ادبیات سعودی و متغیرهای دوره

در مجموعه‌هایی که پس از هزاره دوم منتشر شدند، افقی گسترده‌تر از شعر گشوده شد

ادبیات سعودی و متغیرهای دوره
TT

ادبیات سعودی و متغیرهای دوره

ادبیات سعودی و متغیرهای دوره

منتقد مصری، عمار علی حسن در کتاب خود با عنوان «متن، قدرت و جامعه» به نقل از نجیب محفوظ می‌گوید که زوال دوران عبدالناصر، نویسندگان را از منبعی محروم ساخت که به نوشتن نشاط می‌بخشید، به همان شکل که در فریب سانسورچی نمایان می‌شد تا به موضوعاتی پرداخته شود که پرداختن به آنها مجاز نبود. محفوظ می‌گوید:« پدیدآورندگان در دهه هفتاد آزاد بودند که در گفت‌وگوها و مقالات خود هرچه می‌خواهند بگویند و این میوه خلاقیت آنها را می‌چید، چرا که با چالش‌هایی مانند دهه شصت که منجر به تکمیل کارهای خلاقانه می‌شد، روبه رو نشدند، از جمله نمادها و حذف‌ها برای گفتن آنچه می‌خواهند بگویند».
این نظر تا حد زیادی درست است، یعنی نه به طور مطلق، و فکر نمی‌کنم محفوظ قصد داشته آن را مطلق ببیند، زیرا در مصر، مانند همه کشورهای عربی و بسیاری دیگر از کشورهای جهان، حاشیه نگارش با چارچوب‌هایی که گسترش می‌یابند یا محدود می‌شوند، در نهایت در جای خود باقی ماندند. اعتبار این نظر در نسبی بودن آن است، یعنی در مقایسه با وضعیتی که بوده، می‌توان گفت که حاشیه‌ای گسترده شده است. این وسعت در همه موارد مهم است، حتی زمانی که آن را نسبی فرض می‌کنیم. همچنین برای فهم تأثیری که بر ماهیت نوشتار ادبی و تولید فرهنگی در اشکال مختلف از اندیشه گرفته تا هنر و علم می گذارد، مهم است.
نظر نجیب محفوظ امروز در محیط‌های اجتماعی و فرهنگی مطرح است که در عصری بی‌سابقه از فضای باز اجتماعی زندگی می‌کنند؛ آنجا که حاشیه آنچه مجاز است به حدی افزایش یافته که اکثر کسانی که مایل به دفاع از آن بودند به خواب نمی‌دیدند. شاید به ذهن هر کسی که این را بخواند بگذرد محیط سعودی بیاید. این به این دلیل است که پادشاهی، چند سال پیش، در حالت خفقان اجتماعی و فرهنگی به سر می‌برد، برخی ممکن است آن را کنترل یا تعهد بدانند، و هستند کسانی که آن را محافظه‌کاری می‌خوانند. و باز قطعاً کسانی هستند که آن را راه درستی می‌بینند که جامعه از آن منحرف شده است. با این حال، کسانی هستند که برای مدت طولانی آن را به عنوان مسیر مطلوب به معنای دور شدن از مسیرهای افراط گرایی ناموجه، اجبار اجتماعی که مورد تایید تساهل دین و گسترش دامنه تفاوت‌ها و کثرت نظرات در بسیاری از مسائل نیست می‌دانند.
ادبیات سعودی از ابتدا، داستان تعامل در میان محیط‌های اجتماعی و فرهنگی محافظه‌کار و تلاش نویسندگان برای رسیدن به منطقه‌ای از تعادل است که امکان تولید آثاری را فراهم می‌آورد که معادله زیبایی و ارزش معنایی را در درون ارزش‌ها و ضوابط حاکم به دست آورند. با این حال، این محیط‌ها از نظر باز بودن یا محافظه کاری یکسان نبودند. همیشه محیط‌هایی متفاوت در مناطق مختلف پادشاهی بوده که اطراف شبه جزیره عربی را گرد هم آورد؛ از حجاز هم مرز با مصر و سودان تا الاحساء خلیجی، و از شمال در نزدیکی شام تا عسیر، نجران و جیزان در جنوب شبه جزیره عربی، تا نجد که در وسط جزیره نسبتاً منزوی باقی ماند تا اینکه با توسعه کشور و تعدد مشرب‌های تأثیرگذاری و کانال‌های ارتباطی، ارتباطات آن گسترش یافت. تنوع جغرافیایی، جمعیتی و فرهنگی لزوماً در محصول فکری و فرهنگی منعکس شد و سپس اشکال مختلفی از تعامل محیطی را طی نزدیک به یک قرن فعالیت و تولیدات متعدد تحت تأثیر محیط‌های نزدیک مانند مصر، شام، عراق و یمن، حتی هند و ایران و دیگران ایجاد کرد.
