مورفی یک هفته منتظر دیدار با اسد ماند و با پیشنهاد «الضاهر یا آشوب» بازگشت

 روزنامه « الشرق الاوسط»  انتشار بخش‌هایی از کتاب «سیاست آمریکایی در قبال لبنان» را آغاز می‌کند

بازید دیوید هیل معاون وزیر امور خارجه سابق آمریکا از انفجار بندر بیروت 2020 (رويترز)
بازید دیوید هیل معاون وزیر امور خارجه سابق آمریکا از انفجار بندر بیروت 2020 (رويترز)
TT

مورفی یک هفته منتظر دیدار با اسد ماند و با پیشنهاد «الضاهر یا آشوب» بازگشت

بازید دیوید هیل معاون وزیر امور خارجه سابق آمریکا از انفجار بندر بیروت 2020 (رويترز)
بازید دیوید هیل معاون وزیر امور خارجه سابق آمریکا از انفجار بندر بیروت 2020 (رويترز)

خلاصه: روزنامه « الشرق الاوسط» از امروز انتشار بخش‌هایی از کتاب «سیاست آمریکایی در قبال لبنان: شش ایستگاه و نمونه‌های آنها» نوشته دیوید هیل معاون وزیر امور خارجه سابق آمریکا در امور سیاسی را آغاز می‌کند. هیل در کتاب خود ارزیابی از سیاست کشورش در قبال لبنان را با تمرکز بر ناکامی‌ها و موفقیت‌های آن ارائه می‌کند و خاطرنشان می‌سازد که تجربه لبنانی او از زمانی آغاز شد که او در پایین‌ترین پله دستگاه دیپلماسی قرار داشت، قبل از اینکه منصب سفیر در لبنان را به عهده بگیرد. بعدها به سمت معاونت سیاسی وزیر امور خارجه منصوب شد.

لبنان بخش بزرگی از زندگی من بوده است. این کار با پدربزرگ و مادربزرگم آغاز شد که عاشق سفر به دور دنیا بودند و کمی قبل از تولد من در سال 1961، لبنان را مقصدی جذاب یافتند. مادر بزرگم کارت پستالی فرستاد با این نوشته «همه خیلی خوب هستند، دوستان دوستان ما را با سفر سرگرم می‌کنند. دیشب به یک کازینو مشهور رفتیم و در طبقه معروف به فرانسوی یک نمایش را تماشا کردیم، تصور کنید ساعت دو شب به رختخواب رفتیم!»
لبنان در طول گفتگوهای میز شام از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود، به ویژه پس از آنکه جنگ داخلی غم انگیز بخشی از زیبایی و عشقی را که پدربزرگ و مادربزرگ من و بسیاری از دوستان جدیدشان را در آنجا مجذوب خود کرده بود، از بین برد. یکی از اساتید دانشگاه من، آرمین مایر، در همان دوره طلایی اوایل دهه 1960 به عنوان سفیر ایالات متحده در لبنان خدمت کرد. او در اوایل دهه 1980 برای من معلم بود، یعنی در دوره‌ای که توجه آمریکا به لبنان وارد مسیر پرپیچ و خم انتظارات و به دنبال آن انزجار شد. او اشتیاق به خاورمیانه و آگاهی درست از خطرات و پیچیدگی‌های لبنان را به من منتقل کرد.
اولین بار در سپتامبر 1988 در سن 27 سالگی پا به لبنان گذاشتم. دیک (ریچارد) مورفی، دستیار وزیر امور خارجه، در یک ماموریت نجات با هدف تسهیل روند انتخاب رئیس جمهوری لبنان مورد قبول حافظ اسد، رئیس جمهوری سوریه و رهبران لبنان بود. کلید راه حل این بود که مسیحیان مارونی هر کسی را که طبق منشور ملی نانوشته از میان آنها انتخاب می‌شد، بپذیرند.

