تاملی در باره آینده جهان عرب

میراث اسلامی ما بر خلاف میراث مسیحی از مطالعات علمی، تاریخی و فلسفی روشنگرانه ای برخوردار نبوده است

مجسمه ابوالعلاء المعری
مجسمه ابوالعلاء المعری
TT

تاملی در باره آینده جهان عرب

مجسمه ابوالعلاء المعری
مجسمه ابوالعلاء المعری

سال نو مبارک. برای سالی که فاجعه بارترين فاجعه و کابوس کابوسها را شاهد بود، هیچ اندوه و حسرتی وجود ندارد. تنها آرزو و امید ما این است که کشتاری که غزه عزیز، غزه شهید را به وحشت انداخت، هر چه سریعتر پایان یابد. و سپس هر رويدادی روايتى دارد. پروژه های امسال من چیست؟ بحمدالله وسیع و بسيارند. عزم راسخ با وجود همه مشکلات، موانع، خطرات همچنان قوی و بالاست. اشتهای کار شبانه روزی باز است. من نمی خواهم بیشتر از این افتخار یا تفاخر كنم. کمی تواضع، ای متکبر!
المعری در اوایل جوانی این بيت را با افتخار و چالش طلب می گفت:

 

وإني وإن كنتُ الأخير زمانه
لآتٍ بما لم تستطعه الأوائلُ
(حتی اگر آخرین زمانه خود باشم
خواهم آورد آنچه که پيشينيان نتوانستند)

 

طه حسین

 

و واقعا آورد. و توانست. این بيت در یکی از سروده هاى اولین مجموعه او آمده است: «سقط الزند». به عنوان آتشین توجه کنید. در لغت به معنای اشعاری است که مانند جرقه پرواز مى كنند و منفجر می شوند. المعری آگاه بود که نیروهای عظیم و هولناکی در درون او به وجود آمده که از راز یا ماهیت آنها بی خبر است. اینها قدرتها و انرژی های خارق العاده ای هستند که تقریباً در سینه او منفجر می شوند یا او را از سر راه خود كنار می زنند. این همان چیزی است که برای همه نوآوران بزرگ تاریخ اتفاق می افتد. این چیزی است که المتنبی قبل از او و نیچه بعد از او احساس می کردند. سپس «اللزومیات» و «رسالة الغفران» آمد و المعری همه ابعاد خود را در خلاقیت، نوآوری و گسترش تخیلات و نبوغ عرب تا حد ممکن به خود گرفت. «رسالة الغفران» در ادبیات عربی یا خارجی بی نظیر است، به جز «کمدی الهی» دانته که گفته می شود از آن الهام گرفته است. او دنیایی فراتر از مرگ آفرید و شاعران و نویسندگان را هر طور که می خواست و مى پسنديد در بهشت و جهنم پخش می کرد. چقدر از این تصاویر خارق العاده لذت بردیم، مى خواستم بگویم: پرتره هایی که از زهیر بن ابی سلمه، الاعشى، نابغة الذبیانی، حسان بن ثابت، حتی الحطيئة و دهها مورد دیگر به ما ارائه کرد. او افقهای دینی، ادبی و فلسفی عرب را به گونه ای بی سابقه گسترش داد. «رسالة الغفران» نه قبل و نه بعد از آن در تمام میراث فکری و ادبی ما يكتاست. چه زیباست که با او در وسعت بهشت، در عالم ابدیت سرگردان بشوی.

طه حسين

و بعد از او ما چه کردیم؟ آیا مانند او چیزی جدید و خارق العاده خلق کرده ایم؟ آیا ما روزنه ای در دیوار مسدود تاریخ باز کرده ایم؟ آیا ما در این قرن بیست و یکم مسائل ناگشوده تاریخی براى عرب را مانند او در قرن دهم یا یازدهم از بین برده ایم؟ یعنی ده قرن پیش! آیا او مدرن تر از ما نبود؟ پرسش اين است و بر اساس آن، توسط نسلهای بعدی قضاوت خواهیم شد. اگر بارسنگين میراث را آن طور که او كنار زد، جدا نکنیم، نسلهای آینده عرب به ما رحم نخواهند کرد و این بدان معناست که مسئله كنار زدن مهمترین مسئله پيش روى اندیشه معاصر عرب است. باید خود را از خود، از میراث و انباشته هایش جدا کند. باید خود را از درون برانگیزد، بارها و بارهای خود را سبک کند.

