برتراند راسل؛ یکی از وجدان‌های بزرگ قرن بیست

پنجاهمین سالگرد درگذشت دانشمند ریاضی و فیلسوف اخلاقی براتراند راسل

برتراند راسل؛ یکی از وجدان‌های بزرگ قرن بیست
TT

برتراند راسل؛ یکی از وجدان‌های بزرگ قرن بیست

برتراند راسل؛ یکی از وجدان‌های بزرگ قرن بیست

در اینجا تلاش می‌کنم مختصری از زندگی برتراند راسل، آثار و ورودش به ولوله زندگی سیاسی زمانه‌اش ارائه کنم. برتراند راسل علیرغم تخصصش در ریاضیات و فلسفه علم بسیار دور از مسائل اجتماعی و سیاسی، دربرج عاجش منزوی ننشست- کاری که برخی فلاسفه می‌کنند- به خیابان آمد و در مسائل زندگی روزانه دخالت کرد. مرد دارای گرایش عمیق انسانی بود و سرنوشت ملت‌ها و کل انسانیت برایش مهم بود؛ یکی از وجدان‌های بزرگ قرن بیستم بود. رنج رنجدیدگان و ستم‌کشیدگان را همچون رنج‌های خود احساس می‌کرد. شکوه برتراند راسل و اهمیتش درتاریخ اندیشه اینجاست. این را می‌گویم بی آنکه البته وسعت دست‌آوردهایش در زمینه فلسفه علم و ریاضیات و فیزیک و منطق و... را فراموش کنیم. به نظرشما برتراند راسل کیست؟

سال 1872 در یک خانواده اشرافی انگلیسی بزرگ به دنیا آمد و سال 1970 درسن نزدیک به صدسالگی مرد. دانشمند ریاضی و فیلسوف اخلاق درجه یک بود. در این هم‌رأیی وجود دارد که یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان قرن بیستم بود. در ساده‌ کردن اصول فلسفه و اندیشه‌های آن کمک کرد تا شمار زیادی از مردم آن را بفهمند. علیرغم ریشه اشرافی و ثروتش، یک مبارز انسانی برای عدالت اجتماعی بود. همچنین درگیر دغدغه‌های سیاسی و مسائل بزرگ علیه سرمایه‌داری غربی و قدرت‌های مسلط بود. به خط سوسیالی دموکرات نزدیک بود نه کمونیسم مارکسیستی توتالیتر. دادگاه بین‌المللی «راسل-سارتر» را برای محاکمه جنایت‌های جنگی که ایالات متحده در ویتنام مرتکب شد، تشکیل داد. این کار را با همکاری فیلسوف نامدار فرانسوی ژان پل سارتر به انجام رساند.

سال 1950 به پاس دست‌آوردهایش در زمینه علم و فلسفه سپس به طور مشخص برای حضور در زمینه سیاسی انسانی و آزادیخواهانه جایزه نوبل را دریافت کرد. نتیجه اینکه شکوه را در چند زمینه یافت: شکوه علم ریاضی و فیزیک، شکوه فلسفه، و شکوه سیاست و خدمت بشری. اما برگردیم به دوران کودکی او؛ آن طور که روشن است برتراند راسل سال 1875 مادر و خواهرش را درسن چهارسالگی از دست داد و یک سال بعد پدرش را یعنی درسن چهارسالگی. درنتیجه از سمت پدر و مادر یتیم بود و فرصت نیافت آنها را بشناسد و مادر بزرگ و خانواده بزرگش او را تربیت کردند. درنوجوانی بسیار منزوی بود و میل به خودکشی داشت. چه کسی باور می‌کند؟ این را می‌گویم به خصوص وقتی تحولات بعدی او را می‌بینیم و چطور به ضد خود تبدیل شد و بدل به یک مرد اجتماعی که به طور کامل درگیر مسائل جهان و دغدغه‌ها و مسائلش شد. اما شاید انزوای اولیه او برمی‌گشت به اینکه در یک جو دینی سرکوب‌گر تربیت شد که شخصیت را می‌کشد، سپس عاشق ریاضی شد و در دام آن افتاد همان طور که در دام عشق زن زیبارویی افتاد. و همان زمان جمله معروفش را گفت:« وقتی اقلیدس را کشف کردم، احساس ربایش و بهت کردم، درست همان طور وقتی اولین عشق زندگیم را کشف کردم»! و درسال 1890 وارد دانشگاه کمبریج شد تا ریاضی و علوم اخلاقی و انسانی بخواند. سال 1910 کتاب مهمی با عنوان «اصول علم ریاضی» را منتشرکرد. بعد به یکی از بزرگ‌ترین نمایندگان فلسفه تحلیلی انگلیس تبدیل شد.

