چهره رمان عربی درآینده پس از« کرونا»

فرم و ساختارهای فرهنگی و ادبی و هنری تغییرمی‌کنند

چهره رمان عربی درآینده پس از« کرونا»
TT

چهره رمان عربی درآینده پس از« کرونا»

چهره رمان عربی درآینده پس از« کرونا»

امروز بشریت و ما به همراه آن بحرانی خطرناک و پیچ تاریخی بزرگی(سیاسی، فرهنگی و اجتماعی) را تجربه می‌کنیم که شاید موجب شود شکل جدید جهان براساس اصول جدیدی بازسازی شود. جهان و جوامع بشری دربرابر وحشتی که مصیبت بزرگ کرونا برمردم درهمه جا تحمیل کرد تکان خوردند؛ همه کشورها و جوامع، فقیر و غنی، در شمال و جنوب خود را درحالت تسلیم فاجعه بار دربرابر هجوم داخلی غیرمنتظره ویروس خطرناکی دیدند که هرلحظه درکمین همه ماست.

از ذهن کسی نمی‌گذشت که نظام جهانی معاصر با همه بلوک‌های متعددش، سلاح‌های پرقدرت، ارتش‌ها و مؤسسه‌های علمی و پزشکی‌اش ناگهان زانو بزند و شکنندگی خود را دربرابرهجوم ویروسی یک موجود بسیار ریز ببیند.

مسئله اکنون این نیست که این هجوم مطابق نظریه توهم توطئه کار کسی بوده یا اینکه محصول ناگهانی تعدیل بیولوژیک موجوداتی باشد که چندان توجهی به آنها نداریم، این ویروس بی نهایت ریز ما را ناگزیر ساخت از خیابان‌ها و فضا‌های عمومی و مراکز خرید بگریزیم و درخانه بمانیم، ماسک بزنیم و دستکش بپوشیم و روزانه هزاران تن مواد ضدعفونی کننده و دارو مصرف کنیم.

ازاینجا درمی‌یابیم که جهان با تغییربزرگی درمفاهیم و ارزش‌ها روبه رو خواهد شد و شاید نیازمند بازسازی نظام‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بشویم و این ویروس کوچک ما را به این نقطه می‌رساند که ما واقعاً درهمه چیز برابریم درست همان طور که ما به عنوان بشر احساس می‌کنیم دربرابرقدرت این هراس جدید برابریم و جهانی که ادعا می‌کردیم دهکده‌ای کوچک است امروز به یک خانواده‌ تبدیل شده-افراد و دولت‌ها و نهادها- که مسئولیت مشترک محافظت از موجود بشری و حفاظت از محیط طبیعی‌اش که هرروز بر اثر تغییر اقلیم و تأثیر سیاست‌های غیرعاقلانه و غیرانسانی که نظام‌های سرمایه‌داری و کشورهای صنعتی به کارمی‌بندند، درمعرض خطر تخریب قراربردوش ماست. به گمان من انسانیت جدیدی خواهد آفرید که خطوط احساس مهربانی انسانی و تسامح درآن وجود دارند و بشر-شاید به شکل تطهیرارسطویی-از بسیاری گرایش‌های کینه جویانه و تعصب‌آمیز و بسته بودن رها بشود.

قصد ندارم از اتوپیای سفید خیالی تمیزدر مقابل جوامع دستوپیایی سیاه آلوده سخن بگویم؛ شاید اینها صرفاً آرزو و موشکافی‌ باشند، اما درهرحال باید دقت کنیم و بارها و بارها محاسبات‌مان را مرور کنیم و درآنها به این نتیجه برسیم که جهان پس از زوال کابوس مصیبت کرونا چگونه خواهد بود.

به گمان من بسیاری از چیزها به این یا آن روش تغییرخواهند کرد. همچنین بسیاری از اوهام و خرافات و دروغ‌ها و اساطیر و باورهای شرک آلود متافیزیکی که برای مدتی طولانی درذهن ما لانه کرده و بررفتار ما چنبرک زده بودند و ما را همچون گله‌ای بی اختیار به سوی ناشناخته می‌راندند، فرومی‌ریزند. چیزها و چیزهایی تغییرمی‌کنند از جمله فرم‌ها و ساختارهای فرهنگی و ادبی و هنری و شاید رابطه ارتباطی میان نوآور به عنوان نویسند، اندیشمند یا تولید کننده فرهنگی و خواننده یا مخاطبی که احساس نیاز به چنین ارتباطی بکند، شکل بدهد.

شاید فضای جدید مجازی با تریبون‌های باز الکترونیکی‌اش (که انزوا آنها را آفرید) به کانال ارتباطی اصلی تبدیل شود و جهان کاغذی کتاب و روزنامه و مجله را عقب بزند. فضایی که میلیون‌ها فرد تریبون اجتماعی خود را ایجاد کردند تا با هم ارتباط برقرار کنند و ازآنجا حضور خود را درجهان اعلام کنند. شاید هم برای به وجود آوردن یک فرمول مشترک عملی برای اداره بحران کنونی و آفرینش اتاق عملیات انسانی یکپارچه برای این هدف.

به نظرمن رمان مدرن یکی از بیشترین گونه‌های فرهنگی و ادبی بود که به چنین تحولی به سمت تولد رمان جدید پاسخ داد که از زهدان تراژدی انسانی و از دل فاجعه‌ای که تجربه کردیم و هرروز از سرمی‌گذرانیم بیرون بزند. نویسنده رمان بسیاری ازعناصر فانتزی و بنیادهای رمان علمی- تخیلی و داستان‌های پلیسی را به کارمی‌بندد و دررمان آینده نزدیک تخیل مردمی حضوری چشم‌گیر خواهد داشت.