 

محمد ارکون

 

ما این را می گوییم که می دانیم پتانسیل شناختی ما در این دوره بسیار بیشتر از آن چیزی است که در عصر المعری موجود بود. درست است که او مانند همه نوابغ بزرگی که دورتر از نوك دماغ خود را می بینند، از دوران خود فراتر رفت یا در عصر خود نفوذ کرد. اما باوجود همه چیز، او بر اساس آنچه در زمانش قابل تصور بود، محدود می شد. در هر عصری چیزهای قابل تفکر و غیر قابل تصور وجود دارد. در عصر کنونی ما، دامنه امر غیرقابل تصور به حداکثر ممکن کاهش یافته است و دامنه تفکرپذیر نیز به حداکثر میزان ممکن گسترش یافته است. اجازه دهید این را به عنوان مثال در نظر بگیریم: مطالعات علمی متمرکز بر میراث عربی-اسلامی، منظورم مطالعات محمد ارکون و دیگر دانشمندان بزرگ در علم است. پرتوافكنى که در مورد قرآن کریم به ما داده اند بسیار بزرگتر و درخشانتر از آنچه در عصر المعری بوده است.

محمد أركون

درست است که او به دلیل نبوغ فکری فوق العاده اش از آن آگاه شد، اما نتوانست آن را مانند دانشمندان بزرگ عصر کنونی ما ثابت کند. او را سقف عصر خود مديريت می کرد، هر چند که در آن نفوذ کرده و از آن فراتر رفته است. مطالعاتی که اخیراً در کتابخانه‌های فرانسوی، انگلیسی و آلمانی درباره میراث عربی-اسلامی منتشر شده است، اگر المعری آنها را می‌دید، تمام قامت آنها را تشویق مى كرد و آنها را فتوح می‌دانست، اما در زبان عربی شناخته شده نیستند. بلكه دانستن آن حرام است، زيرا دست كم تاكنون در حیطه اندیشیدن برای ما غیر قابل تصور یا غیرممكن است.

از این سخن كسى برداشت نكند که این مطالعات ضد میراث است كه اگر بود از آنها تعریف نمی کردم. این به این دلیل است که من میراث عربی-اسلامی را یکی از بزرگترین میراثهاى دینی بشریت می دانم. من محصول مستقیم آن هستم و به آن افتخار می کنم. این كهنه ريگ تنها از نظر بزرگی و اهمیت با میراث مسیحیت مطابقت دارد. در هر صورت هر دو شامل دو میلیارد نفر یعنی نیمی از بشریت می شوند. نیمی دیگر به میراث هندو، بودایی، یهودی، شینتو ژاپنی، چینی، کنفوسیوس و غیره تقسیم می شود.

المعرى اگر مطالعاتی را که به زبانهای فرانسوی، انگلیسی و آلمانی درباره میراث عربی-اسلامی منتشر شد، مى خواند، آنها را فتوحات می دانست