حافظ اسد، رئیس جمهوری سابق سوریه

آن سفر آخرین نمایش دیپلماتیک آمریکایی بود که به مدت یک سال به طول انجامید و در تقابل با ضرب الاجل پایان دوره ریاست جمهوری امین جمیل، رئیس جمهور وقت بود. اشغال بخش بزرگی از لبنان توسط سوریه، بیشتر برگه‌ها را به دست اسد داد، اما مورفی از او می‌خواست نام دو یا سه کاندیدای میانه‌روی ریاست‌جمهوری را از او بگیرد تا به مسیحیان مارونی لبنان از فهرست نام‌هایی که اسد انتخاب کرده، گزینه‌ای برای حفظ آبرو بدهد. من دستیار پرسنلی مورفی بودم، یعنی در پایین‌ترین رتبه در وزارت امور خارجه قرار داشتم. این اولین سفر من با او و وظیفه‌ام نظارت بر جزئیات لجستیکی بود.
اسد پس از یک هفته منتظر گذاشتن او در دمشق، یک روز عصر مورفی را خواست و نام یکی از نامزدها را به او داد، «میخائیل الضاهر». الضاهر یک وکیل و نماینده مجلس از منطقه شمالی هم مرز با سوریه و تحت نفوذ آن و متحد خانواده بانفوذ فرنجیه بود. مورفی از کاخ ریاست جمهوری بازگشت و تیم خود را در باغ آخرین سفیر جمع کرد تا از استراق سمع جلوگیری کند. بحث داغی شد. آنچه مورفی بیان کرد یک گزینه نبود، بلکه یک اولتیماتوم به رهبران مارونی بود و ما می‌دانستیم که آنها آن را رد خواهند کرد. با توجه به نزدیک شدن مهلت خروج جمیل از کاخ، مورفی تصمیم گرفت که چاره‌ای جز رفتن به بیروت در روز بعد ندارد و از آنچه اسد به او پیشنهاد می‌دهد نهایت استفاده را ببرد. همه رفتیم بخوابیم و به ذهنم خطور نمی‌کرد که یکی باید ترتیب انتقال ما به بیروت را بدهد و این «یکی» من بودم.

میخائیل الضاهر(پارلمان لبنان)

شب به نحوی خبر آمدن ما به بیروت درز کرد. کاردار سفارت ما در آنجا، دان سیمپسون، مسئول تدارک جلسات لازم و هماهنگی مقدمات پروازی پیچیده بود (یک هواپیمای نیروی هوایی آمریکا ما را به قبرس برد و از آنجا رفت و برگشت به بیروت با هلیکوپترهای ارتش آمریکا صورت گرفت). از ناکامی‌هایم غافل ماندم تا اینکه به سکوی هلیکوپتر سفارت رسیدیم. سیمپسون مرا به کناری کشید و آنطور که لیاقتش را داشتم سرزنشم کرد. من مطمئن هستم که تنها دلیل تنزل نیافتن رتبه‌ام این است که رتبه‌ای پایین‌تر از دستیار پرسنلی وجود ندارد.
در مورد تصویر بزرگ‌تر، پیامی که مورفی برای لبنانی‌ها آورده بود به این صورت خلاصه شد؛ «الضاهر یا آشوب».

مورفی تمایلی به چنین اظهارات غم انگیزی نداشت، اما این جوهره پیام او بود. همانطور که انتظار داشتیم، مارونی‌ها دیکته اسد را رد کردند، اما بدون داشتن جایگزین. جمیل در زمان مقرر پست خود را ترک کرد و کلید را به میشل عون، فرمانده ارتش لبنان سپرد. (...) کشور در واقع دچار هرج و مرج شد. بحران قانون اساسی دولت را از هم پاشید و عرصه جدیدی برای جنگ نه تنها بین مسلمانان و مسیحیان، بلکه بین خود مسیحیان نیز ایجاد کرد. در نهایت لبنانی‌ها به زانو در آمدند و کنترل سوریه کامل شد.

میشل عون، فرمانده ارتش لبنان قصر بعبدا في اكتوبر 1989 (غيتي)

سه سال بعد، پس از اینکه داوطلب شدم سمت تنها مسئول سیاسی، اقتصادی و رسانه‌ای سفارت در لبنان را به عهده بگیرم، منصوب شدم. به محض ورود من، اسرائیلی‌ها عباس الموسوی، دبیرکل «حزب الله» را ترور کردند. سفیر رایان کراکر بر خلاف میل خود برای امنیت خود بیرون آورده شد. در یک هتل دو ستاره در لارناکا-قبرس، سر شام حلومی و شراب قرمز با هم آشنا شدیم. او به تازگی از هلیکوپتر ارتش پیاده شده بود و از یک طوفان شدید بارانی بیرون آمده و قرار بود فردا شب من سوار آن هلیکوپتر شوم. سپس به بیروت بازگشت، اما چهار ماه بعد را با هم محبوس در سفارت گذراندیم. در یک کشور عادی قبل از اینترنت و تلفن‌های همراه، این وضعیت دیپلمات‌های آمریکایی را منزوی و فلج می‌کرد. اتفاقی که افتاد برعکس بود، با کمک گابی آکار، مشاور سیاسی برجسته لبنانی ما که پس از بازنشستگی، فادی حافظ جانشین وی شد، شخصیت‌های مختلف لبنانی راهی سفارت ما واقع در بالای تپه شدند. آنها می‌خواستند با کراکر ملاقات کنند، اما برخی از آنها به من معرفی شدند. همه گروه‌های لبنانی به استثمار و بهره‌برداری قدرت‌های خارجی عادت کرده‌اند و علاقه زیادی به داشتن روابط خاص خود با سفارتخانه‌های قدرت‌های بزرگ داشته‌اند. در آن مرحله، بلافاصله پس از جنگ داخلی، تماس با وزارت امور خارجه لبنان صرفاً یک رابطه بود. سفارت ما کمک‌های بی‌شماری با تصمیم گیرندگان لبنانی داشته است. این رابطه از مهم‌ترین روابط ما دور بود و برای دیپلمات‌های مستعد لبنانی که نماینده یک کشور درمانده بودند و نه لزوماً رهبران جناح‌های تأثیرگذار کشور، واقعیتی غم انگیز است.

دیوید هیل معاون وزیر امور خارجه سابق آمریکا در بيروت 13 اگوست 2020 (رويترز)

در ابتدا این وضعیت من را گیج کرد. با کاهش تدابیر امنیتی، سفیر ما گرفتار در بند ماند، اما اجازه یافتم برای دیدار با بازیگران لبنانی بروم. به نظر می‌رسد در لبنان علاقه چندانی به اتفاقات خارج از یک ضیافت مفصل وجود ندارد، بنابراین جلسات اغلب با یک ناهار یا شام طولانی و خوشمزه همراه است. من طرفداران لبنانی خود را در مورد موضع آمریکا در مورد وقایع جاری لبنان بسیار کنجکاو دیدم و آنها بر اولین انتخابات پارلمانی از سال 1972 تمرکز کردند. مسیحیان در این فکر بودند که آیا بهتر است انتخابات را تحریم کنند یا در اعتراض به هژمونی سوریه بر کشور و روند انتخابات در آن شرکت کنند؟ پرسش‌های میزبانان من در طول وعده‌های غذایی به خواسته‌هایی تبدیل شد که بدانند آیا ایالات متحده می‌خواهد آنها شرکت کنند یا تحریم کنند، تا آنها بدانند هنگام تصمیم‌گیری در کجا ایستاده‌ایم.

