چگونه روشنفکر روشنگر بر دانش آموخته بنیادگرا در فرانسه پیروز شدند؟

اعتبار شاعران، نویسندگان و فیلسوفان جایگزین اعتبار کشیشان و اسقف‌ها در قرن نوزدهم شد

ویکتور هوگو - پل بنیچو
ویکتور هوگو - پل بنیچو
TT

چگونه روشنفکر روشنگر بر دانش آموخته بنیادگرا در فرانسه پیروز شدند؟

ویکتور هوگو - پل بنیچو
ویکتور هوگو - پل بنیچو

پل بنیچو یکی از منتقدان بزرگ فرانسوی قرن بیستم به شمار می‌رود. اما شهرت در جهان عرب به سمت رولان بارت رفت و او را تحت الشعاع قرار داد و حتی او را به کلی محو کرد. این در واقع یک بی عدالتی بزرگ، بلکه یک اشتباه بزرگ است. چرا این را می‌گویم؟ چون که آثار پل بنیچو از نظر توضیح چگونگی تولد مدرنیته و پیروزی آن بر دوران کهن در فرانسه، اگر نه بیشتر، اهمیتی کمتر از آثار رولان بارت ندارند. این موضوع مورد توجه فرهیخته عرب نیز هست، بلکه موضوع روز است. علاوه بر این، این منتقد بزرگ برای ما توضیح می‌دهد که چگونه مسیحیت لیبرال روشنگر پس از نبردهای سخت و تلاش‌های بسیار بر مسیحیت بنیادگرای سیاه غلبه کرد. بررسی نوشته‌های این منتقد برجسته به ما کمک می‌کند تا تحولاتی را که در ادبیات فرانسه در مرحله‌ای حساس از تاریخ آن رخ داده است، درک کنیم. مشخص است که این مرد بین سالهای 1908-2001 (یعنی 92) سال عمر طولانی داشته است. او بیشتر عمر خود را صرف مطالعه شاعران، نویسندگان و متفکرانی کرد که از طریق دگرگونی‌های عمده‌ای که فرانسه مدرن را به وجود آوردند نقش داشتند، مانند: شاتوبریان، آگوست کنت، لامارتین، ویکتور هوگو، آلفرد دو وینی، ژرار دو نروال، آلفرد دو موسه، و بسیاری دیگر. او این شاعران بزرگ را نه تنها از نظر هنری یا زیبایی شناختی، بلکه از نظر عقیدتی و سیاسی نیز مورد بررسی قرار می‌دهد. شعر هم محتوای فکری دارد، نه فقط زیبایی شناسی که ما را طربناک وشاد می‌کند. او همه اینها را به تفصیل از طریق کتاب‌های پیوسته خود برای ما توضیح می‌دهد: اول، کتابی با عنوان « انتظام نویسنده مدرن و پیروزی‌اش بر کشیش کهن بین سال‌های 1750-1830: پژوهشی در باره آغاز دوره اقتدار معنوی سکولار در فرانسه». این کتاب در سال 1973 و در حدود پانصد صفحه منتشر شده است. دوم کتابی با عنوان « دوران پیامبران: آموزه‌های عصر رمانتیک» توسط «گالیمار» در 589 صفحه در قطع بزرگ منتشر و برنده جایزه آکادمی فرانسه در سال 1978 شد. سوم کتابی با عنوان «پیشوایان رمانتیک» منتشر شده توسط گالیمار در سال 1988 در 553 صفحه. این اثر در سال 1988 برنده جایزه آکادمی فرانسه شد. چهارم کتابی با عنوان « مکتب ناکامی و تلخکامی‌ها» که سال1992 توسط انتشارات گالیمار در615 صفحه منتشر شد.
این چهار کتاب قطور پیاپی و متوالی، شاهکاری از نقد فکری بهترین‌ها را نشان می‌دهند. این آثار به ما نشان می‌دهند چگونه شاعر، نویسنده یا فیلسوف در فرانسه مدرن که پس از انقلاب فرانسه شکل گرفت، جایگزین کشیش یا روحانی می‌شود. با این حال، این یکباره اتفاق نیفتاد، بلکه در مراحل متوالی در طول قرن هجدهم و نوزدهم روی داد. سپس فرهنگ معنوی سکولار جایگزین فرهنگ مذهبی روحانیت روحانیون بنیادگرا شد. این روند عظیم که نشان دهنده گسست مدرنیته است چگونه به وجود آمد؟ آیا طغیان مدرنیته سخت، تلخ و دشوار بود؟ به عبارت دیگر: چگونه تفکر سکولار، مدرن و مترقی جایگزین دگماتیسم متحجر بنیادگرایی کلیسایی کهن شد؟ و سرانجام: چگونه بنای جدید بر روی خرابه‌های دنیای قدیم قد برافراشت؟ اینها برخی از سئوالات اصلی این منتقد برجسته است که شهرتش تحت الشعاع جنون فرمالیسم پوچ و در نهایت عقیم قرار گرفته است. لازم به ذکر است که این پرسش‌ها اکنون در وهله اول متوجه روشنفکر عرب است. زیرا در آینده‌ای نزدیک شاهد همین پدیده یا چیزی مشابه آن خواهیم بود. ما شاهد همان زایش طولانی و دشوار خواهیم بود. هیچکس باور نمی‌کند که سخنان روحانیون خشک و شیوخ شبکه‌های ماهواره‌ای تا ابد بر ما مسلط بماند. هیچ کس باور نمی‌کند که درک قسری و تمامیت‌خواه اخوان المسلمین از اسلام تا قیام قیامت بر افکار عمومی عربی چیره باقی بماند! هیچ کس باور ندارد که دین «لا اکراه فی الدین» به گونه‌ای درک شود که با روح و ماهیت آن مغایرت داشته باشد. همه اینها در سال‌های آینده که فهم روشنگرانه اسلام بر فهم تاریک‌اندیش پیروز می‌شود، از بین خواهد رفت. سپس روشنفکر مدرنیست یا فیلسوف عرب جایگزین شیخ سنتی می‌شود که صدها سال بر ذهنیت جمعی مسلط بوده است. آنگاه روشنفکران عرب بر شیوخ شبکه‌های ماهواره‌ای پیروز خواهند شد. و دین حق را به گونه‌ای کاملاً متفاوت توضیح خواهند داد: یعنی به گونه‌ای که نوبه نوشونده، آزاد و با طراوت باشد. سپس محمد ارکون جایگزین محمد عماره، حسن حنفی جایگزین یوسف القرضاوی، العقاد جایگزین حسن البنا، طه حسین جایگزین سید قطب و ... می‌شوند. بزرگترین شرط‌بندی بر همه چیزهایی که اکنون اتفاق می‌افتد در اینجا نهفته است. پشت پرده هست بازیهای پنهان... اگر کتاب‌های پل بنیچو را ترجمه می‌کردیم، می‌دانستیم که گذار مدرنیته با همه مظاهر، مراحل و پیچیدگی‌هایش چگونه اتفاق افتاد. این یک جابجایی یا گسست است که برای ما نیز اتفاق خواهد افتاد، همانطور که دویست سال پیش در اروپا اتفاق افتاد. اما این بدان معنا نیست که مدرنیته ما کپی دقیقی از مدرنیته اروپا خواهد بود! این بدان معنا نیست که انقلاب فرانسه تنها مدل تغییر است. ما نیازی به گیوتین، خشونت و خون فراوان نداریم که خیابان‌های پایتخت‌هامان را پر کند، همانطور که خیابان‌های پاریس را پر کرد. راه‌های دیگری برای تغییر وجود دارد.
به عنوان مثال روش اصلاح تدریجی و حکمرانی خوب به روش انگلیسی وجود دارد. این سخنان را در حالی می‌نویسم که با چشمان خود شاهد هستم که چگونه پادشاه محترم و محبوب چارلز سوم در کهن‌ترین دموکراسی جهان بر تاج و تخت انگلستان نشست.
اما اجازه دهید به فرانسه برگردیم. مشهور است که رهبران نهضت شعری و ادبی فرانسه مانند لامارتین، آلفرد دو وینی، ویکتور هوگو و دیگران، انقلاب فرانسه و رویدادهای عظیم آن را همراهی کردند و یا حداقل بلافاصله به دنبال آن رفتند. به عبارت دیگر، آنها شاهد مرگ دنیای قدیم و تولد دنیای جدید بر ویرانه‌های آن بودند. زلزله انقلاب فرانسه در ادبیات، شعر و نثر آنها منعکس شد. بدون اغراق می‌توان گفت که انقلاب کبیر فرانسه یک زلزله بزرگ در سطح سیاسی و محصول آنها زلزله بزرگی در سطح شعر، ادبی و فکری بود. زلزله اندیشه مقدم بر زلزله سیاست بود. اما اخیراً در جهان عرب چه اتفاقی افتاد؟ دقیقا برعکس. خیزش‌های گسترده مردمی با به قدرت رسیدن اخوان المسلمین به اوج خود رسید! آنها آن را انقلابی باشکوه به حساب می‌آورند! بلکه به عنوان ضدانقلاب قول خنثی کردنش را می‌دهند! وای خدای من چطور همه چیز برعکس شد...؟
