فارابی و روشنگری عربی

شناخت او دایرةالمعارفی بود و شامل همه علوم در دسترس دورانش می‌شد

تندیس فارابی در بغداد
تندیس فارابی در بغداد
TT

فارابی و روشنگری عربی

تندیس فارابی در بغداد
تندیس فارابی در بغداد

فارابی پس از الکندی دومین فیلسوف بزرگ زبان عربی به شمار می‌آید و پیش از ابن سینا که از جهت تسلسل زمانی در رتبه سوم قرارمی‌گیرد. پس از آنکه در فاراب و بخارا درس خواند، برای تکمیل آموزش به بغداد منتقل شد. بغداد آن زمان پایتخت جهان بود و در نتیجه همه نوابغ-یا کسانی که می‌خواستند نابغه بشوند-باید قصد آن شهر می‌کردند، کاملا مانند پاریس و لندن و نیویورک کنونی. آنجا درس خواند و برای مدتی طولانی کار کرد تا جایی که تا حدودی عراقی شد. شاید به همین دلیل درحال حاضر یک مرکز دانشگاهی در بغداد به نام: دانشکده فارابی وجود دارد. در این مدت طولانی فارابی چندین زبان را فراگرفت و به ژرفای انواع رشته‌های دانش رسید؛ علمی یا فلسفی. شاهد به قدرت رسیدن متوالی شش تن از خلفای عباسی بود. پس ازآن ساکن حلب شد، به طوری که یکی از مقربان پادشاه مشهورش سیف الدوله حمدانی گشت. بدون شک آنجا با المتنبی آشنا شد چرا که دربار پادشاهی پر از غول‌آسایان بود. سپس در اواخر عمر به دمشق برگشت و سال 950 در سن تقریبا 80سالگی درگذشت. عمری بسیار طولانی نسبت به آن زمان که با صد سالگی کنونی برابری می‌کند. در طول این عمر طولانی، فارابی زندگی زاهدانه و ریاضت پیشه داشت، ازدواج نکرد و دنبال مال و منال نبود کاری که بسیاری از فرهیختگان جهان عرب و غیر عرب انجام می‌دهند. گفته می‌شود روزانه فقط چهار درهم از سیف الدوله طلب می‌کرد تا فقط با آنها رمقی بگیرد و بیش از آن را رد می‌کرد. اگر می‌خواست می‌توانست طلا و نقره انبار کند و باغ‌ها و املاک بخرد. از صفت‌های زیبای او این بود که بیشتر وقتش را در باغ‌ها و درکناره‌های رودها می‌گذراند. آیا زندگی از این زیباتر وجود دارد؟ عزلت و تنهایی را ترجیح می‌داد تا کاملاً برای تأمل و تفکر خلوت گزیند و تألیفاتش را که جهان عرب و اسلام را سراسر روشن ساخت، بنویسد.