اما میراث اسلامی ما بر خلاف میراث مسیحی، مطالعات علمی، تاریخی و فلسفی درخشان و با طراوت نداشته است. در اروپا صدها یا هزاران کتاب وجود دارد که میراث مسیحیت را از منظر فلسفی انتقادی مدرن مورد مطالعه قرار داده است. اما میراث ما حداقل در زبان عربی و بقیه زبانهای اصلی اسلامی مانند ترکی و فارسی از آن محروم است. اما این مطالعات مدرنیستی درباره میراث ما در زبانهای خارجی اصلی مانند فرانسوی، انگلیسی و آلمانی وجود دارد. فقط کافی است آن را به زبان عربی درست و مطمئن ترجمه کنید. متأسفانه حتی این هم حرام است، زیرا نگاه فلسفی یا نگاه تاریخی به دین با نگاه سراسر ستايش و سنتی حاکم در مدارس الازهر، الزیتونه، القرویین، دانشكده هاى شریعت... و غیره متفاوت است. این کاملاً واضح است. مفهوم دین در دوران معاصر با مفهوم دین در دوران گذشته متفاوت است. آزادسازی جهان عرب، اگر زمانی آغاز شود، از اینجا آغاز خواهد شد. از آنجا که از اینجا شروع نشده، همه تلاشها برای پیشروی عربها تاکنون شکست خورده است. از ناسیونالیسم، بعث، ناصریسم، مارکسیسم، کمونیسم و   حتی لیبرالیسم. حتی طه حسین نیز تحت فشار افكار عمومى و جریان اصولگرا مجبور به عقب نشینی از اولین روشنگری خود شد. اگر روشنفکران عرب بخواهند روزی رنسانس روشنگری عرب را به موفقیت برسانند، تنها یک راه حل وجود دارد: انتقال تمام ادبیات و تحقیقات شرق شناسانه به زبان عربی. میراث رهایی از دیدگاه بسته و سنتی آماده است، اما فقط به زبانهای خارجی. کافی است آن را به عربی ترجمه کنیم تا مشکل ما حل شود. نیازی نیست که روشنفکران عرب به خود زحمت دهند و میراث را با به کارگیری روش شناسی تاریخی- انتقادی مدرن بر آن آزاد کنند. چرا؟ زیرا این امر در زبانهای خارجی ذکر شده در بالا وجود دارد. چرا آنها وقت خود را برای دستیابی مجدد به آنچه قبلاً انجام داده اند و به دست آورده اند تلف کنند؟ ممکن است کسی بگوید: اما مستشرقان دشمن ما و میراثمان هستند. آنها میراث را با به کارگیری روشها و مفاهیم خود بر آن تخریب می کنند. پاسخ به این اتهام بسیار آسان است. آیا می دانیم که روش شناسی تاریخی-انتقادی مدرن قبل از اینکه در میراث اسلامی ما اعمال شود، در مورد میراث مسیحیت اعمال شده است؟ آیا می دانیم که محافظه کاران مسیحی آن را به شدت رد کردند، همانطور که محافظه کاران اسلامی ما در حال حاضر آن را رد می کنند؟ ذهنیت اصولگرا در نهایت همین است. بنابراین، اگر مستشرقان می خواستند میراث مسیحیت را از بین ببرند، آن را بر آن اعمال نمی کردند، زیرا اکثر آنها مسیحی هستند. آیا کسی می خواهد خود را نابود کند؟ فلسفه مدرن نمی‌خواهد میراث را از بین ببرد، بلکه فقط می‌خواهد بنیادگرایی سنتی بسته‌ و تفاوت بین آنها را از بین ببرد. نمی خواهد عالی ترین ارزشهای معنوی و اخلاقی میراث اسلامی را از بین ببرد. خدا نکند! گنجینه ای از گنجینه هاست. اما ناگزیر می‌خواهد بسته‌های فرقه‌ای متعصب و تکفیری همه ادیان را از بین ببرد. آیا این هم ممنوع است؟



فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
TT

فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  

سفر هنری فیروز با ورود رسمی او به رادیوی لبنان در فوریه 1950 آغاز شد. صدای او به طور مداوم پخش می‌شد و سپس با همکاری او با برادران الرحبانی و ورود به ایستگاه الشرق الأدنی و سپس رادیوی سوریه گسترش یافت. این ستاره نوظهور به سرعت به شهرت رسید، اما هویت شخصی او پنهان ماند و تصویر چهره او ناشناخته باقی ماند تا اینکه مجله «الصیاد» در 13 دسامبر 1951 او را در یک بخش هفتگی با عنوان «آرشیو هنر» معرفی کرد. در این معرفی آمده است:
«این اولین تصویری است که از خواننده فیروز در مطبوعات منتشر می‌شود و «الصیاد» اولین نشریه‌ای است که به موضوع این خواننده پرداخته است؛ کسی که صدای مخملی او ده‌ها ضبط در همه ایستگاه‌های رادیویی عربی پر کرده، اما در لبنان بیشتر از دستمزد یک دختر گروه کر دریافت نمی‌کند؛ یعنی کمتر از قیمت یک لباس درجه سوم. مشکل فیروز این است که از در تنگ رادیو وارد قصر شهرت هنری شده است. او هنوز دانش‌آموزی است از یک خانواده فقیر که شامل 9 نفر می‌شود و همگی در خانه‌ای کوچک و ساده با دو اتاق زندگی می‌کنند.

فیروز در اولین عکسی که در مطبوعات لبنانی منتشر شد، 13 دسامبر 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

این خانواده هیچ ثروتی جز صدای دختر کوچکشان ندارد؛ صدایی که همیشه در برنامه‌های موسیقی رادیو می‌درخشد، اما بدون مزد و تنها برای رضایت هنر به کار گرفته می‌شود. تمام تلاش‌ها، حتی از سوی برادران الرحبانی، برای متقاعد کردن فیروز به حضور در برابر جمعیت بی‌نتیجه بوده است؛ زیرا این دختر خجالتی است و گونه‌هایش سرخ می‌شود و زبانش بند می‌آید اگر یکی از همکارانش به او بگوید: «آفرین!» وقتی فیروز اعتماد به نفس پیدا کند و روی صحنه ظاهر شود، همان ستاره‌ای خواهد بود که «الصیاد» برای مقام نخست در میان خوانندگان لبنانی پیش‌بینی کرده است. تنها خواسته ما از جناب مدیر اخبار و رادیو این است که او را حمایت کند؛ چرا که او تنها کسی است که می‌تواند حق این هنرمند ضعیف را بدهد.»

فعالیت در ایستگاه الشرق الأدنی

این گزارش در زمانی منتشر شد که نام فیروز در ایستگاه الشرق الأدنی با همکاری او با «پادشاه تانگو»، ادواردو بیانکو، درخشان بود. طبق گزارش مجله «الإذاعة»، صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی این ایستگاه، بیانکو را دعوت کرد تا برخی از آثار خود را با گروه موسیقی‌اش ضبط کند. او تصمیم گرفت تجربه‌ای جدید انجام دهد که گروه بیانکو و آواز شرقی را ترکیب کند. بیانکو پس از آزمودن صدای فیروز تحت تأثیر قرار گرفت و با همکاری برادران الرحبانی کار با او را آغاز کرد.

فیروز با ملک تانگو، ادواردو بیانکو، در ایستگاه شرق نزدیک در پایان سال 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

اولین مصاحبه مطبوعاتی

به مناسبت این همکاری، ایستگاه الشرق الأدنی مصاحبه‌ای با «خواننده جدید، فیروز» توسط إنعام الصغیر پخش کرد و متن این مصاحبه در اوایل سال 1952 در مجله‌ای منتشر شد. این مصاحبه به نظر می‌رسد اولین گفتگوی شناخته‌شده با فیروز باشد.
مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«نام شما چیست و چرا نام هنری فیروز را انتخاب کردید؟»
فیروز پاسخ داد:
«اسم من نهاد حداد است. من این نام را انتخاب نکردم؛ وقتی شروع به خواندن کردم، این نام را پیشنهاد دادند و من مخالفتی نکردم، زیرا اسم زیبایی است.»
او درباره شروع کارش گفت:
«تحصیلاتم را تا سطح ابتدایی ادامه دادم، اما هنر من را مجبور کرد به دعوتش پاسخ دهم و مدرسه را ترک کنم و درس‌های خصوصی بگیرم.»
سئوال بعدی این بود:
«چگونه موسیقی یاد گرفتید؟ و چه کسی این گنج پنهان در حنجره شما را کشف کرد؟»
فیروز گفت:
«مدیر مدرسه می‌دانست که صدای خوبی دارم. در بازدیدی از استاد فلیفل (استاد ابو سلیم)، من را به او معرفی کرد تا برایش آواز بخوانم. به نظر می‌رسید که از صدای من خوشش آمد و از من خواست به کنسرواتوار موسیقی لبنان بروم. من هم رفتم و او شروع کرد من را در رادیوی لبنان معرفی کند.»
پرسش آخر این بود:
«چه کسی اولین بار از شما خواست در رادیو بخوانید؟»
پاسخ او کمی مبهم بود:
«در حقیقت نمی‌دانم. خیلی‌ها بودند. همه فکر می‌کنند که آن‌ها مرا خلق کردند و به وجود آوردند. اما حقیقت این است که اولین آهنگی که غیر از سرودهای ملی خواندم، آهنگی از استاد حلیم الرومی بود. این اولین آهنگی بود که با نام جدیدم، فیروز، پخش شد.»
فیروز ادامه داد و درباره مسائل خانوادگی که در مسیر حرفه‌ای خود با آن‌ها مواجه شده بود، صحبت کرد:
«پدرم در ابتدا مخالفت کرد، اما وقتی دید که من مصمم به خواندن هستم و به طور طبیعی به هنر تمایل دارم، موافقت کرد و یکی از حامیانم شد.»
گفتگو به «سبک موسیقی» که فیروز با آن شناخته شده بود، یعنی «ترکیبی از موسیقی غربی و شرقی» منتقل شد. فیروز توضیح داد:

«واقعیت این است که من گاهی به طور کامل سبک شرقی می‌خوانم و گاهی دیگر، سبک غربی عربی‌شده را اجرا می‌کنم. به عنوان مثال، در اپرت‌ها و برنامه‌های خاص، نوعی آواز نمایشی با طبع شرقی اصیل می‌خوانم که برخی از افراد آن را به موسیقی غربی نسبت می‌دهند.»
در پایان، مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«چه برنامه‌ای برای آینده دارید؟»
فیروز پاسخ داد:
«دوست دارم تحصیل موسیقی را ادامه دهم و فعلاً قصد ندارم نه روی صحنه و نه در سینما ظاهر شوم.»

از صحنه مدرسه تا رادیوی لبنان

روایت‌های متعددی درباره آغاز به کار فیروز وجود دارد که جزئیات آن‌ها با گذشت زمان تغییر کرده است. یکی از اولین این روایت‌ها احتمالاً توسط روزنامه‌نگار مصری، محمد السید شوشه، در سال 1956 ثبت شده و در کتاب او به نام «فیروز، خواننده خجالتی» بازگو شده است.
در مقدمه این گزارش، شوشه به پدر فیروز، ودیع حداد، اشاره کرده و نوشته که او کارگری با لباس‌های آبی در چاپخانه روزنامه «لوجور» در بیروت بود و با وجود موفقیت دخترش، همچنان به این شغل ادامه می‌داد. روزنامه‌نگار به اختصار به زندگی کودکی نهاد حداد پرداخته و گفته است:
«او یکی از چهار خواهر و برادر خانواده است؛ سه دختر به نام‌های نهاد، هدی و آمال، و یک پسر به نام جوزف.» جالب اینجاست که او هیچ اشاره‌ای به مادر فیروز نکرده است. او ادامه می‌دهد:
«خانواده‌ای فقیر که با تلاش زندگی می‌کردند. اما پدر با صرفه‌جویی از درآمد اندک خود، فرزندانش را به مدرسه فرستاد. نهاد را به یکی از مدارس ابتدایی برد که در آنجا استعدادش در اجرای سرودها نمایان شد و مورد تحسین معلمانش قرار گرفت. معلمانش او را در جشن‌های مدرسه به‌عنوان صاحب زیباترین صدای مدرسه معرفی می‌کردند.»

