پدیده اینفلوئنسرهای شبکه های اجتماعی در عراق به خصوص «بلاگرهای زن» صرفا درباره دخترها و زنانی که دنبال آخرین مد و خودنمایی و درآمد زایی از سوشیال مدیا مارکتینگ هستند نیست و ماجرا اساسا چیز دیگری است.
حادثه ترور ام فهد «بلاگر» معروف عراقی روز جمعه (۲۶ آوریل) سوال ها و تردیدهای زیادی در عراق درباره این مساله مطرح می کند که اینفلوئنسرهای زن شبکه های اجتماعی عراق تا چه اندازه روی فضای سیاسی و امنیتی کشور تاثیر دارند. توجه کاربران و مردم این روزها دوباره به بحث «ترور فیزیکی» این چهره ها پس از «پایان ماموریت» یا «خطر کشف اطلاعات محرمانه» معطوف شده است.
«دنیای تاریک»
به نظر بخش وسیعی از مردم عراق برخی چهره های پرنفوذ در ارکان حاکمیت سیاسی و امنیتی به دلیل «روابط بده بستانی» با اینفلوئنسرهای زن در این پدیده نقش دارند و در مقابل این سلبریتی های سوشیال مدیا تاثیر فوق العاده ای بر برخی از چهره های پرنفوذ دارند.
البته این روابط «بده بستانی» همواره در یک خط ثابت و بدون فراز و نشیب و دست اندازهای تند و مرگبار نبوده. دست اندازهایی که در صورت بی توجهی و نادیده گرفتن یکی از طرفین به شروط «بده بستانی» و عبور از حد تعیین شده گریبان این رابطه را می گیرند و بدتر از همه اگر یکی از «بلاگرهای» زن در این رابطه به نفع رقبای احتمالی چهره سیاسی یا امنیتی طرف دیگر نقش ایفا کند.
عده بسیاری در عراق با ریشخند گرفتن و انتقاد این نوع روابط بین «بلاگرهای زن» و چهره های پرنفوذ از آن به عنوان «دنیای تاریک» یاد می کنند. صالح الحمدانی بلاگر و مجری شبکه حکومتی «العراقیه» در شبکه «اکس» نوشت «ما به یادداشت تفاهمی برای گسست رابطه بین نظامیان و «فشنیستاها» نیاز داریم». مقصود او اینفلوئنسرهای زن شبکه های اجتماعی است.
چطور ترور شد؟
«ام فهد» در خارج از خانه اش در محله کلاس بالای زیونه در شرق بغداد کشته شد. یک «ویدیو» دست به دست شده که نشان می دهد «ام فهد» در حال سوار شدن خودرویش است که یک موتور سوار به سمت او می رود. این ویدیو همچنین نشان می دهد که این موتور سوار در حال جمع کردن «پوکه های خالی» کلت صدا خفه کن از صحنه جرم است. عده ای زیادی می گویند این نشان می دهد که قاتل «یک آدمکش حرفه ای» است.
در بین مردم شایع شده که قاتل موبایل «ام فهد» را با خود برده است چرا که موبایلش حاوی فیلم و عکس های بسیاری از چهره های سیاسی و امنیتی پرنفوذ بوده اما تایید این گفته ها دشوار است و مقامات می گویند که تحقیق در مورد این حادثه جاری است.
«ام فهد» چندین سالی است که همواره در شبکه های اجتماعی با جواهرات یا سوار خودروهای لوکس پست و استوری منتشر می کرد و برخی اوقات نیز فیلم های کوتاهی از رستوران های لوکس و مراسم آنچنانی می گذاشت.
برخی از بلاگرها عکس فردی را منتشر کردند که گفته می شود عامل ترور بوده اما وزارت کشور بیانیه ای در تایید این مطلب منتشر نکرده است. وزارت کشور از تشکیل کارگروه متخصص برای «شناسایی جزئیات قتل یک زن معروف در شبکه های اجتماعی توسط عناصر ناشناس در محله زیونه در بغداد» خبر داد.
یکی از منابعی که در جریان تحقیق درباره کشته شدن تاره فارس «مدل» معروف عراقی در سپتامبر ۲۰۱۸ بود گفت «تحقیق در مورد این نوع جنایت ها همیشه در جای خاصی به بن بست می خورد و از بالا دستور می رسد که پرونده بسته شود و پرونده برای همیشه مختومه اعلام می شود».
این منبع در گفتگو با «الشرق الاوسط» ادامه داد «در اکثر حوادث قتل زنانی که با افسران بلند پایه و چهره های پرنفوذ رابطه دارند خطوط قرمز برای تحقیق گذاشته می شود و عبور از این خطوط قرمز مجاز نیست».