و این یعنی اینکه او از منطق ریاضی دقیق برای توضیح مشکلات فلسفه و تحلیل و تشریح آن به منظور حل آن به کارمی‌برد. درنتیجه او یکی از پایه‌گذاران علم منطق جدید است. همچنین پدر قانونی فلسفه علمی و تحلیلی است که ضد فلسفه هگلی و بخش بزرگی از فلسفه ایدئالیستی آلمانی که به گفته او مبتنی بر مفاهیم مجرد پیچیده مبهم غیر دقیق است. به ادعای او این فلسفه براساس شطحیات فلسفه عمومی استوار است و نه برعلم فیزیک و ریاضی. همزمان می‌توان دیدگاه او را نقد یا از آن دفاع کرد. هیچ کسی شک ندارد که هگل یکی ازسرآمدان فلسفه درسراسر تاریخ است و برتراند راسل نمی‌تواند او را تکان بدهد.

به هرحال به همین دلیل فلسفه انگلیسی را با فلسفه آلمانی و فرانسوی بسیار متفاوت می‌بینیم.

اگر بتوان گفت، یک فلسفه علمی است یعنی تابع علم فیزیک و ریاضی و به خودی خود مستقل نیست. به نظرمی‌رسد مشکل اساسی که ذهنش را مشغول کرده بود این بود: آیا انسان می‌تواند در این جهان به شناخت یقینی مطلق برسد؟ منظور معرفتی است که هیچ انسان خردمندی درآن شک نکند یا نقضش کند. به معنای دیگر: آیا فلسفه می‌تواند به یقینیات قطعی مانند یقینیات علم فیزیک و ریاضی و علوم تجربی برسد؟ دیگر اینکه نکته بسیار مهمی وجود دارد؛ و آن اینکه برتراند راسل آثارش را به زبانی ساده و روشن و قابل فهم برای همه می‌نوشت. این کار را از قصد انجام می‌داد تا فلسفه عقلانی هدفمند را برای تحقق صلح و دوستی درسراسر جامعه و جهان به طور کلی اگر امکان پذیر باشد منتشرکند. درنتیجه بدون شک مرد مقاصد پاکی داشت.

اما از جهت ورود به سیاست، به نظرمی‌رسد برتراند راسل از پیروان جریان مسالمت‌خوی ضد جنگ و گرایش‌های نظامی بود. به همین دلیل او علیه ورود بریتانیا درجنگ جهانی اول ایستاد و همان هزینه هنگفتی برایش داشت چون او را از منصب استادی دردانشگاه کمبریج کنار زدند همچنین به مدت شش ماه به اتهام عصیان مدنی به زندان انداختند.

برتراند راسل در زندان کتابی با عنوان « درآمدی بر فلسفه ریاضی» نوشت. در نتیجه دوره زندان ثمربخش و مفید بود و بیهود نگذشت. پیش از شروع جنگ جهانی دوم، برتراند راسل از سیاست صلح در اروپا دفاع کرد، اما او این را هم گفت، جنگیدن با شخص جنایتکاری همچون هیتلر مشروع است. در نتیجه موضع او شبیه موضع گاندی بود که به تمایلش به صلح و پیروی از سیاست بدون خشونت بود. اما او جنگیدن با هیتلر را مجاز دانست چون سیاست صلح ‌آمیز با او کارگر نیست؛ چه کسی می‌تواند با هیتلر یا «داعش» مذاکره کند؟

در نتیجه برتراند راسل با مسالمت‌جویی به هرقیمتی نبود. براین باور بود که جنگ ممکن است دربرخی شرایط به صورت یک ضرورت ناگزیر دربیاید، اما اگر بتوان از آن دوری گزید، بهتر است به هرشکل ممکن ازآن فاصله گرفت.

دراوایل دهه بیست قرن پیش برتراند با برخی اعضای حزب کارگر بریتانیا به اتحاد جماهیر شوروی سفرکرد تا کمونیسم را آن طور که در واقعیت اجرا شده ببیند. آنجا با لنین و تروتسکی دیدار کرد. پس از اینکه از انقلاب بلشویکی که ملت روس را از زیر یوغ سزارها و فئودال‌ها که کشاورزان را به بردگی کشیده بودند آزاد ساخت ستایش کرد، به این دلیل که دیکتاتوری است و آزادی‌های فردی را قربانی می‌کند به شدت حمله برد. این مسئله مایه رنجش دوستان سوسیالیستش شد که او را متهم به خیانت به اصول سوسیالیسم کردند.