جمع کردن میان علم و ایمان

دانش فارابی دایرة المعارفی بود، شامل همه دانش‌های در دسترس دورانش می‌شد؛ نگاهی به کتابش «احصاء العلوم» بیانداز. به همین دلیل او را پس از ارسطو معلم ثانی لقب دادند. در این زمینه هیچ کسی به پای او نمی‌رسید، شاید جز ابن سینا که یک قرن یا بیشتر پس از او آمد. اما ابن سینا بیش از 57سال عمر نکرد. و با این حال جهان را با وجود و غول‌آسایی فروزانش روشن ساخت. فارابی اما، عمری طولانی کرد و این به او این اجازه را داد که از دانش‌ها و تألیفات زیادی آگاه شود. مختصر و مفید می‌توان گفت فارابی فیلسوفی بود که پیش از هرچیز از اندیشه یونانی متأثر بود؛ یعنی اندیشه افلاطون و ارسطو. براین باور بود که آن دو یک‌بار و برای همیشه حقیقت مطلق را دریافته‌اند. و در نتیجه هرکسی پس از آنها بیاید باید پا جای پای آنها بگذارد. او میان دین اسلام و عقلانیت یونانی جمع می‌کرد؛ یعنی بین علم و ایمان آنگونه که اکنون ما می‌گوییم. عظمت او در همین نهفته است. مسئله برای او به جایی رسید که حقیقت فلسفی را بر حقیقت مذهبی یا عقیدتی مقدم می‌دانست؛ و این نسبت به آن زمان واقعاً حیرت انگیز بود. این یعنی اینکه او در روشنگری بر ولتر و کانت پیشی گرفته بود. به طور کلی ما براین باوریم که ابن رشد بزرگ‌ترین فیلسوف عقل‌گرای تاریخ اسلام است، اما این به هیچ وجه درست نیست، فارابی اولین و بزرگ‌ترین فیلسوف عقل‌گرای تاریخ ماست. به این هم باید اضافه کرد که او علاوه براسلام نسبت به همه عقاید و ادیان نگاه گشاده‌ای داشت. راز تفاوتش با فقهای بسته در درون مذاهب و فرقه‌های خود دراینجاست. واقعیت اینکه تفاوت اساسی او در این نهفته است، مسئه‌ای که او را از ابن رشدی که با وجود درخشش و باز بودنش نسبت به فلسفه یونانی در اعماق وجودش همچنان فقیهی سخت‌گیر باقی ماند. فارابی-مسلمان- نسبت به ادیان دیگر رویی گشاده داشت و برعکس ابن رشد پیروان آنها را تکفیر نمی‌کرد. او به این باور داشت که ممکن است چندین دین درست و والا در جهان وجود داشته باشد و نه یک دین واحد. مردم پاک و استوار در اخلاق در همه ادیان و جوامع وجود دارند، همین طور انسان‌های بد و منحرف. در نتیجه، فارابی به ما درسی در تسامح دینی و گشایش فکری داد که کم نظیر است. کاش اکنون به این درس توجه می‌کردیم و آن را دوباره برمی‌گرداندیم تا بتوانیم با آن رو در روی جریان‌های تعصب و بسته بودن بایستیم. فارابی امکان آشتی میان عقل و ایمان یا فلسفه و دین را اثبات کرد. و به ما گفت، ما اگر دین را درست بفهمیم-یعنی به شکل عقلانی- تعصب از جامعه رخت برمی‌بندد و هرگز مشکلی میان ادیان و فرقه‌ها روی نمی‌دهد؛ این همان درس مهمی است که فارابی از طریق آثار و تألیفات فلسفی و سیاسی بسیارش برجای گذاشت. تفسیری عقلانی و روشنگرانه از دین اسلامی ارائه داد. بدین کار گام درراه نیای بزرگ‌اش الکندی گذاشت که فیلسوف اول عرب بود و به تجارت کنندگان با دین حملات بسیاری کرد.

