فلسطین در پراکندگی رمان عرب

آرمان فلسطین در مقایسه با فراوانی بالای رمان‌های عربی، درصد اندکی را به خود اختصاص داده است

فلسطین در پراکندگی رمان عرب
TT

فلسطین در پراکندگی رمان عرب

فلسطین در پراکندگی رمان عرب

یافتن فلسطین در رمان‌هایی که فلسطینی‌ها ننوشته‌اند چندان آسان نیست، برخلاف آنچه در شعر اتفاق می‌افتد، جایی که اشعار عربی درباره فلسطین به انبوه می‌رسند. این پدیده واقعاً قابل توجه است و پرسش در باره دلایل را ضروری می‌سازد. یک پاسخ مکرر این است که رمان، برخلاف شعر، یک هنر ادبی اجتماعی است، حتی اگر به تاریخ یا سیاست بپردازد. در همه موارد، رمان به جامعه‌ای می‌پردازد که در آن تولید شده است، نه جوامع دیگر یا مسائل خارج از چارچوب زندگی پیرامون نویسنده. از اینجا حضور مصر در رمان مصری، سعودی در رمان سعودی، الجزایر در رمان الجزایری و... پررنگ می‌شود. مواردی که این قاعده را زیر پا می‌گذارند استثنا هستند.
با این حال، این سئوال همچنان به طور جدی مطرح است: فلسطین کشوری مانند کشورهای عربی یا حتی غیرعربی نیست، کشوری است که توسط دشمن همه عرب‌ها و همچنین تمام بشریت اشغال شده است. فلسطین به همان اندازه که یک کشور است یک آرمان است. بنابراین، انتظار می‌رود فلسطین در سپهر رمان عربی، به شکلی قوی‌تر از آنچه که دست‌کم در آن زاویه رقم می‌خورد، حضور داشته باشد. حضور دارد، اما نه به آن اندازه که انتظار می‌رود. رمان‌هایی که می‌توان گفت مربوط به فلسطین هستند، در مقایسه با حجم عظیم رمان‌های سراسر جهان عرب، درصد قابل توجهی را نشان نمی‌دهند. اگرچه تقریباً مسلم است که این چند رمان همه چیز نیستند، اما دشواری یافتن رمان‌های دیگر به خودی خود نشان‌دهنده غیاب دل‌مشغولی رمان‌نویس به فلسطین است. روزنامه اماراتی «الخلیج» در سال 2009 سئوالی از تعدادی از نویسندگان عرب درباره حضور فلسطین در رمان عربی مطرح کرد و نویسندگان به تعدادی رمان اشاره کردند که از انگشتان یک دست نمی‌گذرد. یکی از آنها این وضعیت را با اشاره به حاشیه محدود آزادی در کشورهای عربی تفسیر کرد که توضیحش چندان قانع کننده نیست، زیرا رمان عربی بدون اینکه سانسور لزوماً آن را ممنوع کند به مسائل کشورهایی می‌پردازد که در آنها منتشر می‌شود. آنچه شرکت کنندگان به اتفاق آرا بر آن توافق داشتند، حضور کم‌رنگ فلسطین در رمان عربی غیر فلسطینی در مقایسه با حضور آن در رمان فلسطینی است.
در میان آن استثناها، دو رمان عربی را می‌یابیم که در آنها فلسطین به شکلی پر رنگ، هرچند جزئی، حضور دارد.
اولین رمان «أمريكانلي/آمریکایی» (2004) اثر نویسنده مصری صنع الله ابراهیم است که ماجرای آن را یک استاد تاریخ مصری روایت می‌کند که به دعوت یک مرکز مطالعات دانشگاهی برای تدریس تاریخ مصر به آمریکا رفته است. رمان امیمه الخمیس، اما صحنه‌هایی از زندگی اجتماعی در شهر ریاض دهه شصت را به تصویر می‌کشد. در هر دو رمان، فلسطین به عنوان یک مسئله ملی و در قالب شخصیت‌هایی ارائه می‌شود که بخشی از فلسطینیان شاغل در کشورهای عربی آن را نمایندگی می‌کنند.
در رمان صنع الله ابراهیم، با شکری محقق مصری در حین اقامتش در شهر سانفرانسیسکو آشنا می‌شویم. او آنجا با تعدادی از مهاجران عرب از جمله یک استاد ادبیات فلسطینی آشنا می‌شود که با یک وکیل آمریکایی ازدواج کرده، اما شیفته مسائل عربی است و به تئوری توطئه در همه وقایع به آنچه که موساد و صهیونیسم انجام می‌دهند باور دارد، در رأس حوادث آن زمان رسوایی رئیس جمهوری آمریکا کلینتون با منشی‌اش مونیکا بود. مروان فلسطینی معتقد است که موساد در این ماجرا دخالت دارد تا کلینتون را از ارائه طرح صلح بین عرب‌ها و اسرائیل باز دارد. از سوی دیگر، پروفسور ماهر مصری که رئیس بخشی که شکری در مرکز تحقیقات در آن کار می‌کند، معتقد است که مشکل عرب‌ها دلبستگی آنها به تئوری توطئه است. تضاد بین این دو عقیده حاکی از جذب و هضم ماهر در جامعه آمریکایی است ( دو پسرش به عربی صحبت نمی‌کنند) همچنین تعهد فلسطینی به آرمان عربی را با انتقادات مداوم خود از آمریکا نشان می‌دهد.
نشانه دیگر زمانی است که شکری همکار مصری خود ماهر را با یک یهودی متخصص در مطالعات کتاب مقدس می‌بیند. ماهر درباره او می‌گوید:« این تنها یهودی اینجاست که ضد صهیونیسم است». روشن است که دشمنی یهودی با صهیونیسم و دعوت او مبنی بر اینکه « یهودیان باید در کشورهای مبدأ خود بمانند» مانع از پایبندی همسر اسرائیلی‌اش به حق موجودیت اسرائیل نمی‌شود. مسئله فلسطین البته به طور ضمنی در آن گفت‌وگو حضور دارد، اما وقتی شکری با یک دانشجوی آمریکایی که می‌خواهد تز دکترایش را در مورد نسل جدید مورخان در اسرائیل شروع کند، مستقیماً و در چارچوبی مشابه برمی‌گردد. آن جوان می‌آید تا با شکری مشورت کند و برای نجات آینده‌اش از او کمک بخواهد، زیرا دانشگاه موضوع پایان نامه را رد کرده است. او می‌خواهد نادرستی ادعاهای صهیونیست‌ها در مورد تاریخ اسرائیل را افشا کند و با استناد به آنچه که یکی از آن مورخان به نام بنی موریس نوشته، می‌گوید: «... رهبران ما وقتی به ما گفتند که عرب‌های (اللد) و (الرمله) خانه‌هایشان را به میل خود ترک کردند...» تا این که به این گفته می‌رسد: «...اما دروغ بزرگ که آن را (استقلال) نامیدند، در (سرزمینی بدون مردم برای مردم بدون سرزمین)».
