ادگار آلن پو... نوشتن در مرز جنون!

تأثیر او بر ادبیات فرانسه و روسیه... علاوه بر ادبیات آمریکایی و انگلیسی بسیار زیاد بود

ادخار ألان بو
ادخار ألان بو
TT

ادگار آلن پو... نوشتن در مرز جنون!

ادخار ألان بو
ادخار ألان بو

ادگار آلن پو یکی از بزرگترین نویسندگان آمریکایی قرن نوزدهم و شاید در تمام دوره ها بود. او به خاطر نوشتن داستان های کوتاه فوق العاده شهرت دارد. پو اولین کسی بود که نوشتن رمان پلیسی، رمان وحشت، تعلیق و هیجان را در ادبیات آمریکا و جهان آغاز کرد. شاعری استثنایی است كه كسى به گردش نمى رسد. منتقد ادبی در بالاترين عيار. نظريه پرداز در شعر و نثر . این ناشناخته نگون بخت کیست که بعدها تبدیل به اسطوره شد؟
ادگار آلن پو در سال 1809 در بوستون به دنیا آمد و در سال 1849 در بالتیمور در سن چهل سالگی درگذشت. با این حال، جهان را آكند و مردم را تسخير كرد. معروف است که بودلر شاعر شهير فرانسوی او را یکی از بزرگ ترین نویسندگان می دانست و حتى به نام او سوگند مى خورد و عمر خود را صرف ترجمه آثارش به زبان فرانسه کرد. ترجمه او هنوز مورد استفاده و معتبر است. یکی از بهترین و عالى ترين ترجمه های ادبی است. شاعر نابغه شاعر نابغه دیگری را ترجمه می کند! بودلر، مخالف ديد و حتی محکوم شد. زیرا اکثر روشنفکران فرانسوی پو را نمی شناختند یا نام او را نشنیده بودند. وقتی بودلر وارد کافه اى شد، كسى از ديگرى مى پرسد: نظرت در باره ادگار آلن پو چیست؟ دیگری پاسخ می دهد: این شخص کیست؟ من هرگز در زندگی ام از او نشنیده ام. بودلر جهنمى می شود و تقريباً او را تهدید می کند یا نزديك بود او را با چوب بزند.
ادگار پو یکی دو سال پس از تولد مادر و پدرش را از دست داد. از این رو او یتیم از مادر و پدر است و چیزی از خانواده خود به یاد نمی آورد. از این نظر، او به ژان ژنه شباهت دارد که تمام زندگی خود را صرف جستجوی مادر خدمتکار ساده خود کرد، مادری که به محض اینکه او را در بیمارستان زاييد، در اعماق زندگی ناپدید شد. یک داستان افسانه ای، یکی از شگفت انگیزترین ها. تصور کن حتی یک بار مادرش را نديد! حتی پنج دقیقه قبل از مرگش منتظر او بود. و اما پدرش، نه از دور و نه از نزدیک، لحظه ای به دنبال او نبود و به او توجهی نداشت. اما این موضوع دیگری است. به دوستمان برگردیم. او توسط یک خانواده ثروتمند آمریکایی به فرزندخواندگی پذیرفته شد که به او رحم کردند و او را تقریباً از خیابان جمع کردند. او در بهترین مدارس آمریکا تحصیل کرد و به قول معروف از همان دوران کودکی به ادبیات علاقه مند شد. اما پدر خوانده پو به دلیل شخصیت مغرور و قوی كم كم مايه خشم او شد. علاوه بر این می خواست او را تاجر کند، اما ادگار فقط به شعر و ادبیات فکر می کرد. به این ترتیب اختلافات بین آن دو آغاز شد.
ادگار در اوج دعوا به پدرخوانده اش گفت: به خدا حتی اگر تمام طلاهای کالیفرنیا را به من بدهند، از حرفه ادبی دست نمی کشم! اصیل ترین و شرافتمندانه ترین حرفه دنیا را رها نمی کنم. رابطه بین تجارت و ادبیات چیست؟ مثل تفاوت بین آسمان و زمین. عرب ها مى گفتند: پیشه ادب به او رسید، یعنی تمام کرد و فقیر و گرسنه شد. آیا ادبیات نان می دهد؟ این چه سخن پوچى است؟ کجاست ابوحیان توحیدی که در آخر عمر کتابهایش را پاره کرد چون از گرسنگی مى مرد؟ یکی از بزرگترین نثرنویسان عربی تمام دوران نمی تواند یک لقمه نانی پیدا کند. یک دنیای به هم ريخته. دنیای دیوانه. چه زمانی جهان از تاریکی به روشنايى مى رسد؟ و در همین لحظات، جهان تقریباً پا به جنون می گذارد. اما اجازه دهید به دوست نگون بخت خود بازگردیم. او از دوران کودکی به مصیبت ها و بلاها مبتلا بود. برادرش فوت کرد و خواهرش هم معلوم بود. و همه نزديكاتش در حال سقوط و فروپاشی بودند ... فقر و گرسنگی ... و در همان زمان نامزدش پس از اینکه پدرش او را متقاعد کرد که با یک مرد ثروتمند ازدواج کند نه یک سرگردان فقیر بدون آینده، او را از خود راند. پدر به دخترش گفت: به خدا سوگند تو دیوانه ای! چه کسی با شاعر ازدواج می کند؟ معنای شعر چیست؟ معنی این همه چرندیات و خط خطى كردن ها و ياوه گويى ها چیست؟ بدین ترتیب درها به روی او بسته شد و بدبختی ها از هر طرف بر سر نویسنده بزرگ بعدی ما بارید. این همان چیزی است که او را به بزرگترین نویسنده زمان خود تبدیل می کند. سپاس از بدبختی ها و مصیبت ها! چيزى نمانده بگویم سپاس بلايا و مصايب را! بدون آنها، نه نوشته های سرآمد وجود داشت و نه مردمى سوگوار. این در مورد مردم نیز صدق می کند، نه فقط بر افراد. مردمانی که بیشتر از دیگران عذاب می‌کشیدند و رنج می‌بردند سرآمد می‌شوند و آنها هستند که تاریخ را می‌سازند و بعداً جهان را رهبری می‌کنند. مشابه «موعظه بالای کوه» معروف عیسی مسیح می‌توان گفت: «خوشا به حال مستضعفان، غمگینان و پراکنده ها، زیرا ملکوت آسمان از آن آنهاست.»
او در سال 1827 اولین مجموعه شعر خود را هنگامی که تنها هجده سال داشت منتشر کرد. اما فقط در پنجاه نسخه چاپ شد.

