شاید آنچه بیشتر مایه نگرانی شاعران و به طور کلی نوآروان میشود، متأثر شدن از سیطره پیشینیان و پیشگامان و تکتازان و صاحبان الگوهای مسلط است. آنها زمینی را شخم میزنند که هزاران بار پیش از آنان شخم خورده است و برمادهای زبانی کار میکنند که نیاکانشان طی قرنها همه ذخایر آهنگها و استعارهها و همآوایی زبانی و زیبایی آن را مصرف کردهاند. این همانی است که سخن بورخس برآن صحه میگذارد؛ نوشتن به این یا آن شکل کاری احیاگرانه است و ما هرچه مینویسیم پیش از ما نوشته شده است. به قول مالارمه، نوشتن نرد انداختن است و در نتیجه، بازی شانسها باید خود را در طول زمان به شکل تشابه و همانندی یا انبوه تکرار کنند. صدها سال پیش از بورخس عنتره بن شداد از نگرانی خود درباره تأخر زمانی میگوید که چندان چیزی برای شاعران متأخر باقی نگذاشته تا بگویند. او با تلخکامی میسراید:« هل غادر الشعراء من متردّم؟/شاعران آیا نخالهای برجای گذاشتند؟». اگر چنین حیرتی به جان یکی از کسانی افتاده که از آغازگران شعر عربی و هنوز در اوج طراوت بود، پس متأخران چه بگویند که پیش از آنها این همه شعر و دیوان و سبک وجود دارد؟ برجسته شدن در چنین شرایطی کارآسانی نیست و بیرون آمدن از زیر چتر پیشینیان کاری سهل نخواهد بود و شاید ما با پیشگامانی که بعدا آمده باشند و علیرغم تأخر زمانیشان، ماجراجویی کردند و نوآوری روبه رو بشویم. ابوالعلاء معری از زبان آنها میگوید:« و انی و ان کنت الاخیر زمانُهُ/ لآتٍ بما لم تستطعه الاوائلُ/ و من اگر چه آخرین دوران خویشام/ خواهم آورد آنچه پیشگامان نتوانستند».
منتقد امریکایی هارولد بلوم در کتاب درخشاناش «نگرانی از تأثیرگرفتن» مینویسد، شاعر بیش از دیگران دغدغه فروغلتیدن در سپهر یک یا چند یک از کسانی که آنها را الگوی برتر و مطابق با تصویرش از شعر میبیند، دارد. چون او خود را در برابر دو انتخاب میبیند، اولین آنها تحت تأثیر سیطره شاعر الگو و وسوسه سبک او نمود مییابد در حالی که دومی در دست زدن به بیشترین تلاش برای مقاومت دربرابر آن وسوسه است و ادامه دادن تجربه شخصی خود به سمت فضاهای مختلف و سبکهای متفاوت است. اگر انتخاب دوم برای کسانی که دغدغه این را دارند که جایگاه خود را در تاریخ شعر بیابند، درستتر و مهمتر باشد تعداد اندکی موفق میشوند زبان خاص خود را بیافرینند و فضای نوی را کشف کنند در حالی که تعداد بسیار زیادی به راه حلهای آسان انس میگیرند که خانه کردن در کنف دیگران و در سایه امن آنها ماندن برایشان مهیا میکند. واقعیت اینکه مشکلی که بلوم پیش میکشد، تازگی ندارد و در شعر چندان نو نیست و ما نشانههای آن را در دوره زمانی دیگر هم میبینیم آن جا که شاعری تکرو میتواند بالهایش را بر تمامی یک دوره بگستراند و شاید هم بر دورههای جدید پس از آن. یک ملت، هر ملتی هر چند هم حجم درخشش روحی و ابداعیاش بسیار بالا باشد، به گفته تی اس الیوت، طی یک قرن نمیتواند بیش از دو یا سه شاعر بزرگ بزاید. چون ویژگیهای شاعر بزرگ باز نظر صاحب «سرزمین هرز» تنها به نیتهای پاک شاعر و تصمیم ارادی و فرهنگ وسیع او برنمیگردد بلکه چیزی هست که از اینها درمیگذرد تا به استعداد استثنایی برسد، همچنین به قدرت او بر جذب و هضم سبکهای گذشته و توانش بر نمودار ساختن روح ملت و یگانگی حضور آن در زبان و فرهنگ و اندیشه. در اینجا زبانهای زنده را آن قدر که شاعران بزرگ دچار تحول میکنند دانشگاهیان و سخن تراشان نمیکنند که زبان مادریشان لقب آنها را میگیرند. مثلا زبان عربی را زبان المتنبی مینامند و ایتالیایی را زبان دانته و زبان آلمانی را زبان گوته و زبان روسی را زبان پوشکین و زبان انگلیسی را زبان شکسپیر میخوانند.