به هر حال ویکتور هوگو نه تنها شاعری به معنای هنری و غنایی شگفت انگیز کلمه بود، بلکه متفکری اجتماعی و سیاسی بود که درگیر دغدغه‌ها و مسائل زمانه خود بود. وگرنه منظور از رمان «بینوایان» چیست؟ اینجا شاعر رهبر همه ملت شد. شاعر بزرگ دارای شهودی پیش‌بین و آینده نگر است که راه را برای مردم هموار می‌کند. معروف است که او مخالف کاهنان، اسقف‌ها و کشیشان بود، زیرا آنها نماینده حزب ارتجاع و رکود در زمان او بودند. این بدین معنی نیست که او یک خداناباور بود. هرگز. می‌گفت: من به وجود خدا بیشتر از وجود خودم اعتقاد دارم! او خدای حقیقت، عدالت، خوبی و زیبایی است. بنابراین، مخالفت با بنیادگرایی تاریکی به معنای الحاد نیست، آن‌طور که بسیاری تصور می‌کنند، بلکه به معنای اعتقاد به شکلی دیگر است، شکل جدیدی که نه سرکوب‌گر، نه اجبارکننده، و نه تاریک‌گراست. قرآن کریم می‌فرماید: « لا اکراه فی الدین/ در دین هیچ اجباری نیست». ویکتور هوگو از روحانیون زمان خود به دلیل سختگیری، تحجر و مبارزه آنها برای مال معاش و پول خشمگین بود. بعداً آنها بسیار تغییرمی‌کنند و روشن می‌شوند، اما نه در زمان او. مسیحیت بعدی پس از کشمکشی طولانی و تلخ با مدرنیته آشتی می‌کند. این بزرگترین انقلاب معنوی و فکری در تاریخ بشر است. به پاپ فرانسیس نگاه کنید که نماینده یکی از وجدان‌های بزرگ زمانه ماست. از تکبر دینی یا تکفیر لاهوتی در او اثری نیست، بلکه برعکس است. او دین را روشنگرانه و گشوده درک می‌کند، دست خود را خالصانه به سوی جهان اسلام دراز و « سند برادری انسانی» را با شیخ اعظم الازهر در ابوظبی امضا می‌کند.
منظور نویسنده در تز اصلی خود این است که اعتبار شاعران، نویسندگان و فیلسوفان جایگزین اعتبار کلیسا، کشیشان و اسقف‌ها در قرن نوزدهم شد. اما مشکل این است که جایگزینی یک مرجع معنوی جدید برای یک مرجع معنوی قدیم که صدها سال ریشه دارد آسان نیست. مشخص است که اقتدار کلیسا برای حداقل 1500 سال در فرانسه و تمام اروپا بر اذهان غالب بود. و باعث ایجاد آرامش و اطمینان در مردم می‌شد، به ویژه هنگامی که گرفتار مصائب، بلاها، فقر، گرسنگی و بیماری‌ها می‌شدند.
از این رو، فروپاشی اعتبار بنیادگرایی مسیحی خلأ بزرگی بر جای گذاشت و حتی باعث وحشت روحی شد. شاعران، نویسندگان و فیلسوفان بزرگ کوشیده‌اند تا جای خالی را پر کنند و تا حد امکان به این وضعیت بپردازند. بنابراین می‌توان گفت شعر پس از زلزله انقلاب فرانسه تا حدودی جایگزین دین شد. جای آن را به عنوان آرامشی برای روح‌های سرگردان، روح‌های گمشده مضطرب گرفت.
در نهایت برای حقیقت و تاریخ باید این را اضافه کرد: دین بر خلاف تصور ما به طور کامل در اروپا و غرب تمام نشد. بلکه اتفاقی که افتاد این بود که مسیحیت لیبرال و روشنفکر جایگزین مسیحیت بنیادگرای قدیمی شد، همانطور که قبلا ذکر کردیم. به همین دلیل، روح اروپایی پس از آنکه براثر زلزله انقلاب فرانسه تا حد زیادی به لرزه در آمد، متزلزل شد و به وحشت افتاد، آرامش یافت. در نتیجه، دین در دوران مدرن ختم نشد، بلکه تنها مفهوم تاریک و متعصب تکفیری آن پایان یافت. تفتیش عقاید و جنگ‌های فرقه‌ای وحشتناک کاتولیک و پروتستان که میلیون‌ها کشته برجای گذاشتند، به پایان رسید. دوران تکفیر داعشی -اگر بتوان چنین چیزی گفت- تمام شد. این بزرگترین دستاورد روشنگری بزرگ و در پی آن انقلاب فرانسه بود. این همان چیزی است که روزی در جهان عرب رخ خواهد داد. ایمان زندگی بخش جایگزین ایمان تکفیری می‌شود که می‌کشد. من در کتابم با عنوان «اسلام در آینه روشنفکران فرانسوی»  که اخیراً توسط «دارالمدی» در بغداد - عراق منتشر شده است، به این مشکل عمده پرداختم.
 



