چرا هایدگر کاسیرر را شکست داد؟

«نقد عقل محض» بزرگترین بحث فلسفی قرن بیستم را پايان مى بخشد



فیلسوف مارتین هایدگر
فیلسوف مارتین هایدگر
TT

چرا هایدگر کاسیرر را شکست داد؟



فیلسوف مارتین هایدگر
فیلسوف مارتین هایدگر

در سال 1929، بین 17 مارس تا 6 آوریل، یکی از بزرگترین و هیجان انگیزترین بحث های فلسفی قرن بیستم برگزار شد. این مناظره در هتل معروف داووس واقع در ارتفاعات کوه های زیبای سوئیس برگزار شد، جایی که اكنون رهبران جهان هر ساله در آنجا گردهم می آيند. این بین دو مفهوم متفاوت از فلسفه اتفاق افتاد: مفهوم روشنگری عقلانی کانتی که ارنست کاسیرر آن را نمایندگی می‌کرد و مفهوم آتشفشانی خشمگین نیچه‌ای که هایدگر بازنمایی می‌کرد. هایدگر در آن زمان در اوج جوانی خود (40 ساله) بود، در حالی که کاسیرر بیش از پنجاه و پنج سال داشت. بحث حول محور فلسفه کانتی و چگونگی درک و تفسیر آن بود. هایدگر مدعی بود که هیچ کس قبل از او کتاب معروف کانت: «نقد عقل محض» را درک نکرده است. یکی از پیچیده ترین و دشوارترین چهار پنج کتاب فلسفی تاریخ بشریت است... شخصاً جرات باز کردنش را هم ندارم، با اینکه بیش از سی سال است که در قفسه كتاب من مانده است. چون صادقانه بگویم، من قادر به خواندن مستقیم و درک آن نیستم. توضیحات شگفت انگیزی در مورد آن توسط فیلسوف لوک فری، یکی از متخصصان برجسته فرانسوی در فلسفه کانتی وجود دارد. هایدگر گفت: برخلاف آنچه همه فکر می کنند، کانت معتقد بود که دانش ناشی از عقل نیست، بلکه از تخیل بدیع و خلاق است. تخیل مقدم بر عقل است و آن را تثبیت می کند، نه برعکس. توانایی تخیل و خلاقیت چیزی است که فردیت و جوهر انسان را تشکیل می دهد.

فیلسوف ارنست کاسیرر

انسان در آغاز عقل نیست، بلکه خیالات، خیالات و افسانه های لذت بخش است. یعنی شعر مقدم بر فلسفه است و نه برعکس. انسان قبل از اینکه فیلسوف باشد شاعر است. این ایده تصویری که ممکن است از انسان و طبیعت انسان داشته باشیم را وارونه می کند. اگر تخیل مقدم بر عقل باشد، به این معناست که انسان قبل از اینکه دانشمند باشد شاعر است و قبل از اینکه متفکر باشد، خیالپرداز. سپس هایدگر می افزاید: انسان در دنیا ثروتمند است در حالی که حیوانات در دنیا فقیرند. زیرا از قوه تخیل و تفکر محرومند. این قوه تخيل همان چیزی است که یک فرد را سازنده آینده و طراح جهان می‌کند.
پس از آنکه هایدگر با تکان دادن عقاید محکم سخنان خود را به پایان رساند، حاضران مات و مبهوت و گیج شدند... گفته می شود فیلسوف در حال ظهور را به شدت تشویق کردند. حاضران احساس كردند كه انديشه اروپايي با اين متفكر جوان و با اعتماد به نفس تا سرحد غرور و نخوت، وارد پيچ تندي شد. به این ترتیب، جوشش نیچه ای بر عقل گرایی کانتی پیروز شد. در واقع شرایط عمومی حاکم در آن زمان به او کمک می کرد، در جهت او حرکت می کرد. باید دانست که هیتلر تنها چهار سال پس از این مناظره معروف (1929 - 1933) به قدرت رسید. با رسيدن او به تاج و تخت رایش، صدای سالم عقل و منطق هوشیار دیگر جایی در آلمان نداشت. در واقع می توان گفت که تمام اروپا وارد مرحله جنون شد. این بزرگترین قتل عام تاریخ خواهد بود: 55 میلیون قربانی. چه کسی در چنین فضایی به صدای عقل و منطق و روشنگری گوش خواهد داد؟
به این ترتیب، بحث عمده فلسفی بین هایدگر نیچه ای و کاسیرر کانتی درگرفت. به نظر می رسد که هایدگر در نتیجه گیری خود به اصطلاح با ضربه نهايى پیروز شد. این خبر ظهور نیروهای غیرمنطقی لجام گسیخته در آلمان بود. شاید این ساده‌سازی یک بحث فلسفی با این اندازه عظیم و بلند بود. قطعا ساده سازی است. اما نمی توان از زمینه سیاسی و فضای روانشناختی کلی که در آن بحث صورت گرفت غافل شد.
باید دانست که داووس، این روستای کوچک سوئیسی که در بالای کوه‌ها قرار دارد، محل ملاقات مشاهیر روشنفکران اروپایی بود قبل از اینکه بعدها تبدیل به مجمع جهانی بزرگی شود که اکنون می‌شناسیم و رهبران برتر جهان در آن گرد هم می‌آیند، از جمله پادشاهان، رؤسای جمهورى و شخصیت های سرمایه دار و جهانی که سرنوشت جهان را تعیین می کنند. یک استراحتگاه بهداشتی و درمانی بود، با هوای تازه و آب شیرین روان... آیا چیزی زیباتر از مناظر سوئیس وجود دارد؟ چه زمانی به پیاده‌روی‌های صبحگاهی‌ام در سواحل دریاچه نوشاتل، جایی که ژان ژاک روسو روزی به آنجا پناه برد و از دست تعقیب‌کنندگان خشن خود که روحش را سوزانده بودند، گریخت، باز خواهم گشت؟ خوشبختانه در زمان او اینترنت وجود نداشت وگرنه دستگاه الکترونیکی او را هک می کردند و «ایمیلهای» او را هر روز همانطور که می خواند یا حتی قبل از او آنها را می خواندند! سپس بر اساس آن عمل می کنند. ترسناک. وحشتناك. مردم دیوانه شدند. جانوران وحشی بیداد کردند. ناگهان از سوراخ خود بیرون آمدند.

