ژان زیگلر: گرسنگی یک سلاح کشتار جمعی است 

فیلسوف سوئیسی به غرب و جهانی شدن سرمایه‌داری حمله می‌کند 

جان زيغلير
جان زيغلير
TT

ژان زیگلر: گرسنگی یک سلاح کشتار جمعی است 

جان زيغلير
جان زيغلير

ژان زیگلر (متولد 1934) یکی از متفکران با وجدان بزرگ عصر ماست. او یک فیلسوف، یک مقام سیاسی و در عین حال یک نماینده پارلمان سوئیسی است. او همچنین یک کارشناس ارشد جهانی است زیرا به مدت هشت سال (2000-2008) گزارشگر جهانی تغذیه سازمان ملل متحد بود. او اکنون نایب رئیس کمیته مشورتی شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد است. او پیش از این چندین کتاب قابل توجه منتشر کرده بود. از آن جمله می‌توان به «کتاب سیاه سرمایه‌داری»، «شرح گرسنگی جهان برای پسرم»، «اربابان جدید جهان و کسانی که در برابر آنها مقاومت می‌کنند»، «امپراتوری شرم» (یعنی امپراتوری سرمایه‌داری غربی و شرکت‌های چندملیتی و فراقاره‌ای که مردم جنوب را به گرسنگی می‌کشند و کشورهایشان را زیر بار بدهی می‌اندازند و آنها را به زانو در می‌آورند)، « حق بشری تغذیه»، «چرا دیگران از غرب متنفرند؟»، «سلاح‌های کشتار جمعی: جغرافیای گرسنگی در جهان»، سپس «شرح سرمایه داری برای دختر کوچکم» و غیره اشاره کرد... مجموعه‌ای از کتاب‌های اساسی که واقعیت سرمایه‌داری وحشی را افشا می‌کند و نقشه گرسنگی جنایتکارانه را توضیح می‌دهد که اکنون دست درکار ویرانی جهان دارد.

"کشتار جمعی"

نویسنده به ما می‌گوید که دو نظریه متضاد در مورد سرمایه‌داری وجود دارد: نظریه مورخ مشهور هلندی راتگر برگمن و نظریه او. مورخ هلندی از سرمایه‌داری دفاع می‌کند و چنین می‌گوید: در طول 99 درصد از تاریخ جهان، 99 درصد از مردم به شدت فقیر، گرسنه، کثیف، نادان، زشت و بیمار بودند... اما همه چیز در طول دو قرن گذشته با ظهور نظام سرمایه‌داری تغییر کرد. به لطف آن، میلیاردها نفر ثروتمند شده‌اند، با غذا و لباس مجلل، تمیز، ایمن و گاهی زیبا! .. حتی کسانی که ما آنها را فقیر می‌نامیم شروع به خوردن و آشامیدن به اندازه کافی برای رفع گرسنگی کرده‌اند و دیگر از گرسنگی نمی‌میرند و این بدان معناست که نظام سرمایه داری بهترین نظام اقتصادی در تاریخ جهان است. نه تنها تجملات زندگی را برای بشریت تضمین کرد، بلکه آزادی و لیبرالیسم را نیز تضمین کرد.

ژان زیگلر

اما ژان زیگلر به او پاسخ می‌دهد و می‌گوید: این نظریه کاملاً اشتباه است، زیرا برعکس آن چیزی است که در سرمایه‌داری اتفاق افتاده است. و من می‌گویم که نظام سرمایه‌داری مسئول جنایات بی‌شماری است. هر پنج ثانیه یک کودک زیر ده سال از گرسنگی می‌میرد. گفتم هر پنج ثانیه، نه هر پنج دقیقه یا پنج ساعت. هر سال سه و نیم میلیون کودک از گرسنگی جان خود را از دست می‌دهند، به طور متوسط روزانه ده هزار کودک. هر چهار دقیقه یک نفر به دلیل کمبود ویتامین A نابینا می‌شود. هر سال سی میلیون نفر از گرسنگی می‌میرند. صدها میلیون نفر دیگر در آستانه قحطی زندگی می‌کنند: از سوءتغذیه و کمبود تغذیه رنج می‌برند. و همه اینها در زمانی اتفاق می‌افتد که بشریت هیچ وقت مانند امروز مملو از ثروت نبود. جنایت سرمایه‌داری غربی یا جهانی شدن سرمایه‌داری در اینجا نهفته است. سازمان جهانی غذا در یک نامه به ما گفت: ثروت جهان در حال حاضر می‌تواند 12 میلیارد نفر را به راحتی تغذیه کند. از آنجایی که جمعیت جهان در حال حاضر کمتر از 8 میلیارد نفر است، از رهبران جهانی‌سازی سرمایه‌داری و شرکت‌های چند ملیتی و فراقاره‌ای این سئوال را می‌پرسیم: چرا میلیون‌ها نفر به ویژه در کشورهای جنوب از گرسنگی می‌میرند؟ چه کسی مسئول این جنایت فجیع است؟ به همین دلیل است که شعارهای زیر را مطرح کرده‌ایم: گرسنگی بزرگترین رسوایی دوران ماست. گرسنگی یکی از بزرگ‌ترین سلاح‌های کشتار جمعی است که هیچ کس درباره آن صحبت نمی‌کند. گرسنگی جنایت علیه بشریت است. و مسئول آن سیستم جهانی شدن سرمایه‌داری است که جهان امروز را کنترل می‌کند. رهبران جهان امروز رؤسای شرکت‌های بزرگ چند ملیتی و بین قاره‌ای هستند. آنها افرادی هستند که فقط به فکر انباشت سود و سرمایه در جیب خود هستند. و آنها در میان سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول نمایندگان مزدور دارند. من شخصاً آنها را نشان دادم و آنها را افشا کردم و با توجه به تجربه و موقعیتم در سازمان ملل آنها را به نام می‌شناسم.

جلد کتاب «شرح سرمایه‌داری برای دختر کوچکم »

سپس فیلسوف معروف سوئیسی می‌افزاید: همه باید این واقعیت را بدانند: امروز بیش از 8 میلیارد نفر روی زمین زندگی می‌کنند که دو سوم آنها در کشورهای فقیر جنوب به طور کلی زندگی می‌کنند در مقایسه با کشورهای شمال اروپایی- آمریکایی، که مملو از ثروت ظالمانه‌اند. حدود 5 میلیارد نفر در جنوب زندگی می‌کنند. در میان آنها، صدها میلیون نفر زیر خط فقر شدید زندگی می‌کنند. آنها در شرایط وحشتناکی زندگی می‌کنند که حتی مناسب حیوانات نیست. مادران هر روز از این می‌ترسند که نتوانند برای فرزندانشان چیزی بپزند. یکی از مادران در یک کشور فقیر ساعت به ساعت در حالی که گریه می‌کند سنگریزه روی آتش می‌گذارد و با آن فرزندانش را سرگرم می‌کند! آنها منتظر غذا می‌مانند و نمی‌دانستند که او در حال پختن سنگریزه است! او بر این حساب بازمی‌کند که آنها در نهایت به خواب خواهند رفت. اما کسی که گرسنه است چگونه می‌خوابد؟ گرسنگی کافر است. این چیزها را باید گفت حتی اگر درون شما را تکه پاره کند.
با تشکر از شما، پروفسور ژان زیگلر، و هزاران سپاس. او قطعا نوه ژان ژاک روسو است. بالاخره او سوئیسی است. مردان یا پدران اما، آنها نمی‌توانند کار پیدا کنند. بنابراین در مقابل همسر و فرزندان خود احساس شرمندگی می‌کنند. آنها احساس شرم و ننگ می‌کنند زیرا در وضعیت بیکاری دائمی هستند. آنها احساس می‌کنند که تمام ارزش خود را به عنوان مرد از دست داده‌اند... نتیجه گیری: سرمایه‌داری یک سیستم حیوانی درنده و آدمخوار ایجاد کرده است. ثروت سهم ساکنان شمال یا اکثریت آنهاست و بدبختی شدید و مهلک سهم اکثریت ساکن در کشورهای جنوب است، مگر کسانی که خداوند به آنها رحم کرده است.

جلد کتاب «شرح سرمایه‌داری برای دختر کوچکم »

ستایش سرمایه‌داری پس از مذمت آن!

باوجود این همه مبارزه شدید علیه سرمایه‌داری، فیلسوف سوئیسی ما آن را با یک مزیت می‌شناسد: این که سیستم تولید سرمایه‌داری بدون شک پویاترین، خلاق‌ترین و بدیع‌ترین شیوه در تاریخ بشر است. در طول قرن نوزدهم و بیستم، سرمایه‌داری چندین انقلاب شگفت‌انگیز متوالی ایجاد کرد، مانند انقلاب صنعتی، علمی و فن‌آوری. و سرانجام در انقلاب اطلاعات الکترونیکی از اینترنت و چیزهای دیگر به اوج خود رسید. این انقلاب‌ها رفاه واقعی را برای اکثریت جمعیت شمال تضمین کرد، اما فقط برای طبقات پیشرو و بالا در جنوب. تمام اختراعات پزشکی و دارویی به لطف سرمایه‌داری به دست آمد. و حتی کشف جوهای فضا و اعماق دریا... و غیره. سرمایه‌داری استعدادهای خلاق را در همه زمینه‌ها بسیج کرد. همچنین بر رشته رقابت‌ها و مسابقات بین افراد نواخت تا بهترین عملکرد خود را ارائه دهد. نظام تولید سرمایه‌داری ثروت هنگفتی را خلق کرد که بشر پیش از آن هرگز رؤیای آن را نمی‌دید. این همه درست است. اما مشکل اینجا نیست. مشکل این است که این ثروت‌ها در انحصار یک الیگارشی کوچک بانکی است (الیگارشی به معنای سلطه اقلیت است). فیلسوف سوئیسی مثال زیر را مطرح می‌کند: 500 شرکت جهانی وجود دارد که از قاره‌ها فراتر می‌روند. در سال 2017، بیش از نیمی از تولید نفت خام کل بشریت را کنترل کرد. صاحبان این شرکت‌های غول پیکر قدرت بسیار زیادی فراتر از اختیارات امپراتوران، پادشاهان و پاپ‌های سابق دارند. در مقابل آنها سران کشورها و رهبران جهان تعظیم می‌کنند. آنها رهبران جهانی‌سازی سرمایه‌داری پیروز و ناعادلانه هستند. این الیگارشی سرمایه‌داری جهانی شده یک نظام سرکوبگر و آدمخوار برقرار کرده است. اگر ذره‌ای اخلاق یا کوچکترین گرایش انسانی داشتند، نمی‌پذیرفتند که تقریباً یک چهارم جمعیت جهان گرسنه و تحقیر شوند. و همه اینها جایی اتفاق می‌افتد که آنها می‌شنوند و می‌بینند، اما پس از مرگ احساسات و وجدان در آنها، نمی‌بینند و اهمیتی نمی‌دهند. این یک سرمایه‌داری سرد و یخبندان است که از تمام احساسات و حرارت انسانی تهی است. هیچ گوش شنوایی برای صدایی که می‌کنی نیست. بزرگترین نقص تمدن کنونی غرب در همین جا نهفته است.
پروفسور زیگلر به ما می‌گوید: امروزه در جهان هزار میلیاردر یا کمی بیشتر وجود دارد، در مقایسه با تنها 25 میلیاردر در سال 1991. در میان آنها، 8 میلیاردر وجود دارند که دارای ثروت هنگفتی با اعداد نجومی هستند، معادل ثروت تقریباً 4 میلیارد نفر. وضعیت را تصور کنید: هشت نفر در برابر چهار میلیارد نفر! یا به عبارتی: چهار میلیارد انسان دربرابر هشت دزد! چطور ممکن است این دنیا منفجر نشود؟ این «تمساح‌ها» چه نیازی به این همه میلیارد دارند؟ آیا آن را با خود به قبر خواهند برد؟ فلسفه اخلاق کجاست؟ ارزش‌های معنوی و آرمان‌های والا کجاست؟ چگونه چنین تمدنی می‌تواند زنده بماند؟ در اصل آیا تمدن نامیده شدن معقول و قابل قبول است؟ هیچ تمدنی بدون گرایش همبستگی انسانی که به درد مردم احترام بگذارد و با گرسنگی تا حد مرگ مخالفت نکند، وجود ندارد!



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.