مدینه فاضله فارابی

فارابی براین باور بود که حقایق فلسفی جهانی‌اند؛ یعنی بر همه افراد بشر با هردین و مذهبی منطبق می‌شود و این برخلاف ادیانی است که حقایق آنها فقط برپیروان‌شان قابل انطباق‌اند. و اینجا فرق اساسی میان حقیقت فلسفی و حقیقت دینی نهفته است. آموخته‌های فلسفه عقلانی و منطقی بر مسلمان و مسیحی و یهودی بی هیچ تفاوتی منطبق می‌شوند چرا که ابزار آنها عقل است و عقل میان همه انسان‌ها مشترک و تنها میان اهالی یک فرقه یا دین واحد محدود نمی‌شود. این سخن ما را به یاد جمله مشهور دکارت می‌اندازد: عقل عدالانه‌ترین چیزهاست که بین بشر تقسیم شده است. و در نتیجه، فارابی بر دکارت در این اندیشه اساسی سبقت داشت. به همین دلیل می‌گوییم روشنگری عربی چندین قرن از روشنگری اروپایی پیش‌تر بود بلکه راه را برای آن هموار ساخت. اما اینجا فرقی میان کسی که عقل خود را در همه علوم و کشفیات مشغول و توسعه بخشد با کسی که عقلش را رها کند و تسلیم شعبده‌ها و خرافات بشود وجود دارد، آنگونه که در دروه انحطاط برای ما اتفاق افتاد به طوری که نورهای جهان اسلام به طور کامل خاموش شدند. در این حالت شعار مشهور سایه انداخت: من تمنطق فقد تزندق/کسی که منطق بورزد زندیق شد یا هرکسی فلسفه ورزید خدایش لعنت کند... در دوران اخوانی و داعشی‌ها و دیگر تاریک‌اندیشان، هنوز انحطاط حاکم است. اما خوشبختانه هنوز تکه‌های نور بسیاری در جای جای مناطق این امت وجود دارد و چراغ‌ها اینجا و آنجا دوباره روشن می‌شوند. شکی در نهضت عربی آینده نیست. اینجا لحظه‌ای درنگ می‌کنم تا به تصمیمات اخیر پادشاهی عربی سعودی به سود آموزش فلسفه و اندیشه انتقادی، همچنین عمق بخشیدن به تسامح و تفاهم میان لایه‌های دانشجویی و دانشگاهی ارج بگذارم. به همین دلیل وزارت آموزش و پرورش کتاب‌های تندروی و تعصب حسن البنا و سید قطب و المودودی و دیگر قطب‌های اخوانی را بیرون ساخت. از اینجا آغاز کنیم: اسلام نورها یا اسلام تاریکی‌ها. این را هزار بار گفته‌ایم!

اما درباره آنچه به اندیشه سیاسی برمی‌گردد می‌توان چنین گفت: وقتی اندیشه‌ها و نظریات موجود در کتاب افلاطون معروف به جمهوری را می‌خوانیم، درمی‌یابیم  فارابی چقدر درکتاب مشهورش(آراء اهل المدینه الفاضله) ازآن متأثر شده است. مدینه فاضله‌ همانی است که حکیم و فیلسوفی برآن حکم می‌راند، آن طور که در جمهوری افلاطون نیز. تنها تفاوت میان این دو این است که اولی ایمان دارد و از جهتی میان نبوت و وحی و از جهتی دیگر میان عقل و حکمت فلسفی جمع می‌کند. دومی اما شرک‌آلود است و در نتیجه ایمان به خدا و تعالی ربانی را کم دارد. اما قوانین جمهوری افلاطون می‌توانند با برخی تعدیل‌ها بر جمهوری فاضله اسلامی فارابی منطبق بشوند.

فارابی درباره دین جهانی به عنوان الگوی متعالی صحبت کرده است. دینی که از همه ادیان خاص فراتر می‌رود و همه آنها را فرامی‌گیرد و می‌پذیرد؛ دینی است که برهمه بشریت منطبق می‌شود همانگونه که پیش‌تر گفتیم. در نتیجه، شامل اسلام، مسیحیت، یهود و دیگر ادیان می‌شود. اینگونه می‌یابیم فارابی به ما برای گذر از جنگ‌های ادیان و مذاهب که امروز جهان را تهدید می‌کند، بگذریم. از اندیشمند معاصر سوئیسی هانتز کونگ با شعار مشهور:هیچ صلحی در جهان بدون صلح ادیان صورت نمی‌گیرد، پیش افتاده است. اجازه بدهید اینجا نیز از «بیت العائلة الابراهیمیة/خانه خانواده ابراهیمی» که در ابوظبی پایتخت کشور امارات متحده عربی قرار دارد، ارج بگذارم. یک طرح ایمانی روشنگرانه گسترده که برای اولین بار این گونه در نشر اندیشه تسامح و عمق بخشیدن به آن در جهان عرب کمک می‌کند. تصویر سیاه داعشی که اخیراً در ذهن جهان از ما صورت گرفت و چهره اخلاقی و انسانی و ریشه‌دار ما را مخدوش ساخت تغییر خواهد داد؛ «کنتم خیر امة اخرجت للناس» یا «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». همه اینها کجا رفت؟ همه را باد برد؟ محال است. باید برگردد. سیاست روشنگرانه که اکنون در سعودی و امارات و بحرین دنبال می‌شود، بدون شک در این بازگشت به راه راست کمک خواهند کرد.