فلاح المشعل تحلیلگر و خبرنگار در شبکه «اکس» نوشت «حذف فیزیکی بلاگرهای زن آغاز شد آنهم پس از آغاز افشای رسوایی ها و افشاگری و اعلام هویت چهره های بسیاری از جمله برخی از دانه درشت ها که در دام این بلاگرهای زن افتادند».
تاثیر بر تصمیم گیران
در بین مردم از چندین سال گذشته شایع شده که این «بلاگرهای زن» قدرت زیادی برای تاثیر گذاری در «مراکز تصمیم ساز» دارند یا به عبارت دیگر «این زنان» با توجه به تاثیر فوق العاده بر روی تصمیم گیرندگان قادر به لغو یا تعلیق تصمیماتشان هستند.
چند روز پیش از ترور «ام فهد» بود که شبکه های اجتماعی صحنه دعوا و اختلاف بین باسم دالیا نعیم مدل و اینفلوئنسر معروف عراقی و «ام فهد» شدند. «ام فهد» در یک «ویدیوی» منتشر شده دالیا نعیم را تهدید کرد که آبرویش را می برد و عکس های دالیا با سرلشکر سعد معن مسئول اطلاع رسانی و روابط و کمپین مقابله با «محتوای زننده و مستهجن» در وزارت کشور را منتشر کرد. پس از انتشار ویدیوی «ام فهد» وزارت کشور تحقیق در این باره را آغاز کرد که نتیجه اش برکناری سرلشکر معن و چند افسر ارشد دیگر به خاطر ارتباط با باندهای «باج گیری» شد و گروهی از «بلاگرها و فشنیستاهای زن» نیز با این باندها همکاری می کردند.
سرلشکر یحیی رسول سخنگوی فرمانده کل نیروهای مسلح ۲۰ مارس گفت «افرادی از یک باند را شناسایی کردیم که در دستگاه امنیتی کار می کنند اما با اسم مستعار و اکانت های فیک از دستگاه امنیتی باج گیری و چهره های شاخص امنیتی را بدنام می کردند».
«ام فهد» به اتهام انتشار محتوای زننده و مستهجن در ژانویه ۲۰۱۳ بازداشت شد اما چند هفته بعد آزاد شد و طبق روال معمول به کار خود ادامه داد.
بحران «ام اللول»
چند روز قبل از کشته شدن «ام فهد» بحران یک هنرمند رقص نمایشی به نام «ام اللول» به اوج خود رسید. عده بسیاری گفتند که «ام اللول» پاسپورت دیپلماتیک گرفته است. وزارت کشور این خبر را تکذیب کرد. مقداد میری سخنگوی وزارت کشور و هسته اطلاع رسانی امنیتی در بیانیه ای گفت «سازمان ثبت احوال و گذرنامه به خانم «ام اللول» پاسپورت دیپلماتیک یا سرویس دیگری ارایه نداده است».
میری افزود «هیچ نامه ای از وزارت خارجه عراق در این مورد ابلاغ نشده است».
دستگاه قضایی عراق هفته گذشته حکم ۴ ماه زندان برای «ام اللول» پس از بحث «گذرنامه دیپلماتیک» صادر کرد و گفت «این حکم به اتهام انتشار محتوای زننده و عکس ها و فیلم های منافی عفت عمومی با سخنان زشت» صادر شده است.
دفاع به جای بازخواست
همزمان با ترور «ام فهد» و بحران «ام اللول» بحران دیگری به وقوع پیوست. سر و کله یکی از «مدل های» عراقی در یکی از باندهای فرودگاهی در مراسم نود و سومین سالگرد تاسیس نیروی هوایی پیدا شد. وزارت دفاع به جای اینکه بگوید اشتباه کرده و افرادی که کوتاهی کردند را بازخواست کند «راهبرد دفاع» را در پیش گرفت.
اداره اطلاع رسانی و ارشاد وزارت دفاع جمعه (۲۶ آوریل) در واکنش به انتقادهای گسترده به این نهاد در بیانیه ای گفت «این سازمان از همه رسانه های داخلی اعم از شبکه های تلویزیونی و خبرگزاری های داخلی و خارجی و شبکه های اجتماعی و تولید کنندگان محتوای موفق برای پوشش رسانه ای این رویداد دعوت کرد».
این بیانیه افزود «همه ما از نقش کلیدی اینفلوئنسرهای زن و مرد عراقی برای حمایت از قهرمانان ارتش و بقیه دستگاه های امنیتی کشور در راستای مقابله با تروریسم آگاهیم. این دختر جوان که یک ویدیوی خصوصی از او دست به دست شده از جمله حاضرین در این مراسم برای حمایت از نیروهای قهرمان ما بود».
