​تظاهراتی برای دانایی و روشنگری در کناره صحرا

«نمایشگاه بین‌المللی کتاب قاهره» در یوبیله طلایی

​تظاهراتی برای دانایی و روشنگری در کناره صحرا
TT

​تظاهراتی برای دانایی و روشنگری در کناره صحرا

​تظاهراتی برای دانایی و روشنگری در کناره صحرا

در این جهان پهناور، کشورهای زیادی هستند که به دلایل زیادی آدمی هیچ انگیزه‌ای نمی‌یابد تا به دیدن‌شان برود و آنها را از نزدیک خوب بشناسد. کشورهایی هم هستند که یک بار می‌بینیم آن هم به قصد کشف و از سرکنجکاوی و پس از آن دلیلی نمی‌بینیم دوباره به دیدن‌شان برویم. اما مصر از جمله معدود کشورهایی است که جزء این دو نمونه نیست به گونه‌ای که هنوز از سفر اول‌مان برنگشته‌ایم که فکر بازگشتن به آن سراغ‌مان می‌آید، تا معماها، زوایای پنهان و جاذبه‌های اغواگرش که هیچ‌گاه سحرشان باطل نمی‌شود را مرور کنیم. شاید این جاذبه زاده اتفاق و تصادف نیست و منحصر به نقطه‌ای خاص، بلکه زمان و مکان، تاریخ و جغرافیا، واقعی و جادویی همانند خود طبیعت بشر در هم می‌آمیزند. 
تاریخ مصر باستان با بسیاری از پرسش‌های جوهری انسان و معماهای وجود و معنی زندگی و مرگ همراه بوده‌است، مسئله‌ای که نویسندگان، فیلسوفان و شاعران در طول دوره‌ها برای وقوف بر عناصر مختلفی که به مصر شمایل خاصش و عطر و طعم یکتایش را بخشید برسند. 
اگر مقریزی مصر را اینگونه توصیف کرد که «قلب زمین و میانه جهان»، جمال حمدان در کتاب مشهورش «شخصیت مصر» خیلی از آنچه مقریزی می‌دید، دور نشد و سرزمین کنانه را به «حماسه جغرافیا» توصیف کرد که در آن قلب آفریقایی و قلب جهان قدیم درهم می‌آمیزند همان‌قدر که نیل با مدیترانه.
از آنجایی که مصر از معدود کشورهای باثبات در منطقه است ز این‌رو پیروزی در آن از آنِ امر گذرا و عرضی آشفته نیست بلکه تنها کسی در آن قابلیت حیات می‌یابد که بتواند اثر روشنی را از خود برجای گذارد مانند اهرام مصر و معابد و آثار بزرگ موجود در آن و هر چیزی که روح را، به‌واسطه منع جسم از تباهی، حفظ می‌کند، یا هر امری که لحظات گذرا را، به‌وسیله کتاب و اسفار و حکاکی و روایت، از زوال نجات می‌دهد. پیروزی از آن سنگینی و نه سبکی است و صلب موضوع و نه حواشی آن و برای تحول و نه تغییر. فراخی جغرافیایی و قدمت تاریخی به‌عنوان مرشد تحول و تغییر عمل می‌کند و مرز میان هرج‌ومرج و نظم را معین می‌سازد و سنت را درعین تجدد حفظ می‌نماید.
 همین مسئله مصر را از یکسو دروازه گذشته کرده‌است و از سوی دیگر مدخل روشن‌بینی و ورود به فرهنگ عصر جدید و اکتشافات آن جعل کرده‌است. در این سرزمین حامل متناقضات همه چیز ضد خود را در دل دارد و شوربختی با شوخ‌طبعی حاد مقابله می‌کند و فقر با صبر و اراده معارضه می‌ورزد. شور و ازدحام روز در مصاف با سکوت و خموشی شب قرار می‌گیرد و ستارگانی که در فراز نیل می‌درخشند. 
درست است که شاعرانگی فاخر مصر حاصل بلاواسطه میراث انسانی و تصویری آن است اما همزمان روایت و حکایت نیز ثمره تنوع اجتماعی و شهری آن به‌شمار می‌آید که حاصل جمع دو نیل است؛ نخست آفریده دریای بیکرانی است که از دل آفریقا سربرمی‌آورد و دوم، ساخته میلیون‌ها جمعیتی است که از سختی روزانه زندگی خود جویبارهایی از حکایت و روایت می‌سازند که خشک‌نشدنی است.