و آخر اینکه می‌توان گفت کتاب «آراء اهل المدینة الفاضلة» عبارت است از مشارکتی بزرگ در متبلور ساختن علوم سیاسی همچنین علوم اجتماعی. آن هم مدتی طولانی پیش از آنکه ابن خلدون بیاید، بگذریم از دورکیم و ماکس وبر. همچنین می‌توان گفت، فارابی اولین فیلسوف مسلمانی است که این چنین به مسائل سیاسی اهمیت می‌داد و به تشکیل حکومت مدنی فاضله دعوت می‌کرد که در رأس آن فیلسوف حکیم قرار دارد و نه ولی فقیه یا شخصیت‌های روحانی آنگونه که ادعا می‌کنند. دین فضای خود را دارد و سیاست فضای خودش را و نباید میان آسمان و ریسمان قاطی کرد آنگونه که جنبش‌های اسلام سیاسی یا سیاست‌زده کنونی به آن دست می‌زنند. و در اینجا متوجه می‌شویم که چه تأثیر روشنی از افلاطون پذیرفته همانگونه که پیش‌تر گفتم. مقصود از کشور فاضله در اینجا همان حاکمیت حکیمانه است آنگونه که اکنون به کار می‌بریم.



«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض
TT

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

در رمان «وادی الفراشات/ دره‌ پروانه‌ها» از ازهَر جرجیس (انتشارات مسکیلیانی - تونس / الرافدین - بغداد 2024) یک نظم روایی موضوعی خاص وجود دارد که به دنبال ردپاهای تقریباً ثابت در دو رمان قبلی از ازهَر جرجیس می‌گردد: «خواب در باغ گیلاس» 2019 و سپس «سنگ سعادت» 2022. این دو رمان یک مجموعه روایی با جهان‌ها و موضوعات تقریبا تکراری شکل داده‌اند. می‌توان گفت که تکرار ویژگی‌ای است که بیشتر چندگانه‌ها بر پایه‌ آن بنا می‌شوند، و حتی بدون ویژگی تکرار نمی‌توان یک سیستم روایی را به عنوان چندگانه توصیف کرد. این امر از آن جهت که به هیچ وجه ایرادی در اصول اساسی ندارد، بلکه نوشته‌های مختلف جهت‌گیری‌ها و موضوعات مختلفی در چارچوب کلی مجموعه خواهند داشت. اما تکرار فشار می‌آورد که اغلب منجر به تحولی یا ناپایداری در جهان روایی می‌شود. در دو رمان قبلی، دو موضوع عمده وجود داشت. رمان «خواب در باغ گیلاس» به بازگشت خیالی به کشور پس از تبعیدی طولانی پرداخته بود. و رمان «سنگ سعادت» به روایت اعتراض و دنیاهای بی‌خانمانی توجه داشت. آیا در رمان «دره‌ پروانه‌ها» موضوع جدیدی مطرح می‌شود؟