بیانیه وزارت دفاع خاطر نشان کرد «ما در دوران رسانه دیجیتال و سوشیال مدیا هستیم که خیلی زود منتشر می شود. وزارت دفاع در همه کشورها امروز در کنار رسانه های متعارف از رسانه دیجیتال و اینفلوئنسرها برای انتقال پیام خود به مردم کمک می گیرند».
اما «توجیه» اداره اطلاع رسانی و ارشاد جلوی موج فزاینده انتقادها و درخواست از نخست وزیر و فرمانده نیروهای مسلح برای بازخواست افرادی که کوتاهی کردند را نگرفت.
اسد در سوریه و لبنان: ربع قرن ویرانی و استبدادhttps://persian.aawsat.com/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%B1%D8%A8/5094931-%D8%A7%D8%B3%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D9%88-%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A8%D8%B9-%D9%82%D8%B1%D9%86-%D9%88%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D8%AF
دولتهای لبنان یا سرنگون میشدند یا دچار فلج سیاسی و تضعیف نمایندگی میشدند (بایگانی - گتی)
با آغاز قرن بیستویکم، به نظر میرسید که چرخش زمان، چرخشیدر تاریخ را نیز به همراه دارد. سال ۲۰۰۰ را به یاد بیاوریم، سالی که چندین رویداد مهم در آن به وقوع پیوست.
در ۱۰ ژوئن، حافظ اسد درگذشت. بسیاری مانند قربانیانی که برای پدران سختگیر خود گریه میکنند، برای او اشک ریختند. اما بسیاری دیگر در دل گفتند: «برای اولین بار، اسد کاری مفید انجام داد». حافظ، که عملاً رئیس دو کشور بود، در حالی چشم از جهان فروبست که دو اتفاق مهم در همان سال روی داد:
در مارس، او با رئیسجمهورى آمریکا، بیل کلینتون، در ژنو دیدار کرد تا درباره ازسرگیری مذاکرات سوری-اسرائیلی گفتوگو کند. اما نتیجه این بود که «صلح» پایان یافت، چرا که اسد شرافت را برگزید. حافظ که به نشستن هفتساعته معروف بود، ناگهان به یاد آورد که در جوانی در دریاچه طبریا شنا میکرده و صلح بدون بازپسگیری تمامی آن قابلقبول نیست.
در ۲۵ می، اسرائیلیها از جنوب لبنان عقبنشینی کردند، وعدهای که ایهود باراک داده بود. این عقبنشینی موجب خشم حامیان سوری و لبنانی اسد شد، چرا که بر ادامه مقاومت تأکید داشتند. از این رو، «مزارع شبعا» که اسرائیلیها در ۱۹۶۷ از سوریه اشغال کرده بودند، بهانهای برای ادامه جنگ شد. اما به زودی اعلام شد که این عقبنشینی به معنای «آزادسازی» است که توسط «حزبالله» با حمایت سوریه به دست آمده است.
آموزش بشار و سیاستمداران لبنان
پس از مرگ حافظ، یکی از سوریها داستانی طنزآمیز تعریف کرد: کشاورزی سادهلوح از درعا قصد داشت برای شرکت در مراسم تشییع حافظ اسد به دمشق برود. اما وقتی به پایتخت نزدیک شد، تابلویی دید که روی آن نوشته بود: «اسد جاودان است و نمیمیرد». او تصور کرد خبر مرگ شایعهای است که دشمنان پخش کردهاند، پس به خانه بازگشت.
این اشتباه کشاورز بیدلیل نبود. چرا که وقتی قدرت به بشار منتقل شد، مشخص شد که حافظ واقعاً جاودان است. باوجود تغییرات جزئی، تأثیرات ویرانگر حافظ همچنان در کاخ المهاجرین باقی ماند. بشار، که با دختری مدرن از لندن ازدواج کرده بود، همچنان «وصیت» پدر را ادامه داد: بگذار آتشها شعلهور بمانند.
لبنان، «اتاق خواب» نظام سوریه، میدان آموزش بشار بود. او که از سال ۱۹۹۸ مسئولیت حضور نظامی سوریه در لبنان را بر عهده داشت، با سیاستمداران لبنانی ارتباط برقرار کرد. در این میان، بیشترین تأثیرات او بر سه نفر بود: حسن نصرالله، رفیق الحریری و امیل لحود.