از این جا مشخص می‌شود که حضور فلسطینی‌ها در رمان صنع‌الله ابراهیم از یک سو حضور پراکندگی و از سوی دیگر تلاش نویسنده برای تاریخنگاری مواضع غربی آمریکایی به ویژه در قبال فلسطین و اسرائیل است به عنوان یک موجودیت مسئول پراکندگی و مصیبت. تاریخ نگاری همان کاری است که یک نویسنده عرب انجام می‌دهد، که صریحاً، هرچند به طور ضمنی، موضعی را در حمایت از آرمان فلسطین و علیه دشمنان آن اتخاذ می‌کند. شکی نیست که تاریخی بودن و مستند بودن رمان به بیان این مواضع به گونه‌ای کمک کرده است که در شیوه‌های روایی متکی به تخیل، حتی اگر واقع گرایانه باشد، به سختی می‌توان آن را دنبال کرد. این تا حدودی در مورد رمان دیگر، «البحریات/ دریایی‌ها» (2006) نویسنده سعودی امیمه الخمیس صادق است.
البحریات مرحله‌ای از رشد اجتماعی و اقتصادی شهر ریاض را در دوره‌ای که از چندین جنبه بسیار مهم است، رصد می‌کند. برجسته‌ترین جنبه پیشرفت در آموزش و پرورش بود که نشان دهنده اجازه افتتاح مدارس برای دختران بود؛ کاری دشوار در یک جامعه محافظه‌کار که در آن زمان توسط یک نهاد مذهبی تندرو اداره می‌شد که برای مدت طولانی با رفتن دختران به مدرسه مخالف بود. در این رمان، نویسنده در مورد برخی جزئیات آن تحول، از جمله قرارداد با معلمان زن عرب که از دسته زنان توصیف شده به بحریات( از دریا یا آن سوی دریاها آمده) درنگ می‌کند.
یکی از معلمان قراردادی دختری فلسطینی است که از بیروت می‌آید، جایی که اولین دیاسپورای خود را در آنجا تجربه می‌کند. او می‌آید تا در یافتن لقمه نانی دیاسپورای دوم را تجربه کند. انگیزه جدی او از آمدن، شکست در رابطه‌ای بود که با یک جوان فلسطینی برقرار کرد که پس از خیانت به او و سلب باکرگی‌اش، تصمیم گرفت به آمریکا مهاجرت کند. دختر در باره موضوع قرارداد سعودی می‌شنود، بنابراین پس از اینکه او «مدارکش را آماده کرد، آنها را با خطی زیبا و ظریف نوشت و حواسش به کاما و نقطه‌ها بود... او از دیاسپورا، ابهام و پراکندگی می‌ترسید؛ یک فلسطینی که در بیروت فاقد هویت و وطن است».
رحاب در ریاض به یک خانواده سعودی وصل می‌شود که از او می‌خواهند معلم دخترانشان بشود، او این کار را می‌پذیرد تا علاوه بر درآمدش از شغل معلمی، درآمد بیشتری برای او ایجاد کند. نیاز رحاب به این کار برای این است که پدرش با او آمده؛ پدری که خود بار دیگری است:« پدرش کوله‌باری سنگین است که این‌طرف و آن‌طرف می‌برد. اصرار داشت نوازش قدیمی‌اش را به جا بیاورد. وقتی از بیرون برمی‌گردد، باید نقش مادرش را به عهده بگیرد. پاهایش را دراز می‌کند و جوراب‌هایش را برایش درمی‌آورد، پیژامه‌اش را به او می‌دهد. ظرف شام را جلویش می‌گذارد...» و دیگر نقش‌هایی که مادرش در لبنان انجام می‌داد. ریاض چندان از رحاب استقبال نکرد، زیرا علاوه بر محدودیت‌ها و برخی بد رفتاریها، دخترانی را یافت که از مشکلات خودشان نیز رنج می‌برند. « دختران آنجا درگیر مبارزه با نوع دیگری از برنامه جنگ هستند». رحاب همچنین در مدرسه سعودی با یک مدیر مدرسه عراقی رو به رو می‌شود که با او متکبرانه رفتار می‌کند و معلمانی که بیشترشان فلسطینی‌های مقیم اردن و کرانه باختری یا سوری بودند « از نگاه آنها دختران بیروتی یا کسانی که در بیروت بزرگ شده‌اند، مقداری وارفته و بی جنبه‌اند...».
البته مسئله فلسطین غایب نبود. در بیروت، پدر رحاب عادت داشت برای خوردن شام به خانه برگردد، بعد به اخبار رادیو « درباره مسئله فلسطین» گوش ‌دهد و خیلی زود موج کلمات کینه‌آمیز به زبان می‌آورد: « بروید با یهودیان آشتی کنید، براتون بهتر است. فلسطین برنمی‌گردد.» در ریاض، اندکی امید به چشم می‌خورد، هرچند کم فروغ. پدر« تمام وقت بر زخم کهنه فلسطینی خود پیچیده. سرش بر سینه‌اش آویزان و مطمئن بود که (عبدالناصر) فلسطین را به عرب‌ها باز می‌گرداند و یهودیان را به دریا می‌اندازد». این رمان بر یأس و امیدهای نسل پیر تمرکز می‌کند، اما تمرکز بر نسل جوان باقی می‌ماند. نسل رحاب چندان درگیر آرمان نیست. او اکنون بیشتر به فکر لقمه نان خود است تا بازگشت فلسطین. او همچنین با گذران زندگی، بحران هویتی را که برایش شدت می‌گرفت، احساس می‌کرد، زیرا در بین دانش آموزان سعودی که به او اعتماد می‌کردند محبوبیت پیدا می‌یافت، بر همین اساس آنها مشکلات خود را به او می‌گفتند و او به شیوه‌ای پر از درک و عشق به آنها پاسخ می‌داد. او به آنها کمک می‌کرد تا خود و دنیای اطرافشان را بشناسند. و اینجا پارادوکسی پیش می‌آید که در یک لحظه فریبنده و در عین حال دردناک روشنگری بازنمایی می‌شود:« (رحاب) می‌داند که هویت قدرت، تمایز و بازیابی ویژگی‌ها در میان انسان‌هاست. او هر روز صبح بین  دانش‌آموزانش هویت پخش می‌کند، روی چهره‌هایی که از اسید اهمال و نهی و چهار لایه پوشش صورت آب شده‌اند، با دقت و توجه دوباره ترسیم می‌کند...».
این همدردی صمیمانه با رحاب فلسطینی در رنج انباشته‌اش چیزی است که در پرداخت امیمه الخمیس با صنع الله ابراهیم تفاوت ایجاد می‌کند. در رمان ابراهیم بیشتر بر جنبه سیاسی موضوع تمرکز می‌شود؛ مواضع بین‌المللی و نظرات متفاوت در مورد مسئله.



اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
TT

اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)

پس از کارنامه‌ای سینمایی که نزدیک به شش دهه را در برگرفته است، اسطورهٔ بازیگری جهان، آنتونی هاپکینز، چهارشنبه‌شب در جشنوارهٔ فیلم دریای سرخ در جدّه روی صحنه رفت؛ تا گفت‌وگویی طولانی ارائه کند که آمیزه‌ای از طنز، فلسفه و خاطرات حرفه‌ای نادر بود. در طول یک ساعت کامل، هاپکینز—که وارد دههٔ نهم زندگی شده—با ذهنی هوشیار و آمادگی برای مرور مسیر حرفه‌ای خود ظاهر شد و از نگاهش به بازیگری، نوشتن، موسیقی و جزئیات شخصیت‌های ماندگاری که حافظهٔ سینما را ساخته‌اند، سخن گفت.
هاپکینز، برندهٔ دو اسکار بهترین بازیگر برای نقش‌هایش در «سکوت بره‌ها» (۱۹۹۱) و «پدر» (۲۰۲۰)، خطوط اصلی مسیر هنری خود را چنین ترسیم کرد: «زندگی‌ام بسیار فراتر از آن چیزی پیش رفت که انتظارش را داشتم. هنوز هم احساس می‌کنم شخص دیگری این مسیر را برایم نوشته است». این زبان شگفتی‌زدگی کلید فهم رابطهٔ او با هنر، انتخاب‌های بازیگری‌اش و حتی زندگی شخصی‌اش است.