کشف توسط محمد فلیفل

محمد فلیفل در یکی از این جشن‌ها صدای او را شنید.
«از صدایش خوشش آمد و به پدرش توصیه کرد که او را به سمت آموزش موسیقی هدایت کند و به کنسرواتوار موسیقی بفرستد. پدرش موافقت کرد و از آن زمان محمد فلیفل آموزش او را آغاز کرد. او سرودها را به فیروز آموزش داد و سپس او را به گروهی که برنامه‌های مدرسه‌ای را از رادیوی لبنان پخش می‌کرد، اضافه کرد. این گروه به نام گروه برادران سلیم و محمد فلیفل شناخته می‌شد. از اینجا بود که خواننده کوچک توجه حافظ تقی‌الدین، دبیر برنامه‌های رادیو در آن زمان، را جلب کرد. او صدای فیروز را یک استعداد نادر دید و به سرعت مدیر موسیقی، حلیم الرومی، را دعوت کرد تا صدای او را بشنود.»

اولین ملاقات با حلیم الرومی

پیش از اینکه محمد السید شوشه این داستان را منتشر کند، حلیم الرومی ماجرای کشف فیروز را در مقاله‌ای که در اکتبر 1954 در مجله «الإذاعة» منتشر شد، بازگو کرده بود. او نوشته بود:
«حافظ تقی‌الدین در استودیو من را به دختری معرفی کرد که صدایش نظرش را جلب کرده بود. وقتی به او نگاه کردم، به نظر نمی‌آمد که چیزی خاص در وجود این دختر و حنجره‌اش باشد. از او خواستم که به دفترم بیاید و او آمد. وقتی اسمش را پرسیدم، با خجالت زیاد گفت: نهاد حداد.»
حلیم الرومی ادامه می‌دهد:
«از او خواستم که بخواند. صورتش بسیار سرخ شد. من او را تشویق کردم و وعده دادم که اگر در آزمون موفق شود، یک کار ماهانه منظم به او می‌دهم. او شروع به خواندن موال «یا ديرتي مالك علينا اللوم» از اسمهان کرد. در صدایش چیزی متفاوت و جدید احساس کردم؛ شفافیتی که در دیگر صداها نبود، گویی قلبش می‌خواند. احساس کردم این صدا نیرویی است که به آن نیاز داریم.»
یک هفته بعد، نهاد به‌عنوان کارمند در رادیوی لبنان استخدام شد. حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد که با موافقت خودش انتخاب شده بود. او اولین اجراهایش را با آهنگ‌هایی از حلیم الرومی و دیگر آهنگسازان برجسته لبنانی و مصری انجام داد. فیروز عشق عمیقی به هنر پیدا کرد و با هر بار حفظ آهنگ‌ها بر خودش غلبه می‌کرد، چرا که او هنرمندی با طبع و روح و استعداد ذاتی بود.

نهاد حداد در کنسرتی که به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار برگزار شد، می‌خواند، 5 مه 1950 (آرشیو محمود زیباوی)

دانش‌آموز مدرسه «حوض الولایه للبنات»

پس از دهه‌ها، محمد فلیفل داستان کشف فیروز را روایت کرد. این گفتگو در سال 1980 زمانی که او هشتاد ساله شده بود، توسط هدی المر در مجله «المجله» منتشر شد. طبق این روایت، محمد و احمد فلیفل برای اجرای اثری به نام «سرود درخت» از طریق رادیوی لبنان آماده می‌شدند و به دنبال صداهای زیبایی برای اجرای این پروژه بودند. آن‌ها جست‌وجوی خود را از مدارس آغاز کردند و یکی از ایستگاه‌های آن‌ها مدرسه «حوض الولایه للبنات» بود. مدیر مدرسه، سلمی قربان، گروهی از خوانندگان مدرسه را معرفی کرد که مقابل آن‌ها اجرا کردند. در این میان، صدای دانش‌آموز جوان، نهاد حداد، نظر محمد فلیفل را جلب کرد.
او نهاد را به‌طور هنری تحت حمایت خود قرار داد و او را به کنسرواتوار فرستاد تا اصول موسیقی را تحت نظارت او بیاموزد.

