خواهیم بود. هیچکس باور نمی‌کند که سخنان روحانیون خشک و شیوخ شبکه‌های ماهواره‌ای تا ابد بر ما مسلط بماند. هیچ کس باور نمی‌کند که درک قسری و تمامیت‌خواه اخوان المسلمین از اسلام تا قیام قیامت بر افکار عمومی عربی چیره باقی بماند! هیچ کس باور ندارد که دین «لا اکراه فی الدین» به گونه‌ای درک شود که با روح و ماهیت آن مغایرت داشته باشد. همه اینها در سال‌های آینده که فهم روشنگرانه اسلام بر فهم تاریک‌اندیش پیروز می‌شود، از بین خواهد رفت. سپس روشنفکر مدرنیست یا فیلسوف عرب جایگزین شیخ سنتی می‌شود که صدها سال بر ذهنیت جمعی مسلط بوده است. آنگاه روشنفکران عرب بر شیوخ شبکه‌های ماهواره‌ای پیروز خواهند شد. و دین حق را به گونه‌ای کاملاً متفاوت توضیح خواهند داد: یعنی به گونه‌ای که نوبه نوشونده، آزاد و با طراوت باشد. سپس محمد ارکون جایگزین محمد عماره، حسن حنفی جایگزین یوسف القرضاوی، العقاد جایگزین حسن البنا، طه حسین جایگزین سید قطب و ... می‌شوند. بزرگترین شرط‌بندی بر همه چیزهایی که اکنون اتفاق می‌افتد در اینجا نهفته است. پشت پرده هست بازیهای پنهان... اگر کتاب‌های پل بنیچو را ترجمه می‌کردیم، می‌دانستیم که گذار مدرنیته با همه مظاهر، مراحل و پیچیدگی‌هایش چگونه اتفاق افتاد. این یک جابجایی یا گسست است که برای ما نیز اتفاق خواهد افتاد، همانطور که دویست سال پیش در اروپا اتفاق افتاد. اما این بدان معنا نیست که مدرنیته ما کپی دقیقی از مدرنیته اروپا خواهد بود! این بدان معنا نیست که انقلاب فرانسه تنها مدل تغییر است. ما نیازی به گیوتین، خشونت و خون فراوان نداریم که خیابان‌های پایتخت‌هامان را پر کند، همانطور که خیابان‌های پاریس را پر کرد. راه‌های دیگری برای تغییر وجود دارد.
به عنوان مثال روش اصلاح تدریجی و حکمرانی خوب به روش انگلیسی وجود دارد. این سخنان را در حالی می‌نویسم که با چشمان خود شاهد هستم که چگونه پادشاه محترم و محبوب چارلز سوم در کهن‌ترین دموکراسی جهان بر تاج و تخت انگلستان نشست.
اما اجازه دهید به فرانسه برگردیم. مشهور است که رهبران نهضت شعری و ادبی فرانسه مانند لامارتین، آلفرد دو وینی، ویکتور هوگو و دیگران، انقلاب فرانسه و رویدادهای عظیم آن را همراهی کردند و یا حداقل بلافاصله به دنبال آن رفتند. به عبارت دیگر، آنها شاهد مرگ دنیای قدیم و تولد دنیای جدید بر ویرانه‌های آن بودند. زلزله انقلاب فرانسه در ادبیات، شعر و نثر آنها منعکس شد. بدون اغراق می‌توان گفت که انقلاب کبیر فرانسه یک زلزله بزرگ در سطح سیاسی و محصول آنها زلزله بزرگی در سطح شعر، ادبی و فکری بود. زلزله اندیشه مقدم بر زلزله سیاست بود. اما اخیراً در جهان عرب چه اتفاقی افتاد؟ دقیقا برعکس. خیزش‌های گسترده مردمی با به قدرت رسیدن اخوان المسلمین به اوج خود رسید! آنها آن را انقلابی باشکوه به حساب می‌آورند! بلکه به عنوان ضدانقلاب قول خنثی کردنش را می‌دهند! وای خدای من چطور همه چیز برعکس شد...؟
به هر حال ویکتور هوگو نه تنها شاعری به معنای هنری و غنایی شگفت انگیز کلمه بود، بلکه متفکری اجتماعی و سیاسی بود که درگیر دغدغه‌ها و مسائل زمانه خود بود. وگرنه منظور از رمان «بینوایان» چیست؟ اینجا شاعر رهبر همه ملت شد. شاعر بزرگ دارای شهودی پیش‌بین و آینده نگر است که راه را برای مردم هموار می‌کند. معروف است که او مخالف کاهنان، اسقف‌ها و کشیشان بود، زیرا آنها نماینده حزب ارتجاع و رکود در زمان او بودند. این بدین معنی نیست که او یک خداناباور بود. هرگز. می‌گفت: من به وجود خدا بیشتر از وجود خودم اعتقاد دارم! او خدای حقیقت، عدالت، خوبی و زیبایی است. بنابراین، مخالفت با بنیادگرایی تاریکی به معنای الحاد نیست، آن‌طور که بسیاری تصور می‌کنند، بلکه به معنای اعتقاد به شکلی دیگر است، شکل جدیدی که نه سرکوب‌گر، نه اجبارکننده، و نه تاریک‌گراست. قرآن کریم می‌فرماید: « لا اکراه فی الدین/ در دین هیچ اجباری نیست». ویکتور هوگو از روحانیون زمان خود به دلیل سختگیری، تحجر و مبارزه آنها برای مال معاش و پول خشمگین بود. بعداً آنها بسیار تغییرمی‌کنند و روشن می‌شوند، اما نه در زمان او. مسیحیت بعدی پس از کشمکشی طولانی و تلخ با مدرنیته آشتی می‌کند. این بزرگترین انقلاب معنوی و فکری در تاریخ بشر است. به پاپ فرانسیس نگاه کنید که نماینده یکی از وجدان‌های بزرگ زمانه ماست. از تکبر دینی یا تکفیر لاهوتی در او اثری نیست، بلکه برعکس است. او دین را روشنگرانه و گشوده درک می‌کند، دست خود را خالصانه به سوی جهان اسلام دراز و « سند برادری انسانی» را با شیخ اعظم الازهر در ابوظبی امضا می‌کند.
منظور نویسنده در تز اصلی خود این است که اعتبار شاعران، نویسندگان و فیلسوفان جایگزین اعتبار کلیسا، کشیشان و اسقف‌ها در قرن نوزدهم شد. اما مشکل این است که جایگزینی یک مرجع معنوی جدید برای یک مرجع معنوی قدیم که صدها سال ریشه دارد آسان نیست. مشخص است که اقتدار کلیسا برای حداقل 1500 سال در فرانسه و تمام اروپا بر اذهان غالب بود. و باعث ایجاد آرامش و اطمینان در مردم می‌شد، به ویژه هنگامی که گرفتار مصائب، بلاها، فقر، گرسنگی و بیماری‌ها می‌شدند.
از این رو، فروپاشی اعتبار بنیادگرایی مسیحی خلأ بزرگی بر جای گذاشت و حتی باعث وحشت روحی شد. شاعران، نویسندگان و فیلسوفان بزرگ کوشیده‌اند تا جای خالی را پر کنند و تا حد امکان به این وضعیت بپردازند. بنابراین می‌توان گفت شعر پس از زلزله انقلاب فرانسه تا حدودی جایگزین دین شد. جای آن را به عنوان آرامشی برای روح‌های سرگردان، روح‌های گمشده مضطرب گرفت.
در نهایت برای حقیقت و تاریخ باید این را اضافه کرد: دین بر خلاف تصور ما به طور کامل در اروپا و غرب تمام نشد. بلکه اتفاقی که افتاد این بود که مسیحیت لیبرال و روشنفکر جایگزین مسیحیت بنیادگرای قدیمی شد، همانطور که قبلا ذکر کردیم. به همین دلیل، روح اروپایی پس از آنکه براثر زلزله انقلاب فرانسه تا حد زیادی به لرزه در آمد، متزلزل شد و به وحشت افتاد، آرامش یافت. در نتیجه، دین در دوران مدرن ختم نشد، بلکه تنها مفهوم تاریک و متعصب تکفیری آن پایان یافت. تفتیش عقاید و جنگ‌های فرقه‌ای وحشتناک کاتولیک و پروتستان که میلیون‌ها کشته برجای گذاشتند، به پایان رسید. دوران تکفیر داعشی -اگر بتوان چنین چیزی گفت- تمام شد. این بزرگترین دستاورد روشنگری بزرگ و در پی آن انقلاب فرانسه بود. این همان چیزی است که روزی در جهان عرب رخ خواهد داد. ایمان زندگی بخش جایگزین ایمان تکفیری می‌شود که می‌کشد. من در کتابم با عنوان «اسلام در آینه روشنفکران فرانسوی»  که اخیراً توسط «دارالمدی» در بغداد - عراق منتشر شده است، به این مشکل عمده پرداختم.