 به‌همین دلیل نمایشگاه کتاب قاهره یکی از مهمترین نمایشگاه‌های موجود، نه تنها در سطح عربی بلکه در سطح جهانی، است. این مسئله تنها برخاسته از جمعیت بالا یا جغرافیای گسترده نیست بلکه همچنین ناشی از غنای فرهنگی است که حاصل تراکم تمدن-های بزرگ است: فرعونیان و هلنیستی و رومانیایی و اسلامی؛ که هر کدام تولید معرفی و ابداع‌آمیز زیادی دارد. هر چند این نمایشگاه، که نیم قرن گذشته تشکیل شد، و قدیمترین نمایشگاه عربی به‌شمار نمی‌آید، اما مهمترین و بزرگ‌ترین آنها از حیث مساحت و بازاریابی است. در اینجا یادآوری می‌شود که تصمیم برای اجرای این نمایشگاه توسط وزیر آن‌زمان مصر، ثروت عکاشه، اتخاذ شد، و کار اجرایی آن را به نویسنده و منتقد مشهور، سمیر القلماوی، سپرد. 
این نمایشگاه به مناسبت هزارمین سالگرد بنای قاهره برگزار شد تا شاهدی بر اهمیت و ارزشمندی این پایتخت باشد که یکی از مهم‌ترین پایتخت‌های جهان به‌شمار می‌آید. همانگونه که عکاشه این نمایشگاه را هدیه‌ای برای مصریان در هزارمین سال بنای پایتخت دولت قرار داد، وزیر فرهنگ کنونی، ایناس عبدالدایم، نیز در پنجاهمین سال تأسیس این نمایشگاه آن را از مکان همیشگی خود، در خیابان صلاح عبدالسلام، منتقل کرد و در مجاورت صحرا، به‌دور از ازدحام و سر و صدا، قرار داد؛ در جایی که با بالاترین ویژگی‌های هندسی و معماری ساخته شده‌است و به بازدیدکنندگان این اجازه را می‌دهد که دیدار از نمایشگاه را به یک سفری برای سیاحت و تفریح بصری بدل کنند. 
این دوره از نمایشگاه کتاب به استانداردهای جهانی نمایشگاه کتاب بسیار نزدیک است چه از حیث هارمونی زیبایی شناسیک و هندسی موجود میان چهار ساختمان نمایشگاه و چه از حیث غرفه‌های تمیز و مرتب، و البته چه از حیث حوضچه‌های گل و آبشار و قهوه‌خانه‌ها و… .
 البته نباید این سخن را گفت که اهمیت این دوره نمایشگاه مصر ناشی از مکان جدید و زیبای آن است بلکه اهمیت آن در تلاشی است که مسئولین اجرایی در کار کردند تا دیدار از این نمایشگاه را برای دیداردکنندگان دل‌چسب کنند و برای روشنفکران عربی و انسانی فرصتی استثنائی فراهم کنند. در راس این مسئولین هیثم الحاج علی، رئیس کانون عمومی کتاب مصر، قرار دارد و معاونان زحمت‌کش آن از جمله محیی عبدالحی و رشا الفقی و اسلام بیومی و دیگر سربازان گمنامی که تلاش‌های زیادی در کار کردند و این رویداد را با موفقیت به سرانجام رساندند. 
استثنائی‌بودن این نمایشگاه همچنین تنها در تعداد مشارکت‌کنندگان هنرمند نیست که بدان دعوت شدند بلکه نمایندگی گسترده‌ای است که بسیاری از انتشارات و سازمان‌های فرهنگی بدین نمایشگاه گسیل کردند و حضور در آن را فرصتی مناسبی برای در معرض قراردادن آثار و کارهای علمی و فرهنگی خود به‌شمار آوردند و با راه‌اندازی گفتگویی چندجانبه برای نزدیکی تمدن‌ها و گردهم‌آیی فرهنگ‌ها تلاش کردند. 