هانیبال لکتر... نبوغ شر

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از برجسته‌ترین نقش‌های هاپکینز است. او در این گفت‌وگو به تفصیل دربارهٔ این شخصیت در «سکوت بره‌ها» صحبت کرد و خوانشی متفاوت از شیوهٔ ساخت نقش ارائه داد. هاپکینز توضیح داد که: «من تلاش نکردم شرّ را بفهمم؛ فقط سعی کردم یک ماشین بدون احساس را بازی کنم.»

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از قوی‌ترین شخصیت‌هایی است که هاپکینز در طول مسیر حرفه‌ای خود ارائه کرده است (IMDb)

او باور دارد جذابیت لکتر از آن‌جاست که همچون «مفیستوفیلس» (نامی برای شیطان)، نقاط ضعف انسان و عمق شکنندگی‌اش را می‌داند. او همچنین راز یکی از مشهورترین مؤلفه‌های نقش را فاش کرد: «اگر بدون پلک‌زدن به یک سگ یا گربه نگاه کنید... می‌ترسد. این قدرت چشم است». همان چیزی که پایهٔ «نگاه ثابت» ترسناک لکتر شد.

میان تاریخ و خیال

وقتی از او پرسیدند ترجیح می‌دهد شخصیت‌های تاریخی را بازی کند یا شخصیت‌های خیالی، پاسخی داد که توجه سالن را جلب کرد: «همهٔ شخصیت‌ها خیالی‌اند... ما هم خیالی هستیم!»
او توضیح داد که هنگام آماده‌سازی نقش‌ها، حتی در مورد شخصیتی پیچیده مثل ریچارد نیکسون، خود را در پژوهش‌های طولانی‌مدت غرق نمی‌کند: «کمی تحقیق می‌کنم، اما اطلاعات زیاد ذهن را شلوغ می‌کند. مغز باید از آشوب خالی باشد.»
از نظر او بازی در نقش یک شخصیت تاریخی، بازآفرینی است، نه بازتولید واقعیت: «نیکسون من، نیکسون واقعی نیست... او نسخهٔ الیور استون است.»
او سپس خاطره‌ای طنزآمیز از روز تست گریم نقش نیکسون تعریف کرد؛ روزی که تیم گریم برایش بینی مصنوعی گذاشت، اما پس از برداشتن آن، ناگهان خطوط چهره نیکسون را در آینه دید و گفت: «یک کلاه، یک کفش، یک ضربهٔ کوچک گریم... کافی است تا ناگهان وارد روح شخصیت شوی.»

آنتونی هاپکینز در نمایی از «سکوت بره‌ها»

ترس... سایهٔ بازیگر و سوخت او

محور قوی‌تر سخنان هوبکنز دربارهٔ «ترس» بود؛ جایی که بی‌درنگ توجه‌ها را جلب کرد که چگونه این اسطورهٔ سینما و دارندهٔ نشان امپراتوری بریتانیا (CBE) می‌گوید: «ترس از شکست تمام زندگی‌ام همراهم بوده است، اما روبه‌رو شدن با آن در نتیجهٔ سلسله‌ای از حمایت‌ها و هل‌دادن‌هایی بود که از سوی کارگردانان و بازیگرانی که کنارم بودند دریافت کردم.» او داستانی تأثیرگذار دربارهٔ یکی از بازیگران آمریکایی تعریف کرد که هنگام تمرین‌های فیلم «نیکسون» تلاش کرده بود او را خرد کند. هابکینز می‌گوید به اولیور استون مراجعه کرد و خواست که از فیلم کنار گذاشته شود، زیرا احساس نمی‌کرد که توانایی ایفای نقش را دارد. پاسخ قاطع استون این بود: «تو هیچ جا نخواهی رفت. این نقش را بازی می‌کنی... چه تبدیل به موفقیت شود، چه یک شکست تمام‌عیار.»
هاپکینز ، یکی از مشهورترین و پربارترین بازیگران بریتانیایی در پاسخ به پرسشی از یکی از حاضران دربارهٔ راه رهایی از ترس در فرهنگ‌های محافظه‌کار، یکی از صریح‌ترین پاسخ‌هایش را داد: «وقتی بچه هستیم همیشه احمق به نظر می‌رسیم... بعد بزرگ می‌شویم و تجربه‌های احمقانه و خطرناک می‌کنیم... این زندگی است!» و ادامه داد: «نمی‌توانید از کودک بخواهید حرکت نکند یا حرف نزند... باید جرئت کنید کارها را انجام دهید... حتی اگر مردم به شما بخندند.»