او که در سال ۲۰۰۰ به عنوان «مرد آزادیبخش» تصویر شده بود، همه چیزهایی را نمایندگی میکرد که بشار نداشت. او از طریق یک «وراثت جمهوریخواهانه» منحصر به فرد به قدرت رسیده بود و اکنون مالکیت قدرت را در دست داشت. اگرچه پدرش، حافظ اسد، تأثیر قابلتوجهی بر حسن نصرالله و موقعیت قوی در مذاکرات با ایران داشت، اما بشار جوان فاقد این ویژگیها بود.
حسن نصرالله، «جناب دبیر کل»، شرط لازم برای ادامه شعلهور ماندن آتش در همه جا را فراهم کرده بود.
مقاومت او تأثیری درمانی، همراه با جذابیت مرموزی برای بشار بیتجربه داشت، همانگونه که راسپوتین برای تزار نیکلاس و همسرش الکساندرا به نظر میرسید که راهحل درمانی برای فرزند بیمارشان دارد.
اما اگر محبت بشار به نصرالله عشقی به چیزی غیرممکن بود، محبت او به امیل لحود عشقی به چیزی ممکن بود. لحود، فرمانده ارتشی که دمشق او را در سال ۱۹۹۸ به ریاست جمهوری لبنان رساند، از نظر روحیه نظامی شباهتهایی به بشار داشت، که به خاطر «دکتر» بودنش یونیفورم نظامی بر تنش کردند، چرا که ریاست جمهوری سوریه برای نظامیان نوشته شده بود.
لحود، که فرمانده نیروی دریایی ارتش لبنان بود، با توجه به محدودیت تجهیزات این نیرو و وقت آزاد شغلی، زمان زیادی را صرف آفتاب گرفتن و روغنمالی بدنش در استخر «حمام نظامی» میکرد. در سال ۱۹۸۹، او به فرماندهی ارتش منصوب شد، چون به یک افسر مارونی بلندپایه نیاز بود که پس از سرکوب شورش میشل عون، این سمت را بپذیرد.
از سوی دیگر، رفیق الحریری برای بشار چندان خوشایند نبود. این تاجر ثروتمند، که با سخاوت به افسران سوری پول و هدیه میداد، با هدف کسب امتیاز سیاسی، نمیتوانست الگویی از یک ثروتمند جذاب برای بشار باشد. بشار ثروتمندانی را میپسندید که با تواضع پول بپردازند و تنها آرزویشان این باشد که داراییشان مصادره نشود.
دشمنی با رفیق الحریری
چندین عامل به دشمنی بشار با الحریری دامن میزد. شایع بود که الحریری به دلیل نفوذ و قدرت زیادش در جامعه سنی، تهدیدی برای رژیم علوی بشار محسوب میشد. او نه تنها جامعه سنی لبنان را متحد میکرد، بلکه نفوذ خود را به سنیهای سوریه نیز گسترش میداد. علاوه بر این، گفته میشد که پروژه الحریری برای صلح منطقهای میتوانست ادامه توافق «اسلو» بین فلسطینیها و اسرائیلیها در سال ۱۹۹۳ باشد.
الحریری خود را «عصامی: خودساخته» معرفی میکرد، کسی که موفقیتهایش را به تنهایی به دست آورده است. این توصیف اغلب برای بشار تحریکآمیز بود، زیرا با تصویر وراثت بشار و وابستگیاش به سیستم پدرش در تضاد قرار داشت.
بحران داخلی و منطقهای
خروج اسرائیل از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰، بهانه رژیم سوریه برای نگه داشتن نیروهایش در لبنان را از بین برد. از طرفی، مرگ حافظ اسد شجاعت بیشتری به مخالفان داد. در همان سال، پاتریارک مارونی نصرالله صفیر، از عقبنشینی نیروهای سوری حمایت کرد و ندای اسقفهای مارونی را منتشر ساخت که خواستار خروج فوری سوریه بودند.
در آوریل ۲۰۰۱، «دیدار قرنه شهوان» شکل گرفت که هسته اولیه مخالفان رژیم سوریه در لبنان بود. این حرکت، با همکاری ولید جنبلاط و حمایت صفیر، مصالحتی بین مسیحیان و دروزیها ایجاد کرد که پایههای ملیگرایی لبنانی را تقویت کرد.
تشدید بحران
در سال ۲۰۰۳، حمله آمریکا به عراق و قیام کردهای سوریه در قامشلی شرایط منطقه را پیچیدهتر کرد. بشار به جای پاسخگویی به این چالشها، تروریستهایی را برای ایجاد ناآرامی در عراق فرستاد و تلاش کرد با تهدیدهای آمریکا مقابله کند.