دفتر ارواح

آسان‌ترین روش برای نوشتن یک رمان موفق این است که از سیستم نسخه‌نویسی استفاده کنید. این باور در «دره‌ پروانه‌ها» به روش‌های مختلفی نمایان می‌شود. بیایید به یاد بیاوریم که این همان روشی است که در دو رمان قبلی هم استفاده شد و آن‌ها موفقیت چشم‌گیری را به دست آوردند، چه از نظر انتشار و خوانده‌شدن، یا از نظر رسیدن به جایگاه بالایی در جوایز رمان عربی. آیا این توجیه برای تکرار تلاش برای بار سوم کافی است؟ دلیل قانع‌کننده این است که سیستم نسخه‌نویسی نظم روایی لازم را برای دو رمان فراهم کرده است. بنابراین، راوی‌ای وجود دارد که ابتدا به ما می‌گوید، یک پایان از پیش نوشته‌شده در آغاز رمان برایمان آورده شده. آیا پیش‌بینی یا اطلاع‌رسانی از پیش در مورد پایان، کارکرد ساختاری اساسی در رمان دارد؟ احتمالاً پاسخ به این سؤال مرتبط است با یک مشکل اساسی که به خود سیستم نسخه‌نویسی ارتباط دارد. بیایید پاسخ را خلاصه کنیم و بپرسیم: چرا سیستم نسخه‌نویسی در نوشتن یک رمان موفق مؤثر است؟ به نظر من نسخه‌نویسی به رمان این امکان را می‌دهد که بسیاری از مسائل را انجام دهد که مهم‌ترین آن شاید این باشد که امکان بازنویسی داستان همانند یک منطق دیگر را فراهم می‌کند. این امکان، راهی مناسب برای پیشنهاد تاریخ جدیدی است که با تاریخ روایی پذیرفته‌شده کاملاً متفاوت یا حتی متناقض است. بنابراین، «دره‌ پروانه‌ها» چه تاریخی پیشنهاد می‌دهد؟تاریخ «ارواح» یا تاریخ «مرده‌ها»، وظیفه بزرگی است که «مرده‌ها» به «زنده‌ها» واگذار می‌کنند؛ زیرا نوشتن تاریخ خاص مرگ، کاری است که باید «زنده‌ها» انجام دهند، اما «مرده‌ها» هر آنچه که از دستشان بر می‌آمد انجام داده و مرده‌اند، و این مسئولیت را به زنده‌ها می‌سپارند که تاریخشان را بنویسند. اما چه نوع «ارواحی» را «عزیز جواد»، قهرمان داستان و راوی آن، می‌خواهد بنویسد؟ رمان برای خود نوع جدیدی از ارواح را پیشنهاد می‌کند، ارواح «پروانه‌های بی‌نام»، یا کسانی که حتی فرصتی برای داشتن نام خاصی نداشته‌اند. بخشی از وظیفه مورخ این است که اجساد ناشناسی که در پیاده‌روها یا در سطل‌های زباله افتاده‌اند را نامگذاری کند، قبل از اینکه آن‌ها را در یک حفره یا دامنه تپه‌ای خارج از پایتخت دفن کند، و قبرستان پیشنهادی را «دره‌ پروانه‌ها» می‌نامد. و به طور مفروض، یا همانطور که خود رمان از ابتدا با عنوانش پیشنهاد می‌دهد، جمع‌آوری پروانه‌های مرده از خیابان‌ها موضوع جایگزین برای موضوعات بزرگ است، مانند روایت زندگی در سرزمین دیکتاتور یا اینکه رمان به موضوع اعتراض مربوط باشد. پس آیا «دره‌ پروانه‌ها» می‌خواهد روایت را در مقابل شلوغی روایت‌های بزرگ تا حدودی به ریتم آرام‌تر خود بازگرداند؟