او آن را نه با نام شخصی خود، بلکه با نامی ناشناس منتشر کرد: «شخصی از بوستون». و هیچ کس به او التفاتى نكرد. این چیزی است که برای بسیاری از نابغه ها در واقعیت اتفاق می افتد. در ابتدا، مردم به ندرت ارزش او را می فهمند. زودتر از موقع می آیند. پس از مرگ شان، آنها را ارج می نهيم، جشنواره هایی برای آنها برگزار می کنیم و برای آنها مجسمه می سازیم. ما حتی نقاشی های آنها را به صدها میلیون دلار می خریم، همانطور که برای آن دیوانه بزرگ دیگر اتفاق افتاد: ونسان ون گوگ! آیا می دانستید که این اولین مجموعه شعر ادگار آلن پو اخیراً در نیویورک به قیمت 662500 دلار فروخته شد؟ در مورد شعر بی نظیر معروفتر «كلاغ» چطور؟ در مورد سایر متون نابغه چطور؟ اگر در زندگی به او داده می شد، در تمام عمرش در آستانه فقر شدید زندگی نمی کرد.
ادگار آلن پو سمبل شاعر نفرين شده، مطرود، رانده يا هر چه دلت خواست بگو شد... و به همین دلیل بودلر شيفته او بود زیرا خود را در او می دید. معروف است که بودلر یکی از بزرگترین حاشیه نشینان و پرسه زن هاى در خیابان های پاریس بود. از این سرگردانی های بی پایان، بزرگترین اشعار شعر فرانسه حاصل شد. او نیز در لبه پرتگاه زندگی می کرد.

أصبح إدغار آلان بو رمزاً للشاعر الملعون أو المنحوس أو المنبوذ سمه ما شئت... ولهذا السبب كان يعجب بودلير كثيراً لأنه رأى نفسه فيه

ثم ألقى إدغار آلان بو محاضرة مهمة جداً عن «مبدأ الشعر» أو عن «الفن الشعري». كان ذلك أمام جمهور ضخم يصل إلى ألفي شخص! وعندئذٍ تألقت عبقريته وتوهجت. وفيها يلخص نظريته العامة عن الشعر. ومعلوم أنه كان، ككل شاعر كبير، ناقداً كبيراً أيضاً، أي فيلسوفاً (فلسفة الشعر، جوهر الشعر!). انظروا بودلير أو ريلكه أو رامبو أو رينيه شار... إلخ. كان يقول ما معناه: الوعظ الأخلاقي شيء والإبداع الشعري شيء آخر مختلف تماماً. وهذا ما قاله الأصمعي عندنا قبله بمئات السنين: «الشعر نكد بابه الشر، فإذا دخل في باب الخير فسد». عبارة قاطعة مانعة لا تناقش ولا ترد. العرب هم أصل النقد الأدبي والعبقرية الشعرية والفكرية. ثم كان شاعر الأميركان الأكبر يقول هذا الكلام المهم: الكون كله عبارة عن قصيدة إلهية متقنة الصنع والجمال. ولكن بما أن الإنسان أعمى عن رؤية بديع خلق الله فإن الشاعر، بحدسه النفاذ وخياله الخلاق، هو المسؤول عن تعريف البشرية بجمال هذه القصيدة الكونية.

من أكثر الأشياء التي تدل على عظمة إدغار آلان بو هو أنه حزن حزناً شديداً على وفاة زوجته «فرجينيا» التي ذهبت في الرابعة والعشرين من عمرها فقط. لقد قبضوا عليه أكثر من مرة وهو جالس إلى جانب قبرها بعد منتصف الليل. لم يكن هناك شيء يعزيه عن رحيلها. كان يتساءل: هل سيلقاها في العالم الآخر يا ترى؟ هل هناك حياة أخرى بعد الموت؟ كتب إلى عمته قائلاً: لا أستطيع أن أتحمل الحزن عليها. هذا فوق طاقتي. لا أريد أن أعيش ساعة واحدة بعدها. قد تقولون: وما الغرابة في ذلك؟ شخص يتفجع على زوجته... وأجيبهم: أعرف أشخاصاً فرحوا فرحاً شديدا (في عبهم طبعاً!) عندما ماتت زوجاتهم لكي يعرسوا بسرعة البرق فيما بعدها.

أخيراً، لقد كان تأثير إدغار آلان بو على الآداب العالمية كبيراً، خصوصاً على الأدبَين الفرنسي والروسي، هذا ناهيك عن الأميركي والإنجليزي. ويعترف بودلير ومالارميه بتأثيره عليهما، وكذلك يعترف دوستويفسكي وآخرون كثيرون. ويبدو أنه كان يكتب على حافة الهاوية، على حافة الجنون. وهل هناك فرق بين العبقرية والجنون؟ أليس العالم كله مجنوناً؟ مَن يستطيع أن يكتب الآن نصاً خارقاً يستطيع أن يرتفع إلى مستوى جنون العالم؟!



«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

TT

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

در رمان «وادی الفراشات/ دره‌ پروانه‌ها» از ازهَر جرجیس (انتشارات مسکیلیانی - تونس / الرافدین - بغداد 2024) یک نظم روایی موضوعی خاص وجود دارد که به دنبال ردپاهای تقریباً ثابت در دو رمان قبلی از ازهَر جرجیس می‌گردد: «خواب در باغ گیلاس» 2019 و سپس «سنگ سعادت» 2022. این دو رمان یک مجموعه روایی با جهان‌ها و موضوعات تقریبا تکراری شکل داده‌اند. می‌توان گفت که تکرار ویژگی‌ای است که بیشتر چندگانه‌ها بر پایه‌ آن بنا می‌شوند، و حتی بدون ویژگی تکرار نمی‌توان یک سیستم روایی را به عنوان چندگانه توصیف کرد. این امر از آن جهت که به هیچ وجه ایرادی در اصول اساسی ندارد، بلکه نوشته‌های مختلف جهت‌گیری‌ها و موضوعات مختلفی در چارچوب کلی مجموعه خواهند داشت. اما تکرار فشار می‌آورد که اغلب منجر به تحولی یا ناپایداری در جهان روایی می‌شود. در دو رمان قبلی، دو موضوع عمده وجود داشت. رمان «خواب در باغ گیلاس» به بازگشت خیالی به کشور پس از تبعیدی طولانی پرداخته بود. و رمان «سنگ سعادت» به روایت اعتراض و دنیاهای بی‌خانمانی توجه داشت. آیا در رمان «دره‌ پروانه‌ها» موضوع جدیدی مطرح می‌شود؟

دفتر ارواح

آسان‌ترین روش برای نوشتن یک رمان موفق این است که از سیستم نسخه‌نویسی استفاده کنید. این باور در «دره‌ پروانه‌ها» به روش‌های مختلفی نمایان می‌شود. بیایید به یاد بیاوریم که این همان روشی است که در دو رمان قبلی هم استفاده شد و آن‌ها موفقیت چشم‌گیری را به دست آوردند، چه از نظر انتشار و خوانده‌شدن، یا از نظر رسیدن به جایگاه بالایی در جوایز رمان عربی. آیا این توجیه برای تکرار تلاش برای بار سوم کافی است؟ دلیل قانع‌کننده این است که سیستم نسخه‌نویسی نظم روایی لازم را برای دو رمان فراهم کرده است. بنابراین، راوی‌ای وجود دارد که ابتدا به ما می‌گوید، یک پایان از پیش نوشته‌شده در آغاز رمان برایمان آورده شده. آیا پیش‌بینی یا اطلاع‌رسانی از پیش در مورد پایان، کارکرد ساختاری اساسی در رمان دارد؟ احتمالاً پاسخ به این سؤال مرتبط است با یک مشکل اساسی که به خود سیستم نسخه‌نویسی ارتباط دارد. بیایید پاسخ را خلاصه کنیم و بپرسیم: چرا سیستم نسخه‌نویسی در نوشتن یک رمان موفق مؤثر است؟ به نظر من نسخه‌نویسی به رمان این امکان را می‌دهد که بسیاری از مسائل را انجام دهد که مهم‌ترین آن شاید این باشد که امکان بازنویسی داستان همانند یک منطق دیگر را فراهم می‌کند. این امکان، راهی مناسب برای پیشنهاد تاریخ جدیدی است که با تاریخ روایی پذیرفته‌شده کاملاً متفاوت یا حتی متناقض است. بنابراین، «دره‌ پروانه‌ها» چه تاریخی پیشنهاد می‌دهد؟
تاریخ «ارواح» یا تاریخ «مرده‌ها»، وظیفه بزرگی است که «مرده‌ها» به «زنده‌ها» واگذار می‌کنند؛ زیرا نوشتن تاریخ خاص مرگ، کاری است که باید «زنده‌ها» انجام دهند، اما «مرده‌ها» هر آنچه که از دستشان بر می‌آمد انجام داده و مرده‌اند، و این مسئولیت را به زنده‌ها می‌سپارند که تاریخشان را بنویسند. اما چه نوع «ارواحی» را «عزیز جواد»، قهرمان داستان و راوی آن، می‌خواهد بنویسد؟ رمان برای خود نوع جدیدی از ارواح را پیشنهاد می‌کند، ارواح «پروانه‌های بی‌نام»، یا کسانی که حتی فرصتی برای داشتن نام خاصی نداشته‌اند. بخشی از وظیفه مورخ این است که اجساد ناشناسی که در پیاده‌روها یا در سطل‌های زباله افتاده‌اند را نامگذاری کند، قبل از اینکه آن‌ها را در یک حفره یا دامنه تپه‌ای خارج از پایتخت دفن کند، و قبرستان پیشنهادی را «دره‌ پروانه‌ها» می‌نامد. و به طور مفروض، یا همانطور که خود رمان از ابتدا با عنوانش پیشنهاد می‌دهد، جمع‌آوری پروانه‌های مرده از خیابان‌ها موضوع جایگزین برای موضوعات بزرگ است، مانند روایت زندگی در سرزمین دیکتاتور یا اینکه رمان به موضوع اعتراض مربوط باشد. پس آیا «دره‌ پروانه‌ها» می‌خواهد روایت را در مقابل شلوغی روایت‌های بزرگ تا حدودی به ریتم آرام‌تر خود بازگرداند؟

جمهوری وحشت

شاید تصادف کور، «عزیز جواد» را به کشف روایت «دره پروانه‌ها» هدایت کند؛ زمانی که او با تاکسی قدیمی جسدهای تازه را جمع‌آوری کرده و آنها را در دره کم‌عمق نزدیک شهر «دیالی» دفن می‌کند. این تصادف شباهت زیادی به تصادف ورود پلیس به کتابخانه دایی «جبران» و یافتن کتاب «جمهوری وحشت» دارد که باعث زندانی شدن او به اتهام کتاب ممنوع مخالف با روایت دیکتاتور می‌شود. اما کتاب به «جواد» از طریق دوست دیروز او، که اکنون «متدین» شده و تاریخ بی‌خانمانی و گم‌شدگی خود را کنار گذاشته، می‌رسد؛ پس چگونه یک فرد تغییر کرده می‌تواند به روایت‌های لیبرال مخالف اعتماد کند؛ در حالی که او به روایت‌های دینی خود با اصل شناخته‌شده «فلسفه‌مان مثلاً» نزدیک‌تر است؟ اما نظم فرضی در «دره پروانه‌ها» تفسیری جدید از فقدان مستندات کافی برای روایت همان تصادف ارائه می‌دهد؛ چرا که زندگی «جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست؛ تصادف زندگی در کنار پدری که قادر به صحبت و ابراز خود نیست و این تصادف تبدیل به سرنوشتی می‌شود که راه فراری از آن نیست و زندگی ناقصی را تحت قدرت برادر بزرگ ادامه می‌دهد. آیا تصادف‌ها به پایان رسیده‌اند؟ زندگی «عزیز جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست که آخرین آن تصادفی است که او را به طور اتفاقی به روایت «دره پروانه‌ها» می‌رساند؛ بنابراین تصادف، به طنز، دلیل عشق میان او و «تمارا»، دختری از خانواده‌ای ثروتمند است و سپس ازدواج با او. و این تصادف است که دلیل اخراج او از شغل دولتی‌اش می‌شود. هیچ داستان منسجمی جز خود تصادف وجود ندارد. حتی لحظه‌ای که به داستان اصلی می‌رسد، داستان پروانه‌ها، که ربوده شدن «سامر» از سوی افراد ناشناس از درب خانه‌شان است، هیچ تفسیر منسجمی ندارد مگر اینکه این اتفاق پیش‌زمینه‌ای برای داستان پروانه‌ها و دره آن باشد. گویی رمان به‌طور ضمنی به ما می‌گوید که زندگی در سرزمین دیکتاتور و سپس زندگی قربانیانش فاقد صلاحیت برای توجیه است. و هیچ اشکالی ندارد، چرا که این خود ماهیت روایت پسامدرن است؛ روایت بدون توجیه‌ها و تفسیرهای اساسی، روایتی از نسخه‌نویسی که رمان جدید آن را با نگرش و منطقی متفاوت بازنویسی می‌کند.