در همین زمان، او به تجدید دوره ریاست جمهوری امیل لحود اصرار داشت، چرا که لحود به اعتقاد او تنها مارونی بود که میتوانست به رژیم بشار اطمینان بدهد. اما در سپتامبر ۲۰۰۴، قطعنامه ۱۵۵۹ شورای امنیت صادر شد که خواستار خروج نیروهای خارجی و خلع سلاح شبهنظامیان در لبنان بود.
و کاملاً روشن بود که هدفهای اصلی این قطعنامه بشار اسد، که باید نیروهایش را از لبنان خارج میکرد، و حسن نصرالله، که باید سلاحهایش را تحویل میداد، بودند. بنابراین، این دو نفر که مورد هدف قرار گرفته بودند، باید با اقدامی واکنشی پاسخ میدادند. این اقدام یا باید ولید جنبلاط را هدف قرار میداد، کسی که تمدید ریاست جمهوری امیل لحود او را به موقعیت مخالف مسیحی کشاند، یا رفیق الحریری، که از تمدید ریاست جمهوری لحود ناخشنود بود و این ناخشنودی او را با توهین مستقیم از سوی بشار اسد مواجه ساخت. بهویژه که شایعاتی درباره نقش الحریری در تصویب این قطعنامه وجود داشت.
ترور رفیق الحریری و پیامدهای آن
در ۱۴ فوریه ۲۰۰۵، جنایتی رخ داد که منجر به کشته شدن رفیق الحریری، وزیر باسل فلیحان و ۲۱ نفر از همراهانشان شد. این جنایت آغازگر سلسلهای از ترورها بود که سیاستمداران و روزنامهنگاران مخالف بشار اسد و حسن نصرالله را هدف قرار داد.
همانگونه که سوریه به دو بخش تقسیم شده بود، لبنان نیز به دو بخش تقسیم شد. در یک سو گروهی به نام «۸ مارس» بود که روز راهپیمایی بزرگ خود را برای تشکر از «سوریه اسد» جشن گرفتند، و در سوی دیگر گروه «۱۴ مارس» بود که راهپیمایی بزرگتری را علیه ترور الحریری برگزار کرد و خواستار خروج نیروهای سوری از لبنان شد.
خروج نیروهای سوری از لبنان
سرانجام نیروهای سوری در ۳۰ آوریل لبنان را ترک کردند. حسن نصرالله اما تصمیم گرفت تفنگی به عنوان «تفنگ مقاومت» به فرمانده نیروهای سوری، رستم غزاله، اهدا کند تا سربازان سوری با ضعف و خواری لبنان را ترک نکنند.
با این حال، «نفرین الحریری» گریبانگیر غزاله شد، همانطور که گریبانگیر غازی کنعان، فرمانده پیشین او، شده بود. غزاله که در سال ۲۰۰۲ جایگزین غازی شد، در کنار او در جنایات و شکنجههایی که در شهر عنجر و هتل بوریواژ بیروت انجام شد، شریک بود. همچنین او شبکههای قاچاق و مواد مخدر را مدیریت میکرد که درآمدهای آن میان او، نظام سوریه و همپیمانانش در «محور مقاومت» تقسیم میشد.
در نهایت، شایعاتی وجود داشت که غزاله در سال ۲۰۱۵ به دلیل ترس از افشای اطلاعات مربوط به ترور الحریری کشته شد. غازی کنعان نیز که در سال ۲۰۰۱ به وزارت داخله سوریه منصوب شد، در همان سال با دو یا سه گلوله در دفترش کشته شد. مقامات رسمی ادعا کردند که او خودکشی کرده است، اما این ماجرا به طنزی تلخ تبدیل شد، زیرا خودکشی با چند گلوله به شوخیهای مردم اضافه شد.
فساد مالی و ارتباط آن با ترور
جنایت علیه الحریری با رسوایی مالی بزرگی مرتبط بود که دو سال قبل از آن رخ داد. گفته میشود که افراد مرتبط با «نظام امنیتی مشترک لبنان-سوریه» دو میلیارد دلار از بانک المدینه به سرقت برده بودند، که این امر باعث سقوط این بانک شد.
نفوذ سوریه در لبنان
در دورهای که به «عهد وصایت» معروف شد، نظریهای بعثی تحت عنوان «عربیت لبنان» بر این کشور حاکم بود. این نظریه لبنان را ملزم میکرد که در همه شرایط کنار سوریه و ایران، علیه مصر، عراق، کشورهای خلیج و مغرب باشد.
در سال ۱۹۹۱، حافظ اسد توافقنامهای به نام «معاهده برادری، همکاری و هماهنگی» را میان لبنان و سوریه امضا کرد که بر اساس آن، سیاست خارجی لبنان کاملاً به سیاست خارجی سوریه وابسته شد. این توافقنامه به دمشق اجازه داد تا بر تمامی انتصابات اداری و امنیتی لبنان نظارت داشته باشد و بر رسانهها، قوه قضاییه و حتی نقشه اشتغال و سازمانهای کارگری تأثیر بگذارد.