جمهوری وحشت

شاید تصادف کور، «عزیز جواد» را به کشف روایت «دره پروانه‌ها» هدایت کند؛ زمانی که او با تاکسی قدیمی جسدهای تازه را جمع‌آوری کرده و آنها را در دره کم‌عمق نزدیک شهر «دیالی» دفن می‌کند. این تصادف شباهت زیادی به تصادف ورود پلیس به کتابخانه دایی «جبران» و یافتن کتاب «جمهوری وحشت» دارد که باعث زندانی شدن او به اتهام کتاب ممنوع مخالف با روایت دیکتاتور می‌شود. اما کتاب به «جواد» از طریق دوست دیروز او، که اکنون «متدین» شده و تاریخ بی‌خانمانی و گم‌شدگی خود را کنار گذاشته، می‌رسد؛ پس چگونه یک فرد تغییر کرده می‌تواند به روایت‌های لیبرال مخالف اعتماد کند؛ در حالی که او به روایت‌های دینی خود با اصل شناخته‌شده «فلسفه‌مان مثلاً» نزدیک‌تر است؟ اما نظم فرضی در «دره پروانه‌ها» تفسیری جدید از فقدان مستندات کافی برای روایت همان تصادف ارائه می‌دهد؛ چرا که زندگی «جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست؛ تصادف زندگی در کنار پدری که قادر به صحبت و ابراز خود نیست و این تصادف تبدیل به سرنوشتی می‌شود که راه فراری از آن نیست و زندگی ناقصی را تحت قدرت برادر بزرگ ادامه می‌دهد. آیا تصادف‌ها به پایان رسیده‌اند؟ زندگی «عزیز جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست که آخرین آن تصادفی است که او را به طور اتفاقی به روایت «دره پروانه‌ها» می‌رساند؛ بنابراین تصادف، به طنز، دلیل عشق میان او و «تمارا»، دختری از خانواده‌ای ثروتمند است و سپس ازدواج با او. و این تصادف است که دلیل اخراج او از شغل دولتی‌اش می‌شود. هیچ داستان منسجمی جز خود تصادف وجود ندارد. حتی لحظه‌ای که به داستان اصلی می‌رسد، داستان پروانه‌ها، که ربوده شدن «سامر» از سوی افراد ناشناس از درب خانه‌شان است، هیچ تفسیر منسجمی ندارد مگر اینکه این اتفاق پیش‌زمینه‌ای برای داستان پروانه‌ها و دره آن باشد. گویی رمان به‌طور ضمنی به ما می‌گوید که زندگی در سرزمین دیکتاتور و سپس زندگی قربانیانش فاقد صلاحیت برای توجیه است. و هیچ اشکالی ندارد، چرا که این خود ماهیت روایت پسامدرن است؛ روایت بدون توجیه‌ها و تفسیرهای اساسی، روایتی از نسخه‌نویسی که رمان جدید آن را با نگرش و منطقی متفاوت بازنویسی می‌کند.