در این نمایشگاه اتحادیه عرب به‌عنوان مهمان افتخاری حاضر شد. کنفرانس‌ها و فعالیت‌ها و نشست‌های فرهنگی در تالارهای مجاور، به صورت فشرده‌ای برگزار می‌شد و با این‌که حضور در همه آنها بسیار دل‌انگیز بود اما فراوانی آنها چنین امکانی را نمی‌داد. 
در این ۱۳ روز از دوره نمایشگاه نشست‌های شعری و علمی و ادبی زیادی اجرا شد و دربارهٔ سیاست و تاریخ و فرهنگ و هنر و اندیشه و فلسفه و سینما و رمان گفتگوهای دلچسبی برگزار شد. 
از میان این صدها کنفرانس و نشست، ادبیات بهره بیشتری داشت، و در کنار آن نیز گرامی‌داشت برخی از شخصیت‌های بزرگ مانند طه حسین، صلاح عبدالصبور، عبدالرحمن الابنودی، جمال حمدان و یوسف ادریس صورت گرفت.
 ترجمه نیز در این نمایشگاه مورد توجه قرار گرفت و در مورد مسائل متعلق بدان بحث‌های زیادی درگرفت و حضور شرق‌شناسان و مترجمین سرشناس عرب و بیگانه غنای بیشتری به مباحث بخشید. 
در اینجا جالب است به فعالیت مفرط جابر عصفور اشاره شود که در بیشتر کنفرانس و نشست‌ها حضورش به‌چشم می‌خورد. 
حجم مشارکت‌کنندگان نیز با توجه به اهمیت سخنران و حضار کم وبیش می‌شد بی‌آنکه خود موضوع تأثیر زیادی داشته باشد. همین مسئله زمانی ثابت شد که در برخی کنفرانس های کم‌اهمیت تعداد زیادی مشارکت‌کننده می‌آید، تنها بخاطر حضور شخصیت‌های معروفی که در آن فعالیت یا دیدار، دعوت می‌کنند. 
البته برای من این امکان وجود ندارد که همه فعالیت‌های این نمایشگاه را بررسی کنم بلکه بدین مسئله اشاره می‌کنم که شعر در این سال، نسبت به سال‌های گذشته، از استقبال نسبتاً بهتری برخوردار شد و تالارهای برگزار کننده نشست‌های شعری بیشترین مشارکت کننده را داشت و مردم به شیوه و نحله‌های مختلف شعری توجه زیادی کردند.
 هر چند برخی از شخصیت‌های برجسته در این نشست‌ها حضور نداشتند، مانند عباس بیضون، عبدالمنعم رمضان و عبده وازن و…، اما در مقابل کسانی مانند حبیب الصایغ، محمد ابراهیم ابوسنه، علی جعفر العلاق، محمد سلیمان، شربل داغر، حسن طلب، محمد آدم، مراد السودانی و علوی الهاشمی، یوسف عبدالعزیز، محمد البریکی، سامح محجوب، عزت الطیری، شیرین العدوی و دیگرانی در آن حضور داشتند و از تمام نقاط جهان بدین آمده بودند. 
رمان‌نویسی نیز جایگاه سابق خود را نگاه داشت و از اهمیت زیاد خود که در سال‌های گذشته داشت محافظت کرد.
 تعداد بالای نشست‌ها و گرامی‌داشت بزرگان این عرصه و توجه به تعداد خوانندگان نشان دهنده اهمیت زیاد آن است.
 اگر نتوان جوانب مختلف فعالیت این نمایشگاه را به‌تصویر و سخن کشید باید یادآور تجدید دوستی‌های قدیمی میان روشنفکران و هنرمندان شد که همگی در مصر عزیز گمشده خود را می‌یابند و امیدواراند مناسبت‌های این چنینی عالم غرق‌شده در جهل و تاریکی را روشنی بخشند. 
احساس نوستالژیک به مصر نقطه مشترک همه آن کسانی است که از بیرون قاهره بدان گسیل شدند و بدین ترتیب مصداق آن مثل مردمی را تحقق بخشیدند که می‌گوید هر آنکه یکبار آب نیل را بخورد حتما بار دیگر بدان بازخواهد گشت.