 



«منازل العطرانی»... بيوگرافى با طعم رمان مدرن

«منازل العطرانی»... بيوگرافى با طعم رمان مدرن
TT

«منازل العطرانی»... بيوگرافى با طعم رمان مدرن

«منازل العطرانی»... بيوگرافى با طعم رمان مدرن

رمان «منازل العطرانی» نوشته‌ی جمال العتابی، منتشر شده در سال ۲۰۲۳، بيوگرافى با طعم رمان مدرن است؛ این رمان تلاش می‌کند که رشته‌های داستانی را جمع‌آوری کند که قهرمانش «محمد الخلف» است،. او که از زندان فرار کرده و نقشه‌ای دقیق برای رسیدن به مکانی امن در روستای «العطرانیه» در منطقه‌ی فرات میانه کشیده است. و متوجه می‌شویم که قهرمان رمان پس از سال ۱۹۶۰ به اتهام سیاسی در دادگاه نظامی محاکمه و به زندان محکوم و در زندان کوت زندانی می‌شود. زمانی که کودتای فاشیستی ۸ فوریه ۱۹۶۳ رخ داد، زندانیان، از جمله قهرمان رمان، با همکاری اهالی شهر موفق شدند درهای زندان را بشکنند و زندانیان را آزاد کنند که راه‌های مختلفی برای رسیدن به خانه‌هایشان یا جستجوی پناهگاه‌های امن انتخاب کردند.
کل رمان یک مونولوگ داخلی طولانی است، از زاويه ديد قهرمان رمان، که در آن درباره‌ زندگی جدید و کاملاً ناشناخته‌اش صحبت می‌کند:
«بعد از اینکه شب را در خانه‌ یکی از دوستانت در کوت گذراندی، مسیر کجاست؟ اکنون آزاد شده‌ای، محمد الخلف حیران گفت: هنوز لباس‌های زندان را به تن دارم»(ص ۵).
بدین ترتیب، ساختار روایی رمان، به‌عنوان یک ساختار جستجوی پناهگاه امن و تعقیب، آشکار و نامحسوس، از دستگاه‌های امنیتی دیکتاتوری آن زمان شکل می‌گیرد. و روستای «العطرانیه» که محل سکونت خانواده و عشیره در منطقه فرات میانه است به یک ساختار مکانی مولد تبدیل می‌شود که حوادث را به حرکت در می‌آورد و خاطرات گم‌شده را زنده می‌کند و نقدی خودآگاه از تجربه جنبش ملی در طول نیم قرن ارائه می‌دهد و تصویر ساختار روایی را به‌طور کامل بازسازی می‌کند.
وقتی «محمد الخلف» به روستای «العطرانیه» می‌رسد، «نوّار الناهض»، شوهر خواهرش که او را به روستای «العطرانیه» در قلعه‌سکر در ناصریه همراهی کرده بود، نام «محمد العطرانی» بر او می‌گذارد و برایش پناهگاه امنی فراهم می‌کند:
«این پناهگاه توست، دور از چشم‌های مراقبان، در آن ویژگی‌های گذشته را بازسازی می‌کنی»، (ص ۲۹).