آنتونی هوبکنز (جشنواره)

 

موسیقی... عشق نخست

در محور دیگری، هاپکینز دربارهٔ شیفتگی‌اش به موسیقی سخن گفت؛ هنری که به روح او نزدیک‌تر است. او توضیح داد که همسرش نخستین مشوق ورودش به این حوزه بوده و برای مخاطبان تعریف کرد که همسرش او را به نوشتن، آهنگ‌سازی و نقاشی تشویق کرده، با اینکه خود او به توانایی‌اش در هیچ‌یک از این مهارت‌ها باور نداشت. تا اینکه ارکسترهای جهانی، آثار او را در ریاض در سال ۲۰۲۳ نواختند. او با اشاره به شوپنهاور گفت: «موسیقی فراتر از تجربهٔ انسانی است... نمی‌توان آن را با کلمات بیان کرد.»
تماشاگران پس از پایان نشست با تصویر تازه‌ای از هاپکینز سالن را ترک کردند: فقط بازیگر نابغه‌ای نیست که «هانیبال لکتر»، «نیکسون» و «اودین» را آفریده؛ بلکه حکیمی است که زندگی، هنر و موسیقی را با شفافیتی شگفت‌آور تأمل می‌کند؛ نشستی که ترکیبی از طنز، فلسفه و سرکشی بود و با تشویق طولانی برای مردی به پایان رسید که از مرز شهرت عبور کرده و به مرحله‌ای آرام‌تر و عمیق‌تر رسیده؛ مرحله‌ای که خود او آن را «معجزهٔ بودن» می‌نامد.

 


جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
TT

جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)

پس از چند روز پرحرارت سینمایی که جده طی آن میزبان نمایش‌های نخست و صداهایی از چهار قاره بود، مراسم اختتامیه دوره پنجم «جشنواره بین‌المللی فیلم البحر الأحمر» در شبی برگزار شد که گستردگی تأثیر جهانی آن را به نمایش گذاشت و حضور رو‌به‌رشد سینمای سعودی را برجسته کرد؛ شبی با مشارکت چشمگیر شماری از نامدارترین ستارگان جهان از جمله جانی دپ، سلمان خان، یسرا، نادین لبکی و سر آنتونی هاپکینز؛ تصویری که جایگاه جشنواره را به‌عنوان پلی میان سینمای عرب و سینمای جهان تثبیت کرد.

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسهٔ «البحر الأحمر السينمائی»، از این دستاورد احساس غرور می‌کند (جشنواره)

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسه «البحر الأحمر»، در جریان مراسم گفت: «در طول ده روز گذشته، پرده‌های جشنواره، ما را از میان قاره‌ها و به جهان‌های تازه بردند. تجربه‌ای کم‌نظیر را با هم زیستیم، اما تأثیر آن عمیق است. غریبه‌هایی که در کنار هم می‌نشینند و مجذوب همان فیلم، همان داستان و همان شخصیت‌ها می‌شوند. این قدرت سینماست، و همچنان یکی از مهم‌ترین راه‌ها برای فهم متقابل ما باقی خواهد ماند».
او مهم‌ترین آمارهای دوره پنجم را مرور کرد: نمایش ۱۱۱ فیلم از سراسر جهان، از جمله بیش از ۴۰ نمایش نخست جهانی یا منطقه‌ای، ۲۹۰ اکران سینمایی و ۳۰ هزار بلیت. همچنین جشنواره امسال میزبان هیئت‌هایی از ۹۷ کشور و بیش از ۴۰ هزار شرکت‌کننده از میان فیلم‌سازان بود.
الراشد درباره این اعداد گفت: «این‌ها فقط آمار نیستند، بلکه بیانگر جامعه‌ای سینمایی‌اند که هر سال گسترده‌تر می‌شود؛ کارگردانانی که شریک پیدا می‌کنند، پروژه‌هایی که کسانی را می‌یابند که به آن‌ها ایمان دارند، و تماشاگری که دلش را به روی دیدگاه‌های تازه می‌گشاید».

تجلیل از اسطوره آنتونی هاپکینز (جشنواره)

تجلیل‌هایی با حضور جهانی

پس از سخنرانی، مراسم تجلیل آغاز شد؛ مراسمی که جشنواره در آن از چهار نام اثرگذار بر سینمای جهان تقدیر کرد.
نخست، تجلیل از بازیگر و کارگردان سعودی، عهد کامل، که تجربه‌اش آمیزه‌ای از حضور محلی و بلندپروازی بین‌المللی بود. سپس ادریس البا، بازیگر و کارگردان بریتانیایی که در برنامه‌های جشنواره حضوری برجسته داشت، مورد تقدیر قرار گرفت. همچنین جشنواره از دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی و یکی از مهم‌ترین صداهای سینمایی پیش‌ران مرزهای تجربه بصری و روایی، قدردانی کرد.
اما تأثیرگذارترین لحظه، تجلیل از سر آنتونی هاپکینز بود؛ او موقر آرام و قدردانی آشکار روی صحنه آمد؛ لحظه‌ای که بیانگر احترام متقابل میان جشنواره و یکی از نمادهای بازیگری جهان بود.

دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی، و همسرش روی فرش قرمز (جشنواره)

جوایز تماشاگران

سپس مراسم به بخش اعلام جوایز رسید. فیلم «هجرة» ساخته کارگردان سعودی شهد أمین، با رأی تماشاگران، برنده جایزه فیلم العلا برای بهترین فیلم سعودی شد؛ و این فیلم بعدها جایزه هیئت داوران را نیز به کارنامه خود افزود، در تأکیدی دوباره بر حضور تجربه سینمای سعودی در عرصه رقابت.
همچنین فیلم «كولونيا» ساخته کارگردان مصری محمد صیام، برنده جایزه تماشاگران برای بهترین فیلم بین‌المللی شد، و فیلم «VI: در حرکت» اثر کارگردان فرانسوی ژولیت بینوش، جایزه الشرق برای بهترین مستند را کسب کرد.

درخشش سینمای کوتاه

در بخش مسابقه فیلم‌های کوتاه، هیئت داوران لوح تقدیر ویژه را به فیلم «جم 1983» ساخته جورج أبومحیّا اهدا کرد؛ در حالی که فیلم «الأراضي الفارغة/ سرزمین‌های خالی» اثر کریم‌الدین الألفی، جایزه یُسر نقره‌ای را به دست آورد.
اما یُسر طلایی نصیب فیلم فلسطینی «مهدَّد بالانقراض/ در معرض انقراض» ساخته سعید زاغا شد؛ فیلمی که رویکردی حساس به تنش انسانی در دل واقعیتی پیچیده ارائه می‌داد.
در بخش دستاورد سینمایی نیز، فیلم چینی «صداهای شب» از زانگ زونگشین برجسته شد؛ اثری که تجربه‌ای بصری با تکیه بر حس روایی نوآورانه به شمار می‌رفت.

بازیگر لبنانی جورج خبّاز، برنده جایزه بهترین بازیگر (جشنواره)

جوایز بازیگری

در حوزه بازیگری، سیو سو بین، بازیگر کره‌ای، برای نقش‌آفرینی‌اش در فیلم «دنیای عشق» برنده جایزه یُسر برای بهترین بازیگر زن شد؛ نقشی مبتنی بر بیان درونی و توان حمل معانی با کمترین حرکت.
اما جایزه بهترین بازیگر مرد به جورج خبّاز، بازیگر لبنانی، برای نقشش در فیلم «يونان» رسید؛ نقشی که توانایی بالای او را در ترکیب حساسیت انسانی با عمق دراماتیک آشکار ساخت.
همچنین سیرل عریس، نویسنده لبنانی، جایزه بهترین فیلمنامه را برای فیلم «نجوم الأمل والألم/ ستاره‌های امید و درد» دریافت کرد، و کارگردان أمیر فخرالدین نیز جایزه یُسر برای بهترین کارگردان را برای فیلم «يونان» از آن خود کرد.
در بخش فیلم‌های بلند، یُسر نقره‌ای به کارگردان شیرین دعیبس برای فیلم «اللي باقي منك/ باقیمانده تو» تعلق گرفت؛ و مراسم با اعلام مهم‌ترین برنده به پایان رسید: فیلم «زمین از دست رفته» ساخته أكیو فوجيموتو که یُسر طلایی برای بهترین فیلم بلند را دریافت کرد؛ نقطه اوجی برای فیلمی که با رویکردی کارگردانی‌شده و انسانی، روایتی فشرده و امضایی بصری روشن ارائه می‌داد.

جانی دپ، ستاره هالیوود، در حال سلام دادن به تماشاگران روی فرش قرمز (جشنواره)

دوره‌ای که افق‌های تازه‌ای گشود

دورهٔ پنجم با ارتقای سطح انتخاب‌های هنری، گسترده‌تر شدن مشارکت بین‌المللی و افزایش حضور سینمای سعودی در قلب صحنه متمایز شد؛ به‌گونه‌ای که به نظر رسید جشنواره مسیری روشن را برای تقویت صداهایی ترسیم می‌کند که حامل چشم‌اندازهای انسانی وسیع‌اند، و در عین حال فضایی رو به گسترش برای آثار سعودی حفظ می‌کند که سودای رقابت جهانی دارند.
در ترکیب فیلم‌های برگزیده در این سال تحولی چشمگیر دیده می‌شد؛ موضوعات هویت، مهاجرت، رابطهٔ فرد و جمع، و مفهوم حافظه به‌عنوان محرک روایت با قدرت حضور داشتند. از انتخاب‌های کمیتهٔ داوری چنین برمی‌آمد که آثاری که میان دیدگاه هنری روشن و بعد انسانی عمیق جمع می‌کنند، تواناتر در جلب توجه بوده‌اند. از میان آثار برنده، فیلم «زمین گمشده» به‌سبب زبان سینمایی آرامش که جزئیات کوچک را به صحنه‌هایی با نیروی عاطفی بالا بدل می‌کرد، اثری ماندگار گذاشت. در حالی که پیروزی فیلم «هِجرة» تأییدی بود بر اینکه سینمای سعودی وارد مرحله‌ای از بلوغ تکنیکی و هنری شده که بر تجارب رو به رشدش افزوده است.
با پایان‌یافتن دوره، آشکار بود که جشنواره دیگر تنها رویدادی جشن‌گونه نیست، بلکه سکویی است که در آن ملامح مرحله‌ای تازه از حضور سینمایی سعودی و جهان عرب شکل می‌گیرد. صداهای متنوع در هم آمیختند، و تجربه‌های جهانی در کنار تجربه‌های محلی قرار گرفتند. دایرهٔ سینما برای هرکسی گسترش یافت؛ چه آن‌که می‌خواهد داستانش را روایت کند، و چه آن‌که خواهان شنیدن داستانی دیگر است. و هنگامی که حاضران سالن را ترک کردند، احساسی باقی مانده بود که دورهٔ پنجم آغازی برای مرحله‌ای پخته‌تر است؛ مرحله‌ای که «البحر الأحمر» را به جشنواره‌ای تبدیل می‌کند که توان حمل سینمای محلی به جهان، و آوردن جهان به جده را دارد.
 

 


امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
TT

امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)

به دست آوردن نقش اصلی در فیلم افتتاحیه جشنواره سینمایی بین‌المللی «دریای سرخ » کار ساده‌ای نیست، اما وقتی همین بازیگر در همان دوره فیلم دیگری نیز داشته باشد، این یک اتفاق نادر در مسیر حرفه‌ای هر هنرمندی است. این دقیقاً همان چیزی است که امیر المصری، بازیگر بریتانیایی-مصری، تجربه می‌کند؛ او ستاره فیلم «العملاق/ غول» است که افتتاحیه پنجمین دوره جشنواره را رقم زد و توجه گسترده‌ای را جلب کرد، و هم‌زمان نقش اصلی فیلم «القصص/داستان‌ها» به کارگردانی ابوبکر شوقی، یکی از رقبای برجسته در مسابقه رسمی فیلم‌های بلند را نیز برعهده دارد.
المصری که طی سال‌های گذشته نامش به‌عنوان یکی از مهمانان آشنای جشنواره ثبت شده، امسال با لحنی متفاوت و حضوری پخته بازگشته است تا جزئیات تجربه خود را روایت کند: «وقتی مدیرعامل جشنواره، آقای فیصل بالطيور، با من درباره فیلم (غول) صحبت کرد، نمی‌دانستم قرار است آن را به‌عنوان فیلم افتتاحیه انتخاب کنند. ممکن بود فیلمی تجاری با یک ستاره هالیوودی را انتخاب کنند، اما آنها می‌خواستند افرادی مثل من را روی صحنه، در کنار ستاره‌های جهانی مانند مایکل کین و ایشواریا رای، ببینند».
المصری این لحظه را نقطه عطفی در مسیر حرفه‌ای خود می‌داند و با لحنی پرستش‌آمیز می‌افزاید: «من شیفته جشنواره هستم؛ هر سال می‌بینیم که هر دوره بهتر از قبلی است». او ادامه می‌دهد: «من بسیار از مرحله‌ای که اکنون به لحاظ هنری تجربه می‌کنم لذت می‌برم، به‌ویژه اینکه کم اتفاق می‌افتد یک بازیگر در دو فیلم در جشنواره‌ای به بزرگی (دریای سرخ) نقش اصلی داشته باشد».

صحنه‌ای از فیلم افتتاحیه جشنواره «غول» با بازی امیر المصری (جشنواره)