با این حال در داووس باقی می مانيم که توماس مان رمان معروف خود را در آنجا نوشت: «کوه جادو» و آلبرت انیشتین کجا آمد تا معنای نظریه نسبیت را که جهان را گیج کرده، برای روشنفکران اروپایی توضیح دهد؟ آیا می دانیم که ایده «عودت ابدی یا تکرار ابدی همان چیز» در آن کوه های سر به فلک کشیده مانند الهام خیره کننده ای به ذهن نیچه آمد و کمرش را شکست و او را زمین زد؟

علاوه بر این، مطبوعات آلمان و اروپا از همه طرف دعوت کردند تا در آن روز به یاد ماندنی شرکت کنند: روز کشتی آزاد فلسفی بین هایدگر و کاسیرر. این ممکن است اکنون ما را متعجب کند اگر بدانیم موضوع بحث تا حد زیادی خشک و سخت بود: «متافیزیک کانت یا متافیزیک کانتی».
علاوه بر این، هر دو همآورد، ستارگان اندیشه آلمانی در آن زمان بودند. ارنست کاسیرر (1874 - 1945) که در جهان عرب چندان شناخته شده نیست، استاد اندیشه بود. او به دلیل جایگاه علمی بالایش در دانشگاه های آلمان، با هاله ای از عظمت و شکوه احاطه شده بود، به ویژه، برای کارهای مهمش. ارنست کاسیرر یک خردگرای صرف روشنگری کانتی بود. او نمایانگر فلسفه روشنگری در بالاترین درخشش بود. او رهبر مکتب ماربورگ بود: جریانی فلسفی که نمایانگر فلسفه نئوکانتی است. کاسیرر از پیروان اومانیسم و حامی فلسفه ای بود که هدف آن اولویت دادن به مرجعیت عقل و زبان منطق بود. هایدگر اما نیچه ای انفجاری بود که به زبان کوه های بلند و دره های عمیق صحبت می کرد. بلکه می گفت انسان قبل از اینکه دانشمند یا فیلسوف باشد شاعر است. کاسیرر بزرگتر بحث را با روحیه ای باز، با مدارا و مصالحه آغاز کرد. هایدگر اما بلافاصله با زبانی سختگیرانه، قاطعانه و متکبرانه پاسخ داد. شاید به همین دلیل او را در پایان مناظره شکست داد. این پیروزی ای است که کاسیرر به راحتی از آن خارج نشد. او از نظر روانی متاثر و شکسته بود. غم و اندوه بر او چیره شد. این یک شکست بزرگ فلسفی در مقابل همه مردم بود. هایدگر او را ضربه فنى کرد. ما این را می گوییم، به خصوص که بحث در مقابل نخبگان و نخبگان نخبگان در میان روشنفکران برجسته سوئیس، فرانسه، آلمان و حتی کل اروپا صورت گرفت. آیا می توان گفت که دوران عقل متعادل و هوشیار به پایان رسیده است و دوران تخیل وحشیانه و دیوانه کننده که تابوها را زیر پا می گذارد آغاز شده است؟ شاید. کافی است به هیتلر نگاهی بیندازید که با تمام عصبیت و جنون خود صحبت می کرد تا مطمئن شوید. آیا فلسفه هایدگر قبل از ظهور هیتلر بوده است؟ آیا او را همراهی کرد و راه را برای او هموار نمود؟ سئوالی که نمی توان از آن اجتناب کرد. اما بی انصافی است که فلسفه متفکر بزرگی چون هایدگر را به بعد صرف نازی تقلیل دهیم. بزرگترین فیلسوف قرن بیستم عمیق تر از آن و بسیار بزرگتر بود.
در نهایت می توان گفت که حق با کاسیرر و هایدگر است. دو تصوری که از انسان و جهان ارائه کردند در واقع مکمل یکدیگرند نه متضاد. زیرا انسان فردی است که بر ضد خود متفرق است، بر ضد خود تقسیم شده است. در اعماق خود از جریان منطق متعادل و جریان تخیل خلاق، از جریان عقل و جریان جنون، از جریان شعر و جریان نثر شکل می گیرد. اکنون سئوال این است: آیا جهان می تواند قبل از اشباع شدن از جنون، عقلانی شود؟ آیا می تواند قبل از این که تمام نفرت تاریخی را در دلش جاری کند آرام شود؟ آیا می توان درد تاریخ را قبل از تسویه حساب و بی عدالتی و عذابش آرام کرد؟ آیا جهان می تواند قبل از اجرای عدالت آرام گيرد؟ اینها سئوالاتی است که جهان در حال حاضر با آن مواجه است. پاسخ آن را در هایدگر، کاسیرر و حتی کانت نمی‌توان یافت. پاسخ را در هگل و کتاب معروفش می یابیم: درس هایی از فلسفه تاریخ!



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.