دره پروانه‌ها... جدل پنهان

بگذارید به اصل داستان بازگردیم، دقیقاً به سؤال اصلی: موضوع رمان چیست؟ بلکه موضوع دست‌نوشته پیشنهادی چیست؟ دو مسیر مختلف، به ظاهر، بر دنیای رمان «دره پروانه‌ها» حاکم‌اند. مسیر اول نمایانگر داستان «عزیز جواد» است، که زندگی او را می‌بینیم؛ زندگی‌ای به تعویق افتاده و از اتفاقات مختلف تغذیه می‌شود. این مسیر بخش عمده‌ای از فضای نوشتاری متن را اشغال می‌کند؛ به طوری که سه فصل از پنج فصل که اندازه کل متن رمان است را تشکیل می‌دهد. به زبان اعداد، داستان عزیز جواد ۱۵۱ صفحه را در اختیار گرفته، به علاوه آنچه که در دو فصل دیگر فرامی‌گیرد. دست‌نوشته «دفتر ارواح»، که نسخه‌ای از دست‌نوشته ناتمام یا ناقص است، مشابه وبلاگ شب‌های مشهور است؛ همان‌طور که هزار و یک شب را داریم، دست‌نوشته ارواح تمام نمی‌شود و «دیگران» آن را می‌نویسند یا فصول جدیدی به آن اضافه می‌کنند. ما این موضوع را بدون کاوش بیشتر رها نمی‌کنیم تا به دست‌نوشته ارزش افزوده‌ای بدهیم؛ پیرمرد دست‌نوشته را در خودروی «جواد» رها می‌کند و به حال خود می‌رود، پس از آنکه پروانه‌ای جدید را در «دره پروانه‌ها» دفن کرده و ما را گمراه می‌کند که او «قرآن» را جاگذاشته. با «جواد» درمی‌یابیم که قرآن تنها نسخه‌ای از دست‌نوشته «دفتر ارواح» است. این گمراهی دارای کارکرد مفیدی است که به دست‌نوشته ارزش جدیدی می‌بخشد؛ تسویه اولیه‌ای که به طور غیرمستقیم بین «قرآن»، که در اینجا به معنی کتاب «قرآن» است، و «دفتر ارواح» صورت می‌گیرد، به سرعت معنای ضمنی پنهانی از توصیف «قرآن» را آشکار می‌کند؛ اصل لغوی قرآن همان‌طور که ابن منظور می‌گوید این است که قرآن: «وَإِنَّمَا سُمِّيَ الْمُصْحَفُ مُصْحَفًا؛ لِأَنَّهُ أُصْحِفَ، أَيْ جُعِلَ جَامِعًا لِلصُّحُفِ الْمَكْتُوبَةِ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ/ مصحف( قرآن) به این دلیل مصحف خوانده شد چون میان جلد خود همه صحف نوشته شده را شامل می‌شود». این معنی فراتر از دلالت اصطلاحی کتاب است و همچنان در معنای صحیفه‌های جمع‌شده در میان جلد کتاب اثرگذار است، چیزی که در اینجا با فرمول کتابی ناتمام یا ناقص هم‌راستا است و با دلالت «دست‌نوشته» ناقص هم‌خوانی دارد. اما این ارتباطات واقعی یا خیالی نمی‌توانند تناقض اساسی را که رمان آن را پنهان نمی‌کند، نادیده بگیرند؛ داستان اصلی داستان «عزیز جواد» است و نه حکایت یا دست‌نوشته «دفتر ارواح». این چیزی است که ارقام ادعا می‌کنند و حجم واقعی نوشتاری هر دو مسیر در رمان آن را تقویت می‌کند. آیا دلالت‌های اولیه عنوان رمان «دره پروانه‌ها» فرضیه پیشین را تأیید می‌کنند؟رمان با آخرین ملاقات دايی «جبران» با پسر خواهرش «عزیز جواد» در زندان آغاز می‌شود. در این دیدار اولین اشاره به داستان «دفتر ارواح» می‌آید؛ زیرا دایی «دست‌نوشته» را تحویل می‌دهد و به سوی قبر خود می‌رود. سپس دست‌نوشته و اثر آن به فراموشی سپرده می‌شود تا آنکه «عزیز جواد» با پیرمردی روبرو می‌شود که جنازه‌های کودکان را در دره پروانه‌ها دفن می‌کند. آیا این موضوع نشان می‌دهد که روایت به دلیل تقابل دو موضوع یا دو داستان که یکی از آنها به دیگری مرتبط نمی‌شود، به ترک خوردگی می‌رسد؟ آیا ما، خوانندگان، با ظاهر متن با حجم‌ها و تمایلاتش همراه می‌شویم یا فرض می‌کنیم که دره پروانه‌ها همان دلالت کلی تمام داستان‌هاست؟ شاید؛ زیرا ترک خوردگی و تقابل داستان‌ها و موضوعات، ویژگی داستان‌های پس از فروپاشی دیکتاتوری‌هاست و نیز نتیجه دست‌نوشته‌های ناتمام است. هرچه که تفسیر تقابل مورد نظر در «دره پروانه‌ها» باشد، رمان می‌کوشد تا جان سالم به در ببرد و به هیچ‌یک از تصادفات سازنده دنیای خود تمایل نداشته باشد. آنچه می‌تواند انجام دهد این است که تا حد ممکن از هرگونه تفسیر با تمایل آشکار پرهیز کند، اما حیف است؛ زیرا این همان «دره پروانه‌ها» است، داستان «عزیز جواد» و همین‌طور «دفتر ارواح»!

*منتقد عراقی