«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض
TT

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

در رمان «وادی الفراشات/ دره‌ پروانه‌ها» از ازهَر جرجیس (انتشارات مسکیلیانی - تونس / الرافدین - بغداد 2024) یک نظم روایی موضوعی خاص وجود دارد که به دنبال ردپاهای تقریباً ثابت در دو رمان قبلی از ازهَر جرجیس می‌گردد: «خواب در باغ گیلاس» 2019 و سپس «سنگ سعادت» 2022. این دو رمان یک مجموعه روایی با جهان‌ها و موضوعات تقریبا تکراری شکل داده‌اند. می‌توان گفت که تکرار ویژگی‌ای است که بیشتر چندگانه‌ها بر پایه‌ آن بنا می‌شوند، و حتی بدون ویژگی تکرار نمی‌توان یک سیستم روایی را به عنوان چندگانه توصیف کرد. این امر از آن جهت که به هیچ وجه ایرادی در اصول اساسی ندارد، بلکه نوشته‌های مختلف جهت‌گیری‌ها و موضوعات مختلفی در چارچوب کلی مجموعه خواهند داشت. اما تکرار فشار می‌آورد که اغلب منجر به تحولی یا ناپایداری در جهان روایی می‌شود. در دو رمان قبلی، دو موضوع عمده وجود داشت. رمان «خواب در باغ گیلاس» به بازگشت خیالی به کشور پس از تبعیدی طولانی پرداخته بود. و رمان «سنگ سعادت» به روایت اعتراض و دنیاهای بی‌خانمانی توجه داشت. آیا در رمان «دره‌ پروانه‌ها» موضوع جدیدی مطرح می‌شود؟

دفتر ارواح

آسان‌ترین روش برای نوشتن یک رمان موفق این است که از سیستم نسخه‌نویسی استفاده کنید. این باور در «دره‌ پروانه‌ها» به روش‌های مختلفی نمایان می‌شود. بیایید به یاد بیاوریم که این همان روشی است که در دو رمان قبلی هم استفاده شد و آن‌ها موفقیت چشم‌گیری را به دست آوردند، چه از نظر انتشار و خوانده‌شدن، یا از نظر رسیدن به جایگاه بالایی در جوایز رمان عربی. آیا این توجیه برای تکرار تلاش برای بار سوم کافی است؟ دلیل قانع‌کننده این است که سیستم نسخه‌نویسی نظم روایی لازم را برای دو رمان فراهم کرده است. بنابراین، راوی‌ای وجود دارد که ابتدا به ما می‌گوید، یک پایان از پیش نوشته‌شده در آغاز رمان برایمان آورده شده. آیا پیش‌بینی یا اطلاع‌رسانی از پیش در مورد پایان، کارکرد ساختاری اساسی در رمان دارد؟ احتمالاً پاسخ به این سؤال مرتبط است با یک مشکل اساسی که به خود سیستم نسخه‌نویسی ارتباط دارد. بیایید پاسخ را خلاصه کنیم و بپرسیم: چرا سیستم نسخه‌نویسی در نوشتن یک رمان موفق مؤثر است؟ به نظر من نسخه‌نویسی به رمان این امکان را می‌دهد که بسیاری از مسائل را انجام دهد که مهم‌ترین آن شاید این باشد که امکان بازنویسی داستان همانند یک منطق دیگر را فراهم می‌کند. این امکان، راهی مناسب برای پیشنهاد تاریخ جدیدی است که با تاریخ روایی پذیرفته‌شده کاملاً متفاوت یا حتی متناقض است. بنابراین، «دره‌ پروانه‌ها» چه تاریخی پیشنهاد می‌دهد؟تاریخ «ارواح» یا تاریخ «مرده‌ها»، وظیفه بزرگی است که «مرده‌ها» به «زنده‌ها» واگذار می‌کنند؛ زیرا نوشتن تاریخ خاص مرگ، کاری است که باید «زنده‌ها» انجام دهند، اما «مرده‌ها» هر آنچه که از دستشان بر می‌آمد انجام داده و مرده‌اند، و این مسئولیت را به زنده‌ها می‌سپارند که تاریخشان را بنویسند. اما چه نوع «ارواحی» را «عزیز جواد»، قهرمان داستان و راوی آن، می‌خواهد بنویسد؟ رمان برای خود نوع جدیدی از ارواح را پیشنهاد می‌کند، ارواح «پروانه‌های بی‌نام»، یا کسانی که حتی فرصتی برای داشتن نام خاصی نداشته‌اند. بخشی از وظیفه مورخ این است که اجساد ناشناسی که در پیاده‌روها یا در سطل‌های زباله افتاده‌اند را نامگذاری کند، قبل از اینکه آن‌ها را در یک حفره یا دامنه تپه‌ای خارج از پایتخت دفن کند، و قبرستان پیشنهادی را «دره‌ پروانه‌ها» می‌نامد. و به طور مفروض، یا همانطور که خود رمان از ابتدا با عنوانش پیشنهاد می‌دهد، جمع‌آوری پروانه‌های مرده از خیابان‌ها موضوع جایگزین برای موضوعات بزرگ است، مانند روایت زندگی در سرزمین دیکتاتور یا اینکه رمان به موضوع اعتراض مربوط باشد. پس آیا «دره‌ پروانه‌ها» می‌خواهد روایت را در مقابل شلوغی روایت‌های بزرگ تا حدودی به ریتم آرام‌تر خود بازگرداند؟