«غول»... مربی یا استعداد؟

حضور المصری در فیلم «غول» فراتر از یک نقش اصلی است؛ فیلم ساختی حساس دارد که نیازمند اجرای دقیق و آگاهانه شخصیت نسیم حمید است، ورزشکاری که در دهه ۹۰ در بریتانیا انقلابی در تصویر ورزشکار مسلمان ایجاد کرد و همزمان بحث‌های بی‌پایانی درباره رابطه‌اش با مربی افسانه‌ای‌اش، که نقش او را پیرس بروسنان بازی می‌کند، برانگیخت.
المصری درباره تشابه این داستان با زندگی خود می‌گوید: «بسیار... هر دوی ما نظرات منفی را نادیده می‌گیریم و با اصرار مسیرمان را ادامه می‌دهیم».
فیلم از یک صحنه کوچک در شفلید بریتانیا آغاز می‌شود، جایی که مادر پسری هفت ساله از مربی می‌خواهد فرزندش را برای مقابله با زورگویی آموزش دهد؛ لحظه‌ای که معمولی به نظر می‌رسد، اما پایه و اساس یک اسطوره می‌شود. مربی استعداد را از همان نگاه نخست تشخیص می‌دهد و نسیم را به همراه سه برادرش به رینگ می‌برد تا بلافاصله کشف کند که این کودک نحیف چیزی دارد که نمی‌توان آموزش داد. از این نقطه، داستان فیلم از خیابان‌های محله به قهرمانی جهان گسترش می‌یابد، تا زمانی که فروپاشی‌ها و تنش‌ها نشان می‌دهد رابطه بین ورزشکار و مربی چقدر شکننده است.
فیلم با هوشمندی پرسشی مطرح می‌کند: «غول واقعی کیست، مربی یا استعداد؟» این سؤال در صحنه‌ای تکان‌دهنده به اوج می‌رسد، وقتی دو طرف رو در رو می‌شوند؛ نسیم می‌گوید: «این استعداد از طرف خداست و باید از آن بهره ببرم بدون اینکه کسی را مقصر بدانم». مربی پاسخ می‌دهد: «استعداد تو هیچ ارزشی ندارد اگر من آن را کشف و ۱۶ سال پرورش نداده باشم».

امیر المصری... سالی سرنوشت‌ساز که موقعیت او را میان بازیگری و هویت هنری‌اش تغییر می‌دهد (جشنواره)

حضور واقعی نسیم حمید، ورزشکار بازنشسته، در نمایش فیلم اتفاقی ویژه بود؛ او پس از سال‌ها غیبت در جشنواره حاضر شد، لبخند زد و با تأثر گفت: «این فیلم به تو می‌گوید: (به نام خدا... مسیر جدیدت را آغاز کن!)»؛ گویی اسطوره به شکل نمادین مشعل را به بازیگری که آن را بازسازی کرده، سپرده است.

مرحله‌ای جدید... پروژه‌هایی به‌صورت عمده

با توجه به اینکه هویت هنری امیر المصری از تلاقی فرهنگ‌های عربی و غربی شکل گرفته است، دقیقاً همان‌طور که در فیلم «غول» مشاهده می‌شود، پرسشی درباره تأثیر این تلفیق فرهنگی ضروری به نظر می‌رسد. او با تأملی روشن در ماهیت انتخاب‌های خود پاسخ می‌دهد: «مهم‌تر این است که بر پروژه تمرکز کنم، هر چه باشد، چه در جهان عرب و چه خارج از آن». سپس توضیح می‌دهد: «همیشه این سؤال‌ها ذهنم را مشغول می‌کند: آیا این اثر می‌تواند چیزی درونی را به حرکت درآورد؟ آیا می‌تواند پیامی را منتقل کند؟» و اشاره می‌کند که فیلم «غول» کاملاً در این چارچوب قرار می‌گیرد.
این انگیزه باعث شد تا گامی را بردارد که مدتی طولانی به تعویق افتاده بود؛ یعنی تأسیس یک شرکت تولید در بریتانیا. المصری می‌گوید: «اخیراً شرکتی برای تولید تأسیس کردم که حدود سه ماه پیش راه‌اندازی شد، و در مرحله بعد قصد دارم آثاری را تولید کنم که نه تنها متعلق به من باشد، بلکه برای افرادی که شبیه من هستند نیز باشد». او درباره پروژه جدیدش صحبت می‌کند، گویی می‌خواهد سنگ بنای هویت تولیدی آینده‌ای را بگذارد که مکمل آن چیزی باشد که در جلوی دوربین آغاز کرده است.

جدیدترین پروژه‌ها

در مورد تازه‌ترین پروژه‌هایش، او می‌گوید: «فیلمی در آلمان تازه به پایان رساندم، و اگر در جشنواره‌ای مانند (دریای سرخ) نمایش داده شود، یعنی توانسته‌ایم توجه را به مسئله‌ای بسیار مهم جلب کنیم که وقتی آن را خواندم، مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. این فیلم اهمیت زیادی خواهد داشت».
با اینکه المصری از ذکر دقیق موضوع خودداری می‌کند، اما صحبت‌هایش نشان می‌دهد که این فیلم موضوعی سنگین و مرحله‌ای متعهدتر در انتخاب‌های سینمایی او خواهد بود.
در پایان مصاحبه، پنجره‌ای به پروژه جدیدی برای علاقه‌مندان درام باز می‌کند و تأکید می‌کند که برای بازی در سریال «قاتل» (سفّاح) با کارگردان هادی الباجوری آماده می‌شود، که قرار است از طریق پلتفرم «شاهد» پخش شود. این اثر از داستان واقعی یک قاتل سریالی در قلب قاهره الهام گرفته و این بار او را به سوی ژانر رازآلود و دنیاهای تاریک می‌برد.