کنفرانس خبری دیوید هیل معاون وزیر امور خارجه سابق آمریکا بيروت 2019 (رويترز)

ماموریت‌های قبلی‌ام در سعودی، بحرین، تونس و اردن مرا برای این جلسات آماده نکرده بود. هیچ کس در آن کشورها هرگز از من نپرسید که باید چه کار کنند. به نظر می‌رسید که آنها فقط علاقه‌مند به این بودند که به من بگویند که ایالات متحده معمولاً باید در مورد اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها چه کند. من از خواسته‌های سیاستمداران ارشد لبنانی برای نظرات و مشاوره در مورد مسائل داخلی لبنان شگفت زده شدم، بنابراین تصمیم گرفتم پاسخ ندهم. این فقط باعث سردرگمی لبنانی‌ها شد که می‌خواستند به وضوح اهداف آمریکا را درک کنند. پاسخ‌های مبهم یک مشاور سیاسی تازه‌کار می‌تواند مسائل را پیچیده‌تر کند، یا حتی وجود یک نقشه آمریکا را در صورتی که مشخص نباشد، منعکس کند.

سیاست آمریکا در قبال لبنان: شش ایستگاه و نمونه‌های آنهادیوید هیلترجمه آنتوان سعددارالمشرق 2024

پس از چندین جلسه از این قبیل، موضوع باید به کراکر رسیده باشد که به من توضیح داد که خواه ناخواه نمی‌توانیم خود را از امور داخلی لبنان کنار بکشیم و بهتر است وارد خط شوم و با توصیه به مارونی‌ها برای شرکت در انتخابات شروع کنم. (...) من این کار را با فداکاری انجام دادم، اما با این وجود اکثر مارونی‌ها انتخابات را تحریم کردند. این حق آنها بود، اما موقعیت آنها را تضعیف کرد، زیرا راه را برای تشکیل پارلمانی به نفع اشغالگران سوری گشود. درس دوم فراتر از تدارکات را آموختم: «مداخله آمریکا در لبنان، یا عدم تمایل به انجام آن، پیامدهایی دارد. هر دو نیاز به بررسی دقیق دارند.»


مقالات مرتبط

وزیر بهداشت لبنان به «الشرق الاوسط»: اوضاع بیمارستان ها تحت کنترل است

جهان عرب نیروهای امداد رسان در میان آوار ساختمانی که در ضاحیه جنوبی بیروت مورد حمله هوایی اسرائیل قرار گرفت دنبال قربانیان هستند (فرانس پرس)

وزیر بهداشت لبنان به «الشرق الاوسط»: اوضاع بیمارستان ها تحت کنترل است

آمار قربانیان حمله هوایی روز جمعه (۲۰ سپتامبر) اسرائیل به ضاحیه جنوبی بیروت به ۵۰ نفر رسید. این آخرین آمار مرکز عملیات اورژانس وزارت بهداشت لبنان است. البته…

يوسف دياب (بيروت)
اقتصاد 

سپرده گذاران در مقابل بانک مرکزی لبنان لاستیک آتش زدند (رویترز)

سپرده گذاران لبنان ۱۰ میلیارد دلار ضرر کرده‌اند

صندوق بین‌المللی پول هشدار داد که ادامه وضعیت فعلی لبنان بزرگ‌ترین خطر برای این کشور خواهد بود.

«الشرق الأوسط» (بيروت)

فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
TT

فیروز... از دختری خجالتی و دختر یک کارگر چاپخانه تا ستاره رادیوی لبنان


فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  
فیروز در حال گفتگو با إنعام الصغیر در ایستگاه الشرق الأدنی، پایان سال 1951 (آرشیو محمود الزیباوی)  