نهاد هفته‌ای دو روز، سه‌شنبه و پنجشنبه، برای یادگیری اصول نوت‌خوانی به کنسرواتوار می‌رفت.
این دانش‌آموز مشتاقانه به تحصیل موسیقی ادامه داد و تبدیل به «دانش‌آموزی شد که همه وقت خود را به تمرین موسیقی اختصاص می‌داد.» استعداد او شکل گرفت و با مطالعه موسیقی غربی و شرقی، سرودخوانی و آواز، و همچنین تمرین‌هایی برای بهبود تلفظ عربی و اجرای نمایشی، درخششی بی‌نظیر یافت. محمد فلیفل از مدیر کنسرواتوار، ودیع صبرا، درباره نظرش نسبت به نهاد پرسید. او نیز استعداد او را ستایش کرد و گفت: «نتایج امتحانات نهایی او عالی بود و شایسته تحسین هیئت داوران است.»

نهاد حداد در مراسمی به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار، ۵ می ۱۹۵۰ (آرشیو محمود الزیباوی)

محمد فلیفل درباره ورود نهاد حداد به رادیو نیز صحبت کرد. روایت او با روایت حلیم الرومی تفاوت‌هایی دارد. بر اساس روایت فلیفل، نهاد حداد در مقابل کمیته آزمون صداها، شامل حلیم رومی، خالد ابوالنصر و نقولا المنی، حاضر شد و موال معروف اسمهان «یا ديرتي ما لك علينا لوم» را اجرا کرد. حلیم الرومی که با صدای او شگفت‌زده شده بود، ساز عود خود را کنار گذاشت و محو تماشای او شد.
نهاد حداد به‌عنوان یک دانش‌آموخته موسیقی، نه یک مبتدی، ارزیابی شد و کمیته تصمیم گرفت که او با حقوق ماهیانه ۱۰۰ لیره به استخدام رادیو درآید. اگرچه جزئیات این روایت‌ها متفاوت است، اما مسلم است که نهاد حداد در ابتدای جوانی شاگرد محمد فلیفل بود و از طریق او وارد رادیو شد. در آنجا حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد. این نام از همان آغاز درخشید و وقتی با کارهای برادران رحبانی پیوند خورد، درخشش بیشتری یافت.

ستاره برنامه‌های الرحبانی

در اوایل سال ۱۹۵۲، مجله مصری «الفن» نوشت:
«تولیدات عاصی و منصور الرحبانی اکنون برنامه‌های ایستگاه‌های رادیویی در لبنان، دمشق و شرق نزدیک را پر کرده است. ایستگاه رادیویی بغداد اخیراً با آن‌ها مذاکره کرده است تا چندین اسکچ و ترانه با دستمزدی عالی ضبط کنند. همچنین، خواننده جوان فیروز که ستاره برنامه‌های الرحبانی است، نامه‌ای از موسیقیدان مشهور جهانی، ادواردو بیانکو، دریافت کرد که در آن از او دعوت شده بود چندین کنسرت در تئاترهای نیویورک و پاریس برگزار کند. این دعوت پس از آن بود که او در زمان حضور بیانکو در لبنان برخی از آثار جهانی او را با صدای مسحورکننده‌اش ضبط کرد و در اجرای آن‌ها کاملاً موفق شد.»
فیروز مسیر رادیویی خود را ادامه داد و با برادران الرحبانی یک پدیده هنری ایجاد کرد. این پدیده در دو سال نخست فعالیت مستمر خود، اولین افتخارهایش را کسب کرد. بازبینی این تولیدات، جزئیات جالب و ناشناخته بسیاری را آشکار می‌کند.