با به قدرت رسیدن بشار اسد، این سیاست ادامه یافت. اگرچه او در ابتدای دوره خود فضای محدودی برای فعالیتهای مدنی در سوریه ایجاد کرد و در لبنان نیز نشانههایی از گرایش به اقتصاد بازار آزاد دیده شد، این تغییرات دیرپا نبودند و کنترل سوریه بر لبنان همچنان برقرار ماند.
با پیشرفت در خصوصیسازی و گسترش اقتصادهای مافیایی موازی، وابستگی دولت سوریه به نیروی کار عظیمی که به لبنان صادر میشد، بهعنوان راهی برای رهایی دولت از مسئولیت در قبال مردمش، افزایش یافت.
رویدادهای متعددی نشان میداد که قوانین اساسی روابط دو کشور همچنان پابرجاست. بهعنوان مثال، بشار اسد به حوزه جدیدی دست انداخت و به احزاب مسیحی که بهطور سنتی دشمن خاندان اسد بودند، نزدیک شد. او با بهرهگیری از آنچه «حاشیهنشینی مسیحیان» نامیده میشد، در سال ۲۰۰۱ کریم بقرادونی را در رأس حزب کتائب تثبیت کرد؛ کسی که در طول سالها از سیاست بشیری (سمیر جعجع) به سیاست بشاری (بشار اسد) تغییر جهت داده بود.
کنفرانس بیروت ۲۰۰۲
در کنفرانس سران عرب در بیروت در سال ۲۰۰۲ که منجر به ارائه ابتکار صلح عربی شد، قوانین حاکم بر روابط لبنان و سوریه همچنان مشهود بود. بشار اسد و امیل لحود در توافقی یاسر عرفات را از سخنرانی در کنفرانسی که قرار بود درباره فلسطین بحث کند، محروم کردند. این تصمیم به بهانه جلوگیری از ورود اسرائیلیها به این گفتوگو اتخاذ شد. تنها رابطهای که در آن سالها قابل احترام بود، توسط نویسندگان و روشنفکران سوری شکل گرفت که آثار خود را در مطبوعات لبنانی منتشر میکردند و به بیروت سفر میکردند تا با همتایان لبنانی خود دوستی برقرار کنند. اما این رابطه نیز تلخی خاصی داشت، زیرا بسیاری از این نویسندگان سوری از زندانهایی آزاد شده بودند که در اوایل زندگی خود ۱۰ تا ۲۰ سال را در آن سپری کرده بودند.
با گشایش نسبی فضا، در مه ۲۰۰۶ صدها روشنفکر و فعال سوری همراه با همتایان لبنانی خود «بیانیه بیروت-دمشق» را امضا کردند که خواستار تصحیح روابط سوریه و لبنان، احترام به استقلال لبنان و پایان ترورهای سیاسی در این کشور بود. این بیانیه باعث بسته شدن فضای گشایش نسبی شد و برخی از امضاکنندگان سوری را با بازداشتهای طولانیمدت، آزار و اخراج از کار مواجه کرد.
خروج نیروهای سوری از لبنان، احساس انزوا در «حزبالله» و متحدانش، و ظهور جنبش ملی ۱۴ مارس، ضرورت تغییر جهت را به وجود آورد. در این میان، جنگ با اسرائیل بار دیگر ابزار مناسبی برای تغییر مسیر به نظر میرسید. در ژوئیه ۲۰۰۶، «حزبالله» با ربودن دو سرباز اسرائیلی جنگی را آغاز کرد که حسن نصرالله آن را «پیروزی الهی» نامید.
این پیروزی، «حزبالله» را به نیرویی کلیدی در داخل لبنان تبدیل کرد و نقش ایران در لبنان آشکارتر از گذشته شد، در حالی که نفوذ سوریه به صورت مخفیانه ادامه یافت.
بحرانهای سیاسی و تحولات
این وضعیت منجر به ایجاد دوگانگی خطرناکی شد: از یک سو، اکثریتی مردمی و پارلمانی که در دولت فؤاد السنیوره نمایندگی داشت، و از سوی دیگر «پیروزی الهی» که با سلاح و اتحادهای خود از هرگونه حکومت باثباتی جلوگیری میکرد. این امر دولتها را فلج کرد و حتی باعث تعطیلی بیروت با برپایی چادرها در مرکز شهر شد.
در سال ۲۰۰۷، حادثهای بزرگ رخ داد: گروهی به نام «فتحالاسلام» ۲۷ سرباز لبنانی را در خواب به قتل رساند و جنگهای شدیدی در اردوگاه فلسطینی نهر البارد آغاز شد که تا پایان تابستان ادامه یافت و به ویرانی اردوگاه منجر شد. بعدها مشخص شد که شاكر العبسی، رهبر این گروه، ساخته و پرداخته دستگاه اطلاعاتی سوریه بود. او پس از فرار به دمشق، در شرایطی مبهم کشته شد.
در سال ۲۰۰۸، بهعنوان بخشی از یک امتیاز ظاهری، برای اولین بار سفارتهایی بین لبنان و سوریه ایجاد شد. با این حال، آنچه بهعنوان اذعان سوریه به استقلال لبنان تلقی میشد، همچنان با انواع مداخلات سوریه تضعیف میشد. تحت عناوینی چون «ثلث معطل» یا مخالفت با تسهیل کار دادگاه بینالمللی درباره ترور رفیق الحریری، دولتها سقوط میکردند یا به بحرانهای عمیق دچار میشدند.
دوران پس از انقلاب و سقوط اسد
زندگی سیاسی لبنان همچنان با بیثباتی، اتهامات و ترور تهدید میشد. و در حالی که تحولات سوریه با انقلاب و تغییرات گسترده همراه شد، تاثیر این تغییرات بر لبنان همچنان یکی از موضوعات پیچیده و حساس باقی ماند.
وقتی انقلاب سوریه در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، گویی نسیمی لطیف به سوی لبنان بیمار وزید؛ نسیمی که شاید به طوفانی تبدیل میشد و فساد انباشته را از میان میبرد. واقعاً، جوانان لبنانی با تظاهرات مسالمتآمیز، روشن کردن شمع و نوشتن بیانیهها، به شکلی خودجوش همبستگی خود را ابراز کردند. این بار، همبستگی با سوریه توسط آرمان آزادی و کرامت انسانی هدایت میشد، نه با عناوین سنتی مانند عربیت و مقاومت.
طرفداران دمشق و «حزبالله» به سرعت وارد عمل شدند و با تعرض به حامیان انقلاب و تلاش برای ایجاد ترس، واکنش نشان دادند. حتی سفارت جدید سوریه در بیروت نیز به دلیل تحریک چنین اقداماتی، هدف اتهام قرار گرفت.
در طرابلس، شهری که بیشترین حمایت آشکار را از انقلاب سوریه داشت، مجازات شدیدی اعمال شد. در سال ۲۰۱۳، دو انفجار در مساجد «التقوی» و «السلام» رخ داد که ۴۹ کشته و بیش از ۸۰۰ زخمی برجای گذاشت. تحقیقات بعدی نشان داد که گروهی تروریستی وابسته به دمشق پشت این حملات بودند.
در همین زمان، مسئله زندانیان اسلامگرای زندان رومیه شدت گرفت. این موضوع از سال ۲۰۰۰ و درگیریهای «الضنیه» آغاز شده بود و با اتهامات مربوط به نبردهای نهر البارد در سال ۲۰۰۷، بیشتر شد. تعداد این زندانیان به ۱۲۰۰ نفر رسید، که توسط سیستم امنیتی لبنان با مدیریت دمشق بازداشت شده بودند. اما این افراد، که به «گوانتاناموی لبنان» منتقل شدند، هرگز محاکمه نشدند.
نفوذ سوریه و مسائل امنیتی
با آغاز انقلاب و جنگ داخلی سوریه، نفوذ دمشق در لبنان به فعالیتهای پنهانی و زیرزمینی محدود شد. در سال ۲۰۱۲، پرونده میشل سماحه، وزیر پیشین و دوست نزدیک بشار اسد، به جریان افتاد. او به انتقال مواد منفجره از سوریه به لبنان و برنامهریزی برای بمبگذاری متهم شد.
دمشق برای دور زدن تحریمهای بینالمللی به همکاری اقتصادی با «حزبالله» روی آورد، به ویژه در زمینه قاچاق مواد مخدر مانند کبتاگون. پس از تصویب «قانون قیصر» در سال ۲۰۱۹، این فعالیتها شدت گرفت و میلیاردها دلار برای محور مقاومت درآمد ایجاد کرد.
مداخله نظامی «حزبالله»
«حزبالله» در سال ۲۰۱۳ با ادعای دفاع از مقام حضرت زینب، مداخله نظامی خود را در سوریه آغاز کرد. این مداخله به سرعت جنبه اشغالگری و جابهجایی جمعیت به خود گرفت. همزمان، نظریه «اتحاد اقلیتها» توسط متحدان مسیحی «حزبالله»، مانند جریان عون، ترویج شد. این نظریه تلاش داشت تا مسیحیان، شیعیان و علویها را در برابر اهل سنت و داعش متحد نشان دهد.