چگونه سینمای لبنان از جنگ‌ها و بحران‌هایش سخن گفت؟

ماجرای ۲۳
ماجرای ۲۳
TT

چگونه سینمای لبنان از جنگ‌ها و بحران‌هایش سخن گفت؟

ماجرای ۲۳
ماجرای ۲۳

در حالی که هواپیماهای اسرائیلی مناطق مختلف لبنان را بمباران می‌کنند و شهرها و روستاها را ویران می‌سازند، نمی‌توان این دوره حساس که لبنان در آن به سر می‌برد را از دوره‌ها و مراحل دیگر جدا کرد؛ دوره‌هایی که این کشور در زنجیر، از حدود نیم قرن پیش به آن دچار بوده است. البته اگر از مراحل دشوار دیگری که قبل از آن رخ داده و به شدت کنونی نبوده، چشم‌پوشی کنیم.

فیلم‌های اولیه

جنگ داخلی لبنان در سال 1975 آغاز شد و پس از چند ماه شدت گرفت، به طوری که به مدت 16 سال به یک سبک زندگی تبدیل شد. طبیعی بود که سینما این جنگ را از زوایای مختلف به تصویر بکشد؛ چه به صورت مستند و چه درام‌هایی که در دو سوی خطوط جبهه رخ می‌دادند. اکثر این فیلم‌ها بر اندوه و مصیبت متمرکز بودند و نشان می‌دادند که چگونه مردم یک کشور واحد از نظر سیاسی دچار تفرقه شده و دست به سلاح متوسل بردند تا ثابت کنند که دیگری باید نابود شود.
کارگردان جورج شمشوم فیلم مستند بلندی به نام «لبنان لماذا: لبنان چرا» ساخت. خود عنوان فیلم اندوه بزرگی را به همراه دارد، بزرگ‌تر از سئوالی که مطرح می‌شود. این فیلم در نسخه اولیه‌اش به‌طور بی‌طرفانه‌ای به ثبت وقایع از دو سوی خط تماس پرداخت.

جنگ‌های عشق

رفیق حجار فقید، در اوایل دهه 1980، فیلمی به نام «الملجأ: پناهگاه» ساخت تا تأثیرات جنگ بر بی‌گناهان مسلمان و مسیحی را توصیف کند. این فیلم نیز با نگاه بی‌طرفانه‌اش، هدف انسانی را دنبال می‌کرد.
بعد از آن، تعداد فیلم‌هایی که به جنگ می‌پرداختند، حتی پس از پایان آن سال‌های تلخ، افزایش یافت. از مهم‌ترین آثار آن دوره، فیلم «زنار النار: کمربند آتش» به کارگردانی بهیج حجیج بود که داستان یک معلم مدرسه را روایت می‌کرد که با دو بحران شدید مواجه است؛ یکی شخصی و عاطفی و دیگری بحران جنگ.
بحران جنگ همچنین از زاویه نگاه یک دختر که در یک خانواده مسیحی زندگی می‌کند، در فیلم اول دانیال عربید به نام «معارك حب: جنگ‌های عشق» بازتاب یافته است. می مصری در فیلم‌های «يوميات بيروت: خاطرات بیروت»، «أحلام المنفى: رویاهای تبعید» و «أطفال شاتيلا: کودکان شاتیلا»، وضعیت لبنان را از طریق تراژدی فلسطینیان و حملات اسرائیل به تصویر کشیده است. در حقیقت، این حملات در طول نیم قرن به ندرت از وقایع داخلی لبنان جدا بوده‌اند، از جمله ترور شخصیت‌های لبنانی و فلسطینی در دهه 1960 و پس از آن.

کمربند آتش

میان بغدادی و علويه

پیش از این فیلم‌ها، دو کارگردان لبنانی، برهان علوية و مارون بغدادی، درباره لبنان به عنوان یک بحران زیستی و جنگی فیلم ساخته بودند. هر دو کارگردان اکنون از دنیا رفته‌اند؛ اولی در تبعید و دومی در سفری به بیروت پس از بازگشت از فرانسه، جایی که به صنعت سینمای آن کشور پیوسته بود.
در فیلم «بیروت اللقاء: بیروت دیدار» به کارگردانی برهان علوية (1982)، داستان یک دیدار ناتمام بین یک مسلمان و یک مسیحی روایت می‌شود. شرایط مانع از این دیدار، همان جنگ دیوانه‌واری است که جریان دارد. نگاه فیلم به جنگ، شکست‌های روانی و عاطفی را نشان می‌دهد.
مارون بغدادی نیز دو فیلم در این موضوع ساخت؛ «بیروت یا بیروت» (1975) و «حروب صغیرة: جنگ‌های کوچک» (1982). فیلم اول واکنش درونی بغدادی به ساختار طایفه‌ای و اجتماعی لبنان را نشان می‌دهد. در فیلم دوم «جنگ‌های کوچک»، بغدادی همین مسائل را به میدان جنگ داخلی لبنان منتقل می‌کند.

فیلم‌های پس از جنگ

از فیلم‌هایی که به پیامدهای پس از جنگ پرداختند، می‌توان به فیلم «قضیه 23: ماجرای ۲۳» به کارگردانی زیاد دویری (2017) اشاره کرد. داستان فیلم سال‌ها پس از جنگ اتفاق می‌افتد، اما برخی از نشانه‌های جنگ همچنان پابرجاست. در دفاعیات تونی، بحثی مطرح می‌شود مبنی بر اینکه با فلسطینی‌ها در لبنان بهتر از خود لبنانی‌ها در کشورشان رفتار می‌شود. اما دادگاه به نفع فلسطینی حکم کرد، به‌ویژه که او رسماً با مؤسسه دولتی قرارداد داشت تا کارهایی که به او محول شده بود را انجام دهد.
این تنها یکی از حساب‌های باز سیاسی است که تا به امروز وضعیت سیاسی لبنان از آن‌ها پر است، اما این تنها موضوع نیست. به عنوان مثال، مسئله ربوده‌شدگان و مفقودین موضوع چندین فیلم بوده که به این زخم عمیق پرداخته‌اند. شاید گذر زمان این زخم را برای برخی دفن کرده باشد، اما افرادی که از غیبت اعضای خانواده‌شان رنج برده‌اند، هنوز آن‌ها را به یاد دارند و از این درد رنج می‌برند.
بهترین تصویری که از این موضوع ارائه شده، در فیلم «طرس... صعود به مرئی» ساخته غسان حلوانی (2019) آمده است. این فیلم مستندی است که به شکلی هنری و موضوعی، به‌صورت منحصر به‌ فردی در دیوار حافظه نقب می‌زند.

در اصل، این‌ها نمونه‌هایی از بسیاری از فیلم‌هایی هستند که جنگ داخلی لبنان را همراهی کرده‌اند و سپس آن را دنبال کرده یا چیزهای جدیدی از آن استنباط کرده‌اند و به وضعیت جدید کنونی رسیده‌اند، که خود نیز به نوبه خود فیلم‌های دیگری تولید خواهد کرد.