دره پروانه‌ها... جدل پنهان

بگذارید به اصل داستان بازگردیم، دقیقاً به سؤال اصلی: موضوع رمان چیست؟ بلکه موضوع دست‌نوشته پیشنهادی چیست؟ دو مسیر مختلف، به ظاهر، بر دنیای رمان «دره پروانه‌ها» حاکم‌اند. مسیر اول نمایانگر داستان «عزیز جواد» است، که زندگی او را می‌بینیم؛ زندگی‌ای به تعویق افتاده و از اتفاقات مختلف تغذیه می‌شود. این مسیر بخش عمده‌ای از فضای نوشتاری متن را اشغال می‌کند؛ به طوری که سه فصل از پنج فصل که اندازه کل متن رمان است را تشکیل می‌دهد. به زبان اعداد، داستان عزیز جواد ۱۵۱ صفحه را در اختیار گرفته، به علاوه آنچه که در دو فصل دیگر فرامی‌گیرد. دست‌نوشته «دفتر ارواح»، که نسخه‌ای از دست‌نوشته ناتمام یا ناقص است، مشابه وبلاگ شب‌های مشهور است؛ همان‌طور که هزار و یک شب را داریم، دست‌نوشته ارواح تمام نمی‌شود و «دیگران» آن را می‌نویسند یا فصول جدیدی به آن اضافه می‌کنند. ما این موضوع را بدون کاوش بیشتر رها نمی‌کنیم تا به دست‌نوشته ارزش افزوده‌ای بدهیم؛ پیرمرد دست‌نوشته را در خودروی «جواد» رها می‌کند و به حال خود می‌رود، پس از آنکه پروانه‌ای جدید را در «دره پروانه‌ها» دفن کرده و ما را گمراه می‌کند که او «قرآن» را جاگذاشته. با «جواد» درمی‌یابیم که قرآن تنها نسخه‌ای از دست‌نوشته «دفتر ارواح» است. این گمراهی دارای کارکرد مفیدی است که به دست‌نوشته ارزش جدیدی می‌بخشد؛ تسویه اولیه‌ای که به طور غیرمستقیم بین «قرآن»، که در اینجا به معنی کتاب «قرآن» است، و «دفتر ارواح» صورت می‌گیرد، به سرعت معنای ضمنی پنهانی از توصیف «قرآن» را آشکار می‌کند؛ اصل لغوی قرآن همان‌طور که ابن منظور می‌گوید این است که قرآن: «وَإِنَّمَا سُمِّيَ الْمُصْحَفُ مُصْحَفًا؛ لِأَنَّهُ أُصْحِفَ، أَيْ جُعِلَ جَامِعًا لِلصُّحُفِ الْمَكْتُوبَةِ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ/ مصحف( قرآن) به این دلیل مصحف خوانده شد چون میان جلد خود همه صحف نوشته شده را شامل می‌شود». این معنی فراتر از دلالت اصطلاحی کتاب است و همچنان در معنای صحیفه‌های جمع‌شده در میان جلد کتاب اثرگذار است، چیزی که در اینجا با فرمول کتابی ناتمام یا ناقص هم‌راستا است و با دلالت «دست‌نوشته» ناقص هم‌خوانی دارد. اما این ارتباطات واقعی یا خیالی نمی‌توانند تناقض اساسی را که رمان آن را پنهان نمی‌کند، نادیده بگیرند؛ داستان اصلی داستان «عزیز جواد» است و نه حکایت یا دست‌نوشته «دفتر ارواح». این چیزی است که ارقام ادعا می‌کنند و حجم واقعی نوشتاری هر دو مسیر در رمان آن را تقویت می‌کند. آیا دلالت‌های اولیه عنوان رمان «دره پروانه‌ها» فرضیه پیشین را تأیید می‌کنند؟
رمان با آخرین ملاقات دايی «جبران» با پسر خواهرش «عزیز جواد» در زندان آغاز می‌شود. در این دیدار اولین اشاره به داستان «دفتر ارواح» می‌آید؛ زیرا دایی «دست‌نوشته» را تحویل می‌دهد و به سوی قبر خود می‌رود. سپس دست‌نوشته و اثر آن به فراموشی سپرده می‌شود تا آنکه «عزیز جواد» با پیرمردی روبرو می‌شود که جنازه‌های کودکان را در دره پروانه‌ها دفن می‌کند. آیا این موضوع نشان می‌دهد که روایت به دلیل تقابل دو موضوع یا دو داستان که یکی از آنها به دیگری مرتبط نمی‌شود، به ترک خوردگی می‌رسد؟ آیا ما، خوانندگان، با ظاهر متن با حجم‌ها و تمایلاتش همراه می‌شویم یا فرض می‌کنیم که دره پروانه‌ها همان دلالت کلی تمام داستان‌هاست؟ شاید؛ زیرا ترک خوردگی و تقابل داستان‌ها و موضوعات، ویژگی داستان‌های پس از فروپاشی دیکتاتوری‌هاست و نیز نتیجه دست‌نوشته‌های ناتمام است. هرچه که تفسیر تقابل مورد نظر در «دره پروانه‌ها» باشد، رمان می‌کوشد تا جان سالم به در ببرد و به هیچ‌یک از تصادفات سازنده دنیای خود تمایل نداشته باشد. آنچه می‌تواند انجام دهد این است که تا حد ممکن از هرگونه تفسیر با تمایل آشکار پرهیز کند، اما حیف است؛ زیرا این همان «دره پروانه‌ها» است، داستان «عزیز جواد» و همین‌طور «دفتر ارواح»!

*منتقد عراقی