در دومین قسمت از خاطرات دولتمرد سعودی، شیخ جمیل الحجيلان، که تمام دورههای پادشاهان کشور را تجربه کرده، اولین وزیراطلاعرسانی سعودی درباره جزئیات پخش بیانیه تاریخی برکناری پادشاه سعود و بیعت با ولیعهد، شاهزاده فیصل به عنوان پادشاه جدید کشور سخن میگوید. در این ماجرا شاهزاده خالد بن عبدالعزیز،که بعدها ولیعهد شد، شاهزاده فهد بن عبدالعزیز، وزیر کشور، و شاهزاده مساعد بن عبدالرحمن، وزیر دارایی و اقتصاد ملی، او را احضار کرده و از او خواستند که مسئولیت خواندن بیانیه را بر عهده بگیرد.
الحجيلان سالها بعد، به یاد میآورد که ملک فیصل چه واکنشی نشان داد هنگامی که خبر درگذشت برادرش، شاه سعود، را در آتن، پایتخت یونان، به او رساندند (۱۹۶۹). روزنامه «الشرق الأوسط» بخشهایی از این خاطرات را منتشر میکند که در غرفه «شرکت رف للنشر» در نمایشگاه بینالمللی کتاب ریاض تحت عنوان «جمیل الحجيلان: مسیری در دوران هفت شاه» در دسترس خواهد بود.
اولین وزیر اطلاعرسانی سعودی
ملک فیصل جمیل الحجيلان را از کویت احضار کرد تا فرمان ملکی برای منصوب کردن او به عنوان وزیر اطلاعرسانی و عضو شورای وزیران (مارس ۱۹۶۳) صادر کند و او اولین کسی شد که عنوان وزیراطلاعرسانی را در سعودی دریافت کرد. این تنها تغییر در افراد یا عنوانها نبود؛ بلکه معرفی یک سیاست رسانهای جدید نیز بود.
انقلاب یمن و اختلاف میان مصر و سعودی که به دنبال آن پیش آمد، چالشی برای رسانههای سعودی ایجاد کرد و باعث شد که دولت به طور مجدد به وضعیت مطبوعات و رسانههای خود نگاه کند. با گذشت زمان، این باور که رسانهها دیگر در سطح چالشهای کشور نیستند و نیاز به رسانهای جدید و توانمند در همه سطوح وجود دارد، تقویت شد.
جمیل این سمت را در شرایط بسیار پیچیده داخلی و منطقهای بر عهده گرفت و با چالشها و مشکلات فراوانی روبهرو شد و بحرانهای متعددی را مدیریت کرد. وزارت اطلاعرسانی در زمانی ایجاد شد که مسئولیتهای داخلی دولت بسیار افزایش یافته بود و سعودی خود را در یک اختلاف بزرگ سیاسی با رئیسجمهوری مصر، جمال عبدالناصر، بر سر یمن میدید. همچنین، این کشور در یک نبرد ایدئولوژیک و سیاسی خاموش با چپ عربی قرار داشت که از حمایت علنی شوروی برخوردار بود، شوروی که دشمن همه نظامهای سیاسی محافظهکار در منطقه بود.
رویدادهای بزرگی منطقه عربی را تحت تأثیر قرار داد که توازن قدرت را در آن مختل کرد و معادلات سیاسی که پایه روابط عربی - عربی بودند را دچار اختلال کرد. دشمنی سعودی، به ویژه در دوران ملک فیصل، با اندیشه کمونیستی، به طور علنی از طریق رسانههای آن کشور ابراز میشد و این موضع مورد تعجب ناظران قرار میگرفت.
شوروی هرگز فراموش نکرد که سعودی تنها کشور جهان است که از برقراری روابط دیپلماتیک با آن خودداری کرده است، با وجود تمام تلاشهایی که مسکو برای رسیدن به این هدف انجام داده بود. این موضع سعودی، احزاب چپ عربی حامی مسکو را خشمگین کرد و آنها به صف شوروی پیوستند و در دشمنی پنهان و جنگ خاموش علیه سعودی شرکت کردند.