جمهوری وحشت

شاید تصادف کور، «عزیز جواد» را به کشف روایت «دره پروانه‌ها» هدایت کند؛ زمانی که او با تاکسی قدیمی جسدهای تازه را جمع‌آوری کرده و آنها را در دره کم‌عمق نزدیک شهر «دیالی» دفن می‌کند. این تصادف شباهت زیادی به تصادف ورود پلیس به کتابخانه دایی «جبران» و یافتن کتاب «جمهوری وحشت» دارد که باعث زندانی شدن او به اتهام کتاب ممنوع مخالف با روایت دیکتاتور می‌شود. اما کتاب به «جواد» از طریق دوست دیروز او، که اکنون «متدین» شده و تاریخ بی‌خانمانی و گم‌شدگی خود را کنار گذاشته، می‌رسد؛ پس چگونه یک فرد تغییر کرده می‌تواند به روایت‌های لیبرال مخالف اعتماد کند؛ در حالی که او به روایت‌های دینی خود با اصل شناخته‌شده «فلسفه‌مان مثلاً» نزدیک‌تر است؟ اما نظم فرضی در «دره پروانه‌ها» تفسیری جدید از فقدان مستندات کافی برای روایت همان تصادف ارائه می‌دهد؛ چرا که زندگی «جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست؛ تصادف زندگی در کنار پدری که قادر به صحبت و ابراز خود نیست و این تصادف تبدیل به سرنوشتی می‌شود که راه فراری از آن نیست و زندگی ناقصی را تحت قدرت برادر بزرگ ادامه می‌دهد. آیا تصادف‌ها به پایان رسیده‌اند؟ زندگی «عزیز جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست که آخرین آن تصادفی است که او را به طور اتفاقی به روایت «دره پروانه‌ها» می‌رساند؛ بنابراین تصادف، به طنز، دلیل عشق میان او و «تمارا»، دختری از خانواده‌ای ثروتمند است و سپس ازدواج با او. و این تصادف است که دلیل اخراج او از شغل دولتی‌اش می‌شود. هیچ داستان منسجمی جز خود تصادف وجود ندارد. حتی لحظه‌ای که به داستان اصلی می‌رسد، داستان پروانه‌ها، که ربوده شدن «سامر» از سوی افراد ناشناس از درب خانه‌شان است، هیچ تفسیر منسجمی ندارد مگر اینکه این اتفاق پیش‌زمینه‌ای برای داستان پروانه‌ها و دره آن باشد. گویی رمان به‌طور ضمنی به ما می‌گوید که زندگی در سرزمین دیکتاتور و سپس زندگی قربانیانش فاقد صلاحیت برای توجیه است. و هیچ اشکالی ندارد، چرا که این خود ماهیت روایت پسامدرن است؛ روایت بدون توجیه‌ها و تفسیرهای اساسی، روایتی از نسخه‌نویسی که رمان جدید آن را با نگرش و منطقی متفاوت بازنویسی می‌کند.