«حزبالله» با ادعای مقابله با داعش و دفاع از لبنان، مناطق مرزی سوریه را اشغال و ساکنان آنها را آواره کرد، که به بحران پناهجویان سوری در لبنان دامن زد.
لبنان رسمی سعی کرد از درگیری سوریه فاصله بگیرد. در سال ۲۰۱۲، رئیسجمهوری میشل سلیمان «اعلامیه بعبدا» را تصویب کرد که شامل توافق همه جناحها، از جمله «حزبالله»، برای عدم مداخله در سوریه بود. اما ایران به سرعت «حزبالله» را به مداخله واداشت.
در این میان، در روز ۴ اوت ۲۰۲۰، بیروت شاهد بزرگترین فاجعه در تاریخ معاصر خود بود. این انفجار که به «بزرگترین انفجار غیرهستهای تاریخ» توصیف شد، یادآور زلزلهای بود که در قرن ششم میلادی این شهر را ویران کرد.
گفتههای زیادی درباره اینکه نزدیکان به نظام اسد از طریق معاملات و قاچاق، نیترات آمونیومی را به لبنان آوردهاند که انفجار آن یکچهارم شهر بیروت را ویران کرد، مطرح شد. بیشتر از آن، درباره فضایی که توسط «مقاومت» ایجاد شده و باعث تعطیلی دولت و جلوگیری از حسابکشی شده است، سخن گفته شد. پس از تهدید «وفیق صفا»، مسئول امنیتی «حزبالله»، به «برکناری» قاضی طارق البیطار، این پرونده به حالتی معلق درآمد و جامعهای که مرگ را پذیرفته بود، خواهان پایان خاموشی شد.
در سالهای پس از آغاز انقلاب سوریه، شمار زیادی از سوریها، شامل خانوادهها و افراد، به بیروت آمدند؛ مردمانی از مناطق و طبقات و مذاهب مختلف. بین آنان و لبنانیها روابط صمیمانهای شکل گرفت که شامل دوستیها، آشناییهای خانوادگی، غذاها، عادات و حتی ازدواج بین لبنانیها و سوریها بود.
با این حال، در کنار این روابط، بحرانی نیز وجود داشت که ناشی از خشونت نظام اسد و «حزبالله» بود. بحران پناهندگان سوری به یکی از مشکلات بزرگ لبنان تبدیل شد، کشوری که خود با بحران اقتصادی عمیقی دستوپنجه نرم میکند و روابط اجتماعی میان مردم آن نیز پر از سوءظن و خصومت است. قشرهای فقیرتر لبنان که به کارهای یدی وابستهاند، احساس کردند که با نیروی کار سوری رقابت دارند. این رقابت، باعث بروز احساسات نژادپرستانه و محدودیتهای اعمالشده بر سوریها شد و حتی برخی از آنان قربانی تخلفات و خشونت شدند.
در عین حال، بسیاری از لبنانیها یادآور شدند که حل این بحران بدون همکاری نظام سوریه غیرممکن است. این افراد همچنین به اهمیت نیروی کار سوری در بخشهای کلیدی اقتصاد لبنان اشاره کردند؛ از جمله ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نیروی کار در بخش کشاورزی، حضور گسترده در صنعت ساختمان و خدماتی مانند برقکاری، لولهکشی، و مکانیکی.
با سقوط اسد و فرار او به مسکو، لبنان نیز با عواقب سنگین این تحولات روبرو شد. باز شدن درهای زندانها نشان داد که هنوز لبنانیهایی در زندانهای سوریه هستند که نظام اسد وجود آنان را انکار کرده بود. برخی از این افراد آزاد شدند و جستجو برای دیگران ادامه دارد.
کارخانههای تسلیحاتی و تونلهای مرزی که توسط اسرائیل منهدم شدند، و روابط سیاسی و مالی بین مقامهای دو کشور، نیازمند تحقیقات بیشتری هستند. خطرناکتر از همه، برخی از همدستان اسد به لبنان پناه آوردند و تحت حمایت دولت لبنان و «حزبالله» قرار گرفتند.
ضروری است که دولت لبنان این افراد را به قربانیانشان تحویل دهد، نه تنها برای تحقق عدالت و کمک به سوریه، بلکه برای تضمین روابط سالم بین دو کشور در آینده. تنها در این صورت میتوان گفت که این ربع قرن پر از استبداد و شکنجه، بهطور واقعی پایان یافته است.