مسکو و احزاب چپ عربی حامی آن تلاش میکردند تا سیاستهای سعودی را تضعیف کنند و آن را به «وابستگی مطلق به سیاستهایآمریکا و خیانت به اهداف ملی عربی» متهم کنند. اما سعودی همچنان به عنوان «دژ مقاومت» در برابر نفوذ شوروی در منطقه شناخته میشد.
داستان پخش بیانیه برکناری ملک سعود
یکی از «پرچالشترین لحظات» زندگی الحجيلان، به گفته خودش، زمانی بود که از او خواستند بیانیه برکناری ملک سعود و بیعت با ولیعهد، شاهزاده فیصل، به عنوان شاه جدید کشور را بخواند. جالب اینجاست که جلسه مشترک بین هیئت وزرا و مجلس شورا در همان سالن غذاخوری برگزار شد که ۱۲ سال قبل از آن، الحجيلان در دیداربین ملک سعود و وزیر خارجه اسپانیا در آنجا ترجمه کرده بود.
الحجيلان به یاد میآورد:« صبح روز دوشنبه ۲۷ جمادیالآخر ۱۳۸۴ هجری قمری، برابر با ۲ نوامبر ۱۹۶۴، جلسه مشترکی برای اعضای شورای وزرا و مجلس شورا در کاخ الحمرا در ریاض، به ریاست شاهزاده خالد بن عبدالعزیز، نایب رئیس هیئت وزرا و با حضور اعضای دو مجلس برگزار شد. در این جلسه، خطاب خاندان آل سعود و بیانیه علما که تصمیم به برکناری شاه سعود و بیعت با ولیعهد شاهزاده فیصل بن عبدالعزیز به عنوان پادشاه کشور گرفته بودند، مطرح شد و حاضرین به اتفاق آرا با این تصمیم موافقت کردند و تصمیم به بیعت با شاهزاده فیصل به جای برادرش شاه سعود گرفتند.»
بیانیه «برکناری» و «بیعت» برای پخش و اطلاعرسانی به جهان آماده شد، اما در آن زمان هنوز رادیو در ریاض وجود نداشت و رادی ویپادشاهی در جده بود.
الحجيلان میگوید:« من در حال صحبت با شاهزاده خالد، که قرار بود ولیعهد شود، شاهزاده فهد بن عبدالعزیز، وزیر کشور، و شاهزاده مساعد بن عبدالرحمن، وزیر دارایی و اقتصاد ملی بودم. از من خواسته شد که آن را پخش کنم. گفتم: فوراً آن را به رادیو در جده میفرستم تا به طور استثنایی قبل از خبرها پخش شود.»
شاهزاده خالد موضوع را متوجه شد و به من گفت: خودت آن را پخش کن.»
در این نظر، شاهزاده مساعد و شاهزاده فهد نیز با او همنظر بودند. به آنها گفتم: معمول نیست که وزیر اطلاعرسانی خبری در مورد سعودی را پخش کند؛ مهم این است که بیانیه پخش شود، نه اینکه چه کسی آن را میخواند. اما هر سه شاهزاده متقاعد بودند و به اتفاق نظر رسیدند که من باید این بیانیه را بخوانم. من از این کار بیزار بودم؛ زیرا برکناری و بیعت امری مربوط به خانواده سلطنتی است و نمیخواستم که با پخش آن، تصور شود من هم در این موضوع دخیل هستم، بهویژه که ملک سعود در قصر خود نشسته بود و هر لحظه منتظر شنیدن این بیانیه سرنوشتساز بود. او هرگز نخواهد بخشید که من این خبر را بخوانم، در حالی که همیشه مورد لطف و حمایت او بودم.
تصمیم گرفته شد که فوراً به جده سفر کنم و بیانیه را برای پخش با خود ببرم. حوالی ساعت یازده صبح به وقت ریاض، هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ که تنها هواپیمای فعال و جدید در خطوط هوایی سعودی بود، مرا منتقل کرد. در هواپیما، مواجهه با خودم آغاز شد و دچار تردید شدم درباره آنچه که قصد انجامش را داشتم. تمامی تغییرات سرنوشتساز زندگیام را به یاد آوردم، در حالی که خود را برای خواندن بیانیه برکناری از سلطنت آماده میکردم. چه آزمونی بود که من در پی آن نبودم، بلکه برایم نوشته شده بود. احساس شرمندگی میکردم، که هیچ توجیهی برای آن کارگر نبود.
برکناری ملک سعود را مسئلهای خانوادگی برای خاندان آل سعود میدیدم و اعلام آن را نیز امری مربوط به آنها میدانستم. اما این رویداد بزرگ وجه دیگری نیز داشت. من به خوبی از اهمیت این واقعه آگاه بودم و همچنین میدانستم که جهان از آن شگفتزده خواهد شد و بسیاری از پرسشها و تحلیلهای سیاسی نادرست را برانگیزد. از این رو، اهمیت داشت که وزیر اطلاعرسانی این بیانیه را برای جهانیان بخواند.
برکناری ملک سعود مانند کودتاهای نظامی فصلی عربی (یکی در تابستان و دیگری در زمستان) که جهان به آنها عادت کرده و آنها را رویدادهایی برای تفریح و سرگرمی میدانست، نبود. برکناری ملک سعود یک واقعه سیاسی عظیم بود که از کشوری میآمد که به عنوان الگوی ثبات سیاسی شناخته میشد و از خانوادهای سلطنتی که از زمان تأسیسش توسط ملک عبدالعزیز، به فضیلت انسجام خانوادگی و احساس مسئولیت در قبال حکومت معروف بود، و میدانست که این مسئولیت نیازمند حفظ ثبات کشور و دور نگه داشتن آن از خطرات اختلاف است. این خبر، خبر مرگ یک شاهزاده، برکناری یک وزیر یا اجرای حکم قصاص یک قاتل نبود. این برکناری یک پادشاه حاکم و بیعت برای سلطنت با یک پادشاه جدید بود؛ پس به دلیل اهمیتش، باید توسط وزیر اطلاعرسانی به جهانیان اعلام میشد.
الحجيلان بیانیه تاریخی را از استودیوهای رادیو در جده در ظهر روز دوشنبه، ۲ نوامبر ۱۹۶۴، خواند.
خبر درگذشت ملک سعود به ملک فیصل
یکی از نکات جالبی که الحجيلان در خاطراتش به آن اشاره میکند، این است که بیش از چهار سال پس از خواندن بیانیه برکناری ملک سعود، مجبور شد که خبر درگذشت ملک سعود را به ملک فیصل در پایتخت یونان، آتن، در سال ۱۹۶۹ منتقل کند. الحجيلان واکنش ملک فیصل را در حضور شیخ صباح الأحمد الصباح، وزیر امور خارجه کویت در آن زمان و امیر بعدی کویت، اینگونه توصیف میکند:« پاسخ او یک کلمه بود که با صدایی بلند و لحنی سرشار از اندوه به من گفت: "چه؟!" این کلمه را با نگاهی سرشار از نفرت و انکار آنچه میگفتم به من گفت! و دیدم که چشمان درشتش بیصدا از اشک پر شده بود، بدون آنکه حتی یک کلمه دیگر بگوید. گوشههای دستار خود را بالا برد و شروع به خشک کردن اشکهایش کرد. سپس به شیخ صباح الأحمد الصباح نگاه کرد و در حضور من گفت:« به خدا قسم، ای صباح، من و برادرانم آرزو داشتیم که ملک سعود در وطن خود بماند تا همگی در خدمت او باشیم، همانطور که به خدمت پدرمان بودیم. اما اراده خدا در بندگانش جاری است.»
اعتراض به برنامههای تفریحی
الحجيلان به یاد میآورد که در طول هشت سالی که وزارت اطلاعرسانی را بر عهده داشت، کار رسانهای را توسعه داد و تا جایی که ممکن بود با توجه به شرایط و امکانات موجود، پیشرفتهایی ایجاد کرد. اما همانطور که او به یاد میآورد، با چالشها و مخالفتهایی از سوی نیروهای محافظهکار مواجه شد. او میگوید:« از ما میخواستند بخش تفریحی برنامههایمان را حذف کنیم.
درخواست داشتند که از پخش آهنگها، نمایشها و هر چیزی که مردم دوست دارند و آنها را خوشحال میکند، خودداری کنیم؛ برنامههایی که شادی میآورند و فساد نمیآورند، دلخوشی ایجاد میکنند و کسی را نمیرنجانند. ما به ارزشهای اجتماعی یک ملت مذهبی و محافظهکار پایبند بودیم، اما این ملت عاشق زندگی است، نه از آن بیزار، و در دیدگاههای متعصبانه و بسته نسبت به خود و دیگران محصور نیست.»
الحجيلان همیشه منتظر عرایضی بود که به ملک فیصل علیه او و وزارتش ارائه میشد و از دربار به او ارجاع میشد، بدون اینکه نظر پادشاه را بداند. او سکوت ملک فیصل را به عنوان نشانهای از رضایت تفسیرمیکرد. همچنین، ملک فیصل همراه با تعدادی از شاهزادگان، اولین فیلم سینمایی تولید شده توسط وزارت اطلاعرسانی را در سینمای تابستانی جده متعلق به شرکت «آرامکو» تماشا کرده بود.
واقعه «رموز روی تابلو»
در سال ۱۹۶۸، عبدالله السعد، وزیر پیشین ارتباطات، به دیدار الحجيلان در دفتر کارش در وزارت اطلاعرسانی رفت و خواستار صدور مجوز برای کتابش با عنوان «رموز روی تابلو» شد. الحجيلان این واقعه را اینگونه روایت میکند: «السعد گفت که کتاب درباره تحلیل و نقد عیوب رفتاری انسان است و بحثی از سیاست در آن وجود ندارد. به او گفتم: جنابعالی یکی از برجستهترین نویسندگان در مسائل اجتماعی هستید، اما با این حال باید روند معمول نظارت تکمیل شود و سپس مجوز چاپ و توزیع کتاب صادر گردد.»
باور من این بود که کتابی که عبدالله السعد نوشته و در آن به بررسی و تحلیل مسائل اجتماعی پرداخته، به عنوان یکی از مطبوعاتی که ما به دنبال افزایش آنها هستیم، به شمار میآید. این کتاب از مردی فرهنگدوست و آگاه به کشور و مردم خود نشأت گرفته و بررسی نظارتی بر کتاب او صرفاً یک مسئله تشریفاتی بود که بر اساس قانون باید انجام میشد. من وظیفه بررسی کتاب را به آقای نبیه الأنصاری که معاون مدیرکل مطبوعات بود و تجربه زیادی در کار خود داشت، سپردم تا کتاب را مطالعه کند و گزارشی از آن برایم ارسال کند.»
پس از چند روز گزارش رسید. الحجيلان مقدمه را خواند و به جزئیات نپرداخت. او میگوید:« اتفاق ناگواری رخ داد. کتاب را با عجله برداشتم و آن نیز با عجله مرا گرفت... به یاد دارم که دیدارم با عبدالله السعد در دفترم و گفتگوی ما، در حالی انجام شد که ذهنم بسیار مشغول بود. باید درک میکردم که السعد نسخهای چاپشده از کتاب خود (رموز روی تابلو) را به من ارائه کرده بود، نه پروژهای برای کتابی که قرار است پس از تأیید به چاپ برسد. نسخهای که به من داده بود، شاید تنها نسخه موجود نبود و ممکن است نسخههای دیگری نیز وجود داشته باشد که پیش از موافقت وزارت اطلاعرسانی، به دست مردم برسد و توزیع شود.»
الحجيلان ادامه میدهد:« ما میتوانستیم اثرات این اشتباه را با توقیف نسخههای چاپشده کنترل کنیم، اگر وزیر السعد به من اطلاع داده بود که نسخههای دیگری از کتاب چاپ شده است. چند روزی نگذشته بود که شایعات درباره اینکه السعد کتابی نوشته که مراجع بالاتر در خانواده سلطنتی را ناراحت کرده است، بیشتر شد؛ زیرا او به طور غیرمستقیم به برخی از شاهزادگان بلندپایه اشاره کرده بود. کتاب را از اداره مطبوعات پس گرفتم و خواندم. حیرتم تا جایی بود که نفسام بند آمده بود.»
السعد در بررسی شخصیتهای مورد نظر خود، اشارات روشنی نکرده بود که « نیاز به پرسش مستقیم داشته باشد»، به گفته الحجيلان. اما او ادامه میدهد:« پرهیز او از اشاره مستقیم به نامها، مناصب، وضعیت خانوادگی یا ویژگیهای شخصیتی آنقدر واضح بود که نمیشد رمزهای کتاب را پنهان کرد، بهویژه برای کسانی که به خانواده سلطنتی نزدیک بودند و اعضای آن را میشناختند.»
او توضیح میدهد:« عناوین مقالاتی که السعد در کتابش آورده بود، اصطلاحاتی بودند که نزدیکان به خانواده سلطنتی در محافل خصوصی استفاده میکردند، به همراه عباراتی که خشمبرانگیز بود و حاوی انتقادات شدید بود. او، با وجود اینکه مردی محتاط و متین بود، متوجه نشد که چگونه این عبارات ممکن است زبانهای بدگو را به کار اندازد. قلمش او را به کاری کشاند که دیگر نویسندگان از نزدیک شدن به آن پرهیز میکردند! آنچه بر موج رنجش و خشم افزود، این بود که وزارت اطلاعرسانی این کتاب را شایسته انتشار و توزیع دانست، گویی که همدستی با نویسنده کتاب داشت.»
این واقعه به سادگی نگذشت. الحجيلان به یاد میآورد که « نوعی خشم و انتقاد به من رسید، و برای وزارت اطلاعرسانی هیچ توجیهی نداشت که کتاب بدون اطلاع و موافقتش چاپ شده بود. برخی از اعضای بلندپایه خانواده سلطنتی متقاعد شده بودند که آنها هدف این اشارات پنهانی در نوشتههای السعد بودند. من قادر به توضیح در این باره نبودم تا بتوانم از شدت این واکنشها بکاهیم. وزارت اطلاعرسانی متهم و حتی مقصر شناخته شد که کتاب را تایید کرده است.
به این ترتیب، نسخههایی از کتاب قبل از اینکه نظر ناظر اعلام شود، به بیرون درز کرده بود و تحسین وزارت اطلاعرسانی از کتاب و تلقی آن به عنوان اثری شایسته انتشار، موجبات افزایش خشم و نارضایتی از وزارت، نویسنده و کتاب را فراهم کرد.»
با این حال، مداخله ملک فیصل اوضاع را سامان داد، همانطور که الحجيلان روایت میکند. « ملک فیصل از من پرسید: آیا وزارت اطلاعرسانی این کتاب را تایید کرده است؟ گفتم بله، ما آن را تایید کردیم. او گفت: پس باید فردی که آن را تایید کرده است محاکمه شود. سپس از دیوان ریاست شورای وزیران حکمی اداری و تنبیهی سختی علیه استاد نبیه عبد القدوس الأنصاری، که از کتاب تعریف کرده و پیشنهاد تایید آن را با اعمال برخی تغییرات در برخی عبارات داده بود، صادر شد. و من نیز به خاطر نخواندن کتاب قبل از تایید آن، مورد انتقاد ضمنی قرار گرفتم. اما عبدالله السعد تحت پیگردی سخت قرار گرفت که نزدیک بود او را از پا درآورد.»