این تعدد یا تنوع در تولید و آزادی‌ها و ارزش‌های مختلف همراه با همان چیزی است که مستقیماً تحت تأثیر آنچه پادشاهی در دهه‌های هشتاد و نود قرن گذشته یا به طور خاص پس از حادثه مسجد مکی از سرگذراند قرارگرفت؛ حادثه‌ای که گروه‌هایی افراط‌گرا و در اعتراض به آنچه پادشاهی در سطوح توسعه‌ای که شامل هنر و زندگی اجتماعی و اقتصادی می‌شد را رقم زدند. آثار ادبی منتشر شده در آن دوره، آیینه‌ای از آنچه در حال رخ دادن بود، تلاش‌های مستمر برای عبور از محدودیت‌های کر و کور که توسط جهادی‌ها و برخی از افراد وابسته به هیئت امر به معروف و نهی از منکر یا کسانی که خود را در مقابل جامعه به عنوان محافظان فضیلت معرفی می‌کردند ارائه می‌شد. در رمان‌های نویسندگانی چون ترکی الحمد، بدریه البشر و یوسف المحیمید، اشعار شاعرانی چون فوزیه ابوخالد، محمد الثبیتی و عبدالله الصیخان، مقاله‌ها و رمان‌های نویسندگانی چون عبدالله بن بخیت و داستان‌های کوتاه محمدعلی علوان و صالح الاشقر و آثاری از غازی القصیبی از جمله پاسخ‌های وی به گفتمان افراط گرایی رهبر دینی و مناظره‌های او با آنها، در همه این‌ها و موارد دیگر، اضطراب فراوان، خشم و تلاش‌های مستمر برای بازگرداندن صدای اعتدال و صراحت نسبی، به منظور شکستن محدودیت‌هایی که از سوی حکومت به اندازه محدودیت‌هایی که توسط آن گروه‌های افراطی با گرایش‌های مختلف ایجاد شده است، اعمال نشده است.
آن گفتمان ضد افراط گرایی البته همه چیز نبود، زیرا بسیاری از آنچه را که به افراط گرایی مذهبی مربوط نمی‌شد تولید کرد، آنچه را که از روش‌های مقابله با آن گفتمان و تلاش برای مقابله و غلبه بر آن تولید کرد، به یکی از ویژگی‌های بسیاری از آثار ادبی تبدیل شد تا اینکه به بخشی اساسی از درک صحنه فرهنگی و خلاق سعودی تبدیل شد. به عبارت دیگر، برای اینکه بتوانیم آثار ادبی از روایی و شعر را بشناسیم، باید به خاطر داشته باشیم که آنها در پس زمینه رد ضمنی گسترش افراط‌گرایی مذهبی نوشته شده‌اند. اکنون سؤال این است: با افول آن افراط گرایی، آنهایی که گفتمان خلاقانه شان در مخالفت با آن گرایش‌های افراطی جهادی و تبلیغی شکل می‌گیرد، کجا خواهند رفت؟
البته مشکل تهی شدن توانایی‌های خلاقانه نیست، بلکه تهی شدن دایره واژگان بیان شاعرانه و راهبردهای روایت و بلاغت است که در آن تقابل‌ها شکل گرفت. یعنی، آن واژگان و راهبردها ممکن است گرفتار چیزی بشوند که سلمی الخضراء الجیوسی آن را «فرسودگی زیبایی‌شناختی» می‌نامد، یعنی فقدان ارزش‌های خلاقانه. به گمان من، از جمله ویژگی‌های گفتمانی که از این واژگان و ویژگی‌ها شکل می‌گیرد، ویژگی ابهام یا نمادهای شاعرانه مستتر، نه تنها به دلایل فنی، بلکه برای دور زدن گفتمان افراط‌گرایی است. نمونه آن سخن عبدالله الصیخان شاعر خطاب به وطن است:
و تو ای پهناور
ساده، به گنجشک‌ها بگو
فضا ستایش وسعت چشمان تواست تا پرواز نکنی
گنجشکان هراسانند،
در آرامش، میهنم باش
تا اوجت فراتر رود.
یا به قول محمد الثبیتی:
«برای‌مان وطنی بریز در جام‌ها
که سرها بچرخاند»،
یا گفته‌اش در جای دیگر:
در وطن‌ها شک کردم
«بیمار را از شر محافظت نمی‌کنند»
و شک کردم به ساحل‌ها
«تشنگی فرونمی‌نشانند»
پس به عمق دریای جنون رفتم.
این خطاب به وطنی است که آنها احساس کردند ربوده شده و غریب است. این ربوده شدن باعث شد که محمدالعلی - از پیشگامان مدرنیزم شعری - بگوید: «آبی در آب نیست»، یعنی وطنی در وطن نیست. اما آهنگ ربودن برای یک زن شدیدترین چیز بود. فوزیه ابوخالد شاعر، خلاصه استعاری آن را در عنوان کتابش یافت: «تا کی تو را در شب عروسی می‌ربایند؟» همچنین در سخن اعتراض شاعرانه جوشان در آن دیوان.
در مجموعه‌های شعری که پس از هزاره دوم منتشر شدند، گفتار شعری خود فوزیه ابوخالد و دیگرانی چون علی الدمینی، محمد الدمینی، اشجان الهندی و احمد الملا و شاعران آن هزاره مانند محمد ابراهیم یعقوب، عبداللطیف بن یوسف، هیفا الجبری، عبدالوهاب ابوزید و دیگران توانستند افقی شعری گسترده‌تری بگشایند که برانسانی و عاطفی بازتر بود همان طور که برای رمان نویسانی مانند امیمه الخمیس، محمد حسن علوان، عبده خال و دیگران اتفاق افتاد. با این حال، این گشودگی به دغدغه‌ها و مشغله‌های مختلف هنوز شامل همه یا اکثریت نمی‌شد. وقتی این اتفاق بیفتد، محصول ادبی به فضاهای مختلفی می‌رسد. اما بدون چالش‌ها و دغدغه‌های مرحله‌ای متفاوت نخواهد بود. زیرا کمرنگ شدن حس افراط گرایی و نفوذ آن به معنای رسیدن به یک «آرمان شهر» موعود نیست، بلکه این مرحله مشکلات یا چالش‌های خاص خود را دارد که بسیاری از آنها را در اطراف خود می‌بینیم. و در رأس آنها تشتت اجتماعی یا سستی روابط خانوادگی، استبداد فردگرایی و روابط سیال است. همچنین شامل افول هویت فرهنگی تحت فشارهای جهانی شدن می‌شود؛ خواه در فراگیرشدن زبان انگلیسی در ارتباطات روزمره باشد چه اتخاذ عادات و الگوهای رفتاری و ظاهری غربی. در اینجا به یاد بیاوریم که مدرنیزم ادبی که در دهه هشتاد گسترش یافت تنها به مقابله با تعصب مذهبی محدود نمی‌شد، بلکه شامل مقابله با برخی از پیامدهای منفی خود مدرنیته با چیره شدن شهرهای «بدون قلب» بود، به قول احمد عبدالمعطی حجازی؛ شهرهایی که با نکات مثبت و منفی عنوان مرحله امروزین هستند و چیزی جز ادبیات از این متغیرها آگاه نیست و با آنها در تعامل است. سؤال این است: ادبیات برای مقابله با این تغییرات چه زبانی را توسعه خواهد داد و چه موضعی خواهد گرفت؟
ادبیات جدی نه محصول شادی است و نه ناامیدی، بلکه محصول تعامل شفاف و عمیق، یعنی پیچیده است، با آنچه در درون و بیرون انسان اتفاق می‌افتد. شاید عبارتی از شاعر ایرلندی ییتس خلاصه‌ای از آن باشد، آنجا که می‌گوید: «از دعوای ما با دیگران بلاغت می‌زاید و از دعوای ما با خودمان شعر».
 



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.