آنچه گفته شد به این معنا نیست که در هرحال ازشاعر بخواهیم حالا که پایهگذار یا آفریننده زبان جدیدی نشده پس سکوت اختیار کند. اما در مقابل شاعر باید در حد توان خود تلاش کند این برجستگی و تفاوت را محقق سازد و سبک خاص و حساسیتاش در مقابل زبان ویژه باشد و صرفا سایه دیگری نباشد چون خوانندگان جز به نسخه اصلی از تجربهها و آثار نیازی ندارند. اینکه برخی بر این نظرند که شاعر برای آنکه از بار تأثیر دیگران رها شود باید تا جایی که میتواند شعر دیگر شاعران را نخواند، راه درستی نیست و رفتن به سمت نابینایی و فروکردن سر در ماسههای نادانی و بیابانی ساختن دانایی است.
سرقتهای ادبی خواه در دورههای کهن یا در دوران معاصر بخش نه چندان اندکی از انرژی و توجه منتقدان و پژوهشگران را گرفته است. قصد درنگ کردن بر سارقان ادبی نیست که از سرقت متنها یا اشعار کامل ابایی ندارند، مسئلهای که منجر به صدور قوانینی در خصوص مالکیت معنوی و حفظ حقوق نوآوران شد، بلکه سخن درباره تصاویر و استعاراتی است که شاعران با خواندن آنها مدهوش میشوند به حدی که تردیدی به خود راه نمیدهند و آنها را «مصادره» میکنند و به سرقت میبرند. به نظرمیرسد این قبیل سرقتها نزد شاعران کوچک که توان پنهان کردن آنها را ندارند کاملا رو و آشکاراند. شاعران بزرگ اما آنها را در متنهای عالی میآمیزند و به شکلی موفق از آنها استفاده میکنند یا جان تازهای به آنها میبخشند به گونهای که از اصل بهتر میشوند. این میتواند گفته یکی از ناقدان را تفسیر کند که؛ شاعر بزرگ سرقت میکند اما شاعر کوچک متأثر میشود.
در ادبیات کهن عرب در نقد میان سرقت عامدانه و تشابهی که ساخته تصادف باشد تفاوت میگذارند و برای آن از اصطلاح پا گذاشتن در جای پا استفاده میکنند. اما برخی سرقتها کاملا رو هستند و فراتر از آنند که تن به اصل تصادف بدهند مانند سرقتی که اخطل التغلبی از النابغه الذبیانی کرد؛ در سطح لفظ و معنا و ساخت. در مقطعی که این طور آغازش میکند« فما الفرات اذا هب الریاح له/ ترمی اواذیّه العبرین بالزبد/ چیست فرات وقتی باد برآن بوزد/ هر دو کنارهاش کف میپراکنند». اخطل اما میگوید« فما الفرات اذا جاشت حوالبه/ فی حافیته و فی اوساطه العشر». المتنبی در این باره داستان جداگانهای دارد. سرقتهای منسوب به او در دورهاش و پس از آن مایه دردسرها و جدلها شدند. بی شک هرکسی نگاهی به دیوان المتنبی بیاندازد با بی باکی او در سرقت تعدادی از ابیات و تصاویر ابداعی شاعران متقدم براو روبه رومیشود.
شاعران در میان وسوسه سرقت و نگرانی از تأثر
تعداد اندکی از آنها موفق به ساختن زبان خاص خود ایجاد و گستره آن میشوند
شاعران در میان وسوسه سرقت و نگرانی از تأثر
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة