جمال مصطفی: در زندان از اعدام رئیس‌جمهوری و انتقال جسدش برای انتقام‌جویی مطلع شدیم  

داماد صدام حسین و دبیر دوم او خاطرات روزهای کاخ و زندان را برای «الشرق الاوسط» روایت می‌کند (قسمت اول)  

جمال مصطفی السلطان همراه با رئیس‌جمهور صدام حسین
جمال مصطفی السلطان همراه با رئیس‌جمهور صدام حسین
TT

جمال مصطفی: در زندان از اعدام رئیس‌جمهوری و انتقال جسدش برای انتقام‌جویی مطلع شدیم  

جمال مصطفی السلطان همراه با رئیس‌جمهور صدام حسین
جمال مصطفی السلطان همراه با رئیس‌جمهور صدام حسین

ساده نیست داماد رئیس‌جمهوری صدام حسین، دبیر دوم او، عضو قبیله‌اش و نماینده او نزد عشایر باشی، به عشایر بروی تا آنها را برای دفاع از بغداد جمع‌آوری کنی، اما وقتی بازگردی، متوجه شوی بغداد سقوط کرده است. آمریکایی‌ها تصویرت را در لیست بزرگ‌ترین افراد تحت تعقیب روی کارت‌های بازی قرار داده‌اند. به سوریه پناه ببری، اما از پذیرش تو خودداری کنند. بازگردی و کسی با انگیزه دلار به تو خیانت کند و سرانجام در زندان بیفتی.
ساده نیست در سلول انفرادی زندگی کنی، از دنیا جدا شده باشی، دوربین حرکاتت را ثبت کند و دستگاه ضبط، نفس‌هایت را بشمارد تا هر کلمه‌ای را ضبط کند. در حالی که در انزوا هستی، متهم شوی که مقاومت را هدایت می‌کنی و خودروهای بمب‌گذاری شده ارسال می‌کنی. در زندان خبر دردناکی به تو برسد؛ این‌که «رهبر مقاومت» صدام حسین به دست نیروهای آمریکایی افتاده است. او را در زندان ببینی و روزی به دادگاه دجیل فراخوانده شوی و در قفس اتهام، کسی را ببینی که روزی ارباب کشور و سرنوشت‌ها بود.
بعدها بفهمی که «جناب رئیس» سحرگاه عید اعدام شد و جسدش مقابل خانه نخست‌وزیر نوری المالکی، که مشغول جشن عروسی پسرش بود، انداخته شد. در نماز غایب برای او شرکت کنی، همراه اعضای رهبری همچون طه یاسین رمضان، دایی‌ات علی حسن المجید که به ناحق «علی شیمیایی» نامیده شد، برزان التکریتی و عبد حمود. و عجیب‌تر از همه، حضور طارق عزیز مسیحی در این نماز غایب باشد.
ساده نیست قاضی در سال ۲۰۱۱ به تو به صورت محرمانه بگوید که هیچ دلیلی برای محاکمه‌ات وجود ندارد و می‌تواند در ازای مبلغی قابل توجه به دلار، آزادی‌ات را تضمین کند. تو پیشنهاد کنی که زمینی که از جد چهارمت به ارث برده‌ای بفروشی چون دلارهای مورد نظر او را نداری، اما قاضی این پیشنهاد را رد کند و تو را مدت بیشتری نزدیک به یک دهه در زندان نگه دارند، تا این‌که به دلیل کمبود شواهد آزاد شوی.

خانواده صدام که حلا در سمت چپش دیده می‌شود( ا. اف. پ)

چندی پیش، تصویری قدیمی از رئیس‌جمهوری فقید صدام حسین با خانواده کاملش دیدم. در این تصویر صدام، همسرش ساجده، دو پسرش عدی و قصی و دخترانش رغد، رنا و حلا به همراه همسرانشان دیده می‌شدند: حسین کامل المجید، صدام کامل المجید و جمال مصطفی سلطان. این تصویر حالا مانند زلزله‌ای تکان‌دهنده است؛ از شش مردی که در عکس دیده می‌شوند، پنج نفر کشته شده‌اند. صدام اعدام شد. عدی، قصی و مصطفی، پسر قصی، به دست نیروهای آمریکایی کشته شدند. حسین کامل و صدام کامل به دست اعضای قبیله‌شان به خاطر جدایی از نظام کشته شدند. تنها بازمانده، دکتر جمال مصطفی سلطان است.
جمال در چهارم می ۱۹۶۴ در تکریت متولد شد. او به گارد حفاظت از رئیس‌جمهوری پیوست و هم‌زمان تحصیلاتش را ادامه داد. مدرک دکترای علوم سیاسی گرفت و نقش مهمی در تشویق ورزش و ایجاد ارتباط با ورزشکاران ایفا کرد. او مأموریت عشایر را بر عهده گرفت و روابط گسترده‌ای با آنها برقرار کرد. همیشه مورد اعتماد رئیس‌جمهوری بود و در جلسات هیئت دولت شرکت می‌کرد. در ۲۰ آوریل ۲۰۰۳ دستگیر و در ۱۷ ژوئن ۲۰۲۱ از زندان الحوت در ناصریه آزاد شد. سپس از بغداد به اربیل رفت و با رهبر کرد، مسعود بارزانی دیدار کرد. از آنجا به همراه همسرش و ساجده، بیوه رئیس‌جمهوری فقید عراق، به دوحه رفت.

جمال مصطفی سلطان همراه با سردبیر غسان شربل در طول مصاحبه

آنچه توجهم را جلب کرد، دوری این مرد از رسانه‌ها بود. با او تماس گرفتم و او تصمیم گرفت سکوتش را بشکند. داستانش را از او پرسیدم و گفتگو طولانی شد. طبق عادت عشایری، اصرار داشت که بدون صرف ناهار، آن هم یک ناهار دیرهنگام که غذای اصلی‌اش «الهبیط» بود، نرویم. غذایی که صدام حسین شخصاً آن را در دیدارهای خانوادگی و با دوستان نزدیک تهیه می‌کرد.
پس از ترک او، به یاد سخنان قاضی عبدالرئوف رشید افتادم؛ کسی که حکم اعدام صدام حسین را در پرونده دجیل صادر کرده بود. جمال مصطفی سلطان در آن بازدید همراه صدام بود؛ بازدیدی که در آن تلاش برای ترور رخ داد. قاضی در پایان گفتگویمان گفت: «متأسفانه ما بر اساس منطق قانون و عدالت عمل کردیم. اما برخی از مسئولان مسئله را به شکل انتقام و شماتت درآوردند؛ وقتی روز عید را برای اجرای حکم اعدام انتخاب کردند و با جسد صدام به درستی رفتار نکردند. این اقدامات عملاً هدیه‌ای برای طرفداران صدام بود که می‌تواند یاد او را برای مدت طولانی زنده نگه دارد.»

رئیس‌جمهوری صدام حسین و جمال مصطفی سلطان

از جمال مصطفی سلطان درباره ارتباطاتش در زندان با رئیس‌جمهوری زندانی پرسیدم و او داستان اولین ارتباطش را روایت کرد؛ ارتباطی که «از طریق برخی از زندانیانی که با او در دادگاه دجیل بودند» برقرار شد. یکی از آنها رئیس دادگاه انقلاب، عواد البندر بود که او نیز اعدام شد.
او می‌گوید: «آقای البندر گاهی صحبت‌هایی از جناب رئیس به من منتقل می‌کرد. او به دادگاه دجیل می‌رفت و رابطه خوبی با من داشت. با هم می‌نشستیم و صحبت می‌کردیم. ابو بدر در حقیقت انسان خوبی بود، شجاع و خوش‌بین. شاید یک ساعت به اجرای حکم اعدام مانده بود، اما او با تو صحبت می‌کرد و می‌گفت: نگران نباش، خودت را ناراحت نکن، این موضوع اتفاق نمی‌افتد. به تو اطمینان می‌داد و آرامش می‌بخشید. من از طریق عواد البندر ارتباط برقرار می‌کردم؛ صحبت‌هایی که رد و بدل می‌شد، سلام‌ها و گفتگوها و غیره.»
او ادامه می‌دهد: «بعدها، سلطان هاشم، وزیر دفاع عراق (خدا رحمتش کند)، و حسین رشید (خدا او را آزاد کند)، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح عراق، که اکنون در زندان است و بیش از ۸۵ سال سن دارد... سلطان هاشم و حسین رشید پیام‌هایی را برای من می‌آوردند و می‌بردند. علاوه بر این، من نامه‌هایی برای جناب رئیس می‌فرستادم.»

جمال مصطفی سلطان روی کارت‌های بازی منتشرشده توسط ارتش آمریکا برای رهبران تحت تعقیب نظام

کتاب‌های متنوعی، به‌ویژه کتاب‌های تاریخی، در زندان همراه من بود. علاوه بر این، از سوی او برایم سیگارهایی فرستاده می‌شد که امضای خودش روی آنها بود. روی سیگارها امضا می‌کرد و برایم می‌فرستاد تا مطمئن شوم پیام‌ها به من رسیده است. هنوز تعدادی از آن سیگارهای فرستاده‌شده را نگه داشته‌ام؛ سیگارهای کوبایی که در داخل زندان با دست خودش امضا کرده بود.
این سیگارها را از طریق وکیلم، استاد بدیع عارف (خدا رحمتش کند)، برای خانواده‌ام می‌فرستادم. او تعجب می‌کرد که چگونه این پیام‌ها و سیگارها به من می‌رسد. به او می‌گفتم: «استاد، این موضوع را فعلاً میان خودمان نگه‌دار و درباره‌اش صحبت نکن. بگذار کارمان پیش برود؛ اگر روش را بگویم، ممکن است این مسیر را از دست بدهیم. بگذار به همین شکل پیام‌ها و نیازها را رد و بدل کنیم.»
از من درباره روحیه رئیس‌جمهوریدر زندان می‌پرسی. ما آقای رئیس، خدا رحمتش کند، را به‌خوبی می‌شناسیم و عراقی‌ها، عرب‌ها و مسلمان‌ها هم او را می‌شناسند. همه می‌دانند که او مردی شجاع و استوار همچون کوه است؛ طوفان‌ها او را تکان نمی‌دهند و سختی‌ها او را نمی‌شکنند. او ثابت‌قدم و قوی بود و این ویژگی‌هایش شناخته‌شده است. بنابراین، ما همیشه درباره شجاعت، قهرمانی و عقلانیت او صحبت می‌کردیم و امید بسیاری به او داشتیم. فکر می‌کردیم حضور او بیرون از زندان می‌تواند به آزادی عراق منجر شود.
پنهان نیست که رئیس انتظار اعدام شدن را داشت. به‌طور کلی، همه ما که در زندان بودیم، از جمله خود من، می‌دانستیم که چنین اتفاقی ممکن است رخ دهد. هر اتهامی می‌توانست مطرح شود تا حکم اعدام توجیه شود. این مسئله برای من هم کاملاً روشن بود، زیرا دادگاه چیزی جز یک نمایش نبود. این دادگاه به دستور آمریکایی‌ها و با همکاری ایرانی‌ها ایجاد شد و به دست عوامل عراقی‌شان برای انتقام از نظام سابق اجرا شد.

در دجیل با صدام

جمال مصطفی همراه صدام حسین در هنگام تلاش برای ترورش در دجیل حضور داشت و بعدها به دادگاه فراخوانده شد. او این رویداد را چنین به یاد می‌آورد: «ماجرای دجیل آن زمان در رسانه‌ها مطرح شد و سپس به دادگاه رسید. موضوع با جزئیات بسیاری بیان شد. رئیس‌جمهوری، خدا رحمتش کند، دجیل را مانند هر شهر یا روستای دیگری در عراق بازدید کرد. او با شهروندان دیدار کرد و آنها از او استقبال و پذیرایی کردند. میان آنها زنی بود که طبق رسم ما، هنگام بازدید رئیس‌جمهوری از یک روستا یا شهر، گوسفندی قربانی می‌کردند.
یادم می‌آید که آن زن با دستش روی ماشین اثری از خون به جا گذاشت. ما فکر کردیم که این ممکن است نشانه‌ای با نیت خیر باشد، اما هیچ‌چیز را به شانس نمی‌سپردیم. بنابراین، ماشین رئیس‌جمهوری را با ماشین دیگری عوض کردیم. او به ماشین دیگری سوار شد و به سمت هواپیماها رفتیم تا به بغداد بازگردیم.
در راه، کاروان ما از باغ‌ها هدف تیراندازی سنگین قرار گرفت؛ تیراندازی با سلاح‌های مختلف. رئیس‌جمهوری از ماشین پیاده شد. تعدادی از ماشین‌ها آسیب دیدند و تعدادی زخمی شدند. رئیس‌جمهوری شروع به صحبت با مردم کرد تا فضایی از آرامش و اطمینان ایجاد کند. سپس به ماشین بازگشت و به همان مکانی که در آنجا سخنرانی کرده بود، رفت. دوباره برای مردم سخنرانی کرد، سپس به هواپیما سوار شدیم و به بغداد برگشتیم.
پس از بازگشت، تعدادی از کسانی که در این حمله شرکت داشتند، دستگیر شدند.

حدود یک ساعت پس از این تلاش ناکام، هاشمی رفسنجانی (رئیس‌ مجلس وقت ایران) در جریان سفرش به سوریه اشاره کرد که این حمله توسط آنها انجام شده است. او این موضوع را از دمشق اعلام کرد. این خود دلیلی واضح است که ایران پشت این عملیات بود و آنها به دنبال ترور رئیس‌جمهوری عراق بودند. آنها می‌دانستند که اگر رئیس‌جمهوری را ترور کنند، عراق در دستانشان خواهد بود. دست‌اندرکاران محاکمه و اعدام شدند.»
جمال مصطفی به یاد می‌آورد: «پس از اشغال آمریکا، به دادگاه فراخوانده شدم. اولین چیزی که دیدم، رئیس‌جمهوری بود که در دادگاه نشسته. به او سلام کردم و دقیقاً یادم هست که چه گفتم:« السلام علیکم یا أبی و عمی و قائدی العزیز الغالی». این دقیقاً کلماتی بود که هنگام ورود به رئیس‌جمهوری گفتم. سوگند یاد کردم و شهادتم را آغاز کردم.»
به یاد دارم که برخی موضوعات را مطرح کردم. به آنها گفتم که مجموعه‌ای از انفجارها در عراق رخ داده است و این موضوع، اولین مورد از این دست در عراق نیست. بلکه بسیاری از این رویدادها پیش‌تر توسط عوامل ایران و در قالب زنجیره‌ای از انفجارها در بغداد و دیگر نقاط رخ داده‌اند. به آنها دربارهٔ حادثه دانشگاه المستنصریه و دیگر موارد توضیح دادم. قاضی در پاسخ گفت: «ما در این جلسه دربارهٔ این مسائل صحبت نمی‌کنیم که بگوییم آیا ایران پشت این ماجرا است یا نه. مسئلهٔ من در حال حاضر این است که تو آمده‌ای تا از این متهم دفاع کنی.» جواب دادم: «بله، آقای رئیس‌جمهوری برای دشمنان عراق و ملت، مدت‌ها است که متهم و مجرم تلقی می‌شود، اما او یک رهبر و فرزند وفادار به عراق و امت است.»
آیا به خاطر نسبت خانوادگی مجازات شدم؟
اگر می‌پرسید آیا به خاطر داماد رئیس‌جمهوری بودن مجازات شدم، پاسخ من مثبت است. ۱۸ سال و نیم در زندان بودن یکی از نتایج آن است. آنها با روش و ذهنیت و کینه‌توزی خود فقط برای انتقام‌جویی این کار را کردند. از دید آنها این یک جرم بزرگ بود. من بهای سنگینی پرداختم و آنها تلاش کردند از من انتقام بگیرند و مرا این همه مدت در زندان نگه داشتند. واقعیت این است که هیچ اتهامی باقی نماند که به من وارد نکرده باشند؛ از جمله اینکه از داخل زندان مقاومت را رهبری می‌کنم.

سلول انفرادی و اتهامات

اتهامات بسیاری علیه من ساختند. گفتند چون داماد صدام حسین هستی و با شیوخ عشایر، ورزشکاران، و مردم رابطه‌ای برجسته داری، ممکن است اگر آزاد شوی، علیه ما کودتا کنی. بنابراین باید در زندان بمانی و هرگز از آن خارج نشوی، بلکه باید در آن بمیری. این حرف را عراقی‌ها زدند. آمریکایی‌ها گفتند که به دلایل ذکرشده آزاد نخواهی شد، اما عراقی‌ها اضافه کردند: «تو باید در زندان بمیری.» آنها برای انتقام‌جویی آمده بودند و هیچ اتهامی باقی نگذاشتند که به من وارد نکنند. از جمله اینکه مرا به عنوان رهبر مقاومت، رهبر شورشیان عشایر، و رهبر گروه‌هایی مانند «جیش عمر»، «جیش أبی بکر» و «جیش محمد» متهم کردند.
بیش از ۱۰ اتهام به من وارد شد. مرا به دادگاه می‌بردند و من با قدرت و شجاعت از خودم دفاع می‌کردم. وقتی بی‌گناهی‌ام ثابت می‌شد، اتهام دیگری مطرح می‌کردند. هیئت مشورتی امنیت ملی مسئول سه دستگاه اطلاعاتی بود: استخبارات، امنیت ملی و اطلاعات نظامی. این سه دستگاه همواره در داخل زندان مرا زیر نظر داشتند. حتی در داخل زندان عناصری برای نظارت بر من داشتند.

شرایط زندان

به مدت ۷ سال، به دلیل داماد صدام حسین بودن و «خطرناک‌ترین زندانی»، مرا کاملاً از سایر زندانیان نظام سابق جدا کردند. در انزوای کامل بودم و با هیچ زندانی دیگری ملاقات نمی‌کردم. طول سلول من ۳.۵ متر و عرض آن ۳ متر بود، به همراه یک سرویس بهداشتی.
برخی از نگهبانان که احترام زیادی برای من قائل بودند، کمکم می‌کردند. آنها مرا از طریق فعالیت‌های ورزشی‌ام و ارتباطات گسترده‌ای که در این حوزه داشتم، می‌شناختند. در سال ۲۰۱۸، مدیر جدیدی به نام عبدالرحمن منصوب شد. او فردی حرفه‌ای و عراقی اصیل بود که نسبت به ما کینه‌ای نداشت. به دیدار من آمد و به او گفتم که تمام زندانیان این زندان حکم اعدام دارند، اما آنها تلفن دارند، با خانواده‌هایشان تماس می‌گیرند، پیام دریافت می‌کنند، ملاقات دارند و وکلای‌شان را می‌بینند. در حالی که من هیچ‌کدام از این امکانات را ندارم. به او گفتم: «من از حقوقم به عنوان یک زندانی صحبت نمی‌کنم. حداقل به نفع شما است که بگویید اجازه می‌دهید من پیام‌هایی ارسال کنم. من فقط می‌خواهم از طریق شما پیام‌هایی به برادرم بفرستم.»
او پاسخ داد: «این حق شما است و کاملاً مشروع است.» بنابراین از طریق او دو یا سه پیام به برادرم فرستادم. اما بعد از مدتی، دستگاه اطلاعاتی که او را زیر نظر داشت، او را متهم کرد که پیام‌هایی را به من رسانده است. او را بازداشت کردند و به زندان انداختند.

تلاش کردند او را متهم کنند که من به او رشوه داده‌ام و او پیام‌هایی را برای مقاومت منتقل کرده است. همچنین تلاش کردند او را به عنوان شاهد علیه من استفاده کنند، اما خداوند خواست دیگری داشت و او بر اثر شکنجه و آزار در زندان فوت کرد.

اتهام قتل در زندان

تصور کنید در حالی که در زندان بودم، به قتل متهم شدم. مدعی شدند که من شخصی را مأمور کردم تا خودرویی بمب‌گذاری‌شده را برای ترور سرهنگ محمد الموسوی، یکی از کارکنان پلیس یا راهنمایی و رانندگی، آماده کند. آنها می‌دانستند که من در زندان هستم، اما گمان می‌کنم کینه‌شان آنها را کور کرده بود. من حتی نمی‌دانستم الموسوی کیست و هرگز نام او را نشنیده بودم.»

رهبری احساسات خود را پنهان کرد و طارق عزیز با ما در نماز غیابی شرکت کرد

وقتی درباره ملاقات دیگری با رئیس‌جمهوری پرسیدم، پاسخ داد: «من او را دو بار دیدم (پس از دستگیری). دیدار او برای من دردناک بود، زیرا رئیس‌جمهوری برای من شخصیتی بسیار بزرگ و الگوی زندگی‌ام بود. درد من زمانی بیشتر شد که دیدم افرادی مزدور تلاش می‌کنند به او آسیب برسانند. او همچون شیری استوار بود و بر اصولی که با آن‌ها بزرگ شده و برایشان مبارزه و فداکاری کرده بود، پایدار ماند. این نخستین دیدار بود. دیدار دوم، همان‌طور که گفتم، در سالن دادگاه بود.»

ملاقات اول در زندان
روحیه او بسیار بالا بود. او به شجاعت و پایداری خود معروف است؛ مردی که شجاعت، استواری و پیشگامی او بی‌نظیر است. بله، رئیس‌جمهوری شکنجه شد. او در دادگاه اعلام کرد که تحت شکنجه قرار گرفته است. همچنین دیگر رهبران عراقی، از جمله استاد طه یاسین رمضان که گاه‌به‌گاه با او صحبت می‌کردم، شکنجه شدند. برخی از دیگر همراهان نیز تحت شکنجه قرار گرفتند. این شکنجه‌ها ابتدا توسط آمریکایی‌ها انجام شد، زیرا ما مدت طولانی (تا سال ۲۰۰۸) در دست آن‌ها بودیم. اولین گروه به عراقی‌ها سپرده شد، سپس گروه دوم در سال ۲۰۱۰ و گروه‌های دیگر در سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ منتقل شدند. استاد طارق عزیز نیز تحت شکنجه روانی قرار داشت.»

صدام در جریان محاکمه‌اش در پرونده دجیل (گتی)

وقتی پرسیدم که چه زمانی در زندان فهمیدی صدام حسین، که عموی تو، پدر همسرت و رئیس‌جمهوری عراق بود، اعدام شده است، پاسخ داد:
«ما در بخشی بودیم که اکثر افراد حاضر در آن ارتباط نزدیکی با رئیس‌جمهوری داشتند، خدا رحمتش کند. مثلاً تیمسار کمال (برادرم)، حاجی عبد، دایی‌ام علی حسن المجید، پسرعموی رئیس‌جمهوری سبعاوی ابراهیم، و برخی دیگر از نزدیکان و رهبران از جمله طارق عزیز، سلطان هاشم، طه یاسین رمضان و عواد البندر حضور داشتند. معمولاً احساس می‌کردیم که حادثه‌ای در حال رخ دادن یا در شرف وقوع است. آمریکایی‌ها یک رادیو به ما داده بودند که با آن اخبار را گوش می‌کردیم. صبح که بیدار شدیم، رادیو را در جای خود نیافتیم. هم‌زمان متوجه شدیم که مترجمی در میان نگهبانان حضور دارد. این موضوع نشانه‌ای بود که حادثه‌ای رخ داده است.
در روزهای عادی، فقط نگهبانان حضور داشتند و مترجمی در کار نبود، اما حضور مترجم نشان می‌داد که اتفاقی در حال رخ دادن است. همچنین نبودن رادیو نیز نشانه دیگری بود. رادیوی بخش مقابل ما را برنداشته بودند. از آن‌ها کلماتی شنیدیم که ناراحتی‌شان را نشان می‌داد. فهمیدیم که آن روز حکم اعدام رئیس‌جمهوری، خدا رحمتش کند، اجرا شده است. واقعاً بسیار متأثر شدیم. من اولین کسی بودم که در محوطه قدم زدم. مترجم و نگهبانان در نزدیکی من بودند. گفتم:«صدام حسین همچون عمر مختار و رهبران بزرگ عرب جاودانه است. از امروز به بعد، او نماد و اسطوره‌ای از شجاعت، قهرمانی، فداکاری و ایثار برای همه عراقی‌ها، عرب‌ها و مسلمانان است. او جاودانه است، همانند تمام رهبران بزرگ عرب.» مترجم این سخنان را برای آن‌ها ترجمه کرد. او مردی آرام بود و نگهبانان نیز آرام بودند و واکنشی نشان ندادند.
تیمسار کمال نیز با من هم‌صدا شد و با همان روحیه و لحن صحبت کرد. سپس ما نماز غیابی برای او خواندیم، خدا رحمتش کند. همه ما، از جمله طارق عزیز که مسیحی بود، در نماز غایب شرکت کردیم. او یکی از رهبران برجسته عراق بود. همه ما در شوک بزرگی بودیم. شهادت او ضربه‌ای برای همه عراقی‌های شریف، عرب‌ها و مسلمانان بود و هم‌زمان یک فقدان بزرگ، زیرا او سد مستحکم مقابل دشمنان بود. همه امید بسیاری به او داشتند و از دست دادن او ضایعه‌ای بزرگ بود. همه چنین احساسی داشتند و متأثر بودند.
همه سعی کردند احساسات خود را در مقابل این فقدان کنترل کنند. اما حقیقت این است که ما مردان از گریه خجالت می‌کشیم، هرچند گریه امری طبیعی است. اگر کسی می‌خواست گریه کند، خود را از دیگران جدا می‌کرد تا دیده نشود.»
دایی‌ام، علی حسن المجید، در آن لحظه کنارم نبود زیرا در بخشی دیگر از زندان بود. او نیز به اعدام محکوم شده بود و هر از گاهی برای اجرای حکم برده می‌شد.

اما او را مردی ثابت‌قدم و شجاع یافتم که به من نیز نوعی آرامش می‌داد. می‌گفت: «ما همه در این مسیر قدم گذاشته‌ایم و همواره احساس کرده‌ایم که هر لحظه ممکن است شهید شویم، نه فقط اکنون، بلکه از همان زمان که مبارز بودیم و در تمام جنگ‌هایی که شرکت کردیم، چنین احساسی داشتیم.»
به‌طور کلی، همه کسانی که در آن دوران شرکت داشتند، بارها از شهادت جان سالم به در بردند. نه یک یا دو بار، بلکه بارها از انفجار بمب یا گلوله نجات یافتند، اما این لطف خداوند متعال بود. ما با خطرات بسیاری روبه‌رو شدیم. به همین دلیل همه این احساس را داشتند که تقدیر از پیش نوشته شده است. اگر خداوند شهادت را برایت رقم زده باشد، حتماً شهید خواهی شد.»

قبرهای صدام، عدی و قصی در اختیار افراد مورد اعتماد

از او پرسیدم آیا زمان اجرای حکم اعدام تأثیر خاصی داشت و درباره جسد و قبر چه شایعاتی مطرح شد؟ پاسخ داد:
«بدون شک، زمان اجرای اعدام تأثیر خاصی داشت. هدف از اجرای حکم در روز عید قربان، تحقیر و اذیت روانی عرب‌ها و مسلمانان بود، زیرا این روز برای همه آن‌ها اهمیت ویژه‌ای دارد. هدفشان دقیقاً همین بود: آزار روحی و تحقیر.
جسد، طبق روایت‌ها و آنچه شنیدیم، ابتدا به مکانی منتقل شد که گفته می‌شود خانه نوری المالکی (نخست‌وزیر وقت عراق و یکی از وابستگان ایران) بوده است. در آن زمان ادعا شد که مراسم عروسی پسرش نیز در آن خانه برگزار می‌شد. جسد به این مکان منتقل شد تا انتقام گرفته شود. این نکته را باید اشاره کنم که آن‌ها برای خدمت به عراق نیامده بودند و چیزی جز انتقام و ویرانی برای این کشور به ارمغان نیاوردند.
بعداً جسد به تکریت، در استان صلاح‌الدین، و به‌ویژه به العوجه، زادگاه رئیس‌جمهوری، منتقل و در آنجا دفن شد. مراسم عزاداری برگزار شد و بازدیدکنندگانی از سراسر عراق و جهان به زیارت قبر او می‌آمدند. خدا رحمتش کند. این وضعیت برای مدتی ادامه داشت. اما مکان قبر اکنون ناشناخته است و دلایل آن نیز آشکار است، زیرا ما با افراد حقیر و کینه‌توزی سروکار داریم که هدف و انگیزه‌شان تنها کشتن و انتقام‌جویی است.»

همین موضوع درباره قبرهای عدی و قصی نیز صدق می‌کند. این قبرها در اختیار افرادی هستند که صددرصد مورد اعتمادند

کتاب‌هایی برای رئیس‌جمهور زندانی فرستادم و او برایم سیگار با امضایش فرستاد.



پایان دنیای «مواد مخدر» در لبنان

تصویری از خبرگزاری سعودی (واس) در 25 آوریل گذشته كه نشان می‌دهد یکی از اعضای اداره کل مبارزه با مواد مخدر، کیسه‌های كشف شده قرص‌های کپتاگون در جده را به نمایش می‌گذارد. این قرص‌ها در محموله‌ای از انار پنهان شده بودند (آ.ف.ب)
تصویری از خبرگزاری سعودی (واس) در 25 آوریل گذشته كه نشان می‌دهد یکی از اعضای اداره کل مبارزه با مواد مخدر، کیسه‌های كشف شده قرص‌های کپتاگون در جده را به نمایش می‌گذارد. این قرص‌ها در محموله‌ای از انار پنهان شده بودند (آ.ف.ب)
TT

پایان دنیای «مواد مخدر» در لبنان

تصویری از خبرگزاری سعودی (واس) در 25 آوریل گذشته كه نشان می‌دهد یکی از اعضای اداره کل مبارزه با مواد مخدر، کیسه‌های كشف شده قرص‌های کپتاگون در جده را به نمایش می‌گذارد. این قرص‌ها در محموله‌ای از انار پنهان شده بودند (آ.ف.ب)
تصویری از خبرگزاری سعودی (واس) در 25 آوریل گذشته كه نشان می‌دهد یکی از اعضای اداره کل مبارزه با مواد مخدر، کیسه‌های كشف شده قرص‌های کپتاگون در جده را به نمایش می‌گذارد. این قرص‌ها در محموله‌ای از انار پنهان شده بودند (آ.ف.ب)

در محیط امنیتی لبنان، امیدواری واضحی وجود دارد که سال 2026 ممکن است سال پایان «دنیای مواد مخدر» باشد؛ دنیایی که جنگ داخلی لبنان و تبعات آن از جنگ‌های دیگر زمینه‌ساز شکوفایی آن شده‌اند و محیط ایده‌آلی را برای رشد این تجارت ایجاد کرده‌اند. این مواد مخدر، که از لبنان و سوریه از طریق اردن به کشورهای خلیج، و به‌ویژه سعودی وارد می‌شد، به یکی از محصولات اصلی قاچاق تبدیل شده بود که تجار از طریق آن درآمدهای کلانی به‌دست می‌آوردند، درآمدهایی که اکنون تامین‌کننده مالی برخی کشورها و گروه‌های مسلح شده است.
منبع این امیدواری، پیشرفت‌های چشمگیری است که در مرز لبنان و سوریه با پایان دوران رژیم سوریه و خروج «تیپ چهارم» از مرزها به‌دست آمده است. پس از آن، تجار مخدر که در «منطقه خاکستری» داخل مرزهای سوریه حضور داشتند، اخراج شدند.
یک مسئول امنیتی لبنانی به روزنامه «الشرق الأوسط» گفته است که آغاز جنگ در سوریه جرقه‌ای برای رونق تجارت مواد مخدر بود، اما پایان جنگ به‌نوبه خود، آغاز پایان این تجارت بود. این تجارت در تمامی مراحلش از تولید، انبارداری، و توزیع ضربات امنیتی سنگینی را متحمل شد.
از سال 2023 تا 2024، منطقه مرزی سوریه به پناهگاهی امن برای تجار مواد مخدر تبدیل شده بود. این تجار در روستاهایی مستقر شدند و در آن‌ها خانه‌هایی خریدند که تحت حمایت نیروهای امنیتی سوریه و به‌ویژه اعضای «تیپ چهارم» قرار داشت. این گروه‌ها شریک تجاری این افراد بودند. با سقوط رژیم، این تجار به لبنان بازگشتند و به راحتی به شکار ارتش لبنان تبدیل شدند که در تعقیب آن‌ها بود و برخی را دستگیر و برخی دیگر را کشته است.

توسعه به‌عنوان سلاح

بر اساس ارزیابی‌های امنیتی لبنان، این موضوع به یک «مرحله‌ای از توسعه» نیاز دارد که باید در مناطق محروم لبنان مانند بقاع و عکار پیاده‌سازی شود. این توسعه می‌تواند به‌عنوان عامل کمکی برای فشار امنیتی شدید بر تجار مواد مخدر عمل کند و به آن‌ها بهانه‌هایی که از فقر و محرومیت استفاده می‌کنند تا اهالی این مناطق را از «راه ممنوعه» که سال‌هاست از این مناطق عبور می‌کند، دور کند. برخی از این تجار به‌گونه‌ای تبدیل به افرادی شبیه به «رابین هود» می‌شوند که هدایای خود را توزیع کرده و به مردم کمک می‌کنند. اما این کمک‌ها بدون هزینه نیست.
یک منبع امنیتی لبنانی به «الشرق الأوسط» گفته است که یک تاجر معروف مواد مخدر، که هزینه‌های تحصیل برخی از دانشجویان دانشگاهی را تأمین می‌کرد، آن‌ها را بعدها به ابزارهایی برای توزیع مواد مخدر در دانشگاه‌ها و مدارس تبدیل می‌کرد.

دوران شکوفایی و صعود «رابین هود»

از تجارتی که حجم آن پیش از بحران سوریه 1.3 میلیون قرص بود، این عدد پس از بحران به 3 میلیون رسید و سپس به 400 هزار کاهش یافت. یک منبع امنیتی لبنانی می‌گوید: «آن‌ها زمانی فقیر بودند و سپس فرمانروا شدند، اما حالا دوباره به فقر برگشته‌اند.»
«شکوه» تجار مواد مخدر در منطقه بقاع لبنان پس از فروپاشی مالی که در اواخر سال 2019 کشور را درگیر کرد، به‌دنبال فروپاشی سیاسی دولت لبنان و بن‌بست سیاسی که با پایان دوره ریاست‌جمهوری میشل عون و تأخیر در انتخاب جانشین او تشدید شده بود، دوباره به‌وجود آمد.
این افراد از نیازی که مردم منطقه تحت فشار آن قرار داشتند، بهره بردند؛ نیازهایی که به‌ویژه در مناطق محروم با کم‌توجهی رسمی و فقر مزمن که به‌دور از بحران ارز ملی ریشه در تاریخ سیاست لبنان داشت، به‌وجود آمده بود. به گفته اهالی منطقه، این وضعیت تا حدی به یک روند دائمی در سیاست تبدیل شده است.
در این شرایط، بسیاری از جوانان و مردان به دام این تجارت افتادند، به‌ویژه با کشف «ستاره در حال صعود» در دنیای مواد مخدر، یعنی قرص‌های کپتاگون، که با تأثیر مستقیم بحران سوریه از سال 2011 به لبنان وارد شد و به تولید و صادرات آن سرعت بخشید. تجار سوری، که برخی از آن‌ها در قدرت و امنیت نقش داشتند، به‌طور فعال در این فرآیند مشارکت داشتند. این تجارت در مناطقی که مرزهای لبنان و سوریه را می‌سازند، که به‌طور سنتی به‌دلیل سستی کنترل امنیتی شناخته می‌شود، به سرعت گسترش یافت.

قدرت اجتماعی و سیاسی تجار

تجار بزرگ مواد مخدر در لبنان دیگر تنها به کسب درآمد محدود نمی‌پرداختند، بلکه برخی از آن‌ها حتی به جایگاه‌های اجتماعی و سیاسی دست یافتند. برخی از آن‌ها حتی برای انتخابات کاندیدا شدند یا به فکر نامزدی در انتخابات بودند. برخی دیگر خود را به‌عنوان «رابین هود» معرفی می‌کردند که از ثروتمندان می‌گرفت و به فقرا می‌بخشید. این افراد پروژه‌هایی برای آبیاری، برق، و کمک‌های اجتماعی ارائه می‌دادند و برای مردم منطقه در حل مشکلات قانونی میانجیگری می‌کردند. حتی با سیاستمداران و مقامات رده بالا تماس می‌گرفتند تا برای اهالی منطقه شغل تأمین کنند. به‌طور کلی، این «دولت در دولت» در حال رشد بود و از همکاری با نیروهای اجرایی که در هر دو طرف مرزها فعال بودند، بهره می‌برد.
معادله بسیار ساده بود: «صادرات مواد مخدر به دشمنان... و دریافت ارز خارجی»، و « حق کمیسیون» که این تجار از این تجارت بسیار پردرآمد به‌دست می‌آوردند، کافی بود تا کمک مالی به دولت یا دولتی کوچک فراهم کنند. یکی از تجار می‌گوید: «کافی است یکی از ده محموله‌ها عبور کند تا من سود کرده و راحت باشم.»

داستان کپتاگون

کپتاگون یک «انقلاب» در دنیای مواد مخدر به شمار می‌آید؛ زیرا نیازی به کشاورزی ندارد و بنابراین هیچ زمین کشاورزی در معرض عوامل طبیعی و انسانی قرار نمی‌گیرد، همچنین این ماده محدود به فصل خاصی نیست. تولید و بسته‌بندی آن بسیار ساده است و در فرآیند قاچاق و حمل‌ونقل نیز شناسایی آن دشوار است؛ زیرا معمولاً نمی‌توان آن را با استفاده از دستگاه‌های معمولی کشف کرد.
اما، اگرچه توزیع و قاچاق کپتاگون معمولاً به‌طور مخفیانه انجام می‌شود، اما تولید آن به‌راحتی پنهان نمی‌ماند. تولید کپتاگون نیاز به کارخانه دارد و در طی فرایند تولید، بوی بد و شدیدی منتشر می‌شود که پنهان کردن کارخانه‌ها را دشوار می‌کند. به همین دلیل، تولیدکنندگان برای پنهان کردن این کارگاه‌ها به سراغ افرادی با نفوذ رفته و آن‌ها را با پول اغوا می‌کردند، و همچنین از مالکان املاک دورافتاده از مناطق مسکونی برای استفاده از املاکشان بهره می‌بردند.
تجار کپتاگون از «منطقه خاکستری» که در آن کشورهایی که هنوز این ماده را به‌عنوان مواد مخدر به رسمیت نشناخته‌اند یا در تأخیر در این زمینه بودند، بهره می‌بردند. لبنان یکی از این کشورها بود که در آن مواد مخدر به‌طور رسمی ممنوع نبود. نیروهای امنیتی معمولاً تجار را دستگیر می‌کردند و آن‌ها را به‌طور معمول به‌خاطر داشتن اشیای غیرقانونی دیگر مانند سلاح یا انواع دیگر مواد مخدر مجازات می‌کردند.

شاهزادگان راه‌ها و فرمول‌های سری

این تجارت ابتدا در عراق و سوریه گسترش یافت. برخی از رانندگان کامیون‌های حمل‌ونقل خارجی برای مقابله با خستگی و کسالت ناشی از ساعت‌ها رانندگی، از آن استفاده می‌کردند تا انرژی بیشتری پیدا کنند. پس از سال 2000، این ماده به‌عنوان یک ماده مخدر شناخته شد. بین سال‌های 2007 تا 2011، ظهور «شاهزادگان راه‌ها»، یعنی تجار مواد مخدر که وظیفه حمل و انتقال کپتاگون از کارخانه به مصرف‌کنندگان را بر عهده داشتند، به‌ویژه در کشورهای حوزه خلیج، شدت یافت.
کارخانه‌های تولید کپتاگون ابتدا در مناطق مرزی سوریه متمرکز بودند، اما با آغاز جنگ سوریه، بسیاری از تجار به لبنان مهاجرت کرده و در این کشور کارخانه‌هایی به‌راه انداختند و با همکاران لبنانی خود در این تجارت شریک شدند.
جالب اینجا بود که این تجار راز فرمول ساخت کپتاگون را مخفی نگه داشتند و آن را به همکاران لبنانی خود منتقل نکردند. این مسئله در اعترافات تعدادی از تجار که توسط اطلاعات نظامی لبنان دستگیر شدند، روشن شد. برخی از تجار فرمول این ماده را کشف کردند یا حداقل به آن نزدیک شدند و در نتیجه انواع «کپتاگون‌های تقلبی» به بازار عرضه شد که کیفیت کمتری داشتند. حاشیه سود زیاد باعث شد که افراد بیشتری به این تجارت وارد شوند. یک قرص که هزینه آن کمتر از 20 سنت است، ممکن است به 20 دلار برسد و در بازار خرده‌فروشی گاهی حتی بیش از 50 دلار فروخته شود.
با شروع بحران سوریه، گروه‌های افراطی مناطق مرزی را تصرف کردند و کارخانه‌ها را ویران کردند. تجار به مناطق تحت کنترل دولت سوریه یا لبنان فرار کردند. اما این گروه‌ها به‌زودی متوجه اشتباه خود شدند، به‌ویژه بین سال‌های 2012 و 2014، و برخی از آن‌ها به‌دنبال بهره‌برداری از درآمدهای تجارت کپتاگون وارد این جریان شدند و به‌تدریج این ماده به یک منبع اصلی تأمین مالی آن‌ها تبدیل شد.
در بین سال‌های 2012 و 2023، دوران اوج سودآوری تجار کپتاگون بود. تجارت این ماده به‌ویژه در این دوره بسیار رونق یافت، به‌طوری که چهار یا پنج تاجر بزرگ تقریبا تمامی قاچاق به کشورهای حوزه خلیج را در دست داشتند. در این زمان، تجار وارد مرحله رقابت در «ظاهر» کپتاگون شدند؛ برخی از آنها قرص‌ها را برشته می‌کردند تا شبیه به شن بیابانی شوند، یا آن‌ها را با نشانه‌ها و علائم تجاری مشخص کرده و رنگ می‌کردند.

ورود رسمی سوریه و «واگنر»

در اواسط سال 2012، مقامات بلندپایه سوریه نیز وارد این تجارت شدند. آن‌ها در تولید و تجارت دخالت نکردند، اما روند انتقال مواد مخدر را تسهیل کرده و برای عبور کالاها از اراضی سوریه «کوپن» صادر می‌کردند و در ازای آن «هزینه» معینی دریافت می‌کردند. در این دوره، تجار کپتاگون به بسیاری از نقاط جهان سفر می‌کردند، اما بیروت مکان مورد علاقه آنها بود. آن‌ها در پایتخت لبنان رستوران‌ها و کافه‌هایی افتتاح کردند که پوششی عالی برای درآمدهایشان به‌حساب می‌آمد.
فرآیند تولید و توزیع کپتاگون چند مرحله دارد که با خرید مواد اولیه شروع می‌شود، موادی که به‌طور قانونی در بازار موجود بودند. اکثر مواد مورد استفاده برای تولید کپتاگون به‌طور قانونی در دسترس بودند چرا که کاربردهای دیگری مانند استفاده در داروسازی، شوینده‌ها، آفت‌کش‌ها و کودهای شیمیایی نیز داشتند. تجار با صاحبان فروشگاه‌های بزرگ و سوپرمارکت‌ها همکاری می‌کردند تا کالاها را به‌قیمت‌های ارزان برای خود وارد کنند. حتی دستگاه‌های مخصوص تولید نیز به‌راحتی در دسترس بودند، زیرا عمدتا توسط کارخانه‌های داروسازی یا تولیدکنندگان مواد شیمیایی و صنعتی به کار می‌رفتند.
بیشتر کارخانه‌ها در منطقه مرزی سوریه متمرکز بودند، اما برخی از آن‌ها در دوران جنگ به مناطق کوهستانی لبنان منتقل شدند. خانه‌های دورافتاده یا کارخانه‌های متروکه و مزارع دام هدف تجار قرار گرفتند و آن‌ها این مکان‌ها را با قیمت‌های جذاب اجاره کردند. بعداً برخی از روستاهای سوریه به پناهگاه‌هایی برای تجار تبدیل شدند، از جمله روستای «جرماش»، که به پناهگاه محبوب برای فراریان از دست نیروهای امنیتی لبنان تبدیل شد.
در دوران جنگ سوریه، تجارت مواد مخدر رونق بی‌سابقه‌ای پیدا کرد. مرزهای لبنان و سوریه و همچنین مرز سوریه و اردن به‌طور کامل از کنترل خارج شدند. برخلاف تصویر جنگ‌ها و درگیری‌های شدید میان گروه‌های مختلف، تجار با تمامی طرف‌ها روابط خوبی داشتند. همه از درآمدهای این تجارت بهره‌برداری می‌کردند. در این میان، دولت سوریه، روسیه، ایران و حزب‌الله نیز از مسیرهای قاچاق مواد مخدر برای انتقال سلاح به مناطق محاصره‌شده یا مناطق دور از دسترس استفاده می‌کردند و گاهی اوقات حتی افراد مسلح نیز از این مسیرها منتقل می‌شدند.
گروه «واگنر» روسی نیز یک پل هوایی برای انتقال کپتاگون به لیبی ایجاد کرده بود و به ازای هر صندوق از این ماده، 5000 دلار دریافت می‌کرد.
بین سال‌های 2014 و 2020، بسیاری از تجار به لبنان نقل مکان کردند. آنها از کنترل گروه‌های افراطی بر مناطق مرزی وسیع و بحران داخلی در لبنان که منجر به شکاف‌های سیاسی عمیق شده بود، بهره می‌بردند. در این دوران، هر کسی که شغلی مناسب نداشت، به تجارت مواد مخدر روی می‌آورد. همین موضوع باعث شد که مواد مخدر با کیفیت پایین‌تری به بازار وارد شود.
در این دوره، نفوذ ارتش لبنان بر مرزها به‌ویژه بعد از شکست‌هایش در برابر حملات گروه‌های افراطی و ربوده شدن سربازان تضعیف شد. تجار برخی مناطق را تحت تسلط خود درآوردند و راه‌های خاصی بین لبنان و سوریه برای قاچاق مواد مخدر ساختند. برخی از آن‌ها حتی وارد سیاست لبنان شدند و از طریق حمایت از برخی نامزدهای انتخاباتی، به‌دنبال دستیابی به قدرت بودند.

اعلام جنگ علیه مواد مخدره

با برقراری وضعیت امنیتی در لبنان و تقویت نقش تجار مواد مخدره، لبنان جنگی علیه مواد مخدره اعلام کرد. در مناطق بعلبک و مرز با سوریه، نقش اصلی بر عهده ارتش لبنان بود، چرا که ارتش در آنجا حضور داشت. اما در بنادر و مناطق داخلی، نقش نیروهای امنیت داخلی لبنان مهم‌تر بود.
جنگ علیه تجار مواد مخدر در بعلبک از سوی اطلاعات ارتش لبنان آغاز شد. در ابتدا، کارخانه‌های تولید کبتاگون مورد حمله قرار گرفتند و واحدهای تولیدی آن‌ها منهدم شدند. اما تجار «مسالمت‌جو» به سرعت تبدیل به افرادی خون‌ریز شدند و کمتر مأموریتی بود که بدون درگیری میان ارتش و تجار به پایان می‌رسید. تجار از بعلبک به مناطق کوهستانی و صعب‌العبور گریختند، اما ارتش همچنان به تعقیب آن‌ها ادامه داد. یک مقام امنیتی لبنانی به «الشرق الأوسط» گفت که به مقامات و افسران مبارزه با مواد مخدر پیشنهادات مالی وسوسه‌کننده‌ای ارائه شده بود، به‌ویژه اینکه خسارت سال اول مواجهه با ارتش به حدود 200 میلیون دلار رسید.
برای مقابله با حملات ارتش، تجار به ساخت کارخانه‌های «موبایل» یا کارخانه‌های متحرک روی کامیون‌ها روی آوردند که قادر به جابه‌جایی سریع بودند. با این حال، معایب این کارخانه‌ها این بود که هنگام آغاز تولید، به دلیل سرعت پایین حرکت، دچار مشکل می‌شدند.

جنگ سرها و نبرد «ابو سله»

جنگ علیه مواد مخدر به جنگی علیه سران باندهای مواد مخدر تبدیل شد. ارتش لبنان شروع به هدف قرار دادن سران باندها کرد و برخی از آن‌ها با استفاده از پهپادها و حملات هوایی هدف قرار گرفتند. یکی از بزرگترین تجار مواد مخدر در بعلبک که به «ابو سله» معروف بود، هدفی خاص برای ارتش شد و پس از آن، تجار مواد مخدر به‌طور موقت از دیدرس پنهان شدند و زیر فشار اقدامات امنیتی به مخفیگاه‌های خود پناه بردند.
علی منذر زعتر، معروف به «ابو سله»، از ابتدا در تجارت مواد مخدر دست داشت و نام «ابو سله» را از زمانی که در حومه شرقی بیروت در حال توزیع مواد مخدر بود، به دست آورد. او به‌طور فیزیکی از یک سبد (سله) برای دریافت پول از مشتریانش و تحویل مواد مخدر به آن‌ها استفاده می‌کرد. اما پس از مدتی، «ابو سله» به یکی از بزرگ‌ترین و معروف‌ترین تجار مواد مخدر تبدیل شد و به‌حدی قدرت پیدا کرد که یک ارتش کوچک از مبارزان و پخش‌کنندگان مواد مخدر تحت فرمان او قرار داشت.
وقتی ارتش لبنان برنامه‌ریزی برای دستگیری «ابو سله» را آغاز کرد، اطلاعات ارتش فاش کرد که او 346 ایست بازرسی برای محافظت از خود ایجاد کرده بود. این ایست‌های بازرسی شامل دوربین‌های مداربسته و نقاط مخفی شده در قالب کافه‌های «اکسپرس» بودند که در تمام مسیرهای منتهی به خانه او نصب شده بودند.
پس از 8 ماه برنامه‌ریزی، ارتش لبنان عملیات دستگیری «ابو سله» را در جریان یک مهمانی شام که او برای دوستانش برگزار کرده بود، انجام داد. در این عملیات، برخی از دوربین‌ها تحت کنترل قرار گرفتند و مسیر آن‌ها تغییر داده شد. رئیس اداره اطلاعات ارتش لبنان برای پنهان کردن هویت خود، همسرش را به یک رستوران در بیروت برد که او می‌دانست «ابو سله» برای نظارت بر آن مکان، از آنجا اطلاعات جمع‌آوری می‌کند.
عملیات دستگیری «ابو سله» به‌شدت مخفیانه بود و تنها 7 نفر از آن اطلاع داشتند که هدف از این عملیات «مارلبورو» (نام مستعار برای «ابو سله») بود تا او متوجه نشود که چه چیزی برای او در حال تدارک است.
«ابو سله» توانست از این کمین فرار کند، چرا که از همسرش به‌عنوان سپر استفاده کرده بود و در نتیجه یک نفر از ارتش لبنان کشته شد. او پس از این فرار به سوریه رفت، اما پس از سقوط رژیم سوریه به لبنان برگشت و در نهایت هدف حمله هوایی ارتش لبنان قرار گرفت که منجر به کشته شدن او شد.
«ابو سله» پیش از کشته شدن در یک کمین، مسئول حمله‌ای بود که منجر به کشته شدن تعدادی از سربازان ارتش لبنان و زخمی شدن یک افسر شد. این عملیات، تأثیر عمیقی بر نگرش‌های امنیتی در لبنان داشت، زیرا «ابو سله» به عنوان شماره یک در میان تجار مواد مخدر لبنان شناخته می‌شد. او در دانشگاه‌ها و مدارس نفوذ زیادی داشت و این مناطق به‌عنوان «منطقه فروش» او شناخته می‌شدند. برای ترویج مواد مخدر در این اماکن، او هزینه تحصیل دانش‌آموزان و دانشجویان را پرداخت می‌کرد یا افراد وابسته به خود را در آن‌ها ثبت‌نام می‌کرد تا مواد مخدر را در بین دانش‌آموزان و دانشجویان توزیع کنند.


سقوط الفاشر به دست «نیروهای پشتیبانی سریع»... شکست نظامی یا معامله سیاسی؟

زنان سودانی در شهر الفاشر که بیش از یک سال در اقلیم دارفور در محاصره «قوات الدعم السریع» بود، برای دریافت وعده‌های غذایی رایگان گرد هم آمده‌اند (خبرگزاری فرانسه)
زنان سودانی در شهر الفاشر که بیش از یک سال در اقلیم دارفور در محاصره «قوات الدعم السریع» بود، برای دریافت وعده‌های غذایی رایگان گرد هم آمده‌اند (خبرگزاری فرانسه)
TT

سقوط الفاشر به دست «نیروهای پشتیبانی سریع»... شکست نظامی یا معامله سیاسی؟

زنان سودانی در شهر الفاشر که بیش از یک سال در اقلیم دارفور در محاصره «قوات الدعم السریع» بود، برای دریافت وعده‌های غذایی رایگان گرد هم آمده‌اند (خبرگزاری فرانسه)
زنان سودانی در شهر الفاشر که بیش از یک سال در اقلیم دارفور در محاصره «قوات الدعم السریع» بود، برای دریافت وعده‌های غذایی رایگان گرد هم آمده‌اند (خبرگزاری فرانسه)

«نیروهای پشتیبانی سریع» اعلام کردند که کنترل شهر راهبردی الفاشر، بزرگ‌ترین شهر در اقلیم دارفور، را در دست گرفته‌اند و همچنین بر مقر «لشکر ششم پیاده‌نظام» ــ آخرین پایگاه ارتش در این اقلیم ــ مسلط شده‌اند. هرچند سقوط این شهر از هفته‌ها پیش قابل پیش‌بینی بود، اما اکنون پرسش‌های گسترده‌ای را درباره فروپاشی احتمالی نیروهای دولتی در شهر برانگیخته است.

محاصره الفاشر از ۱۰ مهٔ ۲۰۲۴ آغاز شد، زمانی‌که «نیروهای پشتیبانی سریع» شهر را از چهار جهت در محاصره گرفتند و جنبش‌های مسلحی را که از ارتش پشتیبانی می‌کردند، متهم کردند که «تعهد خود مبنی بر عدم مشارکت در جنگ» را نقض کرده‌اند.

در نوامبر ۲۰۲۳، «جنبش ارتش آزادی‌بخش سودان» به رهبری منی اَركو مناوی، «جنبش عدالت و برابری» به رهبری جبریل ابراهیم، و چند گروه کوچک دیگر از موضع بی‌طرفی خود عدول کردند و اعلام نمودند که در کنار ارتش علیه «نیروهای پشتیبانی سریع» خواهند جنگید.

در آن زمان، «نیروهای پشتیبانی سریع» بر مناطق غرب، مرکز، شرق و جنوب دارفور تسلط یافته بودند و تنها شمال دارفور با شهر الفاشر و لشکر ششم پیاده‌نظام در کنترل ارتش باقی مانده بود. مناوی ــ حاکم اقلیم دارفور و فرمانده نیروهای موسوم به «نیروی مشترک جنبش‌های مسلح» که از ارتش حمایت می‌کردند ــ گفت توافق بر بی‌طرفی پس از سه هفته از آغاز جنگ در ۱۵ آوریل ۲۰۲۳ صورت گرفت تا درگیری میان ارتش و «پشتیبانی سریع» محدود بماند و غیرنظامیان در امان باشند.

پناهگاهی زیرزمینی که آوارگان در شهر الفاشر سودان برای در امان ماندن از بمباران به آن پناه می‌برند (رویترز)

اما او افزود که این موضع را پس از گسترش «دامنه نقض‌ها» و وقوع «اقداماتی در حد نسل‌کشی» تغییر داده‌اند. مناوی و جبریل ابراهیم در ۱۶ نوامبر ۲۰۲۳ به‌طور رسمی پایان بی‌طرفی را اعلام کردند و به پایتخت موقت، پورت‌سودان، منتقل شدند.

شهری در محاصره و فروپاشی تدریجی

در ماه مهٔ ۲۰۲۴، «نیروهای پشتیبانی سریع» محاصره‌ای سخت بر الفاشر اعمال کردند؛ راه‌ها را بستند و مانع ورود کالا و کمک‌های بشردوستانه شدند. این وضعیت بحرانی انسانی ایجاد کرد و کمبود شدید غذا، دارو و سوخت، شهر را به جزیره‌ای منزوی و بی‌ارتباط با بیرون تبدیل نمود. درگیری‌ها به‌صورت روزانه در اطراف شهر جریان داشت تا سرانجام «پشتیبانی سریع» وارد مرکز آن شد.

کوشش ارتش برای رساندن تدارکات از راه هوایی ناکام ماند، زیرا پدافند هوایی «پشتیبانی سریع» چندین هواپیمای ارتش را سرنگون کرد و توانست نیروی هوایی را از کار بیندازد. در نتیجه، ارسال تدارکات نظامی، پزشکی و غذایی متوقف شد و این امر پیشروی تدریجی «پشتیبانی سریع» به سوی مواضع ارتش را آسان کرد.

یک منبع میدانی در گفت‌وگو با فعال رسانه‌ای محمد خلیفه اظهار کرد: «روزهای پایانی پیش از سقوط شهر، شاهد نبردهای شدیدی در چند محور بود که راه را برای حمله نهایی به مقر لشکر ششم پیاده‌نظام هموار کرد. شمار نیروهای مستقر در داخل مقر زیاد نبود و نبرد بزرگی در نگرفت، زیرا عملاً لشکر از سپتامبر گذشته در دست (پشتیبانی سریع) بود.»

به گفته او، «نیروهای پشتیبانی سریع» تا محدوده میان دو نیرو در حوالی اداره مهندسی و بهداری نظامی پیش‌روی کرده و به مقر لشکر نزدیک شده بودند و این وضعیت از حدود یک ماه پیش از سقوط نهایی، حلقه محاصره را تنگ‌تر کرده بود. وی افزود: «(پشتیبانی سریع) با شدت حمله می‌کرد و گاه به دیوارهای مقر لشکر می‌رسید، سپس عقب رانده می‌شد، اما همیشه بخشی از مواضع تصرف‌شده را حفظ می‌کرد تا حلقه محاصره را تنگ‌تر کند.»

آتش‌سوزی و دود در اردوگاه «زمزم» نزدیک شهر الفاشر در اقلیم دارفور در ماه آوریل گذشته (خبرگزاری فرانسه)

این منبع تأیید کرد که «نیروهای پشتیبانی سریع» در هفته‌های اخیر مواضع مهمی چون اردوگاه نیفاشا، اردوگاه آوارگان ابو شوک، محله درجه، اداره مهندسی، ساختمان یونامید، خانه میهمانان، وزارت دارایی و مقر حاکم ایالت را تصرف کردند؛ مواضعی که ارتش بر آنها برای دفاع تکیه داشت. وی افزود: «از آغاز اکتبر، محدوده کنترل ارتش به حدود سه کیلومتر مربع کاهش یافت تا سرانجام به‌طور کامل سقوط کرد.»

عقب‌نشینی جزئی و بیم از آینده

به گفته همین منبع، فرماندهان ارتش و نیروی مشترک به این نتیجه رسیدند که امکان رساندن پشتیبانی نظامی یا غذایی وجود ندارد، بنابراین درباره چگونگی عقب‌نشینی و تأمین امنیت آن رایزنی کردند، اما این گفت‌وگوها به‌دلیل نبود تضمین کافی ناتمام ماند.

او افزود: «فرماندهان به محور غربی منتقل شدند و هنگام سقوط لشکر، تنها شمار اندکی از نیروها در مقر حضور داشتند، زیرا بیشتر آنان به منطقه‌ای در محور غربی به وسعت کمتر از دو کیلومتر مربع عقب‌نشسته بودند.» ارتش به نیروهای داوطلب دستور داده بود که به منطقه‌های طوله و کورما بروند؛ برخی از آنان کشته شدند و گروهی دیگر توانستند فرار کنند.

با وجود اهمیت حادثه، ارتش و نیروی مشترک هیچ بیانیه رسمی صادر نکردند. در مقابل، مناوی ــ حاکم اقلیم دارفور ــ در حساب خود در پلتفرم «ایکس» نوشت: «سقوط الفاشر به معنای واگذاری آینده دارفور به گروه‌های خشونت‌طلب یا منافع فساد و وابستگی نیست.»

کارشناسان نظامی این فروپاشی را تحولی خطرناک در مسیر جنگ سودان توصیف کرده‌اند، زیرا الفاشر آخرین پایگاه ارتش در دارفور بود و سقوط آن به معنای تسلط کامل «پشتیبانی سریع» بر این اقلیم است. برخی تحلیلگران احتمال داده‌اند که نیروهای «پشتیبانی سریع» پس از این، به سوی شرق دارفور حرکت کنند تا مناطقی را که پیش‌تر از آن عقب‌نشینی کرده بودند، بازپس گیرند؛ روندی که می‌تواند پیامدهای سیاسی و نظامی تازه‌ای رقم بزند.

شهری که به نماد خستگی و ناکامی بدل شد

بدین‌سان، الفاشر یکی از تراژیک‌ترین فصل‌های جنگ سودان را پشت سر گذاشت. شهری که بیش از یک سال زیر بمباران، گرسنگی و انزوا تاب آورد، اکنون به نماد شکستی تلخ بدل شده است؛ شهری که زمانی نشانه مقاومت در برابر جنگ و تفرقه بود، اما سرانجام با فروپاشی‌اش، آینه تمام‌نمای خستگی، گرسنگی و رهاشدگی شد.


زمین خونین الفاشر؛ تصاویر ماهواره‌ای از کشتار هزاران غیرنظامی پرده برداشتند

این تصویر ماهواره‌ای که توسط شرکت «ایرباس دی‌اِس» گرفته شده، اجسامی را بر روی زمین در نزدیکی آنچه احتمالاً خودروهای متعلق به «نیروهای پشتیبانی سریع» در محله «الدرجه الاولی» شهر الفاشر است، نشان می‌دهد. (آسوشیتدپرس)
این تصویر ماهواره‌ای که توسط شرکت «ایرباس دی‌اِس» گرفته شده، اجسامی را بر روی زمین در نزدیکی آنچه احتمالاً خودروهای متعلق به «نیروهای پشتیبانی سریع» در محله «الدرجه الاولی» شهر الفاشر است، نشان می‌دهد. (آسوشیتدپرس)
TT

زمین خونین الفاشر؛ تصاویر ماهواره‌ای از کشتار هزاران غیرنظامی پرده برداشتند

این تصویر ماهواره‌ای که توسط شرکت «ایرباس دی‌اِس» گرفته شده، اجسامی را بر روی زمین در نزدیکی آنچه احتمالاً خودروهای متعلق به «نیروهای پشتیبانی سریع» در محله «الدرجه الاولی» شهر الفاشر است، نشان می‌دهد. (آسوشیتدپرس)
این تصویر ماهواره‌ای که توسط شرکت «ایرباس دی‌اِس» گرفته شده، اجسامی را بر روی زمین در نزدیکی آنچه احتمالاً خودروهای متعلق به «نیروهای پشتیبانی سریع» در محله «الدرجه الاولی» شهر الفاشر است، نشان می‌دهد. (آسوشیتدپرس)

گزارشی از روزنامه بریتانیایی «تلگراف» با استناد به تصاویر ماهواره‌ای، از وقوع کشتارهای گسترده در شهر الفاشر، مرکز ایالت شمال دارفور در غرب سودان، پرده برداشت. این شهر پس از بیش از یک سال و نیم محاصره، به دست «نیروهای پشتیبانی سریع» سقوط کرده است.

تصاویر نشان می‌دهد که شن‌های داغ اطراف شهر با خون بیش از دو هزار غیرنظامی رنگین شده است.
طبق این گزارش، «برکه‌های خون غلیظ و پیکرهای انباشته» چنان زیادند که از فضا نیز به‌وضوح دیده می‌شوند. گروه‌های شبه‌نظامی مدافع شهر در کنار ارتش سودان اعلام کردند که نیروهای پشتیبانی سریع «جنایت‌های هولناکی علیه غیرنظامیان بی‌دفاع مرتکب شده‌اند» و افزودند که بیشتر قربانیان از میان زنان، کودکان و سالخوردگان هستند.

تصویر ماهواره‌ای از اجساد در محله «الدراجه» شهر الفاشر. (آزمایشگاه پژوهش در امور انسانیِ دانشکده بهداشت عمومی دانشگاه ییل آمریکا)

کشورها و سازمان‌های منطقه‌ای و بین‌المللی، و نیز گزارش‌های محلی، نیروهای پشتیبانی سریع را متهم کرده‌اند که در شهر الفاشر، قتل‌عام‌هایی «نزدیک به نسل‌کشی» انجام داده‌اند.

بر پایه گزارش‌های میدانی، نیروهای پشتیبانی سریع «کارزار رعب و وحشت» در شهر به راه انداختند و فجایع توصیف‌ناپذیری، از جمله «اعدام بیش از دو هزار غیرنظامی بی‌سلاح» از روز یکشنبه گذشته مرتکب شدند.
گزارش‌ها و تصاویر ماهواره‌ای منتشرشده شواهد متعددی از این جنایت‌ها ارائه می‌دهند.

یکی از ویدیوهای منتشرشده، کودک‌سربازی را نشان می‌دهد که مردی بالغ را با خونسردی می‌کشد. ویدیوهای دیگری نیز دیده می‌شود که در آن‌ها، افراد نیروهای پشتیبانی سریع پس از وانمودکردن به آزادی گروگان‌ها، آنان را تیرباران می‌کنند.

خون و پیکرهای رهاشده در خیابان‌های شهر الفاشر که توسط تصاویر ماهواره‌ای رصد شده‌اند. (آزمایشگاه پژوهش در امور انسانیِ دانشکده بهداشت عمومی دانشگاه ییل آمریکا)این تصویر ماهواره‌ای که توسط شرکت «ایرباس دی‌اِس» گرفته شده، اجسامی را بر روی زمین در نزدیکی آنچه احتمالاً خودروهای متعلق به «نیروهای پشتیبانی سریع» در محله «الدرجه الاولی» شهر الفاشر است، نشان می‌دهد. (آسوشیتدپرس)

اگرچه هنوز آمار نهایی کشته‌ها تأیید نشده است، اما تصاویر ماهواره‌ای گرفته‌شده پس از سقوط شهر ــ در پایان هفته گذشته و پس از ۱۸ ماه محاصره ــ شواهدی از کشتارهای دسته‌جمعی ارائه می‌دهد.

تحلیل انجام‌شده توسط «آزمایشگاه پژوهش در امور انسانی» وابسته به دانشکده بهداشت عمومی دانشگاه ییل آمریکا، که روند محاصره را با استفاده از تصاویر ماهواره‌ای و منابع باز پیگیری می‌کند، نشان می‌دهد که در نقاط مختلف شهر، «توده‌هایی هم‌اندازه بدن انسان» دیده می‌شود و رنگ زمین در بخش‌هایی به سرخی گراییده است که به‌احتمال قوی «نشانه خون یا خاک آلوده به خون» است.

این اجساد در اطراف خودروها و در امتداد خاکریزهایی دیده می‌شوند که نیروهای پشتیبانی سریع پیرامون شهر ایجاد کرده‌اند. گزارش‌هایی نیز وجود دارد مبنی بر اینکه غیرنظامیان هنگام تلاش برای فرار هدف تیراندازی قرار گرفته‌اند.

آزمایشگاه پژوهش امور انسانی دانشگاه ییل همچنین از «عملیات پاک‌سازی خانه‌به‌خانه» در برخی محله‌ها خبر داده است.
بر اساس یافته‌های این مرکز، شهر الفاشر در حال تجربه «عملیاتی نظام‌مند و عامدانه برای پاک‌سازی قومی» علیه گروه‌های نژادی سودانی است.

بیش از ۲۵۰ هزار نفر که از گرسنگی و بمباران گریخته بودند، به شهر پناه آوردند؛ شهری که آخرین پایگاه ارتش در منطقه پهناور دارفور به شمار می‌رفت.

به‌گفته گزارش تلگراف، تصاویر تحلیل‌شده نشان می‌دهد که اجساد انسانی در اطراف پایگاه‌های نیروهای پشتیبانی سریع دیده می‌شود و لکه‌های قرمز روی زمین، به‌احتمال زیاد، آثار خون است.
در حاشیه‌های شهر نیز پیکرهایی شناسایی شده که صحت ویدیوهای منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی درباره اعدام جمعی غیرنظامیان هنگام فرار را تقویت می‌کند. تصاویر ماهواره‌ای همچنین موج گسترده‌ای از آوارگی به سمت جنوب را نشان می‌دهد.

ناتانیل ریموند، مدیر آزمایشگاه پژوهش در امور انسانی، به «خبرگزاری فرانسه» گفت: «سطح خشونت و تعداد حوادث در دارفور فراتر از هر آن چیزی است که تاکنون دیده‌ام.»
او افزود که در اختیار داشتن تجهیزات هوایی توسط نیروهای پشتیبانی سریع «عملاً پنهان‌شدن از دید آن‌ها را ناممکن کرده است، زیرا می‌توانند از آسمان همه‌چیز را ببینند».

آوارگان سودانی که پس از سقوط شهر الفاشر به دست «نیروهای پشتیبانی سریع» از آن گریخته‌اند، به شهر «طویله» در غرب دارفور رسیده‌اند. (فرانس‌پرس)

این مرکز پژوهشی در بیانیه‌ای تأکید کرد: «جامعه جهانی باید فوراً اقدام کند و بیشترین فشار ممکن را بر نیروهای پشتیبانی سریع و حامیان آن‌ها برای توقف کشتار وارد آورد.»
این بیانیه یادآور شد که رویدادهای مستند در الفاشر «جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت» به‌شمار می‌روند.

شهر الفاشر، مرکز ایالت شمال دارفور، در ماه‌های گذشته کانون درگیری‌های خونین میان ارتش سودان و نیروهای پشتیبانی سریع بوده است؛ جنگی که از آوریل ۲۰۲۳ آغاز شد.
نیروهای مشترک در بیانیه‌ای اعلام کردند: «نیروهای پشتیبانی سریع جنایت‌های هولناکی علیه غیرنظامیان بی‌دفاع در شهر الفاشر مرتکب شدند و در روزهای ۲۶ و ۲۷ اکتبر بیش از دو هزار شهروند بی‌سلاح را، عمدتاً از میان زنان، کودکان و سالخوردگان، اعدام و قتل‌عام کردند.»