دره پروانه‌ها... جدل پنهان

بگذارید به اصل داستان بازگردیم، دقیقاً به سؤال اصلی: موضوع رمان چیست؟ بلکه موضوع دست‌نوشته پیشنهادی چیست؟ دو مسیر مختلف، به ظاهر، بر دنیای رمان «دره پروانه‌ها» حاکم‌اند. مسیر اول نمایانگر داستان «عزیز جواد» است، که زندگی او را می‌بینیم؛ زندگی‌ای به تعویق افتاده و از اتفاقات مختلف تغذیه می‌شود. این مسیر بخش عمده‌ای از فضای نوشتاری متن را اشغال می‌کند؛ به طوری که سه فصل از پنج فصل که اندازه کل متن رمان است را تشکیل می‌دهد. به زبان اعداد، داستان عزیز جواد ۱۵۱ صفحه را در اختیار گرفته، به علاوه آنچه که در دو فصل دیگر فرامی‌گیرد. دست‌نوشته «دفتر ارواح»، که نسخه‌ای از دست‌نوشته ناتمام یا ناقص است، مشابه وبلاگ شب‌های مشهور است؛ همان‌طور که هزار و یک شب را داریم، دست‌نوشته ارواح تمام نمی‌شود و «دیگران» آن را می‌نویسند یا فصول جدیدی به آن اضافه می‌کنند. ما این موضوع را بدون کاوش بیشتر رها نمی‌کنیم تا به دست‌نوشته ارزش افزوده‌ای بدهیم؛ پیرمرد دست‌نوشته را در خودروی «جواد» رها می‌کند و به حال خود می‌رود، پس از آنکه پروانه‌ای جدید را در «دره پروانه‌ها» دفن کرده و ما را گمراه می‌کند که او «قرآن» را جاگذاشته. با «جواد» درمی‌یابیم که قرآن تنها نسخه‌ای از دست‌نوشته «دفتر ارواح» است. این گمراهی دارای کارکرد مفیدی است که به دست‌نوشته ارزش جدیدی می‌بخشد؛ تسویه اولیه‌ای که به طور غیرمستقیم بین «قرآن»، که در اینجا به معنی کتاب «قرآن» است، و «دفتر ارواح» صورت می‌گیرد، به سرعت معنای ضمنی پنهانی از توصیف «قرآن» را آشکار می‌کند؛ اصل لغوی قرآن همان‌طور که ابن منظور می‌گوید این است که قرآن: «وَإِنَّمَا سُمِّيَ الْمُصْحَفُ مُصْحَفًا؛ لِأَنَّهُ أُصْحِفَ، أَيْ جُعِلَ جَامِعًا لِلصُّحُفِ الْمَكْتُوبَةِ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ/ مصحف( قرآن) به این دلیل مصحف خوانده شد چون میان جلد خود همه صحف نوشته شده را شامل می‌شود». این معنی فراتر از دلالت اصطلاحی کتاب است و همچنان در معنای صحیفه‌های جمع‌شده در میان جلد کتاب اثرگذار است، چیزی که در اینجا با فرمول کتابی ناتمام یا ناقص هم‌راستا است و با دلالت «دست‌نوشته» ناقص هم‌خوانی دارد. اما این ارتباطات واقعی یا خیالی نمی‌توانند تناقض اساسی را که رمان آن را پنهان نمی‌کند، نادیده بگیرند؛ داستان اصلی داستان «عزیز جواد» است و نه حکایت یا دست‌نوشته «دفتر ارواح». این چیزی است که ارقام ادعا می‌کنند و حجم واقعی نوشتاری هر دو مسیر در رمان آن را تقویت می‌کند. آیا دلالت‌های اولیه عنوان رمان «دره پروانه‌ها» فرضیه پیشین را تأیید می‌کنند؟رمان با آخرین ملاقات دايی «جبران» با پسر خواهرش «عزیز جواد» در زندان آغاز می‌شود. در این دیدار اولین اشاره به داستان «دفتر ارواح» می‌آید؛ زیرا دایی «دست‌نوشته» را تحویل می‌دهد و به سوی قبر خود می‌رود. سپس دست‌نوشته و اثر آن به فراموشی سپرده می‌شود تا آنکه «عزیز جواد» با پیرمردی روبرو می‌شود که جنازه‌های کودکان را در دره پروانه‌ها دفن می‌کند. آیا این موضوع نشان می‌دهد که روایت به دلیل تقابل دو موضوع یا دو داستان که یکی از آنها به دیگری مرتبط نمی‌شود، به ترک خوردگی می‌رسد؟ آیا ما، خوانندگان، با ظاهر متن با حجم‌ها و تمایلاتش همراه می‌شویم یا فرض می‌کنیم که دره پروانه‌ها همان دلالت کلی تمام داستان‌هاست؟ شاید؛ زیرا ترک خوردگی و تقابل داستان‌ها و موضوعات، ویژگی داستان‌های پس از فروپاشی دیکتاتوری‌هاست و نیز نتیجه دست‌نوشته‌های ناتمام است. هرچه که تفسیر تقابل مورد نظر در «دره پروانه‌ها» باشد، رمان می‌کوشد تا جان سالم به در ببرد و به هیچ‌یک از تصادفات سازنده دنیای خود تمایل نداشته باشد. آنچه می‌تواند انجام دهد این است که تا حد ممکن از هرگونه تفسیر با تمایل آشکار پرهیز کند، اما حیف است؛ زیرا این همان «دره پروانه‌ها» است، داستان «عزیز جواد» و همین‌طور «دفتر ارواح»!

*منتقد عراقی