این پناهگاه فرصتی مناسب برای «محمد الخلف» بود تا صفحات زندگی خود را با نگاهی نقدی و نقد خودآگاه (سیاسی و شخصی) از سال‌های گذشته بررسی کند. و از سوی دیگر، رمان مظاهر خشونت و استبداد را که توسط رژیم‌های دیکتاتوری، به‌ویژه رژیم بعث و دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی‌اش اعمال می‌شود، فاش می‌کند و همچنین نقدی بر تاریخ سیاسی عراق در طول نیم قرن، به‌ویژه از انقلاب چهاردهم ژوئیه ۱۹۵۸ تا اشغال عراق توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳، ارائه می‌دهد. رمان همچنین از درک دقیق طبیعت زندگی روزمره و جزئیات آن در روستاها و هورها( تالاب‌ها) پرده برمی‌دارد. می‌توان گفت که اکثر شخصیت‌های فرعی رمان از قشر کشاورزان زحمتکش هستند، به جز نمونه‌هایی که به قشر تحصیل‌کرده تعلق دارند، از جمله قهرمان رمان «محمد الخلف» و پسرش «خالد»، و همچنین «نوّار»، شوهر خواهر بزرگترش که او را تا آخرین پناهگاهش همراهی کرد. رمان با تصمیم دولت برای تخلیه زندان‌ها و عفو محکومان و زندانیان و فراریان و آزادسازی آنها به پایان می‌رسد؛ یک اقدام پیش‌گیرانه برای احتمال اشغال کشور و حمله به آن پس از اینکه نیروهای نظامی خارجی در مرزها آماده حمله به کشور شدند، به‌ویژه پس از اشغال کویت توسط رژیم صدام:
«هدف مشخص است، رژیم قبل از فروپاشی و سقوط، این اقدام را انجام داد، در مقابل نیروهای نظامی که در مرزها منتظر اشغال و حمله به کشور هستند»، (ص ۲۵۲).
از نظر روایی، رمان یک گرایش متا-روایی آشکار دارد که در تمایل قهرمان رمان «محمد الخلف» به نوشتن خاطراتش نمایان می‌شود، از جمله هفت برگه‌ای که نوشته و تاریخ «۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ – العطرانیه» را برخود دارد (ص ۱۲۰). علاوه بر این، اشاراتی به این وجود دارد که او فصل‌هایی از خاطراتش را درباره زندگی شخصی‌اش با عنوان «خاطرات عطرانی»، (ص ۱۲۰) رها کرده است. یکی از فصل‌های خاطراتش با عنوان «روایت‌هایش» به توصیف زندگی‌ خود، زمانی که در دهه‌ی ۴۰ میلادی معلم بود، بعد از آنکه در سال ۱۹۵۱ از «الدوایه»به آنجا منتقل شد و در آن توصیفی کامل از زندگی مردم، روستا و مدرسه، به‌ویژه معلمان و دانش‌آموزانش آمده است، (ص ۱۲۳).
مادر، همسر «محمد الخلف»، نمادی از زن مبارز و صبور عراقی است که تمام مصیبت‌ها و شکست‌های خانواده و جامعه را تحمل کرده است:
«زنی که تمام عمر خود را در اندوه و تلخی سپری کرده، با این حال همچنان مانند یک نخل رشید در زمین استوار باقی مانده است»، (ص ۲۵۰).
مظاهر طنز سیاه در بسیاری از صفحات رمان به وضوح دیده می‌شود، که به رژیم‌های استبدادی و دیکتاتوری می‌خندند و دیوار ترس را که مانع از مقاومت شهروند می‌شود، می‌شکنند.

و شاید این پدیده در خنده بر استفاده از پارچه پلاکاردهای رژیم دیکتاتوری که شعارهای حزب حاکم (آزادی و سوسیالیسم) را دارند برای دوخت لباس‌های زیر کودکان تجلی یابد و همانطور که یکی از افراد با خنده می‌گوید: «شما با عبارات چالش و پیروزی آینده، مؤخره‌های خود را می‌پوشانید!»، (ص ۲۴۸). و همانطور که «محمد الخلف» به یکی از شخصیت‌های رمان می‌گوید:
«باید این (بخشش) را در عید به تو می‌دادیم، شاید در بیضه‌هایت شعارهای (آزادی و سوسیالیسم) را پیدا می‌کردیم. نوه‌ها نیز سهم خود را از (بخشش‌ها) گرفتند، لباس‌های زیرشان با شعارهای تمجید ملت، به ویژه اگر پارچه‌اش رنگی باشد، مزین شده بود»، (ص 248).