سفر هنری فیروز با ورود رسمی او به رادیوی لبنان در فوریه 1950 آغاز شد. صدای او به طور مداوم پخش می‌شد و سپس با همکاری او با برادران الرحبانی و ورود به ایستگاه الشرق الأدنی و سپس رادیوی سوریه گسترش یافت. این ستاره نوظهور به سرعت به شهرت رسید، اما هویت شخصی او پنهان ماند و تصویر چهره او ناشناخته باقی ماند تا اینکه مجله «الصیاد» در 13 دسامبر 1951 او را در یک بخش هفتگی با عنوان «آرشیو هنر» معرفی کرد. در این معرفی آمده است:
«این اولین تصویری است که از خواننده فیروز در مطبوعات منتشر می‌شود و «الصیاد» اولین نشریه‌ای است که به موضوع این خواننده پرداخته است؛ کسی که صدای مخملی او ده‌ها ضبط در همه ایستگاه‌های رادیویی عربی پر کرده، اما در لبنان بیشتر از دستمزد یک دختر گروه کر دریافت نمی‌کند؛ یعنی کمتر از قیمت یک لباس درجه سوم. مشکل فیروز این است که از در تنگ رادیو وارد قصر شهرت هنری شده است. او هنوز دانش‌آموزی است از یک خانواده فقیر که شامل 9 نفر می‌شود و همگی در خانه‌ای کوچک و ساده با دو اتاق زندگی می‌کنند.

فیروز در اولین عکسی که در مطبوعات لبنانی منتشر شد، 13 دسامبر 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

این خانواده هیچ ثروتی جز صدای دختر کوچکشان ندارد؛ صدایی که همیشه در برنامه‌های موسیقی رادیو می‌درخشد، اما بدون مزد و تنها برای رضایت هنر به کار گرفته می‌شود. تمام تلاش‌ها، حتی از سوی برادران الرحبانی، برای متقاعد کردن فیروز به حضور در برابر جمعیت بی‌نتیجه بوده است؛ زیرا این دختر خجالتی است و گونه‌هایش سرخ می‌شود و زبانش بند می‌آید اگر یکی از همکارانش به او بگوید: «آفرین!» وقتی فیروز اعتماد به نفس پیدا کند و روی صحنه ظاهر شود، همان ستاره‌ای خواهد بود که «الصیاد» برای مقام نخست در میان خوانندگان لبنانی پیش‌بینی کرده است. تنها خواسته ما از جناب مدیر اخبار و رادیو این است که او را حمایت کند؛ چرا که او تنها کسی است که می‌تواند حق این هنرمند ضعیف را بدهد.»

فعالیت در ایستگاه الشرق الأدنی

این گزارش در زمانی منتشر شد که نام فیروز در ایستگاه الشرق الأدنی با همکاری او با «پادشاه تانگو»، ادواردو بیانکو، درخشان بود. طبق گزارش مجله «الإذاعة»، صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی این ایستگاه، بیانکو را دعوت کرد تا برخی از آثار خود را با گروه موسیقی‌اش ضبط کند. او تصمیم گرفت تجربه‌ای جدید انجام دهد که گروه بیانکو و آواز شرقی را ترکیب کند. بیانکو پس از آزمودن صدای فیروز تحت تأثیر قرار گرفت و با همکاری برادران الرحبانی کار با او را آغاز کرد.

فیروز با ملک تانگو، ادواردو بیانکو، در ایستگاه شرق نزدیک در پایان سال 1951 (آرشیو محمود زیباوی)