اما این لیبرال اشرافی انگلیسی که توجه خاصی به آزادی شخصی‌اش داشت چگونه نظام کمونیستی تمامیت خواه توتالیتر را تأیید کند که هیچ آزادی فردی را نمی‌پذیرد؟ محال است.

و به همین دلیل از تجربه کمونیستی انتقاد کرد علیرغم اینکه آرزو می‌کرد بهتر بشود تا بدیلی برای نظام‌های سرمایه‌داری که ازآنها متنفر بود باشد. به هرحال کمونیست‌ها درهمان زمان او را متهم کرده که برده بورژوازی و از سگ‌های پارس کننده علیه سوسیالیسم حقیقی است که در اتحاد جماهیر شوروی بزرگ پیاده می‌شود! و این روش کمونیست‌ها در پاسخ به مخالفان یا هرکسی است که با آنها همرأی نباشد. و اینگونه بود که راسل خود را درمیان دو آتش یافت: آتش طرفدارهای سرمایه‌داری و آتش کمونیست‌ها. پس از آن فیلسوف انگلیسی درسال 1921 به چین سفرکرد که هنوز کمونیست نشده بود؛ هنوز زراعی و فئودالی عقب مانده بود. درآن به امتیازهای غرب علیرغم سرمایه‌داری و نواقصش اعتراف کرد و دریافت که تبلور مرکز تمدن جهانی است و گفت الگویی ارائه می‌کند که بشریت می‌تواند درپیش بگیرد اگر به عدالت اجتماعی اهمیت بدهد و از خودخواهی و سرمایه‌داری و علاقه‌اش به سود و بهره به شکل هوس سیری ناپذیر دست بردارد.

تنها غرب است که علم و تکنولوژی و صنعت و همه وسائل پیشرفت را دراختیار دارد. همچنین آزادی‌های فردی را -علیرغم نواقص این آزادی- برای مردم مهیا می‌سازد. علاوه براین آزادی فکری و تکثرسیاسی و آزادی مطبوعات همه اینها جز در غرب روشن یافت نمی‌شوند. اما چیزی که برتراند راسل درغرب نمی‌پسندید همان گرایش ملی شوونیستی و خودخواهانه تنگی بود که طی ده سال (1918-1914) و (1939-1945) منجر به شعله‌ور شدن دو جنگ شد. این مسئله به مرگ ده‌ها میلیون بشر به شکل وحشیانه کشید( میان پرانتز؛ خوشبختانه اتحادیه اروپا بعداً تأسیس شد و دل برتراند راسل را خنک کرد. چرا؟ چون همه فریادهای ملی‌گرایانه و شوونیستی تعصب آلودی را که جنگ میان ملت‌های اروپایی از جمله انگلیس و فرانسه و آلمان شعله‌ور ساخت از میان برد).

به هرحال او از پیروان جریان مسالمت‌جو بود، جریانی مخالف خشونت در سیاست. به همین دلیل دیگران او را نفهمیدند و او را به ورشکستگی و منفی‌بافی و بزدلی متهم کردند. این را هم باید اضافه کرد، برتراند راسل مخالف سلاح اتمی بود چون کشنده و ویرانگر است. با آلبرت انیشتاین پای بیانیه‌ای دراین باره امضا کرد و سال 1961 او را به همین دلیل به زندان انداختند.

درنتیجه هربار هزینه‌ای برای مواضع سیاسی جسورانه‌اش می‌پرداخت. شاید به همین دلیل به او لقب ولتر انگلیسی دادند. چرا؟ چون ولتر نمونه « فرهیخته‌ درگیر» بود که وارد مسائل دوران خودش می‌شد؛ نگفتم «فرهیخته متعهد» چون این اصطلاح درخشش و مشروعیتش را از دست داد و با سقوط کمونیسم سقوط کرد. دادگاهی جهانی علیه جنایت‌های جنگی به راه انداخت که ارتش امریکا در ویتنام مرتکب شد همان طور که پیش‌تر گفتم. برای همین کار او را ریشخند کردند و گفتند: حق نداری هرگونه محکمه‌ای دراین باره برگزار کنی؛ متوجه خطر کمونیسمی که به سمت اروپا می‌آید نیستی؟ چرا فقط خطر امریکای سرمایه‌داری را می‌بینی؟



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.