باید گفت تنوعی در سبک‌های روایت وجود دارد. با وجود تسلط ساختار مونولوگ داخلی که ناخودآگاه قهرمان داستان «محمد الخلف» را بازتاب می‌دهد، فصل‌ها و بخش‌هایی وجود دارد که ساختار روایت دانای کل را آشکار می‌کنند و دیگر بخش‌ها به ساختار صحنه‌ روایی متکی هستند. همچنین، گفتگوهای خارجی جایگاه خاصی در ساختار روایی دارند و نمی‌توان از طبیعت چندصدایی روایت که فرصت ارائه دیدگاه‌ها و نظرات شخصیت‌های مختلف داستان را فراهم می‌کند، غافل شد.
در فصل بیست و هفتم، روایت تا حد زیادی به ساخت صحنه متکی است:
«وقتی همه خوابند، محمد زیر نور کمرنگی که از سقف می‌تابد، بیدار می‌ماند»، (ص 142).
همچنین مظاهر روایی ‌دانای کل که یک روایت خارجی گزارشی است، دیده می‌شود:
«محمد الخلف مسیر خود را از میدان الامین تا کاظمیه و سپس به شهر آزادی در خیابان مورد نظر در اولین سایبان ترسیم کرده بود»، (ص 36).
بکارگیری ساختار مونولوگ داخلی در گفتگوهای چندین شخصیت داستان تکرار می‌شود، از جمله مونولوگ‌های «نوّار»:
«به رختخواب می‌روم تا استراحت کنم، خوابیدن سخت شده، چقدر کابوس‌ها بی‌خوابم کرده‌اند!»، (ص 32).
یا همانطور که پسرش خالد در این مونولوگ بعد از ملاقات پدرش در زندان می‌گوید:
«صحبتم را به پدرم می‌گفتم و دقیقاً نمی‌دانم چرا به بررسی حالات احساسی در چهره زندانیان و خانواده‌هایشان پرداختم»، (ص 9).

رمان به ثبت و مستندسازی نیافتاده و به اصول روایت و تخیل وفادار مانده است

عنوان رمان «منازل العطرانی» به عنوان اولین نقطه‌ متنی به تعبیر منتقد فرانسوی ژرار ژنت، دو نشانه‌ی سمیوتیک دارد: اولین نشانه مکانی «منازل» است، پناهگاهی که قهرمان رمان «محمد الخلف» به آن گریخته و به روستای «العطرانیه» در فرات میانه اشاره دارد. اما نشانه دوم (العطرانی) به شخصیت قهرمان رمان «محمد الخلف» اشاره دارد. بدین ترتیب، رمان تا حدی به رمانی درباره مکان تبدیل می‌شود که به عنوان مولد روایت و از سوی دیگر به عنوان رمان شخصیت مرکزی است.
اما در مجموع، رمان یک رمان شخصیتی (Personality Novel) باقی می‌ماند زیرا همانطور که قبلاً اشاره شد، پیرامون سرگذشت قهرمان و رنج‌های او در داخل و خارج از زندان می‌چرخد، جایی که شخصیت در چندین سطح از سطوح روایت شکل می‌گیرد. یک روایت «بیوگرافی» وجود دارد که توسط خود قهرمان از مجموعه مونولوگ‌هایش ارائه می‌شود که بخش اعظم ساختار روایی را تشکیل می‌دهد و همچنین نظرات و احکام اعضای خانواده و دوستان قهرمان در روشن کردن جوانب مختلف شخصیت او نقش دارد. بدین ترتیب، شخصیت داستانی به کانون مرکزی تبدیل می‌شود که همه‌ سبک‌های روایت به سوی آن هدایت می‌شوند و در نهایت به تکمیل شخصیت قهرمان رمان «محمد الخلف» که توسط نویسنده ترسیم شده، می‌انجامد.
همانطور که قبلاً اشاره شد، رمان به ثبت و مستندسازی نیافتاده و به اصول روایت و تخیل وفادار مانده است، از طریق خلق یک شخصیت داستانی مجازی و کاغذی به تعبیر رولان بارت، اما پیوند خود را با زمین و زندگی و واقعیت قطع نکرده است.