اما این رمان نیازمبرمی به فاصله زمانی دارد تا نویسنده درآن به آنچه اتفاق افتاده تأمل کند تا بازسازی و ترکیب کند و از نگاهی جدید بازآفرینی بکند بی آنکه کشش سودایی یا سانتیمانتال را زیر فشار این فاجعه بگذارد. شاید با پناه بردن به گونه‌ای طنز تلخ و فاصله گذاری برشتی و خشکاندن احساسات و فریادها، تا این رمان یک گواه هنری و ابداعی ناب باشد که توان زندگی کردن دارد نه به این عنوان که تنها یک مرثیه‌ای برای خسارت‌های بزرگ است.

این فاصله زمانی برای رمان اتفاق جدیدی نیست، اما با ارتباطی که با مفهوم فاصله‌گذاری اجتماعی می‌یابد بعد جدیدی پیدا می‌کند که جوامع روستایی و بدوی و عشایری ما هنوز با آن کنارنیامده‌اند. به نظرمن تم‌های جدیدی درمان جا بازمی‌کنند از جمله تم فاصله‌گذاری اجتماعی که علیرغم دشواری شروع به انجام دادنش کردیم. بعد هم تم انزوا که پیش از این رمان جهانی آن را دستمایه قرارداده بود، اما اینجا انزوایی از نوع دیگر است که بشر درهمه جا تجربه کرد. این انزوا به نمونه مارکزی آن در رمان «صد سال تنهایی» محدود نمی‌شود یا آن انزوایی که قهرمانان رمان « بیابان تاتارها»ی دینو بوتزاتی داشتند یا آنی که اغلب شخصیت‌های کافکار با آن درگیرند. شاید جمله فرانک او کانر منتقد در «صدای منفرد» از ذهن ما بگذرد که درآن داستان کوتاه بیان حالت انزوا و عزلت درحد توحش دیده می‌شود. شاید تم دیگری به تم عزلت مرتبط بشود که به آن هم نزدیک است و آن تم ترس درابعاد مختلفش است؛ ترس جهانی که باختین درباره‌اش سخن گفت یا ترس سیالی که متفکر لهستانی زیگموند باومن درباره‌اش نوشت، ترس از ناشناخته و مرگ و بیماری و خرافه. ترس ساختار اجتماعی را به وسیله «دیگری» درهم می‌کوبد؛ دیگری که یک بار فیلسوف فرانسوی ژان پل سارتر آن را با مقوله مشهور اگزیستانسیالیستی «دیگران دوزخند» بیان کرد، یا مقوله هابز که انسان گرگ انسان است. به باور من برای جلوگیری از فروغلتیدن در گرگ شدن بشرو هراس اغراق شده از دیگری، گرایش انسانی بشر براساس اصول دیگری و ازخودگذشتگی دست‌مایه قرارمی‌گیرد که امروزه آن را دراحساس سرنوشت مشترک با دیگران می‌یابیم و نقش شجاعی که در کادرهای پزشکی و گروه‌های پدافند غیرفعال ظهور می‌یابد. همین موجب خلق شخصیت‌های جدیدی شد که تلاش کردند دربرابر این هجوم گنگ بایستند، ازجمله شخصیت پزشک و امدادگر و افراد دفاع مدنی همراه بیمار و افراد خانواده‌اش از راه تمرکز بریک ساخت مکانی مرکزی که همان بیمارستان یا قرنطینه است.

رمان به دوردست‌ها، تا تاریخ دور و نزدیک می‌رود تا تجربه‌های مشابه را از تاریخ شیوع بیماری‌های ویرانگری همچون طاعون، مالاریا، وبا و شاید ویروس‌های دیگر بیرون بکشد که درجوامع دیگری شیوع یافته مثل آنفلانزای اسپانیایی، ابولا، آنفلانزای خوکی و ... شاید نویسنده بین اکنون و آثار ویرانگر مصیبت کرونای کنونی و وباهای گذشته ارتباطی برقرار کند تا پلی میان گذشته و اکنون بزند با تأکید برنقش رفتار متقابل بشری برای مواجهه بامرگ و پیروزی برآن. بدون شک ما آثار ادبی بسیاری را به یاد داریم که تصاویراثرگذاری درباره ویروس‌ها تقدیم کرده‌اند.

مثلا امکان ندارد صحنه طاعون درنمایش «رومئو و ژولیت» شکسپیر را ازیاد ببریم که یکی از علل خودکشی رومئو و ژولیت بود آنجا که کالسکه‌هایی که از محله‌ها و خیابان‌ها و خانه‌ها می‌گذشتند تا جنازه‌ها را مانند زباله جمع کنند. یا محال است رمان «طاعون» آلبر کامو را فراموش کنیم و « رمان مرگ درونیز» توماس مان، رمان «عشق درزمان وبا» اثر مارکز و رمان «کوری» ساراماگو که درآن مردم با هجوم ویروسی ناشناخته دچار کوری می‌شوند. همچین نمی‌توانیم شعر (الکولیرا/ وبا)ی نازک الملائکه را فراموش کنیم، که به شکلی شاعرانه و هنری نادری تأثیر ویروس وبا بر کشور برادر مصر درآن زمان را بیان می‌کند. و دیگر آثار ادبی و هنری.

هنررمان به عنوان ژانر باز و جسور درقدرت گذشتن از دیوار گونه‌سازی و جذب بسیاری دیگر از تولیدات ادبی، شایستگی بیشتری برای ارتباط خلاق با واقعیت جدید و کشف افق‌های نو برای نوشتن روایی و رمان دارد.



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.