اولین مصاحبه مطبوعاتی

به مناسبت این همکاری، ایستگاه الشرق الأدنی مصاحبه‌ای با «خواننده جدید، فیروز» توسط إنعام الصغیر پخش کرد و متن این مصاحبه در اوایل سال 1952 در مجله‌ای منتشر شد. این مصاحبه به نظر می‌رسد اولین گفتگوی شناخته‌شده با فیروز باشد.
مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«نام شما چیست و چرا نام هنری فیروز را انتخاب کردید؟»
فیروز پاسخ داد:
«اسم من نهاد حداد است. من این نام را انتخاب نکردم؛ وقتی شروع به خواندن کردم، این نام را پیشنهاد دادند و من مخالفتی نکردم، زیرا اسم زیبایی است.»
او درباره شروع کارش گفت:
«تحصیلاتم را تا سطح ابتدایی ادامه دادم، اما هنر من را مجبور کرد به دعوتش پاسخ دهم و مدرسه را ترک کنم و درس‌های خصوصی بگیرم.»
سئوال بعدی این بود:
«چگونه موسیقی یاد گرفتید؟ و چه کسی این گنج پنهان در حنجره شما را کشف کرد؟»
فیروز گفت:
«مدیر مدرسه می‌دانست که صدای خوبی دارم. در بازدیدی از استاد فلیفل (استاد ابو سلیم)، من را به او معرفی کرد تا برایش آواز بخوانم. به نظر می‌رسید که از صدای من خوشش آمد و از من خواست به کنسرواتوار موسیقی لبنان بروم. من هم رفتم و او شروع کرد من را در رادیوی لبنان معرفی کند.»
پرسش آخر این بود:
«چه کسی اولین بار از شما خواست در رادیو بخوانید؟»
پاسخ او کمی مبهم بود:
«در حقیقت نمی‌دانم. خیلی‌ها بودند. همه فکر می‌کنند که آن‌ها مرا خلق کردند و به وجود آوردند. اما حقیقت این است که اولین آهنگی که غیر از سرودهای ملی خواندم، آهنگی از استاد حلیم الرومی بود. این اولین آهنگی بود که با نام جدیدم، فیروز، پخش شد.»
فیروز ادامه داد و درباره مسائل خانوادگی که در مسیر حرفه‌ای خود با آن‌ها مواجه شده بود، صحبت کرد:
«پدرم در ابتدا مخالفت کرد، اما وقتی دید که من مصمم به خواندن هستم و به طور طبیعی به هنر تمایل دارم، موافقت کرد و یکی از حامیانم شد.»
گفتگو به «سبک موسیقی» که فیروز با آن شناخته شده بود، یعنی «ترکیبی از موسیقی غربی و شرقی» منتقل شد. فیروز توضیح داد:

«واقعیت این است که من گاهی به طور کامل سبک شرقی می‌خوانم و گاهی دیگر، سبک غربی عربی‌شده را اجرا می‌کنم. به عنوان مثال، در اپرت‌ها و برنامه‌های خاص، نوعی آواز نمایشی با طبع شرقی اصیل می‌خوانم که برخی از افراد آن را به موسیقی غربی نسبت می‌دهند.»
در پایان، مصاحبه‌کننده از او پرسید:
«چه برنامه‌ای برای آینده دارید؟»
فیروز پاسخ داد:
«دوست دارم تحصیل موسیقی را ادامه دهم و فعلاً قصد ندارم نه روی صحنه و نه در سینما ظاهر شوم.»

از صحنه مدرسه تا رادیوی لبنان

روایت‌های متعددی درباره آغاز به کار فیروز وجود دارد که جزئیات آن‌ها با گذشت زمان تغییر کرده است. یکی از اولین این روایت‌ها احتمالاً توسط روزنامه‌نگار مصری، محمد السید شوشه، در سال 1956 ثبت شده و در کتاب او به نام «فیروز، خواننده خجالتی» بازگو شده است.
در مقدمه این گزارش، شوشه به پدر فیروز، ودیع حداد، اشاره کرده و نوشته که او کارگری با لباس‌های آبی در چاپخانه روزنامه «لوجور» در بیروت بود و با وجود موفقیت دخترش، همچنان به این شغل ادامه می‌داد. روزنامه‌نگار به اختصار به زندگی کودکی نهاد حداد پرداخته و گفته است:
«او یکی از چهار خواهر و برادر خانواده است؛ سه دختر به نام‌های نهاد، هدی و آمال، و یک پسر به نام جوزف.» جالب اینجاست که او هیچ اشاره‌ای به مادر فیروز نکرده است. او ادامه می‌دهد:
«خانواده‌ای فقیر که با تلاش زندگی می‌کردند. اما پدر با صرفه‌جویی از درآمد اندک خود، فرزندانش را به مدرسه فرستاد. نهاد را به یکی از مدارس ابتدایی برد که در آنجا استعدادش در اجرای سرودها نمایان شد و مورد تحسین معلمانش قرار گرفت. معلمانش او را در جشن‌های مدرسه به‌عنوان صاحب زیباترین صدای مدرسه معرفی می‌کردند.»

کشف توسط محمد فلیفل

محمد فلیفل در یکی از این جشن‌ها صدای او را شنید.
«از صدایش خوشش آمد و به پدرش توصیه کرد که او را به سمت آموزش موسیقی هدایت کند و به کنسرواتوار موسیقی بفرستد. پدرش موافقت کرد و از آن زمان محمد فلیفل آموزش او را آغاز کرد. او سرودها را به فیروز آموزش داد و سپس او را به گروهی که برنامه‌های مدرسه‌ای را از رادیوی لبنان پخش می‌کرد، اضافه کرد. این گروه به نام گروه برادران سلیم و محمد فلیفل شناخته می‌شد. از اینجا بود که خواننده کوچک توجه حافظ تقی‌الدین، دبیر برنامه‌های رادیو در آن زمان، را جلب کرد. او صدای فیروز را یک استعداد نادر دید و به سرعت مدیر موسیقی، حلیم الرومی، را دعوت کرد تا صدای او را بشنود.»

اولین ملاقات با حلیم الرومی

پیش از اینکه محمد السید شوشه این داستان را منتشر کند، حلیم الرومی ماجرای کشف فیروز را در مقاله‌ای که در اکتبر 1954 در مجله «الإذاعة» منتشر شد، بازگو کرده بود. او نوشته بود:
«حافظ تقی‌الدین در استودیو من را به دختری معرفی کرد که صدایش نظرش را جلب کرده بود. وقتی به او نگاه کردم، به نظر نمی‌آمد که چیزی خاص در وجود این دختر و حنجره‌اش باشد. از او خواستم که به دفترم بیاید و او آمد. وقتی اسمش را پرسیدم، با خجالت زیاد گفت: نهاد حداد.»
حلیم الرومی ادامه می‌دهد:
«از او خواستم که بخواند. صورتش بسیار سرخ شد. من او را تشویق کردم و وعده دادم که اگر در آزمون موفق شود، یک کار ماهانه منظم به او می‌دهم. او شروع به خواندن موال «یا ديرتي مالك علينا اللوم» از اسمهان کرد. در صدایش چیزی متفاوت و جدید احساس کردم؛ شفافیتی که در دیگر صداها نبود، گویی قلبش می‌خواند. احساس کردم این صدا نیرویی است که به آن نیاز داریم.»
یک هفته بعد، نهاد به‌عنوان کارمند در رادیوی لبنان استخدام شد. حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد که با موافقت خودش انتخاب شده بود. او اولین اجراهایش را با آهنگ‌هایی از حلیم الرومی و دیگر آهنگسازان برجسته لبنانی و مصری انجام داد. فیروز عشق عمیقی به هنر پیدا کرد و با هر بار حفظ آهنگ‌ها بر خودش غلبه می‌کرد، چرا که او هنرمندی با طبع و روح و استعداد ذاتی بود.

نهاد حداد در کنسرتی که به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار برگزار شد، می‌خواند، 5 مه 1950 (آرشیو محمود زیباوی)

دانش‌آموز مدرسه «حوض الولایه للبنات»

پس از دهه‌ها، محمد فلیفل داستان کشف فیروز را روایت کرد. این گفتگو در سال 1980 زمانی که او هشتاد ساله شده بود، توسط هدی المر در مجله «المجله» منتشر شد. طبق این روایت، محمد و احمد فلیفل برای اجرای اثری به نام «سرود درخت» از طریق رادیوی لبنان آماده می‌شدند و به دنبال صداهای زیبایی برای اجرای این پروژه بودند. آن‌ها جست‌وجوی خود را از مدارس آغاز کردند و یکی از ایستگاه‌های آن‌ها مدرسه «حوض الولایه للبنات» بود. مدیر مدرسه، سلمی قربان، گروهی از خوانندگان مدرسه را معرفی کرد که مقابل آن‌ها اجرا کردند. در این میان، صدای دانش‌آموز جوان، نهاد حداد، نظر محمد فلیفل را جلب کرد.
او نهاد را به‌طور هنری تحت حمایت خود قرار داد و او را به کنسرواتوار فرستاد تا اصول موسیقی را تحت نظارت او بیاموزد.

نهاد هفته‌ای دو روز، سه‌شنبه و پنجشنبه، برای یادگیری اصول نوت‌خوانی به کنسرواتوار می‌رفت.
این دانش‌آموز مشتاقانه به تحصیل موسیقی ادامه داد و تبدیل به «دانش‌آموزی شد که همه وقت خود را به تمرین موسیقی اختصاص می‌داد.» استعداد او شکل گرفت و با مطالعه موسیقی غربی و شرقی، سرودخوانی و آواز، و همچنین تمرین‌هایی برای بهبود تلفظ عربی و اجرای نمایشی، درخششی بی‌نظیر یافت. محمد فلیفل از مدیر کنسرواتوار، ودیع صبرا، درباره نظرش نسبت به نهاد پرسید. او نیز استعداد او را ستایش کرد و گفت: «نتایج امتحانات نهایی او عالی بود و شایسته تحسین هیئت داوران است.»

نهاد حداد در مراسمی به افتخار محمد فلیفل در کنسرواتوار، ۵ می ۱۹۵۰ (آرشیو محمود الزیباوی)

محمد فلیفل درباره ورود نهاد حداد به رادیو نیز صحبت کرد. روایت او با روایت حلیم الرومی تفاوت‌هایی دارد. بر اساس روایت فلیفل، نهاد حداد در مقابل کمیته آزمون صداها، شامل حلیم رومی، خالد ابوالنصر و نقولا المنی، حاضر شد و موال معروف اسمهان «یا ديرتي ما لك علينا لوم» را اجرا کرد. حلیم الرومی که با صدای او شگفت‌زده شده بود، ساز عود خود را کنار گذاشت و محو تماشای او شد.
نهاد حداد به‌عنوان یک دانش‌آموخته موسیقی، نه یک مبتدی، ارزیابی شد و کمیته تصمیم گرفت که او با حقوق ماهیانه ۱۰۰ لیره به استخدام رادیو درآید. اگرچه جزئیات این روایت‌ها متفاوت است، اما مسلم است که نهاد حداد در ابتدای جوانی شاگرد محمد فلیفل بود و از طریق او وارد رادیو شد. در آنجا حلیم الرومی او را با نام هنری «فیروز» معرفی کرد. این نام از همان آغاز درخشید و وقتی با کارهای برادران رحبانی پیوند خورد، درخشش بیشتری یافت.

ستاره برنامه‌های الرحبانی

در اوایل سال ۱۹۵۲، مجله مصری «الفن» نوشت:
«تولیدات عاصی و منصور الرحبانی اکنون برنامه‌های ایستگاه‌های رادیویی در لبنان، دمشق و شرق نزدیک را پر کرده است. ایستگاه رادیویی بغداد اخیراً با آن‌ها مذاکره کرده است تا چندین اسکچ و ترانه با دستمزدی عالی ضبط کنند. همچنین، خواننده جوان فیروز که ستاره برنامه‌های الرحبانی است، نامه‌ای از موسیقیدان مشهور جهانی، ادواردو بیانکو، دریافت کرد که در آن از او دعوت شده بود چندین کنسرت در تئاترهای نیویورک و پاریس برگزار کند. این دعوت پس از آن بود که او در زمان حضور بیانکو در لبنان برخی از آثار جهانی او را با صدای مسحورکننده‌اش ضبط کرد و در اجرای آن‌ها کاملاً موفق شد.»
فیروز مسیر رادیویی خود را ادامه داد و با برادران الرحبانی یک پدیده هنری ایجاد کرد. این پدیده در دو سال نخست فعالیت مستمر خود، اولین افتخارهایش را کسب کرد. بازبینی این تولیدات، جزئیات جالب و ناشناخته بسیاری را آشکار می‌کند.