در بهار سال 2000 برنامه صبحگاهی شعری در دانشگاه «المستنصریه» بغداد در باره «انتفاضه الاقصی» برگزار شد که در سپتامبر همان سال آغاز شده بود و از جمله شاعران دعوت شده مرحوم خالد علی مصطفی بود که اصرار داشت آخرین نفر باشد که متنی میخواند. وقتی روی صحنه رفت گفت: «برای شهدای فلسطین که این روزها شهید میشوند اندوهگینم، شهدای پیشین از آنها خوش شانسترند! چون شاعران بزرگی چون: الجواهری، فدوی طوقان، درویش، نزار قبانی، السیاب و مظفر النواب را داشتند، اما شهید امروز فقیر است و شاعری ندارد!» و بدون آنکه نثر یا شعری بخواند صحنه را ترک کرد.
من این صحنه عجیب را وقتی به یادآوردم که استیصال بزرگ جهان عرب نسبت به آرمان فلسطین و کشتاری فراتر از صحنههای هولناک فیلمهای سینمایی را تماشا میکردم که جان و ذهنم را سوزاندند. و این برخاسته از این اصل است که شکل گیری آرمان فلسطین در ذهن عربی «شکل شاعرانه» ناشی از ماهیت گفتمان بلاغی و استعاری مبتنی بر اغراق در معنا در ذهن گیرنده است. برای نمونه من از نسلی هستم که فلسطین را از پرده شاعران میدید، وقتی شعرهای مدرسه را حفظ میکردیم تا نمره قبولی بگیریم و درس را رها میکردیم و در خیابانها شعار میدادیم: «فلسطین عربیه: فلسطین عربی است»، مرزهایش شاعرانه بود با تمام وزن و قافیهها و نواحی آن با کثرت قالبهای شعری تکثیر میشدند. و در این کشور شعر همه شهروندان فلسطینی مانند دندانهای شانهاند: مرد ابرمرد است و توانش خارق العاده، زن از مریم باکره پیشی میگیرد و با زینب در کربلا قابل مقایسه است و کودکان در شجاعت دستکمی از تایتانهای شجاع و قدرتمند ندارند! و اینکه اگر میخواهید فلسطین را ببینید، باید از عینکهای شاعرانه استفاده کنید که در تشخیص رنگهای استعاری و بلاغی خوب باشند تا تصویری واضح از این کشور داشته باشید. نقشه کشور با توجه به بسط استعاری گسترش مییابد و گاهی با انقباض تصویر شاعرانه منقبض میشود! گاهی از کشور و مردمش ناپدید میشود. چه زمان از بین رفت؟ وقتی که عراق کشور کویت را اشغال کرد و نادرستی مفهوم میهن عربی، ناسیونالیسم عربی و آرمان فلسطین آشکار شد و شاعران قدرت از منبرهای قدرت غایب شدند. پس از آن درویش به بغداد نیامد و الجواهری از فکر بازگشت به عراق برگشت و نزار قبانی دست از تمجید رئیس جمهوری کشید. و عرفات مرد خوبی شد که تلاش میکند عراق را با همسایگانش آشتی دهد. وقتی شعر ناپدید شد، فلسطین ناپدید شد، یا بهتر است بگوییم وقتی ایدئولوژی ضعیف شد، آرمان فلسطینی ضعیف شد، خیابانهای عربی که از تظاهرکنندگانی که در حمایت از شهید فلسطینی پیاده راه میرفتند، شلوغ بود، امروز پر از ماشینهایی است که مسافران، گردشگران، خریداران، بیکاران و کارمندان را جابه جا میکنند. شعارهایی که قبلاً از هفت همسایه آن طرفتر شنیده میشد تبدیل به شعارهای تبلیغاتی برای دست فروشان خیابانی شد که شما را بیدار میکنند، حتی اگر در خواب هفتم باشید.
اغراق کردم؟ من از نسلی هستم که فلسطین را از طریق صنایع دستی یا بستههایی که در پای آن نوشته شده بود «ساخت فلسطین» ندید، آن را در یک خبر تلویزیونی ندیدیم که میگوید، «رئیس جمهوری عراق از کشور فلسطین بازدید کرد و مورد استقبال قرار گرفت. ...»، آن را در هیچ حرکت اقتصادی و مبادلات تجاری ندیدیم، در کتابهای علمی نخواندیم که فلسطین به کشت لیمو معروف است و نمیدانیم پادشاهی، جمهوری یا جمهوری خلق است. فقط یک پروژه مقاومت است که ایدئولوژیها بر آن میرقصند: کمونیسم، ناسیونالیسم، بعثی، و مذهبی با فرقهها و مقدسات مختلف. هنگامی که این ایدئولوژیها و شاعران آنها ناپدید شدند، فلسطین نیز با آنها ناپدید شد و در پوسترها و نشریات در سایتهای شبکههای اجتماعی به محتوای احساسی خلاصه شد.«پدر پیشوا» ناپدید شد و همچنین «شاعر برجسته» که به او دستور میدهد فلسطین را از طریق کلمات ترسیم کند. من از شعرهایی که الان درباره انقلاب «طوفان» سروده میشود ناسپاس نیستم، اما ارزش آنها در فضای فرهنگی عرب چیست؟ چقدر در برابر تصویر کودک مرده پیچیده شده در پرچم حضور دارد؟ کدام یک آموزندهتر است؟ سپس من از ملاک زیبایی شناختی یا کمی تعداد اشعار و شاعران آنها صحبت نمیکنم، بلکه منظور من از شکلگیری تخیلی کشور فلسطین از طریق «زبان» است و چه زبانی؟ این زبان شاعرانه است که هر چه دروغینتر باشد گواراترین است و از این رو فلسطین «روایی» غایب بود. و از نجیب محفوظ، التکرلی، غائب طعمه فرمان و... رمانی نمیخوانیم که فلسطین را در شکل گیری وجودی تاریخیاش به عنوان یک رمان تاریخی مجسم میکند، به جز رمان «مصابیح اورشلیم: چراغهای قدس» علی بدر.
در اینجا منظور من شکل گیری تاریخی از منظر روایی است و منظورم پرداختن به آرمان فلسطین از طریق یک اثر روایی یا رمان نویسی نیست و تفاوت زیادی بین این دو برداشت وجود دارد. همچنین معتقدم که دولت اسرائیل به شکل فرهنگی موفق بوده است؛ زیرا این یک «صنعت روایی» است که از طریق پلت فرمهای مذهبی، تاریخی و ادبی دنبال میشود و این بدون در نظر گرفتن موفقیت سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی آن است. و این همان چیزی است که روشنفکر عرب از آن غافل شد وقتی به صنعت شعر بسنده کرد و در واقع نه تقصیر اوست و نه سهل انگاری او، زیرا البته این یکی از ویژگیهای فرهنگ عرب است که حول محور فرهنگ شعری و شاعرانه شدن تاریخ، دین و ادبیات متمرکز شده است. بله، «شعر دیوان عرب است» و جابر عصفور سعی کرد به طور هذیانی با مرجعیت و سیطره مخالفت کند، بنابراین «رمان را دیوان عرب» نامید. «دیوان» که مملو از داستانهایی درباره شکوه گذشته و میراث فلسفی و طب و فصاحت و فتوحات است. ما از وضعیت خود در خروج از تولید دانش که قادر به دگرگونی فکری در فرهنگ عمومی است مرثیه خوانی میکنیم. ما در دیوان چیزی جز بالاترین مراتب فصاحت بعد از قرآن نداریم؛ شعر که اقوام با آن بر یکدیگر تفاخر میکردند.